Quantcast
Channel: مددکاراجتماعی- پزشک و مشاور اجتماع
Viewing all 131 articles
Browse latest View live

چرا؟!

0
0

چرا؟

 

چرا دنیا مه آلود است؟

چرا نوع بشر در منجلاب یأس خوابیده است؟

 

فریادش بسان غرش رعد آسمان را می لرزاند و صدای گریه  زجر آلودش مانند سوهانی بر تار و پودانسان کشده می شود.

چشمان بی فروغش خبر از درونی درد آلود می دهد. با قدمهای پر اضطراب می دود، گویی طفلی بی ریا و به دنبال گمشده ای روان است و علامت سؤال هر دم جلو چشمانم جان می گیرد.

بزرگ و بزرگتر می شود؟ چرا می دود؟ به کجا؟ در پی چه کسی، برای چه!

ناگاه صدای لرزان او را می شنوم نسل سرگردان امرزو را که پناه می دهد؟ سنگ صبور جوان دردمند امرزو کیست؟ چرا به تنهائیم پایان نمی دهید؟ و چرا بی کسیم را باور ندارید؟

چرا بادکنکهای پوشالی و قشنگ دنیا جوابم را نمی دهید؟ چرا با بهترین موسیقی ها آرامم نمی کنید؟ و تو ای نشأه هروئین چرا تسکینمم نمی دهی؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟

درد و غم با من یکسان شده و دیگر نجوای دروغین معشوقم صدای زنگوله بزغاله های برگشته از صحرا را نمی دهد.

آه! مرا به معبودم برسانید، به او که مرا امانتی دانست و به دست پدر و مادر و به اجتماع سپرد، به او که مرا کسان بی قدری به امانت داد.

ای روزها دراز تمام شوید و ای صداها از سینه ها برآئید! تا بی دریغ صدای فریادمان آسمانهای بلند را بلرزاند، بلکه پاسخی به ندای درد آلودمان بیابد.

شاید بلند آسمان به حال ما رحم بیاورد و چاره کند، و من حس می کنم او در پی کیست او مونس شبهای تنهایی می خواهد.

او رفیق راه ناهموار می خواهد، او در پی پناه بی پناهان روان است، او بزرگ معبود من خدا را می خواند.

ولی بدون آشنایی با او در پی اوست به این جهت سرگردان و آواره و بیچاره و دردمنداست. خلأی دارد که نه با شوق و نه با موسیقی نه با ظواهر فریبنده دنیا و نه با نشأه هروئین پر شدنی نست، آری این است مشکل او و نسل جوان چون او.


جورج (گئورگ) زیمل

0
0

زندگینامه جورج زیمل(1918-1858)

جورج زیمل در مرکز برلین در اول مارس 1858 در خانواده ای که به طبقه بالای متوسط جامعه تعلق داشت به دنیا آمد. محله زادگاه زیمل، کوی شگفت انگیزی بود که به محله تایمز اسکوایر نیویورک شباهت داشت. زیمل هفتمین و کوچکترین فرزند خانواده اش بود. او هنوز خیلی جوان بود که پدرش که یک بازرگان ثروتمند کلیمی بود و بعد به دین مسیحیت گرویده بود، درگذشت. او موضوعات مختلفی را در دانشگاه برلین مطالعه کرد. جورج در دانشگاه همبولت در رشته‌های تاریخ و فلسفه تحصیل کرد و در سال 1881 رساله روانشناسی- انسان‌شناسی‌اش که تحت تأثیر نظریه داروین بود رد شد در رساله دکترای فلسفه‌اش به رد نظریات کانت درباره ماهیت ماده می‌پردازد. اما بر درستی نظریات کانت درباره زمان و مکان که اساس بحث حسیات استعلایی در نقد عقل محض است، صحنه می‌گذارد. زیمل، متفکری است که بر متفکران بزرگ هم‌عصرش تأثیرات فراگیری داشته است. چنانکه میتوان از امیل دورکیم، ناقد بزرگ زیمل، ماکس وبر که در کتاب «اخلاق پروتستان» از زیمل متاثر بوده است نام برد. ترکیب میان افکار شاخص و رفتارهای ظاهری زیمل از او شخصیتی منحصر به فرد ساخته بود و با اینکه به دلایل مختلف هیچگاه نتوانست استاد رسمی دانشگاه شود، در معدود کلاسهای حق‌الزحمه‌ای که برگزار می‌کرد، افراد زیادی با علایق فکری مختلف بر سر کلاس‌های درسش حاضر می‌شدند.

چنانکه آدورنو او را متفکری ضدسیستم عنوان می‌دهد، استادی که نداشتن نظام واحد در تمام رفتار و اندیشه‌اش آشکار بود و به عمد نمی‌خواست که در سیستمی تعریف شده محبوس شود و همین صفت بی‌نظمی او را اولین جامعه‌شناس  ملقب ساخت. هرچند این توصیفات نمی‌تواند مانع از این شود که از سبک زیمل سخن نگوییم، سبکی که شخصی و منحصر به اوست آن هنگام که از پس شاخه‌های مختلف تقسیم میان پدیده‌ها به صورت بندی کلی و روشنی می‌رسید و این همان چیزی است که تحت عنوان «زیملی کردن» شهرت دارد.

زیمل در زمره‌ی جامعه‌شناسانی است که به دلیل پرداختن به علوم و مباحث مختلف، با اقبالی کمتر از جامعه‌شناسان معاصرش در اروپا مواجه بود. وی را پیشگام و پایه‌گذار جامعه‌شناس صوری می‌دانیم. آنچه که در آثار وی ظهور و بروز دارد و به عبارتی وی درصدد تفسیر و تبیین آن است، جامعه‌شناسی صوری است. جامعه‌شناسی که زیمل بنیان نهاد، توجه خاصی به فرم کنش اجتماعی دارد. از این‌رو او را بنیان‌گذار جامعه‌شناسی صوری می‌نامند«مطابق جامعه شناسی صوری، تغییر کمّی اعضای گروه منجر به تغییرات کیفی در کنش متقابل افراد گروه می‌شود. او در جامعه‌شناسی خود بر رابطه متقابل فرد و جامعه نظر دارد. به عقیده زیمل، حیات فردی در یک دیالکتیک مداوم با صورت‌های اجتماعی درگیر است و جامعه صورتی است با اهمیت روزافزون که حیات انسان‌ها را سازمان می‌دهد.»

حیات زیمل مصادف بود با صدر اعظمی بیسمارک. عصر بیسمارکی به تمام معنا توسعه از بالا بود. جورج زیمل یک دوزیست فرهنگی است. زیمل هیچ‌گاه نتوانست به هسته مرکزی دانشگاه راه یابد. او در بیشتر عمرش به عنوان استاد کارمزد تدریس کرد که شغلی حاشیه‌ای محسوب می‌شد. این شغل برایش درآمد مالی چندانی نداشت و اگر ثروت خانوادگی‌اش نبود، گذران عمر با این درآمد غیر ممکن بود. استاد کارمزدی در واقع کرسی رسمی تدریس نداشت و با برگزاری برنامه سخنرانی برای دانشجویان و غیردانشجویان به ارائه مباحث‌اش می‌پرداخت. با توجه به اینکه زیمل سخنوری چیره‌دست بود، به سرعت کلاس‌های او مورد توجه قرار گرفت اما با این همه حتی وقتی به عنوان یکی از روشنفکران برجسته زمان خود آوازه‌ای کسب کرد، باز دانشگاه برلین و فضای آکادمیک او را تحویل نگرفتند. به این ترتیب، او در حاشیه زندگی رسمی علمی ماند.

اما از سوی دیگر، زیمل با فضای فکری خارج از دانشگاه هم در ارتباط بود. او به شکل مرتب در تالارهای هنری حضور داشت و در مجلات مقاله می‌نوشت، با سرآمدان فکری زمان خود مانند وبر، ریکرت، هوسرل و... رابطه نزدیکی داشت و در حلقه‌های آنان شرکت می‌کرد. اما زیمل ـ که سخن‌پردازی ماهر و مقاله ‌نویسی درخشان بود ـ می‌خواست چیزی بیش از یک سخنران مجلس‌آرا باشد. او همواره به دنبال حیثیتی دانشگاهی بود. در بیشتر عمرش در پی یک کرسی رسمی دانشگاهی بود و هر زمان استادی بازنشسته می‌شد، زیمل سریعا برای تدریس در آن کرسی تقاضانامه می‌نوشت؛ خواهشی که هیچ‌گاه پاسخ درخور نمی‌یافت. بسیاری محرومیت دانشگاهی زیمل را به جو ضد‌یهودی زمانه نسبت می‌دهند.  او موضوعات مختلفی را در دانشگاه برلین مطالعه نمود. اولین کوشش او در نوشتن پایان نامه رد شد با این حال در سال 1881 دکترای خود را در فلسفه گرفت. او تا سال 1914 به تدریس در دانشگاه پرداخت، اگر چه بین سالهای 1885 تا 1900 جایگاه مناسبی را در دانشگاه نداشت ولی تدریس خصوصی می کرد و از طریق شهریه دانشجویان امرار معا ش می نمود. در برابر این حاشیه ای بودن در جایگاه بعدی اش موفق تر بوده، چرا که در مقام یک سخنران عالی دانشجویان زیادی را به خود جلب کرد. سبک او بسیار مشهور بود به طوری که حتی اعضای فرهنگی برلین به طرف سخنرانی های وی جلب می شدند. زیمل عناوین متعددی مانند(غریبه و مادر شهرها و زندگی روحی) و کتاب فلسفه پول را نگاشت. او در دانشگاههای آلمان شناخته شده بود، حتی پیروان خارجی نیز داشت، خصوصاً در آمریکا و تولد جامعه شناسی در آنجا مهم واقع افتاد. سرانجام در 1900 زیمل در دانشگاه آلمان عنوان افتخارآمیزی کسب کرد اما هنوز استاد تمام وقت دانشگاه نبود. او بسیار سعی می نمود تا چنین پستی را بگیرد.

جورج زیمل به داشتن یک دیدگاه و رویکرد خردگرایانه مشهور می باشد و اساساً خصیصه جامعه شناسی زیمل جزء نگری است که این تأثیر بسیار مهمی در توسعه و تحقیق در گروه های کوچک، کنش متقابل نمادی و نظریه مبادله گذاشته است. «فریز بی» اعتقاد دارد که خرد کردن جامعه شناسی به مقولات روان شناختی موجب شده که جامعه شناسی زیمل نه تنها برای پیروان کنش متقابل نمادی بلکه برای روانشناسان اجتماعی نیز جذاب باشد .

خرد ترین کار زیمل صورت های کنش متقابل است و با افرادی که در کنش متقابل در گیرند سرو کار دارد وی توجه خود را به این امر چنین بیان کرده است .

زیمل به کنش های متقابل اجتماعی میان کنش های متقابل بیشمار و غیره می باشد و در اینجا زیمل دیدگاه میکروسکوپی و ذره گرایانه خود را طرح می کند . امر روزمره از نظر زیمل در علوم اجتماعی همانند سلول های در علوم طبیعی هستند چنین رویکرد ذره گرایانه ای است که مواجهات زندگی روزمره را به مثابه پایه های بنیادین و اصیل زندگی شکل می دهد از نظر وی امر روزمره به کمک تعاملات شبکه ها و نیرو های اجتماعی منعکس میشود .

امروز جامعه شناسان زیمل را به عنوان یکی از بنیانگذاران رشته خود به رسمیت می شناسند، در حالی که زیمل شخصاً خود را فیلسوف می دانست؛ «اندکی معذبم که در خارج از آلمان همه مرا به عنوان جامعه شناس می شناسند حال آن که من در واقع یک فیلسوفم و فلسفه را وظیفه اصلی زندگی ام برگزیده ام و در حاشیه آن به جامعه شناسی هم می پردازم.» به سبب همین دغدغه خاطر است که عنوان یکی از مهمترین کتاب های خود را «فلسفه پول» گذاشته است نه «جامعه شناسی پول»

جایگاه زیمل جایگاهی ایهامی است، به این معنی که از نظر یک حوزه علمی و دانشگاهی خاص نقشی حاشیه یی دارد و در همان حال در یک حوزه فکری دیگر، نقشی محوری و کانونی به خود اختصاص داده است. در این برداشتی که از جایگاه و از کارهای وی می شود عوامل زیادی دخیل است که روش التقاط گرایانه و آمیزه گری زیمل بی شک از جمله این عوامل به شمار می رود. گستره کارهای زیمل از تاریخ نگاری شروع شده و جامعه شناسی، روانشناسی و زیباشناسی را نیز در بر می گیرد. جامعه شناسی زیمل صورت بندی مفهومی جهان بینی امپرسیونیستی بود. جورج زیمل به داشتن یک دیدگاه و رویکرد خردگرایانه مشهور می باشد و اساساً خصیصه جامعه شناسی زیمل جزء نگری است که این تأثیر بسیار مهمی در توسعه و تحقیق در گررههای کوچک، کنش متقابل نمادی و نظریه مبادله گذاشته است.

یکی از دلائل شکست او یهودی بودن وی بود. دلیل دیگر این بود که نوع کاری که انجام می داد بیشتر در مجلات و روزنامه ها به چاپ می رسید و نوشته هایش برای افراد معمولی جذاب بوده و مورد توجه جامعه شناسان آکادمیک نبوده است. به علاوه از آنجائی که پست منظم دانشگاهی نداشت از طریق سخنرانی های عمومی امرار معاش میکرد. لذا بیشتر مستمعین وی افراد روشنفکر عادی بودند نه جامعه شناسان حرفه ای.

سرانجام در سال 191 در استراسبورگ پست آکادمیک گرفت اما باز راضی نبود. به زودی جنگ جهانی اول آغاز شد، سالن اجتماعات استراسبورگ تبدیل به بیمارستان نظامی شد و دانشجویان به جنگ رفتند. او تا پایان عمر در سال 1918 در حاشیه دانشگاههای آلمان قرار داشت. جورج زیمل کمی قبل از پایان یافتن جنگ جهانی اول در 28سپتامبر 1918 در حالی که از خود تأثیرات بسزایی در تاریخ تفکر به جا گذاشته بود بر اثر سرطان کبد در ۶۰ سالگی از دنیا رفت.

کارنامه نویسندگی جورج زیمل

بسیاری از آثار زیمل بنا به دلایل متعددی مثل از بین بردن به عمد توسط خودش، گمشدن و . . . به جا نمانده است. اما میزان قابل توجهی از آثارش نیز به دست دوستان و همسرش منتشر شده که حدود 24 کتاب در موضوعات مختلف است. با وجود خصلت غیر منظم و تناقض آمیز کار زیمل که غالباً عمدی بود، می توان آثار او را به شیوه ای دسته بندی و منظم کرد که رهیافت جامعه شناختی منسجمی از آنها به دست آید.

بر خلاف همه جامعه شناسان زیمل به امور جاری و قضایای اجتماعی و سیاسی کمترین علاقه را داشت. او گهگاه درباره مسایل روز همچون پزشکی اجتماعی، پایگاه زنان یا بیماری روانی بزهکاران مقالاتی در روزنامه ها می نوشت و چنین موضوعهایی جبنه فرعی برایش داشتند.

زیمل یک نویسنده بسیار پربار بود. او در زندگی بیش از دویست مقاله در انواع مجلات و روزنامه ها به چاپ رسانیده بود و مقاله های دیگری نیز پس از مرگش منتشر شدند. زیمل پانزده اثر عمده در رشته های جامعه شناسی، علم اخلاق، فلسفه و نقد فرهنگی و پنج تا شش اثر کم اهمیت تر دیگر نوشت. او پس از اتمام رساله دکترایش، نخستین اثرش را با عنوان درباره تمایز اجتماعی به سال 1890 منتشر ساخت. زیمل این اثر را به مسایل جامعه شناختی اختصاص داده بود، اما در سالهای پس از این تاریخ، بیشتر آثارش را در زمینه های علم اخلاق و فلسفه تاریخ به چاپ رسانید و سالیانی طول کشید تا او دوباره به جامعه شناسی روی آورد.

دو اثر از نخستین کارهای عمده زیمل، یکی به نام مسایل فلسفه تاریخ و دیگری کتاب دو جلدی درآمدی بر علم اخلاق، در سالهای 1982 و 1983 منتشر شدند. به دنبال این اثار، اثر اساسی او، فلسفه پول در سال 1900 به چاپ رسد که مرز میان فلسفه و جامعه شناسی جای می گیرد. زیمل پس از چند سال نوشتن اثار کم حجم تر درباره دیع، کانت و گوته، نیچه و شوپنهاور، در سال 1908 اثر عمده جامعه شناختی اش را با عنوان جامعه شناسی: بررسی هایی درباره صورت های اجتماع منتشر ساخت. بسیاری از مباحث این کتاب، پیش از آن در مجلات علمی به چاپ رسیده بودند. او از آن پس، تقریباً به مدت یک دهد از مسایل جامعه شناختی دست کشید و تازه در سال 1917 بود که با انتشار یک کتاب کم حجم با عنوان مسایل بنیادی جامعه شناسی، دوباره به جامعه شناسی روی آورد.بیشتر کتابهای او در اخرین دوره زندگی اش به نقد فرهنگی(فرهنگ فلسفی، 1911) ادبیات و نقد هنری(گوت، 1913 و رامبرانت، 1916) و تایرخ فلسفه(1910) اختصاص داشتند. آخرین اثر او به نام Lebensanschanung(1918)، فلسفه حیاتگرایی را مطرح ساخته بود و او تا پایان عمر به تکمیل آن سرگرم بود.

مفاهیم کلیدی زیمل

مفاهیم کلیدی زیمل عبارتند از: جامعه، کنشگر، تقابل، کنش متقابل ساخت، دشمنی، دیلکتیک، جامعه شناسی صوری، هندسه اجتماعی(فضای اجتماعی)، اهمیت اعداد در زندگی اجتماعی(کمیت و کیفیت)- انواع گروه ها(دو نفره، سه نفره، سه نفره و بیشتر)، کلان شهر، حیات ذهنی، فلسفه پول، سنخ های اجتماعی، پست مدرنیسم، فمنیست، تنوع آثار زیمل، فرهنگ جدید(خوب است،  بد است)«نظر تناقض آمیز دارد.»

جامعه از کنش متقابل ساخته شده، از الگوهای درهم بافته کنش متقابل ساخته شده است. زیمل اولین جامعه شناسی بود که به کنش متقابل(کنش تقابلی) توجه کرد. ایشان می گوید زندگی جمعی دو وجه دارد یا حاصل تقابل های دوتایی است مثل شادی غم، عشق نفرت، حقیقت دروغ و پدیده نیز دو وجه دارد(صورت و محتوا).

جامعه و فرد

زیمل با مفهوم آن چه ما ممکن است جامعه«بدوی»، شبیه به تصور دورکیم از همبستگی مکانیکی، بنامیم آغاز می کند. در چنین جامعه هایی پیوندهای نسبتاً کمی وجود دارد که فرد را به گروه متصل می کند، ولی این پیوندها فرد را به گروه شدیداً نزدیک می سازد. زیمل این جا به طور کاملاً واضح از تمثیل ارگانیسم استفاده می کند. ولی تأکید می کند که این نیروها مستقل از افراد جامعه وجود ندارد بلکه بیان تعامل آنهاست.

در این سطح ادغام فرد و گروه به نحوی وجود دارد که مجازات دشوار است- مسئولیتی جمعی برای اعمال وجود دارد. همین که جوامع متمایزتر می گردند، تفرد ممکن و با اهمیت می شود. در عین حال برای فرد کسب مقاصد دلخواه دشوارتر می گردد. به این ترتیب اخلاقی جمعی ایجاد می شود که تعقیب نفع شخصی را تنظیم می کند. هر چقدر که فرد مهم تر شود هنجارهای هادی رفتار عمومی تر می شوند.

زیمل در اینجا درباره اصل ذخیره انرژی صحبت می کند، که افراد و گروههای اجتماعی کوچکتر را تشویق می کند تا کارکردهایی را برای جمع وسیعتری انجام دهد. بنابراین، هر چه فرد مهم تر می شود، جامعه قوی تر می شود.

هنگامی که زیمل درباره تقسیم کار صحبت می کند، بحث او این است که، اولاً تقسیم ار گستره های مجزایی خلق می کند و این ها در سطح انتزاعی تر گرد هم آمده و گستره اجتماعی جدیدی نمایان می گردد. این با نظریه تحول اجتماعی تالکوت پارسونز که نیم قرن بعد بسط بافت همانند است.

اهمیت اندازه

زیمل(1950/1908) توجه زیادی بع اندازه گروه اجتماعی می کند. او از فرد منزوی آغاز می کند و خاطرنشان می کند که انزوا خود رابطه ای اجتماعی است، رابطه ای با مردم دیگر است. انزوا مسلماً مسئله تنها بودن نیست- آدمی هیچ گاه منزوی تر از وقتی نیست که در انبوهی از افراد بیگانه حضور دارد- و به ویژه در روابطی که هدفش انکار انزوا است. مهمترین چیز درباره گروه دوتایی این است که، در حالی که ممکن است وحدتی یکپارچه به نظر بیگانگان بیاید، برای اعضایش این چنین نیست. آنها گروه دوتایی را جمعی برتر و فراتر از خودشان تجربه نمی کنند؛ هر شریکی خودش را فقط رویاروی دیگری می بیند. گروه جفت شامل فردیتی غیرقابل جایگزین از جانب اعضایش است و بدون آن ممکن محو گردد. گروه دوتایی به «ساختاری نمی انجامد که ورای عناصر خود باشد».

صمیمیت نیازمند شریک بودن در چیزهایی است که خاص آن رابطه است و این خطر وجود دارد که دو شریک در با اهمیت ترین جنبه شخصیتشان، یعنی در ابعاد واقعی که با دیگران سهیمند، مانند منافع عقلانی، سهیم نشود. گروه دوتایی به طور سلبی هم تعریف می شود، با نبود ویژگی هایی که در گروههای بزرگتر موجود است مانند تفویض قدرتهای فردی به سازمان گروه و از میان رفتن فردیت که در جمعیت تجربه می کنیم. به مجرد این که عضو سومی اضافه شود همه چیز دگرگون می شود: یک عضو جدید دو رابطه جدید می آورد. این باعث شکل گیری جناح ها و پدید آمدن نقش واسطه می گردد تا این که موجودیت گروه تداوم یافته و حفظ گردد. عضو سوم می تواند تضاد ایجاد کرده و یا از تضاد موجود میان دیگران در جهت منافع خودش بهره برداری نماید. هر کسی که در خانوده بیشتر از دو نفر به سر برده باید قادر باشد که این را تشخیص دهد.

 

 

فلسفه پول

فلسفه پول شاهکار واقعی جامعه شناسی نظری تاریخی، اثر مهم زیمل است. فلسفه پول یک تحلیل بهم پیوسته و فشرده ای است که در آن پول چونان پدیده اجتماعی کامل بررسی شده است که کل جامعه و نهادهایش را در بر می گیرد. زیمل در کتاب فلسفه پول از جنبه های تئوریک و فلسفی از یک سو و به صورت خاص از ارزش از سوی دیگر مینگرد و تأثیر آنرا در دنیای درونی کنشگران و کلا در فرهنگ عینی گرایی مد نظر قرار داده است. در فلسفه پول  بر محور«پول» چون«پدیده اجتماعی کامل» به نقد روابط اجتماعی در جامعه مدرن می پردازد.

زیمل را معمولاً«جستارنویس» معرفی می کنند که مسائل گوناگون زندگی روزمره را با نگاهی دقیق و تحلیلی موشکافانه بررسی کرده است، اما پراکندگی موضوع هایی که زیمل به آنها پرداخته است نباید ما را از وحدت عمیق آثارش غافل کند، چرا که زیمل صورت های گوناگون کنش متقابل میان افراد و آگاهی هر فرد به عضویت در گروه اجتماعی را نه تنها زمینه ساز ظهور جامعه بلکه عین«جامعه» می داند. جامعه شناسی صورتهای جامعه زیستی که زیمل آن را«جامعه شناسی ناب» می نامد و جستارهای گوناگون جامعه شناسی صوری، معرفت شناسی ساختاری، فلسفه پول، فلسفه فرهنگ و زندگی که همگی سنتزهای اصیلی هستند از بینش نئوکانتیسم(تضاد صورت و محتوا) و ویتالیسم(کنش متقابل).

«تراژدی فرهنگی» یکی از مسایل بسیار مهمی که زیمل آنرا در زندگی روزمره دنبال می کند که درآن دستاورد ها و کالاهای عینی هویتی مستقل از آدمی می یابند. هر چه جامعه رشد می کند و فرهنگ عینی گسترش می یابد شکاف میان فرهنگ عینی و ذهنی برجسته می شود. پول در عقلانی شدن زندگی روزمره از طریق اهمیت دادن به تفکر و هوشمند ی در دنیای جدید دخالت دارد اقتصاد پولی موجب افزایش روابط غیر شخصی در میان انسان هاست. پول پیوند ها و وفاداری ها ی مبتنی بر خون و خویشاوندی را سست می کند. پول به پیشبرد محاسبات معقول امور یاری می رساند و باعث پیشرفت تعقل میشود.

روش زیمل مبتنى است بر تفسیر امر کلى به میانجى امر جزیى، به نحوى که کلیت ساختارى زندگى مدرن از طریق رجوع به یک جزء، عنصر، تصویر، کنش، کالا و از این قبیل تحلیل و عیان مى شود. همین امر یعنى عطف توجه به کنش هاى متقابل چهره به چهره، میکروارگانیسم ها، حالات روانشناختى و خلاصه هر یک از اجزاى ظاهراً بى اهمیت زندگى مدرن، متفکرینى نظیر زیمل را از آنان که نقطه عزیمت تفکر خویش را مفاهیم کلى و انتزاعى قرار مى دهند ممتاز و متمایز مى کند. خود زیمل نیز روش خویش در «فلسفه پول» را با این عبارت تصریح مى کند: «وحدت این پژوهش ها در این امکان نهفته است که کلیت معناى حیات را مى توان در هر یک از جزئیات آن یافت.» بر همین اساس، پدیده پول نیز در وهله اول به منزله ابژه اى کاملاً جزیى و محدود تعریف مى شود و سپس این پدیده جزیى به کلیت جامعه تسرى مى یابد. البته این شیوه در کلیه آثار زیمل مشهود است.

آغاز پژوهش و تفکر با جزئیات ظاهراً بى اهمیت، تصادفى، گذرا و حادث که در نهایت همین جزئیات به کلید فهم واقعیت اجتماعى به منزله کلیت بدل مى شوند، واقعیتى که همواره خود را در هیئتى قطعه وار و تکه پاره (fragmentary) نشان مى دهد. به همین دلیل هیچ نقطه عزیمت ممتازى براى تفکر وجود ندارد و هر پدیده اى را مى  توان ابژه تامل قرار داد. هر پدیده اى در بطن خود حامل و پشتوانه پدیده اى دیگر است و هیچ چیزى را نمى توان پدیده اى مطلق و بى ارتباط با دیگر اشیا و امور دانست. اشیا و امور درهم تنیده اند و هر یک به میانجى یکدیگر و نیز به میانجى کلیت، نظمى نمادین را شکل مى دهند. انتخاب پول به عنوان نقطه عزیمت اثر عمده زیمل نیز صرفاً به دلیل مزیت   هاى این ابژه به لحاظ جزیى و کلى و آن رابطه ویژه و منحصر به فردى است که این پدیده راز آمیخته با کلیت جامعه و افراد دارد.

پول پدیده اى تاریخى و جزیى است (و از دل شرایطى خاص برآمده است) که اثراتى انضمامى و عینى بر حیات درونى افراد به طور خاص و بر فرهنگ به طور عام مى گذارد. اما با توجه به روش زیمل پول را نمى توان فقط به منزله ابژه اى تاریخى و خاص و به منزله امرى تجربى درک کرد، زیرا روشى که تنها به همین زمینه منحصر و محدود شود از نظر او سر آخر به نوعى تلنبار کردن فکت هاى تجربى مى انجامد و به کلیت به منزله میانجى تجربیات و مشاهدات تاریخى و جزیى راه نمى برد. در متن این کلیت، پول از وضعیتى استثنایى بهره مند است. به زعم زیمل پول بهتر از هر پدیده اى مى تواند پرده از «جوهر درونى حیات» و «واقعیت اجتماعى سیال و در حرکت» بردارد.

از یک سو پول پدیده اى جزیى و خاص است و از سوى دیگر خود کلى ترین و انتزاعى ترین شىء یا کالا محسوب مى شود. این کالاى نامتعین، بى شکل و انتزاعى از فرآیندهاى کار و تفکیک تولید مى شود و به همان فرآیندها تغییر مى یابد، آن هم بى آنکه در این فرآیند تغییر و تبدیل چیزى را از دست بدهد. یا به بیان دیگر پول همه چیز را به خود و خود را به همه چیز بدل مى سازد. حتى در اینجا مى توان از اصطلاح هگلى (کلیت انضمامى) سود جست، یعنى چیزى که هم تجلى و بیان امر خاص است و هم آنچه کلى است.

پول در مقام کلیت انضمامى میانجى همه صور اقتصادى و غیراقتصادى حیات اجتماعى است و به تعبیر دیگر همه این صور حیات را تعین مازاد (over determination)  مى بخشد. پول رنگ و بوى خود را به یکسان به همه امور حیات عطا کرده، راه خود را در میان همه ارزش ها، اهداف، فرآیندهاى اقتصادى و غیراقتصادى و اذهان همه آدمیان باز مى کند. با ارجاع به همین منطق«تعیین مازاد» مى توان گفت که پول عملاً نشانگر خصلت گشوده و سیال کلیت یا جامعه است که در آن هیچ ابژه اى به ثبات، هویت و اینهمانى نمى رسد و این ابژه ها همواره در جریانى سیال غوطه ورند. در اینجا ما با کلیتى رابطه اى (relational) روبه روییم، یعنى نظامى از عناصر، ابژه ها و ارزش ها که از طریق تفاوت و ارتباطشان با یکدیگر منظومه یا صورت بندى همواره ناقص و ناکاملى را شکل مى دهند.

در مورد هر کلیت نمادین وضع به همین منوال است. در واقع هیچ کلیت عقلانى، یکپارچه و ثابتى وجود ندارد و ما همواره با نظمى نمادین سروکار داریم که مستلزم تکثر و مازادى از معانى و نمادها است و هر یک از این معانى، نمادها و ارزش ها نیز با ارجاع به معانى و نمادهاى دیگر فهم میشوند. در این میان، پول را مى توان نماد و تجلى روابط سیال میان این ارزش ها و نمادها و به واقع محل تلاقى این روابط دانست. بر این اساس زیمل نیز با بررسى ابژه اى چون پول بر آن است تا کارکرد (function) را جایگزین جوهر یا ذات (substance) و رابطه یا روابط را جایگزین خود اشیا سازد. به زعم او پول «کارکردى ناب» و تجلى «شىء وارگى رابطه ناب میان اشیا» است، به نحوى که گویى همه اشیا، واقعیت، ارزش ها و ایماژهاى سیال در هیئت پول متصلب و منجمد مى شوند.

از جمله اصول و پیش شرط هاى مهم و اساسى در رویکرد زیمل درک و فهم اقتصاد بر مبناى روابط و نظام مبادله است، به نحوى که کلیت اقتصاد به نظام مبادله فرو کاسته مى شود. (اهمیت مبادله در نظریه زیمل در تقابل آن با تولید و نظام و روابط تولیدى مشخص مى شود.) اساساً مبادله انتزاعى ترین نوع کنش متقابل و تعامل محسوب مى شود، تا جایى که از نظر زیمل هر کنشى، «هر نوع مکالمه یا گفت وگو، هر نوع احساس یا تاثر (حتى اگر مورد انکار قرار گیرد)، هر نوع بازى، هر نگاهى به شخص دیگر» را باید به منزله نوعى مبادله تلقى کرد. کلیت نمادین و انتزاعى مبادله که به نوعى برسازنده جامعه است مى تواند در قالب هر نوع کنشى شکلى عینى به خود بگیرد. اما فارق از دلالت ها و مصادیق بى شمارى که زیمل به مفهوم مبادله منتسب مى کند و هر یک از آنها معرف خصلت کلى و عینى مبادله است، در حوزه اقتصاد ما با نظامى از مبادله روبه روییم که در آن پول و کالاها بنا به قوانین خاص خود به جریان و گردش مى افتند.

از جمله مهمترین کارکردهاى مبادله این است که ارزش کاملاً ذهنى ابژه را به ارزشى عینى بدل مى کند. مبادله قلمروى از ارزش ها را ایجاد مى کند که از امر ذهنى و شخصى مستقل است. حتى تقاضاى ما براى مصرف کالا نیز عملاً توسط ابژه مبادله شده تجلى مى یابد. به بیان دیگر حوزه گردش و مبادله عملاً بیرون و مستقل از فرد وجود دارند. در این نظام ابژه ها جایگزین یکدیگر مى شوند، مورد مبادله قرار مى گیرند، کمیت معینى از آنها در ازاى کمیت معین دیگر عرضه مى شود و ارزش مبادله آنها نیز با ارجاع به ابژه هاى دیگر تعیین مى گردد و اساساً در این نظام و کلیت نمادین است که ارزش یک ابژه و کالا عینیت مى یابد. در این میان پول نیز مستقل از تلاش  ما براى تعریف ارزش و شرایط آن وجود دارد. در نظام مبادله پول تحقق خاص و جزیى آن عنصرى است که در همه ابژه هاى اقتصادى مشترک است. پول نماینده و نمایانگر «ارزش انتزاعى» یا «مبادله پذیر بودن» است، به نحوى که پول هم نماینده کلیت مبادله و هم خود جزیى از این کلیت است که تنها به میانجى عناصر آن هستى و عینیت مى یابد.

با نظر به این خصلت دوگانه پول مى بینیم که از یک سو پول معیارى است براى روابط مبتنى بر ارزش کالاهاى مبادله شده و از سوى دیگر خود پول نیز با این کالاها مبادله مى شود و خود به کمیتى بدل مى شود که تابع اندازه گیرى است. اما در نهایت آنچه ارزش گذارى مى شود ابژه  ها هستند نه خود پول، زیرا پول تجلى ارزش و تجسم بخش روابط این ابژه ها است. بنابراین پول در مقام معیار و وسیله مبادله وراى همه ابژه هاى منفرد و ارزشمند و مبادله شده قرار مى گیرد. پول قادر است تا هر گونه ارزش اقتصادى خاص و جزیى را جابه جا کند، زیرا موقعیت ممتاز پول به گونه اى است که با هیچ یک از این ارزش هاى خاص مرتبط نیست یعنى آنها تاثیرى در تعیین موقعیت پول ندارند. پول با این قدرت و محوریت عملاً سبب تداوم مبادلات و جریان حیات اقتصادى مى شود، تداومى که ما لاجرم هم در عرصه تولید و هم مصرف کالاها شاهد آن هستیم. با رجوع به مثال خود زیمل مى بینیم که ما با مصرف کالاها على الظاهر این زنجیره و چرخه متداوم و سیال را براى لحظه اى درهم مى شکنیم، لیکن نفس پرداخت پول براى کالاهاى مصرفى آن شکاف را که توسط مصرف ما ایجاد شده، پر و مسدود می کند.

اما این وضعیت عملى، عینى و انتزاعى پول در جریان حیات اقتصادى فقط از طریق داشتن یک وضعیت یا جایگاه ایده آل در بیرون از این چرخه و جریان میسر مى شود. اگر پول نیز خود صرفاً یک ابژه خاص و جزیى بود هرگز نمى توانست این نقش توازن بخشى و میانجیگرى را ایفا و حفظ کند. ظاهراً از هم گسستن وحدت کیهانى و مرکززدایى از عالم به منزله یک نظام معنادار در دوران مدرن، خصلتى خداگونه به پول عطا کرده است، یعنى همان جزیى که بیرون از کلیت قرار گرفته و در عین حال بدان معنا و وحدت مى بخشد.

جالب است اشاره کنیم که زیمل نیز بالاترین حد وحدت  بخشى را به پول نسبت مى دهد و آن را با وحدت کیهانى در ذهنیت مذهبى شبیه مى داند. به زعم زیمل خصومت نگرش و ذهنیت مذهبى و دینى نسبت به پول نیز ناشى از همین شباهت و ناشى از آگاهى این ذهنیت از خطر رقابت میان علایق و منافع پولى و مذهبى است. درک این امر در جهان مرکز زدوده امروز کار دشوارى نیست. انقلاب کوپرنیک در عرصه نجوم این مرکززدایى را شکلى عینى بخشید و نظریات فلسفى از کانت به بعد به صور گوناگون آن را تئوریزه کردند. اما سواى این دستاوردهاى علمى و فلسفى، نفس تجربه مدرنیته این بى مرکز شدن زندگى و هستى بشر و پرتاب شدن در وضعیتى بى ثبات، حادث و سیال را به واقعیتى بدیهى بدل کرده است. در دوران پیشامدرن این نقش و قدرت بى همتاى دین شکلى عینى و صریح داشت و در واقع پیش از بسط و تحول عینى تقسیم کار و اقتصاد پولى قوام یافته در دوران مدرن و پیش از انتقال و فروکاستن مذهب به حوزه تنگ و محدود زندگى خصوصى افراد، دین در همه عرصه   هاى حیات و در متن زندگى روزمره نیرویى وحدت بخش محسوب مى شد. ولى حتى امروزه نیز این کارکرد دین همچنان پابرجاست و به لحاظ صورى در زندگى افراد دین مدار نوعى محوریت را شکل مى دهد که به تجارب فرد معنا، جهت و مرکزیت می بخشد.

اصولاً بنا به استدلال زیمل ظهور و گسترش اقتصاد پولى با شرایط تاریخى خاصى که در آنها پایه هاى دین و امر مطلق سست شده، ارتباطى وثیق دارد و از نظر او در دوران مدرن دین و مذهب هاى خاص، تاریخى و انضمامى به نوعى حس و حال دینى (religiosity) بدل مى شوند. اما با این وجود، به طور کلى دین از جمله عوامل بر سازنده حیات و هستى است که وحدت و بنیان کل هستى و وجود را نشان مى دهد و در همان حال خود در زندگى عینى و تجربى یکى از علایق و منافع موجود در میان انبوه علایق و منافع آدمیان به شمار مى رود.

افراد به یارى مذهب میان مفهوم ایده آل خویش از جهان و واقعیت عینى تکه پاره بیرونى آشتى برقرار مى کنند و به این واقعیت قطعه وار معنا و کلیت مى بخشند. در واقع مذهب با کل زندگى و تجارب فرد همتراز و یکى مى شود. به رغم اینکه مذهب جزیى از هستى یا وجود متکثر و ناسازگار است، در عین حال خود به آن هستى و وجودى بدل مى شود که در سطحى بالاتر نفس (self) و درون سوژه را اشغال مى کند. پول نیز به رغم محتواى کاملاً متفاوت از لحاظ صورى در خصوصیات فوق الذکر با دین و همچنین با نیروهاى کلى و وحدت بخش دیگر از قبیل دولت، متافیزیک، نفس، ایدئولوژى، قانون و... شبیه و واجد قرابت است.فى المثل با تسرى ویژگى هاى فوق به نیرویى همچون دولت مى توان فهمید که چگونه امرى جزیى که در کنار سایر نیروها رابطه اى آنتاگونیستى را شکل مى دهد، جایگاه امر کلى را اشغال کرده و کلیت را نمایندگى مى کند، به نحوى که همه شئون زندگى روزمره به میانجى دولت محقق مى شود.

اما لازم به ذکر است که با وجود این تشابهات پول در قیاس با همه این نیروها از خصلتى ممتاز و متمایز برخوردار است. پول برخلاف کلیت هایى چون دین و دولت در نوعى نقطه بى اعتنایى یا بى تفاوتى نسبت به همه امور قرار گرفته است و با پدیده هاى دیگر رابطه اى آنتاگونیستى ندارد، هر چند خود مى تواند وسیله اى براى ایجاد آنتاگونیسم و تضاد باشد. به تعبیرى پول خنثى است و در آن هیچ رد و نشانى نمى توان یافت مبنى بر آنکه پول در جهت فلان هدف یا در خدمت فلان فرد و یا گروه قرار دارد. به طور مثال دولت که در جایگاه امر کلى قرار دارد بالاخره باید در رابطه آنتاگونیستى میان نیروها و احزاب سیاسى مختلف وارد ماجرا شود و از یکى از این نیروها جانبدارى و حمایت کند، ولى پولى که نسبت به همه این روابط از حالتى خنثى و بى تفاوت برخوردار است مى تواند به هر شکلى درآید و خود را در قالب هر نوع سبک زندگى، حالات روانشناختى و روابط گوناگون متجلى کند.

پول در این مقام جزء انتزاعى ترین اشیا و امور و برى از هر نوع کیفیتى است. در قسمت اول کتاب زیمل در بخشى با عنوان رابطه میان کیفیت و کمیت زیمل به شرح موضوع کمیت پول مى پردازد و در واقع آن را بازنمایى انتزاعى شدن هر چه بیشتر تجربه ها و تفکر بشر مى داند. به طور مثال زیمل پول را بنا به سرشت و ماهیتش کامل ترین بازنمایى کننده و نماد نوعى گرایش شناختى (cognitive) در علوم مدرن مى داند، یعنى گرایش به تقلیل تعینات کیفى به تعینات کمى همین تجربه در علوم مدرن را مى توان به سایر حوزه هاى زندگى نیز تسرى داد، آن هم البته با قید این شرط که به هر حال کنش هاى بشرى با داشتن عناصر روانى و فیزیکى هنوز واجد رگه هایى از کیفیت اند و به قول زیمل «فقط متافیزیک مى تواند پدیده هایى را بسازد که به تمامى عارى از کیفیت اند.»

اما در جهان تجربى به راستى این فقط پول است که به تمامى از قید کیفیت آزاد بوده و کیفیت آن تماماً در کمیتش خلاصه مى شود. بدین سان پول به قدرت و محوریتى رازآمیخته در حیات اقتصادى و غیراقتصادى بدل مى شود. اگر پول را با هر دلیل اخلاقى و غیراخلاقى فاقد این قدرت و محوریت بدانیم، یا آن را به وسیله اى صرف براى لذت بردن اشیا و امور خاص تقلیل دهیم و خلاصه آن را به حاشیه زندگى برانیم، آنگاه منکر قدرت و نفوذ عینى پول شده ایم. گرچه پول وسیله اى ناب است، اما همین وسیله ناب مى تواند به غایت یا هدفى فى نفسه و در خود (in itself) بدل شود و همین امر کافى است تا پول را پدیده اى چنین رازآمیخته و شبح گون سازد. به لحاظ عینى نمى توان تصور کرد که پول همراه با هنر، زیبایى، عشق، آرمان هاى اخلاقى و غیره در رده اهداف غایى زندگى جا دارد.

پول با قدرت و نفوذ بى حد و مرز خود در زندگى مدرن مى تواند همه این اهداف را به وسیله بدل کند. در انواع و اقسام تیپ هاى شخصیتى اى که زیمل به تحلیل آنها مى پردازد، مى توان به وضوح این قدرت عینى را مشاهده کرد. براى مثال در تیپ شخصیتى خسیس پول به هدفى مطلق بدل مى شود، به نحوى که آن را حتى نمى توان به هیچ نوع لذت خاصى منتسب کرد. صرف حضور و وجود پول در زندگى خسیس مایه لذت او است، بى آنکه رابطه او با پول شکل یک لذت انضمامى را به خود بگیرد.

در اینجا نکته مهم آن است که وقتى خسیس آگاهانه از استفاده کردن از پول به عنوان وسیله اى براى کسب هرگونه لذت خاص خوددارى مى کند، او میان وضعیت ذهنى خود و موقعیت عینى و عملى پول شکافى عمیق و پرناشدنى ایجاد مى کند. این جایگاه عینى و عملى پول در زندگى مدرن آن را با همه روابط، شخصیت ها و کنش ها گره مى زند و بنابراین گوناگون ترین و متضادترین تیپ هاى شخصیتى به یکسان تابع و وابسته به پولند.

جالب است که حتى در نمونه فقر زاهدانه و ریاضت کشى نیز پول به شیوه اى منفى (negative) خصلت نوعى علاقه و منفعت مستقل را به خود مى گیرد، یعنى در اینجا نیز پول کانون توجه و علاقه است اما مورد نفى قرار مى گیرد. در همه این موارد گویى قدرتى مرموز، هولناک، نفوذناپذیر و فراگیر در کار است که روان و اذهان همگان را اشغال مى کند.

براى همین است که اگر امیال و آرزوهاى ما وراى پول نرود، یا هدفى انضمامى کنش هاى ما را هدایت نکند، شکست و سرخوردگى ناشى از قدرت جادویى پول نیز خوفناک و عظیم خواهد بود. اشخاص ثروتمندى که زندگى شان دستخوش انواع و اقسام سرخوردگى ها، ناکامى ها و مشکلات است (کلیشه رایج فیلم ها و سریال ها) نمونه گویاى این وضعیت اند. هر تلاشى که صرفاً بر دستیابى به پول متمرکز شود دست آخر به چیزى کاملاً نامتین و انتزاعى برمى خورد. وقتى پول به هدفى مطلق بدل شود یا آدمى آن را به مرتبه هدف مطلق ارتقا دهد، به مجرد حصول این هدف پول سرشت و ماهیتش به منزله یک وسیله صرف و ناب را عیان مى سازد.

حتى در این شعار کلیشه اى یعنى «پول خوشبختى نمى آورد» نیز حقیقتى نهفته است. اما بدل ساختن این جمله به پیامى اخلاقى یا درک آن به منزله زوال و فرهنگ و ارزش ها در دوران مدرن به واقع مبین کورى و غفلتى تام و تمام نسبت به خصلت عینى پول و اقتصاد پولى است. ما همگى به پول نیازمندیم و تلاش  ما براى ادغام پول در جهان ذهنى یا دور زدن و گریختن از مانع پول همواره محکوم به شکست است.

کلان شهر و حیات ذهنی

مقاله زیمل در باب «کلان شهر و حیات ذهنی »، یکی از بهترین و مشهورترین کارهای اوست و غالباً اساس و مبنای جامعه شناسی شهری می شود مراکز بزرگ شهری در جهان مدرن موجب تغییری در زندگی انسان میشود، مستلزم قابلیت های متفاوتی اند با قابلیت هایی که حومه و شهر کوچک ایجاد می کند و در این یک زندگی نسبتاً کند است و ایجاد و ایجاد پیوند هایی عاطفی با دیگران و در سطحی ناخود آگاه امکان پذیر است.

در شهر بزرگ ما دائما با تغییرات حسی و دگرگون کننده بمباران می شویم، هزاران انسان در حال گذر، سریع، ترافیک سنگین، فعالیت های بیشمار، تابلو های فروشگاهها، آگهی ها و همه توجه ما را جلب می کند. بقاء در چنین جهانی بدون شکل دادن به نیروی عقلانی امکان پذیر نیست .

کلان شهر و ذهن شهری با اقتصاد پولی عمیقاً پیوند یافته اند. پیچیدگی زندگی شهری ما را مجبور به وقتشناسی،حسابگری و دقت می کند و جهان را به یک مسئله ریاضی تبدیل می کند در شهر افراد از لحاظ فیزیکی به هم نزدیکند ولی از لحاظ روانشناختی از دیگران جدا و مستقل است. به جای توجه و فکر به ساختارهای زندگی بهتر است به تجربه های افراد توجه کنیم. (تأمل بیشتر به تجربه های زندگی روزمره ) نکته دیگر این که صرفاً توصیف تجربه ها نیست بلکه به نقد زندگی روزمره نیز بپردازیم تا از طریق تجربه ها به کلیت زندگی برسیم.

زیمل می گوید کلان شهر خیلی خوب است، موجب آزادی ما شده برای ما فردگرایی آورده، ما را از قیود سنتها رها می سازد، نقس های متفاوتی بازی می کنیم، اما در عین حال حیات ذهنی ما را تهدید می کند. بیگانگی و فقر و فحشا آورده، به عبارتی کلان شهر هم زیبا، هم زشت، هم خوب وهم بد، هم سازنده و هم بازدارنده است، حالت دوگانه دارد. در نهایت ما در جامعه مدرن دچار تراژدی فرهنگی شدیم. از نظر زیمل در جامعه سنتی انسان تحت سلطه است در همه جا اما در شهر ممکن است به دلیل تعدد نقش ها ما در چند جا ارباب باشیم اما در چند جای دیگر رعیت باشیم.

 

 

ارزش و مبادله

زیمل با این بحث آغار می کند که، ارزش کیفیتی از جهان طبیعی نیست. ارزش چیز اضافه شده ای به کیفیات کاملاً تعیین یافته عینی است، مانند نور و سایه، که ذاتی شیء نیست بلکه از منشأ متفاوتی می آید. ارزش از میل من برمی آید. اشیای باارزشی که من در طرف خود میبینم آنهایی هستند که من خواسته ام، و من، مانند هر موجود انسانی دیگری، مخلوق میل هستیم و بنابراین مخلوقی ارزش گذارم.

ارزشها از هیچ جا به جزء ذهن ارزشگذار نمی آید. زیمل در ادامه می گوید که ارزش اقتصادی عینی کردن ارزش ذهنی است. این در طی مبادله رخ می دهد. اشیای ارزشمند از طریق مبادله با یکدیگر ارتباط می یابند. این واقعیت که شیء باید در مقابل شیء دیگر مبادله گردد روشن می سازد که نه تنها شیء برای من ارزشمند است، بلکه مستقل از من ارزشمند است، معنی اش این است که برای شخص دیگر نیز ارزشمند است.

این جا جایی است که ما به سمت جامعه شناسی حرکت می کنیم. عمل مبادله اقتصادی عمل قربانی کردن است: من جنسی را از دست می دهم تا دیگری را به دست آورم، و زیمل می گوید که این الگوی اساسی برای تمام تعاملات اجتماعی است- هر تعاملی که داریم عمل مبادله است، اگر چه در بیشتر حالات بدون قربانی کردن است که ویژه مبادله اقتصادی می باشد.

بر خلاف مارکس، زیمل به تولید هیچ علاقه ای ندارد، نظریه ارزش کار را بر این اساس نقد می کند که کوشش دهنی شامل سهم پرداخته نشده ای در تولید است که به درستی قابل سنجش یا پرداخت کردنی نیست و این کار یدی را ملاک نامناسبی برای سنجش کار می سازد.

بازنمودها

الگوی مبادله سپس به نظریه شناخت تبدیل می گردد. تعامل اجتماعی همچون مبادله بازنمودها(مثل پول- چیزی که به جای چیز دیگر می نشیند) تلقی می شود، و حقیقت- مانند ارزش- ناشی از رابطه بازنودها با یکدیگر است. بنابراین جامعه ترکیبی از روابط مبادله ای میان افراد است، پس در حرکت مدام است، و پول، از آن جا که از مبادله اقتصادی ظهور می کند، تجسم این حرکت مداوم است.

زیمل:«اهیمت پول این است که درون جهان عملی یقینی ترین تصویر و روشن ترین تجسم ضابطه تمام موجودات را بازنمایی می کند، که بر طبق آن چیزها از طریق یکدیگر معنی دار می شوند، و هستی شان با روابط متقابلشان تعیین میشود.» از این حیث پول بخشی اساسی از پیشرفت و دال بر پیشرفت است.

پول چونان بسط آزادی و پیامدهای روانشناختی آن

پول استقلال پیدا می کند:«عملکرد مبادله، چونان تعاملی مستقیم میان افراد، به صورت پول چونان ساختاری مستقل تبلور می یابد.» این باعث می شود گستره کنش هایی که بر فرد انسانی گشوده است بی اندازه بسط پیدا کند. اول از همه ما ابزاری را ایجاد می کنیم که زنجیره وسایل و اهداف می گسترانند و این قدرت بیشتری به ما می دهد. پول راه دسترسی به تعداد بی شماری وسایل به من می دهد- «پول ناب ترین مثال ابزار است.» پول وسیله ای می گردد که با آن می توانند راه خود را در جامعه باز کنند.

حرکت به سمت خود پول همچون هدف نهایی می تواند منجر به حرص و طمع گردد. این در حالی است که مهمترین بخش این قسمت معنی زیرین ذهنی پول است- تحول بدبینی و نگرشی دلزده که زیمل آن را «ویژه اوج فرهنگ پولی» توصیف می کند. بدبین های مدون هیچ یک از ارزش های غایی را مجاز نمی شمرند، و آن هایی را که دیگران ممکن است دفاع کنند پست می شمرند. زیمل اظهار می دارد که پول ناب ترین مثال تمایل به فرو کاستن کیفیت به کمیت در فرهنگ مدرن، مخصوصاً در علوم است.

رشد فرهنگ عینی و ساختار ذهنیت

زیمل مدام اهمیت مبادله و نتیجه آن را در ایجاد جهان عینی تذکر می دهد. پول گستره آزادی انسان را وسیع تر میکند، وظایف و تعهدات شخصی را به دیگران محول می کند. همچنین ایجاد ارزش های عینی را که هر کس می تواند در آن سهیم باشد ممکن می سازد.

زیمل می اندیشد که سوسیالیسم وضعیت نهایی این فرآیند است. پول به گستره روابط ممکن انسانی می افزاید، ولی این روابط انسان ها را به شیوه ای زرف مرتبط نمی کند. ما در عین حالی که آزادتریم، چیزی را به دست می اوریم که میتوان شخصیتی که ژرفایش را از دست می دهد- شخصیت گسیخته تر می شود. این فرآیند همراه با کاهش اهمیت اشیای منفرد و افزایش اهمیت و وابستگی به مجموعه های اشیا پیش می رود.

نظریه بیگانگی زیمل

آخرین فصل فلسفه پول ما را به نظریه بیگانگی در نظر مارکس و لوکاچ نزدیک می کند. در حقیقت تصور زیمل از فرهنگ عینی شبیه تصور لوکاچ از طبیعت ثانوی است- به جز اینکه زیمل امیدی به تغییر آن ندارد. زیمل این را بر حسب تقسیم میان فرهنگ ذهنی و عینی تحلیل می کند- فرهنگ عینی عبارت از اشیایی است که یک فرهنگ تولید می کند و فرد منفرد بر آن تأثیری ندارد. مادام که جامعه وسیع تر می شود و خود ذهن یا فرهنگ عینی غنی تر می شود، اختلافاتی میان فرهنگ عینی و ذهنی بروز می کند.

جامعه ای که ر آن فرهنگ عینی و ذهنی سازگارند- چامعه ای که در آن همه ما همان قدر می دانیم که دانستن امکان پذیر است- نوعی عصر طلایی خواهد بود. رشد فرهنگ عینی چنین امکانی را محو می شازد و مهمترین چیز در این فرآیند تقسیم کار است.

اصل مطلب زیمل این است که اگر هدف تمامیت فردی و خشنودی بعد از انجام دادن کار است، ما هر دفعه حیات پشتی را انتخاب می کنیم. تقسیم کار نمی گذارد که تمامیت خودمان را در آن چه تولید می کنیم مشاهده کنیم. ما از محصول کارمان بیگانه می شویم.

همچنان که مجموعه های اشیا اهمیت بیشتر می یابند، بهره مند شدن یک شیء از اهمیتی خاص و شخصی به طرز فزاینده ای دشوار می شود. زیمل می گوید که سه دلیل وجود دارد که چرا این رخ می دهد: کمیت مطلق اشیا به این معنی است که ایجاد رابطه نزدیک شخصی با آنها دشوار است، و اشیایی که مردم آن ها را دوست دارند. این موضوع از طریق یکسان سازی اشیا و تغییرات سریع در مُد، از آن چه بعداً می آید تقویت می شود.

نتیجه: زیمل به وبر و به نظریه پردازان فایده مندی نهایی بسیار نزدیک تر است- آنچه را زیمل درباره فرهنگ عینی گفته است می توان بخشی از فرآیندی دانست که وبر عقلانیت نامید، و هر اقتصاد بازاری را «مفروض» می پنداشتند و نه محصول روابط زیربنایی. یان کرایب می گوید: تصور می کنم آنچه زیمل دو دستی می چسبد و و بر موفق نمی شود آن را محکم بگیرد فهم تجربه انسانی است و شیوه ای که با آن تجربه منتقل شده و به وسیله جامعه مدرن از هم فرو پاشیده می شود.

جامعه شناسی و اندیشه جورج زیمل

استعاره مفید امپرسیونیسم که در باب جامعه شناسی زیمل به کار می گیرد، جنبشی هنری است که در طول نیمه دوم سده نوزدهم گسترش یافت، از قواعد سنتی جدا شد، از کارگاه نقاشی به هوای آزادی نقل مکان کرد، و سعی کرد تلونهای در نور وسایه را آنچنان که واقعاً به چشم می آید جذب کند. مشهورترین امپرسیونیست وَن گوگ بود.

درست همانطور که امپرسیونیست ها مانند هنرمندان کلاسیک همه یک جهان بیرونی را تصویر می کنند، همانطور زیمل هم همان جهان اجتماعی را تصویر می کند که دیگر  نظریه پردازان کلاسیک توصیف کرده اند.

رهیافت، جامعه شناسی جورج زیمل Georg Simmel را می توان به عنوان یک کوشش خودآگاه در جهت رد نظریه های ارگانیستی کنت و اسپنسر در نظر گرفت. از سوی دیگر، او علیه توصیف های تاریخی ای که درباره رویدادهای منحصر به فرد کشورش آلمان به عمل می آمدند، نیز موضع گرفته بود. زیمل به جای این نظریه ها و توصیف ها این مفهوم را به پیش کشید که جامعه بافتی از کنش های متقابل و الگودار است و وظیفه جامعه شناسی بررسی صورت های این کنش ها است، درست همچنان که در دوره های گوناگون تاریخی و در زمینه های متنوع فرهنگی پیوسته رخ می دهند.

زمانی که زیمل به جامعه شناسی روی آورده بود، رهیافت ارگانیستی کنت در فرانسه و اسپنسر در انگلستان و شافله در آلمان، دیدگاه های دیگر را در این رشته تحت الشعاع قرار داده بود. برداشت ارگانیستی جامعه بر تجانس بنیادی طبیعت و جامعه تأکید می داشت. از این دیدگاه، فراگرد اجتماعی از نظر کیفی همانند فراگرد زیست شناختی پنداشته می شد، البته با پیچیدگی بیشتر. زندگی زنجیره بزرگی از هستی داشته می شد که از ساده ترین پدیده طبیعی تا پیچیده ترین ارگانیسم اجتماعی بسط می یابد.

بنا بر این نظر گر چه روشهایی را که در علوم طبیعی ساخته و پرداخته شده بودند، می بایست کمی جرح و تعویل کرد تا برای کارهای ویژه علوم اجتماعی متناسب گردند، اما روش های علوم طبیعی با روشهای ویژه بررسی انسان در جامعه، اساساً همانند تشخیص داده می شدند. جامعه شناسی علم برتری انگاشته می شد که انسان تنها از طریق آن نمی توانست قوانین حاکم بر همه تحولات اجتماعی را کشف کند. نظر ارگانیستی راجع به زندگی اجتماعی، با مخالفت شدید سنت فلسفی ایده آلیسم آلمان رو به رو شده بود. این سنت علم طبیعی را دارای کیفیتی متفاوت از علم اخلاقی یا انسانی می دانست. از نظر متدولوژی زیمل در بررسی مقولات اجتماعی تقلیل گرا، جزیی نگر و علاقه مند به مطالعه روابط جامعه شناختی روزمره افراد است. وی کوشیده است با توجه به صورت کنش های اجتماعی متداول بین انسان ها به محتوا و چگونگی شکل گیری بروز چنین کنش هایی پی ببرد. زیمل اساساً شناخت کنش متقابل میان آدم ها را یکی از وظایف عمده جامعه شناسی می دانست. اما بدون نوعی ابزار مفهومی، بررسی انواع گوناگون کنش های متقابل در زندگی اجتماعی، امکان ناپذیر بود. از همین جاست که صورت های کنش متقابل و گونه های کنشگران متقابل پدید می آیند. زیمل احساس می کرد می تواند شمار محدودی از صورت های کنش متقابل را متمایز کند که در انوع گوناگون زمینه های اجتماعی یافت می شوند. کسی که به چنین صورت های محدودی مجهز باشد می تواند انواع گوناگون زمینه های کنش متقابل را تحلیل کند و بازشناسد.

زیمل از زمره جامعه شناسانی است که با اقبالی کمتر از دیگر جامعه شناسان معاصرش در اروپا مواجه شد هر چند بیش از آنان در جامعه شناسی آمریکا به ویژه مکتب شیکاگو مورد توجه قرار گرفت چنانچه پیشگامان جامعه شناسی آمریکایی نظیر پارک حامل میراث علمی زیمل به جامعه شناسی این کشور بوده اند.

زیمل در مباحث خود سه رویکرد عمده را در جامعه‌شناسی معرفی می‌کند:

1- جامعه‌شناسی عمومی؛ که با تعلق به سطح میانی، به محصولات فرهنگی اجتماعی تاریخ انسان می‌پردازد. در این رویکرد، به اموری نظیر گروه، ساختار، تاریخ جوامع و فرهنگها، توجه خاصی صورت می‌گیرد؛

2- جامعه‌شناسی فلسفی؛ که به سطح کلان تعلق دارد و موضوع آن، سرشت و طبیعت نوع بشری است.»

3- جامعه‌شناسی صوری؛ که تعلق به سطح خرد دارد و به ترکیب متغیرهای روانی، با صورت‌های تعامل، که با انواع(types) افراد درگیر در تعامل، سر و کار دارد، می‌پردازد؛ نظیر مبادله، تضاد، رقابت، خسّت، ولخرجی، غریبه و . . .

زیمل جامعه را کلیت حاصله از تعامل های الگوداری می داند که افراد به هنگام پیوند با یکدیگر به منظور دست یابی به هدف های گوناگون می آفرینند. از این رو در حالی که جامعه را سنتزی از تعامل های افراد با یکدیگر می داند که به نوعی دارای وجودی عینی است لیکن جوهر چنین جامعه ای را قابل درک نمی داند و لذا این چنین عینی موضوع مناسبی برای جامعه شناسی نخواهند بود. حوزه‌های اصلی تفکر زیمل و به نوعی مراحل حیات فکری او را می‌توان چنین خلاصه کرد:

الف) مطالعه بر تعاملات انسانی و اجتماعی در حیطه روانشناسی و تاثیرپذیری شدید از «داروین» و «اسپنسر» که حاصل آن نگارش کتاب تمایز اجتماعی در سال 1890 است.

ب) درگیری شدید بر مفاهیم بنیادین تفکر فلسفی و پیوند آن با مسائل پیچیده اقتصاد که به انتشار کتاب «فلسفه پول» در 1900 منجر شد. کتاب در 2 بخش به پول می‌پردازد.

ج) اندیشه‌ورزی زیمل در باب جامعه‌شناسی و انتشار کتاب «جامعه‌شناسی» در 1908 است. دوره‌ای که تمرکز عمیق او بر مسائل عمده جامعه‌شناسی و تلاش برای بنای یک علم مستقل جامعه‌شناسی با روش‌ها و قلمرو موضوع‌های اختصاصی است.

شاید هیچ کس به اندازه زیمل به پدیده‏های خرد و تجربه‏های‏زندگی‏روزمره توجه نکرده‏است. هنر زیمل این است که فهم ظریف و دقیقی از تجربه‏های زندگی‏روزمره ارائه می‏دهد. روش‏شناسی او در بررسی زندگی اجتماعی بر توجه به امر جزئی و دقیق روزمره بنا نهاده شده‏است. به تعبیر آدورنو زیمل بود که فلسفه را به سمت سوژهای عینی سوق داد. زیمل معتقد بود فلسفه باید به رویدادهای روزمره و خرد توجه کند. نیز به تبعیت از لوکاچ، استعاره امپرسیونیسم را برای "به تعبیر آدورنو زیمل بود که فلسفه را به سمت سوژهای عینی سوق داد. زیمل معتقد بود فلسفه باید به رویدادهای روزمره و خرد توجه کند".

لوکاچ و مانهایم نیز معتقد بودند، زیمل به عنوان امپرسیونیست جامعه‏شناختی بهترین توصیف را از رویدادهای روزمره ارائه داده است. در واقع او نوعی جامعه‏شناسی فلسفی است که به تجربه‏های جهان روزمره تکه تکه شده توجه می‌کند. به نظر مانهایم، زیمل از روشی برای توصیف زندگی‏روزمره استفاده کرد که سابقا برای توصیف تصاویر و آثار ادبی استفاده می‏شد. او را به دلیل تحلیل معنادار نیروهای اجتماعی خرد وکوچکی که پیش از این قابل رؤیت نبودند باید امپرسیونیست در جامعه‏شناسی دانست

فریزبی‏ معتقد است که زیمل زندگی‏روزمره را به مثابه امری زیبایی شناختی و هنری مورد مطالعه قرار داده و این تمایز او با جامعه‏شناسانی چون دورکیم است.  جامعه‌شناسی خرد زیمل به امور کلان نیز علاقه‌مند است. از نظر او علوم اجتماعی متعارف تنها قادر است به ساختارهای اجتماعی کلان ، قابل رویت و مشاهده‌پذیر توجه کند. زیمل در اینجا دیدگاه میکروسکوپی و ذره‌نگرانه خود را طرح می‌کند.

این دیدگاه متاثر از ظهور تحقیقات میکروسکوپی در علوم تجربی است. وی بین بدن به مثابه موضوع مورد بررسی علوم طبیعی و امر اجتماعی به مثابه موضوع مورد بررسی جامعه‏شناسی مشابهت می‏بیند. پویش‏های زندگی در واقع با کوچکترین عناصر یعنی سلول‏ها پیوند دارند و هویت‌شان را با تعاملات بی‌وقفه و بی‏شمار بین این سلولها رقم می‏زنند. از طریق مطالعة نحوة تعاملات " به نظر مانهایم، زیمل از روشی برای توصیف زندگی‏روزمره استفاده کرد که سابقا برای توصیف تصاویر و آثار ادبی استفاده می‏شد".

بین سلولها (حمایت شان از یکدیگر،‌ تخریب یکدیگر و..) است که می‌دانیم بدن چگونه خود را حفظ یا چگونه شکل خود را تغییر می‏دهد. در اینجا زیمل جامعه یا امر اجتماعی را با بدن مقایسه می‌کند. او در مطالعه‌اش به کوچکترین عناصر یعنی سلولها، فرایند‏های ارتباط و تعامل شان متمرکز می‏شود. امر روزمره از نظر زیمل در علوم اجتماعی همانند سلول‏ها در علوم‏طبیعی هستند. چنین رویکرد ذره‌نگرانه‌ای است که مواجهات زندگی ‏روزمره را به مثابه پایه‌های بنیادین و اصیل زندگی شکل می‌دهد. جالب آنکه زیمل در بررسی امر روزمره از توجه به امر کلان و ماکروسکوپیک هم غافل نمی‏شود. از نظر زیمل امرروزمره باید با کمک تعاملات، شبکه‏ها و نیروهای زندگی اجتماعی منعکس شود.

زیمل همچون کانت «فیلسوف اکنون» است و همچون تجربه گرایان به امور جزئی و کوچک توجه می‌کند اما توجه به این امور جزئی به معنای بی‌توجهی به امور کلان در نظریه او نیست. همان طور که علوم طبیعی در مطالعه بدن به سلولها، حرکت آنها، تعامل با سلولهای دیگر و در نهایت مرگ آنها توجه می‌کند و این توجه مانع از دیدن کلیت بدن نمی‏شود، زیمل نیز از طریق مطالعه امور جزئی و ذره نگرانه به کلیت جامعه نیز توجه می‏کند. امر روزمره برای جامعه همانند سلول در بدن است. بنابراین همانند سلول موجودیتی پویا، گذرا، میرا و ناپایدار دارد. در حالی‏که جامعه‌شناسی‏ رسمی و ساختارگرایان صرفا به کلیت جامعه اکتفا می‏کنند

”«تراژدی فرهنگی» که در زندگی‏روزمره آن را دنبال می‏کند، تراژدی است که درآن دستاودهای عینی و تکنولوژیکی بر گستره ذهنی بشرپیشی می‏گیرند. “ و از توجه به امور جزئی درزندگی‏روزمره غافل‏اند، زیمل اساس مطالعة خود را توجه به امر جزئی و خرد در زندگی روزمره قرار می‏دهد.

جزئیات و خصیصه‌های جزئی امر روزمره درون کلیت نظام حل نمی‏شوند و همانند اتم ضمن اینکه منفرد هستند در تعامل با یکدیگر قرار می‏گیرند. در واقع امر روزمره مملو از امور جزئی غیرقابل تقلیل است در عین حال همچون رشته‌های بافته‏شده‌ای است که با یکدیگر متصل شده‌اند. بدین سان کلیتی پیچیده، ناهمگن و متنوع را شکل می‌دهند.

زیمل از توجه به جنبه‏های بیگانه‏ساز زندگی مدرن نیز غافل نبوده‏است. «تراژدی فرهنگی» که زیمل(1380) در زندگی‏روزمره آن را دنبال می‏کند، تراژدی است که درآن دستاودهای عینی و تکنولوژیکی بر گستره ذهنی بشرپیشی می‏گیرند. بدین گونه آن دستاوردها و کالاهای عینی هویتی مستقل از آدمی می‏یابند. وی در فلسفه پول فصلی را به بحث درباب فرهنگ عینی اختصاص می‏دهد. که بسیار وام‏دار مباحث مارکس جوان است و لوکاچ نیز بعدها آن را از زیمل وام گرفت. فرهنگ عینی از نظر او مجموعه‏ای از اشیائی است که ورای نفوذ و تاثیرگذاری آدمی، فرهنگ آن را تولید می‏کند. هرچه جامعه رشد می‏کند و فرهنگ عینی گسترش می‏یابد، شکاف میان فرهنگ عینی و فرهنگ ذهنی برجسته‏تر می‏گردد. کالاها و اشیاء زیادی تولید می‏شوند اما همة آنها در فرهنگ ذهنی افراد وارد نمی‏شوند. یکی از چیزهایی که به این امر دامن می‏زند تقسیم کار است. زیمل سپس به پیامدهای این امر در زندگی‏روزمره اشاره می‏کند. چرا که عینی شدن فرهنگ بر مناسبات ما با اشیاء اثر می‏گذارند.

زیمل از جمله کسانی است که به سختی در یک قالب نظام مند و منسجم کار کرده و این امر نشان دهنده تأثیرپذیری زیمل از افراد مختلف در حوزه های مختلف است، زیمل در یالهای آخر عمرش نیز، تحت تأثیر برگسون و نیچه، توجهش را متمرکز بر جریان پیوسته جاری انرژی حیاتی ساخته بود.

صورت و محتوا در جامعه‌شناسی صوری

با توسل به روش زیمل یا به قول معروف «جامعه شناسى صورى» مى توان برخى از این امور کلى، انتزاعى و وحدت بخش را برشمرد و به وجه تشابه صورى پول با آنها اشاره کرد. به طور مثال، با مدنظر قرار دادن شباهت میان دین و پول که بعضاً تداعى شومى در ذهن ایجاد مى کند مى توان به درک قدرت فراگیر، کلى و انتزاعى پول نزدیک شد. دامنه این تشابهات بسیار گسترده است و چیزى بیش از یک قیاس کلى به نظر مى رسد و همان طور که ملاحظه  کردیم حتى در ذهنیت و نگرش مذهبى نیز آگاهى از این شباهت به طور ضمنى نهفته است. به نحوى ملموس تر مى بینیم که پول با بسیارى از آن نیازها و عقده هاى روانشناختى اى گره مى خورد که آدمیان با توسل به دین و کارکردهاى آن سعى در ایجاد مصالحه میان روابط متضاد و آنتاگونیستى آنها مى کنند.

«زیمل براین باور بود، که هرگاه جامعه‌شناسی بخواهد موضوع خود را همه تعامل‌های درون جامعه قرار بدهد، آنگاه جامعه‌شناسی دربرگیرنده چندین رشته علوم اجتماعی، نظیر علوم سیاسی، اقتصاد و ... می‌شود. لذا برای تعیین حیطه مستقل، در موضوع  جامعه‌شناسی صوری، شکل‌های جامعه‌پذیری و تعامل میان افراد را مبنای تجرید صورت‌های جامعه در نظر گرفت.»

این تمایز میان صورت و محتوا در اندیشه زیمل، حاکی از تأثیر سنّت کانت در فلسفه است؛ که بر تمایز صورت و محتوا تکیه داشت. در واقع زیمل به تناظر علم هندسه که با انتزاع شکل و صور اشیاء مادی از محتوای تشکیل‌دهنده آن تعریف می‌شود، علم جامعه‌شناسی را مطالعه جامعه، به لحاظ صور جامعه‌پذیری تعریف کرد. تا آنجا که خود، می‌گوید: «اگر ما می‌توانستیم کلیت شکل‌های ممکن مناسبات اجتماعی را در سلسله مراتب و گوناگونی‌شان نشان دهیم، می‌توانستیم دانش جامعه فی‌نفسه را تکمیل کنیم.»

منظور از محتوا در جامعه‌شناسی صوری زیمل، جنبه‌هایی از زندگی انسانی است که افراد را به سمت معاشرت با دیگران می‌کشاند؛ نظیر سوائق، اهداف و نیّات کنش‌گران. صورت‌ها نیز، آن الگوهایی هستند، که محتویات اجتماعی در قالب آنها نمود و بروز می‌یابند. 

برای فهم جامعه‌شناسی صوری زیمل، باید دو متغیر تحلیلی مهم به کار رفته در ساخت صور اجتماعی را شناخت. این متغیرها اعداد و فاصله هستند: «اعداد؛ بهترین استفاده‌ای که زیمل از مقوله ریاضی و اعداد در جامعه‌شناسی صوری‌اش نموده، مفهوم دوتایی و سه‌تایی اوست. به زعم وی با ورود عنصر سوم به یک گروه دو نفره، فراگردهای گوناگونی امکان‌پذیر می‌شود، که پیش از این نمی‌توانست اتفاق بیفتد. عنصر سوم می‌تواند نقش میانی و داور را ایفا کند و از بروز تنش‌ها بکاهد؛ یا به عنوان شخصی ذی‌ نفع عمل کرده و از اختلاف دو عضو دیگر به نفع خویشتن بهره‌برداری کند و نیز می‌تواند نقش "تفرقه بینداز و حکومت کن" را ایفا نماید. یک گروه سه نفره، مسیرهای تازه‌ای به روی کنش‌های اجتماعی می‌گشاید. ضمن آنکه فرصت‌هایی را نیز محدود می‌کند.»

فاصله؛ در اندیشه زیمل، بُعد یا قرابت فاصله، عامل مؤثری در شکل‌گیری روابط اجتماعی است. توجه زیمل، روی فاصله بین عاملان و تغییراتی است که برحسب آن‌که مشارکت‌کنندگان از هم جدا باشند یا نزدیک، رخ می‌دهد. وی معتقد است، روابط مبتنی بر قرابت شدیدترند تا روابط مبتنی بر بعد یا فاصله دور. تنها دو شکل از روابط هستند که فاصله روی آنها تأثیر ندارد؛ اولی روابطی کاملا غیرشخصی؛ مثل معاملات اقتصادی. دیگری روابطی که متضمن شدت احساسات و عواطف است؛ مثل احساسات عمیق مذهبی یا روابط مبتنی بر عشق.

زیمل می گوید: صورتهای کنش متقابل را مطالعه می کنیم. تقابل همان دشمنی نیست، برای وحدت ایجاد شده است. روابط متقابلی در سایه همکاری و همگرائی نیروهای اجتماعی دارای ساخت می شود و هویت پیدا می کند. آنچه برای زیمل مهم است، سطح نیست؛ صورت است. کوزر بیان می‌کند، که برای زیمل مهم نیست، دعوای بین زن و شوهر باشد یا دعوای دو کشور. زیمل از بحث اعداد خود در جامعه‌شناسی صوری، به این نتیجه می‌رسد، که هرچه تعداد افراد بیشتر شود، نهایتاً بی‌اعتمادی بیشتر می‌شود. وی تا آنجا پیش می‌رود که بحث تراژدی فرهنگی و پیچ و مهره شدن انسان‌ها در کلان‌شهر را ذکر می‌کند؛ که افراد در شهرها، نوعی احساس دل‌زدگی و بی‌اعتمادی دارند. این بی‌اعتمادی، مانع بروز آزادی‌ها و فردیت افراد می‌شوند.

از نظر زیمل صورت های اجتماعی قالب مادی یا نمود عینی محتواها هستند. به عبارت بهتر صورت های اجتماعی شکل عامی از کنش های اجتماعی اند که به هیچ روی یگانه نیستند. به عقیده وی صورت های اجتماعی یکسان این خاصیت را دارند که محتواهای متفاوت را شامل شوند.

لوین این صور را به چهار دسته کلی تقسیم می کند:

1.   روابط یا فرآیندهای تعامل، مانند رابطه فرمانبری و فرماندهی یا فرآیند تضاد

2.   نقش - موقعیت ها مانند غریبه،ولخرج، خسیس و فقیر

3.   جمعیت ها نظیر اجتماع سری

در نگاه زیمل صورت های جامعه زیستی ترکیب شکننده گی از گرایش های متضاد است. روابط جامعه شناختی اساساً ترکیبی از دوگانگی اند؛ فرآیندهای اتحاد، هماهنگی و همکاری به منزله نیروهای جامعه پذیری هستند که باید در معرض جدایی، رقابت و انزجار قرار گیرند تا پیکربندی واقعی جامعه شکل بگیرد؛ صورت های بزرگ سازمان که جامعه را می سازند یا به نظر می رسند می سازند باید دائماً از سوی نیروهای فردگرایانه و بی نظم متحمل آشفتگی، ناپایداری و فرسایش شوند تا با عقب نشینی و با ایستادگی، نیروی حیاتی لازم برای واکنش و رشد را کسب کنند... برای بازسازی سیستماتیک جامعه شناسی صورت های اجتماعی زیمل (به عنوان مثال جامعه شناسی مد، تعارض، تبعیت، تقسیم کار و...) لازم است فهرستی از روابط قطبی شده (تمایز - تقلید، تعارض یگانگی، مقاومت تبعیت، افتراق- توسعه، فاصله گرفتن- نزدیک شدن...) تهیه کرد و نشان داد جستارهای جامعه شناسی صوری زیمل کاربرد ترکیبی اصل دوگانگی است.

صورت و معنا در همه جا مفاهیم نسبی و از مقولات شناختی هستند که برای پرداختن به پدیده ها و سامان بخشیدن به آنان به شکلی عقلانی به وجود آمده اند. از این رو ویژگی که از بالا مورد مشاهده قرار گرفته و در رابطه یی به عنوان صورت درک شده در رابطه یی دیگر، چنانچه از پایین به آن نگاه شود، باید به عنوان معنا توصیف شود.

الگوهای توسعه یی همچون انکشاف گروهی و توسعه فردیت.

بودون معتقد است جامعه شناسی صوری زیمل از نوع الگوهای اقتصادی است که معلول تعدیل و تعادل میان آثار کنش های فردی است. از نظر او ایده زیمل این است که شرایط و موقعیت هایی داریم که در آنها منافع و گزینشهای افراد را به آسانی میتوان بازسازی کرد بدون اینکه نیازی به دانستن وضعیت ها و محتواهای خاصی کنش باشد.

مبانی نظری زیمل

زیمل مبانی نظری خودش را این‌گونه تشریح  می‌کند؛ که این مادّه‌ی واقعیت نیست، که به واقعیت هستی می‌بخشد؛ بلکه علاوه بر مادّه، عاملان دیگری نیز در کار است و آن "صورت" است. بنابراین صورت روابط انسانی مورد توجه او است. مفهوم صورت یا شکل برای زیمل، همان معنا را به ذهن متبادر می‌کند، که مفهوم ساخت برای ساخت‌گرایان. در ساختارگرایی، ساختار، بیانگر روابط پایدار میان نهادهای اجتماعی است؛ که کلیت روابط اجتماعی براساس آن تنظیم شده‌اند؛ لیکن در صورت‌گرایی، به عنوان نمودهای روابط فرایندها یا نقش‌های اجتماعی، توجه می‌شود؛ که قابل مشاهده در تک‌تک روابط هستند. نظام‌های اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی را نمی‌توان مستقیما مشاهده کرد؛ بلکه تنها قابل انتزاع از روابط میان اجزاء اجتماعی هستند؛ ولی رقابت، تضاد، موقعیت ولگرد یا غریبه را می‌توان در اشخاص و روابط روزمره دید.

ریشه های فکری اجتماعی در مکتب جامعه شناختی صوری زیمل

جامعه شناسی فرانسه تحت تأثیر انقلاب سیاسی و نیز عقاید کنت و دورکیم بیشتر پوزیتویستی و علم گرایانه بود. جامعه شناسی انگلستان هم تحت تأثیر انقلاب صنعتی و نیز عقاید اسپنسر و هم علم گرایانه، هم پوزیتویستی بود، اما کشور آلمان نه از نظر اقتصادی، و نه از نظر سیاسی و نه از نظر صنعتی پا به پای آنها رشد نکرده بود. در این کشور عقاید رمانتیک یا رمانتیسم اجتماعی غلبه داشت، یعنی آلمانی ها نم یتوانستند سنتی بمانند یا مثل فرانسوی ها و انگیسی ها صنعتی- اقتصادی- سیاسی شوند(مدرن شوند) اما آلمنی ها فیلسوفان بزرگی داشتن این فیلسوفان ایده آلیست تاریخی بودند، مخالف پوزیتویستی ها بودند. زیمل جامعه شناسی بود که هم با ایده آلیست های آلمانی مشکل داشت، هم با پوزیتویستی های فرانسوی و انگلیسی. زیمل دنبال یک جامعه شناسی متفاوت بود که موضوعات جدید با روش های جدید مطرح کند.

آرای زیمل در باب روابط

وفاداری و حق شناسی

به عقیده یمل بدون پدیده ای که آنرا  وفاداری می نامیم جامعه مطلقاً نمی توانست برای هر مقطع زمانی، آن گونه که وجود دارد، وجود داشته باشد. وفاداری را نمی توان سنجید. وفاداری را می توان سکون روح خواند. وفاداری وضعیت روحی استف و نه یک احساس. ما به رابطه ای عادت می کنیم، و صرف وجود آن در طول زمان وفاداری را موحب می گردد. وفاداری باید وجود داشته باشد تا جامعه وجود داشته باشد. وفاداری در جایی می تواند رشد کند که روابط با دلائل غیرعاطفی آغاز می گردد و وفاداری می تواند عاطفه و عشق تولید کند. اگر انگیزه اولیه پایدار بماند، آن گاه وفاداری صورت شدیدتری به خود می گیرد.

زیمل اشاره می کند که این تقابل بیرونی میان فرآیند حیات و شکل مادام که ضابطه ها و دستورالعمل هایی برای چگونگی زندگی کردن تهیه می کنیم به طور درونی بازتولید می شوند.وفاداری مرز میان شکل و فرآیند حیاتی را در می نوردد، نوعی ثبات شکل به فرآیند حیاتی می بخشد. حق شناسی مبهم است زیرا که نمودهای بیرونی آن بی اهمیت می نماید. تمام قراردادها بر تبادل هم ارزها تکیه دارد، و این از طریق قانون اعمال می ود، با وجود این بسیاری که تعاملات دیگر هستند که شامل مبادلاتی هستند که از طریق قانون حمایت نمی شوندف و این جا حق شناسی جایگزن مهمی است. حق شناسی آرمانی است متکی به رابطه ای که ممکن است سالها پیش پایان یافته باشد . . . اگر چه تمایل صرفاً شخصی است . . . عواقب بی شمار ان در تمام جامعه آن را یکی از قوی ترین ابزار همبستگی اجتماعی می سازد.

اجتماعی بودن

زیمل(1950/1917) مقاله خود را در باب معاشرتی بودن مثالی از جامعه شناسی ناب یا صوری می نامد. بعضی از شکل ها از آن چه ممکن است محتوای«جدی» زندگی روزمره بنامیم جدا می شوند و غایاتی در خود می گردند. اگر جامعه زیستی شیوه ای را گوییم که به وسیله آن در طلب زندگی های رزومره خود با یکدیگر در تماسیم، مردم داری صورت بازی این فعالیت است. از آنجا که جدیت زندگی روزمره را ندارد، بیشتر مردم آن را غیر مهم می دانند- «حرف های عادی» - ولی نظر زیمل این نیست. رابطه آن با دنیای جدی تقریباً مانند رابطه هنر با واقعیت است. وقتی که ما در طلب منافع خود نیستیمف تدبیر بر ما حکومت می کند، و این مستلزم سرکوب شخصی ترین صفت ماست. او درباره حد بالا و پایین (آستانه مردم داری) صحبت می کند: حد بالا جایی است که منافع جدی شخصی در موقعیتی دخالت می کند و حد پایین جایی است که ویژگی های شخصیتی دخالت می کند.

سلطه

از دید زیمل حتی ظالمانه ترین سلطه شکلی از کنش متقابل است. زیمل سه نوع سلطه را تشخیص می دهد:

1)  سلطه به وسیله فرد، که ممکن است اثر هم سطح کننده داشته باشد. زیمل بر این باور است که این شکل ابتدایی سلطه است.

2)     سلطه به وسیله جمع، حقوق افراد در گروه مسلط ضرورتاً به آنهایی که در گروه زیردست هستند تعمیم داده نمیشود.

3)     سرانجام سلطه به وسیله اصل یا قانون وجود دارد.

جامعه شناسی تضاد

زیمل می گوید که تضاد باید شکلی از جامعه زیستی باشد، زیرا که حداقل دو نفر را بهم مرتبط می کند؛ تضاد نتیجه «عوامل جدا کننده» مانند تنفر و حسادت است و تلاشی است برای حل اختلافات پدید آمده و حفظ وحدت، حتی اگر از طریق حذف یکی از دو طرف باشد. واگرایی(تضاد) و همگرایی(آشتی) هر دو شکل های جامعه زیستی اند، که نقطه مقابل هر ئوی انها بی اعتنایی است. تضاد خود جنبه های مثبت و منفی را ترکیب می کند، و جامعه لزوماً محصول نیروهای همگرا و واگرا است، و اگر چه تضاد در سطح فردی ممکن است مخرب باشد، لزوماً در سطح اجتماعی این طور نیست. تضاد در یکپارچگی واحد اجتماعی سهم دارد.

راز و جامعه رازدار

اگر دو نفر به کنش متقابل بپردازند، آنگاه تصویری از یکدیگر خواهند داشت؛ این تصویر کامل نخواهد بود. شناخت کامل از شخص دیگر غیرممکن است؛ ما نمی توانیم در ذهن یکدیگر وارد شویم. شناخت فرد دیگر شناخت کسی است که قادر است حقیقت درونی خود را مخفی سازد؛ در حقیقت، از آنجا که حیات درونی ما جریان پیچیده و درهمی است، غیرممکن است که به هر حال تمام آن را آشکار نمود. ما نمی توانیم هیچ کنش متقابل یا رابطه اجتماعی یا جامعه ای را ذکر کنیم که از نظر غایت شناسی بر اسا عدم شناخت قاطع نسبت به یکدیگر استوار نباشد.

اهمیت جامعه شناختی دروغ گفتن را، که، مانند همیشه، دو طرفه است، مورد بحث قرار می دهد. هر قدر انسان به شخصی نزدیک تر باشد، احتمال بیشتری می رود که با دروغ گفتن او یا پنهان کاری او آسیب ببیند.

زیمل می گوید کف، در گروههای «ابتدایی»تر، دروغگویی نسبتاً بی اهمیت است، زیرا افراد زندگی کم و نیش خودکفایی را در گروه دنبال می کنند و روابط متقابل در حداقل است. جامعه های مدرن، بر عکس، جامعه های «اعتباری» هستند؛ ما به شمار زیادی از انسانها برای گفتن حقیقت آنچه آنها انجام می دهند وابسته ایم، و اگر آنها از کمک به ما دریغ کنند. به طور قابل ملاحظه ای رنج می بریم- او می گوید که در جامعه های مدرن دروغ معادل عقلانی چماق راهزن است.

زیمل راز را به آنچه او ابعاد اصلی روابط انسانی می داند مربوط می کند- همکاری و هماهنگی، از یک طرف، و فاصله و رقابت از طرف دیگر- و گستره ای از روابط را  بر طبق درجه شناختی که شرکت کنندگان ممکن است از یکدیگر داشت باشند بررسی می نماید. توانایی پنهان کردن واقعیت ها«یکی از بزرگترین دستاوردهای آدمی است.» مادام که تمدن گسترش می یابد، آنچه که زمانی اشکار بود پنهان می گردد و آنچه زمانی پنهان بود اشکار می گردد، امور عام آشکار می شود و زندگی های فردی خصوصی می گردد. رازداری جذابیت خاصی دارد: داشتن راز فرد را متمایز نموده و احساس تملک خاصی به او می دهد، اهمیت رازداری با فرآیند تفرد گسترش می یابد و آن را تقویت می کند.

اولین ویژگی جامعه رازدار محافظت و اعتماد دو سویه است. جامعه رازدار مناسک را به کار می برد تا آنچه را زیمل «تمامیت زندگی» می نامد بیافریند، و این تأیید کننده مرکزیت گروه است هنگامی که جداسازی و فروپاشی مردمی را که رها می شوند تا زندگی های فردی خود را دنبال کنند تهدید می کند. جامعه رازدار مستبدتر می گردد. جامعه های رازدار خودآگاهی بیشتری دارند و ادعای بیشتری در مورد خودکفایی دارند تا دیگر گروهها؛ آنها بر علائم رازگونه ای تکیه دارند که به وسیله آنها اعضا می توانند یکدیگر را تشخیص دهند(دست دادن معروف فراماسونری). آنها می توانند به  منحصر به فرد بودن و برتری اجتماعی اهمیت دهند، و می توانند منافع خود را به هزینه گروههای دیگر تعقیب کنند. در درون جامعه رازدار فرآیندی از فردیت زدایی وجود دارد که گروه را محافظت کرده و احتمال دارد بیش از همه سازمان یابد. به دلیل رازداری اش، حکومت مرکزی تقریباً همیشه آن جامعه را تهدیدی تلقی می کند. 

آرای زیمل در باب سنخ های اجتماعی

توصیف زیمل را از سنخ های اجتماعی میتوان روایت جامعه شناختی رئالیسم ادبی در نظر گرفت.

آدم خسیس(The Miser) و آدم ولخرج(The Spendthrift)

هر جزئی از رفتار و تجربه ما معنایی مضاعف دارد: حول مرکز خود می گردد، حاوی همان قدر وسعت و عمق، لذت و رنج است که تجربه بلاواسطه آن را می دهد، و در عین حال جزئی از جریان زندگی است.

آدم خسیس شخصی است که پول را به خاطر خود پول ذخیره می کندو به شیوه ای سرنمودن قدرت پول را نمایان می سازد. خسیس از فکر آنچه میس تواند با پول انجام دهد لذت می برد.

ولخرج در نظر اول ممکن است مخالف با خسیس بنماید، ولی ولخرج نیز مشکلاتی برای کنار آمدن با تأتیرات واقعیت خارجی دارد- او تحت تأثیر لذت آنی خرج کردن است که بر ذخیره کردن پول یا دارا بودن شیء می چربد. اینجا باز زیمل آچه را ما امروزه لذت خرید می دانیم شناسایی می کند، لذتی که بیشتر برای خود عمل است تا آنچه خریده می شود، لذتی خود شیفته وار به این علت که متضمن تعهد یا پیوند آدمی نیست.

 

 

 

ماجراجو

ماجراجو کسی است که تداوم زندگی روزمره را قطع می کند. جدا از زندگی است ولی بخشی از آن است و در نتیجه به نظر می آید که به طریقی کل زندگی درون آن است. به عقیده زیمل اگر ما، مثلاً، به وجود بی زمان روح باور داشته باشیم، آنگاه تمام زندگی را مانند حادثه ای می توان در نظر آورد. حادثه یکی از مقولات اساسی زندگی است.

ماجراجو فعالیت و بی تحرکی و نیز یقین و شک را ترکیب می کند- او با امر مشکوک آنچنان معامله می کند که گویی مسلم است، یعنی متضمن شکلی از تقدیرگرایی است. زیمل، بعد از مقایسه میان عشق و حادثه، نتیجع می گیرد که حادثه مناسب سالمندی نیست- شخص سالمند قادر نیست که با نیروی زندگی مقابله کند.

غریبه

مقاله زیمل در باب غریبه مشهورترین مقاله او درباره سنخ های اجتماعی است و ما را به تحلیل مدرنیته می کشاند. غریبه در موقعیتی پارادوکسی قرار دارد: او از نظر جغرافیایی به گروه نزدیک است ولی از نظر وانشناختی و فرهنگی دور است، در آن واحد نزدیک و دور است. غریبه بی طرف محسوب می شود.

غریبه می تواند چیزهایی را ببیند که خودی نمی تواند زیرا خودی بیش از حد نزدیک است، و شاید غریبه چیزهایی را بگوید که خودی نمی تواند زیرا کخ بسیار زیانبار خواهد بود. مک لومور(1991)می گویدکه؛ ما می توانیم دو سنت تحقیقی بیابیم که از مقاله زیمل پدید آمده است. اولی ار بیانات او در باب غریبه در مقام سوداگر نشأت گرفته و عملاً جامعه شناسی فرد تازه وارد است. دومی به فرد حاشیه ای اشاره دارد و می تواند شامل این ایده باشد که در لحظه ای از هستی خود همه ما، به وسیله دیگران یا خودمان، در حاشیه قرار میگیریم.

زیمل می گوید: عینیت به هیچ وجه عدم شرکت نیست، وضعیتی که روی هم رفته بیرون از تمایز میان گرایشهای ذهنی و عینی است. بلکه آن نوع مثبت و معینی از شرکت است. فاصله در دید زیمل نقش مهمی دارد، «غریبه» شخصی است که نه زیاد نزدیک و نه زیاد دور است. اگ او بسیار نزدیک باشد دیگر غریبه نخواهد بود، اما اگر بسیار دور باشد، هیچ تماسی را با گروه ندارد. کنش متقابلی که غریبه با اعضاء گروه  دارد ترکیبی از نزدیکی و دوری است. فاصله ویژه غریبه از گروه به او این اجازه را می دهد که یکسری الگوهای غیر معمول کنش متقابل را با اعضاء داشته باشد.

زیمل نه تنها غریبه را یک نوع اجتماعی می داند، بلکه طرز برخورد با او نوعی کنش متقابل اجتماعی می داند. درجه ای از غریبگی، ترکیبی از نزدیکی و دوری است که در روابط اجتماعی وارد می شود که حتی خودمانی ترین روابط را شامل میشود. همچنین میتوان یکسری از کنش های متقابل ویژه را برای کشف میزان غریبگی که در آن است بکار گرفت.

آرای زیمل در باب مدرنیته

کلان شهر

مقاله زیمل در باب کلان شهر یکی از بهترین و مشهورترین کارهای اوست، و غالباً اساس و مبنای جامعه شناسی شهری ذکر می شود. مراکز بزرگ شهری در جهان مدرن موجب تغییری در زندگی انسانی می شوند، و مستلزم قابلیت های متفاوتی اند با قابلیت هایی که حومه و شهر کوچک ایجاب می کند. در این یک زندگی نسبتاً کند است، و ایجاد پیوندهای عاطفی عمیق با دیگران در سطحی ناخودآگاه امکانپذیر است. در شهرهای بزرگ ما دائماً با تأثیرات حسی دگرگون کننده بمباران می شویم، هزاران انسان در حال گذر سریع، ترافیک سنگین، فعالیت های بی شمار، تابلوهای فروشگاه ها، آگهی ها، همه توجه ما را جلب می کنند. بقا در چنین جهانی بدون شکل دادن به نیروی عقلانی امکان پذیر نیست. شهرنشین، به جای قلب، با سر- «عضوی که کمتر از همه اعضا حساس است و از عمق شخصیت کاملاً دور  است»- واکنش نشان می دهد و خود را از ضربه ها و دگرگونی هایی که زندگی شهری به همراه دارد دور می کند.

کلان شهر و ذهن شهری با اقتصاد پولی عمیقاً پیوند یافته اند. پیچیدگی زندگی شهری ما را مجبور به وقت شناسی میکند و جهان را به یک مسئله ریاضی تبدیل می کند. در شهر ستیزه به سادگی درمی گیرد. اگر  چه شخص از نظر فیزیکی به دیگران نزدیکتر است، از نظر روانشناختی از دیگران جدا و مستقل است. زیمل صرفاً ساختارهای مدرن نقش را تشخیص نمی دهد؛ او فرآیندهایی را شناسایی می کند که متفکران معاصر جنبه های اساسی مدرنیته اخیر یا پست مدرنیته میدانند.

مُد

زیمل(1971/1904) با اشاره به گرایش تناقض آمیز به یکسان گرفتن فرد با جامعه و جدایی فرداز جامعه آغاز می کند. این تناقض بر سطوح متفاوت اثر می گذارد- در سطح زیست شناختی تناقض میان توارث و دگرگونی است. هیچ شیوه زندگی و هیچ شکلی از جامعه نیست که امیال را ارضا کند. به زبان روانشناختی، سویه سازگاری اجتماعی به وسیله گرایش به تقلید تقویت می گردد، که این فایده را دارد که مانع خواست خلاقیت و خواست مسئولیت در برابر عمل می شود و آن را به دیگری حواله می دهد.

نهادهای اجتماعی مانند مد را میتوان توافقی میان میل به سکون و میل به تغییر تلقی کرد: مد شخص را مجاز می کند که هم از دیگران تبعیت کند و هم خود را از دیگران چونان عضوی از طبقه یا گروه خاص جدا سازد. اگر مد نتواند نیاز به همرنگ شدن با دیگران، یا نیاز به جدا شدن را ارضا کند محو می شود در جامعه ها یا طبقات اجتماعی که تمایز کمی وجود دارد، مدها به آرامی تغییر می کنند؛ در جامع های مدرن، که خطر امحای فرد وجود دارد، مد اهمیت بسیار بیشتری می یابد. هر چه مد بیشتر درون گروه گسترش یابد، بیشتر به سمت پایان خود می رود. مد لزوماً ناپایدار است و احساسی شدید از زمان حال را با خود حمل می کند. همین واقعیت که ما می دانیم پایانی خواهد داشت ان را هر چه بیشتر جذاب می کند. مد خصوصاً برای افراد وابسته جذاب است و شخص اهل مد هم مورد حسادت و هم مورد تأیید است. شخصی که از مد تبعیت می کند میتواند خود را با گروه هم شکل کرده و فردیت خود را نشان دهد. این یکی از پارادوکس های غریب مد است- فردی که به نظر می آید که گروه را هدایت می کند در واقعیت از همه بیشتر مغلوب گروه است. زیمل این را یکی از ویژگی های متمایز جامعه دموکراتیک کی داند. ضد زبانی؛ این نوع مد با اشیاء و تجارت به شیوه ای سرخوشانه معامله کند، فردسیت آنها را انگار و نظارت فرد را بر جهان اطراف برقرار کند. از این لحاظ، این عمل را تقویت خود است و شاید دقیقاً همان چیزی است که نوجوانان به آن نیازمندند.

زیمل می گوید که، در انتخاب مد، شخص می تواند از احساس شرمندگی که ممکن است در غیر این صورت به عملش نسبت داده شود اجتناب ورزد؛ در عین حال مد وسیله ای است که با آن می توان آزادی درون را از طریق دنباله روی از توده در مواقع تظاهرات بیرونی حفظ کرد. زیمل در ادامه می گوید که تغییرات سریع در مد احتمالاً در بالاترین طبقات یافت نمی شود، زیرا که آنها آگاهانه محافظ کارند، و نیز در پایین ترین طبقات،«با محافظه کاری ناآگاهانه ابلهانه شان» را پدید آورده اند.  

زیمل مد را از یک طرف شکلی از روابط اجتماعی می داند که افراد به خاطر اینکه مورد تأیید دیگران قرار گیرند به آن عمل می کنند و از طرف دیگر، هنجاری را تعیین می کند که کجروی از آنها را نیز مشخص می کند. همچنین مد یک فرآیند تاریخی است که در مرحله نخستین، همه اموری که مد پذیر است می پذیرد، بطور حتم کسانی هم از آن انحراف پیدا می کنند و سرانجام در فرآیند انجراف، ممکن است با یک دید جدید به مد بنگرد. مد همچنین دیلکتیکی است چرا که موفقیت ها و گستردگی هر مدی منجر به شکست احتمالی آن می شود. 

آرای زیمل در باب گروههای اجتماعی

نوع های اجتماعی

فقرا

فقیر در معنای روابط اجتماعی آن تعریف می شود، یعنی شخصی که دیگران به او کمک می کنند یا حداقل این حق را دارد که به او کمک شود. زیمل در اینجا این دیدگاه را ندارد که فقر با مقدار ول مشخص می شود. او فقیر را مشخصه ارتباطات و الگوهای کنش متقابل می داند و لفظ«فقیر» را بطور وسیع در مورد هر نوع فقیری بکار می برد. این جزء خصوصیات زیمل است که در هر موردی نظریات فراوانی ارائه دهد.

محتاج این حق را دارد که کمک دریافت کند واین حق موجب می شود که دربافت کمک را کمتر دردآور نماید. همچنین شخصی که پرداخت می کند این تعهد را دارد که به محتاج کمک کند. از نظر او فقیر در تمامی قشرها دیده می شود و تنها در قعر جامعه نیست.

زیمل بحث خود را در باب فقرا با صحبت از عمل متقابل تعهد و وظیفه آغاز می کند؛ اگر فقرا خودشان را این گونه بپندارند و دیگران نیز آنان را این گونه بپندارند که حق دارند از طریق کسانی که در رفاه بیشتری نسبت به آنان به سر می برند امرا معاش کنند چه که آنان فقیرند یا این که به همان جامعه که افراد مرفه در آن هستند تعلق دارند، آنگاه آنان و جامعه در وضعیت بهتری خواهند بود تا وضعیتی که در آن  فقرا بر این باور باشند که فقر بی عدالتی کیهانی است و افراد مرفه را مورد حمله قرار دهند، یا وضعیتی که در آن کمک به فقرا از رهگذر نتایجی که برای خود کمک کننده دارد برانگیخته می شود.

هنگام یکه رفاه جامعه مستلزم دستگیری از فقرا باشد، چه برای دفه آشوب اجتماعی یا افزون قدرت تولید، توجه از اعطاکننده و دریافت کننده هر دو برگردانده می شود. این نوع کمک در صدد رفع نیزهای فردی است، نه نیازهای تمام شهروندان. هدف آن تخفیف نابرابری هایی است که در غیر این صورت به چالش با جامعه منجر خواهد شد- تقویت جامعه موجود به جای تغییر آن از طریق ایجاد برابری فراگیر. این فرآیندی است که نیازهای فرد را تابع نیازهای جامعه وسیع تر می کند. در این رابطه، فقرا غایتی در خودشان هستند: «دولت به فقرا کمک می کند؛ اعانه خصوصی از فقرا دستگیری می کند»نه تنها تأمین اعانه تحقیرکننده نبودف بلکه این کار فقرا را وابسه می نمود. جامعه های مدرن که دولت به فقر کمک می کند، می توانیم از فقرا همچون گروه صحبت کنیم؛ در غیر این صورت فقط می توانیم از افراد فقیر صحبت کنیم.

به عقیده کوزر؛ متناظراً تا زمانی که به آنها کمک می کنیم فقرا با ما خواهند بود. به این ترتیب مشکل فقرا فقط از طرق طرد این رابطه وابستگی یک جانبه می تواند مرتفع گردد. این نظر گاه طرحهای گوناگون را ایجاد می کند که به منظور وادار کردن فقرا به تأمین خودشان و بنابراین از فقر خارج شدن ایشان طرح ریزی شد.

در نگاهی به کشورهای پیشرفته، چنین به نظر می رسد که این کشورها، از فقر و فلاکت به دور هستند و فقر، پدیده ای است که فقط در کشورهای عقب مانده دیه می شود. اما واقعیتها چیز دیگری را نشان می دهدن. فقر، از ویژگیهای جوامع پیشرفته است، اما مانند کشورهای فقیر، همیشه نایان نیست؛ اگر چه در کشورهای پیشرفته، محله های فقیرنشین، کم نیستند. با گردش در شهرهای بزرگ کشورهای پیشرفته و گذشتن از محله هایی مشخص، بخوبی میتوان فقیر و فقیران را دید. حتی اگر به این محله ها هم نرویم، در مراکز شهر میتوان فقیرانی را دید که بی خانمان هستند و همچون کولیهای سرگردان.

بی تردید، فقر پدیده ای نسبی است. بسیاری از افراد بیان می کنند که یک انسان فقیر در کشورهای پیشرفته، از نظر مادّی، حتی از یک کارگر کارخانه در کشورهای عقب مانده نیز جلوتر است. افزون بر این، باید افراد هر کشور را با استانداردهای قشربندی اجتماعی همان کشور مقایسه کرد. اگر چخ فقر، عمدتاً در رابطه با شرایط اقتصادی است، اما در جوامع پیچیده و پیشرفته ی امروزین، سازه های دیگری هم وجود دارند که سبب شده فقیران، از نظر شغلی، اقتداری و مالکیت، در لایه های پایینی قشربندی اجتماعی قرار گرفته باشند. در این کشورها، فقیران، از نظر شغلی، عمدتاً بیکارند. از نظر اقتدار، چون در ساختار شغل قرار ندارند، دارای اقتدار نیز نیستند.

در کشورهای پیشرفته، فقیر به کسانی گفته می شود که یا مهارتهای شغلی ندارند و یا مهارت آنها در سطح پایینی است. برای محاسبه ی تعداد و شناسایی فقیران در جوامع پیشرفته، از "خط فقر" استفاده می شود. خط فقر، تعریف اقتصادی فقر است. زندگی در پائین ترین لایه های نظام قشربندی اجتماعی که در نتیجه ی آن، شخص نتواند نیازهای اولیه خانوار خود را فراهم سازد، زندگی زیرخط فقر است. در کشورهای گوناگون جهان پیشرفته، مقدار کمی خط فقر، فرق می کند.

اعیان

طبقه اعیان، مانند طبقه متوسط، میان بالاترین و پایین ترین طبقات است، ولی، آن بر خلاف طبقات متوسط، هم از بالا و هم از پایین نسبتاً محدود می شود، و این باعث ایجاد ماهیت خاص اریستوگراسی می شود.

اعضا در افتخاری که به وسیله بالاترین اعضا کسب شده شریکند، نه از طریق مالکیت های بیرونی مانند قدرت والایی بلکه از طریق کیفیت های درونی که از طریق گرایش به ازدواج دروه گروهی خفظ می گردد. فردی که در داخل طبقه اعیان متولد می گردد به طور غیرارادی در عزت و افتخار ان سهیم است. مع هذا این افتخار اجتماعی منتقل شده میتواند به آن چه زیمل «پوچی منحط» می نامید. بینجامد. ویژگی های منتقل شده اجتماعی باید با خلاقیتی درونی از جانب فرد ترکیب شوند.

طبقه ی بالا در جوامع پیشرفته، افرادی هستند که در رأس هرم نظام قشربندی اجتماعی قرار دارند. این طبقه، وسایل نفوذ ویژه ی خود دارند. تعداد آنها در جوامع، کم و معمولاً زیر 5 درصد است. اعضای طبقه ی بالا، باید دارای ویژگیهایی باشند و لزوماً هر کسی که ثروتمند است، نمی تواند عضو این طبقه باشد. یکی از شاخصها اصلی طبقه ی بالا این است که اعضای آن در جامعه، به عنوان یک طبقه حاکم، مطرح هستند. در کشورهای پیشرفته، طبقه بالا، قدرت اقتصادی شگفتی دارد.

زنان، عشق و تمایلات جنسی

مرد خود را تجسم بیرونی می دهد. انرژی و توانایی او در عملکرد او تخلیه میوشد. در نمادپردازی مفاهیم متافیزیکی، زن نشانه بودن و مرد نشانه شدن است. زیمل در مباحث خود(1984-1911)، که با کمی تغییر بسیار شبیه مباحث و گفت و گوهای فمنیستهای معاصر خواهد بود، از اینجا آغاز می کند که جنبش های زنان مدرن دو «پرسش ارزشی» را مطرح می کند. اولی دستیابی زنان به «فرهنگ عینی» زسمی کنونی است- آن نوع مسائلی که امروزه برابری دستیابی و فرصت تلقی می شود؛ دومی این است که آیا این جنبش می تواند چیز جدیدی به فرهنگ عینی بیفزاید، که از نظر کیفی متفاوت با آنچه قبلاً بوده باشد. در حال حاضر فرهنگ عینی فاقد جنسیت نیست؛ مردانه است.

او می خواهد اثبات کند که چیزی درباره فرهنگ عیی وجود دارد که بخصوص با شخصیت مردانه پیوند یافته است. از دید زیمل مرد قادر است در اعمالی که از مرکز هستی اش جدا است شرکت کند، در صورتی که زن فقط در اعمالی می تواند شرکت کند که با خود او یکی شده است. زیمل می خواهد ثابت کند که مرد بودن و زن بودن دو صورت غیرقابل تبدیل هستی اند. زیمل درباره امکان اینکه زنان سهمی در فرهنگ عینی داشته باشند مرّدد است. از یک طرف، هر دو صورت هستی مهم اند و باید اینچنین بمانند؛ اگر زنی تلاش کند که فرهنگ عینی را اتخاذ کند و در آن سهیم باشد، او دیگر مؤنث نخواهد بود- فرهنگ زنانه کاملاً ذهنی است.

فمنیست های پست مدرن زیمل را به بازتولید «ذات گرایی» سنتی متهم می کنند- این ایده که مردان و زنان ویژگی های ذاتی و متقاوتی، مستقل از موقعیت، دارا هستند. پارادوکس این است که در این عبارات توجه زیمل به ذهنیت و روابط را می تواند قرار گرفتن او در موضع فمنیستی در رابطه با دیگر متفکران کلاسیک جامع شناختی تلقی کرد. امیال جنسی برای مرد چیزی است که او انچام می دهد، در حالی که برای زن چیزی است که او هست.

زیمل در نوشته هایش در باب زنانگی یکی از معدود جامعه شناسانی است که میتوان او را واقعاً ذات گرا نامید. زیمل قادر نبود که از سدّ ِ میان دیدن روابط میان دو جنس از لحاظ ساختاری- اجتماعی و دیدن آنها از لحاظ تجربی عبور کنند.

 دلیل پست مدرن بودن زیمل؛ کار متمرکز او بر دوگانگی فرد/ جامعه است. او به روانشناسی اجتماعی نزدیکتر ایت تا جامعه شناسی.

نتیجه: تصور زیمل از تغییر؛ تنها شرحی است که از تغییر اجتماعی می دهد تصور نسبتاً ساده نو دورکیمی از تکامل ارگانیک است که در آن فرد از گروه پدید می آید. زیمل یکی از نخستین کسانی بود که تحول گوناگونی نقش های یکدست شده و تخصصی شده زا مورد توجه قرار داد. تغییر او در باب جهانی شدن به تصور یان کرایبف بر حسب عمومی شدن فزاینده فرهنگ عینی است. جاناتان ه. ترنر(1991) می گوید که اگز آرای مارکس و زیمل را با هم ترکیب کنیم می توانیم شاختن نظریه تضاد تمام و کمالی را آغاز کنیم.

زیمل: ضدیت با مصرف بیش از حد تاریخ؟

زیمل عملاً در برابر تاریخ تا آنچه که جلوه فرهنگ عینی است و فرهنگ ذهنی را تهدید به محاصره می کند می ایستد. فلسفه پول زیمل متضمن تما ان چیزی است که زیمل در خصوص نظریه تاریخ ارائه می دهد و اینجا او ظهور و تأثیرات آنچه را فرهنگ عینی می نامد نشان می دهد. ظهور فرد از گروه بدوی و رشد فردیت از طریق روتبط مبادله ای صورت می گیرد. این روابط فرهنگ عینی را می سازد که در مقابل آن فرد برای حفظ تمامیت خود مجبور به مبارزه می گردد. ما در دامی می افتیم که خودمان ساخته ایم. با گذشت زمان این جنبه تاریخی پشت یر نهاده می شود و به نظر می آید که او تقابل این دو نوع فرهنگ را نوعی حالت متافیزیکی تصور می کند که تمام جوامع، همه فرهنگ ها، تابه آن اند. این تقابل سرط وجودی بشریت است. به بیان زیمل فرهنگ عینی، فرهنگ ذهنی را حذف می کند؛ شخصیت کاملاً جامعه پذیر می گردد و ما به بی اعتنایی و بدبینی تن می دهیم؛ هیچ یک از اعمال ما برایمان اهمیت واقعی ندارد. زیمل اگاهانه یا ناآگاهانه شیوه نیچه را برای بررسی تاریخ، که درباره آن همچون «بتی» سخن می گفت، اتخاذ کرده بود. تاریخ «ایده اصلی» می شود که ما، بر حسب آن، داوری های اخلاقی و شناختی می کنیم. هدف زیمل کمی متفاوت با هدف نیچه است- نه تاریخ که تاریخ گرایی- تبیین هر چیز بر حسب تاریخ.

زیمل در دفاع از یک ارزش در مقابل ارزش دیگر می گوید: ارزش اصالت ذهنی در مقابل فرهنگ عین آنگونه که در فرانظریه های تاریخ جلوه گر است؛ این جا مسئله ارزش های برابر نیست بلکه ترجیح دادن یکی بر دیگری یابهتر بودن آن از دیگری است. این نظرگاه است که یمل را در سنت وجودی قرار می دهد. همچنین جناح فلسفی وجود دارد که به دو شاخه چپ گرا و راست گرا تقسیم می شود.

زیمل جامعه، همبستگی نظام و همبستگی اجتماعی را فرهنگ عینی می داند، فرآینید که امکان انتخاب هایی را که برای فرد باز ایت افزایش می دهد و در عین حال فرآیند درونی زندگی را منجمد و محبوس می کند. نمی توان فرآیند زندگی را بدون تبدیل آن به مخالفش تحلیل کرد، در انتها فقط یکپارچگی منظر فردی وجود دارد. این امر عقب نشینی  از سیاست را نشان می دهد که در بیشتر اندیشه های پست مدرنیستی می توان یافت. حلقه رابطه اصلی میان زیمل و پست مدرنیسم، به تصور یان کرایب، حمله فوکو است، که مخصوصاً فیلسوفی است که نشان می دهد چگونه فرد مورد استعمار واقع می شود- ولی بدون درکی از شور فرآیندی زندگی که زیمل به ما ارائه می دهد. زیمل میان فرهنگ عینی و ذهنی تمایز قائل می شود. فرهنگ عینی در بر گیرنده تمامی ساخته های انسانی اعم از مادی و غیرمادی می باشد. این موارد شامل دست ساخته، اندیشه ها، نوشت های دین و  . . . می شود.

یکی از توجهات اصلی جامعه شناسی تاریخی و فلسفی او جنبه فرهنگی واقعیت اجتماعی است یا چیزی که او آن را فرهنگ عینی می نامد. از دیدگاه زیمل، انسانها هستند که فرهنگ را می سازند، اما از آنجاییکه قادرند واقعیت اجتماعی را جنبه مادی دهند دنیای فرهنگی و دنیای اجتماعی زندگی مخصوص به خود را پیدا می کنند. زندگی به تریج بر کنشگرانی که آن را به وجود آورده اند مسلط می شود. در جاهای مختلفی، زیمل به تعدادی از عناصر فرهنگ عینی اشاره نموده است؛ برای مثاب ابزارف وسادل حمل و نقل، محصولات علمی، هنرها، زبان، نظام های فلسفی و قانونی و . . . فرهنگ عینی را می سازند.

تفکر دیالکتیکی

توجه زیمل به ارتباط میان سه سطح اساسی واقعیت اجتماعی، جامعه شناسی وی را با نشانه هایی از جامعه شناسی مارکس همراه می کند. دید دیالکتیکی، چند علتی بودن، چند جهت بودن، تداخل حقایق با ارزشها را پذیرفته و این ایده را نمی پذیر که متن پدده های اجتماعی خطوط اصلی قاطعی دارد، تأکید بر روابط اجتماعی، توجه به گذشته و جا و اینده از جمله خصوصیات این نحوه نگرش است و بطور عمیقی با تضادها و تناقضات همراه است. از مهمترین تقاوتهای نظریه دیالکتیکی میان مارکس و زیمل این است که، آنها به جنبه های مختلف دنیای اجتماعی می نگرند و تصور کاملاً متفاوتی از اینده ترسیم می کنند.

زیمل تعهد خودر ار به شیوه دیالکتیک به طریق محتلف نشان داده است. جامعه شناسی زمل همواره با ارتباطات خصوصاً کنش متقابل سروکار دارد. علاوه بر این هماهنگ با دوانگاری(Dualism)، تضاد و تناقض را در تمامی حوزه ها می بیند که در دنیای اجتماعی اتفاق می افتد.

تفکر دیلکتیکی زیمل را می توان در یک سطح عام نیز دید. در ارتباط با روابط دوتایی(Dyads) و سه تایی(Triads) به تضادها و تناقضات میان فرد و شاختارهای وسیعتر فرهنگی و اجتماعی اشاره می نماید. این ساختارها سرانجام زندگی مخصوص به خود را پیدا می کنند که فرد دیگر بر آنها کنترلی ندارد.

روابط دوتایی و سه تایی:

از نظر زیمل تفاوت میان دو گروه دو نهره و سه نفره وجود دارد. اضافه شدن شخص ثالث، تغییرات اساسی را وارد می کند. بر خلاف دیگر گروهها گروه دو نفره هیچ ساختار گروهی مستقل ندارد و گروه چیزی جزء دو فرد جداگانه را تشکیل نمی دهد. اما در مورد گروه سه نفره این چنین نیست، گروه سه نفره احتمالاً معنای بالاتری را از سطح فردی دارد و یک ساختار گروهی مستقلی را تشکیل می دهد در نتیجه تهدید بیشتری برای فردیت اعضاء به چشم می خورد. گروه سه نفره تأثیر عامی را بر اعضاء دارد و با اضافه شدن عضو سوم به گروه، غوعد اجتماعی جدیدی ایجاد می شود.

بر اساس نظر زیمل فردی که اجتماعی شده در یک روابط دوگانه با جامعه است سعنی هم با آن همکاری می کندف هم در مقابل آن قرار می گیرد.

فرهنگ فردی(ذهنی) و فرهنگ عینی

انسانها از نظر زیمل هم مورد تهدی ساختارهای اجتماعی هستند و هم مورد تهدید محصولات فرهنگی خود، که این دومی برای او مهمتر است. او بین فرهنگ فردی و فرهنگ عینی فرق قائل شده است. فرهنگ عینی به آن اموری اطلاق می شود که انسانها تولید می کنند(هنر، علم، فلسفه و . . .)، فرهنگ فردی(ذهنی) ظرفیت فرد را برای تولید، جذب و کنترل عناصر فرهنگ عینی می رساند. در یک حالت ایده آل؛ فرهنگ فردی هم فرهنگ عینی را شکل می دهد و هم از آن تشکیل می شود. فرهنگ عینی دارای خصوصیات مخصوص به خود است. زیمل:«عناصر فرهنگ دارای هویتهای مشخصی هستند و قانونمندی و منطق خاص خود را دارند و این امور انها را از پویایی درونی که آنها را به وجود آورده مستقل ساخته است.»

آگاهی های فردی

در سطح فردی؛ زیمل به اشکال اجتماعی شدن توجه بسیاری نموده و توجه ناچیزی نیز به مورد آگاهیهای فردی داشته است. کل بحث زیمل از اشکال کنش متقابل این مطلب را می رساند که کنشگران آگاهانه با یکدیگر در ارتباط اند. آگاهیها نقش دیگری را نیز در کار زیمل داشته است. زیمل عنوان می کند که جامعه بسادگی تنها«خارجی» Out There نیست، بلکه «نماینده فرد نیز هست» و چیزی است که بستگی به فعالیت آگاههیها دارد. زیمل اعتقادی نیز به آگاهی فردی و این حقیقت داشت که هنچارها و ارزشهای جامعه در اگاهی فردی درونی می شوند.

زیمل(1908/1950)؛ وجود هنجارها و ارزشها هر دو بطور درونی و بیرونی خصوصیت دوگانه امر خلاق را تشریح و از یکطرف ما را با نظم عیزشخصی روبرو می کند که ما مجبور از اطاعت از آن هستیم، از طرف دیگر، انگیزه درونی و شخصی ما نیز آن را به ما تحمیل می کند.

بعلاوه زیمل تصور می کرد که انسانها قادرند با خود بصورت ذهنی روبرو شوند و خودشان را از کنش خود جدا سازند. این طرز نگرش بسیار ساده به دیدگاه مید و کنش متقابل نمادی وی می باشد. کنشگر می تواند تحت تأثیر انگیزه بیرونی قرار گیرد آن را ارزیاب کند و کنش های متفاوتی را تجربه نماید و سپس تصمیم گیرد چه کاری انجام دهد.

کنش متقابل اجتماعی

زیمل به خاطر صورت ها(Forms) یا اشکال کنش متقابل اجتماعی اش مشهور است. زیمل یکی از توجهات اولیه اش کنش متقابل اجتماعی میان کنشگران آگاه می باشد و اینکه قصد او در نظر گرفتن یک برد وسیعی از کنش های متقابل است که ممکن است گاهی اوقات ناچیز به نظر برشد اما از نظر دیگران مهم باشد.

صورتهای کنش متقابل اجتماعی:

یکی از مفاهیم اصلی زیمل تکیه بر صورت(Form) به جای محتوی(Content) کنش متقابل اجتماعی است. این ام تأثیر سنت کانت را در فلسفه می رساند که تکیه بر تفاوت میان صورت و محتوا دارد. جایگاه زیمل در اینجا بسیار ساده است. از نقطه نظر او، دنیای واقعی ترکیبی از رخدادها، کنش ها، کنش های متقابل، بی شمار می باشد. همچنین، به جای یکسری حوادث گیج کنند، کنشگر با یکسری صورتهای محدود روبروست. از دید زیمل، وظیفه جامعه شناسان این است که دقیقاً همان کاری را انجام دهند که مردم عامی انجام می دهند. یعنی یکسری صورتهای محدود را بر واقعیت اجتماعس، مخصوصاً بر کنش های متقتبل آنها تحمیل باید کرد تا بهتر تحلیل شوند. این روش شناسی(Methodology) معمولاض با استخراج امور عام و مشترک که در کنش های متقابل خاص وجود دارد همراه است.

بررسی نابرابریهای اجتماعی در نظریات گئورگ(جورج) زیمل

به طور کلی، در برابر نظریه های جامعه شناختی کلاسیک و امروزین غربی، اخیراً نظریه هایی به وسیله ی متفکران و اندیشمندان اسلامی ارائه شده که ادعا شده "جامعه شناسی اسلامی" می باشد. هواداران این جامعه شناسی بر این باورند که "جامعه شناسی اسلامی" همچون جامعه شناسی غربی، دارای موضوعها و روشهای ویژه ای است که می تواند با جامعه شناسی غربی رقابت کند. از جمله موضوعاتی که در مورد آن نظر دارند، مسئله نابرابری و قشربندی است. بر اساس نظام سرمایه داری و دگرگونیهای اخیر آن و بر پایه ی رشد فزاینده ی نظام بوروکراسی در کشورهای پیشرفته، این جوامع، با یک ساخت پیچیده ی طبقاتی و قشربندی رو به رو شده اند که با نابرابری ویژه ای همراه است.

اگر چه هر کشور پیشرفته ای، تاریخ و فرهنگ ویژه ی خود را داراست اما با تکیه بر دو پدیده ی سرمایه داری پیشرفته و بروکراسی نوین که شکلهای آن، تقریباً در همه ی کشورهای پیشرفته، یکسان است، میتوان الگوی واحدی از نظام قشربندی اجتماعی در این جوامع را ارائه کرد. طبقه هایی وجود دارند که به گونه ای، مورد توافق همه هستند. باید افزود که اختلاف بر سر برخی از طبقه ها و لایه ها، ناشی از ماهیت آنها نیست، بلکه افتراق در چگونگی تفسیر موقعیت آنهاست.

نابرابری یکی از پیچیده ترین پدیده های اجتماعی است و این پیچیدگی بیش از هر چیز ناشی از دیرینه بودن و عاملگیر بودن آن است. تمدن با نابرابری آغاز می شود. نابرابری یکی از جلوه های تفکیک اجتماعی است. اگر چه این تفکیک شالوده ی زندگی اجتماعی را تشکیل می دهد اما همه جنبه های آن را نی توان سامان بخش و کارکردی دانست. نابرابری بر اساس سنجش تفاوت ها پدید می اید.

امروه واژه طبقه از اصطلاحات روزمره ای است که عده زادی به کار می برن. طبقه ها به مثابه گروههایی اجتماعی به طور عمده به لحاظ سلطه بر منابع اقتصادی یا مادی همچون پول و ثروت و  دارایی با یکدیگر فرق دارند. بنابراین با در نظر گرفتن اینکه طبقه بر اساسی ترین نوع نابرابری در زندگی یعنی تفاوت در میزان دسترسی مردم به ابزار مادی زندگی، مربوط است. جای شگفتی نیست که این مفهوم، در اکثر بحثهای مربوط به نابرابری اجتماعی، از اهیم بسیاری برخوردار باشد.  از بررسی نظام قشربندی اجتماعی در کشورهای پیشرفته، میتوان نتیجه گرفت که ساختار قشربندی نوین در این جوامع، متفاوت از گذشته است. در این جوامعف طبقه بالا، به دو طبقه ی مالکان سرمایه و مدیران تقسیم شده است. مالکان سرمایه، نیروی کار و فرآیند تولید را دارا می باشند. به همین دلیل، از ویژگیهای قشربندی اجتماعی در این جوامع، پیدایی و گسترش این طبقه نوین و پرقدرت و با اقتدار است.

از دیگر ویژگیهای قسربندی در این جوامع، با اهمین شدن طبقه متوسط است. این طبقه که از آغاز سده ی بیستم، رشد خود را آغاز کرد، امروزه از سازه های مؤثر در زندگی جوامع پیشرفته به شمار می رود. به دلیل دامنه ی گسترده ی این طبقه در رابطه با اعضای خود، تعیین ویژگیهای آن، دشوار به نظر می رسد. به طور کلی، این طبقه، دارای ویژگیی "شناور بودن" است، زیرا نه توانایی طبقه های بالای جامعه را دارد و نه مانند طبقه ی کارگر، در ساختار اقتدار جامعه بی تأثیر است. طبقه ی کارگر، به عنوان یکی از دیرینه ترین پدیده های قشربندی اجتماعی در جوامع پیشرفته، با دچار شدن به تغییرات تکنولوژی و اقتصادی، دگرگونیهایی در زمینه ماهیت خود را تجربه کرده است. این طبقه، اگر چه سازمان یافته تر شده، اما شور و گرایشهای انقلابی آن، نسبت به آغاز شده ی بیستم، کاهش یافته است. ساختار شغلی، به گونه ای درآمده که کارگران، برای رسیدن به رده های بالای پایگان شغلی درون طبقه ای، به رقاببت با یکدیگر پرداخته. در مجموع، گرایشهای کارگران در کشورهای پیشرفته، بیشتر اصلاح طلبانه شده است.

آنچه در کشورهای پیشرفته، بسیار چشمگیر به نظر می رسد، پیدایش و گسترش طبقه فقیران است. این پدیده، از آن رو شایان توجه است که با پیشرفت هر چه بیشتر این جوامع، میزان فقر و تعداد فقیران نیز افزایش می یابد. بررسی این طبقه اجتماعی نشان داده که فقر، جزء ساختاری نظام اجتماعی این جوامع است وبرای طبقه های بالای این جوامع، کارکردی مثبت دارد. در حالی که توسعه شهری سرعتی شگفت‌آور داشت و روستاها در حال کوچک‌شدن بودند(در فاصله ۱۸۳۰ تا ۱۸۹۵ سهم جمعیت روستایی از چهار پنجم به تنها یک پنجم رسید) و صنایع مدرن اینجا و آنجا در آلمان در حال سر برآوردن بود(به نحوی که آلمان را در آغاز قرن بیستم به قدرت اول اروپا بدل می‌کرد) و بانک‌های آلمانی با آن ساختمان‌های مرمرین بر خیابان‌های شلوغ برلین و سایر کلانشهر‌ها سایه می‌انداختند، حیات سیاسی همچنان خصلتی مرتجع داشت. اگرچه نیروی کارگران رو به فزونی بود و رونق اقتصاد و فرهنگ به لیبرال‌ها بال و پر می‌داد، سکان سیاست همچنان در دستان اشراف زادگان پروس شرقی یونکرهاـ بود. بیسمارک خود از این طایفه بود و پاسخ مسئله آلمان را نه اندیشه که خون و آهن می‌دانست.

با وجود این، بیسمارک در مقام دیکتاتور مصلحی که یک ‌تنه کاروان آلمانی را در جاده صنعتی‌شدن راهبری می‌کرد، سیاستمداری زیرک بود که تحرک نیروهای اجتماعی آلمانی را هوشمندانه کنترل می‌کرد. اینگونه بود که طبقه متوسط مذبذب آلمانی قیمومیت اشراف را پذیرفته بود و لیبرال‌های ساکن رایشتاگ نفوذ چندانی نداشتند. عصر زیمل به تمامی، عصر تناقضات مدرنیزاسیون از بالا بود که توسعه انفجاری صنعتی، گسترش سرگیجه‌آور شهرنشینی، رشد طبقه متوسط لیبرال، طبقه کارگر رادیکال و سیطره ارتجاع سیاسی را یکجا در خود گرد آورده بود. در این سالها در سایر بخش های اروپا روشنفکری حیات پر رونقی داشت.

 

منابع

 

1.     ریتزر، جورج (1372) نظریه جامعه شناسی. احمد رضا غروی زاد.

2.     زیمل، جورج (1372) کلان شهر و حیات ذهنی. یوسف اباذری، نامه علوم اجتماعی، بهار 1382، شماره سوم.

3.     زیمل، جورج (1380) تضاد فرهنگ مدرن. حاله لاجوردی، ارغنون شماره18.

4.     کاظمی، عباس (1384) پروبلماتیک زندگی روزمره در مطالعات فرهنگی، فصل نامه فرهنگی و ارتباطات.

5.     کاظمی، عباس (1385) جورج زیمل و زندگی روزمره، روزنامه آینده نو، 9 مهر ماه.

6.     کرایب، یان (1384) نظریه اجتماعی کلاسیک. شهناز مسمی پرست.

7.     کوزر، لیوئیس (1377) زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی. محسن ثلاثی.

8.      فریز بی، دیوید (1386) جورج زیمل. جواد گنجی.

9.      ریتزر، جورج (1379) نظریه‌های جامعه‌شناسی در دوران معاصر. محسن ثلاثی.

10. لوین، دونالدان (1374) آینده بنیانگذاران جامعه‌شناسی. غلامعباس توسلی.

11.ابوالحسن تنهایی، حسین (1382) درآمدی برمکاتب و نظریه‌های جامعه‌شناسی.

12. ترند، جاناتان اچ (1371) پیدایش نظریه جامعه‌شناسی. عبدالعلی لهسایی‌زاده.

13. استونز، راب (1383)، متفکران بزرگ جامعه شناسی. ترجمه مهرداد میردامادی.
کیویستو، پیتر (1384) اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی. ترجمه: منوچهر صبوری.
 
واندنبرگ، فردریک (1386) جامعه شناسی جرج زیمل. ترجمه: عبدالحسین نیک گهر.

14. لهسایی زاده، عبدالعلی (1386) نابرابری و قشربندی اجتماعی.

15. زاهدی، محمدجواد؛ مازندرانی(1384) توسعه و نابرابری.

16. ادوارد، ج. گرب (1379) نابرابری اجتماعی: دیدگاه های نظریه پردازان کلاسیک و معاصر. مترجمان: محمد سیاه پوش- احمدرضا غروی زاد.

Georg Simmel: Biographic Information
ex: Coser, Lewis A. Masters of Sociological Thought: Ideas in Historical and Social Context. Second edition. New York: Harcourt Brace Jovanovich, 1977.

Biography

Simmel was born in Berlin, Germany, as the youngest of seven children. His father was a partner in a chocolate factory, and died in 1878. Julius Friedländer, the founder of an international music publishing house then adopted Georg and endowed him with a large fortune enabling him to become a scholar.

His religious background was complicated but germane to his marginal status in German academia. He was born to a prosperous Jewish business family, but his father became a Roman Catholic. His mother's family was originally Jewish, but she was a Lutheran. Georg Simmel, himself, was baptized as a Protestant when he was a child.

Simmel studied philosophy and history (but he also studied social psychology and Medieval Italian) at the University of Berlin. In 1881 he received his doctorate for his thesis "The Nature of Matter According to Kant's Physical Monad logy". He became a Privatdozent at the University of Berlin in 1885, officially lecturing in philosophy but also in ethics, logic, pessimism, art, psychology and sociology. His lectures were not only popular inside the university, but attracted the intellectual elite of Berlin as well.

Although his applications for vacant chairs at German universities were supported by Max Weber, Simmel remained an academic outsider. Only in 1901 was he elevated to the rank of extraordinary professor (full professor but without a chair; see the German section at Professor). At that time he was well-known throughout Europe and America and was seen as a man of great eminence. He was well known for his many articles that appeared in magazines and newspapers.

Simmel nevertheless continued his intellectual and academic work, taking part in artistic circles as well as being a cofounder of the German Society for Sociology, together with Ferdinand Tönnies and Max Weber. This life at the meeting point of university and society, arts and philosophy was possible because Simmel had been the heir to a fortune from his appointed guardian.

Simmel had a hard time gaining acceptance in the academic community despite the support of well known associates, such as Max Weber, Rainer Maria Rilke, Stefan George and Edmund Husserl. First because he was seen as Jew during 19th century anti-Semitism. His articles were written for a general audience instead of academic sociologists. This lead to dismissive judgments from other professionals.

In 1890 he married Gertrud Kinel. A philosopher in her own right, she published under the name Gertrud Simmel and under the pseudonym Marie-Luise Enckendorf. They lived a sheltered and bourgeois life, their home becoming a venue for cultivated gatherings in the tradition of the salon. They bore one son, Hans Eugen.

In 1914 Simmel received an ordinary professorship with chair, at the then German University of Strasburg, but did not feel at home there. Because of the outbreak of World War I, all academic activities and lectures were halted as lecture halls were converted to military hospitals. In 1915 he applied – without success – for a chair at the University of Heidelberg.

Prior to the outbreak of World War I, Simmel had not been very interested in contemporary history, but rather in looking at the interactions, art and philosophy of his time. However, after its start, he was interested in its unfolding. Yet, he seems to give conflicting opinions of events, being a supporter in "Germany's inner transformation", more objective in "the idea of Europe" and a critic in "The crisis of culture".[citation needed][dubious ]

Eventually, Simmel grew tired of the war, especially in the year of his death. He stopped reading the paper and withdrew to the Black Forest to finish his book. Shortly before the end of the war in 1918, he died from liver cancer in Strasburg.

The Person

Georg Simmel was born on March 1, 1858, in the very heart of Berlin, the corner of Leipzigerstrasse and Friedrichstrasse. This was a curious birthplace--it would correspond to Times Square in New York--but it seems symbolically fitting for a man who throughout his life lived in the intersection of many movements, intensely affected by the cross-currents of intellectual traffic and by a multiplicity of moral directions. Simmel was a modern urban man, without roots in traditional folk culture. 

Upon reading Simmel's first book, F. Toennies wrote to a friend: "The book is shrewd but it has the flavor of the metropolis." Like "the stranger" he described in his brilliant essay of the same name, he was near and far at the same time, a "potential wanderer; although he [had] not moved on, he [had] not quite overcome the freedom of coming and going."

One of the major theorists to emerge in German philosophy and social science around the turn of the century, he remains atypical, a perturbing and fascinating figure to his more organically rooted contemporaries.

Simmel was the youngest of seven children. His father, a prosperous Jewish businessman who had converted to Christianity, died when Simmel was still young. A friend of the family, the owner of a music publishing house, was appointed the boy's guardian. Simmel's relation to his domineering mother was rather distant; he seems not to have had any roots in a secure family environment, and a sense of marginality and insecurity came early to the young Simmel.

After graduating from Gymnasium, Simmel studied history and philosophy at the University of Berlin with some of the most important academic figures of the day: the historians Mommsen, Treitschke, Sybel and Droysen, the philosophers Harms and Zeller, the art historian Hermann Grimm, the anthropologists Lazarus and Steinthal (who were the founders of Voelkerpsychologie), and the psychologist Bastian. 

By the time he received his doctorate in philosophy in 1881 (his thesis was entitled "The Nature of Matter According to Kant's Physical Monad logy"), Simmel was familiar with vast field of knowledge extending from history to philosophy and from psychology to the social sciences. This catholicity of tastes and interests marked his entire subsequent career.

Deeply tied to the intellectual milieu of Berlin, both inside and outside the university, Simmel did not follow the example of most German academic men who typically moved from one university to another both during their studies and after; instead, he decided to stay at the University of Berlin, where he became a Privatdozent (an unpaid lecturer dependent on student fees) in 1885. 

His courses ranged from logic and the history of philosophy to ethics, social psychology, and sociology. He lectured on Kant, Schopenhauer, Darwin, and Nietzsche, among many others. Often during a single academic year he would survey new trends in sociology as well as in metaphysics. 

He was a very popular lecturer and his lectures soon became leading intellectual events, not only for students but for the cultural elite of Berlin. In spite of the fascination he called forth, however, his academic career turned out to be unfortunate, even tragic.

The Academic Outsider

For fifteen years Simmel remained a Privatdozent. In 1901, when he was forty-three, the academic authorities finally consented to grant him the rank of Ausserordentlicher Professor, a purely honorary title that still did no allow him to take part in the affairs of the academic community and failed to remove the stigma of the outsider. Simmel was by now a man of great eminence, whose fame had spread to other European countries as well as to the United States. 

He was the author of six books and more than seventy articles, many of which had been translated into English, French, Italian, Polish, and Russian. Yet, whenever Simmel attempted to gain an academic promotion, he was rebuffed. Whenever a senior position became vacant at one of the German universities, Simmel competed for it. Although his applications were supported by the recommendations of leading scholars, Max Weber among others, they did not meet with success.

Despite all the rebuffs Simmel received from his academic peers, it would be a mistake to see in him an embittered outsider. He played an active part in the intellectual and cultural life of the capital, frequenting many fashionable salons and participating in various cultural circles. 

He attended the meetings of philosophers and sociologists and was a co-founder, with Weber and Toennies, of the German Society for Sociology. He made many friends in the world of arts and letters; the two leading poets of Germany, Rainer Maria Rilke and Stefan George, were his personal friends. 

He enjoyed the active give-and-take of conversation with artists and art critics, with top-level journalists and writers. Very much a man about town, Simmel stood in the intersection of many intellectual circles, addressed himself to a variety of audiences, and enjoyed the freedom from constraints that comes from such an interstitial position.

His sense of relative ease must also have been enhanced by the fact that he was free of financial worry. His guardian had left him a considerable fortune so that he was not beset by financial concerns as were so many Privatdozenten and Ausserodentliche Profess Oren in the prewar German university. 

In the Berlin years Simmel and his wife Gertrud, whom he had married in 1890, lived a comfortable and fairly sheltered bourgeois life. His wife was a philosopher in her own right who published, under the pseudonym Marie-Louise Enckendorf, on such diverse topics as the philosophy of religion and of sexuality; she made his home a stage for cultivated gatherings where the sociability about which Simmel wrote so perceptively found a perfect setting.

Although Simmel suffered the rebuff of academic selection committees, he enjoyed the support and friendship of many eminent academic men. Max Weber, Heinrich Rickert, Edmund Husserl, and Adolph von Harnack attempted repeatedly to provide for him the academic recognition he so amply deserved. Simmel undoubtedly was gratified that these renowned academicians for whom he had the highest regard recognized his eminence.

A Virtuoso on the Platform

Although many of his peers and elders, especially those of secondary rank, felt threatened and unsettled by Simmel's erratic brilliance, his students and the wider, nonacademic audience he attracted to his lectures were enthralled by him. Simmel was somewhat of a showman. Many of his contemporaries who left an account of his lectures have stressed that it seemed to them that Simmel was thinking creatively in the very process of lecturing. 

He was a virtuoso on the platform, punctuating the air with abrupt gestures and stabs, dramatically halting, and then releasing a torrent of dazzling ideas. What the great German critic Walter Benjamin once said of Marcel Pouts, that his "most accurate, most convincing insight fasten on their objects as insects fasten on leaves" applies equally well to Simmel. Emil Ludwig describes him well, though with a touch of characteristic vulgarity, when he writes: "Simmel investigated, when he lectured, like a perfect dentist. With the most delicate probe (which he sharpened himself) he penetrated into the cavity of things.

With the greatest deliberation he seized the nerve of the root; slowly he pulled it out. Now we students could crowd around the table in order to see the delicate being curled around the probe." George Santayana, then still experimenting with New England terseness, was given to less fancy modes of expression; but when he wrote to William James that he had "discovered a Privatdozent, Dr. Simmel, whose lectures interest me very much," he undoubtedly wished to convey in this sober fashion a fascination equal to that experienced by Ludwig.

In view of Simmel's enormous success as a lecturer, it must have been especially galling to him that when he finally achieved his academic goal, a full professorship at the University of Strasbourg, he was deprived of practically every opportunity to lecture to students. 

He arrived at Strasbourg, a provincial university on the borderline between Germany and France, in 1914, just before all regular university activities were interrupted by the outbreak of the war. Most lecture halls were converted into military hospitals. 

A man as alive to the incongruities in man's destiny as Simmel could not have failed to smile wryly on this crowning irony. His last effort to secure a chair at Heidelberg, where the death of Wilhelm Wonderland and Emil Lack had created two vacancies in 1915, proved as unsuccessful as previous attempts. Shortly before the end of the war, on September 28, 1918, Simmel died of cancer of the liver.

Simmel's Writing Career

In contrast to all the other sociologists discussed so far, Simmel's interest in current affairs and in social and political issues was minimal. Occasionally he would comment in newspaper articles on questions of the day--social medicine, the position of women, or criminal insanity--but such topical concerns were clearly peripheral to him. There is one major exception, however. With the outbreak of the war Simmel threw himself into war propaganda with passionate intensity. 

"I love Germany," he wrote then, "and therefore want it to live--to hell with all 'objective' justification of this will in terms of culture; ethics, history, or God knows what else." Some of Simmel's wartime writings are rather painful to read, exuding a kind of super patriotism so alien to his previous detached stance. 

They represent a desperate effort by a man who had always regarded himself as a "stranger" in the land to become immersed in the patriotic community. His young friend Ernst Bloch told him: "You avoided decision throughout your life--Tertian detour--now you find the absolute in the trenches." Throughout his career Simmel had managed to preserve a distance that enabled him to view events with cool rationality; in the last years of his life he succumbed to the desire for nearness and communion.
Perhaps it was a failure of nerve.

Simmel was a most prolific writer. More than two hundred of his articles appeared in a great variety of journals, newspapers, and magazines during his lifetime, and several more were published posthumously. He wrote fifteen major works in the fields of philosophy, ethics, sociology, and cultural criticism, and another five or six less significant works. 

After his dissertation, his first publication, entitled On Social Differentiation (1890), was devoted to sociological problems, but for a number of years thereafter he published mainly in the field of ethics and the philosophy of history, returning to sociology only at a later date. His two major early works, The Problems of the Philosophy of History and the two volumes of the
Introduction to the Science of Ethics, were published in 1892-93; these were followed in 1900 by his seminal work, The Philosophy of Money, a book on the borderline between philosophy and sociology. After several smaller volumes on religion, on Kant and Goethe, and on Nietzsche and Schopenhauer, Simmel produced his major sociological work, Sociology: Investigations on the Forms of Sociation, in 1908. Much of its content had already been published previously in journal articles. 

He then turned away from sociological questions for almost a decade, but he returned to them in the small volume published in 1917, Fundamental Questions of Sociology. His other books in the last period of his life dealt with cultural criticism (Philosophic Kultarr, 1911), with literary and art criticism (Goethe, 1913, and Rembrandt, 1916), and with the history of philosophy (Hauptprobleme dear Philosophies, 1910). His last publication, Lebensanschauung (1918), set forth the vitalistic philosophy he had elaborated toward the end of his life.

Because he was unable to develop a consistent sociological or philosophical system, it is not altogether surprising that Simmel did not succeed in creating a "school" or that he left few direct disciples. With his accustomed lucidity and self-consciousness, he noted in his diary shortly before his death: "I know that I shall die without intellectual heirs, and that is as it should be. My legacy will be, as it were, in cash, distributed to many heirs, each transforming his part into use conformed to his nature: a use which will reveal no longer its indebtedness to this heritage." 

This is indeed what happened. Simmel's influence on the further development of both philosophy and sociology, whether acknowledged or not, has been diffuse yet pervasive, even during those periods when his fame seemed to have been eclipsed. Robert K. Merton once called him "that man of innumerable seminal ideas" and Ortega y Gasset compared him to a kind of philosophical squirrel, jumping from one nut to the other, scarcely bothering to nibble much at any of them, mainly concerned with performing his splendid exercises as he leaped from branch to branch, and rejoicing in the sheer gracefulness of his acrobatic leaps. Simmel attracted generation after generation of enthralled listeners, but hardly anyone who would call himself a disciple.

Among Americans who sat at his feet was Robert Park. No one who reads Park's work can overlook Simmel's profound impact. Continentals who derived major inspiration from his lectures include such dissimilar figures as the Marxist philosophers George Lukas and Ernst Bloch, the existentialist philosopher-theologian Martin Buber, the philosopher-sociologist Max Schuler, and the social historian Bernhard Groethuysen. 

German sociologists Karl Mannheim, Alfred Vierkandt, Hans Freyer and Leopold von Wiese also were influenced by Simmel's work. Theodor Adorno, Max Horkheimer, and the other representatives of the Frankfort school of neo-Marxist sociology owe his a great deal, especially in their criticism of mass culture and mass society. Modern German philosophers from Nicolai Hartmann to Martin Heidegger were also indebted to him. It is not an exaggeration to state that hardly a German intellectual from the 1890's to World War I and after managed to escape the powerful thrusts of Simmel's rhetorical and dialectical skills.

Georg Simmel (March 1, 1858 – September 28, 1918) was one of the first generation of German sociologists. His neo-Kantian approach laid the foundations for sociological antipositivism, presenting pioneering analyses of social individuality and fragmentation, and of culture, which he described in terms of historical 'forms and contents'. He was a key precursor of urban sociology and to that extent influential in the future development of symbolic interactionism and social network analysis.

Simmel was a friend of Max Weber and wrote of personal character in a manner reminiscent of the sociological 'ideal type'. He broadly rejected academic standards, however, philosophically covering topics such as emotion and romantic love. He also wrote extensively on Schopenhauer and Nietzsche. Simmel's most famous works today are The Problems of the Philosophy of History (1892), The Philosophy of Money (1907), The Metropolis and Mental Life (1903), and his volume of essays entitled Soziologie (1908, inc. The Stranger, The Social Boundary, The Sociology of the Senses, The Sociology of Space, and On The Spatial Projections of Social Forms).

 Levels of Concern

There are four basic levels of concern in Simmel’s work. First are his assumptions about the psychological workings of social life. Second is his interest in the sociological workings of interpersonal relationships. Third is his work on the structure of and changes in the social and cultural “spirit” of his times. He also adopted the principle of emergence, which is the idea that higher levels emerge out of the lower levels. Finally, he dealt with his views in the nature and inevitable fate of humanity. His most microscopic work dealt with forms and the interaction that takes place with different types of people. The forms include subordination, superordination, exchange, conflict and sociability.

Dialectical Thinking

A dialectical approach is multicasual multidirectional, integrates facts and value, rejects the idea that there are hard and fast dividing lines between social phenomena, focuses on social relations, looks not only at the present but also at the past and future, and is deeply concerned with both conflicts and contradictions. Simmel’s sociology was concerned with relationships especially interaction and was known as a “methodological relationist”. His principle was that everything interacts in some way with everything else. Overall he was mostly interested in dualisms, conflicts, and contradictions in whatever realm of the social world he happened to be working on.

Individual Consciousness

Simmel focused on forms of association and paid little attention to individual consciousness. Simmel believed in the creative consciousness and this belief can be found in diverse forms of interaction, the ability of actors to create social structures and the disastrous effects those structures had on the creativity of individuals. Simmel also believed that social and cultural structures come to have a life of their own.

 

Simmel on the Metropolis

One of Simmel's most widely read essays is The Metropolis and Mental Life (Die Großstadt und das Geistesleben) from 1903, which was originally given as one of a series of lectures on all aspects of city life by experts in various fields, ranging from science and religion to art. The series was conducted alongside the Dresden cities exhibition of 1903. Simmel was originally asked to lecture on the role of intellectual (or scholarly) life in the big city, but he effectively reversed the topic in order to analyze the effects of the big city on the mind of the individual. As a result, when the lectures were published as essays in a book, to fill the gap, the series editor had to supply an essay on the original topic himself.

The Metropolis and Mental Life was not particularly well received during Simmel's lifetime. The organizers of the exhibition were appalled due to its negativity toward city life. However, during the twenties the essay was influential on the thinking of Robert E. Park and other American sociologists at the University of Chicago who collectively became known as the "Chicago School". It gained wider circulation in the 1950s when it was translated into English and published as part of Kurt Wolff's edited collection, The Sociology of Georg Simmel, and now appears regularly on the reading lists of courses in urban studies and architecture history. However, it is important to note that the notion of the blasé is actually not the central or final point of the essay, but is part of a description of a sequence of states in an irreversible transformation of the mind. In other words, Simmel does not quite say that the big city has an overall negative effect on the mind or the self, even as he suggests that it undergoes permanent changes. It is perhaps this ambiguity that gave the essay a lasting place in the discourse on the metropolis.

The deepest problems of modern life flow from the attempt of the individual to maintain the independence and individuality of his existence against the soverign powers of society, against the weight of the historical heritage and the external culture and technique of life. The antagonism represents the most modern form of the conflict which primitive man must carry on with nature for his own bodily existence. The eighteenth century may have called for liberation from all the ties which grew up historically in politics, in religion, in morality and in economics in order to perfmit the original natural virtue of man, which is equal in everyone, to develop without inhibition; the nineteenth century may have sought to promote, in addition to man's freedom, his individuality (which is connected with the division of labor) and his achievements which make him unique and indispensable but which at the same time make him so much the more dependent on the complementary activity of others; Nietzsche may have seen the relentless struggle of the individual as the prerequisite for his full development, while socialism found the same thing in the supporession of all competition - but in each of these the same fundamental motive was at work, namely the resistance of the individual to being levelled, swallowed up in the social-technological mechanism.

– Georg Simmel the Metropolis of Modern Life 1903,

Simmel seeks out to explain human nature and how it plays a part in society.

Man's nature, originally good and common to all, should develop unhampered. In addition to more liberty, the nineteenth century demanded the functional specialization of man and his work; this specialization makes on individual incomparable to another, and each of them indispensable to the highest possible extent.

       Georg Simmel The Metropolis and Mental Life 1903,

It is human nature to want to be the best and to make sure everyone knows it. In order to regulate human nature, society has installed sets of checks and balances in order to help keep individual in check, but also to utilize their individual potential for the good of society and gain recognition through that. An example is the division of labor, which helps the individual to put away individualistic concerns,join the collective and become part of society, and become dependent on others; all of which goes against human nature.

This essay requires a much closer, more careful reading, not only in order to properly understand Simmel's argument, but also because, over a century since its publication, it still captures the imagination. It is fascinating to ponder how Simmel, writing about cities at a time when the populations of only a few European cities topped one million and the automobile was still a rarely-sighted, slow-moving object, so accurately described the intense effects that mechanized, brightly-lit cities like New York or Tokyo would eventually have on people's perception many decades after his death.

Simmel on Sociability

Simmel refers to "all the forms of association, by which a mere sum of separate individuals are made into a 'society,'"which he describes as a, "higher unity," composed of individuals. He was especially fascinated, it seems, by the, "impulse to sociability in man,"  which he described as "associations...[through which] the solitariness of the individuals is resolved into togetherness, a union with others," a process he describes by which, "the impulse to sociability distils, as it were, out of the realities of social life the pure essence of association," and "through which a unity is made," which he also refers to as, "the free-playing, interacting interdependence of individuals."

He defines sociability as, "the play-form of association," driven by, "amicability, breeding, cordiality and attractiveness of all kinds." In order for this free association to occur, he says, "the personalities must not emphasize themselves too individually...with too much abandon and aggressiveness." He also describes, "This world of sociability...a democracy of equals...without friction," so long as people blend together in a spirit of fun and affection to, "bring about among themselves a pure interaction free of any disturbing material accent." As so many social interactions are not entirely of this sweet character, one has to conclude that Simmel is describing a somewhat idealised view of the best types of human interaction, and by no means the most typical or average type.

The same can be said of Simmel when he says that, "the vitality of real individuals, in their sensitivities and attractions, in the fullness of their impulses and convictions...is but a symbol of life, as it shows itself in the flow of a lightly amusing play," or when he adds: "a symbolic play, in whose aesthetic charm all the finest and most highly sublimated dynamics of social existence and its riches are gathered." Again, one has to conclude that he is describing human interactions at their idealized best and not the more typical ones, which tend to fall a long way short of his descriptions.

All above quotes are from Simmel's The Sociology of Sociability.[14]

Social Geometry

Numbers

Dyad and Triad. A dyad is a two person group, and a triad is a three person group. In a dyad group a person is able to retain their individuality. There is no other person to shift the balance of the group thereby allowing those within the dyad to maintain their individuality. In the triad group there is a possibility of a dyad forming within the triad thereby threatening the remaining individual’s independence and causing them to become the subordinate of the group. This seems to be an essential part of society which becomes a structure. Unfortunately as the group (structure) becomes increasingly greater the individual becomes separated and grows more alone, isolated and segmented. Simmel's view was somewhat ambiguous with respect to group size. On one hand he believed that the bigger the group the better for the individual. In a larger group it would be harder to exert control on individual, but on the other hand with a large group there is a possibility of the individual becoming distant and impersonal. Therefore in an effort for the individual to cope with the larger group they must become a part of a smaller group such as the family

Distance

The value of something is determined by the distance from its actor. In The Stranger Simmel discusses how if a person is too close to the actor they are not considered a stranger, but if they are too far they would no longer be a part of a group. The particular distance from a group allows a person to have objective relationships with different group members.

Simmel on Secrecy

In small groups secrets are not needed because everyone is so similar. In larger groups secrets are needed because everyone is so different. In a secret society the society is held together by the need to maintain the secret, which also causes tension because without the secret the society does not exist. Even in marriage secrecy must exist. In revealing all marriage becomes dull and boring and loses all excitement. Sharing a common secret allows for there to be a strong “we feeling.” The modern world depends on honesty and therefore a lie can be considered more devastating than it ever has been before. Money allows there to be a level of secrecy that has never been attainable before it allows for “invisible” transactions, because now money is such an integral part of human values and beliefs. It is possible to buy silence.

Simmel on Fashion

Fashion is a form of a social relationship that allows those who wish to conform to the demands of a group to do so it also allows some to be individualistic by deviating from the norm. In the initial stage everyone adopts what is fashionable and those that deviate from the fashion inevitably adopt a whole new view of what they consider fashion. Ritzer writes,

Simmel argued that not only does following what is in fashion involve dualities so does the effort on the part of some people to be of fashion. Unfashionable people view those who follow a fashion as being imitators and themselves as mavericks, but Simmel argued that the latter are simply engaging in an inverse form of imitation.

       George Ritzer Georg Simmel 2008,

This means that those who are trying to be different or “unique,” are not because in trying to be different they are become a part of a new group that has labeled themselves different or “unique.”

The Philosophy of Money

Probably considered Simmel's greatest work. Simmel saw money as a component of life that helped us understand the totality of life.

Money and Value

Simmel believed people created value by making objects, then separating themselves from that object and then trying to overcome that distance. He found that things that were too close were not considered valuable and things that were too far for people to get were also not considered valuable. What was also considered in determining value was the scarcity, time, sacrifice, and difficulties involved in getting the object.[21]

Negative Effects

As money and transactions increase, the value of the individual decreases and everything becomes about what the individual can do instead of who the individual is. Another negative effect of money is the effect it has on people’s beliefs. Everything boils down to dollars and cents instead of emotional value.

The Stranger

Once again Simmel’s concept of distance comes into play. Simmel identifies a stranger as a person that is far away and close at the same time.

The Stranger is close to us, insofar as we feel between him and ourselves common features of a national, social, occupational, or generally human, nature. He is far from us, insofar as these common features extend beyond him or us, and connect us only because they connect a great many people.

– Georg Simmel the Stranger 1908,

A Stranger is far enough away that he is unknown but close enough that it is possible to get to know him. In a society there must be a stranger. If everyone is known then there is no person that is able to bring something new to everybody.

The Stranger bears a certain objectivity that makes him a valuable member to the individual and society. People let down their inhibitions around him and confess openly without any fear. This is because there is a belief that the Stranger is not connected to anyone significant and therefore does not pose a threat to the confessor’s life.

Objectivity may also be defined as freedom: the objective individual is bound by no commitments which could prejudice his perception, understanding, and evaluation of the given.

       Georg Simmel The Stranger 1908,

On one hand the Stranger’s opinion does not really matter because of his lack of connection to society, but on the other the Stranger’s opinion does matter because of his lack of connection to society. He holds a certain objectivity that allows him to be unbiased and decide freely without fear. He is simply able to see think, and decide without care of others.

The Work of Simmel

Simmel was known as an essayist as well as author of sociological and philosophical books. Some of his major monographic works include:

  • Über sociale Differenzierung, Leipzig: Duncker & Humblot, 1890 [On Social Differentiation]
  • Einleitung in die Moralwissenschaft, 2 vols, Berlin: Hertz, 1892–3 [Introduction to the Science of Ethics]
  • Die Probleme der Geschichtphilosophie, Leipzig: Duncker & Humblot, 1892, 2nd edn 1905 [The Problems of the Philosophy of History]
  • Philosophie des Geldes, Leipzig: Duncker & Humblot, 1900, 2nd edn 1907 [The Philosophy of Money]
  • Die Grosstädte und das Geistesleben, Dresden: Petermann, 1903 [The Metropolis and Mental Life]
  • Kant, Leipzig: Duncker & Humblot, 1904, 6th edn 1924
  • Kant und Goethe, Berlin: Marquardt, 1906
  • Die Religion, Frankfurt am Main: Rütten & Loening, 1906, 2nd edn 1912
  • Schopenhauer und Nietzsche, Leipzig: Duncker & Humblot, 1907
  • Schopenhauer and Nietzsche, University of Illinois Press, 1991, ISBN 0-252-06228-0
  • Soziologie, Leipzig: Duncker & Humblot, 1908 [Sociology: Investigations on the Forms of Sociation]
  • Hauptprobleme der Philosophie, Leipzig: Göschen, 1910
  • Philosophische Kultur, Leipzig: Kröner, 1911, 2nd edn 1919
  • Goethe, Leipzig: Klinkhardt, 1913
  • Rembrandt, Leipzig: Wolff, 1916
  • Grundfragen der Soziologie, Berlin: Göschen, 1917 [Fundamental Questions of Sociology]
  • Lebensanschauung, München: Duncker & Humblot, 1918
  • Zur Philosophie der Kunst, Potsdam: Kiepenheur, 1922
  • Fragmente und Aufsäze aus dem Nachlass, ed G Kantorowicz, München: Drei Masken Verlag, 1923
  • Brücke und Tür, ed M Landmann & M Susman, Stuttgart: Koehler, 1957

Other works

  • Rom, Ein ästhetische Analyse published the Viennese weekly paper in Die Zeit, Wiener Wochenschrift für Politike, Volkwirtschaft Wissenschaft und Kunst, on May the 28th 1898
  • Florenz published in the Berliner magazine Der Tag on March 2 1906
  • Venedig published in the magazine from Munich Der Kunstwart, Halbmonatsschau über Dichtung, Theater, Musik, bildende und angewandte Kunst. on June 1907

Works about Simmel and compilations

  • (de) Hartmann, Alois (2003): Sinn und Wert des Geldes, In der Philosophie von Georg Simmel und Adam (von) Müller,,[25] Berlin, ISBN 3-936749-53-1.
  • Muller, Jerry Z., 2002, The Mind and the Market: Capitalism in Western Thought, Anchor Books.
  • David Kim (ed.): Georg Simmel in Translation: Interdisciplinary Border-Crossings in Culture and Modernity. Cambridge Scholars Press, Cambridge 2006, ISBN 1-84718-060-5
  • Simmel, Georg, 1922 [1955], Conflict and the Web of Group Affiliations, translated and edited by Kurt Wolff, Glencoe, IL: Free Press.
  • Simmel, Georg, 1950, The Sociology of Georg Simmel, Compiled and translated by Kurt Wolff, Glencoe, IL: Free Press.
  • Simmel, Georg, 1972, On Individuality and Social Forms, Edited by and with an introduction by Donald Levine, Chicago: University of Chicago Press.
  • Ankerl Guy (1972) Sociologues Allemands. Sociologie de la forme. A la Baconnière, Neuchâtel. pp. 73-106.
  • Ritzer, George, 2008, Sociological Theory, McGraw-Hill, New York.

References

1.     ^ Wellman, Barry. 1988. "Structural Analysis: From Method and Metaphor to Theory and Substance." Pp. 19–61 in Social Structures: A Network Approach, edited by Barry Wellman and S.D. Berkowitz. Cambridge: Cambridge University Press; Linton Freeman, the Development of Social Network Analysis. Vancouver: Empirical Press.

2.     ^ http://socio.ch/sim/bio.htm Sociology in Switzerland, Georg Simmel: Biographic Information

3.     ^ http://www.archive.org/details/sociologyofgeorg030082mbp Simmel, Georg, and Kurt H. Wolff. The Sociology of Georg Simmel. Glencoe, Ill.,: Free Press, 1950.

4.     ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

5.     ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

6.     ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

7.     ^ Simmel, Georg The Metropolis of Modern Life in Levine, Donald (ed) 'Simmel: On individuality and social forms' Chicago University Press, 1971. p324.

8.     ^ Simmel, Georg The Metropolis and Mental Life The Sociology of Georg Simmel' New York:Free Press, 1976.

9.     ^ a b c Simmel, 157

10. ^ a b c d e f g Simmel, 158

11. ^ Simmel, 159

12. ^ Simmel, 162

13. ^ Simmel, 163

14. ^ Georg Simmel: The Sociology of Sociability [trans. by Everett C Hughes], Amer Jnl of Sociol, 55.3, Nov 1949, pp. 254–261, originally from Soziologie der Geselligkeit, his speech to 1st meeting of the German Sociol Society, 1911, reprinted in Talcott Parsons et al., Theories of Society, 1961, [page numbers shown refer to the latter publication]

15. ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

16. ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

17. ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

18. ^ Ritzer, George Georg Simmel in Ritzer, Georg (ed) 'Sociological Theory' McGraw-Hill Companies, 2008. p163.

19. ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

20. ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

21. ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

22. ^ Simmel, George. Georg Simmel. Sociological Theory. 7th ed. New York: The McGraw-Hill Companies, 2008. 158-88. Print.

23. ^ Simmel, Georg The Stranger The Sociology of Georg Simmel' New York:Free Press, 1976.

24. ^ Simmel, Georg The Stranger The Sociology of Georg Simmel' New York:Free Press, 1976.

Review of "Philosophie des Geldes" by Georg Simmel

 

Philosophie des Geldes. By Georg Simmel. Leipzig: Duncker & Humbolt, 1900. 8vo, pp. xvi + 554.

Two discussions in Professor's Simmel's Philosophy of Money will draw the attention of the economist: his study of value, and of its measurement in terms of money. The treatment is not primarily economic, but philosophic, i.e., the author analyzes the form of the economic object rather than its content. The starting point of the discussion lies in the contrast between the objective character and validity of value, and the subjective character of desire and the impulse from which it springs. There is no value where there is no valuation, but the immediate relation of the satisfaction of impulse and desire, or

________________________________________

(617) the lack of satisfaction involves no valuation, nor indeed any of the apparatus of evaluation. The situation is identical with that of perception. The character of our experience remains subjective (e. g., that of the young child) while the impulse is simply expressed or checked.

It is only when we select one stimulus rather than another—in contradistinction from another—that perception results. The one, who in blind hunger indiscriminately devours whatever he can lay hands upon, has relatively little perception of his food, over against the connoisseur who selects with care what will best satisfy his palate. In the comparison and manipulation of these different stimuli or outside opportunities for action, there arises an objective world that is distinguished from the subjective world of impulse and feeling. It is a world of law and order in which alone "things" as distinct from feelings can exist. What gives them their character as "things" is their relation to each other abstracted from the impulses and feelings. So there arise the objective worlds of the physical and moral sciences.

The writer maintains that there is such a world of economic values (pp. 16 ff.). As we recognize physical energies that are independent of our feelings of weight, or the intensities of other sensations, or rights and wrongs that stand above our wishes and repulsions, so there are economic values which are objective over against impulses and desires; and as it is the relations of these physical and moral things to each other that give them their form within their worlds, so it is the inter-relation of these economic things that determines their value. The essential relation in 'this economic world is exchangeability. When we hunt about among the stimuli which will satisfy our desires to find an adequate one, and the satisfaction is therefore not immediate, we objectify these stimuli into things, and the process is one of perception, but when to attain the object we sacrifice one thing for another, and that sacrifice takes the form of exchange, the process is an economic one, and the thing is an economic thing. As the satisfaction is not immediate, there is a distance between the impulse and that which will satisfy it, and that distance is "scarcity" (pp. 21 ff.).

Now, as what determines the energy of the physical object is not the impulse to lift or weigh or look or hear, but the relations between the objects as "things," so what determines the value of objects is not the impulse to eat or drink or love or get gain, but the relations of exchangeability. From this it follows that the exchangeability is

________________________________________

(618) not based upon a like value, but is the source of that like value "In fact, fundamentally, we may not describe exchangeability as a likeness of value that belongs objectively to things, but we must recognize likeness of value as simply a name for the exchangeability" (p. 46).

While, then, utility or usefulness is a presupposition of all economic activity, being the relation of the impulse to the object of desire, it cannot be made the standard of value. Neither the cost of production, which goes back to utility of the wage or profit, nor the margin of utility, which goes forward to the satisfaction of the desire through the product can be the standard of value any more than the impulse to expend energy or the desire to have an object out of the way can be the standard of energy involved in a lever which overturns an obstacle. The standard of value must be found in the objective equations between things that are exchanged in this economic world. This is a statement of interest in view of the futile character of the psychological calculations of the utilitarian, on the one hand, and the Austrian school, on the other.

I have used the analogy of the physical sciences in stating this position, because there seems to me to be an interesting parallel between the tendency in physical theory to define its objects in terms of laws of motion—abstracting from the content of sensation —and an economic theory which calls for a definition of values, not in the satisfaction of desire, but in the laws of exchange in objective occurrences.

The logical consequence of such a theory of value is that the measurement of value must follow from the relations of economic things in exchange. The author, however, presents this only as an ideal that is never quite reached.

Economics strives to reach a stage of development — never entirely unrealized and never entirely realized — in which the things determine their measure of value by an automatic mechanism, irrespective of the question, how much subjective feeling of value this mechanism has taken up into itself as condition and material (p. 29).

In other words, money should be only a symbol of the relation between any one commodity and the whole mass of organized goods of the economic community. Any monetary valuation, therefore, implies simply that the amount of money paid for an article bears to the wealth of the community.

The equation between the value of a commodity and the value of a sum

________________________________________

(619)

of money does not imply an equation between two simple factors, but a proportion, i.e., the equality of two fractions of which the denominator on the one side is the sum of all goods, on the other, the sum of all the money in a definite economic community (p. 94).

Under ideal conditions, therefore, there would be no necessity that money should have any inherent value. It would be only an expression of the relation between the values of goods stated in the form of a fraction. Money would be purely symbolic. Primarily, however, this evolution could only begin with the equation between some commodity and some article of recognized standard value, such as the ox or the objects of universal adornment. History shows that in all these cases these objects, when used as money, tend to lose their intrinsic value and to become symbolic. This tendency is shown in an intensive form in the use of gold (pp. 101 ff.). The failure to teach the ideal is the result of the inability of the community to make its equation between its different goods and the sum complete and perfect. In the presence of this uncertainty the individual reverts instinctively, especially in periods of panics, to an equation between the commodity and an intrinsically valuable thing. That money still has, in some degree, independent value is an indication of our failure to reach completely the ideal of economic organization (pp. 122 ff.). This does not imply, of course, that the value of money even under these conditions is determined by subjective feeling. The formal determination of its value must be found in the process of exchange as in the case of all other goods. Again, we may note a similar tendency in the physical sciences to substitute for a fixed qualitative standard a ratio within a system of energies, e.g., velocities and changes in velocity.

These discussions occupy but a small portion of the book. There is an enormous wealth of psychological illustration and much historical matter. But the chief aim of the treatise is to follow out in money and its use the relation of the individual to the community. In its aim it is sociological, though its treatment covers many fields of political economy and finance. It is thought out with great and often wearisome effort, and is discouragingly massive. It demonstrates, however, not only the legitimacy, but the value of approaching economic science from the philosophic standpoint.

ساخت یابی(ساختاربندی)

0
0

تاریخچه ساخت یابی(ساختاربندی)

در اواخر دهه 1960 نیاز شدیدی به نظریه(تئوری) وجود داشت، نظریه ای که بتواند به تعریف و تبیین و فهم شرایط جاری کمک کند، و اوضاع و احوال موجود را قابل فهم کند.(*جان پارکر، 1385: 17) دوره نظریه "ساختاربندی"، بعد از یک دهه آشفتگی نظری، در اوایل دهه 1970؛ آغاز شده بود. واژه ساختاربندی در نیمه دهه 1970 به فرهنگ نظریه اجتماعی راه یافت.(*جان پارکر، 1385: 27) و گیدنز در دهه 1970 نظریه ساخت یابی(Structuration Theory) را ارائه طرح کرد؛ گیدنز در آثارش به گونه‏ای تدریجی چشم انداز نظری ویژه‏ اش را بنا گذاشت که با عنوان نظریه ساختاربندی معروف شد. شکل کامل آن را ابتدا در سال 1979 و نتیجة نهایی این کار را به صورت کامل تر در 1984 با کتاب "ساخت جامعه : رئوس نظریه ساختار بندی" نمایان شد.

واژه ساخت یابی(Structuraction) در اصل فرانسوی است و در زبان انگلیسی معادل ندارد و گیدنز آن را از زبان فرانسوی به عاریت گرفته است. این نظریه توجه خود را به تنظیم ساختار کنشهای متقابل بین اعتقادات، ‌نیات، اهداف، گزینش ها و کنشهای فردی و جمعی انسانها از یک سوء و شرایط ساختاری اندیشه و عمل معطوف می سازد. یکی از کوششهای شناخته شده و جامع برای تلفیق عاملیت و ساختار نظریه ساختاربندی گیدنز است.

ریشه های یونانی- لاتینی Structuere و Structura (معادل: ساختار؛ شالوده) به معنای بنا کردن و ساختمان است؛ یعنی روشی که بر طبق آن بنایی ساخته شده است، روشی که بر طبق آن، بنایی از اجزاء گوناگون مرتبط با یکدیگر ساخته می شود. "یگانگی" و "نایگانگی" در ساختار و عاملیت، بحث نسبتاً جدید و بحث برانگیزی در حیطه اندیشه، نظریه پردازی اجتماعی و جامعه شناسی است.(*جان پارکر، 1385: 6)

گیدنز اعتقاد دارد که«هر بررسی تحقیقی در علوم اجتماعی یا تاریخ، باید کنش یا عاملیت را با ساختار مرتبط سازد. به همین جهت کار مهم گیدنز غلبه بر دوگانگی (Dualism) ساختار و عاملیت است. از نظر گیدنز جامعه هم ساختار است و هم کنش. در طی ربع آخر قرن بیستم، کاربرد واژه ساختاربندی و ساخت یابی در بین انگلیسی زبانان در علوم اجتماعی بسیار متداول شده بود. این اصطلاح که در سال 1973،یعنی زمانی که آنتونی گیدنز در بحث خود "فرآیندهای شکل گیری طبقه" رواج یافت و به سرعت به دایره واژگان آن دسته از استادان و دانشجویان جامعه شناسی و علوم انسانی وارد شد که به بهره گیری از نشریه اجتماعی علاقه مند بودند و تمایل به کاربرد نظریه اجتماعی داشتند. اصطلاح ساخت یابی امروزه در کشورهای انگیسی زبان مورد توجه دانشجویان علوم اجتماعی و تاریخی و پژوهشگران علوم انسانی و به خصوص جامعه شناسی تاریخی قرار گرفته است. ارتباط  بین ساختار و عاملیت Agency and Structure باعث جهت گیری های مختلف در حوزه های گوناگون علوم اجتماعی شده است. (گیدنز 1973)؛ (پارکر، 1386: 15)

رابطه بین عاملیت و ساختار در حوزه جامعه شناسی از زمانهای بسیار دور یکی از مسائل اساسی حاکم بر نظریات روش شناسی و اپیستمولوژی و انتولوژی بوده است. در طول تاریخ بشر اکثر متفکرین غیر از چندی بین این دو حوزه یعنی ساختار و عاملیت جدایی قائل بوده اند. عده ای اصالت را به عاملیت و عده ای اصالت را به ساخت داده اند. رابطه بین سطوح کلان جامعه ساختار و سطوح خرد آن کنش و عاملیت معضل بنیادین برای هر نظریه اجتماعی به حساب می آید. رویکردهای دوگانه یا دو قطبی درباره فرآیند تکوین و صورت بندی مفاهیم یا بر تفوق و برتری سطح کلان بر خرد یا بر تقدم سطح خرد بر کلان تأکید دارند. این نظریه و اصطلاح برخاسته از آن بیشتر به دنبال این مسئله بودکه بتواند بر دوگانگی عاملیت و ساختار غلبه کند. تقریباً امروزه نظریه گیدنز درباره ساخت یابی برای اکثر افرادی که در حوزه علوم اجتماعی تحصیل می کنند شناخته شده است، زیرا بسیاری از آثار وی به زبان فارسی ترجمه شده است و کتابهای اصلی وی در دسترس فارسی زبانان درکشورمان قراردارد. آنچه مشهود است این است که گیدنز اندیشمندی است که سعی دارد بر دوگانگی ساختار و عاملیت چیره شود.(Bryant, 1991:22)

صاحب نظران ساخت یابی(ساختاربندی)

برای اینکه وارد مبحث ساخت یابی بشویم لازم است که بحث را از اینجا آغاز کنیم که مسئله ساختار و عاملیت امروزه یکی از مباحث و مسائل بنیادی در علوم اجتماعی است. توجه به ارتباط بین ساختار و عاملیت در مرکز توجهات و مطالعات بعضی صاحب نظران و نظریه پردازان نظیر گیدنز، آرچر ، موزلس ، بوردیو و... قرار گرفته است که در سنت اروپایی تحقیق و مطالعه می کنند. رابطه بین عاملیت و ساختار از زمانهای بسیار دور یکی از عوامل حاکم بر نظریات روش - شناسی و اپیستمولوژی و انتولوژی بوده است. در این زمینه دیدگاههایی وجود دارد که، دو اندیشمند پیشگام و صاحبنظران این نظریه عبارتند بوده اند از: گیدنز  و بوردیو که در پیدایش ساخت یابی مؤثر بوده اند. (پارکر،54:1386).

گیدنز مهم ترین و با نفوذترین نظریه پرداز اجتماعی بریتانیا و جهان امروز است که آثار و اندیشه های او در جامعه شناسی بسیار مورد توجه می باشد و به عنوان یکی از متفکرین و جامعه شناسان جهانی مطرح شده است. علاقه به پیوند ساختار و عاملیت در کارهای شماری از نظر پردازان وابسته به سنت اروپایی به چشم می خورد. ساخت یابی گیدنز(1979، 1982، 1984) پیوند میان عاملیت و فرهنگ درکارهای مارگارت آرچر(1988)، نظریه ساختمان ذهنی و زمینه بوردیو( 1977 ، 1984) ، تلاش فراوان هابرماس برای تلفیق جهان حیاتی- زیست جهان و نظام(1984 ، 1987)، ساختار بندی لوکز( 1977) و سرانجام رهیافت تولید نفس جامعه تورن(1980) از جمله این تلاشها هستند.(گیدنز، 1984، 293)

نظریه ساخت یابی(ساختاربندی) گیدنز

گیدنز نظریه ساخت یابی خود را از بین دو موضع که سایر نظریه پردازان آنان رانقطه مقابل یکدیگر تلقی می کنند به وجود می آورد. یعنی از بین نظریه های مربوط به جمع از یک طرف و  نظریه های مربوط به فرد از طرف دیگر. او در بین این دو نظریه زمینه مشترکی را می یابد تا براساس یک تصور ساده نظریه ساخت یابی خود را تدوین کند هرچیزی در زندگی اجتماعی، از آنچه سیستم های جهانی در بر می  گیرند، تا آنچه وضعیت فکری یک فرد محسوب می شود در یک کردار اجتماعی به وجودمی آید کردار به معنی اجرای ماهرانه رفتار و تعامل رفتاراست. (استونز ، 1379: 4-243)

در نظریه ساخت یابی فرد و ساخت نظام اجتماعی در زمان و مکان به همدیگر ارتباط پیدا می کند و قلمرو مطالعات علوم اجتماعی بررسی اعمال اجتماعی است که در پهنه زمان و مکان نظم  پیداکرده اند. در مطالعه جنبشهای اجتماعی علاوه بر متغیرهایی که گیدنز اشاره می کند به متغیر دیگری هم باید پرداخت و آن مسئله هدف می باشد. هر جنبشی اهداف مخصوص خود را دارد. هر جنبشی دارای جایگاه ویژه ای در زمینه اجتماعی است و در یک زمان معین تاریخی و اجتماعی با مراحل زمانی مربوط به خود جنبش اتفاق می افتدکه هدف و جهت خاصی را دارد و به وسیله شرایط بین المللی و عوامل جهانی حمایت می گردد. همه عوامل جنبش های اجتماعی در جای خود مهم هستند و از هیچ کدام از عوامل و منابع جنبش نمی توان چشم پوشی کرد. تمامی عوامل گفته شده بر یکدیگر تأثیر می گذارند و به عبارتی رابطه دیالکتیکی دارند. هر جنبشی محصول رابطه عوامل چهارگانه پیش گفته است تقویت یا تضعیف هر یک از عوامل فوق موجب ضعف یا توانایی جنبش برای رسیدن به اهداف در مکان و زمان خاص و در زمینه اجتماعی مشخص می گردد ..(پارکر،127:1383)

مسئله اصلی نظریه ساخت یابی گیدنز بیان چگونگی جامعه سازی در قالب ساخت جامعه می باشد. شرایط سازمان دادن مستمر یا تغییر شکل ساختها که به باز تولید اجتماعی می انجامد. گیدنز جهت و اساس نظریه اش را  با حرکت از معرفت  شناسی– اپیستمولوژی– به وجود شناسی معین کرد. قلمروی اصلی مطالعه علوم اجتماعی مطابق با نظریه ساخت یابی گیدنز اعمال اجتماعی سازمان یافته– نظم یافته– در زمان  و مکان است. گیدنز می گوید:«یکی از بلند پروازیهای اصلی من در صورت بندی نظریه ساخت یابی این است که به این دو امپراتوری پایان دهم. در نظریه ساخت یابی حیطه اصلی مطالعه علوم اجتماعی نه تجربه فرد کنشگر و نه وجود هیچ شکلی از کلیت اجتماعی است، بلکه اعمال اجتماعی که در طول زمان و مکان نظم یافته اند، قلمرو مطالعاتی علوم اجتماعی است».(گیدنز، 1984: 2)

«ساخت هم توانبخش و هم بازدارنده است و این یکی از وظایف مشخص نظریه اجتماعی است که شرایط حاکم بر پیوندهای متقابل این دو را در سازمان نظام های اجتماعی مطالعه کند. طبق این برداشت، ویژگیهای ساختاری مشابهی به فاعل شناسایی و موضوع شناسایی تعلق دارد. ساخت بطور همزمان به شخصیت و جامعه شکل می دهد اما در هیچ موردی این شکل دادن به دلیل اهمیت پیامدهای غیرعمدی کنش و به دلیل شرایط ناشناخته کنش تمام نیست». (گیدنز، 1979: 64)  هر فرآیند محصول عمل تازه ای، اما در عین حال همه کنشها استمرار گذشته اند، گذشته ای که فراهم آورنده ابزارهای آغاز کنش است. بنابراین، ساخت را نه به عنوان مانع کنش، بلکه باید به عنوان چیزی که در ایجاد کنش نقش  اساسی دارد، مفهوم پردازی کرد. حتی در ریشه ای ترین فرآیندهای تغییر اجتماعی که مانند همه فرآیندهای دیگر در زمان رخ می دهد برآشوبنده ترین شیوه های تغییر اجتماعی، همانند مستحکم ترین و پایدارترین شکلهای اجتماعی متضمن ساخت یابی هستند. بر اساس مفهوم دوسویگی ساخت،کنشگران در تولید کنش متقابل به قواعد و منابع متوسل می شوند، اما بدین ترتیب همان قواعد و منابع از رهگذر همین کنش متقابل مجدداً پی ریزی و بنا می شود. بنابراین، ساخت حالتی است که درآن رابطه میان جزء و کل در باز تولید اجتماعی متجلی می شود.(کسل،175:1383)

کنشهای انسانی ولذا کردارهای اجتماعی،خصوصیات معینی دارد که نهادها بر اساس آنها بنا شده اند.مسئله عمده این است که چگونه می توانیم از دوسویگی درکنش متقابل چهره به  چهره به دوسویگی در راستای زمان و مکان حرکت کنیم یعنی از کنش به نظامها و چگونه می توان از دو سویگی در کنش متقابل چهره به چهره به دوسویگی در راستای زمان و مکان رسید(کرایب، 148:1378)

گیدنز معتقد است که ارتباط میان ساختار و عاملیت عنصر بنیادی نظریه اجتماعی است، ساختار و عاملیت دوآلیسمی هستند که جدا از یکدیگر قابل درک نیستند. استدلال اصلی او در بیان او یعنی دوگانگی ساختار قراردارد. در سطح اساسی این به این معنی است که افراد جامعه را می‌‌سازند اما در همان حال به وسیله جامعه محدود می‌‌شوند. عمل و ساختار نمی‌توانند جدا از هم تحلیل شوند. همان‌طور که ساختارها از طریق اعمال ایجاد شده‌ حفظ می‌‌شوند و تغییر می‌‌کنند، اعمال نیز تنها از طریق پیش ‌زمینه ساختاری شکل معناداری به خود می‌‌گیرند. مسیر علیت در دو سمت حرکت می‌‌کند و تعیین این‌که چه چیز، چه چیزی را تغییر می‌‌دهد،‌ غیر ممکن می‌‌سازد. خود گیدنز در این باره(در قواعد روش جدید... ) می‌‌نویسد: «ساختارهای اجتماعی هم به وسیله عاملان انسانی ساخته می‌‌شوند و در همان حال وسیله این ساخته شدن هستند.» در این ارتباط او ساختارها را به عنوان ترکیبی از قواعد و منابعی که اعمال انسانی را در بر می‌‌گیرند، تعریف می‌‌کند.(گیدنز، 1979: 205)

گیدنز با استفاده از اصطلاح زمان -  مکان مدلهایی از حرکات روزمره مردم در چهارچوب زمان و مکان درست می کند و آنها را در راستای ملاحظات جامعه شناختی تعدیل می کند در اینجا باز هم جزئیات قضیه به اندازه نیت کلی آن اهمیت ندارد (کرایب، 142:1378) فکر محوری نظریه گیدنز مفهوم ساختار بندی است که به گفته گیدنز غالباً با دوگانگی ساختار پیوند دارد به نظر او جامعه شناسی معمولاً ساختار را نوعی ویژگی مقید کننده یا تعیین کننده حیات اجتماعی می داند اما در واقع ساختار چاره ساز نیز هست.(کرایب،1378: 143) به گفته گیدنز، این دوگانگی در واقع دو وجهی بودن است.یک چیز یا یک موضوع مورد مطالعه با دو وجه دارد بر اساس نظریه ساختار بندی قلمرو پژوهشی اساس علوم اجتماعی نه تجربه کنش فردی و نه وجود نوعی کلیت اجتماعی بلکه کردار های اجتماعی سامان یافته در زمان و مکان است (کرایب،145:1378) فکر محوری نظریه ساختاربندی، مفهوم ساختاربندی است که غالباً با دوگانگی ساختار پیوند دارد. گیدنز به چاره سازی ساختار در عین محدودیت آن اشاره می کند و تمثیل زبان را برای توجیه آن بکار می برد. از منظر گیدنز نهادها سازماندهی قواعد ضمنی(ساختارها) در زمان و مکان هستند. در این منظر کردارهای اجتماعی رساننده ی نوعی ارتباط و متضمن ساختارهای دلالتی اند. یعنی قواعدی که بر ارتباط حاکم اند. پس بنابراین کنش ذاتاً هنجاری و متضمن ارجاعات آشکار  یا پنهان به ارزش هاست. در نظریه ساختاربندی، گیدنز با عبور از دو مکتب کارکردی و کنش که یکی بر ساختار و دیگری بر کنش توجه می کند، به نظریه ترکیبی روی می آورد و کلید فهم دگرگونی های علوم اجتماعی را رابطه کنش انسان و ساخت اجتماعی می داند و معتقد است تحلیل جامعه نباید صرفاً در سطح خرد یا کلان خلاصه شود و بر تقابل تاریخی خرد و کلان یا کنش و ساخت خط بطلان می کشد. نظریه ساختاربندی، با تفهیم رابطه قدرت های فردی(ذهنی) در عوامل انسانی و نیروهای عینی سازنده ساختارها، به عنوان عنصری از دو جنبگی، که ساختاربندی آنها را تبیین می کند، مغایرتی در نوع وجود ندارد.(*جان پارکر، 1385: 10)

ساختاربندی به عنوان پدیده ای تاریخی، علل ریشه ای و ویژگی مفهوم آن، همراه با مسائلی که بدان می پردازد، میتواند به گونه ای مفید مقوله بحث انگیزی برای جامعه شناسی فرهنگ و جامعه شناسی معرفت باشد. مفاهیم در شرایط مختلف تاریخی، توسط افراد یا گروههایی معین تکوین و تحول می یابند؛ افراد یا گروههایی که در محیط های خاص سازمانی، بر مواضع قدرت و با منافع متضادی استقرار دارند. ابداع مفاهیم و ارائه نظریات، حرفه ای است مانند هر عمل دیگری شیوه --های خاص خود را دارد.(*جان پارکر، 1385: 15)

«مفهوم ساختار بندی مبتنی بر این تصور است که عوامل و ساختارها دو رشته پدیده‌های موجود جدا از هم نیستند بلکه وجود واحد دوگانه‌ای را به نمایش می‌گذارند . صفحات ساختاری نظامهای اجتماعی هم واسطه و هم پیامدعملکردهایی اند که به گونه ای بازگشتی سازمان می‌گیرند.لحظه تولید کنش ، لحظه باز تولید زمینه های تصویب روزمره زندگی اجتماعی نیز است».Giddens,1984:26)) آشکار است که ساختار بندی مستلزم رابطه دیالکتیکی میان ساختار وعاملیت است.ساختار و عاملیت یک واقعیت دو وجهی است که هیچکدام بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد.(ریترز ، 1377 : 706) بنابراین نظریه ساختار بندی به جای تأکید بر جوامع بشری بر سازماندهی های نهادها در راستای زمان و مکان تأکید دارد. تحلیل ساختارهای عینی که به زمینه های متفاوت تعلق دارند،ازتحلیل تکوین ساختارهای ذهنی درقلمرو زیست اجتماعی جدایی ناپذیر است. فضای اجتماعی وگروههایی که آنرا اشغال می کنند  محصول تلاشهای تاریخی است دراین فضا عوامل انسانی بر وفق جایگاهی که درفضای اجتماعی دارندو باساختارهای ذهنی که به وسیله آنها این فضارا ادراک می کنند،مشارکت می کنند.(پارکر، 76:1383)

نظریه ساختار بندی روشن کردن رابطه متقابل دیالکتیکی و دوگانه عاملیت و ساختار است، به عبارتی ساختار و عاملیت را نمیتوان جدا از هم تصورکرد. آنها دو روی یک سکه هستند و در اصطلاح گیدنز عاملیت و ساختار یک پدیده دوگانه اند. از نظر گیدنز، «هرکنش اجتماعی در برگیرنده ساختاری است و هر ساختاری به کنش اجتماعی نیاز دارد. بنابراین عاملیت و ساختار به گونه ای جدایی ناپذیری در فعالیت روزمره در یکدیگر تنیده شده اند».(گیدنز، 1984، 15)

نظریه ساختاربندی گیدنز این پرسش را بررسی می‌‌کند که آیا این افراد هستند که واقعیت اجتماعی را شکل می‌‌دهند یا نیروهای اجتماعی. او از اتخاذ موضع افراطی پرهیز می‌‌کند و بر این باور است که اگرچه مردم در انتخاب اعمالشان کاملاً آزاد نیستند و دانش آنها محدود است، با این وجود آنها عاملانی هستند که ساختار اجتماعی را باز تولید می‌‌کنند و تغییرات اجتماعی را به وجود می‌‌آورند. اندیشه او در فلسفه شاعر مدرنیست، والاس استیونس، انعکاس یافته است که می‌‌گوید: ما در تنش بین شکلی ای که به دلیل تاثیر جهان بر ما ایجاد می‌‌شود و ایده‌های نظمی که تخیل ما بر جهان اعمال می‌‌کند، ‌زندگی می‌‌کنیم. (گیدنز، 1979: 202)

گیدنز می گوید: «پهنه اساسی بررسی علوم اجتماعی برابر با نظریه ساختاربندی، نه تجربه کنشگر فردی است و نه وجود هرگونه کلیت اجتماعی، بلکه این پهنه همان عملکرداهای اجتماعی است که در راستای زمان و مکان سامان می گیرند». بر این مبنا گیدنز سه مفهوم خودآگاهی استدلالی، خودآگاهی کاربردی و ناخودآگاهی را از هم تفکیک می کند و به مفاهیم دیگری نیز می پردازد که خود بحث مفصلی است. از نظر گیدنز: «ساختارهای اجتماعی عبارتند از مجموعه کلی و دفعتاً ظاهر شونده ای از قواعد، نقشها و روابط و معانی که افراد در درون آنها به دنبال آینده به کمک اندیشه و عمل انسانها سازماندهی، باز تولید و متحول می شوند». این انسانها هستندکه در طی زمان ساختارها را خلق می کنند و مبتکر تحول در آنها می گردند نه خود جامعه؛ ولی فعالیتها و ابتکارات خلاقانه آنها تابع محدودیت های اجتماعی است. در بعد هستی شناسی، ساخت یابی مشروعیت قطب بندی کنش و جامعه را قبول ندارد و بر آن است که کنش و جامعه را به عنوان شئوون متداخل و تأثیرگذار بر هم مفهوم پردازی کند.(کسل،178:1383)

گیدنز تحلیلش را از عملکردهای انسانی شروع می کند و تأکید دارد که باید این عملکردها را حالتی بازگشتی(Recursive) در نظر آورد. به عبارتی عاملان اجتماعی فعالیتهای انسانی را ایجاد نمی کنند بلکه این کنشها از طریق همان راههایی که انسانها خودشان را به عنوان کنشگر مطرح می سازند، دائماً باز تولید می شوند. عوامل انسانی از طریق کنشهای خود شرایطی را به وجود می آورند که این کنش ها را ممکن می سازند.(گیدنز، 1984: 2)

کنش انسان به ویژه تابع محدودیتهای ساختاری است که نیروها و روابط تولیدی آن را به وجود می آورند. اما به چنان شیوه ای تعیین نمی شود که آن چه را روی می دهند ناگزیر به صورت پیامد این محدودیت درآورد. (ریتزر،1988: 487)

زمان و مکان در نظریه گیدنز متغیرهای تعیین کننده ای اند. هر دو این متغیرها بستگی به حضور آدمهای دیگر در زمان ومکان دارند. شرط اساسی کنش متقابل رو در رو این است که به گونه ای دیگران در همان زمان و مکانی که کنشگر وجود دارد حضور داشته باشند. به هر روی نظامهای اجتماعی در زمان و مکان گسترش می یابند و در نتیجه دیگران ممکن است دیگر حضور نداشته باشند. یک چنین فاصله گیری زمانی و مکانی در جهان امروزی بر اثر صورتهای نوین ارتباطات وحمل ونقل بیش از پیش افزایش یافته است. بر اساس نظر گیدنز کردارهای اجتماعی سازمان یافته در زمان و مکان  قلمروی نظامهای اجتماعی را تعیین می کنند که اتفاقاً در آثار خود به کرّات از مفاهیم زمان و مکان استفاده میکند و معتقد است که جامعه شناسی هیچ گاه نتوانسته اهمیت آنها را درک کند. او این مفاهیم  را برای توصیف و طبقه بندی نظامهای اجتماعی به کار می برد.(ریتزر، 706:1377)

آنچه نقش نهادی دارد فرد نیست بلکه واحد زمان ـ فضا ، یا موقعیت هم حضوری است آنچه مردم می دانند این نیست که چگونه نقش بازی کنند، بلکه این است که چگونه واکنش نشان دهند و عمل کردن در یک موقعیت را یاد بگیرند از دیدگاه گیدنز واحدهای پایه ای ساختار اجتماعی بر خلاف آنچه ما آموخته ایم نقش ومنزلت یک فرد نیست بلکه موقعیتهایی باکردار تعریف شده است که مابه درون و بیرون آن حرکت می کنیم ورفتار کنونی ماراشکل می دهد موقعیتهای نهادی همراه باترکیبات اخلاقی وعملیشان تعهدات،قدرت وفعالیتهای فرد را ایجاد می کند ولذا این موقعیتها هستندکه اهمیت علمی دارند نه نقشها (کلارک و دیگران ،1990: 149)

گیدنز نظریه ساخت یابی خود را از بین دو موضع کار سایر نظریه پردازان آنان را نقطه مقابل یکدیگر تلقی می کنند به وجود می آورد. یعنی از بین نظریه های مربوط به جمع از یک طرف و نظریه های مربوط به فرد از طرف دیگر، او در بین این دو نظریه زمینه مشترک را می یابد تا بر اساس یک تصور ساده نظریه ساخت یاب خود را تودین کند هر چیزی در زندگی اجتماعی، از آنچه سیستم های جهانی در بر می گیرند؛ تا آنچه وضعیت فکری یک فرد محسوب می شود در یک کارکرد اجتماعی به وجود می آید.(استونز، 1379: 344)

سامان اجتماعی عمدتاً ناشی از فعالیت روزمره و تبعیت ضمنی از قاعده است و ساختار به قواعدی باز می گردد که در چنین کنشی نهفته است . ساختار فقط در کنش و به واسطه آن وجود دارد درست همان طور که ساختار زبان مادر ، گفتار و به واسطه آن وجود دارد . او چنین کنشی را کردارهای اجتماعی می نامد و جامعه شناسی فقط با در نظر گرفتن کردارهای اجتماعی به عنوان موضوع مطالعه می تواند بر دوگانگی سنتی کنش و ساختار فائق آید(کرایب،144:1378 ).

نظریه "ساختمند شدن" گیدنز مهمترین نظریه در حوزه تلفیق خرد و کلان  است. هر گونه بررسی تحقیقی در زمینه علوم اجتماعی و یا تاریخ  به قضیه ارتباط تنگاتنگ کنش با ساختار مربوط است، نفوذ مارکسیسم  در آن مشاهده میشود. گیدنز معتقد است تمایز میان خرد و کلان تمایز  سودمندی نیست. از سلطه جویی هر دو نظریه"کلان و خرد" انتقاد میکند، زیرا نظریه های کلان  بر شناخته های اجتماعی و نظریات خرد بر شناسایی تأکید می کنند. ساختمند شدن  گیدنز  بررسی عمکردهای اجتماعی است که در زمان و مکان سامان می گیرند. جامعه از طریق تولید و باز تولید می شود. ساختارها فقط در کنش و به واسطه کنش وجود دارند و آنها به وسیله کنش تولید و باز تولید می شوند.

نظریه ساخت یابی(ساختاربندی) بوردیو

بوردیو "ساختارگرایی زادگانی" را برای شرح نظر خود بر نظریه "ساختاربندی" ترجیح می داد. (بوردیو، 1990: 14) ولی وی به طور مشروح و به درستی بر آن بود تا از بعد ماهوی مسائل مثابه نظریه اجتماعی را همچون گیدنز- و قبل از وی- به چالش و کند و کاو بگیرد.(لاش، 1990: 254؛ می، 1996 ، 120؛ باثرت، 1998 : 32) (*جان پارکر، 1385 : 73)

به نظر پارکر؛ بوردیو تفکر ساختاربندی را هماهنگ با نیاز به آن، الگو قرار می دهد. بوردیو با ساختاربندی هماهنگ بوده (و هست). وی به رغم خصومتش با روش ابداعی و پرداخت نظریه گیدنز(که آن را نظریه نظری یا اسکولاستیک "آموزشگاهی" می نامد)، به سادگی نمی تواند از همراهی اندیشه های گیدنز اجتناب کند.(*جان پارکر، 1385 : 74)

رویکرد بوردیو به نظریه اجتماعی به منظور بهره گیری از آن، در راستای تبیین نوعی تجربه آزمایشی عملی، یعنی تجربه اتنوگرافیک یا قوم نگاری است. طبق نظر بوردیو، آنچه باید به جستجوی آن باشیم، دانش مردمی است که به توضیح و مثال از موارد مختلف نیاز ندارد.(*جان پارکر، 1385 : 76) بوردیو برای توصیف آثار خودش، تعبیر نظریه«ساخت باوری تکوینی» را بر«ساخت یابی» ترجیح می دهد. یکی از شیوه های مفید برای طرح آرای بوردیو، توجه به مفهوم«تجربه» و نقش آن در حصول معرفت و آگاهی است.( پارکر، 1385 : 69-70)

بوردیو و گیدنز با متمرکز شدن بر یک نقطه از فرآیند ساخت یابی- یعنی«عمل»- با یکدیگر پیوند می خورند. عمل، نقطه ای است که در آن ساخت و عاملیت از لحاظ تجربی و آزمودنی از یکدیگر قابل تمایز نیستند. مفهوم عمل، مؤید دو سویگی یا همسانی ساخت، و عاملیت است. ساخت در همان زمان که برای قادر ساختن عاملیت مورد بهره برداری قرار می گیرد، تحقق می یابد. این رابطه، دَم به دَم، و به جریان«فعالیت» عاملان شکل می گیرد. عمل یک مفهوم فرآیندی است که ساخت و عاملیت را قادر می سازد تا هر یک به طور همزمان به دیگری شکل دهند. همان طور که بوردیو می گوید«عمل از زمانمندی جدایی ناپذیر است».(پارکر، 1386: 164)

گزینه مورد نظر بوردیو، تقویت ساخت از طریق مفهوم سازی از آن به مشابه توزیع کننده منابع کمیاب برای مبادرت به عمل است. به این ترتیب ساخت ها در قیاس با عاملیت تقویت می شوند، اما صرفاً به نظم توزیعی سلسله مراتبی قدرت تقلیل می یابند. پیروان«ساخت یابی نگری» بر اساس برداشت خود از هر چیزی که شکلی مجاب کننده از رابطه بین ساخت و عاملیت است، پیش می روند. با توجه به تقسیم شدن نظریه اجتماعی به دو قطب عینیت باوری و ذهنیت باوری، شاید آنها احساس می کنند ادعای همسان بودن ساخت و عاملیت از لحاظ تعبیر سازی لازم است، اما اثبات رابطه همسانی بر اساس عمل بهایی سنگین در حد تحویل گرایی دارد.(پارکر، 1386: 167-166)

تفاوت های عمده گیدنز و بوردیو: مقام، قدرت، و منافع

هر چند بوردیو و گیدنز هر دو برای همسان کردن ساخت و عاملیت از مفهوم عمل بهره می گیرند، اما در شیوه مفهوم سازی آنان از قدرت و منافع و اعتباری که برای جنبه مقامی زندگی اجتماعی قائل می شوند، تفاوتی بنیادین وجود دارد، و این تفاوت بر چگونگی تبیین آن ها از ساخت یابی اثر می گذارد.

از آن جا که هر دو آنها به طور جدی با ذهنیت باوری اختیار انگارانه مخالف اند، ناچار باید موضوع قدرت را در زندگی اجتماعی مورد بحث و بررسی قرار دهند.(پارکر، 1386: 167) رهیافت جامعه شناسانه متعارف بوردیو در باب قدرت، عاملان را در جایگاه سلسله مراتب ار پیش موجود میدانهای رقابتی قرار می دهد. و این میدانهای رقابتی از قدرت اجتماعی و منافع جمعی آنان سرچشمه می گیرد. مقام و خصلت چنان محکم با یکدیگر ترکیب شده اند که شخص و نفس اجتماعی از یکدیگر قابل تمیز نیستند. اشخاص، منافع جمعی خود را، که به نحو عینی ساخت یافته اند، تعقیب می کنند و به واسطه عادت های شان به شکلی کاملاً قابل پیش بینی و غالباً بازآفریننده، از این منافع آگاهی می یابند. این امر دامنه ابتکار عمل یا مبادرت به نوعی دیگر از عمل را محدود می کند و این تفسیری است که بوردیو از «بعد ذهنی دخیل از لحاظ عملی» در نظریات پارسونز دارد. از سوی دیگر گیدنز ناچار است بدون هر گونه تفسیر مقامی از ساخت، که جایگاه کنشگران را مشخص می کند، دست به نظریه پردازی بزند. همان طور که موزیلس و آرچر اشاره می کنند، برداشت گیدنز از واقعیت اجتماعی، برداشتی اساساً«تخت» است. او نمی تواند قدرت یا مناقع را از تفاوت مقام ها، در سلسله مراتبی از آن نوع که بوردیو به آن قائل است استنتاج کند.(پارکر، 1386: 167)

به جای این، او دو کار دیگر انجام می دهدو نخست این که قدرت را حاصل یک اصل وجودی مرتبط با انسانیت عاملان، صرف نظر از مقام و موقعت آنها، می داند. در«دیالکتیک کنترل» هیچ کس بدون قدرت نیست. منافع، نتیجه «نیاز»های گوناگون افراد، و در وهله نخست نیاز به«امنیت هستی شناسانه»اند. این شکل از عمومیت بخشیدن به منافع و قدرت های فارغ از مقام و موقعیت، در سطح تحلیل فردی با تلاش های فردباوری روش شناختی و فایده انگاری روش شناختی جهت استنتاج عاملیت از ویژگی هی ذاتی«سرشت انسان»، همتراز و برابر است. دومین کاری که گیدنز انجام می دهد مربوط به تبیین او از تحول نظام ها(= سیستم ها)ی اجتماعی است- که تفسیری از جدایش مستمری است که متضمن منافع عمومی افراد در تسرّی زمان- فضاست. ولی همین منافع عمومی و فارغ از مقام است که جایی برای تبیین ستیزهای اجتماعی نظام مند باقی نمی گذارد. اما جامعه شناسی تاریخی او در باب خود قدرت، با اشاره ای که به روابط بین انواع قدرت- اقتصادی، ایدلوژیک و مهمتر از همه قدرت نظامی یا زور دارد، می کوشد از واقع باوری برخوردار شود. گیدنز سرانجام موضعی بین عام بودن آرمانگرایانه قابلیت انسان برای عاملیت و تعبیر واقع باورانه از تهدید همیشه حاضر خشونت اتخاذ می کند.(پارکر، 1386: 168-169)

بوردیو تفاوت در قدرت و منافع را صرفاً از ساخت های مبتنی بر مقام بیرون می کشد، در حالی که گیدنز آنها را از شخص انسان در مقام فرد استنتاج می کند. به این ترتیب از آنجا که گیدنز فاقد هر نوع تفسیری از ساخت های اجتماعی به مثابه نوعی خاص از روابط بین جمع هاست. ساخت به جای اینکه روابط جمع هایی باشد که به شکلی قاعده مند بازآفریده و از هم تفکیک شده اند، صرفاً نوعی سیستم است نظم ساخت های بالقوه را به نمایش می گذارد که عاملان برای کنش متقابل از آنها استفاده کرده اند. بنابراین نظریه«ساخت یابی» گیدنز راهی به عاملیت جمعی و قدرت اعمال شده از طریق مبارزه و رقابت ندارد، چنان که برای تبیین ساخت یابی آنچه او سیستم می نامد نیز ، سازوکاری در اختیار ندارد.این نظریه قادر به شناخت عاملان جمعی یا تحلیل انسجام اجتماعی بر حسب روابط بین جمع ها نیست. در واقع معضل شناخت عاملان جمعی در تحلیل های جدیدتر او در زمینه سیاست های رادیکال نیز ادامه می یابد،سیاست های رادیکالی که دربردارنده این ادعای رویایی مبهم اند که گویی ما وارد یک «نظم مابعد کمیابی» شده ایم . به تعبیر خود وی «ما اکنون در جهانی به سر می بریم که بسیاری از دیگران هم در آن به سر می برند، اما این جهان در عین حال جهانی است که دیگران هم در آن به سر می برند،اما این جهان در عین حال جهانی است که دیگران در آن وجود ندارند.»(پارکر، 1386: 169)

مرتبط ساختن ساخت و عاملیت از طریق مفهوم عمل،مستلزم یکنواخت کردن و همگن ساختن فرآیند تاریخی       ساخت یابی است.گیدنز و بوردیو بی تاکید بر «جریان» پویش«شدن»، برداشتی هموار و یکنواخت از تحول می دهند. گویی تاریخ مورد نظر آنان جایی نمی رود- در آن ردپایی از تحول نیست- و ممکن است همان طور که بوده است باقی بماند. از نظر گیدنز هر لحظه ای از «خلق مداوم»، یک نوع تغییر غیر قابل تشخیص و غیر منتظره است. از نظر بوردیو آنچه مردم در لحظه عمل انجام می دهند، کاملاً قابل پیش بینی و بازآفرینانه است. بنابراین تاریخ در نطر این دو، همانند نظریه پردازان مدرن سازی غایت انگارانه، تماماً مرکب از یک قطعه است.(پارکر، 1386: 170-171)

تکراری و عادتی قلمداد کردن عاملیت به منظور پرهیز از شیء انگاری به نحوی تناقض آمیز قابلیت آن را برای اینکه از لحاظ تاریخی گاهی اوقات خلاق مبتکر باشد، کاهش می دهد. بوردیو می تواند بگوید «چه کسی» ولی نمی تواند بگوید «چه زمانی»، اما گیدنز هیچ یک از این دو پرسش را نمی تواند مطرح کند.(پارکر، 1386: 172)

دیدگاه های ساخت یابی(ساختاربندی)

دیدگاه مبتنی بر قابلیت فرد و دوسویگی عاملیت و ساختار: یکی از دیدگاه‌های عمده‌ای که تأکید بر عاملیت کنشگران اجتماعی در قالب ساختارهای اجتماعی دارد دیدگاه مبتنی بر قابلیت آمارتیاسناست. دراین رویکرد، انسان مرکز توسعه است. بنابراین توسعه چیزی جزء گسترش آزادی و قابلیت‌های افراد و هم‌چنین تأمین انواع آزادی‌ها، حقوق و فرصت‌ها در جهت پیشبرد قابلیت‌های عمومی فرد نیست (سن ۱۳۸۲: ۲۵).

بنابراین، در این رویکرد، ساختارهای اجتماعی فقط تا آن‌جا که بر رفاه و آزادی‌های فردی تأثیر می‌گذارند، مورد توجه هستند.(Robyns ۲۰۰۵: ۹۷).

بنابراین به‌رغم تصدیق ارزش ابزاری ساختارهای اجتماعی دیدگاه مبتنی بر قابلیت انسان به دلیل تأکید بر عاملیت فردی، اساساً رویکردی فردگرایانه است. در حالی‌که اهمیت ساختارهای اجتماعی در توانمندسازی یا اعمال محدودیت بر عاملان اجتماعی حائز اهمیت می‌باشد.(Solava ۲۰۰۶: ۴۰۴).

با توجه به این امر، یکی از مفاهیمی که به‌منظور نشان دادن تعامل فرد در ساختارهای کلان مطرح شده مفهوم قابلیت جمعی است. بنابراین، شاید بتوان مفهوم قابلیت جمعی را که عمدتاً از کنش جمعی و مشارکت عاملان اجتماعی در جامعه ناشی می‌شود به‌عنوان سازوکار مناسبی در جهت نشان دادن نحوه تعامل فرد با ساختارهای اجتماعی مورد استفاده قرار داد. این نوع از قابلیت که فرد به تنهائی و بدون ارتباط با دیگران قادر به دستیابی به آن نیست عمدتاً از طریق وجود سه ظرفیت عمده در هر نظام اجتماعی (کنش جمعی (Social action) ایجاد می‌شود.(Solava ۲۰۰۶: ۴۰۹).

در نهایت متغییر دیگری که نقش عمده‌ای بر توسعه قابلیت‌های جمعی دارد، سرمایه اجتماعی است که با تسریع کنش‌های جمعی در یک جامعه، نقش عمده‌ای در ایجاد پویایی بین عاملیت و ساختار ایفا می‌کند. در نهایت وجود قابلیت‌های جمعی که تحقق آن در یک جامعه وابسته به وجود آن ظرفیت‌هاست فرصت‌های عمده‌ای را برای عاملان اجتماعی در جهت اثرگذاری برفرایندهای ساختاری که در فراسوی توان آنان هستند، ایجاد می‌کند. که این امر می‌تواند منجر به ایجاد پویائی در تعامل کنشگران اجتماعی با ساختارهای کلان و گسترش فضای کنترل آنان شود.(Cattell۲۰۰۴: ۹۶۳).

نظریه ساخت یابی، با این فرمول بندی، نافی هرگونه تمایزی میان همزمانی و در زمانی یا ایستایی و پویایی است. مفهوم آگاهی عملی در نظریه ساخت یابی بسیار بنیادی است. این همان خصوصیت عامل یا فاعل انسانی است که ساخت گرایی نسبت به آن غافل بوده است، اما سایر تفکرهای عینی گرایانه هم مانند ساخت گرایی این خصوصیت را در              نیافته اند.(کسل،130:1383)

پارکر، نظریه «ساخت یابی» را فرآیند ساخت یابی ساخت ها و نظام ها =[سیستم ها]ی اجتماعی را برحسب رابطه بین قدرت ذهنی انسان ها و قدرت عینی ساخت هایی که این انسان ها به وجود آورده اند، تبیین می کند و آن را رابطه«دوسویه» به حساب می آورد، تعریف می کند که بر اساس این تعریف بین قدرت ذهنی انسان ها و قدرت عینی ساخت ها از نظر نوع تفاوتی نیست. بحث پارکر، معطوف به این نظریات منتقدان نظریه«ساخت یابی» است که از«دوگانگی» دفاع و پیشنهادهایی در این راستا مطرح کرده اند. منتقدان گیدنز معتقدند که تبیین ساخت یابی ساخت اجتماعی براساس قبول نقش توأمان فرآیندهای عینی و قدرت عاملیت انسانی، لزوما به دست شستن از دوگانه دیدن ساخت(عین خارجی) و عاملیت(فاعل شناسنده) نمی انجامد و آن گونه که کریب می گوید: «دوگانه انگاری مدعی ناهمسان بودن ساخت و عاملیت است، حال آن که گیدنز در پی اثبات همسانی آن دو است. از جمله کسانی که کار گیدنز را به نقد کشیده یان کرایب است. وی دروندادهای عمده نظریه گیدنز را بر شمرده است. کرایب معتقد است که نظریه ساختاربندی را باید معادل با کارکردگرایی ساختاری به شمار آورد. این کار تلاش به منظور حفظ مفهوم ساختار به مثابه یک کل است. در حالی که بینش های چرخش زبانی در فلسفه و بخصوص روش شناسی مردم نگر در جامعه شناسی را نیز می خواهد حفظ کند.(کرایب،1378: 142) او اضافه می کند که گیدنز وامدار روش شناسی مردم نگر، الگوی سه وجهی فروید از نهاد، خود و خود برتر و نیز جمله کلیدی مارکس درباره جامعه و انسان است.( کرایب، 1378 : 142)

نظر برخی بر آن بوده و هست که "ساختارهای اجتماعی" نظام ها و نهادها، شازمانها و تأسیسات خرد و کلان اجتماعی، موجب محدودیت توانایی ها، استقلال و اختیارات کنش کنشگران و فاعلان(= افراد و اعضاء جامعه) گشته و آنها را محدود، مقید و معین می کنند؛ و به اصطلاح سلب اختیار و تصمیم از آنها می شود. عده ای بر این نظرند که انسان م تواند سازمان ها یا ساختارهای اجتماعی را دگرگون سازد و کیفیت آن، یعنی مجموعه جوهره کمی و کیفی آن تعیین کننده خواهد بود؛ به این معنا که بدون نظر گزفتن کیفیت و کمیت آگاهی در یک جامعه، یعنی اگاهی افقی و عمودی اجتماعی، نمیتوان تحلیل و تبیین قابل قبولی از عاملیت انسانی عرضه کرد. این دو دیدگاه در دوران اخیر، توانسته اند "عاملیت" و "ساختار" را در رابطه با یکدیگر ببینند و بجای "تک بینی" ، "چندبینی" چند جانبه نگری، یا "دوبینی" را معقول تر، علمی تر و واقعی تر یافته اند.(*جان پارکر، 1385: 8)

از دیدگاه مصرف کنندگان، «ساخت یابی» درک موقعیت را در این عرصه تسهیل می کرد و به آنان مجال می داد به این خواسته خود، که چیزی برای گفتن در باب نظریه در اختیار داشته بانشد، برسند. نظریه ساخت بابی در دوره ای مصرف کنندگان مکلف به مخاطرات فکری بوده اند، نوعی قمار بی خطر عرضه کرد.(پارکر، 1386: 19-18)

مفاهیم اساسی  ساخت یابی(ساختاربندی)

مفاهیمی را که آنتونی گیذنز از آنها استفاده کرد تا مفهوم ساخت یابی را توضیح دهد عبارتند از:  ساخت، حالتی است که درآن رابطه میان جزوکل دربازتولیداجتماعی متجلی می شود. مفهوم ساخت، را می توان هم به معنای فنی و هم به معنای کلی تر به کار گرفت. ساخت، به مثابه قواعد و منابع، به صورت بازگشتی در بازتولید نظامهای اجتماعی دخیل است و در نظریه ساخت یابی کاملاً بنیادی است. به معنایی کلی تر میتوان گفت: که ساخت اشاره دارد به ویژگیهای نهادی شده خواص ساختاری جوامع، ساخت مقوله ای است که در هر یک از مفاهیم ساختاری زیر مستتر است:

  1. اصول ساختاری: اصول سازمان یافتن کلّیت های جامعه.
  2. ساخت ها: مجموعه های قاعده مند که در بخش بندی نهادی نظامهای اجتماعی دخیلند.
  3. خواص ساختاری: ویژگیهای نهادی شده نظامهای اجتماعی که در طول زمان و مکان امتداد یافته اند.

شناسایی اصول ساختاری و پیوندهای آنها در نظامهای بین جامعه ای نشان دهنده فراگیرترین سطح تحلیل نهادی است، یعنی تحلیل اصول ساختاری متوجه شیوه های تمایز یابی و بخش بندی نهادها در طول دورترین دامنه های دسترسی زمانی- مکانی است.(گیدنز، 1984، 93)

اما ساختارها برای گیدنز تنها در لحظات ساخت نظامها در زمان-فضا وجود دارند. در اینجا نظام اجتماعی به کردارهای اجتماعی بازتولید شده اشاره دارد و در واقع ساختارها در نظام اجتماعی خود را نشان می دهند. نظریه گیدنز در باب ساخت یابی را می توان به این گونه مطرح کرد که: عاملان اجتماعی در زمان و مکان، آیین ها و اعمال باز تولید شده را بارها انجام می دهند تا این که این الگو، خود به عنوان ویژگی و خصوصیت بدیهی زندگی اجتماعی در می آید. ساختار خصیصه آن سیستم اجتماعی است که درطول زمان و به مدت طولانی پایدارمی ماند و از افرادی که در آن واجد نقشی هستند مستقل است. همچنین ساختار آزادی افراد درون خودرا مقید می سازد. با توجه به مطالب فوق می توان گفت ساختارهای اجتماعی نظاماتی هستند با دوام وسامان بخش که با تعیین فراخناها و تنگناها هدایت گروه محدودکننده یا الهام بخش رفتارآدمیان هستند.(لتیل،1373: 168)

ساختار اشاره دارد به توزیع منابع و فرصت ها، فشارها، عملیات، محدودیت ها و خطرات در درون یک نظام و سیستم اجتماعی یا در میان دسته ای از بازیگران. گیدنز ساختار را عبارت از هر دو جنبه تحمیل ها و فشارها و محدودیت ها و تواناییها می داند.(گیدنز، 1984، 25)

بنابراین ساختارها«مجموعه‌ای از قواعد و منابع هستند که کنشگران فردی در اعمالی که نظام‌های اجتماعی را باز‌تولید می‌‌کند، از آن کمک می‌‌گیرند.» (علوم سیاسی، ‌جامعه‌شناسی و نظریه اجتماعی) و نظام‌های مجموعه‌ها و قواعد سازنده، که بر روشن ساختن نظام‌های اجتماعی دلالت دارند، اساساً بیرون از زمان و خارج از مکان وجود دارند. این فرآیند نظام‌های(باز) تولیدکننده ساختارها،‌ ساختاربندی نامیده می‌‌شود. نظام‌ها در اینجا برای گیدنز به معنای«فعالیت‌های واقع شده عاملان انسانی» و «الگومندی روابط اجتماعی در گذر زمان و مکان» است. گیدنز در مقاله خود تحت‌عنوان کارکرد گرایی(1976) می‌‌نویسد که: بررسی ساختار‌بندی نظام اجتماعی، بررسی شیوه‌هایی است که سیستم از طریق کاربرد قواعد و منابع سازنده، در کنش‌های متقابل اجتماعی تولید و باز تولید می‌‌شود. گروههای اجتماعی نیز به واسطه ی روال های بازتولید شده ساختمند می شوند. در نظریه ساختاری، ساختارها دارای خصوصیاتی غیر قابل تقلیل و به هم پیوسته و خاص خود هستند که مانند قطب متضاد در مقابل افراد قرار دارد. ساختار اجتماعی، اصطلاحی است عام برای هرگونه شرایط یا اوضاع و احوال و محیط جمعی اجتماعی که برای فرد پدیده ای قطعی و تغییر ناپذیر به شمار می رود. سرمایه مسأله رابطه بین نیروهای ذهنی عاملان انسانی با نیروی عینی واقعیاتی که خود در ایجاد آن دخیل بوده اند، مسأله اصلی در درک پدیده ساختارهاست. درک ساخت های اجتماعی، اقتصادی، نهادها، سنت های فرهنگی، گونه ها، سبک ها و مدها مستلزم تلاشی است در جهت درک و فهم چگونگی به وجود آمدن یعنی ساخت یافتن آن ها. در کنار مفهوم قدرت به‌عنوان محور عمده نظریه ساخت‌یابی بررسی راهبردهای مقاومت و نحوه بازتولید ساختار از سوی عاملان اجتماعی اهمیتی اساسی دارد. لذا با توجه به دوسویه بودن مناسبات قدرت در نظریه ساخت‌یابی، حتی گروه‌ەای فرودست نیز که در رابطه اجتماعی نابرابری قرار دارند، می‌توانند جریان توزیع منابع و شکل‌گیری قواعد را با کنش خود متأثر سازند.(گیدنز ۱۳۸۴: ۱۴۶)

البته این امر منوط به این است که عاملان اجتماعی در فرآیند دیالکتیک کنترل یا روابط استقلال، وابستگی که به‌عنوان ویژگی همه نظام‌های اجتماعی قلمداد می‌شود مشارکت کنند. بنابراین عدم مشارکت افراد و گروه‌های اجتماعی در چنین فرآیندی می‌تواند منجر به محدودیت در عاملیت فردی و اجتماعی آنان شود. با این حال، اگر فرض کنیم که کنترل نابرابر بر منابع و قواعد در بین گروه‌های اجتماعی یک عامل عمده نابرابری است متعاقباً نیز می‌توان چنین استدلال کرد که عدم مشارکت افراد و گروه‌های اجتماعی در دیالکتیک کنترل و کاهش سطح عاملیت کنشگران اجتماعی می‌تواند نابرابری‌های موجود را تشدید کند.(کسل ۱۳۸۳: ۲۵۴) این واقعیت که مفهوم متداول ساخت اجتماعی درعلوم اجتماعی که چیزی شبیه آناتومی بدن یا اسکلت فلزی ساختمان است آکنده ازتصاویر مکانی است، شاید دلیل دیگری باشد بر این که چرا اهمیت خود مکان به ندرت در نظریه اجتماعی به حد کافی مورد تأکید بوده است.(کسل،255:1383)

اصطلاح ساختاربندی در دو مقوله مربوط به هم کاربرد داشته است. نخستین کاربرد آن مربوط به ایجاد ساختارها بوده است. به عقیده گیدنز ساختاربندی به طور انتزاعی به روند پویایی معطوف است که موجب ایجاد ساختارها می شود. (گیدنز، 1976: 1210) این واژه گذشته از ساختارها یا انواع فرآیندهای گوناگون ساختار، کاربردهای مصداق ویژه ای دارد که در جایگاه خود مورد کندوکاو قرار می گیردند؛ ولی ساختاربندی معمولاً به فرآیندهای زاینده ساختارStructure Prodecing Processes معطوف است. این نخستین کاربرد را میتوان بدون نقص در معنا به فرآیند ساختاری برگرداند. این واژه به مثابه مفهوم "فرآیندی" باید سلسله ای از رخدادهای زمانمند ناپایدار مربوط شودف که در میان آنها مناسبات سازمان یافته ای وجود دارد که با تأثیرات فزاینده ای همراه است و موجودیت ساختار مورد بحث را تبیین می کند.(*جان پارکر، 1385: 20) مفهوم "ساختاربندی"، به معنای ویژه نظری "ساختاربندی" از دیدگاه گیدنز، متضمن تصور عینیت و ذهنیت در ارتباط با تشکیل ساختارها و به منزله سازنده هر کدام است، بنابراین به طور منطقی، مستقل از یکدیگر نیستند. از نظر گیدنز نسبت بین ساختار و عامل بودن، دو وجهی(دو بعدی) است ولی ثنوی نیست. به طوری که می توان نتیجه گرفت، ادعای گیدنز، که درک او ضرورتاً از وابستگی سوبژه ها و ابژه ها از واقعیت اجتماعی نشأت می گیرد، بدون افراط، مسأله ای قابل مجادله است.(*جان پارکر، 1385: 25) نظریه "ساختاربندی" به بررسی این موضوع می پردازد که چطور دوره "فرا- فردی" حیات دراز مدت نهادها، دوره طولانی طمان نهادین، و دوره زندگی روزانه با یکدیگر تلاقی می کنند.(*جان پارکر، 1385: 98) واژه ساخت یابی در کاربرد عمومی آن به شکل گیری و ایجاد ساخت اطلاق می شود، اما آوازه اش در مقام اصطلاح را مرهون کاربرد خاص ان در نظریه «ساخت یابی» گیدنز است. این نظریه منکر «دوگانگی» است، به عبارت دیگر، با هر رهیافتی که معتقد باشد امر عینی و امر ذهنی به عنوان دو امر متفاوت از نظر نوع، در ساخت ها دخالت دارند، مخالف است. نظریه «ساخت یابی» فرآیند ساخت یابی ساخت ها و نظام ها (=سیستم ها)ی اجتماعی را بر حسب رابطه بین قدرت ذهنی و انسانها و قدرت عینی ساخت هایی که این انسانها به وجود آورده اند، تبیین می کند و آن را رابطه ای «دوسویه» به حساب می آورد.(پارکر، 1386: 9)

بر این اساس بین قدرت ذهنی انسانها و قدرت عینی ساخت ها، از نظر نوع، تفاوتی نیست. نظریه ساخت یابی و رأی ایده آن؛ یعنی «دوسویگی ساخت». جامعه شناسی تاریخی میدان مناسبی برای محک خوردن مفهوم ساخت یابی است و برای خود جامعه شناسی است. برخی از پسامدرنیست ها معتقدند که چنین امری اصولاً ممتنع است. گر چه آنان مستقیماً در بحث از نظریه «ساخت یابی» مشارکت نداشته اند، اما در جامعه شناسی پسا«ساخت یابی نگر» سهیم بوده اند. این نظریه اکنون برای همگان بخشی مهم از میراث نظریه اجتماعی به حساب می آید.(پارکر، 1386: 10-11)

با این مقدمه ابتدا به صورت موجز و مختصر به تعریف اصطلاح جامعه شناختی عاملیت و ساختار می پردازیم و سپس نظریه ساخت یابی یا ساختاربندی (Structuration Theory) را شرح خواهیم داد. مفهوم ساخت یابی در بردارنده مفهوم دو سویگی ساخت است که به طبیعت اساساً بازگشتی زندگی اجتماعی مرتبط است و بیانگر وابستگی دو جانبه ساخت و عاملیت است. منظور از دوسویگی ساخت این است که خواص ساختاری نظامهای اجتماعی هم وسیله و هم نتیجه اعمالی است که نظامهای مذکور را تشکیل می دهند. در رویکرد ساخت‌یابی، عاملیت فردی کنشگران در ارتباط متقابل با ساختارهای اجتماعی مورد بررسی قرار می‌گیرد. بر این اساس، نظریه ساخت‌یابی در بردارنده مفهومی از دوسویگی است که به طبیعت اساساً بازاندیشانه زندگی اجتماعی و وابستگی دو جانبه ساخت و عاملیت مرتبط می‌باشد. با توجه به این امر، ساخت را باید متمایز از نظام دانست. بنابراین، در حالی که ساختارها به مثابه قواعد و منابعی در نظر گرفته می‌شوند که به‌صورت بازگشتی در تولید و بازتولید نظامهای اجتماعی مؤثر هستند، نظامهای اجتماعی، نظامهای کنش متقابلی می‌باشند که ساخت یا خواص ساختاری را بازتاب می‌دهند. بنابراین ساخت‌‌یابی نظام اجتماعی، مطالعه شیوه ‌هایی است که این نظام از طریق کاربرد قواد و منابع به صورت عامدانه یا غیر عامدانه از طریق کنش متقابل عاملان اجتماعی تولید و بازتولید می‌گردد. (کسل ۱۳۸۳: ۱۶۸).

با توجه به این امر، ساختار هم توانبخش و هم محدود کننده است که در نهایت به‌عنوان عاملی ضروری در ایجاد کنش محسوب می‌شود. از این منظر قدرت عنصر سازنده و با تولید کننده نظام‌های کنش متقابل می‌باشد و از این حیث آن را باید به‌عنوان عنصری از کنش یا عاملیت در نظر گرفت. بنابراین، قدرت را می‌توان به‌عنوان توان دگرگون ‌ساز کنش بشری و توانایی انسان در جهت مداخله و مشارکت در یک سلسله از رویدادها جهت تغییر آن در نظر گرفت. به اعتقاد گیدنز عامل انسانی بودن به معنی قدرت داشتن یا به معنی توانایی ایجاد تغییر جهان است.(گیدنز ۱۳۸۴: ۳۴۰).

علاوه بر این از آنجا که ساخت ‌یابی همه نظا‌های اجتماعی اعّم از کوچک و بزرگ همواره در فرآیند زمان و مکان صورت می‌گیرد، این رویکرد ساختارهای قدرت را در زمینه زمانی ـ مکانی که افراد زندگی هر روزه‌شان را می‌سازند مورد بررسی قرار می‌دهد. علاوه بر این، در این دیدگاه، مفاهیمی همچون، کنترل منابع و قواعد، نظارت و بازبینی (Surveillance)، وجه سرزمینی و فاصله‌گیری زمانی ـ مکانی، تأثیر عمده‌ای بر عملکرد قدرت دارند (Curtis ۲۰۰۴: ۵۷).

دو معنای ساخت یابی: اصطلاح ساخت یابی به دو شیوه مرتبط با هم به کار رفته است. در شیوه نخست، این اصطلاح جهت اطلاق به جریان تکوین یاقتن ساختارها مورد استفاده قرار گرفته است. گیدنز می گوید ساخت یابی«به نحو انتظاعی به فرآیندهای پویایی اطلاق می شود که ساخت ها طی آن به وجود می آیند.»( پارکر، 1386: 19)

این اصطلاح صرف نظر از نوع ساخت ها، یا نوع فرآیندهای ایجاد ساخت، قابلیت کاربرد دارد. اما این اصطلاح در هر حال به فرآیندهای ایجاد ساخت اطلاق می شود. این نحوه استعمال را میتوان بدون از دست رفتن هر معنایی، به منزله فرآیند ایجاد ساخت تعبیر کرد. ساخت یابی به منزله یک مفهوم فرآیندی را باید به رشته ای از رخدادهای دارای دوره زمانی اطلاق کرد که میانشان روابطی نظام مند، همراه با اثرات تجمعی، وجود دارد که وجود ساخت مورد بررسی را تبیین میکند. هر چیزی را میتوان به منزله نوعی ساخت قلمداد کرد، مشروط بر این که آن را مرکب از روابط بین اجزا دانست. ساخت از طریق تحلیل ساختاری؛ یعنی با تجزیه یک چیز را به بین اجزای آن، شناخته و قابل درک می شود.( پارکر، 1386: 20) نخستین نحوه کاربرد اصطلاح ساخت یابی، به این موضوع توجه می شود که ساخت ها بی زمان نیستند، بلکه در زمان تاریخی به سر می برند و محصول فرآیندهای تاریخی یا زمانمند هستند. ساخت یابی به همین فرآیند اطلاق میشود. دومین شیوه کاربرد اصطلاح ساخت یابی، مختص به نوعی راه حل ویژه برای معضل ساخت یابی به صورتی است که در علوم اجتماعی مطرح است. همین نوع استعمال و کاربرد است که گیدنز آن را به عنوان پاره ای خاص از واژگان نظری خود، جهت تعبیر خاصش از نظریه ساخت یابی برمی گیرد. از یک سو، واقعیت اجتماعی از انواع متنوعی از ساختارها تشکیل شده است- یعنی کلهایی مرکب که از رابط های بین اجزا (اجزایی چون نهادها، نظام هاب اعتقادی، و نظام های قشربندی) تشکیل شده اند.این ساختارها دارای تداوم زمانی و اوصافی هستند که به گمان پارکر«تاریخی»(=زمانمند) است. هر یک از این ساخت ها محصول فرآیندهای تاریخی ساخت یابی(به همان معنایی که مورد بحث قرار گرفت) هستند. از سوی دیگر، این ساخت ها با انسانهایی که زندگی خود را به واسطه آن ها سامان میدهند، پر می شوند. این انسان ها هستند که تصدی نقش ها را در نهادها بر عهده می گیرند، به باورهایی معتقد میشوند یا در مناسباتی نابرابرانه قرار می گیرند. از لحاظ واقعیت اجتماعی، تمایز بین اجزای ساخت اجتماعی و این مواد و مصالح انسانی تمایزی بنیادین است.(پارکر، 1386: 21)

مفهوم ساخت یابی بنا به فحوای خاصی که در نظریه «ساخت یابی» گیدنز دارد، فاعلیت و عینیت مندی را در ارتباط با به وجود آمدن ساخت ها، و به منزله اموری که به یکدیگر شکل می دهند و یکدیگر را می سازند، در نظر می گیرد. بنابراین فاعلیت و عینیت مندی منطقاً مانعه الجمع نیستند. از نظر او رابطه ساخت و عاملیت مصداق«دو سویگی» است و نه«دوگانگی». دوگانه انگاری، مدعی ناهمسان بودن ساخت و عاملیت است، حال آنکه گیدنز در پی اثبات همسانی آن دو است. بنابراین می توان گفت ساخت یابی به معنای نخست آن به فرآیندهای ذخیل در ایجاد ساختارها اطلاق می شود. در علوم اجتماعی وابستگی متقابل ساخت و عاملیت برای توضیح و تبیین به وجود آمدن ساخت های اجتماعی عموماً مورد قبول قرار گرفته است. ساخت یابی به معنای دوم آن به«دوسویگی» یا همسانی ساخت و عاملیت اطلاق می شود و این همان چیزی است که گیدنز مطرح می کند.(پارکر، 1386: 24)

هر چیزی را میتوان به عنوان ساختار در نظر گرفت، به شرط آن که به منزله ساختمانی از مناسبات بین اجزا درک شود. "ساختارها" یا تحلیل ساختاری شناخته می شوند؛ این بدان معناست که موضوع مربوط به مناسبات بین اجزای تشکیل دهنده تفکیک کرد. تحلیل ساختاری در تلاش است تا با سنجش اندیشه های گوناگون درباره ماهیت عناصر مهم سازنده، واقعیات پیچیده و مناسبات میان آنها را بشناسد.(*جان پارکر، 1385: 21)

گیدنز به منزله بخشی ویژه از کلام نظری، این واژه را در چنین نوع کاربردی اخذ کرده و برای تغییر نظریه"ساختاربندی" به کار می گیرد. این کاربرد ویژه، از ماهیت مخصوص ساختارهای واقعیت اجتماعی نشأت می گیرد. از یک سو واقعیت اجتماعی داراری انواع ساختارهای گوناگون است- به این معنا که تمامیت های پیچیده(واحدهای مرکب اجتماعی) از مناسبات بن اجزای سازنده مانند نهادها، نظام های خرد و نظام های لایه لایه طبقاتی ساخته شده اند. (این روابط و مناسبات در هم تنیده اجزای سازنده واحدهای مرکب و پیچیده اند که ساختارها می رساند.) اینها ویژگیها و طول زمانی دارند که ما آنها را تاریخی تصور می کنیم. هر کدام، محصولی از فرآیندهای تاریخی ساختاربندی اند که به معنای کاربرد اول واژه باز می گردد. از سوی دیگر، این ساختارها مشتمل بر انسانهایی اند که زندگیشان، توسط همان ساختارها سازمان داده می شود.(*جان پارکر، 1385: 22)

نظریه های مختلف رابطه عاملیت و ساختار از دیدگاه جامعه شناختی یا عین و ذهن از دیدگاه فلسفی را در فعالیت های اجتماعی به سه دسته تقسیم کرده اند :

  1. ‌تئوریهایی که به اصالت ذهن یا عاملیت (Agency) در تحولات و مطالعات و تحلیل معتقدند .
  2. نظریاتی که اصالت را به عین یا ساختار (Structure) و ساخت اجتماعی می دهند و آن را عنصر تعیین کننده در تغییر و تفسیر اجتماع می دانند.
  3. نظریاتی که اصالت را به رابطه بین عاملیت و ساختار می دهند و سعی در ایجاد ارتباط بین این دو عامل دارند.

گروه اول عاملان اجتماعی و رفتار آنها را عنصر محوری درمسائل اجتماعی می دانند. از این منظر دیدگاهها، ‌اعتقادات، آگاهی و شناخت هویت فردی یا جمعی و رفتارعامل بنیادی شکل گیری وقایع و حوادث و تغییرات اجتماعی هستند. گروه دوم که به ساختارگرایان مشهورند، شرایط اجتماعی، زمینه ها و ساخت اجتماع، طبقات و دولت و عواملی مانند اینها را تعیین کننده رفتار عاملان و کنشگران و روابط اجتماعی آنها محسوب می کنند. بالاخره دسته سوم اصالت را به رابطه وپدیده هایی اتلاق می کنندکه افراد را در کنار هم قرار می دهد تا جامعه ساخته شود. در این دیدگاه رابطه بین ساختار و عاملیت و اثرگذاری آنها بر روی یکدیگر و نیز تأثیر این رابطه بر ایجاد تغییرات و تحولات اجتماعی است. برای فهم نظریه ساختاربندی ابتدا لازم است که دو حوزه ساختار و عاملیت یا سوژه وابژه تعریف شوند و سپس به نظریه ساختار بندی پرداخته شود. (گیدنز، 1984: 38)

تفاوت نظریه ساخت یابی با ساختارگرایی

تفاوت نظریه ساخت یابی با ساختارگرایی، در این است که در ساختارگرایی کنشگر فردی یا عوامل انسانی درون ساختار در شکل‌گیری تعدیل یا تکمیل ساختار چندان نقشی ندارند و غالباً تحت تأثیر ناخودآگاه ساختارها به الزامها و تکالیف ساختاری‌شان عمل می‌کنند،حال آنکه در نظریه ساختاربندی گیدنز، عوامل انسانی هر چند در چارچوب ساختارها و تا اندازه‌ای تحت الزام قواعد ساختاری عمل می‌کنند، اما در تغییر ، تکمیل و حتی ساخت ساختارهای نو می‌توانند نقش داشته باشند. در واقع ، بر اساس این نظریه ، میان ساختارها و عوامل انسانی رابطه متقابل و دیالکتیکی برقرار است. به اعتقاد گیدنز ساختار و عاملیت در عملکرد جاری اجتماعی هیچگونه جدایی از هم ندارند و این دو در واقع دو بعد تفکیک ناپذیر واقعیت اجتماعی را تشکیل می‌دهند و دو روی سکه این واقعیت به شمار می‌آیند.(استونز، 1379 : 429)

مفروضات پایه ساخت یابی(ساختاربندی)

شناخته ترین و رساترین کوششی که در زمینه تلفیق مسایل خرد و کلان انجام گرفته، نظریه ساختاربندی آنتونی گیدنز است. این در حالی است که مارکس در نظریه ساختاربندی و از آن کلی تر، نظریه های تلفیق دهنده قضایای خرد و کلان، نقش اساسی دارد. گیدنز کارش را با تمیز قائل شدن میان نظریه های کلانی چون کارکردگرایی ساختاری و ساختارگرایی و نظریه های خردی چون نظریه کنش متقابل نمادین و پدیده شناسی، آغاز می کند. (جرج ریتزر، 1386: 600 و 601)

گیدنز نظریه ساختاربندی را با هر دو نظریه یاد شده مغایر می داند:«پهنه اساسی بررسی علوم اجتماعی، بنا بر نظریه ساختاربندی، نه تجربه کنشگر فردی است و نهوجود هر نوع جامعیت اجتماعی، بلکه آن عملکردهای اجتماعی است که در راستای زمان و مکان سامان می گیرند.»(جرج ریتزر، 1386: 601)

گیدنز ساختار(به معنای قواعد و منابع) را هم به سطح کلان (نظام های اجتماعی) و هم به سطح خرد پیوند می زند و این تلفیق را بسیار تعیین کننده می انگارد: «یکی از مهمترین قضایای نظریه ساختاربندی این است که قواعد و منابعی که در جریان تولید و بازتولید کنش اجتماعی ساخته و پرداخته می شوند، در ضمن وسایل بازتولید نیز به شمار می آیند(همان قضیه دوگانگی ساختار). »(جرج ریتزر، 1386: 603)

مهمترین عنصر ارضاء کننده در رهیافت گیدنز این است که علاقه اصلی او که همان ساختاربندی است، به معنای ذاتاً تلفیقی ارائه می شود. ساختهای عوامل و ساختارهای مورد نظر او، مستقل از هم نیستند؛ با خواص نظام اجتماعی از دیدگاه گیدنز، هم به عنوان میانجی و هم به عنوان پیامد عملکردهای کنشگران مطرح می شوند و این خواص نظام، عملکردهای کنشگران را به گونه ای واگشتی سازمان می دهند.(جرج ریتزر، 1386: 604)

گیدنز طیف وسیعی از نظریه ها را بررسی می کند که یا با قضیه فرد و عامل آغاز می شوند یا با قضیه ساختار و جامعه و گیدنز هر دو نظریه را رد می کند. گیدنز اعتقاد دارد که حوزه اساسی مطالعه علوم اجتماعی، برابر با نظریه ساختاربندی، نه کنش و تجربه کنشگر فردی است و نه وجود هرگونه کلیت اجتماعی، بلکه این حوزه همان عملکردهای اجتماعی است که در راستای زمان و مکان شکل می گیرند.(پارکر،109:1383)

گیدنز می گوید:«یکی از بلندپروازیهای من در صورت بندی نظریه ساخت یابی این است که به این دو امپراتوری پایان دهم. در نظریه ساخت یابی حیطه اصلی مطالعه علوم اجتماعی نه مطالعه فرد کنشگر و نه وجود هیچ شکلی از کلیت اجتماعی است، بلکه اعمال اجتماعی که در طول زمان و مکان نظم یافته اند. قلمرو مطالعاتی علوم اجتماعی است.» مفهوم اگاهی عملی در نظریه ساخت یابی بسیار بنیادی است. این همان خصوصیت عامل یا فاعل انسانی است که ساخت گرایی نسبت به آن غافل بوده است. بر اساس اندیشه گیدنز فعالیتها را نه آگاهی ایجاد می کند و نه ساخت اجتماعی واقعیت و نه ساختار اجتماعی، بلکه انسانها ضمن ابراز وجود به عنوان کنشگر درگیر فعالیت می شوند و از طریق همین فعالیت است که هم آگاهی و هم ساختار ایجاد می شود. گیدنز مورد جالب توجهی از آمیزش اراده باوری و جبرباوری است. او در آثاری چون«ساختمان جامعه» می کوشد ذهنیت فردی را به ایفای نقش واقعی و صورت بخش در جهان اجتماعی بازآورد.(کسل،135:1383)

اصول روش شناختی ساخت یابی(ساختاربندی)

ساخت یابی یک سری اصول را در تحقیقات علمی خود دنبال می کند و آن را در عمل به کار می گیرد. این در حالی است که محققانی چون مارگارت آرچر Archer و موزلیس Mouzelis انتقاداتی را بر نظریه ساخت یابی وارد کرده اند که در ذیل به نگرش های این دو می پردازیم؛ مارگارت آرچر از زمان انتشار مقاله اش تحت عنوان«ریخت شناسی در مقابل ساخت یابی: درباره درآمیختن ساخت و کنش»(1982) شهرت و اعتباری رعبت انگیز یافت. اما او مدت ها پیش از این، خطوط اصلی راهکار خود را در مقدمه اثرش در زمینه جامعه شناسی تاریخی، یعنی ریشه های اجتماعی نظام های آموزشی(1979) مطرح کرده است. آرچر در این بحث از اصطلاح ساخت یابی استفاده می کند.(*جان پارکر، 1385: 113)

آرچر موضع اصلی خود را به وضوح و پیگیرانه دنبال می کند. آن را علیه بوردیو و گیدنز به کار می برد و بسط می دهد؛ با فلسفه علوم اجتماعی واقعیت گرای باسکار Bhaskar به توافق و هماهنگی می رسد بدون آنکه دست کاری قابل توجهی در آن انجام دهد.(*جان پارکر، 1385: 122)

از نظر دوگانه انگاران، رابطه بین ساخت و عاملیت، رابطه چیزهایی ناهمسان است. این طرز تلقی امکان می دهد تا از لحاظ تحلیلی، نفس خود این رابطه از آن چیزهایی که به این طریق با یکدیگر مرتبط می شوند، قابل تمیز و تشخیص باشد. رابطه کار عملی مرتبط ساختن موجودیت های منطقاً متمایز ساخت و عاملیت را به انجام می رسانند و همین رابطه است که باید مورد بررسی قرار گیرد. در مقابل، در حالتی که ساخت و عاملیت به مثابه حالتی از «دو سویگی» در نظر گرفته شوند رابطه منطقاً متمایزی بین آنها وجود ندارد که مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد. دوگانه انگاری وجه مشخصه اندیشه آرچر است و او را از گیدنز متمایز می کند. او به دنبال مطرح کردن تفسیری از رابطه های محتلف بین ساخت و عاملیت است که به تبیین این موضوع یاری برساند که چرا موارد خاص به شکل کنونی آن وجود دارند.( پارکر، 1386: 117) نکته بسیار حائز اهمیت در این رهیافت، تمایز بین روش«دوگانه انگاری تحلیلی» آرچر و «دوگانه انگاری فلسفی» است. دوگانه انگاری فلسفی معتقد به جدایی وجودی فرد و جامعه است که آرچر آن را مردود می داند.(آرچر، 1996: 680)؛ (پارکر، 1386: 118)

برداشت آرچر از عاملیت، «شکاف میان واقعیت شخصی و واقعیت اجتماعی را، که بخت ها و فرصت های عینی زندگی و به تبع آن انتخاب نقش ها را مشروط می سازد، از میان برمی دارد. به این ترتیب برای تحلیل عملی چگونگی اثرگذاری ساخت ها بر کنشگران، چیزهایی کلی و عام و نه جبری(چیزهایی مثل هزینه فرصت ها، منافع اختصاصی و منطق های موقعیتی) در میان آورده می شود».(آرچر، 1995: 3-292)؛ (پارکر، 1386: 137)

موزلیس نیز مانند آرچر، بر اساس تحقیقات مهم قبلی خود، به بررسی «بحران» نظریه جامعه شناختی معاصر می پردازد. (پارکر، 1386: 140) موزلیس انتقاد و جایگزینی خود را برای نظریه ساختاربندی که در کنار برنامه آرچر آمده و نقطه نظرات مشترک زیادی با آن دارد، گسترش داده است. موزلیس با اندیشه هایی که نقد می کند ملایم تر و دلجویانه تر برخورد می کند و نظریه ای را با مؤلفه های بنیادینی ترکیب می کند که در آنها می یابد. در حالی که هدف آرچر این است تا از امکان جامعه شناسی تاریخی یا «جامعه کلان» حمایت کند.(موزلیس، 1991: 4)

از آنچه که این کار مستلزم فکری – مفهومی ساختن نظام های اجتماعی، به منزله واقعیت های نسبتاً پایدار است که متمایز از افرادی است که آنها را می آفرینند و تحت ممیز و مهر آنهایند، موزلیس متعهد به تأیید و تصدیق بعد عینی واقعیت اجتماعی و بنابراین ثنویت گرایی نظریه اجتماعی است. این موضع بنیادین موزلیس، برخلاف حمایت بنیادین او از انگاره "دوئیت ساختار" است که گیدنز ابراز کرده است. .(*جان پارکر، 1385: 151) همانند آرچر، موزلیس به "بحران" نظریه جامعه شناختی معاصر بر اساس کار اولیه خود نزدیک می شود.(*جان پارکر، 1385: 152)

موزلیس با ترکیب اجزایی از آثار همان کسانی که نقدشان می کند، کشکول فکر- افزار خود را می سازد و به بازسازی نظریه ساختاربندی می پردازد. موزلیس معتقداست کنشگران به آنجا گوناگون می توانند با ساختار همسازی کنند؛    مؤلفه های محیط های اجتماعی ایشان به موقعیت نهادین (نظام ها، قواعد و مقررات)(The de Jure) و به وقعیت اندامی یا شکلی(اجتماعی، بازی ها و عمل ها)(The de Facto) بستگی دارد. موزلیس در نقد خود از گیدنز، از تمایز زبان شناختی ساختاری پارادایمی (جانشینی) و سینتگمی(همنشینی) استفاده می کند تا نقطه نظرات خود را بسط دهد.(موزلس، 199 : 25-47، 1995: 26-117)(*جان پارکر، 1385: 164)

موزلس در مقابل گیدنز، بر آن است که ساختارها نهایتاً تا حدی واقعی هستند. وجود ساختارها هم مستلزم ظرفیتهای پارادایمی(جانشینی) قواعد و منابع است که واقعیت های موجود ملموس هستند و هم جنبه سینتگمی(همنشینی) دارند. موزلیس، بنا به نظر هیلی Healy تعریف گیدنز از ساختار را به طور گسترده ای بدون اشاره نمی گذارد بلکه ترجیحاً جنبه سینتگمی(همنشینی) را بر آن می افزاید. این پذیرش ضمنی تصدیق گیدنز می انجامد که ساختار و عاملیت را به مثابه دو جنبگی به هم مربوط می داند.(*جان پارکر، 1385: 164- 165)

موزلس کاهش ثنویت گرایی ساختار- عاملیت به دو جانبگی گیدنز را رد می کند؛ همچنانکه کاهش سینتگمی(=همنشینی) به پارادایمی(=جانشینی) را نمی پذیرد. بنابراین بازسازی نظریه ساختاربندی موزلیس متضمن رابطه تفاوت ابعاد پارادایمی(جانشینی) و سینتگمی(همنشینی) ساختار با روابط ثنویت گرایی دو جنبگی ساختار – عاملیت است. وی خواهان آن است که نظریه ساختاربندی امکان شناخت تنوع پذیری الزام اجتماعی و توانمندی های عاملیت را بیابد، که مشخصه موقعیت ها در سلسله مراتب است، ضمن آنکه نظریه مزبور را برای تحلیل تجربی بنیادین کارا می سازد. اما تمایل او به توصیف و ترسیم تصویر نظری اش از جنبه موقعیت ها در سلسله مراتب، می تواند موجب خطا باشد(هیلی: 1988)؛ (*جان پارکر، 1385: 165- 166)

تفاوت آرچر و موزیلس: زمان و سلسله مراتب

به رغم اتفاق نظر اساسی آرچر و موزلیس درباره آنچه لازمه نظریه پردازی اجتماعی عملی است، تفاوت های مهمی در هستی شناسی اجتماعی و روش تبیینی آن دو وجود دارد. این تفاوت ها از آنجا ناشی می شوند که آرچر اساس کار خود را بر نوعی بحث فلسفی درباره واقعیت اجتماعی و ذهنیت باوری قرار می دهد درحالی که موزلیس احساس می کند برای «بازگشت به نظریه جامعه شناختی» باید این بحث را دور زد.(موزلیس، 1991: 24-10)

این همان عدم توافق بنیادین میان آنهاست، هر چند می شود تصور کرد که ممکن است موزلیس با نتیجه گیری های فلسفی آرچر هم عقیده باشد. با این حال میان آن دو از لحاظ تأکید بر نحوه مبنا قرار دادن تمایز اساسی که لاک وود بین انسجام سیستمی و اجتماعی قائل بود، تفاوت هایی مهم وجود دارد. آنها از لحاظ جنبه هایی که برای شناسایی رابطه متغیر اما غیرقابل استحاله عاملیت و ساخت انتخاب می کنند، آشکارا فرق دارند. از نظر آرچر این جنبه، زمان است و از نظر موزلیس سلسله مراتب. اهمیت این تفاوت، در تقابل میان طرز تلقی آنان از ساخت، تکوین، استقلال نسبی سطوح مشروط یازی ساختاری عاملیت، و کنشگران ظاهر می شود.(پارکر، 1386: 174)

از نظر آرچر، ساخت شامل هر چیزی است که مقدم بر عاملیت وجود داشته، از دوام و استقلال نسبی برخوردار باشد؛ دارای تأثیر علی و در جریان کنش متقابل قابل تشریح باشد. ساخت ها برآیند و نتیجه عاملیت زمان گذشته اند. زمانمندی، یک شرط اساسی وجود ساخت است. ساخت ها برای اینکه از استقلال نسبی برخوردار شوند و شرایط بادوام و پایدار کنش باشند، باید در طول زمان شکل بگیرند و تکوین یابند. عاملیت توسط هر چیزی که با استقلال کافی(از آن) و برای اعمال اجبار(بر آن) شکل گرفته باشد، مشروط و مفید می شود. ساخت می باید سلسله مراتب نهادی و پیکره ای مورد نظر موزلیس و مقام های افراد و جمع های خاص در این سلسله مراتب را هم شامل شود. اما آرچر برداشت خود از ساخت را بر هستی شناسی واقع باورانه ای استوار می سازد که مطابق آن استقلال نسبی سطوح، معطوف به سطوح در حال تکوینی از واقعیت است که در هر کدام نوع خاصی از قدرت عالی دست در کار ست، حال آنکه سطوح ساخت یافته مورد نظر موزلیس آن سطوحی از سلسله مراتب اجتماعی اند که قدرت را میان کنشگران توزیع می کنند. او بر خلاف آرچر هیچ تفاوت تکوینی ای را از حیث نوع قبول ندارد. سطوح مورد نظر موزلیس یک نوع اند- همان سلسله مراتب – اما سطوح مورد نظر آرچر انواع مختلفی دارند.(پارکر، 1386: 175)

رهیافت آرچر میتواند پذیرای تکوین هر نوع اجباری باشد که کنش را مشروط می کند. در مقابل، موزلیس توجه خود را  به وضعیت بی تردید بسیار مهم مقام های سلسله مراتبی معطوف می کند. این موضوع، تضادی با کار آرچر در مرتبط ساختن ساخت و عاملیت با استفاده از زمان ندارد، زیرا مفهوم سلسله مراتب، معیارهای او را برای ساخت- یعنی پیش از عاملیت وجود داشتن، مشروط کردن عاملیت و قابل تشریح بودن به وسیله آن برآورده می کند.(پارکر، 1386: 175) 

سلسله مراتب، وابستگی متقابل و متغیر بودن قدرت یافت و عاملیت اثبات می کند. سلسله مراتب امکان می دهد تا کنشگران از نظر سهمی که در نتایج دارند فرق داشته باشند و به نحو نامساوی تحت الزام و اجبار قرار گیرند. کنشگران را میتوان بر حسب به حساب آمدن یا نیامدن عاملیتشان دسته بندی کرد. دوگانه انگاری لازم است. زمانمندی جزئی مکمل برای این فرآیند است. «چه کسی» و «چه زمانی» را می توان مشخص کرد.(پارکر، 1386: 176)

هم آرچر و موزلیس موافق اند که برای تحلیل دقیق و موشکافانه موقعیت های تاریخی، که نتایج در دل آنها تکوین مییابند، جانشینی وجود ندارد. (پارکر، 1386: 177)

یک نمونه از تحلیل ساخت یابی(ساختاربندی)

در این بخش نمونه های تحقیقاتی که با استفاده از روش ساخت یابی انجام شده است، را ذکر می کنیم که عبارتند از: تحقیق "تعهد سازمانی" که توسط استاد ارجمند جناب آقای دکتر امید علی احمدی انجام شده است که در این پژوهش محقق به این موضوع پرداخته است که: «در سازمانها چقدر فرد وقاداری به کار خود دارد و چه تمایلی به انجام کار دارد و چقدر می خواهد نسبت به کارش دلسوزی و علاقه مندی نشان دهد. این در حالی است که تعهد سازمانی یک کارمند یک کنش فردی است به عنوان فرآیند و برخورد کنش».  همچنین در تحقیق دیگری با عنوان" کارآفرینی" که از همین محقق ارائه گشته است، به این موضوع می پردازد که: «یک آدم چطور یک کارآفرین می شود. چه کسی می تواند خلاقیت خود را در مؤسسه بکار بگیرد و چطور یک جمعی در یک جامعه میتواند کارآفرین باشد.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

 

  1. کسل، فیلیپ؛ چکیده آثار آنتونی گیدنز. ترجمه: حسن چاوشیان
  2. گیدنز، آنتونی؛ مسائل محوری در نظریه اجتماعی، کنش، ساختار و تناقض در تحلیل اجتماعی.
  3. سن، آمارتیا؛ توسعه به مثابه آزادی. ترجمه: وحید محمودی
  4. آنتونی گیدنز؛ مسایل محوری در نظریه اجتماعی، ترجمه: دکتر محمد رضایی
  5. آنتونی گیدنز؛ جامعه شناسی، ترجمه: دکتر منوچهر صبوری
  6. یان کرایب؛ نظریه اجتماعی مدرن از پارسونز تا هابرماس، ترجمه: عباس مخبر
  7. راب استونز؛ متفکران بزرگ جامعه شناسی، ترجمه: میردامادی
  8. جرج ریتزر؛ نظریه جامعه شناسی  معاصر، ترجمه: محسن ثلاثی
  9. دکتر تقی آزاد ارمکی؛ نظریه های  جامعه شناسی
  10. *جان پارکر؛ ساختار بندی، ترجمه: امیر عباس سعیدی پور
  11. جان پارکر؛ ساخت یابی، ترجمه: حسین قاضیان
  12. مقاله ی نظریه ساخت یابی(ساختار بندی) گیدنز(فصلنامه تخصصی جامعه شناسی، سال چهارم، شماره اول، بهار 1378).

 

  1. Routledge Robeyns, Ingrid (2005). The Capability Approach: A Theoretical Survey. Journal of Human Development, Vol. 6, No.1.
  2. Solavae, Ibrahim (2006). From Individual to Collective Capabilities: The Capability Approach as a Conceptual Framework for Self - Help Journal of Human Development Vol. 7, No. 30 Columbia, Canada
  3. Cattell, Vicky (2004). Social Capital to Explore Dynamics between Structure & Agency in the Context of Declining & Regenerated Neighborhoods. Sociology, Vol. 38 (5)
  4. Curtis, Sarah (2004). Health and Inequality (Ion don: Sage) Publications publications Ltd.

 

 

 

تکلیف جامعه شناسی پیشرفته

0
0

 

عنوان نظریه

نام صاحب نظر

و

منبع

و

 

پیش بینی نظریه

(فرضیه)

 

مفروضات اساسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تجربه گرایی

(پوزیتیویسم)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فرانسیس بیکن

توماس هابس

جان لاک

جان استوارت میل

جرج برکلی

 

 

تجربه گرایی معرفتی: دیوید هیوم

 

 

تجربه گرایان انتزاعی:

ساموئل استوفر

جرج لاندبرگ

استوارت داوبل

پل لازارسفلد

 

 

پوزیتیویسم منطقی:

بلومبرگ

نایگل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روش های تحقیق در علوم اجتماعی(جلد 2) بینشها و فنون

تألیف: دکتر باقر ساروخانی

 

 

 

 

 

1.  به نظر می رسد بین مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی و وضعیت اقتصادی(رفاه مالی) رابطه وجود دارد.

2.  به نظر می رسد بین مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی و جنسیت رابطه وجود دارد.

3.  به نظر می رسد افراد جوانتر در مقایسه با افراد پیرتر گرایششان به مواد مخدر خصوصاً روانگردانهای صنعتی و شیمیایی بیشتر باشد.

به نظر می رسد بین سطح طبقات فرهنگی و دلایل گرایش به روانگردانهای صنعتی و شیمیایی رابطه وجود دارد

تجربه گرایی جستجو درباره علت، کار اصلی آن: مشاهده و تجربه، مشاهده معطوف به تئوری، مشاهده از بیرون، نفی ائیدلوژی؛ تجربه گرایان به دنبال کشف قوانین حاکم بر رفتار انسانی بودند. در مکتب تجربه گرایی تنها چیزی که اهمیت دارد، رفتن به سوی واقعیت، درک آن و رسیدن به تجربه است. تجربه گرایان قبل از هر چیز کوشیده اند تا اصولی چند را در نظر بگیرند:

  1. آزادی از خویشتن؛ مهمترین اصل تجربه گرایان آزادی محقق از خویشتن خویش بود. محقق باید در جریان تحقیق محو و بی اثر شود، و بدون هیچ تعصب به واقعیت بنگرد.
  2. اصل اتکاء به خویشتن؛ نباید دچار اصل حجّیت شد که می بایست در هر امر به بزرگان اندیشه نظر کرد. باید در آن به خویشتن اتکاء کرد، از واقعیت خاص و بدیعی که در مقابل ماست، استفسار نمود و سرانجام باید حق چرا گفتن و به سؤال کشیدن را به خود داد.
  3. اصل بی طرفی عاطفی؛ باید ذهن را نسبت به عواطف پیشین از یک واقعیت پاک کرد.
  4. اصل وحدت؛ تجربه گرایان دچار نوعی خوش بینی مفرط و همچنین رؤیای سلطه بر واقعیت از طریق شناخت آن بودند. تجربه گرایان یک دانش در جهان تشخیص می دادند. شعار معروف آنان این بود؛ "انسانیت جزئی از طبیعت است و به تبع آن تابع همان قوانینی است که بر طبیعت حاکمند."
  5. اصل انباشت پذیری؛ مهمترین صفت دانش، انباشت پذیری آن است. علم باید تکامل پذیر باشد.
  6.  اصل استقراء؛ تجربه گرایان بر استقراء پافشاری می کردند. باید مشاهده ها تکثیر پذیر باشند، در هر مشاهده، فرضیه آزمون گردد و سپس به قانون یا نتیجه برده شود.
  7. اصل وارسی تکرارپذیر واقعیت؛ تجربه گرایان هیچ چیز را نمی پذیرقتند مگر آنها مستند بر واقعیت باشد. بنابراین راهی جزء مشاهده و وارسی واقعیت نمی دیدند.
  8. ادراک ناب؛ به عقیده تجربه گرایان، ادراک ناب سرچشمه شناخت است. بر اساس اندیشه بیکن شناخت واقعی ناب بدون پیشداوریها و تفکراتی است که مایلیم با تجربه خالص مخلوط کنیم.
  9. اصل کمیت پذیری؛ به عقیده تجربه گرایان، واقعیت حیات آدمی یا ماده است یا تبدیل شدنی به امور و شاخصهای مادی، پس باید پذیرفت که امور ذهنی کیفی، کمیت پذیر و هیچ وقت فراحسی پذیرفتنی نیست.

 

 

انطباق(منطبق کردن) مفروضات بر پدیده های اجتماعی(دلایل گرایش جوانان «دختر و پسر» به مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی«مواد مخدر»):

 

تجربه گرایان به دنبال کشف قوانین حاکم بر رفتار انسانی بودند. در تجربه گرایی، باید واقعیت را آنطور دید که هست. در این بررسی سعی شده است با دیدگاه تجربه گرایانه به پدیده اجتماعی دلایل مصرف روانگردانهای نگاه شود. در این بررسی به دنبال این هستیم که کدام یک از عوامل سبب تشدید مصرف روانگردانها می شوند. در اولین اصل از اصول تجربه گرایی(آزادی از خویشتن) که به معنای گسستن است برای دستیابی به شناخت پدیده اجتماعی مذکور باید به عنوان یک محقق دانسته های خودمان را به حالت تعلیق در بیاوریم و به دانسته های پیشین اقتضاء نماییم. در بررسیهای اخیری که در مورد موضوع مذکور صورت گرفته است به دلیل اینکه مواد روانگردان از گرانترین نوع مواد مخدر است بالا بودن سطح رفاه اقتصادی می تواند به عنوان شاخصترین دلیل گرایش محسوب شود. در دومین اصل (اتکا به خویشتن) باید یک پدیده اجتماعی را بارها و بارها مورد بررسی قرار داد و به همان نتایج اولیه دست یافت، در این بررسی سن و جنسیت از دیگر شاخص های مورد بررسی بوده اند که با توجه به یافته های پیشین می توان دریافت که افراد جوانتر و در کنارش پسرها بیشتر از دخترها گرایش به سوی مواد مخدر خصوصاً روانگردانهای صنعتی و شیمیایی دارند. در سومین اصل(اصل بی طرفی عاطفی) یافته های گذشته و بررسیهای اکنون نشان می دهد که مصرف مشروبات الکلی و سیگار توسط خانواده این افراد از دیگر دلایل گرایششان به این گونه مواد ذکر شده است. در چهارمین اصل(اصل وحدت) یافته های محققین نشان می دهد که اختلاف سنت و مدرنیسم و تمایل جوانان به زندگی کردن به مد روز سبب شده است که گرایش به سمت اینگونه مواد در بین افراد جوانتر بیشتر از افراد پیر و میان سال باشد. در اصل پنجم(انباشت پذیری) هر پژوهش به دنبال پژوهش های پیشین صورت می گیرد که دستاوردهای مشترکی دارند، در یافته های پیشین دلایل گرایش هر دو جنس حضور شخص یا اشخاص دیگر در کنار مصرف کننده به عنوان مشوق ذکر شده است، که این افراد می توانند دوستان، همسر و یا خانواده مصرف کننده باشند. در اصل ششم(استقراء) در استقراء از جزء به کل حرکت میکنیم و فرضیه را مورد آزمون قرار میدهیم، این در حالی است که باید بتوانیم نتایج تحقیق را به تمام نقاط مورد بررسی تعمیم دهیم که این امر میّسر نیست. پس ناقص است و   یافته های ذکر شده در بندهای پیشین تا زمانی اعتبار دارد که خلافش ثابت نشود. در اصل هفتم(وارسی تکرارپذیر واقعیت) مشاهده و آزمایش روشی اساسی است، از نظر معناشناسی دلایل گرایش به مصرف روانگردانها توسط دختران و پسران متفاوت است، اما هر دو جنس لذت جویی را به عنوان دلیل مشترک عنوان می کنند. در اصل هشتم(ادراک ناب) هدف دیدن واقعیت این پدیده اجتماعی به طور یکسان با توجه به بررسیهای پژوهندگان قبلی است که از طریق حواس پنجگانه این امر میسر می گردد. پژوهش های قبلی نشان داده است که عواملی چون، مورد خشونت قرار گرفتن، نداشتن اعتماد به نفس، نابسانامی خانواده و مشکلات خانوادگی، کنجکاوی و لذت جویی، گروه دوستان و همسالان، داشتن خانواده یا همسری معتاد، مصرف مشروبات الکلی و سیگار توسط فرد و خانواده وی، در دسترس بودن مواد و امکانات زیاد رفاهی و اقتصادی از جمله دلایل عمده گرایش جوانان به سوی مواد مخدر خصوصاً روانگردانهاست. در اصل نهم(کمیت پذیری) امور ذهنی و کیفی، را کمیت پذیر می داند و باید برای رسیدن به واقیعت آن را بررسی و حس کرد که در مورد پژوهش مذکور در مورد پدیده اجتماعی دلایل گرایش به روانگردانهای صنعتی و شیمیایی این اصل رعایت شده است.

 

 

 

 

 

عنوان نظریه

نام صاحب نظر

و

منبع

 

 

مفروضات اساسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تأویل گرایی

(تفسیری)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معمار اصلی:

ویلهلم دیلتای

در آغاز:

فردریش آست

سپس

آگوست ولف

شلایر ماخر

کارل منهایم

چارلز تیلور

 

روش های تحقیق در علوم اجتماعی(جلد 2)

بینشها و فنون

تألیف: دکتر باقر ساروخانی

و

فلسفه امروزین علوم اجتماعی با نگرش چند فرهنگی

نوشته: برایان فی

ترجمه: خشایار دهلیمی

و

تبیین در علوم اجتماعی درآمدی به فلسفه علم الاجتماع

نوشته: دانیل لیتل

ترجمه: عبدالکریم سروش

تأویل به دنبال دلیل و فهم است. یکی از اصول مهم تأویل این است که ما بدون درک موقعیتی که کنشگر در آن قرار دارد معنای کنش آن را درک کنیم، باید آن را در حلقه ای از مناسبات که در حال شکل گیری است قرار دهیم. روش تأویل، «نظریه علم فهم است و در جریان روابطش تفسیر متون.» هدف اصلی روش تأویل کشف و شناخت قوانین خاص رفتار یا معنای عملی انسانی است. دیدگاه تأویل گرایی بر مبنای سلسله اصول و مبانی خاصی بنا یافته است که برخی از آنان عبارتند از:

  1. زمانمند بودن پدیده های انسانی؛ هر پدیده اجتماعی- اسانی به دو صورت همزمانی یا در زمانی که بستری خاص جریان می یابد.( همزمانی یعنی داشتن زمانی یکسان برای بررسی- در زمانی هر گاه که در جریان بررسی هر یک جدا جدا جای می گیرند و بررسی می شوند که هر دو در این بررسی مورد تأکید قرار گرفته است.) انسان موجودی است تاریخی و منظور از تاریخ، زمانمند بودن است.
  2. ماوراء زمانی بودن تحقیق انسانی؛ در روش تأویل محقق در وضع بالاتری جای دارد و بر محیط پیرامون خود واقف است مانند ستاره شناس رشد می کند و تمامیت دنیار را مورد مشاهده قرار می دهد.
  3. روانی- اجتماعی بودن پژوهش؛ باید در بررسی مذکور شرایط روحی، ذهنی و به طور کلی جهان درون صاحب اثر را درک کرد تا کلام و پیام عمیق فهمیده شود، همدلی یا درک دیگری در تحقیق هدف است؛ یعنی بتوان خود را به جای دیگری نهادن است.

 

انطباق(منطبق کردن) مفروضات بر پدیده های اجتماعی(دلایل گرایش جوانان «دختر و پسر» به مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی«مواد مخدر»):

 

در اینجا ما به عنوان محقق باید خودمان را به جای کنشگر قرار دهیم تا بتوانیم تفسیر و تعریفی درست از وضع موجود داشته باشیم تا از طریق آن بتوانیم شرایط روحی، ذهنی فرد را درک کنیم تا هر کلام و پیام را به طور عمیق بفهمیم و به همدلی یا درک او برسیم و بتوانیم به بازسازی شرایطی بپردازیم که فرد مصرف کننده در آن قرار دارد و در اصل در دیگری ذوب شویم تا به دلایل موجود برسیم. در این بررسی با دید تأویلی در واقع لازم است که دیدهای گوناگونی درباره این پدیده اجتماعی پیدا کنیم که دختری که مواد مخدر مصرف می کند چه تفاوت جامعه شناختی با پسری که مواد مخدر مصرف می کند دارد. دلایلی چون؛

-       نداشتن اعتماد به نفس

-       نگرش مثبت به اثرات مواد روانگردان

-       بحران هویت

-       ویژگی های خاص دوره جوانی

-       نابسانامی خانواده و مشکلات خانوادگی

-       کنجکاوی و لذت جویی

-    مصرف روانگردانها به عنوان هنجار و منزلت اجتماعی

-       گروه دوستان و همسالان

-       داشتن خانواده یا همسری معتاد

-    مصرف مشروبات الکلی و سیگار توسط فرد و خانواده وی

-       در دسترس بودن مواد

امکانات زیاد رفاهی و اقتصادی، از مهمترین عوامل رویکرد به مصرف روانگردانها در میان جوانان مصرف کننده است. این در حالی است که در بررسیهای اخیر دیده شده است که دختران کمتر از پسرها مواد مصرف می کنند و این به دلیل هنجارهای گروهی متفاوت بین این دو گروه است.

 

 

 

 

عنوان نظریه

نام صاحب نظر

و

منبع

و

پیش بینی نظریه

(فرضیه)

 

مفروضات اساسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اختیارعاقلانه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تالگوت پارسونز

فربرت سیمون

کری بیکن

جان بوتر

 

 

 

 

تبیین در علوم اجتماعی درآمدی به فلسفه علم الاجتماع

نوشته: دانیل لیتل

ترجمه: عبدالکریم سروش

 

 

 

1.  به نظر می رسد بین مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی و شرکت در مهمانیهای مختلط(اکس پارتی) رابطه وجود دارد.

 

رویکرد انتخاب عاقلانه بر استراتژی تبیینی ساده ای مبتنی است که شروط لازم و کافی تبیین پدیده های اجتماعی را چنین به دست میدهد:

الف- عرصه انتخاب که مقوّم عرصه عمل است؛

ب- استراتژی هایی که افراد عاقل و مدبّر در آن عرصه ها اتخاذ می کنند؛

ج- حاصل جمع ان استراتژی ها.

پیش فرض اساسی نظریه اختیارعاقلانه این است که انسان موجودی معقول است. هر موجود معقولی از بین گزینه های مختلف، گزینه ای را انتخاب می کند که بیشترین منافع را برایش در پی داشته باشد. همه ی رفتارهای انسانی هدف جو و هدف محور است و هدف هم کاملاً مشخص استف منافع در واقع آن چیزی است که به عنوان هدف آن را در روابط و رفتارهای انسانهای دنبال می کنیم. نظریه اختیارعاقلانه می خواهد در رفتار و یا در پیش فرض ساده موجود در نظریه مناسبات انسانی را توضیح دهد و همچنین می خواهد افعال جمعی را نیز توضیح دهد. انسان موجودی خردمند و هدف گرا است و هر موجود خردمندی برای بیشینه کردن منافع خود است و همیشه در پیش روی موجود خردمند راههای گوناگونی است که با درجات متفاوت در پیش دارد که همیشه راهی را از میان راههای دیگر بر میگزیند که احتمال سودمندی آن بیش از راههای دیگر باشد و بیشترین منافع را در بر داشته باشد. در رویکرد انتخاب عاقلانه بر اراده -مندی انسان تأکید شده است و اینکه انسان میتواند انتخاب کند، که این به موضوع نظریه تصمیم گیری که از جمله شقوق نظریه انتخاب عاقلانه است، مرتبط است.

 

انطباق(منطبق کردن) مفروضات بر پدیده های اجتماعی(دلایل گرایش جوانان «دختر و پسر» به مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی«مواد مخدر»):

 

در موضوع مورد بررسی راههای گوناگون برای اینکه یک فرد در شرایط مورد بررسی به مصرف روانگردانها گرایش پیدا کند وجود دارد. منافع که برای گزینه های مختلف و انتخاب های مختلف می توانستند متوقع باشند یکسان بوده و مصرف کنندگان فایده های متوقع یکسانی را در نظر داشته اند و نهایتاً یک فعل جمعی را شکل داده اند (مانند پارتی هایی که برای مصرف مواد روانگردان برگزار میشوند«اکس پارتی») این در حالی است که گاهی آنچه که برای یک فرد مصرف کننده منفعت تلقی  می شود برای فرد دیگری منفعت تلقی نمی شود. در مصرف مواد مخدر خصوصاض روانگردانهای فرد در ذهن خود اهدافی را دنبال می کند که گاه پیش می آید که در مصرف مواد به آنها می رسد و همین امر سبب تکرار مصرف میگردد. همه ی اینها به پیچیدگی هایی مربوط است که ذهن انسان دارد و بر اساس آن تصمیم گیری می کند.

 

 

 

عنوان نظریه

نام صاحب نظر

و

منبع

و

پیش بینی نظریه

(فرضیه)

 

مفروضات اساسی

 

 

ساختارگرایی

 

 

 

و

 

 

 

ساخت شکنی

 

 

 

و

 

 

 

ساخت یابی

(ساختاربندی)

 

 

ساختارگرایی:

پارسونز، جک یانگ

ساخت شکنی:

دریدا

ساخت یابی:

گیدنز ، بوردیو

 

ساخت یابی

نوشته: جان پارکر

ترجمه: حسین قاضیان

و

نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر

نوشته:جورج ریتزر

ترجمه: محسن ثلاثی

و

تبیین در علوم اجتماعی درآمدی به فلسفه علم الاجتماع

نوشته: دانیل لیتل

ترجمه: عبدالکریم سروش

 

1.در ساختارگرایی به دنبال علل ساختاری مصرف روانگردانهای هستیم و این که کدام عامل جامعه شناختی در گرایش دختران و پسران مؤثر بوده است.

به نظر می رسد بین مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی و سن رابطه وجود دارد.

ساختارگرایی؛ در ساخت یک نوع پایداری و زمانمندی را میتوان مشاهده کرد. به دنبال این است که کدام یک از ساختارها به شکل مقدم بر ساختارهای دیگر وجود دارند. در دیدگاه دانیل لیتل به دو نوع ساخت گرایی اشاره شده است:

1.ساخت گرایی علّی(ساختارها را به عنوان علت پدیده های مورد بررسی قرار می دهیم و یک رابطه علی را از آنها استنتاج می کنیم، مشخص می کنیم که چگونه این روابط ترکیب یافته، این ساختارها را در گروه پدیده های اجتماعی می توانند تلفیق داشته باشند.)

2.ساخت گرایی غیرعلّی(آن نظام هایی که به شکل پنهانی «نامتوقع» وجود دارند و ما آنها را نمی توانیم مشاهده کنیم، را کشف کنیم.)

ساخت شکنی؛ برای هر چیز تصدیق شده ای یک دیگر وجود هست که با آن تضاد است و این دیگر اگر چه به ظاهر غایب است، اما در واقع به صورت معنایی به تعویق افتاده در بطن آن است.

ساخت یابی(ساختاربندی)؛ یکی از مهمترین قضایای نظریه ساختاربندی این است که قواعد و منابعی که در جریان تولید و بازتولید کنش اجتماعی ساخته و پرداخته می شوند. نظریه«ساخت یابی» فرآیند ساخت یابی ساخت ها و نظام ها اجتماعی را بر حسب رابطه بین قدرت ذهنی و انسانها و قدرت عینی ساخت هایی که این انسانها به وجود آورده اند، تبیین می کند و آن را رابطه ای«دوسویه» به حساب می آورد. مفهوم ساخت یابی در بردارنده مفهوم دوسویگی ساخت است و بیانگر وابستگی دو جانبه ساخت و عاملیت است. ساخت یابی یک فرآیند است که در پی آن ساختارها تولید می شوند و پدیده ها اجتماعی به وجود می آیند.

 

انطباق(منطبق کردن) مفروضات بر پدیده های اجتماعی(دلایل گرایش جوانان «دختر و پسر» به مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی«مواد مخدر»):

 

ساختارگرایی: پدیده های اجتماعی مختلفی که در متن زندگی اجتماعی هستند با هم دیگر دارای پیوند سرشتی اند که تغییر در هر کدام منجر به تغییر در سایر عناصر خواهد شد. در تحلیل ساختاری ما عملاً آن کاری را انجام می دهیم که در تحلیل کارکردی انجام می دهیم. در مورد پدیده مذکور اگر آن را به عنوان یک عامل پایدار در نظر بگیریم در یک پیوند ساختاری می بینیم که، هنگامی که نظام ساختی دچار انسداد بیشتری می شود انعطاف پذیری کمتری در میان مخالفان پیدا می شود که سبب تشدید و گسترش مصرف روانگردانها در میان جوانان می گردد. در نتیجه یک پیوند ساختاری میان مصرف روانگردانها و گرایش جوانان وجود دارد.  در مورد سن مصرف کنندگان نیز این امر نشان می دهد که رفتار افراد را نمیتوان صرفاً بازتاب ساختارهای اجتماعی دانست بلکه نحوه ی تفسیر افراد در مواجهه با ساختارهای اجتماعی نیز حائز اهمیت است. همین امر نشان می دهد که چگونه تعامل بین عاملیت و ساختار در شکل دادن به گرایشات حائز اهمیت است. انسانها در نظریات ساختی بی اراده تلقی می شوند و بر پایه ی آنچه که ساختارها تحمیل می کنند رفتارهایی را انجام می دهند.

 

 

 

عنوان نظریه

نام صاحب نظر

و

منبع

و

پیش بینی نظریه

(فرضیه)

 

مفروضات اساسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تبیین علّی (تحلیل)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تبیین علّی(تحلیل):

تدا اسکاکپول

کارل همپل

جان استوارت میل

چارلز راگین

 

نظم استقرایی: هیوم

 

شرایط لازم و کافی: کارل میل

بنارد شاو

سامون مکی

 

روش های میل:

جان استوارت میل

 

 

تبیین در علوم اجتماعی درآمدی به فلسفه علم الاجتماع

نوشته: دانیل لیتل

ترجمه: عبدالکریم سروش

 

 

 

1.  به نظر می رسد بین سطح فرهنگ و دلایل گرایش به روانگردانهای صنعتی و شیمیایی رابطه وجود دارد.

2.به نظر می رسد بین عدم مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی و بالا بودن سطح تحصیلات رابطه وجود دارد.

3.   به نظر می رسد بین مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی و وضعیت اقتصادی(رفاه مالی) رابطه وجود دارد.

به نظر می رسد بین مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی و تأثیر گروه دوستان(همسالان) رابطه مستقیم وجود دارد.

A علت B است اگر و فقط اگر:

  1. A شرط لازم وقوع B باشد.
  2. A عضوی از دسته ای از شرط C باشد که بر روش هم، کافی برای وقوع B هستند.

مکانیسم علّی از سلسله حوادث صحبت می کنیم، سلسله حوادثی(حوادث مسلسل وار) است که نشان می دهد دو حادثه چگونه و بر اساس چه توضیحات و دلایل مسجلی به همدیگر متصل اند و رابطه علّی دارند. مکانیسم علّی به این معنی می باشد که یک متغیر از طریق تأثیرگذاری بر سلسله ای از متغیرها می تواند بر روی متغیری وابسته مؤثر باشد. مکانیسم علّی رشته ای از حوادث که خود محکوم نظمی قانون وارند و از مبیِّن شروع می شوند و به مبیَّن ختم می شوند.

نظم استقرایی: از تلازم به معنی همبستگی(که میان دو یا چند متغیر است) استفاده کرده است، برای اینکه از جزء ها به کل ها یا رابطه ای برسیم و یک نظم کلی یا استقرایی را اشکار کنیم. معیار نظم استقرایی تابع معیار مکانیسم علّی است. در نظم استقرایی با تغییر در یک متغیر در متغیرهای دیگر تغییر ایجاد می شود و اگر این تغییرها آنچنان باشند که یک نظم را مشخص کنند، زیرا جزئیات است که ما را به نظم کلّی می رساند. یافتن نظمی استقرایی میان دو یا چند متغییر، قرینه ای است قوی بر وجود پیوندهای علّی میان آنها. معیار نظم استقرایی تابع معیار مکانیسم علّی است: یعنی ربط میان دو متغییر وجود ندارد مگر و فقط مگر مکانیسم علّی آن دو را به هم پیوند بزند. بنا بر رأی هیوم، نسبت علّی میان دو متغیر C و E ، فقط وقتی برقرار است که حوادثی از نوع C با حوادثی از نوع  E، به نحو منظم همراه باشند. معیار نظم استقرایی، منبعی است برای فرضیات علّی و شیوه ای برای بررسی تجربی این فرضیات.

شرایط لازم و کافی: مجموعه ای از متغیرها در کنار هم شرط لازم و کافی را ایجاد می کنند. این مفهوم به ما می گوید که علت همیشه شرط لازم وقوع معلول است و گاه برای وقوع معلول کافی است. حداقل متغیرهایی که وجود یا با هم بودنشان کفایت می کند تا امری اتفاق بیافتد. هیچ متغیر اجتماعی نیست که شرط لازم و کافی برای بوجود آمدن متغییر دیگر باشد. شرط کافی به تنهایی به عنوان یکی از متغیرهاست که می تواند در پیدایش متغیر دیگر مؤثر باشد(شرط لازم و کافی بودن حادثه ای برای وقوع حادثه دیگر). برای اینکه امری واقع شود به شرایط لازم و کافی نیاز است.

شرط کافی C شرطی است که حضورش وقوع E را تضمین می کند. اما شرط لازم ممکن است نباشد. شرط C را وقتی برای وقوع E ، لازم میشمارد که در غیبتش، E هم غایب باشد.

روش نمونه پژوهشی: مورد پژوهی یا مطالعه موردی، در این روش از چگونگی، به دنبال این است که علّت را پیدا کند(مطالعه مورد پژوهانه) مستلزم تحلیل تحقیق تفضیلی در باب توالی در حوادث و فرآیندهای خاص اجتماعی است و این روش محتاج آن است که پیوندهای علّی خاص میان حوادث و شرایط تاریخی تعیین گردد.

روش تطبیقی: دو جامعه تقریباً شبیه به هم داریم که در یکی Y وجود دارد و در یکی دیگر نیست. با خود می گوییم که X بوده است که Y به وجود آمده است. اگر تأثیر محسوسی بود میگوییم که X زمینه به وجود آمدن Y است و اگر تدثیر وجود نداشت می گوییم نقشی ندارد. بررسی تطبیقی نمونه هایی که خصلتهای مشابه و مشترک بسیار دارند و از جهات مهّمی هم متفاوت با یکدیگرند.

روش های میل: در روش میلر در 2 جامعه باید از همه نظر مورد توجه قرار داد و به این نتیجه رسید که از یک نظر تفاوت دارند میتوانیم حمل بر این بکنیم که یک رابطه ای علّی بین این دوتا وجود دارد. هدف این روشها آن است که با مشاهده مکرّر تغییرات در شرایط مقدم بر وقوع یک حادثه، علّت آن حادثه را مشخص کند.

 

انطباق(منطبق کردن) مفروضات بر پدیده های اجتماعی(دلایل گرایش جوانان «دختر و پسر» به مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی«مواد مخدر»):

 

مکانیسم علّی: مکانیسم های پیوند دهنده علت و معلول، نوعاً در رفتار معنی دار و آگاهانه افراد ریشه دارند. وقتی می گوییم رفاه اقتصادی(رفاه مالی) علّت است برای مصرف مواد روانگردان، معنایش این است که بین رفاه مالی و مصرف روانگردانها سلسله حوادثی وجود دارد که منجر به  گرایش جوانان به مصرف روانگردانها می شود. در تحلیل علّی مقدم بر پیدایش پدیده از علّت های آن سؤال می کنیم که باعث پدیدار آمدن آن موضوع می شود.(علّت های گرایش به مصرف روانگردانها) در اصل نقش یک متغیر را در پیدایش پدیده اعتیاد مورد بررسی قرار می دهیم. از یک منظر نیز می توان، در مورد موضوع مورد بررسی، تأثیر گروه دوستان و همسالان را در گرایش بیشتر به مواد روانگردان مؤثر دانست. 

نظم استقرایی: اگر بگوییم رفاه اقتصادی(رفاه مالی) موجب گرایش جوانان به سمت مواد مخدر خصوصاً روانگردانها می شود، معنایش این است که همراهی و به نحو منظمی پس از رفاه اقتصادی، استفاده نادرست و غیر اصولی از این جایگاه طبقاتی اتفاق می افتد.

کشف رابطه بین تأثیر گروه همسالان و گرایش به روانگردانها، نسبت به دیگر افراد، قرینه ای است قوی بر اینکه گروه دوستان عاملی هستند برای گرایش و تشویق بیشتر به مصرف مواد مخدر.

شرط لازم و شرط کافی:  وقتی می گوییم رفاه اقتصادی(رفاه مالی) علت است از برای مصرف مواد روانگردان، معنایش این است که رفاه اقتصادی شرط لازم/ یا شرط کافی برای وقوع گرایش جوانان به مصرف روانگردانهاست این به دلیل این است که این نوع مواد مخدر از گرانقیمتترین مواد هستند و مصرف کننده برای خرید و تأمین مواد مصرفی خود باید دارای یک وضعیت مالی و اقتصادی مطلوب باشد.

روش تطبیقی: در بررسی پدیده اجتماعی گرایش جوانان به روانگردانها با روش تطبیقی به دنبال این هستیم که چرا شرایط ظاهراً مشابه پیامدهای متفاوتی دارند.

چرا رفاه اقتصادی و مالی سبب گرایش همه ی مرفحین به روانگردانها و مواد مخدر نمیشود. شاید یکی از دلایل عمده و مهّم آن فرهنگ طبقات اجتماع باشد. این در حالی است که روش تطبیقی شکلی از اشکال روش میل است که چنین استدلال می کند که اگر یک نمونه واجد پیامدی بود و نمونه دیگر نه، لا جرم عاملی موّلد در آن نمونه هست که در نمونه دیگر نیست. در بررسی مذکور نیز شاید بتوان بالا بودن سطح فرهنگ طبقاتی و در برخی مواقع بالا بودن میزان تحصیلات را از جمله علّل دوری از مصرف مواد مخدر اظهار کرد.

 

 

 

عنوان نظریه

نام صاحب نظر

و

منبع

و

پیش بینی نظریه

(فرضیه)

 

مفروضات اساسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کارکرد گرایی

(تبیین ساختاری

 و

 خدمتی)

 

 

 

 

 

 

 

آگوست کنت

اسپنسر

دورکهایم

 

 

 

 

 

 

تبیین در علوم اجتماعی درآمدی به فلسفه علم الاجتماع

نوشته: دانیل لیتل

ترجمه: عبدالکریم سروش

 

 

 

1. چرا جامعه ما این پدیده را به عنوان پدیده ای کارکردی تحمل می کند و چه کمکی به کل جامعه ایران میکند؛ برای نهادهای سیاسی- اجتماعی و . . . چه خدمتی را میتواند ارائه دهد.

چرا تمایل به مصرف روانگردانها و مواد مخدر در بین جوانان در ایران تشدید یافته است.

اساس این نظریه بر می گردد به تفکر اُرگانیسیم یا نظریه ی که در واقع جامعه را تشدید می کند به موجودی زمینی، موجود زمینی که دارای اعضاء و جوارح است و هر کدام از این اعضا در خدمت کّل خدمتی را ارئه می کنند و سودمندی دارد که هم حیات کّل و هم حیات جزء و ماندگاریش وابسته به آن موجود خدمت است. کارکرد می تواند برآیند ساختار را تعریف کند. کارکرد نتیجه ای است که یک ساختار اجتماعی خاص می تواند در پی داشته باشد.

در کارکردگرایی اساسی ترین بحثی که داریم این است که:

P در S باقی است. (p در یک جامعه ای نه دفعتاً بلکه پایدار و عموماً به چشم میخورد. P توانایی تولید S را دارد.)

P استعداد تولید B در S را دارد.

پس P در S باقی است، چون مستعد تولید B است. (استعداد P برای ایجاد B موجب بقای P در S خواهد بود.)

که مهمترین فرض در کارکردگرایی است.

در اینجا استنتاج ما معادل فرضیه هاست:

A"B            B"C           A"C

اصل روش شناختی که در کارکردگرایی وجود دارد این است که بین تبیین کارکردی و تبیین علمی تمایزی قائل شد. در اینجا می توان از مقایسه به عنوان یکی از اصول روش شناختی یاد کرد. قابل ذکر است که در کارکردگرایی این امر یک امر پذیرفته شده است که ما در سطح کلان می توانیم پدیده های اجتماعی را بررسی کنیم و در سطح خرد موضوع مورد بررسی قرار نمیگیرد و این یک اصل روش شناختی در کارکردگرایی میباشد.

 

انطباق(منطبق کردن) مفروضات بر پدیده های اجتماعی(دلایل گرایش جوانان «دختر و پسر» به مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی«مواد مخدر»):

 

ما در تحلیل کارکردی عملاً پیامدهای یک پدیده را مورد بررسی و بحث قرار می دهیم. ما هر پدیده ای را ولو اینکه پدیده ای نابهنجار باشد، حتی آسیبهای اجتماعی، را باید از طریق کارکرد یا سودمندی که برای جامعه و یا آن نظام دارد مورد تحلیل قرار دهیم. وقتی می بینیم که یک پدیده ای دارای کارکرد است می توانیم تشخیص دهیم که ساختاری وجود دارد و عناصر پایداری، که یکی از عناصر مهم ساختارهاست. در کارکردگرایی یک پدیده خدمتی را که به کّل جامعه می تواند ارائه دهد حتماً نباید وجه مثبت داشته باشد.

اعتقاد کارکردگرایان بر این است که جرم و انحرافات و آسیبهای اجتماعی نوعی توجه یا عبرت آموزی برای دیگران ایجاد می کنند.

مصرف مواد مخدر در بین جوانان عمومیت دارد، به دلیل اینکه اخیراً این موضوع به عنوان منزلت اجتماعی تلقی می گردد، و این امر تولید کننده کارکرد است. آنچه جوانان به دنبالش هستند راهی است که از طریق آن بتوانند راحتتر از مشکلات زندگی خود فرار کنند. شاید بتوان گفت که کارکرد اعتیاد به مواد مخدر خصوصاً روانگردانها که اکثر قریب به اتفاق آنها دارای دوره ترک و رهایی نمی باشند و فرد مصرف کننده تنها با مرگ است که رهایی پیدا می کند، این باشد که باقی اقشار جامعه که مصرف کننده اینگونه مواد نیستند، قدر سلامتی و زندگی خود را بیشتر بدانند. بررسی پیامدهای اعتیاد به روانگردانها و مواد مخدر بر روی جوانان یک تحلیل کارکردی است.

 

 

عنوان نظریه

نام صاحب نظر

و

منبع

و

پیش بینی نظریه

(فرضیه)

 

مفروضات اساسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تبیین مادی معیشتی

(ماتریالیسم)

 

 

 

 

 

 

کارل مارکس

هاری بریورمن

چارلل سابل

زایت لین

جراک کوئن

جان رایمر

مروین هاریس

اریک فروم

هابر مارس

 

 

 

 

تبیین در علوم اجتماعی درآمدی به فلسفه علم الاجتماع

نوشته: دانیل لیتل

ترجمه: عبدالکریم سروش

 

 

1.  به نظر می رسد بین مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی و وضعیت اقتصادی(رفاه مالی) رابطه وجود دارد.

 

عناصر عمده رویکرد ماتریالیستی را میتوان در نکات ذیل خلاصه کرد:

16.      راه درک ایدئولوژی و ساختار اجتماعی این است که اجزاء آنها را در تطابق خدمتگزارانه نسبت به نیازهای ساختار اقتصادی و نظام مالکیت ببینیم.

17.       اعضای هر طبقه رفته رفته نسبت به منافع مادّی مشترکشان آگاهی حاصل می کنند و لذا برای تبیین رفتار سیاسی افراد، کشف تعلق طبقاتی شان اهمیت بسیار دارد.

18.       مطابقتی است میان قدرت سیاسی هر طبقه و حقوق مالکانه آن، و نسبتی است میان آن سمت و توسعه نیروهای تولید.

19.       میان رشد تکنولوژیک و نهادهای اجتماعی تولید و تحول نهادهای ایدئولوژیک و فرهنگی و سیاسی نظمهای علّی کلان برقرار است.

این در حالی است که در مورد آگاهی و نحوه تکوین آگاهی در جامعه طبقاتی سه عنصر کانونی وجود دارد:

1.اعتقاد و گرایش مردم در هر سیستم اجتماعی، کار علل را می کنند. آنها بر ثبات جامعه و بر قابلیت تحول آن اثر می نهند و ذاتاً طبقاتی اند.

2.نهادهای بادوام اجتماعی در شکل دادن، راسخ کردن یا از میان بردن اعتقادات و گرایشها، سهم مؤثری دارند، از نهادهای رسمی گرفته تا نهادهای غیررسمی. هر جامعه طبقاتی دسته عظیم و متنوعی از نهادها را در خدمت دارد تا خصلت استثمارگر روابط اجتماعی آن را پوشیده نگه دارند.

3.   در هر جامعه طبقاتی، این نهادها تحت تأثیر فشارها و انگیزشهای ناشی از منافع طبقاتی قرار دارند. مجاری این تأثیرات، به اختصار عبارتند از: نهادهای خادم روابط مالکانه، کارشان آسانتر است تا نهادهای کارشکن. طبقه حاکم همه امکانات و منابع مالی، اطلاعاتی و سازمانی را برای ریشه کن کردن با متوقف کردن نهادهای کارشکن در دست دارد. افراد شاغل این نهادها، عموماً از طبقه حاکم یا مزدورانشان هستند.

 

انطباق(منطبق کردن) مفروضات بر پدیده های اجتماعی(دلایل گرایش جوانان «دختر و پسر» به مصرف روانگردانهای صنعتی و شیمیایی«مواد مخدر»):

 

نظریه مادی معیشتی بر نظم تأکید می کند، بر تضاد منافع بین مناطق قدرت تأکید می کند و می خواهد آنها را در بطن امور پدیده های اجتماعی توضیح دهد. در دیدگاه ماتریالیستی عینیتها بر روی ذهنیتها مؤثر هستند، یعنی عینیتها مقدم هستند بر ذهنیتها.  در تبیین مادی معیشتی آسیبهای اجتماعی را میتوانیم ناشی از نابرابری طبقاتی بدانیم. در مبحث اعتیاد طبقات اجتماعی مختلف، ائیدلوژیهای و فلسفه و ذهنیت متفاوتی دارند. این در حالی است که در طبقات فرودست جامعه که امکان تغییر و تحول در شرایطشان وجود ندارد، به تدریج ائیدلوژی تخریب خود را از طریق اعتیاد و یا آسیبهای دیگر نشان می دهد. بیکاری جوانان و دست نداشتن در مناسبات تولید و دسترسی به پول بادآورده سبب می شود که گرایش به اعتیاد بیشتر پیدا کنند و به دلیل اینکه ائیدلوژی لازم برای استفاده از امکانات را در اختیار ندارند، طبیعتاً اعتیاد در این گروهها بیشتر دیده می شود.

 

******تولدم مبارک******

0
0

تولدتون مبارک 

به خدا قسم دقایق زندگی ام بدون فکر تو از جلوی چشمانم و از درون ذهنم عبور نمی کند ...

 

 گاهی اوقات توی زندگی یه فرصت کوچیک پیش می یاد تا ما آدمها از زندگی زمینی و اون دغدغه ها و گرفتاریها و دل مشغولیهامون دست بکشیم و فراموششون کنیم اون موقع هست که فقط خودمون رو می بینیم و سعی می کنیم تمام لحظات باقی مونده رو صرف خودمون می کنیم و اون فرصت طلایی می تونه روز مقدس و با شکوهی باشه که ما توی اونروز متولد شدیم.روزی که می تونه بهترین روز زندگیمون باشه.اون روز است که می تونیم سری به خودمون بزنیم و حال دلمون رو بپرسیم و با صدای بلند خودمون رو صدا کنیم و از ته قلب به خودمون بگیم :دوست دارم عزیزم و می خوام باور کنی که هیچ کس به اندازه من دلش برات نمی سوزه و توی لحظات زندگی حامی و پشتیبانت نیست.می خوام باور کنی که هیچ قلبی پیدا نمی شه که فقط مال تو باشه وفقط به خاطر خودت وبرای خودت بتپه جز قلب خودت.می خوام باور کنی که چقدر دوستت دارم وچقدر برام با ارزشی و همه زندگی من تو ی تو خلاصه می شه   آره عزیزم تو همه زندگی منی.......

 

و با خودمون عهد ببندیم که با اطرافیانمون مهربون تر از قبل باشیم و سعی کنیم تا اونجایی که می تونیم دل کسی رو نشکونیم تااون  وقت کسی هم پیدا نشه که دل ما رو بشکونه. سعی کنیم مسئولیت پذیر باشیم و فقط برای زنده موندن رندگی نکنیم بلکه در زندگی هدف داشته باشیم در زندگی و برای رسیدن به هدف مورد نظرمون تلاش کنیم .ام اینم یادمون نره که یکی اون بالا هست که ما رو از خودمون هم بیشتر دودت داره وهیچ وقت تنهامون نمی زاره و خودش بهتر می دونه چقدر دوستش دارم و همیشه به یادشم و  شکر گزارشم و هر چی تو زندگی دارم اون بهم بخشیده..................

نحوه پروپوزال نویسی(دوره مقدماتی)

0
0

نحوه پروپوزال نویسی(دوره مقدماتی)

 

How to choose Research Topics

انتخاب مـوضوع پژوهـش

 

معیارهای انتخاب عنوان

1.  ضرورت

2.  مناسبت

3.  احتمال موفقیت

4.  تاثیر نهایی حاصل از پیامدهای پژوهش

 

Should we do it?

 

1.  مقوله های اخلاقی و وجدانی (پذیرش از نظر اخلاقـی)

 

2.  کفایت و کارایی اطلاعات موجود

 

Why should we do it?

1.  تمرکز بر نیاز ها و دغدغه های جامعه

 

2.  ابعـاد و شدت  مسأله

 

Can we do it?

1.  تـوانایی -  زیر ساخت و منابع گروه پژوهشگر

 

 

2.  هزینه پروژه تا چه حد قابل قبول است (توجیه اقتصادی)

 

What does the stakeholder get out of it?

 

1.  احتمال بکارگـیری نتایج پژوهـش

 

2.  کمک به ارتـقا. سـلامت جامعه

 

خصوصیات یک عنوان خوب:

   کلمات کوتاه ورسا و یک زبان

   عبارات گویا

   کلمات مناسب

   سوالی نباشد

   زمان ومکان در مطالعات اپیدمیولوژیک

   عنوان براساس روش کار

 

معیار ها:

1.  مقوله های اخلاقی و وجدانی

2.  ( پذیرش از نظر اخلاقـی)

3.  کفایت و کارایی اطلاعات موجود

4.  تمرکز بر نیاز ها و دغدغه های جامعه

5.  ابعـاد و شدت  مسدله

6.  تـوانایی -  زیر ساخت و منابع گروه پژوهشگر

7.  هزینه پروژه تا جه حد قابل قبول است(توجیه اقتصادی)

8.  احتمال بکارگـیری نتایج پژوهـش

9.  کمک به ارتـقاء سـلامت جامعه

تحقـیـق یعـنی  . . . . ؟

 

  هر گـونه تلاش جهت درک مجهولات و گسـترش دایــره معـلـومـات .

  جمـع آوری ، بررســی  و  تفـســیر نظام  یافــته داده ها  به منـظور پاسـخ به یک پرســش یا حل یک مشـکل خاص .

 

انواع تحـقیق:

دیدگاه اول :

 

1.  تحقیـق بنیـادی

2.  تحقیـق کاربـردی

3.  تحقیـق بنیـادی-کاربردی

 

دیدگاه دوم :

 

1.  تحقیـق قیـاســی

2.  تحقیـق اســتقرایـی

Protocol      منشور تحقیق

 

بـیــــــــــــــــان مســـــــــــــــــــــئله

Design of Epidemiological studies

انواع مطالعات اپیدمیولوژیک

 

 

  1. Observational مشاهده ای
  2. Descriptive         توصیفی
  3. Case Report            گزارش مورد
  4. Case Series            سری موارد
  5. Cross-Sectional            مقطعی
  6. Analytical        تحلیلی
  7. Cross-Sectional            مقطعی
  8. Case-Control            مورد-شاهدی
  9. Cohort            همگروهی
  10. Interventional مداخله ای
  11. Clinical Trials بر روی انسان))       کارآزمایی بالینی
  12. Laboratory Studies       آزمایشگاهی

 

مزایا و معایب

مزایا: سهولت اجرا, هزینه کمتر, صرف وقت  کمتر, سریع الاجرا, برای یک معلول خاص چند عامل خطرسنجیده می شود. جهت بیماریهای نادر

معایب:  چون عامل خطر در گذشته رخ داده , از کنترل محقق خارج است و لذا دقت اطلاعات جمع آوری شده مطلوب نخواهد بود

 

 

 

 

 

تحقیق موفق:

دارا بودن اهداف مشخص و قابل دسترس

داشتن بیان مسـئله روشن و مستدل

برنامه ریزی دقیق و منسجم جهت دستیابی به اهداف به آسانی

جمع آوری اطلاعات دقیق و لازم جهت نیل به اهداف

عدم  تعصب در تمام مراحل تحقیق

نتیجه گیری منطقی فقط بر اساس نتایج

 

Statement of the problem

and

literature review

بیان مسئله
statement  of  the  problem

1.  از بخش های مهم و زیر بنایی برای نگارش پیش نویس طرح تحقیقاتی بیان مسئله است که ضمن آشنا کردن خواننده با موضوع تحقیق در روشن نمودن مراحل بعدی پژوهش مثل اهداف وروش ها تاثیر زیادی دارد

2.  در این بخش محقق فواید ناشی از تحقیق را به روشنی توضیح میدهد و ایده تحقیق را توجیه می کند تا ضرورت آن احساس و اهمیت آن آشکار شود

3.  اولین بخش از پیش نویس طرح که ما را با کلیات مسئله و نحوه بررسی آن آشنا می کند

4.  در ارائه بهتر طرح به مسئولین و تامین کنندگان بودجه و توجیه آنها موثر است

5.  به زبان ساده و غیر تخصصی نوشته شود

 

 

هدف از نوشتن بیان مسئله توجیه افراد زیر است:

1- خود محقق

2- همکاران طرح

3- خوانندگان

4- مسئولین و تامین کنندگان بودجه

 

خوب دانستن مسئله خود بخشی از حل مسئله است .

یک  کار برد مهم بیان مسئله استفاده از آن در نوشتن گزارش تحقیق و مقاله است

به دلیل اهمیت بیان مسئله باید بدانیم چگونه نوشته شود و چه نکاتی باید رعایت شود.

نکات مهم در نوشتن بیان مسئله:

1- تعریف مشکل ( توضیح مسئله)

2- ذکر وسعت مسئله در ایران و جهان با ارایه آمار واطلاعات

3- ذکر اهمیت تحقیق در مورد مسئله

4- نحوه برخورد با مشکل، راه حل ها و خدمات موجود (وضع موجود)

5- عواض ناشی از تداوم این شکل

6- ذکر عوامل مؤثر به موضوع

7- تناقص های موجود و نارسایی ها در صورت وجود

8- توضیح بیشتر عنوان طرح ( در این تحقیق چه کاری انجام می دهید)

9- اشاره به موضع دولت و مسئولان

10- فواید ناشی از اجرای طرح

هفت بند اول حتی الامکان دارای منبع باشد ( ذکر شماره منبع)

 

گاهی هدف نهایی پژوهش را در قالب چند جمله در پایان بیان مسئله می آورند.

 

نمودارعلیتی:

  مجموعه ای از جزایر علت و معلولی که از طریق  پیکانهایی که جهت و نوع رابطه را مشخص می کند به هم وصل شده اند.

 

برای نوشتن بیان مسئله چگونه عمل کنیم:

مرحله اول:  ضرورت ( تعریف مسئله- وضعیت موجود- تحقیقات فعلی)

مرحله دوم:  یک شمائی از تحقیق خود را مشخص می کنیم

مرحله سوم:  نتایج بدست آمده چه فایده ای،  دارند.

حجم: 1-2 صفحه ( 1000 کلمه)

 

تعریف واژه ها:

  بعد از بیان مسئله باید واژه های مهم را بطور علمی و عملی تعریف کرد.( واژه هایی که در عنوان یا بیان مسئله بکار برده شده اند و احتیاج به تعریف دارند).

  ممکن است کاربرد یک اصطلاح در تحقیق با معنای علمی آن کاملاً مطابقت نداشته باشد در این صورت معنا و کاربردی که محقق از آن انتظاردارد به صورت « تعریف عملی» بیان می شود. واژه هایی که معمولاً نیاز به تعریف دارند.

اگر واژه های که بکار می بریم عیناً در کتاب های رفرانس آمده اولین بار آن

را کامل می نوسیم و بعد می توان اختصار آن را (Abbreviation) بکار برد.

 

بررسی متون literature  review:

1.  پژوهشگرباید بداند چه مدارکی در زمینه تحقیق وجود دارد وچه کارهایی تاکنون انجام شده است

2.  مرور متون به معنی مطالعه وسیع ، کامل و منظم کلیه نوشتارهای چاپ شده در باره موضوع پژوهش می باشد و همچنین باید نقاط قوت و ضعف هر مقاله مورد توجه قرار گیرد

3.  بررسی متون می تواند شامل استفاده از عقاید ، مشاهدات افراد ، منابع آماری  ، اطلاعات موسسات و سازمانهای معتبر مثل wHO و آثار مکتوب در نشریات و کتب معتبر باشد

 

دلایل اهمیت بررسی متون:

1- ممانعت از دو بار کاری در انجام پژوهش

2- درک بهتراز وسعت مساله

3- آشنایی با مشکلات احتمالی و راه حل های پیشنهادی

4- استفاده از روش های دیگران

5- تامین دلایل کافی برای دیگران جهت همکاری وپشتیبانی

6- استفاده برای نوشتن بیان مسئله ، گزارش تحقیق ( مقدمه و بحث ) و مقاله

 

در بررسی متون باید به دونکته توجه کرد:

الف :  تورش در مرور متون

1- کوچک شمردن اختلاف نظرها و نتایج متفاوت

2- محدودکردن منابع به مقالات موافق نظر نویسنده

3- نتیجه گیری غیر صحیح بر مبنای مطالعات ابتدایی یا تعمیم دادن غلط نتایج

ب : عدم رعایت ملاحظات اخلاقی در مرور متون

 

چه قسمتهایی از یک مقاله آورده می شود:

بعد از انتخاب یک استراتژی مناسب برای جستجو و انتخاب مقاله های معتبر و مرتبط با موضوع از هر مقاله قسمتهای ذیل آورده می شود

  نام محقق

  عنوان مقاله

  نوع مطالعه

  نمونه مورد بررسی

  حجم نمونه

  روش کار و نحوۀ جمع آوری داده ها

  مهم ترین یافته ها

  نقاط قوت و ضعف ( نقد مقاله )

موارد فوق به اضافه کد فهرست نویسی و نام مجله در کارت ایندکس نوشته میشود

 

معیارهای کسب اطلاعات:

‏): جهت استفاده به حد کافی جدید باشد.Time Factor 1. تازگی (

): ارتباط معقول منبع اطلاعاتی با موضوع مورد بحث .Relevance 2. مناسبت (

: تا چه حد بایافته ها و روش های ما قابل قیاس است. (Compatibility) 3. قابل قیاس

4. قابل اعتماد : منابع کسب اطلاعات, روشهای جمع آوری ونتیجه گیری تا چه حد قابل اعتماد است (استفاده از گزارشات پزشکی مجلات یومیه صحیح نیست)

 

منابع مورداستفاده دربررسی متون:

1.  . مجلات خارجی وداخلی (تحقیقاتی , مروری و غیرو)

2.  . کتب

3.  . سایتهای الکترونیکی رایانه ای

4.  Med. Line (Pub Med), Excerpt Medical, Current Contents

5.  . پایان نامه ها

6.  . کتاب شناسی موجود در انتهای مقالات (مروری و غیرو)

7.  . کتابچه خلاصه مقالات کنگره ها و همایش ها

8.  . گزارشات و آمارهای رسمی

9.  . مشاهدات بالینی و گزارشات رسمی

10.          . گزارشات و نتائج بررسی های انجام شده در مناطق خاص

11.          . کارت ایندکس

12.          گزارشات و منابع موجود در انجمن های علمی و سازمانها

 

اهداف و فرضیات و سوالات:

(GOALS اهداف پژوهش (

  اهداف پژوهش مستقیماً از موضوع پژوهش مشتق می شوند

  با ذکر آن حدود کار و مراحل رسیدن به هدف روشن می شود

  زیربنای متدولوژی هر تحقیق با نوشتن اهداف معین می شود

اهداف کلی:

     چیزی است که در انتهای تحقیق به آن خواهیم رسید

  معمولاً در قالب یک جمله رسا و قابل فهم بیان می شود

اهداف ویژه:

  برای رسیدن به هدف کلی  آن را به اجزاء کوچکتر تبدیل می کنیم

  اهداف ویژه نقشه ای است که مسیر رسیدن به هدف کلی را گام به گام مشخص می کند

  مجموعه نتایج اهداف ویژه ما را به هدف کلی پژوهش می رساند

  به صورت عبارت نگاشته شود

  اهداف فرعی

  اهداف کاربردی

 

نکاتی که باید در نوشتن اهداف رعایت شود.

1.  به صورت منطقی بیان شوند.

2.  به صورت عملی و قابل اندازه گیری بیان شوند.

3.  واقع بینانه باشند( قابل دسترسی باشند و مهم ترین عوامل مسئله ساز را شناسائی کند).

4.  روشن و واضح باشند.

5.  با افعال قابل سنجش بیان شوند.

  افعال مناسب: تعیین کردن – مشخص کردن – مقایسه کردن

 افعال نامناسب: درک کردن – فهمیدن – اعتقاد داشتن- بررسی

نکته:

چگونگی نگارش اهداف متأثر از روش تحقیق است از این رو حتی می توان از روش شیوه نگارش اهداف به نوع مطالعه پی برد.
 در نوشتن اهداف مطالعات تحلیلی باید به جهت مطالعه دقت نمود.

فرضیات و سؤالات Hypothesis and Questions

تعریف فرضیه:

 پیش داوری عالمانه ای که رابطه میان دو یا چند متغیر را بیان و از طریق آزمایش علمی صحت و سقم آن تعیین می گردد.

اهداف از نوع توصیفی ( تعیین شاخص توصیفی متغیر)               سؤال
 اهداف از نوع تحلیلی ( تعیین ارتباط بین دو متغیر)                    فرضیه

نکته:

  برای هر هدف توصیفی یک سؤال و برای هر هدف تحلیلی یک فرضیه مطرح می شود.

  تعداد فرضیات و سوالات با تعداد اهداف ویژه باید برابر باشد

انواع فرضیات:

  فرضیه آماری صفر یا خنثی (0H)

 در این نوع فرضیه هر گونه تفاوت یا ارتباط بین متغیرها رد می شود.

  فرضیه تحقیق (H1)

   پیش بینی و جهت گیری محقق را نشان می دهد و به دو دسته تقسیم می شود.

1- فرضیه دو دامنه: جهت گیری ندارد.

2- فرضیه یک دامنه: جهت گیری را در نوع تفاوت بیان می کند.

نکته: وجود هماهنگی بین اهداف ، سؤالات فرضیات، متغیرها ، روش کار ، پرسش نامه و ... ضروری است.

 

Variables متغیرها:

مشخصه یک فرد ، شیئ، یا پدیده که قابل اندازه گیری بوده و بتواند مقادیر مختلفی را بپذیرد.

 

انواع متغیر ها بر اساس خصوصیات متغیر:

انواع متغیر ها(بر اساس خصوصیات متغیر)

1.  متغیر کمی: به صورت عددی قابل اندازه گیری است. متغیر کمی پیوسته مقادیر کسری را هم می پذیرد ولی متغیر کمی گسسته این امکان را ندارد.

2.  متغیر کیفی: این متغیری تنهاکیفیت صفات را بیان می دارد.

 

انواع متغیر ها (از لحاظ نقش و اهداف تحقیق):

1.   متغیر مستقل: متغیری است که محقق تاثیر آن را بر سایر متغیرها مورد سنجش قرار می دهد.

2.   متغیر وابسته: متغیری است که متغیر مستقل بر روی آن اثر می کنند.

3.   متغیر زمینه ای یا دموگرافیک: متغیری است که نه مستقل و نه وابسته است اما در نظر گرفتن آن می تواند مفید باشد، مثل سن،جنس، وضعیت تأهل، شغل، محل سکونت.  

 

4.   متغیر مخدوش کننده: متغیریا متغیرهائی که برروی رابطه علی و معلولی بین دو متغیر تأثیرمی گذارند و باعث جلوه داده شدن قوی تر یا ضعیف تر این رابطه می شود.

 

نقش متغیرها در یک مطالعه متفاوت است. این نقش به طور کامل مربوط به اهداف مطالعه است. به عبارت دیگر این هدف تحقیق است که تعیین می کند یک متغیر چه نقشی دارد.

تعریف متغیر

  تعریف علمی متغیر

   تعریف بر اساس منابع معتبر

  تعریف کاربردی متغیر

   محقق در تحقیق خود متغیر مورد نظر را چگونه تعریف کرده است .

هرچقدر تعریف کاربردی نزدیک به تعریف علمی باشد،سنجش متغیر علمی تر خواهد بود.

 

مقیاس های اندازه گیری متغیرها
 (Scales of Measurements)

 

1- مقیاس اسمی(Nominal Scale):

مقیاسی که تنها به نام گذاری، طبقه بندی مشاهدات می پردازد.

ابتدائی ترین مقیاس است.

غیر از شمردن هیچ کار آماری جهت این مقیاس نمی توان انجام داد.

2- مقیاس رتبه ای (Ordinal Scale):

مقیاسی است که علاوه بر نام گذاری و طبقه بندی مشاهدات  به تعیین رتبه آنها نیز می پردازد.

ارزشی بالاتر از مقیاس اسمی دارد.

تنها مشاهدات را شمرده و تحلیل ریاضی بامشاهدات نمی توان انجام داد.

3- مقیاس فاصله ای(Interval Scale):

علاوه بر نام گذاری، طبقه بندی و تعیین رتبه مشاهدات به تعیین فاصله مقادیر نیز می پردازد.

مبدأ اندازه گیری در این مقیاس...

ارزش این مقیاس....

4- مقیاس نسبی(Ratio Scale):

علاوه بر نام گذاری، طبقه بندی، تعیین رتبه مشاهدات و تعیین فاصله آنها به تعیین نسبت مشاهدات نیز می پردازد.

مبدأ اندازه گیری در این مقیاس...

ارزش این مقیاس...

ویژگی های یک مقیاس خوب:

1.  مناسب باشد (appropriate)

2.  قابل اجرا باشد (practicable)

3.  کاملاً قوی باشد (Sufficiently powerful)

4.  تعریف روشن طبقات (Clearly defined categories)

5.  طبقات کافی (Sufficient categories)

6.  جامع باشد (Comprehensive)

7.  مانع باشد (exclusive)

روش کار

اجزا عمومی متدولوژی در اکثرمطالعات:

  زمان و مکان انجام تحقیق

  تعریف واحد نمونه گیری و اشاره به ریزه کاریهای نمونه گیری

  اشاره به عدد حجم نمونه

  تعیین مشاهده گران و نحوه هماهنگی آنان

اجزای متدولوژی در مطالعات اپیدمیولوژیک:

  زمان و مکان انجام تحقیق

  تعریف واحد نمونه گیری و اشاره به ریزه کاریهای نمونه گیری

  تعیین نوع پرسشنامه و روش اعتبار  و پایایی سنجی و روش جمع آوری آن

  تعیین مشاهده گران و شرح فعالیت و نحوه هماهنگی آنان

اجزای متدولوژی در مطالعات مورد ـ شاهدی:

  تعریف بیماری

  معیارهای قابل قبول بودن گروه مورد

  منابع انتخاب مورد

  تعریف مواجهه و نحوه سنجش آن

  نحوه انتخاب شاهدها

  نحوه هماهنگ سازی

  معیارهای قابل قبول بودن

  منابع شاهدها

اجزای متدولوژی در مطالعات همگروهی:

  تعریف مواجهه

  معیارهای قابل قبول بودن

  منابع انتخاب نمونه ها

  تعریف پیگیری   و پیامد

  تعیین پیگیریهای از دست رفته

مدیریت پروژه تحقیقاتی Research Management

مدیریت پروژه:

  برنامه ریزی اجرائی ( طرح کار)

  سازمان دهی

  راهبری

  پایش

خصوصیات همکاران در انتخاب اعضاءپروژه:

1.  اجرای دستورات )به دستورات دقیقا عمل کنند، خود سر نباشند و اعمال سلیقه نکنند(

2.  دقت عمل

3.  مرخصی ها و زایمان

4.  سلامت جسمی و روحی داشته باشند.

5.  روحیه همکاری

6.  وظیفه شناسی

7.  علاقه بکار

8.  رضایت شغلی

انتخاب اعضاء پروژه از ارکان برنامه کار و تعیین بودجه است.

Pretest and pilot study

تجزیه و تحلیل اطلاعات مطالعه  Pilot

اصلاح طرح کار – بودجه و ... با توجه به نتایج Pilot

 

برنامه ریزی PLANNING:

تعریف: برنامه ریزی شامل تدوین اهداف است وسپس تعیین اقداماتی که مارا به آن هدف می رساند .                                   

مراحل برنامه ریزی:

1.  مرحله نظری

2.  مرحله طراحی مطالعه

3.  مرحله جمع آوری داده ها

4.  مرحله تحلیل داده ها

5.  مرحله انتشار نتایج

  در برنامه ریزی باید مشخص شود هر مرحله :

   1- در چه زمانی انجام می شود

2- به چه امکاناتی نیاز دارد

3- با مسئولیت چه کسی انجام می شود

برنامهریزی اجرائی چیست؟

Gant

طرح کار (جدول Gant ):

عبارتست از یک برنامه زمانی که اجزای مختلف یک  پروژه  تحقیقاتی و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر را به روشنی خلاصه می کند و زمان هر مرحله از کار و مدت انجام آن فعالیت را نشان می دهد.

          طرح کار چه امکاناتی به شما می دهد؟

  چه فعالتهای لازم است در کل طرح به انجام برسد و باید  در برنامه ریزی اجرائی و بودجه مدنظر قرار داد

  چه کسانی مسئول چه کارهایی هستند که بتوان طرح کار آنها و شرح وظایفشان را تهیه کرد

  زمان اجرای هر فعالیت چه زمانی است

پایش:

تعیین معیار سنجش عملکرد

سنجش عملکرد در زمان مناسب

تطبیق عملکرد با برنامه

انجام اقدامات اصلاحی

بودجه بندی:

1-هزینه پرسنلی

2- هزینه خدمات قراردادی

3- هزینه وسایل و مواد

    الف ) وسایل غیر مصرفی

    ب) مواد مصرفی

4- هزینه مسافرت

5- سایر هزینه ها

چند توصیه در مورد بودجه:

1.  همه فعالیتها و خدمات هزینه بر را در نظر بگیریم تا بعداً کم نیاوریم.

2.  در پروژه های طولانی تورم را در نظر بگیریم.

3.  از امکانات سایر ارگانها ، سازمانها و ... استفاده کنیم (امانت  هدیه – کرایه)

4.  در صورت امکان با اصلاح  روش کار ( case- control به جای cohort   و ...) تغییر  روش  نمونه گیری ؛ تغییر حجم نمونه؛ بودجه را کاهش دهیم.

5.  سایر هزینه ها فراموش نشود.

6.  برای تعیین تعداد مسافرتها از واحد سفر-نفر استفاده نمایید.

مروری بر آمار توصیفی:

روشهای خلاصه سازی داده ها

       نمودار

        جدول

     شاخصها

   مرکزی

   پراکندگی

 

نمودار دایره ای:

متغیرهای کیفی (اسمی – رتبه ای)

 

نمودار ستونی:

   متغیرهای کیفی

    (اسمی-رتبه ای)

 

نمودار هیستوگرام:

  متغیرهای کمی

  محور عمودی: فراوانی هر گروه

 

انواع جدول:

1.  جدول یک بعدی

2.  جدول دو بعدی

3.  جدول سه بعدی

 

شاخصها:

1.  مرکزی

2.  نما

3.  میانه

4.  میانگین

5.  پراکندگی

6.  دامنه

7.  میانگین انحراف

8.  پراش

9.  انحراف معیار

10.          ضریب تغییرات

میانگین:

         خواص

      محدودیتها

  X=Sxi/N 

 

Outlines

*ارزش  هیــچ   عـمـــلی   همـاننــد تحقیق   نیســت.

*سخن اهل  دانش  اگـر  درست باشـد  درمـان  واگـر  نادرسـت باشــد  درد است .

* دائمــاً کارهـــا را ارزیابـی کنـید تا دریابید  به  جلو حرکت می کنید یا  به  عقب  برمــی گــردید.

 

 

دکتر حسین ابوالحسن تنهایی

0
0

چکیده مطالب فصل پنجم کتاب "جامعه شناسی نظری مبانی،اصول و مفاهیم" نوشته ی دکتر حسین ابوالحسن تنهایی

با عنوان:(مفاهیم فرا مکتبی و بنیادی تحلیل نظری[1])



[1] Fundamental Analytical concepts

 

شاکله ی اصلی هررشته ای از ترکیب دو دسته ی اصول تشکیل می شوند: الف- اصول بنیادی و فرامکتبی، ب‌- اصول موضوعه ی مکتبی. روابط این دو دسته در رابطه ی

G.M.G و در قالب مثلث تبیین نظام اجتماعی فهمیده می شوند. از این شاکله ی عمومی جامعه شناسی، نظریه پردازان دو دسته مفاهیم ابرازی استخراج میکنند مه براساس آنها بتوانند موضوع های جامعه شناسی را در قالب تخیل نظری جامعه شناختی تبیین کنند. مفاهیم ابزاری عبارتند از: 1= مفاهیم ابزاری تحلیلی و 2- مفاهیم ابزاری مکتبی.

مفاهیم تحلیلی نظریه ها مجموعه ای از ابزارهای تحلیلی نظری هستند که از اصول جامعه شناسی استنتاج شده و در اشکال مفاهیم راهبردی مقوله بندی شده[1]، پژوهشگر را قادر می سازد تا به کمک این مفاهیم، فهم از یک موضوع را به نسبت چارچوب آن رشته تنظیم کند. کارکرد مفاهیم تحلیلی آن است که فهم روایط میان راهها و اهداف را در قوالب خاصی بنا بر نوع رشته ی علمی، تنظیم کند.مفاهیم تحلیلی نظریه ی جامعه شناختی آن دسته از مفاهیم ابزاری و مقوله بندی شده ای هستند که هر موضوعی را در قالب خاص رشته ی جامعه شناسی معرفی می کند. و در برابر مفاهیم مکتبی مفاهیمی ابزاری هستند که اختلاف نظریه پردازان را در تحلیل و تبیین داده ها تنظیم میکند و در برابر مفاهیم مکتبی مفاهیمی ابزاری هستند که اختلاف نظریه پردازان را در تحلیل و تبیین داده ها تنظیم میکند.

تقابل مفاهیم تحلیلی و مفاهیم مکتبی: مفاهیم تحلیلی، ابزارهای تبیینی عمومی در جامعه شناسی- که از شبکه اصول اساسی جامعه شناسی استخراج شده است- را مبنا قرار می دهد و بنابراین هیچگونه بار اعتقادی و ارزشی یا مکتبی همراه نخواهد داشت. دو مفهوم تحلیلی و مکتبی از یک اصطلاح واحد دو معنای محتلف را نشان می دهد: تفکیک این مسئله از مهمترین لوازم شرح نظریه های علمی است به عبارتی دیگر بار اعتقادی و ارزشی، گرایشی است که معمولاً در لاتین با پسوند 'ism' و در فارسی با پسوند 'گرایی' نشان داده می شود. مهمترین علامت یک مفهوم مکتبی است که براساس آن هر تحلیل ساختی یا کارکردی با تضادی، یا دیالک تیکی از تبیین های ساخت گرایانه یا کارکرد گرایانه، یا تضاد گرایانه، یا دیالک تیک گرایانه متمایز می شود. جامعه شناسان زیادی نسبت به تفکیک این دو مفهوم توجه نموده اند. تلاش باتامور و نیسبت در 'تاریخ تحلیل جامعه شناختی' از این جمله است،[2] همچنین تلاش یک جامعه شناس ایرانی که در بیش از سی سال گذشته اشکال مختلف تحلیل مکتبی مفهوم کارکرد را از مفاهیم تحلیلی آن جدا کرده و به دو مفهوم متقابل فونکسیونالیسم اندامی فونکسیونالیسم دیالکتیکی اشاره می کند.[3] ضرورت اینکه مفاهیم تحلیلی بایستی از مفاهیم مکتبی تشخیص داده شوند بویژه در آثار مرتن وکالینز روشن تر دیده می شوند. مرتن می گوید: نباید گمان برد محافظ کاری یا هر نوع تعهدات ایدئولوژیکی دیگری ذاتی این مکتب هستند در حقیقت می خواهد تأکید کند که تحلیل کارکردی[4] غیر از تحلیل کارکرد گرایانه[5] است یعنی مفهوم تحلیلی کارکرد مفهومی مجزا از مفهوم مکتبی آن است. پس به نظر مرتن دو دسته تعابیر از مفاهیم جامعه شناختی وجود دارد: 1- تفسیرهای غیر ایدئولوژیکی 2- تعابیر ایدئولوژیکی

اولین مفهوم تحلیلی: ساخت اجتماعی: اصل اول جامعه شناسی(یا اصل راهها - اهداف) دریافتیم که هر گروه اجتماعی ناگزیر از دنبال کردن راهها و اهدافی است که بین افراد مشترک است. این اشتراک دست کم یک نشانه ی عینی در رفتار ایجاد می کند: ثبات. هر الگوی مشترکی برای مشترک بودن ناگزیر باید دارای ثبات و خاصیت استخوانی باشد که میان افراد شرکت کننده، باوری مشترک را ایجاد کند. این همان رابطه ی شماره ی 3، S.FXS.SXS.G است نشان دهنده ی خصلت ساختاری گروههای اجتماعی است که به انجام رسانیدن کارکردهای اجتماعی خاص را تحت یک نظام اجتماعی به عهده دارد. بنابراین راههای مشترک را می توان چنین تعریف کرد:" روابط متقابل اجتماعی نسبتاً پایدار". بنابر نظر دورکیم، مارکس و مید، شبکه ی تقسیم اجتماعی کار محمل چنین روابطی است.

دورکیم این شبکه را در نظری ی انسجامی، مارکس آن را در نظریه ی تضادی و مید آن را در شبکه ی نقش گیری. نقش بازی به معنای رفتارگرایی اجتماعی تعریف میکند. وبر نیز این شبکه را به نسبت ارتباط کنش کنشگر با سوگیریهای فهیمانه ی کنشگر مرتبط می دانست. بنابراین می توان نعریف راههای مشترک فوق را به این نحو تکمیل نمود: "روابط متقابل نسباتاً پایدار در بستر نظام تقسیم اجتماعی کار نهادینه شده." این تعریف را انسجام گرایان معادل تعریف" ساخت " و تفسیر گرایان چون وبر ومید معادل با مفهوم "کنش اجتماعی" و بلومر آن را به عنوان "کنش پیوسته" معرفی می کند. می توان دو نتیجه گرفت:

1.  Social Structure = Social Action = Joint Action

          کنش پیوسته = کنش اجتماعی = ساخت اجتماعی                          رابطه ی: یگانگی ساخت و کنش اجتماعی و کنش پیوسته

        یعنی مفهوم این هر سه اصطلاح مختل، یکی است و به یک معنای واحد اشاره دارند.

2. ساخت اجتماعی یا معادل ان کنش اجتماعی یا کنش پیوسته عبارت است از: "وابط متقابل اجتماعی نسبتاً پایدار در بستر نظام تقسیم اجتماعی کار در اشکال نهادینه شده."

بنابر اصل اول، راههای مشترک از لوازم تشکیل یک گروه به شمار می رود. از طرفی راههای مشترک همان روابط استخوانی شکل یا ثابتی هستند که در دو معنا شناخته  شده اند: یکی مفهوم تحلیلی و دیگری مفهوم مکتبی. هرگاه جامعه شناسان براساس اختلاف مکتبی از آن بحث کنند، مثلاً وبر یا مید آن را کنش اجتماعی و مرتن یا پارسنز آن را ساخت اجتماعی می خوانند.اما هر دو مکتب به عنوان مفهومی تحلیلی معتقدند آنچه موضوع اصلی کنش اجتماعی یا ساخت اجتماعی است همان روابط متقابل اجتماعی نسبتاً پایداری است که در نظام تقسیم اجتماعی کار نهادینه شده و در سالهای متمادی مستمراً در نظام اجتماعی، شیوه های زیست خاصی را ایجاد کرده است. اگر از ساخت اجتماعی مفهوم غیرمکتبی فهمیده شود همان کنش اجتماعی است که شکل جامعه شناختی راههای مشترک است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که ساخت اجتماعی یک مفهوم تحلیلی است که به کمک آن رفتارهای جامعه شناسانه از انسان شناسانه یا روان شناسانه تفکیک می شود. اما چنانچه با توجه به مفهوم مکتبی آن تعبیر شود دیگر یک مفهوم مکتبی بوده و به عنوان وجه تمایز میان مکاتب بررسی می گردد. متون جامعه شناختی تحلیل نوع اول را تحلیل ساختی[6] و تحلیل نوع دوم یا مکتبی را تحلیل ساخت گرایانه[7] می نامند. هرگاه موضوع به عنوان عناصری از روابط متقابل اجتماعی نسبتاً پایدار در نظام تقسیم اجتماعی کار نهادینه شده تحلیل شود با تحلیلی ساختی و غیرمکتبی روبرو هستم ولی چنانچه در همین روابط متقابل فوق مثلاً به تعیین یک سویه و یک طرفه ساخت برمحتوا تاکید داشته باشیم به حوزه ی تحلیل ساخت گرایانه که تحلیلی مکتبی است وارد شده ایم.

تعاریف متعارف از ساخت اجتماعی در لغت نامه های جامعه شناسی:" 1- ساخت پایگاهی، 2- شبکه پایگاهها و رفتارهای هماهنگ، 3- سلسله فرایندهای اجتماعی در یک زمان یا برهه ی خاص 4- وجود نسبتاً پایدار یک جامعه 5- الگوی رسمی یک جامعه 6- الگوی آرمانی یک جامعه 7- سلسله روابط اشخاص 8- الگو و شبکه روابط اجتماعی 9- سلسله آرایی درباره چگونگی تقسیم قدرت میان اشخاص یا گروه هایی از اشخاص"[8] مهمترین خصوصیت مشترک در میان خصایص آورده شده در این تعریف همان پایداری نسبی روابط اجتماعی است که در شبکه ی پایگاهی و رفتارهای هماهنگ به ویژه در زمینه تقسیم قدرت قرارداد که اهمیت زمینه و بستر شبکه نظام اجتماعی کار را گوشزد می کند.

"ساخت اجتماعی که گاه هم معنی با سازمان اجتماعی بکار برده می شود، الگویی از پایگاهها و نقش های متقابل موجود در یک جامعه یا گروهها است که در برهه ی خاصی سیری نسبتاً پایدار از روابط متقابل اجتماعی را بوجود می آورد."[9] پس مجموعه ی پایگاهها و نقش ها که خاصیت تقسیم اجتماعی کار را نشان می دهند، بستری می شوند تا براساس آن روابط اجتماعی نسبتاً پایدار حاصل شود که آن را ساخت می گویند. "ساخت اجتماعی یعنی آن دسته از روابط اجتماعی بنیادی که شکل اساسی هر جامعه را تعیین کرده و محدوده ی سازمانی و مشروع افراد را برای کنش اجتماعی تعریف می کند."[10] در این تعریف ثبات روابط اجتماعی که به شکل سازمانی و مشروع توانسته یاشد محدوده ای استخوانی برای رفتارهای اجتماعی تنظیم کند، مهمترین خصیصه در تعریف ساخت اجتماعی به شمار آمده است. "ساخت اجتماعی یعنی روابط متقابل منظمی که میان عناصر مختلف یک نطام اجتماعی با جامعه وجود دارد. مثل روابط خویشاوندی، مذهبی، اقتصادی، سیاسی یا دیگر مؤسسات که در هر جامعه ساخت اجتماعی آن جامعه را تشکیل می دهد."[11] " ساخت اجتماعی یا فرهنگ در زبان جامعه شناختی به اموری عینی و واقعی اشاره می کند که گر چه قابل مشاهده ی مستقیم نیستند، اما زندگی اجتماعی را به ویژه با محدود کردن و فشارآوردن بر آنچه مردم تفکر، احساس یا زندگی می کنند، عمیقاً متأثر می کند."[12] در این تعریف ساخت اجتماعی به زمینه ای از روابط اجتماعی اشاره دارد که عینی و واقعی بوده و نشان دهنده ی خصلت استخوانی ثبات و پایداری روابط میان عناصر است و در همه ی ابعاد رندگی به واسطه ی هماهنگی اجتماعی سازمان یافته و نهادینه شده قابل بررسی است.

مطالعه ی بودن و بوریکاد (1989) نشان دهنده ی خصایص متفاوتی از ساخت است که توسط جامعه شناسان و انسان شناسان مختلف گسترش یافته است. این خصایص تعاریف متفاوتی از ساخت را گوشزد می کند: 1- ساخت به منزله ی چسب و به هم پیوستگی نهادهای اجتماعی، در نظریه ی مورداک(Murdock). 2- ساخت به منزله یک سنخ از خصایص، در نظریه ی برخی ساخت گرایان و کارکردگرایان.3- ساخت به منزله ی ساخت عمیق که فراتر ار سازمان است، در نظریه ی گورویچ.4- ساخت به منزله ی عناصر ثابت در یک نظام، نظریه ی برخی ساخت گرایان.5- ساخت به منزله ی نیروی اجتماعی تولیدکننده ی فکر، در نظریه ی مانهایم، که اساساً نظری مارکسی و یادآورنده ی تأثیر زیر ساخت بر رو ساخت است.6- ساخت به منزله ی نظام در بر گیرنده ی کنش اجتماعی.7- ساخت به منزله ی Gestalt در زبان آلمانی و الگو در زبان انگلیسی، به نمای ظاهری.8- در مجموع ساخت به منزله ی نظامی از عناصر به هم پیوسته، فشارآور، ثابت و تولید کننده ی اشکال و الگوهای منظم است.[13]

ساخت معمولاً به روابط میان اجزاء با یکدیگر و نیز اجزاء با کل سیستم اطلاق می شود که به دلیل تغییر پذیری کند. نامحسوس از خصیصه ی استخوانی ثبات و پایداری نسبی برخوردار می باشد. بایستی ساخت اجتماعی را مجموعه ی روابط متقابل اجتماعی نسبتاً پایدار در نظام نهادینه شده ی تقسیم اجتماعی کار دانست. تمام روابط و موضوعات مورد مطالعه در جامعه شناسی در مقوله ی ساخت اجتماعی جای گرفته و بررسی هر رخداد اجتماعی مستلزم مطالعه ی آن رخداد در سطح ساخت اجتماعی یا به زبان تفسیرگرایان در سطح کنش اجتماعی می باشد.

مطالعات ساختی می تواند در دو سطح انجام گیرد: الف- سطح افقی[14]: هرگاه به مطالعه ی روابط و کارکردهای اجزای یک واحد یا نهاد اجتماعی[15] یا یک سازمان اجتماعی یا کنش های اجتماعی واقع در آن، بپردازیم در واقع ساخت آن واحد اجنماعی در سطح افقی مورد بررسی قرار داده ایم. مثل مطالعه خانواده و بررسی روابط میان افراد آن.

ب- سطح عمودی[16]: مطالعه ساخت اجتماعی در سطح عمودی یعنی بررسی ارتباط میان نهادهای اجتماعی و میزان تأثیر آنان نسبت به یکدیگر. مثل بررسی رابطه ی میان نهاد خانواده و نهاد مدرسه. این نوع مطالعه می تواند در سطح ایستایی شناسی خرد یا ایستایی شناسی کلان صورت گیرد.

دومین مفهوم تحلیلی: کارکرد اجتماعی: هدف مشترک در راههای مشترک از نظر مرتن ایجاد همنوایی می کرد. این همنوایی از نظر وبر بسته به تفکر کنش گر یا از طریق راههای عقلایی بدست می آمد. مشروعیت یا بهنجارهای این همنوایی و سوگیری مشترک همان مفهوم کارکردی است که ماهیت ساخت اجتماعی را تعریف می کند. بنابراین اگرچه مفهوم کارکرد بیشترین مقبولیت خود را از تحلیل های اندام واره ای[17] اخذ می کند[18]، ولی مهمترین خصوصیت تعریف کارکرد همان فایده و نتیجه ای است که یک واقعه ی اجتماعی برای مجموعه ی ساخت یا نظام اجتماعی در پی دارد، بدون آنکه بدانیم در چه مکتبی بررسی شود.

" تحلیل کارکردی یک پدیده، وجود یک پدیده یا انجام یک فعل را به میزان فواید و نتایجی که دارد به حساب می آورد. یعنی سهمی که در حفظ ثبات در کل جامعه به عهده می گیرد."[19]

مرتن نظر رادکیلف براون را درباره ی کارکرد این چنین بیان می کند: "کارکرد هر پدیده ی اجتماعی عبارت از سهم و کمکی است که آن پدیده به زندگی اجتماعی تام میکند"[20]

نظر مرتن درباره معانی سه گانه ی کارکرد[21]: 1- فعالیتهای اجتماعی استاندارد یا عناصر فرهنگی که به کل نظام فرهنگی یا اجتماعی کمک می کند.2- تمام این عناصر کارکردهای جامعه شناختی مختلفی را به انجام می رسانند.3- وجود تمام این عناصر برای نظام اجتماعی ضروری، ناگزیر و اجتناب ناپذیر است. مرتن دقت ما را به این نکته جلب می کند که کارکرد مفاهیم ضمنی بیشماری دارد که تنها پنج معنای آن بکارگرفته شده است و محدود شدن به این معانی غفلتی عظیم از فهم معانی مختلف محسوب می شود. این پنج مفهوم متداول از معنای کارکرد عبارتند از زمانی که: 1- کارکرد به گروههای عمومی که در اشکال مراسم اجرا می شوند بر می گردد.2- کارکرد به مفهوم شغل به شیوه ای که وبر بکار برده است برمی گردد: یعنی شیوه تخصیص و ترکیب کارکردهای افراد.3- کارکرد به فعالیتهای یک پایگاه یا پست سیاسی بر می گردد.4- کارکرد به تناسب میان متغیرها(روابط متقابل) بر می گردد.5- کارکرد به سهم و نقش آن در حفظ بقای نظام اجتماعی بر می گردد. مفهومی که از زیست شناسی وارد جامعه شناسی شده است.

تعریفی از کارکرد اجتماعی: کارکرد یعنی: "اینکه چگونه (یک پدیده یا) نظام اجتماعی کار می کند، چگونه تغییر می کند و چه نتایجی بوجود می آورد- چه رابطی میان عناصریک نظام کلی وجود دارد. جایگاه هر کدام در نظام اجتماعی کجاست و اینکه هر کدام با این خصیصه ها چه نتایجی را دنبال می کنند."[22]

بنابراین نه تنها هدف مشترک راههای مشترک در مثلث تبیین نظام اجتماعی همان معانی را نشان می دهد که مفهوم کارکرد اجتماعی، بلکه روشن می کند که لازمه ی ساخت اجتماعی بناگزیر بایستی کارکرد اجتماعی می باشد، همانطور عکس آن نیز صادق است، یعنی لازمه کارکردهای اجتماعی، ساخت اجتماعی است. این تلازم و وجوب متقابل را این چنین می توان نشان داد:                                وجوب متقابل

کارکرد اجتماعی                    ساخت اجتماعی

S.s.                           S.f.

رابطه: تقابل ساخت و کارکرد

سومین مفهوم تحلیلی: نظم اجتماعی: دو مفهوم ساخت و کارکرد اجتماعی که معادلهای جامعه شناختی راهها و اهداف هستند و منتج از اصل اول جامعه شناسی میباشند، موید این معنا بودند که" روابط متقابل اجتماعی نسبتاً پایدار در موقعیتهای نهادینه شده ی تقسیم اجتماعی کار" الزاماً کارکرد خاصی را دنبال می کنند که نتیجه ی آن سهم و کمک به تمامیت نظام در راهها و اهداف مشترک، می توان به این نکته رسید که نظم و هماهنگی مهمترین شرطی است که باید در یک گروه اجتماعی و جامعه حاکم باشد.

روشن است که بدین طریق ارزشها و آرمانهای جمعی و مجموعه ی دست یافته های مجاز و مقبول جامعه یعنی فرهنگ باید در چگونگی ساخت و کارکرد اجتماعی(یعنی راهها و اهداف) دخالت کند تا نتیجه ی آن کمک به بقایای نظام باشد. این کمک زمانی ممکن می شود که جامعه در حالت نظم به سر برد.

مفهوم تحلیلی نظم: نظم Order

 

 

 

 

                                                                     اصل اول G                M              G

کارکرد اجتماعی           ساخت اجتماعی          گروههای سازمان یافته

s.s                     s.s                   s.f

 

مثلث تبیین نظام اجتماعی که نشان دهنده ی چگونگی تشکیل سه مفهوم تحلیل می باشد

تعریف از نظم فقط به معنای مفهوم تحلیلی آن است نه معنای مکتبی. به دیگر سخن نظم همان قدر برای دورکیم یا پارسنز اندام واره گرا و انسجام گرا مهم است که برای مارکس تضادگرا. زیرا تفاوت معنا و فهم از نظم در نظریه انسجامی و تضادی تفاوتی است که از مفاهیم مکتبی سرچشمه می گیرد در صورتی که معنای تحلیلی نظم از اصول عام جامعه شناسی گرفته شده است و هر جامعه شناسی علی رغم گرایش مکتبی خود ناگزیر از قبول آن است. بدون نظم نه راههای مشترک و نه اهداف مشترک هیچکدام حاصل نمی شوند، زیرا مردم پراکنده با نیازهای مختلف یا مشابه هیچ گاه در یک گروه گرد نخواهند آمد.

جامعه یعنی جمع میان افراد مختلف در مجموعه ای سازگار و منظم. ساخت نیز یعنی روابط متقابل پایدار و کارکرد به معنای نتایجی است که برای حفظ این مجموعه هماهنگ اهداف خاصی را دنبال می کند. پس نظم در ارکان جامعه از شرایط اصلی تشکیل همان اصل اول یعنی G.M.G. است. تنها تفاوت مکتبی است که مارکس یا وبر را از دورکیم جدا می کند. مارکس نظم اجتماعی را لازم می داند ولی آن را در دو طبقه ی متخاصم، مستقلاً تعریف می کند. سرانجام تضاد طبقاتی این دو نظم رودررو، جنگ نهایی طبقات بورژوا و پرولتر را تجربه پذیر خواهد کرد.

 

                              شیوه ی تولید کلان

                                                                                                                                      نظم کلی

                        طبقه استثمار شده

                                         طبقه استثمارگر  

 

 


                             نظم شناسی در نظریه مارکس                                                                                            نظم شناسی در نظریه دورکیم

نظم اجتماعی لازمه ی هر نظام اجتماعی است: "هر نظام اجتماعی یک نظم اجتماعی است که دارای میزان و درجاتی از نظم اجتماعی است و بواسطه ی همین میزان از نظم اجتماعی محافظت می شود."[23]

این لغت نامه نظم اجتماعی را در سه خصیصه بازشناسی می کند:الف- نظم اجتماعی همان چسب اجتماعی است که از طریق آن نظام بهم پیوسته می ماند. ب- نظم اجتماعی گاهی به معنای کنترل اجتماعی بکار می رود، یعنی ابزار و روش های نهادینه شده ای که اطاعت مردم در برابر ارزشها و هنجارها را تضمین می کند. ج- نظم اجتماعی موجب پیش بینی نسبی الگوی رفتار اجتماعی است.[24]

"حالتی در یک جامعه یا گروه که با هماهنگی پردامنه ای در روابط اجتماعی و نبود تضاد میان هنجارهای اجتماعی آن جامعه مشخص می گردد."[25]

وجه عام این معنا یعنی مفهوم تحلیلی نظم اجتماعی عبارت است از: "یعنی اینکه چگ.نه و چرا جوامع بهم پیوسته (چسبیده) هستند، توجه مرکزی و اصلی را در جامعه شناسی تشکیل می دهد."[26]

مارشال به طرح نظریات مختلف مکاتب جامعه شناسی یه ویژه مکتب انسجامی به رهبری دورکیم و پارسنز و مکتب تضادی به رهبری مارکس پرداخته و اختلاف نظر مکتبی این دو را با شرح نظریه ی دیویدلاک وود(1992) این چنین خلاصه می کند: "...نه نگرش مارکسی و نه نگرش دورکیمی، هیچکدام این مسئله را رضایت بخشانه حل نکرده اند، زیرا هر کدام از این دو رسش مجبورند مفاهیم مکتبی خود را که درست از مهمترین عناصر تحلیلی مکتب دیگر است(در این موضوع) بکاز گیرند."[27]

مارشال سپس به شرح عناصر و مفاهیم مکتبی نظم اجتماعی پرداخته، چنین می افزاید:" در کارهای دورکیم، مفهوم طبقه بندی اخلاقی کلید اصلی در(فهم) ساخت اجتماعی است، در صورتی که این کلید از نظرمارکس، روابط تولیدی است. یعنی یک نظریه بر ساخت پایگاهی انسجام گر اجتماعی تأکید می کند، و دیگری بر ساخت تفکیک کننده اجتماعی طبفه انگشت می گذارد..."[28]

دورکیم کارکرد نظم را،"به عنوان وابستگی متقابل"[29] اعضاء یک نظام برای تحکیم ارزشهای آرمانی و باورهای بلاشک تعریف می کند. مارکس هم بیان می کند که مفهوم تحلیلی کارکرد نظم در اشکال نهادی رو ساخت[30] جلوه گر می شود. معنای مشترک مفهوم تحلیلی نظم در نزد انسان شناسان، همان مفهوم فرهنگ است که ما آن را در طرح مثلث تبیین نظام اجتماعی هم معنای نظم در راس مثلث قرار داده ایم.

ویلبرت مور تعریف فرهنگ را در این معنا اینگونه ترسیم می کند:"فرهنگ به عنوان کل منسجم و همگن فرض می شد. (شامل دانش و آگاهی، باورها و احکام سلوک و رفتارها و نیز الگو هایی رفتاری و اشکال سازمانی). توافقی که بر سر تعریف فرهنگ به عنوان"نقشه زنی"[31] رشد کرد نیز براساس توجهی بود که نه تنها به اشکال، بلکه به کارکردها یعنی نتایج اشکال برای دیگر وجوه فرهنگ نیز شده بود."[32] مور معتقد بود در مفهوم نظم کلی جامعه- چه به معنی فرهنگ گرفته شود یا نظم- فرق عمده ای میان جامعه شناسان نیست. ((نظریه ی دورکیم درباره عناصر غیر قراردادی در قرارداد، به نظم هنجاری، یا بدنه و هیئتی از قواعدی توجه داشت که شامل وجدان جمعی می شد. مارکس و دورکیم در این تفاوت داشتند که این قواعد تا چه حد ناشی از سلطه یا توافق اند، ولی هر دو توافق داشتند که این نظم یا وجدان جمعی بر افراد حاکم و بنابراین فراتر ار آنهاست: حالتی فرافردی[33].))[34]

مهرماه 1389



[1] Categorized

[2] Bottomor and nisbet , history off sociological analysis , 1978

[3] اشرف،احمد، مجله علوم اجتماعی1347؛ 34- 9.

[4] Functional analysis

[5] Functionalistic analysis

[6] Structural Analysis

[7] Structuralistic Analysis

[8] Reading, A Dictionary of the Social Sciences, 1978; 204.

[9] Theodorson  and Theodorson "A Modern Dic. Of Sociology", 1979; 199.

[10] Mitchell, "A New Dic. Of Sociology", 1979; 199.

[11] Marshall, "Oxford Con. Dic. o Soc.", 1996; 517.

[12] Johnson, "The Blackwell Dic. of Soc.", 2000; 315.

[13] Boudon and Bourricaud "A Critical Dic. of Sociology", 1989; 193-195.

[14] Horizontal

[15] Social institution

[16] Vertical

[17] Organic analysis

[18] Marshall, "con. Dic. of Sociology", 1996; 190.

[19] Ibid

[20] Merton, "Social Theory and…", 1968; 79.

[21] Ibid

[22] Johnson "The Blackwell Dic.of Sociology" , 2000; 218.

[23] Johnson, "The Bla. dic. of Sociology" , 2000; 294.

[24] Ibid; 293-4.

[25] Theodorson and Theodorson, "A Modern Dic. Of sociology" 1979; 390.

[26] Marshall, "A Con. Dic. of Sociology" 1996; 491.

[27] Ibid; 492.

[28] Ibid

[29] Interdependence

[30] Marx and Engels, "German Ideology"

[31] Mapping

[32] Moore, W.E. "Functionalism"; 327.

[33] Superindividual quality

[34] Moore, Ibid ; 325-326.

تولد خدایان

0
0

تولد خدایان)فصل 9 کتاب جامعه شناسی دین همیلتون(

سوانسون یکی از نویسندگانی که کوشید اندیشه های دورکیم را در یک نوع بررسی کلی دین به کار بندد. وی در کتاب تولد خدایان از انواع داده ای مقایسه ای برای آزمایش تجربی نظریه دورکیم استفاده میکند و میگوید تجربه اجتماعی است که احساسات وابستگی بیان شده به صورت نمادین را ایجاد میکند. چون تجربه ی زندگی اجتماعی باورداشت دینی را ایجاد میکند پس انواع گوناگونی شرایط اجتماعی باید انواع مفاهیم متفاوت دینی را پدید آورد. وی میگوید، برای شناخت مفاهیم دینی خاص مورد اعتقاد یک قوم باید به برخی ویژگی ها یا روتبط اساسی سازمان اجتماعی آنها نظر داشته باشیم و می گوید چگونه خدایان وابسته به نیروهای طبیعی مانند باد، خورشید و دریا در موقعیتی که این نیروها به هیچ وجه ارتباط داشته باشند؟ همچنین می گوید هعمه ارواح محترم شمرده نمی شوند و برخی مورد بی اعتنایی و تمسخر قرار میگیرند. به استدلال سوانسون آنچه باید انجام داد، پیوند دادن دین با جامعه نه به صورت عام مورد عمل دورکیم، بلکه به صورت بازنگری دقیق ویژگیهای خاص خدایان، ارواح و عوامل دینی دیگر و سپس بررسی این قضیه است که کدامیک از روابط اجتماعی ویژگیهای دینی دارند. ارواح، هستی هایی نیت مندانه هستند، آنها انمسال و نیت هایی دارند و برابر با نیت هایشان آثاری بروز میدهند: 1- روابط اجتماعی منطبق با این ارواح، آنهایی هستند که پیوند آشکاری میان نیت و اثر و مقاصد مشخصی را نشان می دهند. 2- ارواح نامبرا هستند؛ پس باید به این روابط اجتماعی یا گروههایی توجه داشته باشیم که دوامی فراتر از پهنه ی زندگی یا دخالت اعضای خاص و یا مجموعه هایی از اعضای گروه داشته باشند. این گروهها معمولاً همان هایی اند که اعضای درون آنها زاده می شوند و می میرن. می گویند:""ویژگیهای ارواح به ما خاطر نشان می کنند که آنها را باید با گروههای خاصی منطبق کنیم که در راستاس زمان دوام می آورند و مقاصد شخصی دارند.""

هستی های روحانی در واقع مفهوم پردازی های ساختارهای بنیادی زندگی اجتماعی اند. ساختارهای بنیادی آنهایی اند که هدف های گروه را مشخص کرده، قلمروهای صلاحیت آن را تعیین میکنند و شیوه های عملکرد درست را به اعضای گروه نشان می دهند. درون هر گروه، علاوه بر ساختارهای بنیادی انواع کنش های متقابل اجتماعی وجود دارند که تحت تسلط ساختارهای بنیادی نیستند که سوانسون آنرا ""ساختار آغازین"" می نامند. عوامل دینی که با ساختار های اجتماعی رابطه دارند، عبارتند از: تک خداپرستی، چندخداپرستی، نیاکان پرستی، تناسخ، تصورات مربوط به روح، جادوگری و برخی جنبه های مربوط به اخلاق. مهمترین کشف سوانسون اعتقاد به خدایان برتر است که به جهان و گوناگونی هایش سامان می بخشد.

روابط مهم دیگری که سوانسون پیدا می کند در داده هایش عبارتند از: 1- چند خداپرستی با وجود تقسیمات طبقاتی و تمایز مبتنی بر تقسیم کار، ارتباط دارد، زیرا تعداد ایزدان برتر، با درجه تقسیم طبقاتی همبستگی دارد. 2- نیاکان پرستی با سازمان خویشاوندی با ابعادی فراتر از خانواده هسته ای همراه است. 3- تناسخ با الگوی سکونت محلات، دسته های کوچرو، ترکیباتی از خانواده گسترده یا واحدهای اجتماعی کوچک ولی پایدار دیگر، پیوند دارد که با اهمیت افراد در گروههای اجتماعی کوچک منطقه ای بی ارتباط نیست. 4- جادوگری با شرایطی ملازم است که در آن آدم در غیاب نظارت ها و مقررات مشروع اجتماعی با یکدیگر در مورد قضایای مهم کنش متقابل می کنند. 5- مصوبات اخلاقی در جوامعی که در ثروت نابرابری دارند ماهیت فراطبیعی پیدا میکند.

نتیجه گیری سوانسون: ""اعتقاد به یک نوع روح خاص، ار تجربه آدمها در برخورد با گروه حاکم و پایداری سرچشمه میگیرد که حوزه صلاحیتش با حوزه صلاحیت منسوب به آن روح انطباق دارد. وی ادعا می کند بررسی تطبیقی اش نظریه دورکیم را تأیید کرده و داده هایش نظری های دیگر را تصدیق نمی کند و میان دین و محرومیت به معنای عام هیچ همبستگی قابل توجهی وجود ندارد. بی اعتقادی از نظر وی در جوامع نوین صنعتی به یک یا چند وضعیت زیر مربوط میشود: 1- عدم تماس با ساختارهای آغازین یا بنیادی جامعه از سوی برخی از اعضا. 2- بیگانگی برخی از اعضا. 3- وجود این فرض که همه با بیشتر ویژگی های مهم این ساخارتهای شناختی اند و با کوشش و اراده انسانی می توان آنها را تحت نظارت آورد. اندیشه های سوانسون با رهیافتهای دین مارکسیستی همانندی هایی داردو هر دو دین را در حالت  نزو ل می انگارند و از این نظر با مارکس تفاوت دارد که اگاهی به توانایی انسان در اعنمال نظارت بر تنظیم های اجتماعی، نتیجه موقعیت طبقاتی و پیدایش آگاهی طبقاتی است در حالی که این آگاهی نتیجه رشد و شناخت است. باورداشت های دینی چیزی جز بیان نمادین این ساختار نیستند.


نقش مهاجرت های خارجی در جمعیت

0
0

نقش مهاجرت های خارجی در جمعیت

 Role Of External Migration in Population

 

مهاجرت

مهاجرت در لغت به ‌معنای حرکت افراد یا گروه‌هایی است، که مستلزم تغییر دائمی یا موقت محل سکونت است. لفظ مهاجرت در مقابل اصطلاح تحرک به‌کار می­رود که به همه اشکال تحرک فضایی (موقت و دائم) اطلاق می­شود. و معنای عام کلمه عبارت است از ترک سرزمین اصلی و ساکن شدن در سرزمین دیگر به‌طور موقت یا دائم. مهاجرت در مفهوم جمعیت­شناختی کلمه، با کوچ مداوم انسان در جوامع ابتدایی و کوچ عشایری و همچنین حرکات جغرافیایی کوتاه‌مدت مانند مسافرت متمایز است و در مورد جمعیت­هایی به‌کار می­رود که نسبتاً استقرار یافته­اند. مهاجرت به‌عنوان یک واقعه تأثیرگذار بر رشد و تغییر جمعیت مورد توجه قرار می­گیرد. مهاجرت همچنین انعکاسی از تغییراتی است که در تار و پود جامعه رخ می­دهد.

مهاجر کسی است که به عللی زادگاه یا آخرین محل اقامت خود را برای همیشه ترک کرده جهت اقامت دائم یا نیمه دائم عازم مرکز جمعیت دیگر شده باشد . ( امینی نژاد ، 1378  : 24 )

در تعریف مرکز آمار ایران ( 1375 ) آمده است : آن دسته از اعضای خانوارهای معمولی ساکن و دسته جمعی که شهر یا آبادی محل اقامت خود را در فاصله سالهای 65 تا 1375 تغییر داده اند ، مهاجر شناخته می شوند. ( حسینی ابری ، 1380 :189 )

مهاجرت عبارت‌است از جابه‌جایی مردم از مکانی به مکانی دیگر برای کار یا زندگی. مردم معمولاً به دلیل دور شدن از شرایط یا عوامل نامساعد دورکننده‌ای مانند فقر، کمبود غذا، بلایای طبیعی، جنگ، بیکاری و کمبود امنیت مهاجرت می‌کنند. دلیل دوم می‌تواند شرایط و عوامل مساعد جذب کننده مانند امکانات بهداشتی بیشتر، آموزش بهتر، درآمد بیشتر و مسکن بهتر در مقصد مهاجرت باشد. اگرچه مهاجرت بشر برای مدت صدها هزار سال وجود داشته و دارد، «مهاجرت» در مفهوم مدرن به حرکت و کوچ افراد از یک ملیت- کشور به کشور دیگر، که در آنجا شهروند نیستند، محسوب می‌شود. مهاجرت به‌طور ضمنی به اقامت درازمدت با مهاجرت اطلاق می‌شود توریستها و بازدید کنندگان موقتی و کوتاه مدت به‌عنوان مهاجرت شناخته نمی‌شوند؛ اما با وجود این، مهاجرت فصلی کارگران و نیروی کار (به‌طور نمونه برای مدت کمتر از یک سال) اغلب به‌عنوان شکلی از مهاجرت بحساب می‌آیند. میزان جانی مهاجرت، درشرایط کامل بالا ولی در شرایط مرتبط پایین است.بر طبق آمار تخمینی سازمان ملل متحد در حدود ۱۹۰ میلیون مهاجر بین‌المللی در سال ۲۰۰۵ وجود داشته‌است، که ۳٪ از کل جمعیت دنیا را شامل می‌شود. ۹۷٪ بقیه جمعیت دنیا در کشورها و محلهایی زندگی می‌کنند که به دنیا آمده‌اند یا به‌طور خانوادگی زندگی کرده‌اند.

مهاجرت از کلماتی است که علوم مختلف به تناسب نیاز خود به تعریف از این کلمه پرداخته‌اند همچنین در علم جمعیت‌شناسی افراد با توجه به نگرشها و دیدگاه‌های خود به تبیین این کلمه پرداخته‌اند. «در جمعیت‌شناسی، طور عام مهاجرت عبارتست از تغییر محل اقامت فرد از یک نقطه به نقطه دیگر».

مهاجرت در کتاب لغتنامه جمعیت‌شناسی سازمان ملل اینگونه تعریف شده است: «شکلی از تحرک جغرافیایی یا ترک مکانی است که بین دو واحد جغرافیایی صورت می‌گیرد. این تحرک جغرافیایی تغییر اقامتگاه از مبدا یا محل حرکت به مقصد یامحل ورود می‌باشد اینگونه مهاجرتها را مهاجرت دائم گویند و باید آن را از اشکال دیگر حرکات جمعیت که متضمن تغییر دایمی محل اقامت نمی‌باشد تفکیک کرد».

مهاجرت پدیده‌ای جدید و تازه نیست که علم خاص به آن پرداخته باشد، شاید بتوان گفت که این پدیده همیشه با انسان قرین بوده است و چون انسان تنوع‌طلب و به دنبال منفعت بیشتر در همه دوران تاریخ بوده، از همان ابتدا، این پدیده وجود داشته است. منتهی تفاوت این مهاجرتها در وجود انگیزه‌ها و محرکهای متفاوتی است که انسان با توجه به آن دست به چنین اقدامی زده و هجرت می‌کند. در هر علمی با توجه به پیامدها و اثراتی که مهاجرت بر روی جوامع و اجتماعات می‌گذارد بحث‌هایی مطرح شده است؛ بعنوان مثال علم اقتصاد راجع به پیامدهای اقتصادی این عمل صحبت می‌کند؛ که مهاجرت چه اثراتی را بر اقتصاد یک جامعه می‌گذارد.

عقاید جدید در مورد مهاجرت به توسعه و پیشرفت مربوط می‌شود، مخصوصا در قرن نوزدهم میلادی به ملیت‌ها و کشورهایی با معیارهای مشخص شهروندی پاسپورت وکنترل دائم و مسمتر مرزها وحدود و قانون ملیت وجود داشته‌است.شهروندی و تابعیت یک کشور- ملیت به یک نفر خارجی و بیگانه حق اقامت در آن کشور و منطقه می‌داد، ولی اقامت بخاطر مهاجرت منوط به شرایط بود که توسط قانون مهاجرت تعیین می‌شود. مهاجرت بدون تایید رسمی می‌تواند طبق این قوانین یک خلاف تلقی بشود، و حتی اگر آن به‌عنوان خلاف تعریف نشود، دولتها معمولاً برای مهاجرت غیر قانونی بازداشت و حبس تعیین می‌کنند. این ملیت ها- کشورها هم‌چنین مهاجرت را یک مورد سیاسی، با تعریف وطن و تابعیت اصلی یک ملت را که به عنتوان میراث شراکتی نژادی و یا فرهنگی اصلی به‌شمار می‌آید، در بیشتر موارد مهاجرت شرایط نژادی و فرهنگی مختلفی پیدا می‌کند. این مسئله باعث تنش‌های اجتماعی ترس و واهمه از خارجی و برخورد و مقابله با هویت ملی وبومی، در بسیاری از کشورهای توسعه یافته به حساب می‌آید.

کشورهای مهاجرپذیر نیز از نیروی کار مهاجران نفع می‌برند. بسیاری از کشورهای صنعتی برای گردش اقتصاد خود به نیروی کار ارزان مهاجرین نیاز دارند. مهاجران به‌ویژه در بخش‌های کشاورزی، ساختمان، رستوران‌داری و هتل‌داری، مراقبت از سالمندان، نظافت و خدمتکاری منازل مشغول به کار هستند. حتی در درون اتحادیه اروپا نیز انجام کار محدودیت‌های اقامتی برای بعضی از کشورها دارد و این امر رسماً به مهاجرت و کار غیرقانونی دامن می‌زند. در واقع در بحث‌های مربوط به مهاجرت غالباً چنین جلوه داده می‌شود که مهاجرین خود را به زور به جوامع مرفه‌تر تحمیل می‌کنند. در این میان نه تنها به علل مهاجرت، که ریشهٔ بسیاری از آنان، مناسبات اقتصادی جهانی است، اشاره نمی‌شود، بلکه در مورد منافع سرشاری که از راه مهاجرت قانونی و غیرقانونی نصیب سوداگران می‌گردد نیز سکوت می‌شود.

  تعریف مهاجرت: در جمعیت‌شناسی، مهاجرت به‌طور عام عبارت است از تغییر محل اقامت فرد از یک نقطه به نقطه دیگر. مهاجرت در لغت‌نامه جمعیت‌شناسی سازمان ملل چنین تعریف شده است:

مهاجرت شکلی از تحرک جغرافیایی یا تحرک مکانی است که بین دو واحد جغرافیایی صورت می‌‌گیرد. این تحرک جغرافیایی، تغییر اقامتگاه از مبداً یا محل حرکت به مقصد یا محل ورود است. این گونه مهاجرت‌ها را مهاجرت دائم می‌‌گویند و باید آن را از اشکال دیگر حرکات جمعیت که متضمن تغییر دائمی‌‌ محل اقامت نیست، تفکیک کرد.

مهاجرت دارای ابعاد گوناگونی است. مهاجرت‌ها را می‌‌توان به دو گروه عمده مهاجران داخلی و مهاجران خارجی و یا بین‌المللی تقسیم کرد. به بیانی دیگر مهاجرت ممکن است داخل یک کشور یا بین کشورهای مختلف باشد. اگر جابه‌جایی جمعیت در داخل مرزهای سیاسی یک کشور انجام شود، آن را مهاجرت داخلی می‌‌نامند و اگر مبداً و مقصد مهاجرت دو کشور مختلف باشد، مهاجرت بین‌المللی خوانده می‌‌شود.

در این مقاله مهاجرت‌های داخلی موردنظر است. مهاجرت‌های داخلی، براساس تقسیمات مختلف کشوری دارای اشکال متفاوتی است. (نظیر مهاجرت شهر به شهر، مهاجرت روستا به روستا، مهاجرت روستا به شهر، مهاجرت شهر به روستا، مهاجرت استان به استان، مهاجرت شهرستان به شهرستان) در این مختصر فقط مهاجرت‌های بین استانی مدنظر است.

- مهاجرپذیری و مهاجرفرستی: اگر در جامعه‌ای تعداد خارج شدگان بیش از تعداد وارد شدگان باشد، میزان خالص مهاجرت، منفی خواهد شد و به عبارتی جامعه، مهاجرفرست است. چنانچه تعداد واردشدگان بیش از تعداد خارج شدگان باشد، میزان خالص مهاجرت مثبت بوده و این به این معنی است که آن جامعه مهاجرپذیر است.

 

 

 

نرخهای مهاجرت

مهاجرت نیز مثل بسیاری از پدیده‌های دیگر قابل محاسبه و اندازه‌گیری است و می‌توان آن را از طریق محاسبه در هر جامعه‌ای محاسبه نمود در مورد نرخ مهاجرت اینگونه گفته‌اند که نرخ مهاجرت جمعیت یک جامعه از طریق تفاضل نرخهای درون‌کوچی و برون‌کوچی بر جمعیت میانه سال در هر صد یا هزار نفر از جمعیت بدست می‌آورند. نرخ مهاجرت ممکن است مثبت باشد یا منفی.

 

فرق مهاجرت با کوچ

مهاجرت در مفهوم جمعیت‌شناختی کلمه با کلمه کوچ مداوم انسان در جوامع ابتدایی و کوچ عشایری وهمچنین حرکات جغرافیای مانند سفر یا مسافرت متمایز است و در مورد جمعیتهایی بکار می‌رود که نسبتا استقرار یافته‌اند از آنجا که در جمعیت‌شناسی انجام مطالعات مربوط به مهاجرت در کل کشور، دشواریهای زیادی دارد و به منظور امکان بررسی به کسی که محل اقامت فعلی و محل تولدش یکی نباشد مهاجر اطلاق می‌شود در این تعریف مدت مهاجر بودن را ده سال در نظر می‌گیرند».

با توجه به تعریف که در بالا اشاره گردید شاید بتوان دو خصیصه را ملاک اصلی شخص مهاجر و پدیده مهاجرت بیان نمود اول اینکه شخص مهاجر باید در جایی برای زندگی مستقر باشد و تصمیم بر زندگی در آن منطقه را داشته باشد دوم اینکه حداقل چند سالی در آنجا زندگی نماید که اطلاق مهاجر بر آن صحیح باشد و بشود از لحاظ جمعیت‌شناختی این پدیده را مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار داد.

موانع مهاجرت

موانع مهاجرت فقط مسائل قانونی نیستند بلکه موارد طبیعی هم خیلی نیرومند هستند. مهاجران هنگام ترک کشورشان باید خیلی چیزهای مورد علاقه را از قبیل: خانواده، دوستان، شبکه حمایتی، و فرهنگ خود راهم ترک گویند.آنها هم‌چنین باید دارایی‌های خود را به مقدار زیاد به پول نقد تبدیل کنند که خرج مسافرت ومهاجرت خود را تامین کنند. وقتی که آنها به کشور جدید می‌رسند با خیلی چیزهای غیرمطمئن و پیش بینی نشده مانند پیدا کردن کار، محلی برای زندگی کردن، قوانین جدید، الگوهای فرهنگی جدید، مسائل مربوط به لهجه زبانی، احتمالا راشیسم و نژادگرایی و سایر رفتارهای مخالف خود و خانواده خود مواجه می‌شوند. این موانع مهاجرت بین‌المللی را محدود می‌کنند، سناریوهایی در مورد مهاجرت جمعیت به «به‌صورت انبوه» به قاره‌های دیگر، ایجاد و افزایش مشکلات جمعیت انبوه، و مشکلاتی ایجاد شده توسط آنها برای سرویس‌ها و ساختار داخلی جامعه جدید و این محدودیتهای اسکان و ناتورالیسم موانعی در سر راه مهاجرت بیشتر می‌باشند.

 

مزایای مهاجرت

شاید بیشتر تعجب کنید اگر بدانید بر طبق آخرین گزارش‌ها برنامه توسعه سازمان ملل متحد مهاجرت به نفع کشورهای فقیر نیز می‌باشد. همانند آنچه که در بازار آزاد جهانی وجود دارد این‌طور به‌نظر میرسد که نیروی کار مازاد کشورهای خود را که تقاضا برای آن‌ها کم است ترک کرده وبه کشورهایی می‌روند که تقاضا برای آن‌ها زیاد است.مهاجرت‌های بین‌المللی منجر به کسب مهارت و آموزش می‌شود.مزایای مهاجرت برای کشورهایی مثل کانادا که نرخ تولد در آن پایین است به وضوح قابل مشاهده است. طبیعی است که کشورهای فقیر تمایلی به از دست دادن نیروهای متخصص ندارند؛ اما راه حل این مشکل این نیست که نیروی کار آماده در جایی باشد که به کار گرفته نشود و یا محروم از کار کردن باشد در واقع شواهدی موجود است که مهاجرت‌های این چنینی موجب مساعدت به کشورهای فقیر است.

آثار مهاجرت

طبق برآورد سازمان‌های مدافع حقوق بشر، سالانه بین ۶۰۰ هزار تا ۸۰۰ هزار انسان توسط قاچاقچیان از مرزها عبور داده شده و به فروش می‌رسند که ۸۰ درصد از این افراد دختران و زنان هستند. بسیاری از این افراد به کارهای سیاه و غیرقانونی واداشته می‌شوند، و مورد استثمار و بدرفتاری قرار می‌گیرند.

در وضع قوانین مربوط به مهاجرین، به‌جای پذیرفتن آنان به‌عنوان شهروندان جامعه، کنترل آنان به‌عنوان حاشیه‌نشینان جامعه مد نظر قرار می‌گیرد. به این ترتیب مهاجرین آخرین حلقه‌های زنجیر سلطهٔ قدرتمندان را با هستی خود تنیده می‌بینند و زنان مهاجر رنگ جنسیتی را در شمایل این زنجیر باز می‌شناسند.

 

مهاجرت و جمعیت‌شناسی

این  کلمه در علم جمعیت‌شناسی بسیار مهم است؛ به طوریکه خیلی از موارد این علم، بستگی به مهاجرت در جوامع دارد  و مباحث مربوط به این علم عنایت قابل توجهی به پدیده مهاجرت دارد. درباره جمعیت‌شناسان گفته‌اند: «جمعیت‌شناسان به بررسی تغییرات جمعیتی ناشی از مهاجرت می‌پردازند؛ یعنی جابجایی‌های جمعیت و میزانهایی نظیر "رشد جمعیت"، "شاخص باروری"، "میزان مرگ و میر"، "شرایط اشتغال"، "نسبت جنسی" و نظایر آن را مورد بررسی قرار می‌دهند. که خود از دیدگاه جمعیت‌شناسی دارای اهمیت فراوان است. بنابراین جمعیت‌شناسان کم و بیش، بیش از یک سوم از تلاشهای خود را مصروف تغییرات ناشی از مهاجرت می‌نمایند».

 

آمارهای جهانی مهاجرت

آمارهای مهاجرت به افرادی اشاره می‌کند که از یک کشور به به کشور دیگری، برای مثال، مهاجران نسل اول، مهاجرت کرده‌اند. در موارد غیر رسمی، اصطلاحاتی مانند، «مهاجر»، یا «خارجی» اغلب برای نشان دادن ویژگیهای نژادی و قومی اقلیتهای مهاجران، بدون توجه به محل تولد یا شهروندی آنها استفاده می‌شود.

برطبق «گزارش منشیگری عمومی سازمان مهاجرت بین‌المللی و توسعه» بیشتر مهاجران بین‌المللی در کشورهای توسعه یافته دارای درآمد بالا یعنی در حدود ۹۱ میلیون در سال ۲۰۰۵ می‌باشند. کشورهایی که درآمد کم یا کمتر از حد متوسط را دارند، دارای ۵۱ میلیون مهاجر بین‌المللی می‌باشند. تعداد کل مهاجران بین‌المللی در ایالات متحده آمریکا در بیشترین حد آن، یعنی ۳۹ میلیون نفر است. بالاترین درصد مهاجران در نیروی کار و کارگران در کشورهای حوزه خلیج فارس محاسبه شده که ۹۰٪ در امارات متحده عربی، ۸۶٪ در قطر، ۸۲٪ در کویت، ۶۴٪ در عمان که این جریان مهاجرت فقط از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند نمی‌باشد: در حدود یک سوم مهاجران بین المللی از یک کشور توسعه یافته به کشور دیگری مهاجرت می‌کنند. در اروپا، فقط لوکزامبورگ این میزان را با ۴۵٪ نیروی کار خارجی دارد. در کشور سویس، ۲۲٪ از نیروی کار از خارجیان تشکیل می‌شود، اما در کشورهای دیگر اروپایی، کمتر از ۱۰٪ خارجی هستند (کلمه خارجی معادل کلمه مهاجر نیست). در ۴۱ کشور، بیش از یک پنجم جمعیت از مهاجران خارجی تشکیل شده‌است.

 

انواع مهاجرت

مهاجرت به مثابه یک  روند اجتماعی قانون مند در طول تاریخ وبعنوان پدیده اجتماعی ناشی از اقتصاد صنعتی پدیده ای عمومی ومشترک درجهان معاصر به شمار می آید .در مطالعه مهاجرت وانواع آان صاحب نظران جمعیتی به گونه هایی اشاره کرد ه وبه طبقه بندی آان پرداخته اند .عده ای در بررسی های خود از مهاجرت های طبیعی و عادی و بی رویه یا کنترل نشده سخن به میان می آورند و منظورشان از این مقوله از یک سو آن است  که آیا مهاجرت افراد برنامه ریزی شده ومنظم است یا بی برنامه واز سوی دیگر آیا مهاجرت بعنوان یک پدیده ی عادی و بهنجار مطرح است یا به صورت مسئله فرضی ونابهنجار.

در سالهای اخیر گرایش فزاینده ای به طبقه بندی مهاجرتها از نظر داخلی ( درون مرزی ) و یا خارجی ( برون مرزی ) یا بین المللی وجود داشته ، زیرا شناخت نوع مهاجرتها به آگاهی از حرکات جمعیت در داخل مرزها و یا خارج آن در حل مسائل سیاسی و برنامه ریزیهای کلی و ناحیه ای کمک می نماید. ( مهدوی، 1373 : 174 ).

یک نوع طبقه بندی مهاجرت از ویلیام پترسون است که در این طبقه بندی پنج نوع مهاجرت اصلی تشخیص می دهد . ( ابتدایی اجباری غیر اختیاری جمعی ) مهاجرت ابتدایی کوچ سرگردان مانند شکارگران ، گردآورندگان خوراک و شبانکاران را دربر می گیرد ، مهاجرت اجباری به انتقال یا جابجایی مردم به وسیله دولت اشاره دارد ، مانند طرح تجمیع . در مهاجرت غیر اختیاری مهاجرین قدرت تصمیم گیری دارند ولی بنا به عللی وادار به مهاجرت می شوند ، مانند وقوع سیل ، زلزله یا خشک سالی در یک منطقه ، در مهاجرت اختیاری معمولا به ترک افرادی که با انگیزه ی یافتن چیزهای تازه ، حادثه جویی و بهبود زندگی دارند اطلاق می شود ، و مهاجرت جمعی زمانی صورت می گیرد که به شکل یک شیوه و الگوی گروهی باشد. ( شیخی ، 1378 : 150 )

اگر چه مهاجرتها از تنوع بسیار چشمگیری برخوردار می باشد ولی می توان آنها را در چارچوب تعریف مهاجرت در رابطه با هدف ، مدت ، فاصله ، مسیر حرکت، سرعت طبقه بندی نمود . در اینصورت مهاجرت دائمی ، اجباری ، اخراجی ، آزاد ، برنامه ریزی شده و به موازات مهاجرتهای داخلی و خارجی ، بین ناحیه ای ، بین المللی ، قاره ای و بین قاره ای مطرح می شود .

 

انواع مهاجرت را می توان به اشکال مختلف ذیل تقسیم کرد.

1- از نظر زمان :

الف- مهاجرتهای قطعی : مهاجران در آن قصد یا امکان بازگشت به محل قبلی خود را ندارند . در این قصد و عدم امکان ممکن است مهاجر خود تصمیم گیرنده باشد یا عوامل دیگری چون تخریب محل سکونت قبلی بر اثر ایجاد سد ، پیشبروی آب دریا ، فوران آتشفشان و عوامل سیاسی حاد و بازدارنده امکان بازگشت را از وی سلب کرده باشد .

ب- مهاجرت به قصد بازگشت : در بسیاری از مهاجرت ها نوعی قصد بازگشت به محل قبل وجود دارد در بعضی از مهاجرتها چنین قصد ونیتی بخوبی از عنوان آن پیداست مانند : مهاجرتهای فصلی که در آن افراد در فصل معینی از سال که معمولاً بعد از برداشت محصولات کشاورزی و استحصال آن است به مناطقی که در آن امکان کار و فعالیتی وجود دارد مهاجرت می کند و در فصل کار و فعالیت به محل قبلی خود باز می گردد و اغلب به صورت انفرادی و کمتر به صورت خانواری می باشد(زنجانی،1380: 13-12).

2- از نظر شکل :مهاجرت ها از نظر شکل به دو دسته تقسیم می شوند :

الف) مهاجرتهای فردی : به جابجایی های افراد چه به صورت انفرادی و چه به صورت خانواری یا تعدادی از اعضای خانوارها با هم گفته می شود .

ب) مهاجرت های توده ای : انبوهی از انسانها را شامل می شود و اغلب جنبه استعماری دارد مانند : مهاجرت چینی ها به منچوری و مهاجرت روس ها به سیبری .

3- مهاجرت از نظر مسافت طی شده :

از این دیدگاه سه نوع مهاجرت وجود دارد :1- مهاجرت های نزدیک ،2- مهاجرتهای متوسط ، 3- مهاجرتهای دور یا بلند .(تقوی،27:1371)

4- مهاجرت از نظر خواست و اراده:

از این نظر مهاجرتها به دو دسته تقسیم می شوند :

الف) مهاجرتهای ارادی و خود خواسته

ب) مهاجرتهای اجباری

مهاجرت در حالت اول به دنبال خواست و تصمیم مهاجر انجام می گیرد از این رو مهاجرت خود خواسته است (زنجانی ،14:1380) معمولاً به صورت انفرادی برای بهبود شرایط زندگی و یافتن کار و درآمد صورت می گیرد (تقوی، 27:1371)در مهاجرت نوع دوم که مهاجرتها ی اجباری هستند اراده مهاجر تاثیری در انجام یا عدم انجام مهاجرتها ندارد ، نظیر انتقال بردگان از سرزمینی به سرزمین دیگر به دلیل قراردادهای بین المللی یا پیامد های جنگی. (زنجانی ،15:1380)

5- مهاجرت از نظر برنامه ریزی :

در این شکل دو نوع مهاجرت وجود دارد :1- عادی و طبیعی و با برنامه ، 2- بی رویه و کنترل نشده .

6- مهاجرت از نظر قلمرو سیاسی :

در رابطه با حدود اداری و سیاسی یک کشور به دو نوع مهاجرت برخورد می کنیم ، داخلی و خارجی .

الف) مهاجرت های داخلی :این نوع مهاجرت می تواند در چهار سطح مورد مطالعه قرار گیرد :

1)  مهاجرت روستا به شهر

2) مهاجرت روستا به روستا   

3) مهاجرت شهر به روستا    

4) مهاجرت شهر به شهر

1. از روستا به شهر. بیشترین مهاجرانی که از روستا به شهر می روند یا جوانانی هستند که جویای کارند یا خانوارهای مرفه روستایی هستند که برای اسکان دا‌‌‌‌‌‌‌‌ئم به شهر هجرت می کنند؛ این نوع مهاجرت اصولأ جنبۀ اقتصادی دارد.

2. از روستا به روستا. این نوع مهاجرت معمولأ در نقاطی به چشم می خورد که روستاهای توانمند، جمعیت اضافی آبادیهای اطراف را جذب می کنند. این قبیل مهاجرتها حتی در فاصله های طولانی نیز انحام می شود. مانند مهاجرت روستاییان سیستانی به روستاهای منطقه گرگان.

3. از شهر به روستا. گروهی از مهاجران روستایی معمولأ در سنین بالا به دلایلی نظیر از کارافتادگی و بازنشستگی، برای گذران بقیۀ عمربه زادگاهشان باز می گردند. همچنین این نوع مهاجرت شامل  مهاجرت ماموریتی کارگزاران دولت به روستاها نیز می شود؛ مانند اعزام معلمان، کارمندان پست، نیروهای انتظامی و ... و نیز شامل تبعید مجرمان سیاسی و جنایی به روستاها می گردد که در گذشته معمول بوده است. در حال حاضر اعزام معتادان به مواد مخدر به کانونهای بازپروری در مناطق محروم نیز می تواند در زمره این نوع مهاجرت قرار گیرد. (مهدوی ، 1380 : 138)

مهمترین نوع مهاجرت در کشورهای رو به توسعه مهاجرتهای داخلی از نوع روستا به شهر است که در درجه اول به سوی شهرهای پایتختی بوده و در جستجوی یک زندگی بهتر و به دست آوردن شغل صورت می گیرد و بعد از آن شهرهای مهم و مراکز استانهای دیگر مورد توجه مهاجران قرار می گیرد .در ایران طی دهه های گذشته شاهد مهاجرتهای گسترده روستاییان به شهر های مهم استانهای تهران ، خراسان ، خوزستان ، اصفهان و فارس بوده ایم .

عوامل دافعه روستا و جاذبه های مرکزیت یافته در مناطق شهری از علل و انگیزه های اصلی این مهاجرتها بوده اند (بهفروز،161:1374

ب:مهاجرت خارجی

این نوع مهاجرت ها در سه لایه دیده می شود.

1-منطقه ای      2-درون قاره ای        3-میان قاره ای

مهاجرتهای بین المللی به چهار گروه تقسیم می شوند.

1-مهاجرتهای دائمی: در شرایط خاص زمانی به برخی از کشورها می روند (فرار مغزها) که مهاجرت صاحبان تخصص و علم از این دسته اند.

2-مهاجران در جستجوی کار یا مهاجرت نیروی کار مه عمده ترین مهاجران بین المللی را تشکیل می دهند و معمولاً از کشورهای جهان سومی و عقب مانده، یا از بخشهای توسعه نیافته کشورهای پیشرفته به سوی کشورهای صنعتی یا بخشهای توسعه یافته آنها مهاجرت می کنند.

3-مهاجران غیرقانونی و بدون مجوز که به علت وجود موانع در جهت رفت و آمد مجاز، به این نحو عمل می کنند.

4-آوارگان جنگی و سیاسی و پناهندگان به کشورهایی دیگر در شرایط وخیم و اضطراری و در برخی از کشورها. (شرفی، 1379 : 20)

 

تفاوت مهاجرت‌ های داخلی با خارجی

مهاجرت­هایی را که در درون مرزهای سیاسی یک کشور صورت می­گیرد مهاجرت­های داخلی (Internal Migration) و مهاجرت­هایی که به خارج از مرزهای سیاسی یک کشور صورت می­گیرد، مهاجرت خارجی (External Migration) می­نامند.

مهاجرت­های خارجی در سه سطح مورد بررسی قرار می­گیرد: منطقه­ای، درون‌قاره­ای و میان‌قاره­ای.

در مورد یک سرزمین، مهاجرت خارجی یا "برون‌مرزی" متضمن عبور از مرزهای آن سرزمین است. هرگاه سرزمین مورد بحث کشور مستقلی باشد، عبور از مرزهای آن را مهاجرت بین‌المللی (International Migration) می­خوانند

مهاجرت خارجی، بین کشورها صورت می‌گیرد و مهاجران از کشوری به کشور دیگر مهاجرت می‌کنند در حالی که مهاجرت داخلی جابه‌جایی بین نواحی داخلی یک کشور است. حرکت روزانه مردم از حومه‌ها و شهرک‌های اطراف به داخل شهرهای بزرگ برای رفتن به محل کار یا استفاده از خدمات داخل شهرها، نوعی مهاجرت داخلی است که به آن مهاجرت روزانه گفته می‌شود.در این نوع مهاجرت مردم در شب به محل سکونت خود بازمی‌گردند. حرکت کوچ‌نشینان و جابه‌جایی کارگران از شهرها به روستاها در فصل میوه‌چینی، نوع دیگری از مهاجرت داخلی است که به آن مهاجرت فصلی می‌گویند.

پناهندگی نوعی از مهاجرت خارجی است که عوامل دافعه در مبدا؛مردم را مجبور به نقل مکان می‌کند. به‌عنوان نمونه،تشکیل دولت اسراییل زمینه ساز پناهندگی بسیاری از فلسطینیها به اردن، مصر، سوریه و لبنان شد. حمله شوروی به افغانستان و جنگ‌های داخلی در آن کشور، باعث پناهندگی افغانها به ایران و پاکستان گردید. خشک‌سالی، قحطی و جنگ‌های داخلی باعث پناهندگی سکنه اتیوپی به کشورهای مجاور شد.

برخی مهاجرت‌های خارجی با هدف دستیابی به منابع طبیعی و ثروت و یا دستمزد و رفاه بیشتر انجام می‌پذیرد که به آن مهاجرت اختیاری گفته می‌شود.در این گونه مهاجرت‌ها کشور مبدا دچار مشکلات اقتصادی است. به‌عنوان نمونه مهاجرت اروپاییان به آمریکا، استرالیا، کانادا و آفریقا در قرن نوزدهم یک مهاجرت اختیاری است. مهاجرت کارگران ترکیه به آلمان غربی پس از جنگ جهانی دوم، و مهاجرت مردم اتریش، مجارستان،یوگسلاویبه آلمان پس از سال ۱۹۸۹ نیز مهاجرت‌های اختیاری هستند.

 

روش‌های ارزیابی و سنجش مهاجرت

مهاجرت‌های بین­المللی را مانند هر جابه‌جایی دیگری می­توان به دوگونه ارزیابی و سنجش نمود. یکی در کشور مبدا و دیگری در کشور مقصد، در صورتی که این سنجش­ها از دقت و شمول کافی برخوردار بوده و امکان تشخیص دقیق‌تر مهاجرت‌های بین­المللی از رفت و برگشت‌های مرزی و مسافرت‌های سیاحتی وجود داشته باشد، آمار و اطلاعات نسبتاً خوبی از شمار مهاجران و ویژگی‌های آنان به‌دست می آید.

مهاجرت را می­توان به روش‌های مستقیم و غیرمستقیم مطالعه و سنجش کرد. در بررسی مهاجرت به روش‌های مستقیم درباره مهاجرت­های بین­المللی، دو روش یا منبع اطلاعاتی وجود دارد:

1. ثبت مهاجران خارجی در داخل کشور مهاجرپذیر؛ ثبت مهاجران خارجی، در داخل کشوری که مهاجر، در آن اقامت می­گزیند یکی از روش‌های خوب شناخت تعداد و ویژگی­های مهاجران خارجی است. اشکالی که در این زمینه وجود دارد چگونگی نگرش­های قانونی به افراد بیگانه است؛ یعنی باید تعاریف کاملاً روشنی بتواند افراد بیگانه مقیم کشور را به گروه­های مختلفی چون مهاجران، جهانگردان، پناهندگان، دارندگان مجوزهای خاص مانند بیماران، مدعوین، کارگزاران تجاری و کارکنان سفارتخانه­ها و سازمان­های بین­المللی و نظایر آن، تفکیک کند تا رقم واقعی مهاجران به‌دست آِید.

وجود مهاجران غیرقانونی در تعدادی از کشورهای مهاجرپذیر، آمار مهاجران ثبت‌شده خارجی در آن کشورها را به‌شدت پایین می­آورد؛ چرا که مهاجران غیرواقعی معمولاً به دور از رویه­های ثبتی به اقامت در کشورهای مهاجرپذیر ادامه می­دهند و در مواردی منافع کارفرمایان نیز بر عدم اعلام آنان به‌عنوان اتباع بیگانه کمک می­کند؛ چرا که این افراد معمولاً با دستمزدهای بسیار پایین­تر و در شرایط رفاهی پست­تر از آنچه که در قوانین پیش­بینی شده است به‌کار ادامه می­دهند. جایگزینی آنان با کارگران خارجی مجاز و کارگران داخلی آن کشورها، هزینه بسیار زیادی را برای کارفرمایان مطرح می­کند و همین امر، به دور ماندن آنان از جریان ثبت مهاجرتی کمک می­کند.

2. ثبت مهاجران قانونی در مرزهای ورودی؛ ثبت مهاجران در مرزهای ورودی برای افرادی که از مجاری قانونی وارد کشور می­شوند به‌سادگی انجام­پذیر است. این افراد معمولاً در گذر از مرز ورودی برگه­های خاصی را تکمیل می­کنند که در آن‌ها مشخصات واردشدگان، مجوزهای ورود و آدرس محل افراد قید می­شوند. با طبقه­بندی مجوزهای ورودی می­توان به تعداد مهاجران پی­برد و در صورت لزوم، اطلاعات بیشتری از آنان به‌دست آورد.

این وضع درباره افرادی که از مجاری قانونی از کشور خارج می­شوند نیز انجام‌پذیر بوده و می­تواند در کلیه مبادی خروجی اعم از زمینی، هوایی و دریایی انجام گیرد.

 

انواع مهاجرت­های بین­المللی

بعضی از جابه‌جایی­های بین مرزهای ملی، مهاجرت‌های توده­ای (Mass Migrations) هستند که به انتقال تعداد زیادی از مردم با ویژگی­های اجتماعی و قومی مشترک منجر می­شود. جابه‌جایی توده­ای که معمولاً در پاسخ به عوامل اجتماعی و اقتصادی مشخص انجام می­شود، می­تواند انواع متفاوتی داشته باشد:

 1) فتح (Conquest)، تهاجم (Invasion) و مستعمره­سازی؛ فتح و تهاجم در دوران جنگ اتفاق می­افتند و مستعمره­سازی که بعد از فتح اتفاق می­افتد، یک جابه‌جایی آرام‌تر می­باشد و استقرار خانواده­هایی از کشور مستعمره­ساز در کشور ملحق‌شده را دربر می­گیرد. به‌هرحال تمایز بین این انواع ممکن است شفاف نباشد. بومیان استرالیا امروزه دو قرن گذشته را به‌عنوان فرآیند تهاجم و غصب زمین از صاحبان برحق توصیف می­کنند. آن‌ها با این تصور هم­عقیده نیستند که موضوع، اشغال صلح‌آمیز یک سرزمین بزرگ بدون مدعی بود.

 2) انتقال­های جمعیتی اجباری (Forced Population Transfers)؛ انتقال­های جمعیتی اجباری در کل عمومیت کمتری را نسبت به سایر اشکال جابه‌جایی داشته­اند. با وجود این، این انتقال­ها تاثیر قابل‌ملاحظه­ای را بر ساخت قومی و ویژگی­های بعضی از جمعیت­های ملی اعمال کرده­اند. مثال عمده آن جابه‌جایی کارگران برده آفریقای غربی به برزیل، کشورهای حوزه کارائیب و قسمت جنوبی ایالات متحده می­باشد.

مستعمره­سازی، بعضی مواقع متضمن جابه‌جایی کارگران قراردادی، برای مثال از هند به فیجی و کشورهای کارائیب، از هند و چین به کالدونیای جدید و از فلیپین به هاوایی، بوده است. درحالی­که درجه اجبار اعمال شده در اشکال جدیدتر مهاجرت نیروی کار ممکن است ضعیف باشد، تاثیرات بر ساخت­های قومی مقصد روشن هستند.

 3) جابه‌جایی پناهندگان (Refugees)؛ پناهندگان افرادی هستند که به‌علت ترس از محاکمه به‌دلیل نژاد، مذهب یا عضویت در گروه اجتماعی و سیاسی خاص، در صورت برگشت به کشور خود، به‌دنبال پناهندگی در یک کشور خارجی هستند. طبق این تعریف، افراد جابه‌جا شده در داخل کشور خود پناهنده نیستند. سنجش تعداد پناهندگان به‌علت متفاوت بودن برآوردهای کشورهای مبدا و مقصد و موسسات بین­المللی مشکل است. مشکل مشخص­تر، تعیین زمانی است که یک فرد مستقر شده در یک کشور جدید از حالت پناهندگی بیرون می­آید.

 4) مهاجرت زنجیره­ای و هدایت‌شده؛ مهاجران بین­المللی که در قالب افراد یا خانواده­ها جابه‌جا می­شوند دارای انگیزه­های متفاوتی برای تغییر محل سکونت خود هستند. آن‌هایی که داوطلبانه جابه‌جا می­شوند غالباً به عوامل اقتصادی نظیر بهبود فرصت­های اشتغال، عکس­العمل نشان می­دهند. اما دلایل اجتماعی نظیر نیاز به خانواده­ها و دوستان نیز نقش­ عمده­ای را بازی می­کنند. مهاجران بین­المللی ممکن است کشور مقصد را به‌واسطه آنکه آن‌ها افرادی را که قبلاً آنجا زندگی می­کردند می­شناختند، انتخاب کنند. مهاجرت زنجیره­ای ممکن است بر انتخاب محل سکونت مهاجران در کشور جدید تاثیر بگذارد و این امر غالباً به تمرکزهای قومی متمایز منجر می شود. با وجود این تمامی جابه‌جایی­های فردی، کاملاً داوطلبانه نیست. انتقال از یک مکان به مکان دیگر توسط کارفرمایانی نظیر شرکت‌های چندملیتی و سازمان‌های بین­المللی به­طور فزاینده­ای برای افراد، به‌ویژه متخصصان دارای مدارک بالا و شاغلین در داد و ستد، عمومی می­شود. این افراد اگر خواهان پیشرفت حرفه­ای باشند عموماً مهاجران هدایت‌شده با حق انتخاب کم هستند.

 5) مهاجرت فردی و خانوادگی (Family Migration)؛ مهاجرت خانوادگی هنگامی اتفاق می­افتد که خانواده­ها به‌عنوان واحدهای کامل، در مراحل متوالی یا حرکت یکی از اعضا قبل از بقیه، جابه‌جا می­شوند.

مهاجران خانوادگی شامل خویشاندان نزدیک نظیر همسران، فرزندان والدین پیر و هم شامل خویشاندان دورتر می­شود.

 

مهاجران نیروی کار

پیشرفت فناوری ارتباطات و حمل‌ونقل راه‌حل قدیمی جبران کوتاه‌مدت کمبود نیروی کار را سهولتی چشمگیر بخشیده است: وارد کردن کارگران از مناطق دیگر.

رشد سریع جمعیت در کشورهای کمتر توسعه­یافته، فشار بسیاری بر منابع این کشورها وارد آورده است، درحالی‌که کاهش میزان رشد جمعیت در کشورهای توسعه­یافته­تر، در بسیاری موارد، افزایش تقاضا برای کارگران کم­دستمزد جهان سوم را در پی داشته است. به‌عنوان مثال کشورهایی مانند انگلیس، فرانسه و هلند شمار فراوانی مهاجر را از کشورهایی که پیشتر مستعمره آن‌ها بوده، در خود جای داده­اند. یکی از نکات مهم در آینده این است که میزان باروری مهاجران کشورهای در حال توسعه بیش از میزان باروری ملل اروپایی میزبان آنان است. بنابراین، نسل بعدی در همه اروپا شامل تعداد بی­تناسبی از بچه­هایی خواهد بود که پدر و مادرشان خارج از اروپا به‌دنیا آمده­اند. جامعه اروپا سعی کرده است درهای خود را به روی مهاجران خارجی ببندد؛ اما مرزهای خود را به روی مهاجران داخلی باز بگذارد، تا بدین­ترتیب، مهاجرت نیروی کار در میان دوازده کشور عضو اتحادیه اروپا صورت بگیرد.

در این میان، برنامه "کارگران میهمان" در خاورمیانه و افریقا رونق یافته است. در اواخر دهه1970 و اوایل دهه 1980، با افزایش قیمت نفت، کشورهای تولیدکننده نفت با سرعت به مراکز مهاجرپذیر تبدیل شدند. لیبی و عربستان مقصدهای جذابی برای مهاجران مصری و اردنی و شمار فراوانی هندی و پاکستانی شدند. برنامه­های کارگران میهمان، از لحاظ تاریخی، در افریقای جنوب صحرا رایج بوده، اما استعمارزدایی و ایجاد کشورهای مستقل به تغییر بعضی از این عملکردها منجر شده است. به‌طور کلی، در افریقا مهاجران را اغلب مردهایی تشکیل می­­دادند که در کشورهای غربی همسایه، گاه تا دو سال، دور از خانواده کار می­کرده­اند.

 

جریان‌های مهاجرت بین‌المللی

آپلیارد (1977) جریان‌های مهاجرتی عمده زیر را در قرن 19 و اوایل قرن 20م برشمرده است:

·   مهاجرت قدیمی از بریتانیا، ایرلند، کشورهای اسکاندویناوی و آلمان به ایالات متحده؛

·   "مهاجرت جدید" اضافی از اروپای جنوبی و جنوب شرقی به ایالات متحده و آمریکای لاتین در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20م؛

·   مهاجرت بریتانیایی­ها و دیگر اروپائیان به کانادا، آفریقای جنوبی، استرالیا و نیوزیلند؛

·   مهاجرت یهودیان به فلسطین؛

·   مهاجرت چینی­ها به آسیای جنوب شرقی؛

·   مهاجرت هندی­ها به‌عنوان کارگر قراردادی یا استخدامی در معدن و کشتزارها به سیلان، مالایا، موریتانی و آفریقای جنوبی؛

·   مهاجرت ژاپنی­ها بعد از 1885 به روسیه آسیایی، هاوایی و دیگر قسمت­های ایالات متحده.

 

مهاجرت بین‌المللی و رشد جمعیت

مهاجرت بین­المللی می­تواند سهم مهمی در رشد جمعیت ملی داشته باشد. و اگر ویژگی­های مهاجران با ویژگی­های جمعیت ساکن متفاوت باشد، می­تواند ساخت جمعیت را نیز تحت تاثیر قرار دهد. و لذا مهاجرت بین­المللی به مولفه مهمی در سیاست جمعیتی تبدیل شده است. در 200سال گذشته مهاجرت بین­المللی نقش مهمی را در رشد جمعیت کشورهای توسعه­یافته، نظیر ایالات متحده آمریکا، کانادا و استرالیا ایفا کرده است. تمامی این کشورها سیستم­های پیچیده­ای را برای ارزیابی داوطلبان مهاجرت براساس سهم بالقوه آن‌ها در اقتصاد و اجتماع و همچنین الزامات انسان‌دوستانه توسعه داده­اند. مهاجرت همچنین اثری را بر کشورهای در حال توسعه اعمال کرده است. به‌عنوان مثال کامبوج، کاهش قابل­ملاحظه جمعیت در سال‌های کشمکش دهه1970 و اوایل دهه1980 را تجربه کرد، که علت این کاهش مرگ‌ومیر ناشی از جنگ و فرار تعداد زیادی از مردم به اردوگاه­های پناهندگان در مرز تایلند، بود.

مهاجرت علاوه‌بر تاثیرات مذکور، ایجاد تنوع فرهنگی، انتقال تجربیات و نوآوری‌های را نیز به‌دنبال دارد.

آثار مهاجرت

طبق برآورد سازمان‌های مدافع حقوق بشر، سالانه بین ۶۰۰ هزار تا ۸۰۰ هزار انسان توسط قاچاقچیان از مرزها عبور داده شده و به فروش می‌رسند که ۸۰ درصد از این افراد دختران و زنان هستند. بسیاری از این افراد به کارهای سیاه و غیرقانونی واداشته می‌شوند، و مورد استثمار و بدرفتاری قرار می‌گیرند.

در وضع قوانین مربوط به مهاجرین، به‌جای پذیرفتن آنان به‌عنوان شهروندان جامعه، کنترل آنان به‌عنوان حاشیه‌نشینان جامعه مد نظر قرار می‌گیرد. به این ترتیب مهاجرین آخرین حلقه‌های زنجیر سلطهٔ قدرتمندان را با هستی خود تنیده می‌بینند و زنان مهاجر رنگ جنسیتی را در شمایل این زنجیر باز می‌شناسند.

 

علل مهاجرت

مهاجرت­ها ممکن است علل مذهبی، سیاسی و یا اقتصادی داشته باشند. ولی در حال حاضر آرزوی رفاه بیشتر، انگیزه اصلی انسان­ها برای مهاجرت است. جاذبه شهرهای بزرگ و امید کسب مزد بیشتر در صنایع شهری، وجود بیکاری در روستاها، ازدیاد جمعیت و جستجوی سرزمین­های تازه از جمله انگیزه­های اصلی مهاجرت هستند. بی­گمان از مهاجرت­های بزرگ قرون 17 تا 19م کمتر در عصر ما روی می­دهد، ولی هنوز هم بسیارند کسانی که برای کسب شغل و مزد بهتر یا ادامه تحصیل، ترک دیار می­کنند و به مناطق دیگر، سایر کشورها و حتی قاره‌های دیگر می­روند و یا به امید بهره­مند شدن از امکانات شهری از روستاها به شهرها کوچ می­کنند.

 

مزایا و معایب مهاجرت

الف) مزایا و معایب مهاجرت در سرزمین­های مهاجرفرست

- از دست دادن نیروهای اقتصادی (چون معمولاً جوانان مهاجرت می‌کنند)؛

- کند شدن افزایش جمعیت و یا کم شدن رقم کل جمعیت؛

- دگرگون شدن شکل هرم سنی جمعیت؛

- کم شدن میزان ازدواج‌ها و ولادت‌ها؛

- از میان رفتن نتایج سرمایه­گذاری­هایی که در جهت پرورش جوانان و آماده کردن آن‌ها برای زندگی فعال انجام گرفته است؛

- بهترشدن موازنه پرداخت­های خارجی (چون مهاجرین مقداری از درآمد خود را برای خویشانشان به میهن خود می­فرستند)؛

- بالا رفتن مزد کارگران به‌علت کم شدن تعداد متقاضیان کار؛

- ایجاد روابط فرهنگی، تجاری و ... میان دو کشور؛

- کاهش تقاضا برای امکانات بهداشتی، رفاهی و تفریحی؛

- کاهش تقاضای مسکن.

 ب)مزایا و معایب مهاجرت در سرزمین­های مهاجرپذیر

- زیاد شدن جمعیت؛

- استفاده از نیروهای فعال، بدون هیچ‌گونه سرمایه­گذاری قبلی؛

- استفاده از کارگران خارجی در رشته­هایی از فعالیت که کارگران محلی حاضر به استخدام در آن نیستند؛

- رقابت مهاجرین با کارگران محلی از لحاظ قبول سطح دستمزد پایین­تر؛

- رواج شرایط بهداشتی نامناسب، اخلاق و آداب و عقاید نامناسب به‌وسیله مهاجرین (اگر مهاجرین از سطح سواد و بهداشت پایین­تری برخوردار باشند)؛

- ایجاد روابط فرهنگی و تجاری میان دو منطقه یا کشور؛

- افزایش تقاضای شغل و به اعتباری افزایش بیکاری؛

- افزایش تقاضاهای آموزشی، فرهنگی، تفریحی و ورزشی.

 

مهاجرت و زنان

اگرچه زنان نیز مانند مردان، به دلایل مختلفی از جمله دلایل سیاسی، وجود جنگ و یا فرار از فقر و گرسنگی مهاجرت می‌کنند، اما تعداد زیادی از زنان مهاجر هم از نظر اقتصادی به مردان وابسته هستند، و هم قوانین مهاجرت، اقامت آنان را به زندگی با مردان منوط می‌سازد. زنانی که به‌عنوان همسر، به مردی که ساکن یکی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا است ملحق می‌شود، اجازهٔ اقامت‌اش در صورت جدایی از شوهر لغو می‌شود. به این ترتیب خطر استثمار جنسی و اقتصادی زنان مهاجر به طرز چشمگیری وجود دارد و این زنان در معرض انواع و اقسام تعرضات قرار دارند.

طبق آمار رسمی تعداد زنان مهاجر که در درون مرزهای کشورهای اتحادیه اروپا به کارهای غیرقانونی اشتغال دارند، ۴۴ درصد و آمار زنان بیکار ۱۹ درصد کل زنان مهاجر در این کشورها است. به این ترتیب زنان مهاجر در درون خانواده به‌علت وابستگی اقامتی به مرد استثمار می‌شوند، در محیط کار از کمی دستمزد و شرایط دشوار کاری در رنج‌اند، و در جامعه به‌عنوان زن مهاجر در مقابل سیاست‌ها و اعمال خشونت‌آمیز نژادپرستانه قرار دارند.

 

 

 

علل مهاجرت

تئوریهای سنتی مهاجرت بین موارد «عوامل رانده شدن» و عوامل جذب وکشش«تفاوت و تمایز قائل می‌شوند که عوامل راندن و رانده شدن در وهله اول به تحریک و انگیزش افراد برای مهاجرت از کشور مبدا باعث می‌شود. این موارد مانند مهاجرت اقتصادی یا کاری (معمولا مهاجرت نیروی کار)، تفاوتهایی در میزان و سطح دستمزدها عوامل مهم و تعیین کننده هستند. افراد فقیر از کشورهای کمتر توسعه یافته یا در حال رشد»می توانند" استانداردهای بالای زندگی در کشورهای توسعه یافته بیش از کشور اصلی خود داشته باشند.فرار از فقر و نداری یک عامل سنتی رانده شدن، فراهم وموجود بودن استخدام |شغل به عامل جذب کنندگی و کشش مربوط می‌شود. مهاجران می‌خواهند که مبالغی به افراد خانواده و فامبل خود بفرستند. بلایای طبیعی می‌تواند جریان مهاجرت ناشی از فقر ونداری را شدت بخشد. این نوع از مهاجرت ممکن است در کشور مقصد مهاجرت غیرقانونیباشد (مهاجرت از این نوع می‌تواند در بعضی از کشورها غیرقانونی تلقی شود ولی یک مورد خلاف نمی‌باشد). مهاجرت و مهاجرت به کشورهای دیگر بعضی وقتها در شکل کنترات و قرارداد استخدام می‌باشد: کارمندان اتحادیه‌های چند ملیتی، بین‌المللی تشکیلات غیر دولتی و سرویسهای دیپلماتیک می‌توانند در مناطق و کشورهای فرادریایی کار کنند. آنها اغلب به‌عنوان «افراد مقیم خارج» ملاحضه می‌شوند و شرایط آنها برای استخدام همانند یا بهتر از افراد بومی است که در کشور میزبان برای کار(برای کار مشابه) درخواست می‌کنند.

برای بعضی از مهاجران، آموزش یک عامل جذب و کشش اولیه (توجه کنید که دانشجویان با ویزای محدود]اغلب به‌عنوان مهاجر ان تعریف نمی‌شوند.مهاجران)بازنشستهاز کشورهای ثروتمند به کشورهای با هزینه‌های پایین با آب وهوایبهتر ومناسب تر، نیز نوع جدیدی از مهاجرت بین‌المللی است. یک مثال از مهاجرت به شهروندان بازنشسته بریتانیایی| انگلیسی به اسپانیا است. بعضی از مهاجران علائق خود را به اقامت در کشوری با دلایل مربوط به فرهنگ یا بهداشت تعیین می‌کنند، که افراد جوان از کشورهای توسعه یافته و پیشرفته برای ابراز علایق و عقاید خود و بیان آنها در مقابل موسسات یا بخاطر احتیاجات و نیازهای خود مستقیما به محیط‌های فرهنگی دیگر مهاجرت می‌کنند.

عوامل راندن غیر اقتصادی شاملتعقیب (مسائل مذهبی یا موارد دیگر)، گاهی سوء استفاده،زورگویی و ارعاب،تصفیه نژادی و حتی قتل عام بخاطرافرادگرایی و رادیکالیسم و در خطر بودن افراد غیر نظامی در حین جنگ، حرکتهای سیاسی که به‌طور سنتی هجوم پناهندگان رابرای فرار از دیکتاتوریسم برای مثال می‌باشند.

بعضی مهاجرت‌ها بخاطر دلایل شخصی هست، براساس روابط بین اشخاص| روابط فیمابین(برای مثال بودن با خانواده یا رسیدن به شخص مورد علاقه). در موارد کمی، یک نفر به کشور جدیدی در فرم انتقال وطن پرستی دوری و فرار از دادگاه کیفری(برای مثال اجتناب از بازداشت که (یک مورد منفی) برای حرکت و اقدام شخصی است.

 

موانع مهاجرت

موانع مهاجرت فقط مسائل قانونی نیستند بلکه موارد طبیعی هم خیلی نیرومند هستند. مهاجران هنگام ترک کشورشان باید خیلی چیزهای مورد علاقه را از قبیل: خانواده، دوستان، شبکه حمایتی، و فرهنگ خود راهم ترک گویند.آنها هم‌چنین باید دارایی‌های خود را به مقدار زیاد به پول نقد تبدیل کنند که خرج مسافرت ومهاجرت خود را تامین کنند. وقتی که آنها به کشور جدید می‌رسند با خیلی چیزهای غیرمطمئن و پیش بینی نشده مانند پیدا کردن کار، محلی برای زندگی کردن، قوانین جدید، الگوهای فرهنگی جدید، مسائل مربوط به لهجه زبانی، احتمالا راشیسم و نژادگرایی و سایر رفتارهای مخالف خود و خانواده خود مواجه می‌شوند. این موانع مهاجرت بین‌المللی را محدود می‌کنند، سناریوهایی در مورد مهاجرت جمعیت به «به‌صورت انبوه» به قاره‌های دیگر، ایجاد و افزایش مشکلات جمعیت انبوه، و مشکلاتی ایجاد شده توسط آنها برای سرویس‌ها و ساختار داخلی جامعه جدید و این محدودیتهای اسکان و ناتورالیسم موانعی در سر راه مهاجرت بیشتر می‌باشند.

مزایای مهاجرت

شاید بیشتر تعجب کنید اگر بدانید بر طبق آخرین گزارش‌ها برنامه توسعه سازمان ملل متحد مهاجرت به نفع کشورهای فقیر نیز می‌باشد. همانند آنچه که در بازار آزاد جهانی وجود دارد این‌طور به‌نظر میرسد که نیروی کار مازاد کشورهای خود را که تقاضا برای آن‌ها کم است ترک کرده وبه کشورهایی می‌روند که تقاضا برای آن‌ها زیاد است.مهاجرت‌های بین‌المللی منجر به کسب مهارت و آموزش می‌شود.مزایای مهاجرت برای کشورهایی مثل کانادا که نرخ تولد در آن پایین است به وضوح قابل مشاهده است. طبیعی است که کشورهای فقیر تمایلی به از دست دادن نیروهای متخصص ندارند؛ اما راه حل این مشکل این نیست که نیروی کار آماده در جایی باشد که به کار گرفته نشود و یا محروم از کار کردن باشد در واقع شواهدی موجود است که مهاجرت‌های این چنینی موجب مساعدت به کشورهای فقیر است.

 

تفاوت برداشت‌ها و انتظارات از مهاجرت

بر اساس نظرسنجی مؤسسه گالوپ در سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ از ۲۶۰ هزار نفر در ۱۳۵ کشور حدود ۷۰۰ میلیون نفر در سراسر جهان خواستار مهاجرت به کشوری دیگر هستند. بیشترین تمایل به مهاجرت در آفریقای جنوب صحرا با ۳۸٪ جمعیت بزرگ‌سال و کمترین تمایل در میان مردم آسیا با ۱۰ درصد جمعیت بزرگسال به چشم می‌خورد. محبوب‌ترین کشور برای مهاجرت ایالات متحده آمریکا با ۱۶۵ میلیون نفر و پس از آن بریتانیا، کانادا و فرانسه هر یک با ۴۵ میلیون نفر هستند. اسپانیا، عربستان سعودی، آلمان و استرالیا کشورهای دلخواه بعدی مردم دنیا برای زندگی هستند. مهاجرت یک مورد سیاسی ودر بعضی از کشورها یک مورد مهم و عمده سیاسی هم هست. مخالفت با مهاجرت عموما بیشتر از حمایت از آن مرسوم است، اما آن با بعضی از علائق اقتصادی و مالی تحت تاثیر قرار می‌گیرد.

دو بحث ومورد ارائه شده در مورد حمایت از مهاجرت موارد اقتصادی هستند که معمولاً مربوط به تامین نیروی کار، ومورد بحث فرهنگی تقاضا برای ارزش گذاری به ترکیب فرهنگی است. چهار موضوع ومفهوم ضد مهاجرت ساده هستند. وواهمه از خارجیان موارد اقتصادی (هزینه‌های مهاجرت و رقابت نیروی کار در بازار) موارد محیطی (مشکلات رشد جمعیت) و (مخصوصا در اروپا) مشکلات هویت ملی و طبیعت ملیت-کشور به نوبه خود می‌باشند.

حمایت برای مرزهای ۱۰۰٪ باز فقط مخصوص عده بسیار کمی است. بعضی از بازارهای آزاد آزادی و لیبرالیستها عقیده دارند که مهاجرت آزاد | آزاد نیروی کار بایستی هیچ محدو.دیتی در مهاجرت نداشته باشد، چون در طولانی مدت عقیده جدید جهانی شدن را تقویت می‌کند. هم‌چنین گروه‌هایی وجود دارند که مخالف کنترل مرزها به دلایل ایدئولوژیکی و زمینه‌های بشردوستانه هستند- آنها باور دارند که مردم کشورهای فقیر باید بتوانند به کشورهای ثروتمند بروند تا از استانداردهای بالای زندگی و درآمد استفاده کنند.

حمایت خیلی محدود برای مهاجرت افزایش یافته نیروی کار از طرف اقتصاد دانان و بعضی از علائق اقتصادی در کشورهای پیشرفته ارائه می‌شود. اگرچه اتحادیه‌های چند ملیتی به حرکتها و نقل مکانهای زیاد برای تامین کادر حرفه‌ای نیاز دارند، ولی آنها ضرورتا استفاده کننده اصلی از نیروی کار مهاجران نیستند. شغلها و تجارتهای متوسط و کوچک (رستورانها، مزارع) ممکن است به نیروی کار با دستمزد کم متکی باشند. در بخشهای مخصوص، یک تالاری برای مهاجرانی است که فرم سیستم گرین کارتارائه می‌کند که با فراهم کردن شرایط خاص هجوم نیروی کار را محدود می‌کند.

این نوع از مهاجرت با مخالفت بازار کار روبه‌رو می‌شود، گروه‌های محافظتی|محافظت کنندگانو اغلب از ناسیونالیسم اقتصادی بحث می‌کند.بخش اصلی بحث و جدل آنها این است که کارهای یک ملت «مایملک» آن ملت هستند و اجازه دادن به خارجیان برای گرفتن آنها از دست دادن این مایملک محسوب می‌شود.آنها هم‌چنین از این نوع مهاجرت به‌عنوان شکلی از تامین اجتماعی اشتراکی انتقاد می‌کنند، که تجارت به‌طور غیر مستقیم توسط دولت برای توسعه و تشویق مهاجرت استفاد می‌شود. مقدار بیشتر انتقادها دراین مورد است که به کارگران مهاجر همیشه کمتر از کارگران غیرمهاجر در همان کارها حقوق پرداخت می‌شود، و مهاجرت باعث افت حقوق‌ها و دستمزدها می‌شود- به‌طور نمونه مهاجران همیشه به‌صورت دارای اتحادیه نمی‌باشند. برای بعضی افراد اینها دلیل محدود کردن مهاجرت می‌باشد. گروه‌های دیگر فکر می‌کنند نباید بر مهاجرت کنترل اعمال شود، اما می‌گویند که نباید حقوق برابری با افراد غیرمهاجر داشته باشند تا از افت کیفیت و کارآیی جلوگیری شود.

بحث و جدل‌های مخالف ارزش مهاجرت برای مثال ظرقیت مدارس برای جمعیت اضافی- در ایالات متحده آمریکا و کانادا که بیشترین معیار مهاجرت به نسبت جمعیت را دارد، خیلی مشهود است: بخش مشکلات مهاجرت به کانادا را ببینید.

مخالفت‌های غیر اقتصادی و مالی برعلیه مهاجرت بیشتر با ملی‌گرایی در اروپا، «حزب ناسیونالیست» که تقریبا معادل «حزب ضد مهاجرت» است، اعمال می‌شود. اگرچه به‌طور سنتی، بحث و جدل‌های اقتصادی در مشاجرات و گفتگوهای مربوط به مهاجرت در ایالات متحده آمریکا ابراز می‌شود، این مسئله در سالهای اخیر بیشتر شدت گرفته‌است که با تقاضاهای ملی‌گرایان و ناسیونالیست‌ها برای نظامی شدن مرزهای ایالات متحده توام بوده‌است. فوریت و اهمیت نیروهای نظامی خصوصی سرحدات در ایالات متحده آمریکا توجه بیشتر وسایل ارتباط جمعی را برانگیخته‌است. با این وضعیت مرزها و سرحدات جنوبی اتحادیه اروپا exclave اسپانیا در Ceuta و Melila مانند مرز ایالات متحده آمریکا با مکزیک نظامی شده‌است.

بحث و مشاجرات اولیه درباره علل ملی‌گرایی در اروپا این است که مهاجران طبق تعریف ارائه شده گروه نژادی دیگر هستند به ملیت آن کشورها وممالک تعلق ندارند. طبق این نظر بریتانیا، برای انگلیسی‌ها، آلمان برای آلمانیها و مانند اینهاست. مهاجران به‌عنوان تغییر دهندگان ترکیب جمعیتی ملی وگاهی هویت ملی ملاحضه می‌شوند. از دیدگاه ملی‌گرایان، تعداد زیاد مهاجران، بسادگی «کشور آنهارا خراب می‌کند». بعضی از حمایتها از مخالفان ملی‌گرایی از ترس از خارجی که به‌طور مشخصی از حضور افراد بیگانه وخارجی می‌ترسند وواهمه دارند، اما این مسئله براساسعقیده وایدلوژی ملی‌گرایی افراطی است. آلمان درحقیقت به کشور آلمانیها مختص شده‌است: مهاجرت انبوه تا قرن نوزدهم میلادی به دلیل حرکتهای ملی‌گرایی و ناسیونالیستی مشاهده نشده بود.مهاجرت کشور آلمان و سایر کشورهای اروپای غربی را وادار کرد که هویت ملی خود را دوباره بررسی و امتحان کنند:بخشی از جمعیت که آماده تعریف دوباره نبود شامل مهاجران می‌شد. این نوعی مخالفت با مهاجرت بود که حمایت و پشتیبانی از حزب‌های ضد مهاجرت را مانند Vlaams Belang در بلژیک، حزب ملی بریتانیا در انگلستان، حزبLega Nord در ایتالیا، جبهه ملی در فرانسه و حزب Lijst Pim Fortuyn در هلند داشتند.

یکی از برخوردهای کشورهای ملی‌گرا به مهاجرت انبوه، ایجاد جذب فرهنگی مهاجران به داخل جامعه ملی و اصلی، و ترکیب شدن در ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. در ایالات متحده آمریکا جذب فرهنگی به‌طور سنتی به‌عنوان فرآیندی که میان اقلیت‌ها اتفاق می‌افتد، مانند بوته ذوب ملاحضه می‌شود. در اروپا جایی که کشورهای ملی‌گرا رسوم و سنت‌های واحد و متحد الشکل ملی‌گرایی را برطبق رویه‌های فرهنگی و زبانشناسی دارند، تنوع این رویه‌ها به‌عنوان تقویت و افزایش جذب فرهنگی مهاجران پیشنهاد شده‌است. معرفی تستهای شهروندی برای مهاجران شکل قابل مشاهده اجباری بودن جذب فرهنگی این کشورهاست. این تست معمولاً شامل امتحان زبان، و بعضی از کشورها فرمهای زبانی ممنوعیت زبانی را هم ارائه کرده‌اند. وزارت مهاجرت هلند Rita Verdonik ممنوعیت سراسرس در کشور به صحبت کردن به زبانهای هلندی را در محلهای عمومی پیشنهاد کرد ولی بعد از اعتراضاتی آن‌را لغو کرد.

مخالفت محیط‌گرایان به مهاجرت مخصوص به ایالات متحده امریکست که تعداد بسیار زیادی مهاجر از کشورهای مختلف دارد. در مخافت با مهاجرت میان فعالان حفظ محیط زیست مخصوصا در داخل کلوپ سیرا یک عنوان مخصوص و نمونه‌ای است. بعضی مخالفتها در مورد رشد جمعیت متشکل از مهاجران در ایالات متحده آمریکا به‌عنوان غیر قابل حفظ و کنترل و کاهش فداکاری و کمک مهاجرین می‌باشد. سایر طرفداران محیط زیست جمعیت بیش از حد را به‌عنوان عاملی برای صدمه به محیط زیست و مشکل جهانی، تلقی می‌کنند که بایستی توسط روشهای دیگر مقابله شود. در اروپا، مهاجرت نقش مهمی در رشد جمعیت آنها که رو به کاهش است ایفا نمی‌کند. در جمهوری ایرلند تنها کشور اروپایی است که مهاجرت نقش مهمی در رشد جمعیت آنجا ایفا می‌کند.

مشاجرات و بحثهای سیاسی درباره مهاجرت در حال حاضر مخصوص کشورهای توسعه یافته است. بعضی کشورها مانند ژاپن که به‌طور سنتی مهاجرت خیلی کمی داشته‌اند آن یک مورد سیاسی مهم نبوده‌است. بعضی کشورها مانند ایتالیا و مخصوصا جمهوری ایرلند که نسل جمعیت خود را با مهاجرت نیروی کار و افزایش مهاجرت انبوه توسعه داده‌اند، این یک مسئله سیاسی شده‌است. بعضی کشورهای اروپایی، مانند بریتانیای کبیر و آلمان از دهه ۱۹۵۰ مهاجرت‌های عمده داشته‌اند.، و مهاجرت قبلا یک مسئله سیاسی برای چندین دهه بوده‌است. مشاجرات و اختلافات سیاسی درباره مهاجرت بخصوص برروی آمار و تعدادقانون مهاجرت و سیاست و رویه و اعمال محدودیتهای موجود تکیه و تمرکز دارد. در بعضی از کشورهای اروپایی این مشاجرات و بحثها از دهه ۱۹۹۰ به بعد بر روی پناهجویی تمرکز یافته، ولی سیاستهای محدود کننده در داخل اتحادیه اروپایی به‌طور جدی از میزان پناهندگی و پناهجویی کاسته‌است. در اروپای غربی، حالا مهاجرت بر اعضای جدید کشورهای اتحادیه اروپایی مخصوصا از لهستان تمرکز یافته‌است.

سیاستهای مهاجرت به‌طور فزاینده‌ای در موارد و مسائل دیگر هم مانند امنیت ملی، تروریسم و مخصوصا در اروپای غربی با حضورو نفوذ، اسلام به‌عنوان دین جدیدی تاثیر داشته‌است. بعضی حزبهای]] دست راستی[یک عدم جذب، محرومیت اقتصادی و عموما دشمنی و کینه جمعیت مهاجرین را با ثبات ملی ملاحضه می‌کنند.آنها از حوادثی مانند تظاهرات افراد شخصی در فرانسه در سال ۲۰۰۵ ترس وواهمه دارند. آنها به به افزایش تنش ناشی ازکارتونهای حضرت محمد که توسط جیلاندز پوستن کشیده شده بودند به‌عنوان مثالی در برخورد ارزشها که از مهاجرت یا مسلمانان در اروپای غربی ناشی می‌شود، یاد می‌کنند؛ اما با وجود همه این مسائل و برخوردها، مهاجرت یک مسئله سیاسی مهم و پویا در بسیاری از کشورهای اروپایی شده‌است.

قوانین مهاجرت

اگرچه آزادی حرکت و کوچ اغلب به‌عنوان حقوق فردی شناخته می‌شود، ولی این آزادی حرکت و کوچ در داخل مرزهای یک کشور وملت است: توسط جایگزینی یا با حقوق قانونی بشری تضمین می‌شود. به‌علاوه، این آزادی اغلب منحصر به شهروندان آن کشور است و افراد دیگر را دربر نمی‌گیرد. در حال حاضر هیچ کشوری آزادی کامل برای رفت و آمد و کوچ کردن را فراتر از مرزهای خود نمی‌دهد وقوانین حقوق بشر بین‌المللی اجازه داخل شدن به مرزهای کشور دیگر را نمی‌دهد.بر طبق ماده ۱۳ اعلامیه بین‌المللی حقوق بشر شهروندان نبایستی ممانعتی در ترک کشور خود داشته باشند.اینجا قوانین مشابهی در مورد ورود افراد غیر شهروند وجود ندارد. آنهایی که تمایز و تفاوت در زمینه‌های قانونی را رد می‌کنند، می‌گویند که آزادی رفت و آمد هم در داخل یک کشور و هم میان کشورهای مختلف یک حق بشری مهم و اساسی است، و سیاستهای محدود کننده مهاجرت، اگر کشورها و دولتهایی این حق آزادی رفت وآمد و کوچ کردن را رد کنند در حقیقت حقوق وآزادی بشریت را رد کرده‌اند. اینجا توجه به این نکته لازم است که آزادی برای حق ورود، به خودی خود برای مهاجران، کار، مسکن، مراقبت بهداشتی یا شهروندی و اقامت را تضمین نمی‌کند.

مواقعی که مهاجرت اجازه داده می‌شود عمدتا انتخابی است. اصول و قواعد انتخابی بودن، مانند سیاست سفید استرالیا به‌طور تدریجی از بین رفته‌است، اما اولویت به افراد تحصیل کرده، ماهر و ثروتمند داده می‌شود. افرادی که امتیازات کمتری دارند، شامل توده افراد فقیر در کشورهای کم درآمد می‌باشند که نمی‌توانند از این فرصتهای مهاجرت استفاده کنند. این عدم واجدیت در برخورد با اصول و قواعد فرصتهای برابر مورد انتقاد قرار گرفته‌است، که (حداقل از لحاظ تئوری) در کشورها و ملت‌های دموکراتیک صدق می‌کند. حقیقت اینست که در ورود برای افراد غیر ماهر بسته‌است، در حالی که در همین حال در کشورهای خیلی توسعه یافته تقاضای بسیار زیادی برای نیروی کار غیر ماهر دارند، و عامل مهم و عمده مهاجرت غیرقانونی می‌باشد. طبیعت و وضعیت متضاد این سیاست مخصوصا مشکلات مهاجران غیرماهر هنگام استفاده از نیروی کار هم‌چنین در زمینه‌های اصول و قواعد مورد انتقاد قرار گرفته‌است.

سیاستهای مهاجرت که به‌طور انتخابی آزادی مهاجرت را تضمین می‌کنند، برای افراد مورد نظر دسترسی به شبکه اقتصادی را در کشور میزبان فراهم می‌کنند. معنی دیگر این مسئله، ضررو زیان خالص برای منابع ملی و نیروی کارآمد کشورهای فقیر با از دست دادن اقلیت تحصیل کرده و کارآمد، می‌باشد یا فرار مغزها می‌باشد.. این مسئله هم‌چنین باعث کاهش عدم واجدیت بین‌المللی در استانداردهای زندگی می‌شود، که تحرک و تشویق برای افراد ایجاد می‌کند که به اولین محل مهاجرت کنند. یک مثال دراین مورد«رقابت نیروی کار ماهر» در استخدام کارکنان بهداشتی کشورهای جهان سوم توسط کشورهای جهان اول است.

منابع:

 

  1. کاظمی پور، شهلا؛ مبانی جمعیت شناسی، تهران، مرکز مطالعات و پژوهش­های جمعیتی آسیا و اقیانوسیه، 1383، چاپ دوم.
  2. تقوی، نعمت‌الله؛ مبانی جمعیت شناسی، تبریز، جامعه‌پژوه و دانیال، 1378، چاپ دوم،.
  3. کلانتری، صمد؛ مبانی جمعیت‌شناسی، اصفهان، مانی، 1378، چاپ اول.
  4. تقوی، نعمت‌الله؛ پیشین.
  5. زنجانی، حبیب‌الله؛ مهاجرت، تهران،‌ سمت، 1380، چاپ اول.
  6. لوکاس، دیوید و دیگران؛ درآمدی بر مطالعات جمعیتی، حسین محمودیان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1384، چاپ دوم.
  7. ویکس، جان رابرت؛ جمعیت: مقدمه‌ای بر مفاهیم و موضوعات، الهه میرزایی، تهران، موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی، 1385، چاپ اول.
  8. زنجانی، حبیب ا...؛ تحلیل جمعیت‌شناختی، تهران، سمت، 1376.
  9. شیخی، محمد تقی، مبانی و مفاهیم جمعیت‌شناسی، تهران، انتشار، 1380.
  10. تقوی، نعمت‌ا...؛ مبانی جمعیت‌شناسی، تبریز، دانیال، 1378.
  11. کوئن، بروس؛ مبانی جامعه‌شناسی، غلام‌عباس توسلی و فاضل، تهران، سمت، 1369.
  12. قوی، نعمت الله، مهاجرت های روستا-شهری، انتشارات ستوده، 1371.
  13. عابدین درکوش، سعید، در آمدی به اقتصاد شهری، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، 1386.
  14. سینجر، پل، اقتصاد شهر نشینی، ترجمه مهدی کاظمی بیدهندی و فرخ حسامیان،      مهرماه 1358.
  15. Christopher, Wilson; The Dictionary of Demography, Paris, publishing company in France, First Edition, 1985, p: 968.
  16. Shryock, H.S and Siegel, J.S; Ibid, p: 580.
  17. shryock,H.S and Siegel,J.S; The Methods and Material of Demography, New York, Academic Press, 1973, p: 580. 

ابوحامد محمد بن محمد بن محمد غزّالی

0
0

1-    1 کلیات زندگی غزالی(زندگی نامه مختصر)

نام کامل وی حجة الاسلام ابوحامد محمد بن محمد بن محمد غزّالی طوسی فرزند محمد متولد (450 ه.ق = 1058م) در توس از اعمال خراسان دیده به جهان گشود. فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی و یکی از بزرگ‌ترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری است. نام کامل وی: ابی حامد محمد بن محمد الغزالی الشافعی ، ملقب به حجة الاسلام زین الدین الطوسی، است. او در غرب بیشتر با نامهای Al-Ghazali و Algazel شناخته می‌شود.

پدرش مردی از صالحان زمان خود بود که از رشتن پشم، گذران زندگی می‌کرد. آنچه میرشت در دکانی در بازار پشم فروشان می‌فروخت و بدین سبب او را غزالی می‌گفتند. "غزال" (با فتح غین و تشدید ز) بر پیشه وری اطلاق می شده که نخِ پشم می فروخته، پیشه وری که پشم خام تهیه می کرده و پس از حلاجی با دستمزدی اندک به زنان پشم ریس می سپرده تا به نخ تبدیل شود و برای فروش آماده گردد. این پیشه هنوز در مشهد به نامهای حلاج، نداف، نخ فروش رایج است. این معنی را خود امام غزالی در کتاب احیاء علوم الدین یادآور شده است. (الغزالی، ابی حامد، محمد بن محمد الطوسی. (احیاء علوم الدین) جلد یکم، دار المعرفة للطباعة والنشر، ص83)

پدر محمد غزالی اهل ورع و تقوی بود و غالباً در مجالس فقیهان حضور می‌یافت. دو پسر داشت: محمد و احمد. این دو هنوز خردسال بودند که او از جهان رخت بربست. طبق وصیت وی، پسرانش را به یکی از دوستانش که ابوحامد احمد بن محمد الراذکانی نام داشت و صوفی مسلک بود سپردند.

2 -1 آغار یتیمی (احتمالاً 457 ه.ق = 1065 م)؛ پس از یتیم شدن این دو کودک، وصی درستکار تربیت آنان را برعهده می گیرد تا هنگامی که میراث اندک پدرشان تمام میشود و خود صوفی از اداره زندگی آنان فرو می ماند. آنگاه با اخلاص به آن دو پیشنهاد میکند تا برای گذران زندگی و ادامه تحصیل در زمره طلاب جیره خوار مدرسه ای از مدارس دینی شهریه بدهِ روزگار خود درآیند؛ و آنان از راه ناچاری پیشنهاد وی را می پذیرند. این سخن ابوحامد محمد غزالی که "برای غیرِ خدای عمل آموختم، ولی علم جز خدای را نپذیرفت" می تواند مؤید این حقیقت باشد.(دکتر:القبانی، الشیخ محمد، رشید، (مکاشفة القلوب، المقرب الی حضرة علام الغیوب) دار احیار العلوم: ص 185)

آن مرد نیز به وصیت عمل کرد تا آنگاه که میراث پدر به پایان رسید. روزی به آنها گفت: «هر چه از پدر برای شما مانده در وجه شما بکار بردم. من مردی فقیر هستم و از دارایی بی نصیب، اکنون باید برای تحصیل فقه به مدرسه‌ای بروید تا با آنچه به عنوان ماهیانه می‌گیرید، نانی بدست آورید که مرا سخت کیسه تهی است». محمد و برادرش احمد ناگزیر به یکی از مدارس طلاب در نیشابور رفتند و به تحصیل ادامه دادند. ابوحامد محمد غزالی بی اندازه باهوش و تند ذهن بود. علوم دینی و ادبی را نزد احمد الراذکانی فراگرفت و سپس مدتی در یکی از مدارس طوس به تحصیل پرداخت. آنگاه به گرگان نزد ابونصر اسماعیل رفت. بعد از مدتی دوباره به زادگاه خود، طوس برگشت و مدت سه سال در طوس به مطالعه و تکرار دروس پرداخت. الغزالی، ابی حامد، محمد بن محمد الطوسی.(احیاء علوم الدین جلد یکم، دار المعرفة للطباعة والنشر، ص 126)

3 – 1 راه یافتن به مدرسه (463 ه.ق = 1070 م)؛ این تاریخ نیز تقریبی است، یعنی ممکن است یکی دو سال پیش از این، در شمار طلاب جیره خوار مدرسه جای گرفته باشد. زیرا خودش در نامه ای که به پادشاه سلجوقی می نویسد از این راز چنین پرده بر می گیرد:

«بدان که این داعی پنجاه و سه سال عمر بگذاشت، چهل سال در دریای علوم دین غواصی کرد تا به جایی رسید که سخن وی از اندازه فهم بیشتر اهل روزگار درگذشت».

اگر این گفته غزالی را که "چهل سال در دریای علوم دین غواصی کردم" بپذیریم، تاریخ راه یافتن او به جرگه علمای دین به روزگار سیزده سالگی وی مسلم میشود. یعنی درین هنگام مقدمات کار دانش اندوزی را فراگرفته بوده است. پس از آنکه در مدرسه دینی از حداقل نیازمندیهای زندگی برخوردار شد، با خاطر آسوده و امید فراوان، دل به کتاب سپرد و گوش به سخن استاد فرا داد تا هنگامی که برای آموختن علم فقه آمادگی پیدا کرد و توانست در ردیف شاگردان خوب نخستین استادش، احمد بن محمد رادکانی، جای گیرد. نخستین دوره طلبگی غزالی را در طوس – براساس برخی قراین – می توان حدود پنج سال حدس زد؛ یعنی هنگامی که وی از شهر طوس رهسپار جرجان شد تا از محضر دومین استادش، ابوالقاسم اسماعیلی جرجانی، بهره ور شود، احتمالاً نوجوانی هیجده یا نوزده ساله بود.( 1.  الأنصاری، محمد، ابن منظور، (لسان العرب) ، جلد هیجدهم، دار احیار التراث العربی للنشر: بیرت، ، ص 173)

غزالی در سال ۴۷۰ هجری قمری به نیشابور رفت و در آنجا با امام الحرمین ابی المعالی الجوینی آشنا شد و تا وفاتش که در سال ۴۷۸ هجری قمری بود، ملازمش بود. تحصیلات غزالی تنها فقه نبود، او در علم اختلاف مذاهب، جدل، منطق و فلسفه هم دانش اندوخت تا آنجا که بر همه اقران خود تفوق یافت. در میان چند تن شاگردان ابوالمعالی جوینی که همگی از علماء و فضلای آن دوره بودند بر همه تقدم یافت و امام الحرمین بداشتن چنین شاگردی بخود می بالید.

بعد از وفات استادش الجوینی، اما محمد غزالی به قصد دیدار خواجه نظام‌الملک طوسی، وزیر سلطان ملکشاه سلجوقی پسر آلب ارسلان از نیشابور بیرون آمد. وی وزیر، نظام الملک را در لشکرگاهش ملاقات نمود. نظام الملک را از غزالی که هم شهریش نیز بود خوش آمد، اکرامش کرد و بر دیگرانش مقدم داشت و غزالی مدت شش ماه در کنف حمایت او زیست. سپس او را به تدریس در نظامیه بغداد و توجه به امور آن مأمور کرد. غزالی در سال ۴۸۳ هجری وارد بغداد شد و با موفقیت زیاد به کار پرداخت و سخت مورد توجه و اقبال دانش پژوهان گردید. حلقه درس او هر روز گسترش بیشتر یافت و فتواهای شرعی او مشهورتر شد. تا آنجا که صیت اشتهارش دور و نزدیک را بگرفت. محمد غزالی در بغداد در ضمن تدریس به تفکر و تألیف در فقه و کلام و رد بر فرقه‌های گوناگون چون باطنیه، اسماعیلیه و فلاسفه نیز مشغول بود. در این مرحله از نخستین مرحله‌های حیاتش بود که در معتقدات دینی و همه معارف حسی و عقلی خود به شک افتاد. ولی این شک بیش از دوماه بطول نینجامید و پس از آن به تحقیق در فرقه‌های گوناگون پرداخت و در علم کلام استادی یافت و در آن علم صاحب تألیف و تصنیف شد. آنگاه به تحصیل فلسفه همت گماشت، ولی بدون آنکه از استادی استعانت جوید، خود به مطالعه کتابها فلسفی پرداخت. غزالی وقت‌های فراغت از تصنیف و تدریس علوم شرعی را به مطالعه کتابهای فلسفی اختصاص داده بود و این کار سه سال مدت گرفت. چون از فلسفه فراغت یافت به مطالعه کتابهای تعلیمیه و اطلاع از دقایق مذهب ایشان اشتغال جست. در این مرحله از عمر بود که به تألیف مقاصد الفلاسفه و تهافت الفلاسفه و المستهظرین که همان کتاب «فضایح الباطنیه و فضائل المستظهریه» باشد و برخی کتابهای فقهی و کلامی دیگر توفیق یافت.(دکتر: سروش، عبدالکریم. «قصه ارباب معرفت». انتشارات صراط، ص 24)

4 – 1 نخستین سفر (احتمالاً 468 ه.ق = 1075 م)؛ امام ابی حامد محمد الغزالی در سال ۴۸۸ هجری از خراسان راهی شام شد و در آنجا نزدیک به دو سال بماند، که هیچ کار جز عزلت و خلوت و ریاضت و مجاهدت نداشت. مدتی در مسجد دمشق اعتکاف نمود. سپس از شام به بیت المقدس رفت و هر روز به مسجد قبه الصخره می‌رفت و خویش را در آنجا محبوس می‌داشت و گاه به آب و جارو کردن مسجد و خدمتگذاری زائران می‌پرداخت. تا اینکه داعیه حج در او پدید آمد و به حجاز رفت.بر سر راه حجاز در الخلیل، چنانکه خود در زندگینامهٔ خودنوشتش «المنقذ من الضلال» آورده‌است، بر سر تربت ابراهیم خلیل با خدا عهد کرد که دو کار را دیگر هرگز نکند، از پادشاهان صله نگیرد و وارد مجادلات کلامی با دیگر متکلمان نگردد. سپس شوق دیدار و درخواستهای کودکان به وطن کشیدش و با آنکه نمی‌خواست بدانجا بازگردد عزم توس (طوس) کرد. ولی در طوس نیز خلوت گزید و تا دل را تصفیه کند به ذکر پرداخت. حادثه‌های زمان و مهم‌های عیال و ضررهای معاش از مقصد بازش می‌داشت و آرامش خاطر او رابرهم می‌زد. این حال ده سال بطول انجامید، و غزالی در این مدت مشهورترین کتابهای خود و به ویژه احیاء علوم الدین را تألیف کرد.(دکتر عبدالحسین زرین کوب، «فرارازمدرسه»درباره زندگی واندیشه امام محمد غزالی،ص 63)

بی تردید نخستین سفر دانشجویی غزالی سفری است که وی از طوس به جرجان رفته است، اما این سفر در چه سالی انجام شده و غزالی در آغاز این سفر چندساله بوده است، در مآخذ موجود روشن نیست. اگر فرض کنیم در هیجده یا نوزده سالگی راهی این سفر شده، و احتمالا مدت رفت و برگشت و دوران اقامتش در جرجان حدود دوسال بوده است، این حدس با حکایتی که امام اسعد میهنه ای از غزالی روایت میکند تا حدی هم آهنگ میشود. امام اسعد می گوید:

از ابوحامد محمد غزالی شنیدم که می گفت: «در راه بازگشت از جرجان دچار عیاران راهزن شدیم. عیاران هرچه را که باخود داشتیم گرفتند. من برای پس گرفتن تعلیقه (جزوه، یادداشت درسی) های خود در پی عیاران رفتم و اصرار ورزیدم. سردسته عیاران چون اصرار مرا دید گفت: "برگرد، وگرنه کشته خواهی شد" وی را گفتم:" ترا به آن کسی که از وی امید امینی داری سوگند می دهم که تنها همان انبان تعلیقه را به من باز پس دهید؟ زیرا آنها چیزی نیست که شمارا به کار آید" عیار پرسید که" تعلیقه های تو چیست؟" گفتم: "درآن انبان یادداشتها و دست نوشته هایی است که برای شنیدن و نوشتن و دانستنش رنج سفر و دشواریها برخویشتن هموار کرده ام." سردسته عیاران خنده ای کرد و گفت: "چگونه به دانستن آنها ادعا می کنی، در حالی که چون از تو گرفته شد دانایی خود را از دست دادی و بی دانش شدی؟" آنگاه به یارانش اشارتی کرد و انبان مرا پس دادند.»( سعید شیخ، «غزالی: ما بعد الطبیعه» مترجم محسن جهانگیری، تاریخ فلسفه داراسلام، به کوشش میان محمد شریف و گردآوری نصرالله پور جوادی، ص 305)

غزالی گوید: «این عیّار، ملامتگری بود که خداوند وی را به سخن آورد تا با سخنی پندآموز مرا در کار دانش اندوزی راهنما شود. چون به طوس رسیدم سه سال به تأمل پرداختم و با خویشتن خلوت کردم تا همه تعلیقه ها را به خاطر سپردم، و چنان شدم که اگر بار دیگر دچار راهزنان گردم از دانش اندوخته ی خود بینصیب نمانم.»

5 – 1 سفر به نیشاپور (473 ه.ق = 1080 م)؛ از این سخن غزالی که «چون به طوس رسیدم، سه سال به تأمل پرداختم...» می توان نتیجه گرفت که غزالی پس از بیست و سه سالگی از طوس رهسپار نیشاپور شده تا از محضر عالم بلند آوازه، امام الحرمین ابوالمعالی جوینی، بهره ور شود. غزالی در محضر این استاد نامدار چنان کوشید و درخشید که پس از یکی دو سال در شمار بهترین شاگردان وی جای گرفت، و امام الحرمین چنان شیفته این شاگرد درس خوان و هوشیار گردید که در هر محفلی به داشتن شاگردی چون او به خود می بالید.

این دوره از دانش اندوزی غزالی که سبب شد در جمع فقیهان نیشاپور مشهور و انگشت نما شود، بیش از پنج سال نپایید، یعنی چون چراغ زندگی امام الحرمین به سال 478 هجری خاموش شد، غزالی در حدی از دانش دینی روزگار خود رسیده بود که دیگر نیازی به استاد نداشت، یا آنکه استادی که برایش قابل استفاده بوده باشد پیدا نکرد. بنابراین به نگارش و پژوهش پرداخت تا شایسته مسند استادی شود.( حنا الفاخوری و خلیل الجر تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، مترجم عبدالمحمد آیتی،  ص 203)

6 – 1 آشنایی با خواجه نظام الملک طوسی (478 ه.ق = 1085 م)؛ در این سال غزالی به لشکرگاه ملکشاه سلجوقی، که در نزدیکی نیشاپور واقع بود، راه یافت و به خدمت همولایتی سیاستمدار خود خواجه نظام الملک طوسی پیوست. در محضر این وزیر شافعی مذهب و ادب دوست و گوهرشناس، بارها فقیهان و دوانشوران به مناظره پرداخت، و در هر مورد برمخالفانِ عقیده و اندیشه خویش پیروز گشت. دیری نپایید که خواجه نظام الملک با اشتیاق به حمایتش برخواست و در بزرگداشت وی کوشید تا آنجا که اورا «زین الدین» و «شرف الائمه» لقب داد و به استادی نظامیه بغداد برگزید.

7 – 1 آغاز استادی در نظامیه ی بغداد (484 ه.ق = 1091 م)؛ غزالی در سال چهارصد و هشتاد و چهار از طوس رهسپار بغداد شد، مردم این شهر مقدمش را بگرمی پذیرا شدند. خیلی زود زبانزد خاص و عام گردید. در محافل علمی از نبوغ سرشار و دانش بسیارش داستانها گفتند و کاروانیانی که از بغداد رهسپار شرق و غرب می شدند برای مردم شهرهای سرِ راه از نبوغ و هوشیاری وی حکایتها روایت می کردند تا آنکه حشمت و شوکتش به پایه ای رسید که حتی در امیران و پادشاهان و وزیران معاصر خود اثر گذاشت.

در سال 478 هجری، غزالی یکی از بزرگانی بود که با عنوان حجةالاسلام و استاد برگزیده نظامیه بغداد، در مراسم نصب المستظهر بالله – بیست و هشتمین خلیفه عباسی- بر مسند خلافت، شرکت جست و با وی بیعت کرد. خودش در نامه ای که به سال 504 هجری در پاسخ نظام الدین احمد نوشته است، ضمن ابراز ندامت از زندگی جنجالی و اشرافی گذشته ی خویش، چنین می نگارد: «در بغداد از مناظره کردن چاره نباشد، و از سلام دارالخلافه امتناع نتوان کرد.»( «کیمیای سعادت» به اهتمام حسین خدیوجم، ص 48)

8 – 1 مردم گریزی (488 ه.ق = 1094 م)؛ پس از آنکه در بغداد به اوج شوکت و شهرت رسید، و در میان خاص و عام مقامی برتر از همه پیدا کرد، دریافت که از این راه نمی توان به آسایش و آرامش روحی رسید. پس از تردید بسیار سرانجام دنباله روِ صوفیان وارسته ی بی نام و نشان شد. به بهانه زیارت کعبه از بغداد بیرون رفت، چندی به گمنامی به جهانگری پرداخت و سالها در حجاز و شام و فلسطین با خویشتنِ خویش به خلوت نشست تا داروی درد درونی خود را پیدا کند. به تاریخ این گوشه نشینی نیز در پاسخ غزالی به نامه نظام الدین احمد چنین اشارت رفته است:

«چون بر سر تربت خلیل – علیه السلام – رسیدم، در سنه تسع و ثمانین و اربعمائه (489 ه.ق)، و امروز قریب پانزده سال است، سه نذر کردم: یکی آنکه از هیچ سلطانی هیچ مالی قبول نکنم، دیگر آنکه به سلام هیچ سلطانی نروم، سوم آنکه مناظره نکنم. اگر دراین نذر نقض آورم، دل و وقت شوریده گردد ... »

9 – 1 بازگشت به میان مردم (499 ه.ق = 1105 م)؛ از این راز هم خودش چنین پرده برگرفته است:

«اتفاق افتاد که در شهور سنه تسع و تسعین و اربع مائه (499 هجری) نویسنده ی این حرفها، غزالی، را تکلیف کردند- پس ازآنکه دوازده سال عزلت گرفته بود، و زاویه ای را ملازمت کرده- که به نیشاپور باید شد، و به افاضت علم و نشر شریعت مشغول باید گشت که فترت و وهن به کار علم راه یافته است. پس دلهای عزیزان از ارباب قلوب و اهل بصیرت به مساعدت این حرکت برخاست و در خواب و یقظت تنبیهات رفت که این حرکت مبدأ خیرات است و سبب احیای علم و شریعت. پس چون اجابت کرده آمد و کار تدریس را رونق پدید شد و طلبه علم از اطراف جهان حرکت کردن گرفتند، حسّاد به حسد برخاستند...»

این حسودان که غزالی به آنها اشاره کرده است، روحانیون حنفی مذهب بوده اند که در دستگاه سنجر شوکت و قدرتی یافته بودند. پس برای حفظ مقام و منصب خویش با برخی از فقیهان مالکی مذهب، از مردم طرابلس غرب، همداستان شدند تا بزرگمردی چون غزالی را با تهمت و نیرنگ از میدان بدر کنند، یا برای پیشبرد مقاصد خود از قدرت شافعی مذهبان بکاهند. غزالی در حضور سلطان سنجر که به لشکرگاه اش حاضر گشته بود، چنین دفاع می کند :

«و اما حاجت خاص آن است که من دوازده سال در زاویه ای نشستم و از خلق اعراض کردم. پس فخرالملک- رحمة الله علیه- مرا الزام کرد که به نیشاپور باید شد. گفتم: "این روزگار سخن من احتمال نکند که هرکه درین وقت کلمة الحق بگوید در و دیوار به معادات او برخیزد." گفت: "[سنجر] ملکی است عادل، و من به نصرت تو برخیزم." امروز کار به جایی رسیده که سخنهایی می شنوم که اگر در خواب دیدمی گفتمی اضغاث احلام است. اما آنچه به علوم عقلی تعلق دارد، اگر کسی را برآن اعتراض است عجب نیست، که در سخن من غریب و مشکل که فهم هرکس بدان نرسد، بسیار است. لکن من یکی ام، آنچه در شرح هرچه گفته باشم، با هرکه در جهان است درست می کنم و از عهده بیرون می آیم؛ این سهل است. اما آنچه حکایت کرده اند که من در امام ابوحنیفه- رحمة الله علیه- طعن کرده ام، احتمال نتوانم کرد...»

ابی حامد الغزالی در سال ۴۹۹ هجری قمری از عزلت بیرون آمد و قصد نیشابور کرد. در نظامیه این شهر به تدریس مشغول شد. علت بازگشت او به نیشابور و تدریس در نظامیه، با آنکه در بغداد از تدریس اعراض کرده بود و از این ماجرا ده سال میگذشت، فرمان پادشاه بود، زیرا این اصرار به قدری شدید شده بود که اگر استنکاف می‌ورزید، بیم جان خویش داشت. اما پادشاهی که غزالی را فرا خوانده بود، محمد برادر برکیارق سلجوقی بود که در سال ۴۹۸ هجری به پادشاهی رسیده بود و شاید از عوامل بازگشت به نظامیه نیشابور، فخرالملک وزیر، پسر نظام الملک طوسی بود که در بغداد غزالی را به تدریس وا داشته بود.

10 – 1 در کنار مردم دیار خود (503 ه.ق = 1109 م)؛ پس از آنکه وسوسه نامردمان در دل سلطان سنجر اثر گذاشت، این پادشاه کس فرستاد و حجةالاسلام را، که در زادگاه خود طابران طوس به تعلیم و عبادت سرگرم بود به لشکرگاه خویش، تروغ- نزدیک مشهد امروز- فرا خواند. غزالی چون دریافت که در کف شیر نر خونخواره ای قرار گرفته و از رفتن چاره نیست، بهانه آورد و با نامه ای استادانه خشم سلطان سنجر را فرونشانید. پس از درگذشت شمس الاسلام کیا امام هراسی طبری، فقیه شافعی و استاد نظامیه بغداد که او نیز از شاگردان برگزیده امام الحرمین و همدرس غزالی بوده است، به اشارت خلیفه عباسی و سلطان سنجر، وزیر عراق ضیاء الملک احمد فرزند نظام الملک به وزیر خراسان صدرالدین محمد فرزند فخرالملک نامه ای نوشت که غزالی را با نوازش و دلجویی به بغداد بازگرداند تا شاگردان مدرسه نظامیه از نابسامانی نجات یابند. ولی غزالی وارسته و دست از همه چیز شسته، تسلیم نشد و اعراض کرد.(م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج2 صص57 -58)

11 – 1 پیوستن به جاودانگان (505 ه.ق = 1111 م)؛ توقف غزالی در نیشابور بیش از دو سال به طول نینجامید، که بار دیگر تدریس را ترک گفت و در طوس عزلت گزید. در خانهٔ خود را به روی آشنا و بیگانه فروبست و با اینکه سلطان سنجر او را به تدریس خواند، غزالی از رفتن سرباز زد و عذر خواست و همچنان در خانهٔ خود منزوی ماند، تا اینکه بعد از دو سال بدرود حیات گفت.( دکتر: زرین کوب، عبدالحسین. «فرار از مدرسه»درباره زندگی و اندیشه امام محمد غزالی، ص 83)

حجة الاسلام امام ابی حامد محمد الغزالی در روز دوشنبه ۳ دی ۴۹۰ شمسی، ۱۴ جمادی الاخر سال ۵۰۵ هجرة قمری، و در سن ۵۵ سالگی در شهر توس (طوس) بدرود زندگی گفت و در طابران طوس به خاک سپرده شد.(دکتر الشیخ محمد رشید القبانی، (مکاشفة القلوب، المقرب الی حضرة علام الغیوب) دار احیار العلوم: بیرت، ص 45)

مرتضی زبیدی نویسنده بزرگترین شرح بر احیاء علوم الدین پایان زندگی غزالی را، در مقدمه خویش بر شرح احیاء با نقل از گفته های دیگران، نیک نگاشته است که ترجمه بخش اول آن چنین است:

«گفته اند که اوقات خود را پیوسته به تلاوت قرآن و همنشینی با صاحبدلان و گزاردن نماز مشغول می داشت تا جمادی الآخر سال پانصد و پنج فرا رسید. احمد غزالی، برادر حجةالاسلام، گفته است: «روز دوشنبه به هنگام صبح، برادرم وضو ساخت و نماز گزارد و گفت "کفن مرا بیاورید" آوردند. گرفت و بوسید و بر دیده نهاد و گفت: "سمعاً و طاعةً للدخولِ عَلی الـمَلِک" آنگاه پای خویش را در جهت قبله دراز کرد و پیش از برآمدن خورشید راهی بهشت گردید.»

دورۀ غزالی که از قرن پنجم تا اوایل قرن ششم هجری است، دارای ویژگیهای زیر است:

1)     این دوره مصادف با واج شکوفایی و تعالی علوم اسلامی بوده است. در این مقطع تعداد قابل توجهی دانشمند در حوزه های گوناگون وجود داشتند.

2)     اختلافات دینی و فرقه ای شدت یافت

3)     رواج همه جانبۀ بعضی از فرقه های مذهبی

4)     اوج ارتباط و پیوند میان دین و فلسفه

5)     رشد تصوف

6)     تأسیس مدارس نظامیه

7)     جنگهای صلیبی که از سال 490 هجری شروع شد و مصادف با زمانی بود که غزالی دورۀ انزوای خود را در قدس می گذراند

8)     بروز اختلاف بین قطعات و اقشار اجتماعی.(تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر؛ تقی آزاد ارمکی: ص248) 

غزالی به مسائل سیاسی و اجتماعی جامعۀ خویش آگاهی کافی داشت. این مطلب در آثار باقیمانده از وی قابل رؤیت است. وی در نامه ای که در پاسخ درخواست سلطان سنجر در سال 498 هجری قمری و برای تدریس در نظامیۀ بغداد نوشته، آورده است: «آمدیم به عرض حاجت و حاجت دو است، عام و خاص، حاجت عام آن است که تباه کرد و دار و درخت خشک شده است. بر ایشان رحمت کن تا خدای تعالی بر تو رحمت کند. گردن مسلمانان از بار بلا و محنت گرسنگی شکست. چه باش اگر گردن ستوران تو از طریق زر فرو شکند؟ و اما حاجت خاص آن است که دوازده سال در زوایه نشستم و از خلق اعراض کردم. پس فخرالملک رحمه الله مرا الزام کرد که تو را به نیشابور باید شد. گفتم که این روزگار سخن مرا احتمال نکند، که هر که در این وقت کلمت حق گوید در و دیوار به مجادلت او برخیزد». (همان، صفحۀ 199)

شیوة اندیشۀ غزالی را با دکارت و دیگر فلاسفۀ جدید غرب می توان مقایسه کرد. او در کتاب المنفذ من الضلال مراحل رشد فکری خود را بازگو می کند و می گوید که در آغاز به فهم مبانی علوم یقینی پرداختم. سپس متوجه شدم که حتی در محسوسات نیز می توان شک کرد و پس از ویرانی مبانی محسوسات، بنیان ضروریات و اولیات نیز سست گردید. پس از این، حدود دو ماه در حالت سوفسطایی باقی ماندم که به یاری خداوند به حال صحت درآمدم و معتقد به ضروریات عقلی گردیدم. این معالجه به سبب استدلال و برهان صرت نگرفت، بلکه به لحاظ ایمان به نور الهی انجام پذیرفت. (تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر؛ تقی آزاد ارمکی: ص249)  

بعد از آنکه از درد سفسطه آسوده شدم، با سرمایة ضروریات اولیه وارد تحقیق گشتم چون اقسام جویندگان حقیقت را در چهار طایفه 1) متکلمان؛ 2) باطینه؛ 3) فلاسفه؛ 4) صوفیه؛ یافتم به تحقیق در آنها پرداختم. پس از بررسی هر کدام حقیقت را در صوفیه یافتم. حدود6 ماه در این حال بودم و در بستر بیماری بسر می بردم. تنها راه نجات  را دوری از دنیا و حتی درس و بحث یافتم از این رو به بهانۀ مکه به شام شدم. دو سال بعد به بیت المقدس، سپس به حجاز رفتم و پس از آن به طوس بازگشتم. (تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر؛ تقی آزاد ارمکی: ص250) 

 

13 – 1 اندیشۀ سیاسی غزالی طوس

گرایش و اندیشۀ سیاسی غزالی را در کتاب نصیحه الملوک می توان یافت. غزالی به انگیزۀ تألیف کتاب شاره کرده است، غزالی پس از بازگشت از انزوای ده سالۀ خویش به طوس باز می گردد و فعالیت علمی خود را به دور از جنجال و هیاهو آغاز می کند. شهرت وی موجب حسادت مخالفان او می شود. سعایت و بدگویی پیش سلطان سنجر می برند. سلطان سنجر، غزالی را جهت ادای توضیح به دربار خویش می طلبد، ولی غزالی به لحاظ اینکه در انزوا با خود عهد کرده است که برای سلام گفتن به دربار سلاطین نرود و از آنان کمک مالی نیز نستاند، از رفتن خودداری می کند. اصرار و پافشاری سلطان سنجر و وساطت وزیر او غزالی را وادار میکند تا نزد سلطان رود. غزالی در گفتگو با سنجر اصول و موازینی برای کشورداری و گسترش عدل و جلوگیری از ظلم و جفایی که بر مردم جامعه روا می شد، ارائه می دهد. سلطان سنجر از او درخواست می کند که مطالب را تنظیم نماید، تا حاکم از آنها به عنوان دستورالعمل استفاده کند و غزالی نصیحه الملوک را به نگارش در می آورد. این کتاب مشتمل بر چندین باب و فصل است. (تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر؛ تقی آزاد ارمکی: ص250)  

باب اول) در سیرت حاکم؛ باب دوم) در سیرت وزیران؛ باب سوم) در سیرت دبیران؛ باب چهارم) در بلندی همت حاکم؛ باب پنجم) در حکمتهای دانایان؛ باب ششم) در صفت خردمندان؛ باب هفتم) در یاد کردن زنان و نیک و بد اندیشان؛ باب هشتم) در طبیعت. (تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر؛ تقی آزاد ارمکی: ص251)  

بنیانهای اساسی نظریۀ سیاسی غزالی بر چندین اصل عمده استوار است. این اصول عبارتند از:
1) رابطۀ بین دین و سیاست: این رابطه از طریق ارتباط حاکم و عالم دین صورت می پذیرد: «و والی بدان سلامت یابد که همیشه با علمای دینداری بود تا راه عدل به وی می آموزند و خطر این کار وی تازه می دارند». (غزالی، 1351، صفحۀ 13)

2) برقراری عدالت هدف نظام سیاسی- اجتماعی است: «بدان یا ملک، که هر چه در دل باشد، از دانش و اعتقاد بیخ ایمان است و هر چه بر هفت اندام رود، از عدل و اطاعت، شناخت ایمان است و چون شاخ پژمرده باشد، دلیل آن بود که بیخ ضعیف بود». (همان، صفحۀ 8)

غزالی به دلیل رواج ظلم و ستم در جامعه و گسترش نابرابری اجتماعی و اعتقاد بر این اصل که اسلام مدافع محرومان است، ریشه های ظلم را بر می شمارد و نظریة عدالت اجتماعی خود را طرح می کند.

برای روشن شدن دیدگاه غزالی در این زمینه، اصول دهگانة او را نقل می کنیم:

1)     حاکم باید نسبت به منزلت و قدر حکومت و ولایت شناخت داشته باشد

2)     به دیدار علما و پرسیدن پند و نصیحت از آنان علاقه مند باشد

3)     حاکم نباید به این قناعت بکند که خودش ظلم نمی کند، بلکه باید اعوان و انصار را نیز کنترل کند

4)     از تکبر و غرور دوری جوید

5)     در روابط متعادل باشد گ

6)     توکل، عبادت، خلوت در شب و انجام فرایض ترک نکند

7)     از شهوات خوردن نیکو، جامعۀ نیکو دوری جوید و قناعت پیشه کند

8)     پشتکار داشته باشد و کارها را پیگیری کند

9)     ناخشنود شد و عمل حاکم مطابث با شرع بود، ناراحت نباشد. (همان، صفحۀ 25-24)

3) آگاهیهای ضروری برای حاکم: چون دو نوع شناخت‌(شناخت دنیا و شناخت آخرت) وجود دارد، برای حاکم ضروری است که از هر دو نوع آگاهی داشته باشد و زندگی اخروی را که ابدی است، بر زندگی دنیا که ایجاد وابستگی می کند، برگزیند.

4) لوازمات حکومت: این لوازم عبارتند از: دبیری و وجود وزیران خردمند و عادل.

5) نظرگاه جدید نسبت به طبقۀ اصلی جامعه «رعیت»، غزالی در فلسفۀ سیاسی اش برای طبقۀ مظلوم، حق و حقوقی معین قائل شده است و بنیان جامعه را بر دوش آنها استوار می بیند. او همچنین معتقد است که حکومت برای حیات این افراد ایجاد می شود.

6) طرح نور و روشن از زنان: غزالی طبیعت زنان را بررسی می کند و مطابق با آن و وظایف و نقش آنها را در جامعه مشخص می کند. (تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر؛ تقی آزاد ارمکی: ص252)  

 

14 – 1 فلسفه غزالی

غزالی فیلسوف به معنی مصطلح آن نبود زیرا او با فلاسفه مبارزه‌ی آشتی‌ناپذیری را آغاز کرده بود. او در همه‌ی حالات در آثار خود هیچ منبعی جز قرآن و حدیث نمی‌شناخت. غزالی قرآن وحدیث را در پرتو حکمت افلاطونیان جدید تحلیل می‌کند او به این سرچشمه‌ی فیاض ازمطالعه «کتاب الربوبیه» دست یافت. فلسفه یونان را از ترجمه‌های آثار فلسفی یونان آموخته همچنین غزالی تاحد زیادی به تورات و انجیل و رسائل بولس ‌قدیس نظر داشته، چنانکه از رسائل اخیر الذکر مکرر در مکرر به عین عبارت نقل کرده است. و نیز پاره ‌ایاز آثار آباءکنیسه‌ی مسیحی شرقی توجه داشته و از طریق آنها به خصوص اوعطیفوس قدیس متأثر شده است. غزالی در همه‌ کتابهایش از دایره‌ی سنت قدم به بیرون ننهاده است و هدفش « احیاء دین حقیقی اسلام و روشن ساختن راه نفس است برای وصول به خدا». (کرن‌ هاردینگ‌، علیت‌؛ غزالی‌ و نظریه‌ کوانتوم‌، ترجمه‌: دکتر سید علی‌اکبر حسینی‌ - محمدرضا فدایی‌،فصلنامه‌ نامه‌ فرهنگ‌،شماره‌28،زمستان‌76)

غزالی از جمله افرادی بود که به دوری مسلمین از تعقل و خردگرایی و نفی فلسفه تاثیر زیادی گذاشت. وی علی رغم اینکه ماهیت فلسفه را دچار مشکل نمی‌دانست، اما پرداخت به آن را مایهٔ ضعف ایمان مسلمانان دانست. کتاب مشهور تهافت الفلاسفه که شاید مهمترین نقد و رد آرای ارسطویی مشربان در تاریخ فلسفه باشد را غزالی به شیوه‌ای فلسفی و نقادانه نگاشت. اسلوب و شیوه منطقی ای که غزالی در نگارش آن کتاب بکار برد امروز فلسفه نقادی نامیده می‌شود. ایرادهایی که غزالی بر مشائیان وارد نموده‌است ذاتاً فلسفی هستند و بعدها در فلسفه مغرب زمین همگی از سوی فیلسوفان بزرگی چون دکارت، هیوم و کانت به شرح و تفصیل بسیار طرح شده‌اند. نفی علیت، اعتباری بودن اخلاق، حمله به استقراء، عدم اعتماد به یافته‌های حسی، حجیت عقل و... که غزالی در این کتاب آنها را به شیوه‌ای منطقی و عقلی طرح نموده، همگی مسائلی فلسفی محسوب می‌شوند که در قرون جدید خود مایه وانگیزه پدیدآمدن مکتبهای جدید فلسفی شده‌اند.(حسین خدیو جم، مقدمه کتاب کیمیای سعادت، نوشته امام محمد غزالی طوسی، ص 128)

 

15 – 1 غزالی و کنفوسیوس در حوزه اخلاق

 قرن ششم تا سوم قبل از میلاد دوره شکوفایی فلسفه باستانی چین و پیدا شدن مکاتب معروف به «صد مکتب اندیشه» بود که از میان آنها مکتب‌های کنفوسیوسی و دائو بسیار مهم بودند. این صد مکتب را به طور کلی در شش مکتب بزرگ اندیشه دسته‌بندی کرده‌اند؛ دائوجیا یا مکتب دائو، ژوجیا یا مکتب فرهیختگان (مکتب کنفوسیوس)، موجیا یا مکتب مودی، فاجیا یا مکتب قانون یا قانونگرایی، یین یانگ میا یا مکتب یین یانگ (راز و رزی) و مینگ جیا یا مکتب نام‌ ها (مکتب سوفسطائیان چینی). (چوجای ووینبرگ جای، تاریخ فاسفه چین، ص24)

بدین ترتیب می‌توان استنباط کرد که دین در چین باستان از اندیشه‌های فلسفی و اجتماعی جدا نبوده است و به همین دلیل با مفهوم دین در جهان غرب و کشورهای اسلامی فرق اساسی دارد. غربی‌ها درباره تقسیم‌بندی دین در چین دچار اشتباه شده‌اند. آنها بر این تصورند که دین چینی را نیز می‌توان مثل سایر کشورها به روش غربی طبقه‌بندی کرد. ظاهراً سه دین مهم و اساسی کنفوسیوسی، تائوئیسم و بودایی در چین وجود داشته است، ولی نباید تصور کرد که هر یک از این ادیان بخشی از یک مجموعه مذهبی را تشکیل می‌دهند، بلکه در مواردی حتی اسامی این ادیان نیز باعث به اشتباه‌افتادن محققان می‌شود. باید گفت که دین در چین یک مسئله مردمی است، به این معنا که دین خیلی محلی و بومی شده و عمومیت یافته است. در مواقعی عنوان کلی کنفوسیوس‌گرایی را به آن اطلاق می‌کنند. در واقع این دین مجموعه‌ای از اعمال و عقایدی است که در جنبه‌های مختلف و نهادهای گوناگون از قبیل تائوئیسم و بودایی را نیز شامل می‌شود. این مجموعه از دید یک غربی ممکن است یک مجموعه غیرمنظم و غیرمنسجم تلقی گردد.

به هر حال باید توجه داشت که فلسفه غربی و چینی از نظر محتوا با یکدیگر اختلاف دارند، فلسفه غربی بیشتر به پنج حوزه پژوهش تقسیم می‌شود؛ منطق یا روش‌شناسی، زیبایی‌شناسی، علم اخلاق و یا رفتارشناسی، علم سیاست یا شناخت حکومت و نهادهای اجتماعی و مابعدالطبیعه یا هستی‌شناسی، ولی خیلی‌کم پیش آمده که فلسفه چین از نیازهای اخلاقی و عملی جدا شده باشد (و صرفاً حالت نظری کامل و خالص را پیدا کند) بلکه همیشه به راه اخلاقی یا عملی بستگی دارد.( میان محمد شریف، «تاثیر فلسفی از دکارت تا کانت»، ترجمه نصرالله پور جوادی، ص 532)

علاوه بر آنچه گفته شد پایه و اساس این دو اندیشه از همدیگر جدا است. فلسفه غربی از تضاد عوامل متفاوت جهان یعنی از تضاد میان مفاهیم انسانی و خدایی، آرمانی و واقعی، جامعه و خرد، قدرت و آزادی و مانند این‌ها تأثیر پذیرفته است، ولی فلسفه چینی پیوستگی جهان است نه تضاد آن.

چند اصل بنیادی ما را در باز شناختن فلسفه چینی از فلسفه غربی کمک می‌کند. فلسفه غربی با علم و دین بستگی دارد اما فلسفه چینی به اخلاق و سیاست و ادبیات و هنرهای زیبا نزدیک‌تر است، زیرا آرمان شناخت برای شناخت در چین یافت نمی‌شود. چه در چین هنگامی طالب شناسایی‌اند که وسیله رسیدن به هدف‌های عملی و شریف باشد. چینیان به خلاف غربیان چندان شوقی به دین ندارند. هر دستگاه بزرگ اندیشه چینی در آغاز همچون یک فلسفه تربیت نفس می‌شکند و تنها از سر اتفاق است که شکل آیین دینی را به خود می‌‌گیرد. بسیاری از فیلسوفان چینی عناصری را که به گمان غربیان دین را از فلسفه محض ممتاز می‌کند نفی کرده‌اند. این عناصر یکی عقیده به « برترین باشنده» یا وجود متعال و دیگری عقیده به بیمرگی روان است. از همه فیلسوفان بزرگ دوره جو تنها او آموزه آسمان را باشنده‌‌ای خدایی می‌دانست و حتی او هم این عقیده را فقط به شکل یک نیروی برانگیزاننده به کار می‌بست که به کار تعلیم « مهر به همه» می‌آمد که این خود اساساً آموزه‌‌ای انسان‌گرایانه است. به این ترتیب جایی که انسان غربی دیندار است و عمیقاً وابسته به عشق خداوند است، مرد چینی انسان‌گرا و پای بند اخلاق است.( حکمت علی اصغر، تاریخ ادیان، ص 108)

همین وضع در مقایسه فلسفه چینی با جهان اسلام نیز صادق است، چه در اسلام نیز تقسیم بندی غربی یا به تعبیر بهتر تقسیم بندی هلنیستی فلسفه باعث تمایز فلسفه اسلامی و چینی است، اما یک امتیازی که در مقایسه غرب با اندیشه چینی می‌توان یافت، این است که در اسلام آیین‌ها (=احکام شریعتی) خیلی شبیه به آیین ( =لی) چینی می‌باشد‌ و از این جهت در این مقایسه از فلسفه غربی جدا می‌شود. علاوه بر این نگرش که مسلمان به خدا دارد عمیقاً با نگرش یک چینی به آسمان متفاوت است. اگر چه با اندیشه غربی هم تفاوت دارد ولی عمق آن چندان ژرف نیست. برخی از صاحبنظران مدعی هستند که دین کنفوسیوسی را به سختی می‌توان در زمره ادیان به حساب آورد بلکه بیشتر یک مکتب اخلاقی است، زیرا بنیانگذاران آن اعتقاد به وجود یک خداوند مشخص و انجام مراسم دعا و نماز، و پرستش همگانی یک ذات را تشویق ننموده‌است.(هیوم،رابرت، تاریخ ادیان زنده دنیا، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی،ص158)

به هر حال کنفوسیوس و تأثیر شگرفی که اندیشه او در مردمان چین و مکاتب بعد از او گذاشته قابل انکار نیست، به‌ویژه مکتب اخلاقی که به جهانیان عرضه کرد از خود عنوان شخصیتی اخلاقی و بنیانگذار یک مکتب اخلاقی نامی به یادگار گذاشت و در ردیف مکاتب اخلاقی جهان قرار گرفت.

اشتغال فکری عمده این مصلح متواضع، تشویق مردم بدین امر بود که وظایف اجتماعی‌شان را به نحو شایسته‌ای انجام دهند. کنفوسیوس مسلماً از تعظیم و تکریمی که از وی بعمل می‌آوردند، بخصوص از کشتن حیوانات در مراسم نیایش و قربانی به خاطر او دچار دهشت می‌گردد.(همان، 168)

به همین دلیل بود که برای آیین نظام خاصی قایل بود و مردمان زمان خود را به مسایل و وظایف اجتماعی آشنا می‌ساخت. با وجود آنکه اندیشه‌های کنفوسیوس از بدو پیدایش کنفوسیانیزم با عصر حاضر فرهنگ و اندیشه دینی- فلسفی و اجتماعی چین را تحت تأثیر داشته و در قرون متمادی به عنوان دین رسمی این کشور بوده‌است، اما در حال حاضر اشاره به آیینی دارد که با انقلاب 1911-م چین پنهان شد و از آن زمان تا به‌حال اهمیت اساسی پیدا نکرده‌ است، زیرا حاکمیت کمونیزم اهداف خود را با اندیشه‌های کنفوسیوس در تضاد و تنافی یافته است، بدین سبب امکان ظهور و رسمیت یافتن این اندیشه‌ها را نمی‌دهد.

باید یادآور شویم که اندیشه کنفوسیوسی شامل یک مجموعه کلی از نظریات اخلاقی و دستورهای عملی است. البته نباید« اندیشه» در نظر کنفوسیوس را اندیشه عقل یکسان تلقی کرد و معنای آن دو  را نباید یکسان پنداشت. این اندیشه غالباً با مکاتب دیگر تحول و تکامل یافته‌است، اگر چه برای جلب کمک‌های دولتی با همدیگر رقابت داشته‌اند.

16 – 1 نقد بر چندی از اعتراض های وارده بر فلسفه

جواب مطالب جمیع کسانی که در مخالفت با فلسفه، فقط به اسم ائمه اکتفا کرده اند، بدون آن که تدبر لازم را داشته باشند در ضمن مطالب قبل عرض کردم که بدون تخصص و احاطۀ تام در الهیات توأم با ذوق و قریحۀ خاص درک احادیث وارد در عقلیات و الهیات که اساطین روایت و أشیاخناالإمامیه- رضی الله عنهم- از اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام نقل کرده اند، مشکل بلکه  محال است و احتیاج به فهم معانی دقیق روایات به علم کلام تحقیقی که در مسلک امامیه همان کتب میرداماد و صدرالحکما و اتباع ملاصدرا(کلام حقیقی شیعی محسوب می شود) و گرنه معلوم و ضروری است که آگاهی علمی و آشنایی کامل به مباحث وجود و علت و معلول و حدوث و قدم، مباحث و جوب و امکان، بحث در نحوۀ وجود ملائکه ساکن جبروت و ملکوت اسفل و کلیۀ مباحث الهیات و مباحث علم النفس و . . . شرط اساسی غور در فهم احادیث امامیه است. (نقدی بر تفاهت الفلاسفه غزالی؛ سید جلال الدین آشتیانی: ص267) 

بحث نبوت[1] و ولایت از عویصات علم الهی است که جز از طریق عرفان خاص شیعه در برخی از قسمت ها نتوان حق کلام را ادا کرد و یا اصلاً سخن گفت. به یک اصل مهم باید توجه داشت که استدلال به وجود حق و وحدت واجب الوجود و توحید ذاتی و صفاتی و افعالی، و مبحث مهم خلق اعمال و اقامۀ برهان بر مباحث توحید در کتاب و سنت نبویه و ولویه، اختصاص به متوسلین دارد و اهل عصمت علیه السلام برای تفهیم مطالب به مثال حقیر از ساکنان بلدۀ خراب آباد حدوث، منت گذاشته اند و با ما همراهی فرمودند که برهان را مقدمه برای عیان قرار دهیم چه آن که آگاهی از راه، شرط سلوک راه حق است که بسیار باریک است و گرنه عقل در مستقلات عقلیه اگر درست از آن ودیعۀ الهیه استفاده شود، خود راهگشاست ولی تا حدودی و جعل ربنا لکل شیء حداً. (نقدی بر تفاهت الفلاسفه غزالی؛ سید جلال الدین آشتیانی: ص268)

غرالی تهافت را در زمانی تألیف کرد که حوزۀ فلسفی وجود نداشت یا اگر وجود داشت از اهمیت برخوردار نبود و کتابی آن چنانی در محیط پر رونق مذهب تشبیه و اشعریت، فتح مطلق به حساب آمد.

همان طوری که بارها اشاره کرده ام، غزالی در آن زمان پیرو مخلص مکتب اشاعره بود، ولی مخالفان اشاعره نیز سکوت مطلق نداشتند، اما مذهب ابوالحسن اشعری وسعت یافت و در قرون بعد از استمداد از فلسفه و عرفان، دانشمندان به توجیه و تأویل اصول اشعری پرداختند. متکلمان بزرگ اشعری که کتب خود را به روش فلسفه نوشتند، از قیود بسیاری از مبانی اشعری خارج شدند و فلسفه در امهات عقاید در افکار متکلمان محقق تأثیر چشمگیر از خود باقی گذاشت. لذا ابن رشد(م595) در موضع دفاعی سخت قرار گرفت و با بصیرت مطالب تهافت را مورد مؤاخذه قرار داد. ولی رد او بر تهافت فنی و پیچیده است و هر کس استعداد فهم آن کتاب را دارا باشد، خود می تواند به نقد و تهجین تهافت بپردازد. ابن رشد نیز منافشاتی بر کلمات شیخ نموده است که فعلاً تعرض به آن مناشقات از حوصلۀ بحث ما خارج است. (نقدی بر تفاهت الفلاسفه غزالی؛ سید جلال الدین آشتیانی: ص385) 

بگوییم غزالی از معضلات فلسفه آگاهی نداشت و از مطالبی که در نحوۀ صدورکثرت از حق و صدور کثرات از علل متوسطه و . . . نقل می شود، واضح می گردد که خیال کرده است به اعماق علم الهی رسیده است. امکان ندارد کسی از فلسفه مطلع باشد و برهان شیخ الرئیس بر تجرد نفس را تمام نداند و این که اعلام فن گویند: صور ادراکی کلی از ماده و مقدار تجرد دارد، محل مدرک آن به طریق اولی مادی نیست، جواب بدهد که چه مانع دارد، این صور به جزء لایتجزی که بسیط است قائم باشد. (نقدی بر تفاهت الفلاسفه غزالی؛ سید جلال الدین آشتیانی: ص386) 

در مواردی که غزالی درصدد وارد ساختن رخنه در مسائل فلسفی بر می آید، به اشکال اساسی مطلب توجه ندارد و در جایی که می توان مناقشه و احیاناً اشکال اساسی نمود، به بیراهه می زند و مناقشات ضعیفی به رشته تحریر می آورد. (نقدی بر تفاهت الفلاسفه غزالی؛ سید جلال الدین آشتیانی: ص386)

فخر رازی نیز در شرح خود بر «الاشارات و التنبیهات» با عجله و بدون تأنی قبل از آن که کلام شیخ را تقریر نماید، تا مقدور یا ممکن است مطالب را نحوی تقریر می کند که بر آن اشکالی وارد نیاید و اگر میسر نشد، مطلب مورد بحث را توجیه کند و وجه صحتی نیافت، بعد از تقدیر و مطلب شیخ به نحو کامل مناقشات خود را وارد می سازد. او اهل انصاف نیست و اعوجاج سلیقه نیز دارد، خصوصاً در مواضعی که اشکال بر مسلک اشعری وارد می شود و کار به نفی یکی از اصول اشعریت می کشد، عنان اختیار را از کف می دهد[2].

اگر اشعریت و تصوف غزالی را یک روی سکۀ شهرت او بدانیم، حتماً روی دیگر آن مبارزه با فلسفه خواهد بود. و به نظر من نابخشیدنی ترین خطای غزالی نیز همین است. (نقد غزالی؛ سید یحیی یثربی: ص157)

توضیح این نکته لازم است که منظور اصلی من همان تفکر فلسفی است. یعنی خود اندیشیدن و تأمل کردن، مهم و ارجمند است، اما ممکن است که نتیجه و محصول این اندیشه و تأمل، نادرست  و باطل، و یا حداقل ناقص و نارسا بوده باشد. آنچه مهم است تفکر فلسفی سقراط، ارسطو، افلاطون و پیش از آن ها هراکلیتوس و حتی سوفسطاییان است، نه نتیجه و محصول آن تفکرات از قبیل شکاکیت پیرون، نسبی گرایی پروتاگوراس، مثل افلاطون، فیزیک و متافیزیک ارسطو، ابن سینا (428ه) سهروردی (587 ه)، دکارت، هیوم، کانت، صدرا، طباطبایی و دیگران. (نقد غزالی؛ سید یحیی یثربی: ص157)

برخورد غزالی با فلسفه از چند جهت محل اشکال و اعتراض است که مواردی از آن ها را به اختصار می آوریم :

  1. 1.     این که غزالی با عقیدۀ این یا آن فیلسوف برخوردی نداشت، بلکه با او اصل تفکر مستقل و آزاد انسان در جهت فهم و تسخیر جهان مخالفت کرده و این راه را با تحریم شرعی و تکفیر خود ساخته اش، بست و یا لااقل دشوار ساخت. نتیجه آن شد که غرب از راهی که ما سال ها پیش از آنان شناخته بودیم، با ترجمه اثر ابن رشد و ابن سینا، در کلام و فلسفه راه خود را برخلاف دستورات صریح دین حاکم بر جامعه (مسیحیت)، باز کرده و پیش رفت و ما در اثر این گونه حرکت های انحرافی غزالی و پیشگامان و پیروانش، راه خود را بستیم و عقب ماندیم و هنوز هم عقب مانده به شمار می رویم. برای این که به اهمیت کار غزالی بیش تر توجه شود، لازم است این نکته را در نظر بگیریم که فلسفه و حکمت آن روز شامل همه رشته های علوم و فنون بشری بود. برای این حکمت و فلسفه به سه شاخۀ اصلی تقسیم می شد:

- حکمت طبیعی، شامل همۀ دانش های امروز، در رشته های فیزیک، شیمی، زیست شناسی، و غیره .

- حکمت ریاضی، شامل همۀ رشته های ریاضیات، موسیقی، ستاره شناسی و غیره.

- حکمت الاهی، شامل: منطق، معرفت شناسی، فلسفه، فلسفه های مضاف و غیره. (نقد غزالی؛ سید یحیی یثربی: ص158- 159)

2. ورود غیر منطقی به میدان مبارزه با فلسفه. اساس فلسفه خردورزی و پای بندی به قوانین منطق و قواعد اندیشه است. بنابراین هر گونه فقدان و اختلال در شرایط ورود به این قلمرو می تواند باعث خطا و گمراهی گردد. ابوحامد غزالی در ورود به میدان فلسفه، از جهات مختلف دچار اشکال بود که البته این جهات نسبت به هم بی ارتباط نبودند. (نقد غزالی؛ سید یحیی یثربی: ص159)

ما به مواردی از مشکلات غرالی در پرداختن به فلسفه و خردورزی، اشاره می کنیم:

a)    زمینه های ضد فلسفی. اگر کمی به دقت زندگی غزالی را مورد بررسی قرار دهیم، به آسانی در می یابیم که پیوند عاطفی و همدلی او با دو مکتب رقیب فلسفه، بسیار قوی و تأیید کننده بود؛ در حالی که پیوند عاطفی و همدلی او با فلسفه نه تنها ضعیف بود، بلکه زمینه ساز خصومت و دشمنی او با فلسفه نیز شد. (نقد غزالی؛ سید یحیی یثربی: ص160)

b)    نداشتن استاد. غزالی که برای آشنایی با شیوۀ جدال در دفاع از اشعریت و تصوف در محضر اساتید بزرگی چون امام الحرمین جوینی و فارمذی زانو زده، و درس آموخته و اثر پذیرفته بود، تصمیم نگرفت که در فلسفه هم به مکتب استاد رفته، از آموزش و تأثیر استاد بهره مند گردد. او در چگونگی پرداختن خود به فلسفه چنین می گوید :

... دانستم که رد هر مذهبی بدون فهم و اطلاع درست نیست. تصمیم خود را گرفتم و به تحصیل فلسفه پرداختم. تنها با مطالعۀ کتاب، نه با کمک گرفتن از یک استاد. و در فرصت هایی که در لا به لای تصنیف و درس در علوم شرعی به دست می آمد، به این کار (مطالعۀ فلسفه) می پرداختیم، در حالی که تدریس و افاده به سیصد نفر از طلاب علم را در بغداد به عهده داشتم. در نتیجه خداوند سبحان با همین مطالعه در فرصت های محدودی که دست می داد، در کم تر از دو سال مرا به عمق علوم فلسفه آگاه گردانید(!)، سپس یکسال دیگر به تفکر و دقت پرداختم و سرانجام چنان به حیله و نیرنگ و خیالبافی شان پی بردم که جای شکی برایم نماند.[3]

دانش های فلسفی بر شش قسم اند: ریاضیات، منطق، طبیعیات، الاهیات، سیاسیات و خلقیات .

الف. ریاضیات. یعنی حساب، هندسه، هیأت که دانش های برهانی اند و جای انکار در آن ها نیست.

ب. منطق. منطق نیز، همان خاصیت ریاضیات را داشته و همان خطرها و آفت ها را به همراه دارد.

ج. طبیعت. بحث در آسمان ها و ستارگان و عناصر و اجسام بسیط و مرکب. البته شرط دینداری انکار این ها نیست. جز در مسایلی که آن ها را در کتاب تهافت الفلاسفه آورده ایم. به طور کلی باید دانست که عوامل طبیعت در فرمان و تسخیر خداوند داند و خود نقشی ندارند.

د. الاهیات. بیش تر خطاهای فلاسفه در این بخش است. آنان در الاهیات پای بند قواعد منطق خودشان نشده اند. و لذا دچار اختلاف شدید گشته اند. روی هم رفته در 20 مسأله به خطا رفته اند که باید آنان را در سه مسأله کافر دانسته و در بقیه اهل بدعت شان دانست.[4]

ه. سیاسیات. این قسمت را از تعالیم انبیا در تدبیر دین، امرو دنیا و سلطنت برگرفته اند.

و. خلقیات. این قسمت را از تعالیم صوفیه برگرفته و با عقاید خود در آمیخته اند. و این آمیختن موجب دو خطا و آفت شده است. (نقد غزالی؛ سید یحیی یثربی: ص163)

- عده ای به خاطر عقاید فلاسفه تعالیم انبیا و صوفیه را نیز رد کرده اند.

- عده ای دیگر به خاطر کلام انبیا و صوفیه، سخن خطای فلاسفه را نیز پذیرفته اند[5]

c)     بهره نگرفتن از روش درست. اگر غزالی با روش درست وارد میدان می شد، از دو اساسی غلفت نمی کرد:

یکی این که باید توجه داشت که روش فلاسفه این است که بر پایۀ عقل و استدلال به فهم جهان دست یازند، البته چنان که تأکید کرده اند این فهم به میزان توان انسان «بقدر الطاقه البشریه» بستگی دارد. بنابراین اساس کار فیلسوف، تنها عقل و اندیشه اوست. او باید با قوانین عقل و اندیشه پیش رود و باید قوانین او کلیت و قطعیت داشته باشند، تا علم یقینی تولید کنند. و لذا اگر به اعتبار و اصالت عقل و اندیشه یا قواعد و قوانین آن اشکالی وارد شود، نظام فلسفی آسیب می پذیرد. (نقد غزالی؛ سید یحیی یثربی: ص164) 

غزالی در سراسر کتاب تهافت الفلاسفه اش با شیوه ای از جدل پیش می رود که هر انسان اندیشمندی در نهایت به این نتیجه می رسد که ابن رشد رسیده است، و آن این که ((کار غزالی بیش از جهالت نشان شرارت دارد.)(غزالی‌، ابوحامد. تهافة‌الفلاسفه‌ (ترجمه‌ی‌ علی‌اصغر حلبی‌) ص‌114)

غزالی به دلیل نداشتن یک روش درست در اندیشه و داوری، به دو آفت بزرگ گرفتار آمده است:

-        دل بستگی افراطی به سنت موروث.

-        عناد و دشمنی با هر چه به آن دل بستگی ندارد. (نقد غزالی؛ سید یحیی یثربی: ص165) 

d)    داشتن هدف های غیر عقلی و نادرست. هر انسان منصفی به آسانی می تواند دریابد که هدف غزالی پژوهش حقیقت و تلاش در جهت اصلاح خطاها و تکمیل نواقص فیلسوفان گذشته نبوده است. بلکه تنها هدف او، هماهنگی با جو حاکم و ارضای احساسات سه گروه مختلف بود که هر کدام از جهتی با فلسفه در ستیز بودند این سه گروه عبارت بودند از :

-        اشعریان، با هدف پاسداری از مفاهیم ظواهر کتاب و سنت.

-        صوفیان، با هدف تقویت راه سلوک باطنی، به عنوان تنها راه ممکن کشف حقیقت.

-        خلافت بغداد و سلاطین سلجوقی، با هدف تخریب مبانی معارف باطنیان که آشکارا از حمکت و فلسفه کمک گرفته و دست به تأویل ظواهر کتاب و سنت زده بودند.

این نکته، یعنی داشتن هدف های خاص، چیزی است که علاوه بر دلالت حال و هوای آثار غزالی، خود او نیز بارها با آن تأکید می کند. او در مواردی از تهافت الفلاسفه می گوید که :

هدف اصلی ما، در این نوشته، چیزی جز آشفته ساختن آراء و دلایل فلاسفه نیست. و به همین دلیل، در این کتاب از مذهب خاصی دفاع نکرده ایم، تا هدف اصلی خود (تخریب فلسفه) را دنبال کنیم. ما ان شاء الله در کتابی دیگر به اثبات مذهب حق خواهیم پرداخت. اگر توفیق این کار دست دهد آن کتاب را ((قواعد العقاید)) خواهم نامید. در آن نوشته به اثبات می پردازم و اما در این کتاب (تهافت الفلاسفه) کاری جز تخریب فلسفه نخواهم داشت.( امام محمد غزالی: تهافت الفلاسفه، ص80)

و لذا همة آثارش دارای اشکالاتی است از جمله :

-        خطابی بودن بیان که در عین مؤثر بودن در مخاطبان عام، از ارج و اعتبار عقلی مطالب می کاهد.

-        نداشتن مطالب ابتکاری جدی. به تعبیر دکتر زکی مبارک، امتیاز غزالی در این است که در کوبیدن به طبلی که ساختۀ خودش نیست، بسیار شکیباست. غزالی مطالب پیشینیان را در کتب و رسالات مختلف با بیان خطابی و با بهره گرفتن از تمثیلات خیالی به افکار عمومی عرضه کرده، و لذا مردم به سوی او هجوم آورده و شیفتۀ آثارش شدند.( زکی مبارک: الاخلاق عند الغزلی، ص104)

-        تکرار مطالب. بسیاری از کتاب های دینی و اخلاقی او، همانند احیاء، اربعین، میزان، منهاج، نصیحه الملوک،[6] کیمیای سعادت، الأدب فی الدین، بدایه الهدایه و قسمت عمدۀ کتاب هایش در فقه و عقاید، با یکدیگر فرق بنیادی نداشته، افکار و عبارات و مثل ها و حکایات مشابهی و مکرری را عرضه می کنند. مثلاً اگر بحث ((اخلاص)) را در کتاب های مختلفش با هم مقایسه کنیم، می بینیم که بیشتر عبارت ها و مثال ها تکراری است و تنها از جهت مفصل و مختصر بودن با هم تفاوت دارند.[7]

در پایان یادآوری دو نکته را لازم می دانم:

الف. مقاصد الفلاسفۀ غزالی که مطالب و مسائل فلسفی را بسیار روان و ساده گزارش کرده است، ترجمة آزادی است از دانشنامة علائی ابن سینا. به نظر من این انتخاب بسیار مناسبی بود که غزالی دانشنامه را با قلم روان خود به زبان عربی برگرداند. هم اکنون مقاصد غزالی، بیش از دانشنامة علایی، برای دانشجویان و علاقه مندان متون فلسفی قابل فهم است. با این که خود ابن سینا بسیار کوشیده است تا در این اثر مطالب فلسفی را ساده و همراه با مثال های زیادی بنویسد تا برای سطح غیرمتخصصان نیز قابل فهم باشد. نخستین کسی که متوجه شد که مقاصد ترجمه مانندی از دانشنامه است، مرحوم سید احمد خراسانی بود.

ب. غزالی از دیرباز در جهان غرب به عنوان یک فیلسوف مشایی نظیر ابن سینا شناخته شده است! آلبرت کبیر (وفات 79/1280) و توماس اکویناس (وفات 673/1274) و رابرت بیکن (وفات 694/1294)، همه نام مؤلف مقاصد الفلاسفه را همراه با ابن سینا و ابن رشد به عنوان نمایندگان راستین فلسفۀ ارسطویی اسلامی کراراً ذکر کرده اند! و این خطایی بزرگی است. برای این که تنها اثر غزالی در فلسفه، همین مقاصد است که در واقع مقدمه ای است برای وارد کردن ضربه های هولناک بر فلسفه! و این خطا از آن جا پدید آمده است که ترجمۀ لاتینی آن که از قرن هفتم تا سیزدهم میلادی در غرب رایج بود،[8] فاقد مقدمۀ کوتاه غزالی بود و غزالی در این مقدمه، هدف خود را از نوشتن مقاصد، آشکارا بیان می کند. او چنین می گوید:

باید توجه داشت که آنچه در این نوشته (مقاصدالفلاسفه) می آوریم، تنها گزارش مطالب است، بدون آنکه با درستی و نادرستی این مطالب کاری داشته باشیم. اما وقتی که این نوشته به پایان آمد، بسیار جدی و کوشا، در کتاب دیگری که آن را «نهافت الفلاسفه» خواهیم نامید. با این مسائل درگیر خواهیم شد.( محمد غزالی: مقاصد الفلاسفه، مقدمۀ کتاب. ص4-3)

علاوه بر این در پایان کتاب نیز با این بیان این نکته را مورد تأکید قرار می دهد که:

.. این بود آنچه از دانش های منطقی و الاهی و طبیعی فلاسفه نقل کردیم، بی آنکه درست را از نادرست و حق را از باطل جدا سازیم. اما اینک باید نوشتن کتاب تهافت الفلاسفه را آغاز کرده، باطل و نادرست را از این عقاید و آراء، روشن سازیم.( غزالی: مقاصد، همان، ص320)

 

17 – 1 ترتیب آثارغزالی

خوشبختانه خاورشناسان در زمینه ترتیب تاریخی آثار غزالی بسیار کار کرده اند. از گُشه و مکدونالد و گلد زیهر که بگذریم، نخستین خاورشناسی که در کتاب خویش زیر عنوان ترتیب تاریخی مؤلفات غزالی سخن گفته است لوئی ماسینیون است که زمان آثار غزالی را در چهار مرحله تنظیم کرده است. پس از وی، اسین پلاسیوس و مونت گمری وات بحث را درباره تشخیص مؤلفات اصیل و مشکوک غزالی آغاز کردند. آنگاه موریس بویژ برای ترتیب تاریخی آثار غزالی به کار جامع تری می پردازد و در تکمیل کار خاورشناسان پیش از خود راه بهتری در پیش میگیرد ولی پیش ازآنکه حاصل کارش منتشر شود به کام مرگ فرو می رود. خوشبختانه کار نیمه تمام این دانشمند را استاد لبنانی دکتر میشل آلارد تکمیل نموده و در سال 1959 منتشر کرده است.

سرانجام دانشمند مصری دکتر عبدالرحمن بدوی از مجموع پژوهشهای خاورشناسان یاری میگیرد و به نگارش کتاب نفیس خود مؤلفات الغزالی می پردازد. این کتاب به مناسبت جشنواره ی هزارمین سال میلاد ابوحامد امام محمد غزالی در تابستان سال 1960 میلادی منتشر شده است.

در این کتاب از 457 کتاب اصل و منسوب و مشکوک یاد شده که مؤلف، هفتاد و دو تای آنها را بی تردید از آنِ غزالی دانسته و در صحت بقیه تردید نموده است:

- از شماره 73 تا 95 نام کتابهایی است که مشکوک است از غزالی بوده باشد.

- از شماره 96 تا 127 نام کتابهایی است که به احتمال زیاد از غزالی نیست.

- از شماره 128 تا 224 نام فصلی یا بابی از کتابهای غزالی است که ناروا به جای کتابی مستقل به نام وی ثبت شده است.

- از شماره 225 تا 273 نام تلخیص کتابی از کتابهای غزالی است یا نام کتابهای ردّی و انتقادی است که دیگران بر آثار غزالی نوشته اند و بخطا به نام وی ثبت شده است. مانند تلخیص احیاء علوم الدین که ابن الجوزی آن را تلخیص و تدوین کرده است.

- از شماره 274 تا 379 نام کتابهایی است که به عنوان شرح و ستایش درباره آثار غزالی تألیف و تدوین شده و مؤلف آنها نامعلوم است، مانند کتاب الانتصار لماوقع فی الاحیاء من الاسرار.

- از شماره 381 تا پایان کتاب نام نسخه های خطی موجود از آثار غزالی و منسوب به اوست که در کتابخانه های جهان موجود است.

 

 

 

18 – 1 ترتیب تاریخی آثار امام محمد غزالی در پنج مرحله:

الف- آثار سالهای دانش آموزی غزالی، از سال 465 تا 478 هجری:

1. التعلیقة فی فروع المذهب

2. المنخول فی الاصول

ب- آثار نخستین دوران درس و بحث:

3. البسیط فی الفروع

4. الوسیط

5. الوجیز

6. خلاصة المختصر و نقاوة المعتصر

7. الـمُنـتَحَل فی علم الجدل

8. مآخد الخلاف

9. لباب النظر

10. تحصیل المآخذ فی علم الخلاف

11. المبادی و الغایات

12. شفاء الغلیل فی القیاس و التعلیل

13. فتاوی الغزالی

14. فتوی (فی شأن یزید)

15. غایة الغور فی درایة الدور

16. مقاصد الفلاسفه

17. تهافت الفلاسفه

18. معیار العلم فی فن المنطق

19. معیار العقول

20. محک النظر فی المنطق

21. میران العمل

22. المستظهری فی الرد علی الباطنیة

23. حجة الحق

24. قواصم الباطبیه

25. الاقتصاد فی الاعتقاد

26. الرسالة القدسیه فی قواعد العقلیه

27. المعارف العقلیة و لباب الحکمة الالهیه

ج- آثار دوران خلوت نشینی و مردم گریزی:

28. احیاء علوم الدین

29. کتاب فی مسئلة کل مجتهد مصیب

30. جواب الغزالی عن دعوة مؤید الملک له

31. جواب مفصل الخلاف

32. جواب المسائل الاربع التی سألها الباطنیه بهمدان من ابی حامد الغزالی

33. المقصد الاسنی فی شرح اسماء الحسنی

34. رسالة فی رجوع اسماءالله الی ذات واحدة علی رأی المعتزله و الفلاسفه

35. بدایة الهدایة

36. کتاب الوجیز فی الفقه

37. جواهر القرآن

38.کتاب الاربعین فی اصول الدین

39. کتاب المضنون به علی غیر اهله

40. المضنون به علی اهله

41. کتاب الدرج المرقوم بالجداول

42. القسطاس المستقیم

43. فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه

44. القانون الکلی فی التأویل

45. کیمیای سعادت (فارسی)

46. ایها الولد

47. اسرار معاملات الدین

48. زاد آخرت (فارسی)

49. رسالة الی ابی الفتح احمد بن سلامة

50. الرسالة اللدنیّه

51. رسالة الی بعض اهل عصره

52. مشکات الأنوار

53. تفسیر یاقوت التأویل

54. الکشف و التبیین

55. تلبیس ابلیس

د- بازگشت به سوی مردم و دومین دوران درس:

56. المنقذ من الضلال

57. کتب فی السحر و الخواص الکیمیا

58. غور الدور فی المسئلة السریجیة

59. تهذیب الاصول

60. کتاب حقیقة القولین

61. کتاب اساس القیاس

62. کتاب حقیقة القرآن

63. المستصفی من علم الصول

64. الاملاء علی مشکل «الحیاء»

هـ آخرین سالهای زندگی، 503 تا 505 هجری:

65. الاستدراج

66. الدرة الفاخرة فی کشف علوم الآخرة

67. سرالعالمین و کشف ما فی الدارین

68. نصیحة الملوک (فارسی)

69. جواب مسائل سئل عنها فی نصوص اشکلت علی المسائل

70. رسالة الاقطاب

71. منهاج العابدین

72. الجام العوامس

 

19 – 1 تألیف‌های غزالی

 در میان سال‌های 478 تا 487 در کنف نظام‌الملک طوسی و در نظامیه‌ی بغداد:

  1. البسیط، الوسیط، الوجیز (در فقه)
  2. مقاصد الفلاسفه (در سال 487هجری در فلسفه)
  3. تهافت الفلاسفه (در سال 488هجری در کلام )
  4. محک‌النظر (در سال 488هجری در منطق)
  5. معیار‌العلم(در سال 488هجری در منطق)
  6. میزان‌العمل (در سال 488هجری در منطق)
  7. المستظهری،(در سال 488هجری،در کلام )
  8. حجت الحق(در سال 488هجری،در کلام )
  9. الاقتصاد فی الاعتقاد،(در سال 489هجری در دمشق، در کلام )

10. قوائد‌العقائد (در سال 489هجری در دمشق، در کلام )

11. الرساله‌القدسیه (در سال 489هجری در دمشق، در کلام )

12. احیاء علوم الدین (میان سالهای 490 و 495در شام و قدس و حجاز و طوس در تصوف )

13. بدایه‌الهدایه ( سال 495 هجری، در اخلاق )

14. المقصد‌الاسنی (سال 495 هجری)

میان سالی 495 و 498 هجری:

  1. جواهر القرآن، کتاب الاربعین (در اخلاق). کیمیای سعادت (در تصوف) الدره الفاخره.
  2. القسطاس المستقیم (در سال 497 هجری ). فیصل‌التفرقه بین‌الاسلام و الزندقه ( در سال 497 هجری در کلام )

در سال 500 هجری که در نیشابور تدریس می‌کرده است:

  1. ایهاالولد (در تصوف) المنقذ من الضلال در شرح زندگی.
  2. المستصفی من اصول الفقه ( در سال 503 هجری در فقه ).
  3. مشکاه‌الانوار (در سالهای 503 تا 505 هجری یعنی بعد از بازگشت اخیر به طوس، در تصوف )
  4. الجام‌العوام من علم الکلام (در سالهای 504 تا 505 هجری، در تصوف ) معراج‌السالکین در سالهای 504 تا 505 هجری، در تصوف.

امام محمد غزالی را تألیف‌های بسیار دیگر است که تاریخ تألیف آنها در دست نیست، ولی همه به سالهای بعد از 489 هجری مربوط می‌شود. از آن جمله: الادب فی‌الدین، القواعد‌العشره، الرساله‌الوعظیه، رساله‌الطیر، الرساله‌اللدینیه، منهاج‌العارفین ( در تصوف )، روضه الطالبین (در تصوف)، الدره‌الفاخره، عجائب‌المخلوقات و اسرار‌الکائنات، معروف به: الحکمه فی‌مخلوقات الله.

 

20 – 1 آثار غزالی

غزالی در جهان دانش و دوراندیشی از جمله بزرگترین نام آوران برخوردار از اندیشه انسانی است، متفکرِ وارسته ای است که در میان مردم روزگار به بالاترین پایگاه اندیشه راه یافته است. پس اگر در مورد تعداد آثار مردی پرکار و فراوان اثر چون او، مبالغه شود و حقیقت و افسانه درهم آمیزد، جای شگفتی نخواهد بود.

غزالی همچو ارسطو، از دانشوران بلند آوازه ای است که علاوه بر نوشته های اصلی خودش، با گذشت زمان کتابهای فراوان دیگری به وی نسبت داده اند. کتابهایی که تعدادش شش برابر رقمی است که خودش دوسال پیش از مرگ- در نامه ای که به سنجر نوشته- یاد آورشده است. آمیختن همین آثار فراوان با کتابهای اصلی او، کار پژوهش را بر اهل تحقیق چنان دشوار کرده که برای شناسایی درست از نادرست پژوهشگران را به معیار دقیق- یعنی ترتیب تاریخی آثار غزالی- نیاز افتاده است، معیاری که می تواند تاریخ پیدایش هریک از آثار اصلی غزالی را روشن سازد. شناخت دوران تکامل اندیشه این بزرگ استاد تنها با وجود چنین معیاری امکان پذیر است و بدین وسیله ممکن است از چگونگی تحول بزرگی که در زندگی پرنشیب و فراز او رخ نموده آگاه شد.(زمانی، محمد حسن، اسلام شناسی و شرق شناسی، ص 112 – 95)

21 – 1 تألیفات محمد غزالی

در میان متفکران اسلامی، هیچ یک به اندازه ابی حامد محمد الغزالی تألیف و تصنیف نکرده‌است. گویند تألیف‌هایش را شمار کردند و بر روزهای عمرش تقسیم نمودند، هر روز چهار جزوه شد و تردیدی در آن نیست که بسیاری از این آثار که اسامی بیشتر آنها در تاریخ نهضتهای فکری اسلامی از رودکی تا سهروردی آمده‌است، منسوب به اوست. می‌گویند تعداد کتابهایی که در طول زمان به وی نسبت داده‌اند شش برابر رقمی است که خود وی دو سال پیش از مرگش در نامه‌ای به سنجر یاد آور شده‌است: «بدان که این داعی در علوم دینی هفتاد کتاب کرد...» و همین موضوع کار پژوهش را بر اهل تحقیق تا حدی دشوار نموده‌است. از جمله خاورشناسان و دانشمندانی که در مورد تالیفات غزالی تحقیق کرده‌اند می‌توان گشه، مک دونالد، گلدزیهر، لویی ماسینیون، اسین پلاسیسوس، مونتگمری وات، موریس بوژیر، میشل آلار، و عبدالرحمن بدوی را نام برد. خصوصاً دکتر عبدالرحمن بدوی دانشمند مصری، با یاری گرفتن از مجموعه تالیفات خاورشناسان قبل از خود، کتاب نفیس مؤلفات الغزالی را به نگارش در آورده که در سال ۱۹۶۰ چاپ شده‌است. در این کتاب از ۴۵۷ کتاب اصلی و منسوب یاد شده به مؤلف، ۷۲ تای آنها را بی تردید متعلق به غزالی دانسته و در صحت بقیه تردید نموده‌ است. (دکتر عبدالکریم سروش، «قصه ارباب معرفت». انتشارات صراط، چاپ ۱۳۷۵)

این ۷۲ کتاب یا رساله را بدوی به ترتیب تاریخی در پنج مرحله تنظیم نموده که به شرح زیر می‌باشد:

    * الف- آثار سالهای دانش اندوزی غزالی، از سال ۴۶۵ تا ۴۸۷ هجری:

1-                التعلیقه فی فروع المذهب

2-                 المنخول فی الاصول

    * ب-آثار نخستین دوران درس و بحث

1-                البسیط فی الفروع

2-                الوسیط

3-                الوجیز

4-               خلاصة المختصر و نقاوةالمعتصر

5-                المنتحل فی علم الجدل

6-                مآخذ الخلاف

7-                الباب النظر

8-                تحصیل المآخذ فی علم الخلاف

9-                المبادی و الغایات

10- شفاء الغلیل فی القیاس و التعلیل

11- فتاوی الغزالی

12- فتوی (فی شأن یزید)

13- غایةالغور فی درایةالدور

14- مقاصد الفلاسفه در (درسال 487 هجری در فلسفه)

15- تهافت الفلاسفه در (درسال 488 هجری در کلام)

16-            معیار العلم فی فن المنطق در (در سال 488 هجری در منطق)

17- معیار العقول

18- محک النظر فی المنطق در (منطق)

19- میزان العمل در (منطق)

20- المستظهری فی الرد علی الباطنیه در (کلام)

21- حجةالحق در (کلام)

22- قواصد الباطنیه

23- الاقتصاد فی الاعتقاد در (در سال 489 در دمشق در کلام)

24- قوائد العقائد در (کلام)

25- الرسالةالقدسیة فی قواعد العقلیة در (درسال 489 در دمشق در کلام)

26-           المعارف العقلیة و لباب الحکمةالاهیة

    * ج- آثار دوران خلوت نشینی و مردم گریزی غزالی از سال ۴۸۸ تا ۴۹۹ هجری

1-               احیاء علوم الدین(در میان سالهای 490 و 495در شام و قدس و حجاز و طوس در تصوف)

2-               کتاب فی مسأله کل مجتهد مصیب

3-               جواب الغزالی عن دعوة مؤید المک له

4-               جواب مفصل الخلاف

5-               جواب المسائل الربع التی سألها الباطنیه بهمدان من ابی حامد الغزالی

6-               المقصد الأسنی فی شرح الأسماءالحسنی

7-               رسالة فی رجوع اسماءالله الی ذات واحدة علی رأی المعتزله و الفلاسفه

8-               بدایةالهدایة در (درسال 495 هجری در اخلاق)

9-               الوجیز فی الفقه

10- جواهر القرآن

11- الاربعین فی اصول الدین در (اخلاق).

12- المضنون به علی غیر اهله

13- المضنون به علی اهله

14- الدرج المرقوم بالجداول

15- القسطاس المستقیم

16-            فیصل التفرقة بین الاسلام و الزندقة

17- القانون الکلی فی التأویل

18- کیمیای سعادت در (تصوف) به فارسی.

19- ایها الولد

20- اسرار معاملات الدین

21- زاد آخرت به فارسی

22- رسالة الی ابی الفتح احمدبن سلامة

23- الرسالةاللدینیه

24- رسالة الی بعض اهل عصره

25- مشکاةالانوار در (تصوف).

26-            تفسیر یاقوت التأویل

27- الکشف و التبیین

28- تلبیس ابلیس

    * د- بازگشت به سوی مردم و دومین دوران درس و بحث از سال ۴۹۹ تا ۵۰۳ هجری

1-               المنقذ من الضلال

2-              کتاب فی السحر.الخواص الکیمیاء

3-              غور الدور فی المسألة السریجیة

4-              تهذیب الاصول

5-             حقیقة القولین

6-              اساس القیاس

7-              حقیقة القرآن

8-               المستصفی من علم الاصول در (فقه)

9-             الاملاء علی مشکل الاحیاء

ه- آخرین سالهای زندگی ۵۰۳ تا ۵۰۵ هجری

1-              الاستدراج

2-              الدرةالفاخره فی کشف العلوم الآخرة

3-              سر العالمین و کشف ما فی الدارین

4-              نصیحت الملوک در (تصوف) به فارسی

5-             جواب مسائل سئل عنها فی نصوص اشکلت علی المسائل

6-             رسالة الاقطاب

7-             منهاج العابدین در (تصوف)

8-             الجام العوام من علم الکلام در (تصوف)

سایر کتابها، که یا در صحت انتساب آن تردید وجود دارد و یا با نامهایی متفاوت از کتب فوق خوانده شده‌است.

          o معراج السالکین در (تصوف).

          o الادب فی الدین

          o القواعد العشره

          o الرسالةالوعظیه

          o رسالةالطیر

          o روضةالطالبین در (تصوف)

          o عجائب المخلوقات و اسرارالکائنات. این کتاب به «الحکمة فی مخلوقات الله» نیز معروف است.( زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، ص 55)

منابع و مأخذ :

  1. ¨ احیاء علوم الدین جلد یکم، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت چاپ سال ۱۹۴۵ میلادی به (عربی)
  2. & دکتر عبدالحسین زرین کوب، «فرار از مدرسه»درباره زندگی و اندیشه امام محمد غزالی، انتشارات امیرکبیر، چاپ سال ۱۳۸۵
  3. § م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج2 صص57 -58 ، مرکز نشر دانشگاهی11
  4. ¨ مکاشفة القلوب، المقرب الی حضرة علام الغیوب) دار احیار العلوم: بیرت، چاپ دهم، انتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی)
  1. 5.     & تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر، تقی آزاد ارمکی، تهران، علم؛ 1386
  1. § حسین خدیو جم، مقدمه کتاب کیمیای سعادت، نوشته امام محمد غزالی طوسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دهم، ۱۳۸۲
  2. ¨ چوجای ووینبرگ جای، تاریخ فاسفه چین،نشر گفتار،1369
  3. & حکمت علی اصغر، تاریخ ادیان، انتشارات ابن‌سینا، 1345
  4. § هیوم،رابرت، تاریخ ادیان زنده دنیا، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1369
  5. ¨نقدی بر تهافت الفلاسفه غزالی، سید جلال الدین آشتیانی، قم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، مرکز انتشارات، 1378
  6. & حسین خدیو جم، مقدمه کتاب کیمیای سعادت، نوشته امام محمد غزالی طوسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دهم، ۱۳۸۲
  7. § نقد غزالی؛ سید یحیی یثربی: انتشارات دانشگاه، 1387
  8. ¨ غزالی‌، ابوحامد. تهافة‌الفلاسفه‌ (ترجمه‌ی‌ علی‌اصغر حلبی‌)، مرکز نشر دانشگاهی‌، چاپخانه‌ دانشگاه‌ تهران‌، 1361
  9. & الغزالی، ابی حامد، محمد بن محمد الطوسی. (احیاء علوم الدین) جلد یکم، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت چاپ سال ۱۹۴۵ میلادی به (عربی).
  10. § دکتر:القبانی، الشیخ محمد، رشید، (مکاشفة القلوب، المقرب الی حضرة علام الغیوب) دار احیار العلوم: بیرت، چاب دهم، انتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
  11. ¨ الأنصاری، محمد، ابن منظور، (لسان العرب) ، جلد هیجدهم، دار احیار التراث العربی للنشر: بیرت، چاب سوم، انتشار سال ۱۹۸۸۷ میلادی به (عربی).
  12. & دکتر: سروش، عبدالکریم. «قصه ارباب معرفت». انتشارات صراط، چاپ ۱۳۷۵
  13. § سعید شیخ، «غزالی: ما بعد الطبیعه» مترجم محسن جهانگیری، تاریخ فلسفه داراسلام، به کوشش میان محمد شریف و گردآوری نصرالله پور جوادی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1365.
  14. ¨ حنا الفاخوری و خلیل الجر تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، مترجم عبدالمحمد آیتی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367، چاپ سوم.
  15. & کرن‌ هاردینگ‌، علیت‌؛ غزالی‌ و نظریه‌ کوانتوم‌، ترجمه‌: دکتر سید علی‌اکبر حسینی‌ - محمدرضا فدایی‌، فصلنامه‌ نامه‌ فرهنگ‌، شماره‌ 28، زمستان‌ 76
  16. § «کیمیای سعادت» به اهتمام حسین خدیوجم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، تهران 1368
  17. ¨ زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، 1362
  18. & زمانی، محمد حسن، اسلام شناسی و شرق شناسی، قم، موسسه بوستان کتاب، چاپ اول،  1385
  19. § میان محمد شریف، «تاثیر فلسفی از دکارت تا کانت»، ترجمه نصرالله پور جوادی، تاریخ فلسفه در اسلام، همان، جلد 3

فهرست منابع لاتین(References) :

  1. Karen Harding, : Causality Then and Now: Al Ghazali and Quantum Theory." The American Journal of Islamic Social Sciences. Volume 10 , 2 Number 2, Summer 1993, pp 165-177.
  2. « Essai de chronologie des œuvres de al-Ghazali », Maurice BOUYGES, Edité par Michel ALLARD, L’Institute de lettres orientales de Beyrouth, 1959.  (pdf)
  3.  Bohr, Niels. "The Atomic Theory and the Fundamental Principles Underlying the Description of Nature" In Atomic Theory and the Description of Nature. Cambridge, UK: Cambridge University Press, 1934.
  4. Crease, Robert P. and Charles C. Mann. The Second Creation, NewYork: Macmilam Co., 1986.
  5. Davies, Paul. The New Physics. Cambridge, UK: Cambridge University Press, 1989.
  6. Al Ghazali, Abu Hamid, The Incoherence of the Philsophers (Tahafut al Falasifah), Translated by S. A. Kamali, Lahore: Pakistan Philosophical Society, 1958.
  7. Heisenberg, Werner. Phisics and Philosophy. New York: Harper and Row, 1958.
  8. on Modern PHysics. NewYork: Collier Books, 1962.
  9. Mirza, Mohammad, and Mohammad l.Siddiqi. Muslim Contributions to Science, Lahore: Kazi Publications, 1986.
  10. Wolfson, Harry A. The Philosophy of the Kalam. Cambridge, MA: Harvard University Press 1976.

 



[1] برداشتی که محققان از عرفا و حکمای شیعی مذهب از ولایت و نبوت دارند، غیر از آن چیزی است که فقها و محدثان و بعضی از محققان حکما از جمله حجت فرقۀ ناجیه و . . . ذکر کرده اند آنچه را که متأخران از شیعه ذکر کرده اند، مأخوذ از روایات و آیات است با تدبر. معرفت و شناسایی برخی از عرفای بی طرف از برادران سنت نیز از ولات ائمه علیه السلام به اندازه ای رفیع و موافق با اصول ما شیعیان است که با معرفت و یا دریافتی که کثیری از قدما و متأخران شیعه از مقام ولایت دارند، تفاوت، وصف شدنی نیست و فرق بسیار است بین کسی که شک در تجرد روح علی علیه السلام دارد و کسی که او را سرالانبیاء و الاولیاء أجمعین و ولایت کلیۀ او را ازلی و متجلی انبیا می داند، از جملۀ انبیای اولواالعزم.

[2] باید به خدا پناه برد از درک لغزان. سبحان الله هل یوجد آدمی فی العالم قد صرف نقد عمره فی الکلام و العقیلات و الإلهیات و التفسیر و الحدیث و صار مشتهراً فی عصره و دهره، ثم اظهرالشکوک فی أمهات المسائل آخر حیاته و قال: الی الان لم یتبین لی هل الوجود عین ذاته- تعالی- او زائد و عارض وان صفاته العلیا و واسمائه الحسنی عین ذاته او زائد قدیم و ان الفیض منه ازلی قدیم أو حادث. و اظهار هذه الشکوک دلیل باهر علی تحیره.

[3] غزالی: المنقذ، همان، بخش اقسام علوم، بحث فلاسفه.

[4] تفصیل بحث در تهافت الفلاسفه آمده است، و آن سه مسأله عبارتند از:

الف. انکار معاد جسمانی

ب. این که خدا عالم به کلیات است نه جزئیات

ج. عقیده به قدیم بودن جهان.

[5] غزالی : المنقذ من الضلال، همان.

[6] مثلاً بخش اول نصیحه الملوک، عیناً برگرفته از کیمیای سعادت است. به گونه ای که حتی در تصحیح نسخه می توان از یکی برای تصحیح دیگری بهره گرفت. نک: جلال الدین همایی: مقدمه نصیحه الملوک غزالی، ص65.

[7] نک: محمد خوانساری: غزالی و منطق، مجله معارف، ویژه نامه غزالی، دوره اول، شماره3، آذر و اسفند1363، و نیز همان، مجله نشر دانش، شماره2، بهمن و اسفند1359، دربارۀ مقاصد الفلاسفه.

[8] این کتاب پیش از 540ه/1145 م به وسیله فیلسوف و مترجم اسپانیایی «دومینیکوس کوندیسالووس» به زبان لاتین ترجه شد. این ترجمه فاقد مقدمه کوتاه غزالی بود که هدف او را از نوشتن این کتاب مشخص می کرد. (نک: پاورقی آخر همین بخش همین اثر).

***********تولدم مبارک***********

0
0

تولدم مبارک 

 

به خدا قسم دقایق زندگی ام بدون فکر تو از جلوی چشمانم و از درون ذهنم عبور نمی کند ...

 

 گاهی اوقات توی زندگی یه فرصت کوچیک پیش می یاد تا ما آدمها از زندگی زمینی و اون دغدغه ها و گرفتاریها و دل مشغولیهامون دست بکشیم و فراموششون کنیم اون موقع هست که فقط خودمون رو می بینیم و سعی می کنیم تمام لحظات باقی مونده رو صرف خودمون می کنیم و اون فرصت طلایی می تونه روز مقدس و با شکوهی باشه که ما توی اونروز متولد شدیم.روزی که می تونه بهترین روز زندگیمون باشه.اون روز است که می تونیم سری به خودمون بزنیم و حال دلمون رو بپرسیم و با صدای بلند خودمون رو صدا کنیم و از ته قلب به خودمون بگیم :دوست دارم عزیزم و می خوام باور کنی که هیچ کس به اندازه من دلش برات نمی سوزه و توی لحظات زندگی حامی و پشتیبانت نیست.می خوام باور کنی که هیچ قلبی پیدا نمی شه که فقط مال تو باشه وفقط به خاطر خودت وبرای خودت بتپه جز قلب خودت.می خوام باور کنی که چقدر دوستت دارم وچقدر برام با ارزشی و همه زندگی من تو ی تو خلاصه می شه   آره عزیزم تو همه زندگی منی.......

 

و با خودمون عهد ببندیم که با اطرافیانمون مهربون تر از قبل باشیم و سعی کنیم تا اونجایی که می تونیم دل کسی رو نشکونیم تااون  وقت کسی هم پیدا نشه که دل ما رو بشکونه. سعی کنیم مسئولیت پذیر باشیم و فقط برای زنده موندن رندگی نکنیم بلکه در زندگی هدف داشته باشیم در زندگی و برای رسیدن به هدف مورد نظرمون تلاش کنیم .ام اینم یادمون نره که یکی اون بالا هست که ما رو از خودمون هم بیشتر دودت داره وهیچ وقت تنهامون نمی زاره و خودش بهتر می دونه چقدر دوستش دارم و همیشه به یادشم و  شکر گزارشم و هر چی تو زندگی دارم اون بهم بخشیده..................

 

از ATI ( آرین توتون صنعت ) بیشتر بدانیم . . .

0
0

در مطالب ذیل آمار و ارقامی از شرکت ATI (آرین توتون صنعت) ارائه نشده است و کلیه ی آمار و ارقام ارائه شده مربوطه به رقبای شرکت ATI (آرین توتون صنعت)می باشد.

 

گردآورنده مطالب: جناب آقای مهندس سید ضرغام پورسیف

 

تاریخچه سیگار

هدف از تهیه این گزارش بررسی بازار فروش و مصرف سیگار در ایران می باشد. در ابتدای این بخش به بررسی تاریخچه سیگار و چگونگی تولید آن در ایران می پردازیم. اطلاعات به دست آمده در این بخش بر اساس مقالات منتشره توسط سازمان دخانیات ایران و مقالات منتشره در روزنامه های معتبر می باشد.

تاریخچه سیگار در ایران

استفاده از گیاه توتون، اولین بار در قرن 15 ‌میلادی و پس از سفر اکتشافی کریستف کلمب به قاره آمریکا در میان بومیان منطقه مشاهده گردید. سپس ‌پرتغال، نخستین کشور اروپایی بود که این گیاه را از قاره آمریکا به دیگر کشورهای اروپایی روانه ساخت. در سال 1560 میلادی ژان نیکوت،‌‌ ‌سفیر فرانسه در پرتغال‌، مقداری بذر توتون به رسم هدیه برای ملکه فرانسه فرستاد که‌ آن را ‌به همین مناسبت، نیکوتیانا نام‌گذاری کردند. بذر توتون پس از ورود به انگلستان و اسپانیا، توسط دریانوردان انگلیسی به کشورهای‌ ‌شرقی نظیرترکیه، یونان، مصر، سوریه، چین و ژاپن راه یافت. سوغات پرتغالی‌ها برای شاهان صفوی توتون و تنباکو اولین بار در دوره صفویه و توسط پرتغالی‌ها وارد‌ ایران شد.

لذا سابقه‌ای 300 ساله در کشورمان دارد. شواهد تاریخی نشان می‌دهند، بذر توتون به احتمال زیاد از بنادر جنوبی کشور وارد و به تدریج در نواحی جنوبی، مرکزی و شرقی کشت شده است. بذر توتون چپق نیز به احتمال زیاد از ترکیه به ایران راه پیدا کرده و کشت آن در قسمت غربی و مرکزی رواج یافته است. بذر توتون سیگارت در سال 1251 و به توصیه “محمدخان ناصرالملک همدانی فرمانفرما” و توسط “دکتر استپان هاراطونیانس” که در گیلان به نام “حکیم فانوس” مشهور بود، به ایران وارد شده است. بذر این توتون از نوع “سامسون” ابتدا در گیلان کشت شد و سپس توسط شخصی به نام “کوسیس”، به مازندران برده و در اطراف بابل کشت گردید. کشت این بذر به تدریج به گرگان (‌استرآباد) و ارومیه رسید. در حال حاضر توتون سیگارت در استان‌های گلستان، مازندران، گیلان، آذربایجان غربی و کردستان و توتون چپق در استان‌های آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه و تنباکو در استان‌های اصفهان، فارس، بوشهر، خراسان و شاهرود کشت می‌شود.

  • سوغات پرتغالی‌ها برای شاهان صفوی
  • ورود توتون سیگاربه ایران به دستور محمدخان ناصرالملک همدانی فرمانفروا توسط  دکتر استپان هاراطونیانس
  • اولین کارخانه در سال 1317 در زمینی به مساحت 10 هکتار احداث شد

انحصار دولت

علیرغم سابقه 300 ساله کشت توتون و تنباکو در ایران، صنعت تولید‌ ‌سیگارت در کشور، قدمتی 70 ساله دارد، زیرا تا سال 1300 تولید این محصول در‌ ‌کارگاه‌های کوچک و به طور دستی انجام می‌گرفت. در این دوره، بازرگانان توتون را از زارعان خریداری نموده و آنها را در بسته‌بندی‌های سیگارت، توتون چپق، ساقه تنباکو (خرچوب) و گلبرگ توتون میخکی با علامت‌های تجاری خاص به فروش می‌رساندند.  اما کمتر از نیم قرن پس از کشت توتون در کشور، دولت با وضع قانون “‌انحصار دخانیات ایران” در سال 1294 شمسی، اقدام به دخالت و کنترل بازار دخانیات نمود. این قانون در سال‌های 1302 و 1307 تغییراتی جدّی یافت و در نهایت، حق واردات و صادرات، خرید و فروش، ساخت، نگهداری و حمل‌ونقل محصولات دخانی در سراسر کشور در انحصار دولت قرار گرفت. مالیات‌هایی هم به عنوان “حق انحصار” وضع شدند. در سال 1310، انحصار دخانیات شدت بیشتری یافت و مؤسسه “انحصار دولتی دخانیات” تأسیس گردید.

 بر اساس قوانین جدید، حق نگهداری و راه‌اندازی ابزار و ماشین‌های توتون‌بری، کاغذبری، صحافی کاغذ سیگار و سیگارپیچی به موسسه انحصار دخانیات اختصاص یافت. دولت نیز موظف گردید تا امر خرید و فروش سیگارت را در نرخی پایه -‌‌‌‌که با در نظر گرفتن وضعیت محصول هر سال و با توجه به نرخ‌های بازار تعیین می‌شد- در دست گیرد. همچنین بنا بر قوانین جدید، کالاهای دخانی به هنگام صدور به خارج، از حقوق گمرکی معاف شدند و کسانی که به قاچاق محصولات دخانی مبادرت می‌کردند، قانون “مرتکبان قاچاق” در مورد آنها به اجرا گذاشته می‌شد .‌پس از پیروزی انقلاب اسلامی، انحصار دخانیات در دست دولت باقی ماند که البته تا امروز نیز ادامه دارد. در سال 1374 کوششی جهت خصوصی کردن شرکت دخانیات در 14 استان کشور به عمل آمد، اما به دلیل کاستی‌ها و مشکلات متعدد، پس از یکسال مجدداً انحصار آن در اختیار دولت گذاشته شد. در سال‌های اخیر نیز تلاش‌هایی برای خصوصی‌سازی شرکت دخانیات انجام شده که هنوز به نتیجه نرسیده‌اند.

اولین کارخانه

در سال 1317 اولین مجتمع صنعتی‌ ‌تولید سیگارت در زمینی به مساحت 10 هکتار در خیابان قزوین تهران به بهره‌برداری‌ ‌رسید که هم‌اکنون نیز فعال است. دو سال قبل از شروع به کار کارخانجات سیگارت‌سازی‌ ‌تهران نیز مزرعه آزمایشی توتون در سال 1315 به منظور پشتیبانی از کشت این گیاه،‌ ‌در منطقه تالش گیلان ایجاد گردیده بود. البته چند سال بعد، این مزرعه که‌ ‌اولین مرکز تحقیقات توتون قلمداد می‌شود، به منطقه تیرتاش شهرستان بهشهر منتقل شد. ‌پس از افتتاح کارخانه‌های تولید سیگارت در سال 1317، صنایع مرکزی دخانیات به سرپرستی گروهی از کارشناسان آلمانی، انگلیسی و یونانی شروع به کار کرد. نخستین فرآورده‌هایی که با اقبال عامه مردم مواجه شدند، شامل سیگارهای اِشنو، فومن، گرگان، افسر، تارج، اردیبهشت، انواع سیگار برگ و جیگاره (نوعی سیگار دست‌پیچ با نیمکوب توتون چپق) و انواع تنباکو، توتون چپق و توتون پیپ بودند. پس از آن، کارخانجات عمل‌آوری در‌ ‌شهرهای ساری، رشت، گرگان، ارومیه و خوی راه‌اندازی گردیدند.

به طور کلی، سال‌های 1315 تا ‌‌1350 ‌بستر پیدایش و تحولات صنعت دخانیات ایران بوده است. پس از آن، با توجه به روند رو‌ ‌به رشد مصرف سیگار در کشور، شرکت دخانیات ایران در سال 1372 طرح ساخت و توسعه‌ ‌مجتمع سیگارت‌سازی گیلان با ظرفیت تولید 20 میلیارد نخ سیگارت در سال را به مرحله‌ ‌اجرا گذاشت. این مجتمع هم‌اکنون در سه بخش عمل‌آوری توتون، تولید سیگارت، فیلترسازی و بسته‌بندی فعالیت دارد. در سال‌های اخیر نیز فعالیت‌های مختلفی در زمینه اصلاح خطوط‌ ‌تولید، ایجاد ظرفیت‌های جدید و ارایه محصولات تازه در این مجتمع صورت گرفته است که تولید سیگارت‌هایی با سایزهای کوتاه و بلند از این جمله‌ هستند. اما علیرغم تغییرات مقطعی، روش‌های‌ ‌تولید سیگار در ایران همچنان مبتنی بر شیوه‌های سنتی بوده و ساختار این صنعت علیرغم 70 سال تجربه، برای حضور در عرصه سنگین رقابت جهانی امروز، آماده نیست.

تکنولوژی تولید سیگار در ایران

تولید سیگار فرآیندی گسترده و طولانی از مرحله کشت تا بسته بندی را شامل میشود که هریک از این مراحل در تعیین کیفیت محصول نهایی نقش بسزایی دارد. کشت، عمل آوری، آماده سازی خرمن و تولید سیگارت، مراحل اصلی تولید سیگار هستند. مفهوم تکنولوژی در هریک از این مراحل علاوه بر کاربرد تجهیزات، به روش ها و شیوه های نوین نیز اطلاق می گردد. برای مثال، کشت توتون های مرغوب و متناسب با شرایط اقلیمی نواحی مختلف، از دستاوردهای تکنولوژی کشت می باشد. در این راستا، عمل آوری محصولات کشاورزی به نحوی که کیفیت خود را حفظ نمایند و حداقل ضایعات و اُفت را در برداشته باشند، به طور مستقیم به تجهیزات عمل آوری و شیوه های آن بستگی دارد. فرآیند عمل آوری در تولید سیگار، از چیدن برگ توتون در مزرعه تا عملیات دوباره خشک کنی و تخمیر مصنوعی در کارخانجات را شامل می شود. از سوی دیگر، برای تولید یک سیگار ترکیبات مختلفی از انواع توتون ها با درجات متفاوت به کارمی رود.

در ضمن، افزودنی های مختلفی در این فرآیند به منظور دستیابی به طعم و عطر مطلوب اضافه میشود که مجموعه این فرآیندها را “عمل آوری خرمن” می نامند. علاوه بر تأثیر مراحل یاد شده بر کیفیت محصولات تولیدی، سطح ماشین آلات، سرعت تولید، نوع بسته بندی و نوع فیلتر از دیگر پارامترهای مؤثر بر کیفیت و بهای محصول نهایی در فرآیند تولید سیگارت می باشد.

کالبد شناسی سیگار

سیگار از بخش های متعددی تشکیل شده که در نگاه کلی دارای دوبخش توتون و فیلتر است. کار اصلی فیلتر کم کردن مقدار دود، تار، و ذرات بسیار ریز هنگام کشیدن و سوختن سیگار، و همچنین کاهش دهنده خشونت و زمختی دود نیز می باشد.

انواع ترکیبات توتون

در حالت کلی سیگارها از نظر نوع ترکیبات توتون به 5 دسته تقسیم می شوند، که این انواع عبارتند از:

  • American Blend
  • Turkish Blend
  • Chinese Blend
  • Dark
  • Virgin

در ایران اکثراً سیگارها با ترکیب American  هستند و این به دلیل نزدیکی این ترکیب به ذائقه ایرانی می باشد.

بخش های تشکیل دهنده فیلتر (Filter Rod)

  • Acetate Tow (استات تو): الیاف سازنده فیلتر
  • Plasticizer (پلاستی سایزر): ماده سخت کننده و کشدار کننده الیاف فیلتر
  • Plug Wrap Paper (کاغذ فیلتر): این کاغذ دور الیاف فیلتر قرار می گیرد؛ بین فیلتر و Tipping Paper قرار دارد.
  • Seam Glue (Hot-melt): چسب حرارتی برای کاغذ فیلتر

Inner Glue: چسب داخلی برای کاغذ فیلتر

انواع فیلتر

فیلتر ها دارای دو نوع عمده هستند که خود این فیلتر ها دارای زیر مجموعه های دیگری هستند :

 

  • Mono Acetate Filter: فیلترهای یک تکه ای هستند و اکثر سیگارهای موجود در بازار ایران دارای این نوع فیلتر هستند.
  • فیلترهای چند قسمتی : این فیلترهای دارای قسمتهای مختلفی است .
  • Charcoal Filter: در فیلتر ذرات ذغال وجود دارد، که سیگار را سبک کرده و بسیاری از ضررهای آنرا می گیرد.

برخی دیگر از انواع فیلترها نیز هستند که چند قسمتی بوده و یکی از بخشهای آنها را توتون طعم دار تشکیل می دهد. این نوع از فیلترها نیز برای درک بهتر طعم توتون سیگار بکار می روند.  تعداد این قطعات روی Ventilation یا هواگیری تاثیر بسزایی دارند، و باعث لایت تر بودن، هواگیری بیشتر، و احساس بیشتری از طعم توتون می گردند . البته نوع فیلتر، Plug Wrap،  و Perforations نیز در این امر موثرند.

Ventilation*(تهویه): ادغام هوا و دود در هنگام کشیدن سیگار

Plug Wrap* (کاغذ فیلتر): کاغذی که روی فیلتر را می پوشاند

Perforations*: سوراخهای تعبیه شده روی فیلتر جهت انجام Ventilation

بخش سیگارت (Tobacco Rod)

  • Cigarette Paper (کاغذ سیگار): کاغذی که روی توتون قرار می گیرد که در شکل بالا نشان داده شده است.
  • Seam Glue (Cold Glue): چسب با پایه آبی (Water Base) برای کاغذ سیگار
  • Verge: خطوط موجود روی کاغذ سیگار که در همه برندها وجود ندارد و دلخواه می باشد. (در شکل بالا نشان داده شده است)
  • Tipping Paper: "کاغذ الحاق" که همانطور که در شکل نشان داده شده است، متصل کننده بخش سیگارت و فیلتر می باشد.
  • Tipping Glue: چسب کاغذ الحاق
  • Tobacco: توتون

قبلا سیگارها به لب شخص سیگاری می چسبیدند ولی حالا به Tipping Paper  ماده ای بنام Lip Release میزنند تا نچسبد. برخی برندها نیز لاک (Lacquer) میزنند.

مواد بسته بندی پاکت و باکس

  • Packet Blank: پاکت سیگار
  • Aluminum Foil: فویل آلومینیومی که در داخل بسته بندی پاکت سیگار بکار می رود. اکثر برند ها برای زیبایی گرافیکی و طراحی روی این فویل ها کار می کنند. برخی از آنها روی فویل ها را لاک گرفته و به نام و نشان برند خود تزیین می نمایند. برخی دیگر نیز فویل های بسته بندی را Emboss (برجسته- نقطه نقطه) می نمایند.
  • Inner Frame: فریم داخلی ؛ قسمت داخلی کوچکی که در زیر در پوش بسته بندی وجود دارد و در شکل زیر با رنگ سفید مشخص شده
  • Cold Glue: چسب با پایه آبی (Water Base) برای پاکت
  • Tax Stamp: برچسب مالیات (هولوگرام)
  • Film: سلفون دور بسته بندی

Tear Tape: نوار سلفونی روی در پوش برای باز کردن راحت

کارتن

  • Case Sleeves: کارتن مقوایی
  • Hot-melt Adhesive: چسب حرارتی برای کارتن
  • Pallet: پالت (بار آماده برای کانتینرها و تخته کف بار)

تعاریف مهم و انواع طبقه بندی سیگار

تعاریف

  • نیکوتین: یک ترکیب آلی نیتروژن‌دار است که بیشتر در گیاهانی مانند تنباکو و در اندازه‌های کمتر در گوجه فرنگی، سیب زمینی، بادمجان وفلفل سبز یافت می‌شود. ۳ تا ۵ درصد گیاه خشک تنباکو را نیکوتین می‌سازد.
  • تار (قطران): یک نوع صمغ می باشد که از ریشه درخت کاج تولید می شود. این ماده شیمیایی در اثر سوختن توتون ایجاد شده و به سرعت جذب بدن می گردد.
  • کربن مونواکسید (CO): عضو اصلی تشکیل دهنده دود سیگار می باشد.

انواع طبقه بندی های سیگار

1.      نوع
2.      سایز
3.      طبقهبندی قانونی
4.      طعم
5.      گروه سنی یا جنسی

طبقه بندی از نظر نوع سیگار (میزان نیکوتین و قطران)

  •          Ultra Light
  •          Light
  •          Medium
  •          Full Flavor

این دسته بندی یک دسته بندی استاندارد جهانی می باشد، که بر اساس میزان نیکوتین و طعم سیگارها انجام می گیرد.  سیگارهای Ultra Light و Light سیگارهایی هستند که سبک تر بوده و میزان نیکوتین در آنها کمتر است.  این نوع سیگارها نسبت به انواع Medium و  Full Flavor طعم و عطر سبکتری داشته و نیکوتین کمتری دارند. اکثر برندها این نوع از سیگار را تولید می کنند. این سیگارها توسط سوراخهایی با نام Perforations  که در زمان تولید بر روی فیلتر ایجاد گردیده نیکوتین کمتری را انتقال می دهند، بدین صورت که در موقع سیگار کشیدن، هوای تمیز از این سوراخها وارد فیلتر شده و با دود توتون مخلوط می شود، که در نتیجه باعث سبکتر شدن سیگار می گردد. سوراخهای نام برده در سیگارهای Ultra Light بزرگتر میباشند که در نتیجه میزان هوای ورودی و ترکیبی بیشتر می شود و سیگار سبکتر خواهد بود.

نوع سیگار

طعم سیگار

میزان نیکوتین

میزان قطران

رنگ

کینگ

فول فلیور

1 – 0.9

14- 13

قرمز با فیلتر زرد

کینگ

مدیوم

0.8

12

زرد

کینگ

لایت

0.9-0.6

9 - 7

آبی و سفید یا یک مقدار طلایی

کینگ

آلترا لایت

0.6

0.6 >

نقره ای

اسلیم

فول فلیور

0.7

9 -7 

قرمز با فیلتر زرد

اسلیم

مدیوم

0.6

8 - 6

زرد

اسلیم

لایت

0.5

6 - 5

آبی و سفید

اسلیم

آلترا لایت

0.5>

5>

نقره ای

طبقه بندی از نظر اندازه سیگار

  •       Super Slim
  •       Slim
  •       King

سیگار های Super Slim معمولا با قطر 5.4 میلیمتر  می باشند، که از نظر ارتفاع دو نوع هستند. یک نوع با ارتفاع 100 میلیمتر و نوع دیگر با ارتفاع 83 میلیمتر می باشند. اما سیگارهای Slim از نظر ارتفاع همانند سیگارهای بلند Super Slim، 100 میلیمتر بوده ولی از نظر قطر متفاوتند، و قطری معادل 6.6 میلیمتر دارند. سیگارهایKing Size اکثرا دارای طول 83 میلیمتری و قطر 8 میلیمتری می باشند. اما برخی از برندها این سیگار ها را با طول 100 میلیمتر و  با اصطلاح پایه بلند تولید می نمایند.

طبقه بندی سیگار از نظر قانونی

  • بدون عکس ریه و هولوگرام سازمان دخانیات
  • بدون عکس ریه ولی  با هولوگرام سازمان دخانیات
  • با عکس ریه و هولوگرام سازمان دخانیات

سیگارهای موجود در بازار ایران از لحاظ قانونی به دسته بندی بالا تقسیم می شوند که این دسته ها با یکدیگر از لحاظ قیمت تفاوتهای بسیاری دارند. به ترتیب  از بالا به پایین از قیمت آنها کاسته می شود، بدین معنی که سیگار هایی با عکس ریه و هولوگرام سازمان دخانیات از همه ارزان تر بوده و سیگارهای فاقد این نشان ها از همه گرانتر می باشند.

طبقه بندی از نظر طعم سیگار

  • Flavor (که در بخش طبقه بندی از نظر نوع توضیح داده شد)
  • Kretek:  سیگارهایی بلند و مشکی رنگ که از مخلوط توتون، برگ میخک و سایر عطرها و ادویه جات معطر خاص ساخته می شوند.
  •  Herbal: این سیگارها سیگارهایی عاری از تنباکو و نیکوتین هستند. در واقع این سیگارها دارای هیچگونه تنباکو و یا نیکوتینی نیستند. این نوع از سیگارها همانطور که از نامشان پیداست گیاهی بوده، و شامل آمیخته ای از گیاهان مختلف و یا سایر مواد گیاهی می باشند.
  • Menthol: این سیگارها سیگارهایی با طعم نعناع می باشند که باعث ایجاد یک احساس آرامش روحی و همچنین خنکی کاذب در پوست می نماید.
  • Kretek

 سیگارهایی بلند و مشکی رنگ که از مخلوط توتون، برگ میخک و سایر عطرها و ادویه جات معطر خاص ساخته می شوند.

Herbal Cigarette

این سیگارها سیگارهایی عاری از تنباکو و نیکوتین هستند. در واقع این سیگارها دارای هیچگونه تنباکو و یا نیکوتینی نیستند. این نوع از سیگارها همانطور که از نامشان پیداست گیاهی بوده، و شامل آمیخته ای از گیاهان مختلف و یا سایر مواد گیاهی می باشند. (مثال: سیگار گیاهی Arkopharma ساخت کشور آلمان که تصویر آن در زیر آورده شده است).

Menthol Cigarette

 این سیگارها سیگارهایی با طعم نعناع می باشند که باعث ایجاد یک احساس آرامش روحی و همچنین خنکی کاذب در پوست می نماید. بدون اینکه مصرف کننده هیچگونه کاهش واقعی دما داشته باشد. این نوع سیگارها 27 درصد بازار سیگار درآمریکا را در اختیار دارند که 80 درصد مصرف کنندگان آنرا سیاه پوستان در بر می گیرند. نکته مهم اینست که اکثریت مصرف کنندگان این سیگارها بانوان می باشند.

معرفی شرکت

شرکت آرین توتون صنعت اولین و تنها شرکت تولیدکننده خصوصی محصولات دخانی در کشور عزیزمان ایران می­باشد، سرمایه اولیه شرکت حدوداً 80 میلیون یورو می­باشد. این شرکت در بخش فروش حدوداَ 400 پرسنل دارد که در تمامی ایران مشغول به کار می­باشند کارخانه آرین توتون صنعت در استان زنجان و شهر ابهر به مساحت 32 هزار متر مربع در سال 1388 بنا شده است،در زیر به صورت گزینه­ای مطالبی در مورد شرکت بیان شده است:

  1. زیر مجموعه گروه صنعتی پوشینه
  2. سال تاسیس : 1384
  3. دفتر مرکزی : تهران، خیابان شهید بهشتی

هدف از تاسیس سازمان ATI :

  •  تغییر نگرش تفکر ایرانی نسبت به سیگار ایرانی
  • ایجاد یک برند ایرانی قابل عرضه در بازارهای جهانی

استفاده از تکنولوژی روز دنیا:

a)     تمامی دستگاهها از آلمان

b)     جدیدترین و مجهزترین ت کنولوژی که در سال 2009 معرفی گردیده

مواد اولیه خارجی :

  • توتون از آفریقای جنوبی
  • چاپ پاکت در آلمان
  • ....

محصولات تحت لیسانس سوئیس:

  • تحت لیسانس شرکت TCG
  • شرکت Tobacco Consulting Group
  • آزمایشگاه مجهز

شناسایی محصول سازمان

برای شناسائی محصول سازمان شاخص های زیر را مورد بررسی قرار می دهیم:

  • مشخصات فنی محصول
  • حجم و وزن و ابعاد واحد فروش محصولات
  • حجم یک نیسان، خاور، تک
  • ویژگیهای محصولات

مشخصات فنی محصول

 برندهای سازمان ATI عبارتند از:

  • SATER :  Super Slimپایه بلند
  • G1 :  Super Slim پایه کوتاه

Super Slim  پایه بلند (SATER): طول آن 100 میلیمتر و قطر آن 4/5 میلیمتر می باشد از لحاظ طعم توتون American Blend میباشد و نوع فیلتر Mono Acetate (فیلتر یک تکه ) می باشد .

سیگارت  SATERخود از لحاظ میزان نیکوتین و قطران به چهار نوع تقسیم می شود:

 

رنگ

طعم

میزان نیکوتین

میزان قطران

قرمز

فول فلیور

0.7mg

8mg

طلائی

مدیوم

0.6mg

7mg

آبی پر رنگ

لایت

0.4mg

5mg

نقره ای

الترا لایت

0.3mg

4mg

Slim پایه کوتاه: که طول آ ن 83 میلیمتر و قطر آن 4/5 میلیمتر می باشد از لحاظ طعم توتون American Blend می باشد و نوع فیلتر آن Charcoal Filter  می باشد.

سیگارت G1  خود  از لحاظ میزان نیکوتین و قطران به سه نوع تقسیم می شود.

نام تجاری

رنگ

طعم

میزان نیکوتین

میزان قطران

VIRTUE

قرمز

فول فلیور

0.7mg

7mg

QUANTUM

مشکی

لایت

0.5mg

4mg

CYBER

سیلور

الترا لایت

0.2mg

1mg

حجم و وزن و ابعاد واحد فروش محصولات

  • واحد محصول سیگار نخ می باشد.
  • هر پاکت متشکل از 20 نخ سیگارت می باشد.
  • هر باکس متشکل از 10 پاکت می باشد. (200 نخ)
  • هر کارتن متشکل از 50 باکس می باشد. (10000 نخ)
  • هر پالت متشکل از 36 کارتن می باشد. (360000 نخ)

برند      ابعاد

پاکت

باکس

کارتن

SATER

56.2*102.2*12.7mm

282*103.2*26mm

530*292*275mm

G1

6.2*85.9*12.7mm

281.5*87.5*26mm 

450*292*275 mm

 

 

 

حمل کننده

وزن(تن)

ابعادفضای قابل حمل

تعدادکارتن G1

تعداد کارتن SATER

خاور

4-3.5

2*4*2

443

380

911

6-5.5

2*4.8*2.1

558

480

تک

10

2*6.8*2.2

706

607

جفت

15

2*6.8*2.3

866

744

تریلی

22

2*13.6*2.5

1883

1619

نیسان

2.5

 

276

237

  •  وزن هر کارتن SATER برابر است با 450/10 کیلو گرم
  • وزن هر کارتن  G1برابر است با 730/8  کیلو گرم

ویژگی های محصول

  • تحت لیسانس سوئیس
  • تازه بودن توتون
  • در دسترس بودن محصولات
  • فیلتر ذغالی
  • نوع بسته بندی
  • دارا بودن فویل Emboss در بسته بندی هر دو محصول G1 و SATER
  • Emboss بودن بسته بندی پاکت محصول G1
  • دارا بودن ماشین آلات و تکنولوژی روز دنیا
  • طعم توتون بر اساس ذائقه ایرانی، و نزدیکی  به طعم سیگارهای پرفروش

بازار سیگار ایران

کل بازار سیگار ایران معادل سالانه 65.000.000.000 نخ می باشد. این بازار بزرگ بسیاری از شرکتهای بزرگ دنیا را برآن داشته تا اقداماتی را جهت فروش محصولاتشان در ایران از طریق واردات و یا قاچاق انجام دهند. در این میان کارخانجات تولیدی سیگار ایران نیز در پی به روز آوری سیستم های تولیدی خود می باشند تا بتوانند سهم بزرگتری از بازار را از آن خود کنند.

بر اساس آمارهای بدست آمده از سازمان دخانیات و اداره گمرک و همچنین ظرفیت های تولید شرکتهای  ایرانی، بیشترین سهم بازار متعلق به سیگارهای وارداتی با 43% سهم بازار می باشد و بعد از آن تولید مشارکتی و تولید داخلی با سهم بازار هریک 22% در مقام دوم قرار دارد و 13% سهم بازار نیز متعلق به سیگارهای قاچاق می باشد.

 بازار سیگار

سهم بازار

میزان تولید به نخ

تولید داخلی

22%

14,300,000,000

تولید مشارکتی

20%

13,000,000,000

واردات

45%

29,250,000,000

قاچاق

13%

8,450,000,000

 سیگارهای تولید ایران

در ایران سه کارخانه تولید سیگار وجود دارد که یکی از آنها به بخش خصوصی اختصاص دارد و مابقی در انحصار دولت می باشد، کل سیگار تولیدی و مصرفی این کارخانه ها 000/000/300/14 نخ می باشد. کارخانجات تولیدی سیگار به شرح ذیل می باشند :

  • شرکت دخانیات تهران
  • شرکت دخانیات قشم
  • شرکت دخانیات آذربایجان غربی- گیلان

شرکت دخانیات تهران

این شرکت به عنوان اولین کارخانه تولید سیگار در ایران در سال 1316 تاسیس گردید. این کارخانه در آن زمان از بزرگترین و جدیدترین واحدهای صنعتی بشمار میرفت و به منزله کانون صنعتی دخانیات ایران درجهات مختلف توسعه وتکامل یافت. هم اکنون ظرفیت تولیدی این کارخانه  000/980/164/6 نخ می باشد. که از این ظرفیت  000/780/542/3 نخ آن صرف تولیدات سیگارهای بهمن، کیش ، 30، تیر ، 98 می شود و مابقی آن صرف تولید مشارکتی می شود که در بخش بعد به آن می پردازیم.

شرکت دخانیات قشم

گروه عقیلی در سال 1379 اقدام به تاسیس نخستین شرکت تولید سیگار خصوصی در ایران نموده بود نخستین محصول و تنها محصول آن سیگار بیستون بود که در دی ماه 80 به بازار آمد. هم اکنون ظرفیت تولید این کارخانه 000/000/800/2 نخ می باشد که تنها 000/000/200/1 نخ از این ظرفیت به فروش می رسد.

شرکت دخانیات گیلان

این کارخانه در  سال 1373 تاسیس گردید و هم اکنون ظرفیت تولیدی این کارخانه 000/000/000/20 نخ می باشند، ماشین آلات این کارخانه نسبت به مجتمع تهران همگی جدید تر و با تکنولوژی بالاتر می باشد. این کارخانه سیگارهای  مهر، آسیا، تیر، اشنوویژه، هما، آرتا، 68، اردیبهشت، زر، دی، شیراز، کاسپین، 57، بهمن، زیکا را تولید می نماید.

نام کارخانه

تاریخ تاسیس

ظرفیت تولید

نام برندها

شرکت دخانیات تهران

1316

6,164,980,000

بهمن، کیش ، 30، تیر ، 98

شرکت دخانیات قشم

1379

2,800,000,000

بیستون

شرکت دخانیات گیلان

1373

20,000,000,000

مهر، آسیا، تیر، اشنوویژه، هما، آرتا، 68، اردیبهشت، زر، دی، شیراز، کاسپین، 57، بهمن، زیکا

 

سهم بازار برندهای ایرانی سیگار

از میان سیگارهای تولیدی در ایران سیگار بهمن با 9% سهم بازار بیشترین سهم بازار را به خود اختصاص داده است و فروردین با 3.5% سهم بازار در مقام دوم در میان سیگارهای ایرانی قرار دارد. در جدول زیر سهم بازار محصولات داخلی آورده شده است:

نام برند

سهم بازار

بهمن

9%

فروردین

3,5%

بیستون

2%

پنجاه و هفت

1,5%

سایر سیگارهای داخلی

6%

جمع کل

22%

سیگارهای مشارکتی

سیگارهای مشارکتی با مشارکت کارخانجات تولیدی در ایران و برندهای خارجی تولید می گردند. در این میان دو برند مشارکتی مونتانا و مگنا از جمله سیگارهایی هستند که در کارخانه دخانیات تهران ( مجتمع تهران) و کارخانه گیلان تولید می گردند.

کارخانه تهران سالانه به طور میانگین 000/200/622/2 نخ سیگار مونتانا و کارخانه گیلان سالاته حدود 9،000،000،000 نخ سیگار مگنا تولید می کند. سیگار مگنا از پرطرفداترین سیگارها در ایران می باشد که بعد از وینستون بیشترین سهم بازار را به خود اختصاص داده است، البته سیگار مگنا از راه هایی همچون واردات و قاچاق نیز وارد بازار می شود.

  سیگارهای وارداتی

با توجه به اینکه بیشترین سهم بازار سیگار ایران را سیگارهای وارداتی تشکیل داده اند بسیاری از شرکت های بزرگ دنیا همچون بی ای تی و جی تی آی اقدام به ایجاد شرکت های ایرانی جهت واردات نموده اند. در زیر لیست تمامی شرکت های وارد کننده به همراه انواع سیگارهای وارداتی آمده است.

 

آنالیز از بعد داخلی:

مدیریت

از نقاط قوت مجموعه ATI می­توان به استفاده درست از منابع مشهود و نا مشهود  سازمان توسط مدیریت و نگرش مدیریتی قوی که در سازمان در حال اجراست اشاره کرد که طبیعتا انتقال این نگرش درست از مدیریت عامل تا کوچکترین فرد در شرکت تزریق می­شود که در اینجا می­توان به سازماندهی درست ، تفکر پرسنلی ، ایجاد انگیزش ، برنامه­ریزی درست و هدایت و کنترل اشاره کردولی کامل نشدن واحد نیروی انسانی برای ریزتر شدن به مسائل نیروی انسانی و آموزشی را می­توان از نقاط ضعف سازمان دانست.

ساختار شرکت ATI:

شرکت ATI  ایران را به 4 منطقه تقسیم کرده و در تمامی شهر­های درجه اول و دوم دفتر فروش ایجاد نموده است.

آنالیز از بعد خارجی:

 

جی تی آی پارس

این شرکت 42% سهم بازار وارد کنندگان را با سیگارهای معروفی مانند وینستون در اختیار دارد. این شرکا ابتدا در سال 75 با دو نام افاق میهن نوا و اقای کفائیان وارد ایران شد.

  • وینستون (لایت، آلترا لایت، مدیوم، فول فلیور)
  • مور ( قرمز، آلترا لایت، لایت، مدیوم، فول فلیور)
  • مگنا ( لایت، آلترا لایت)

بی آی تی پارس

این شرکت نیز در سال 75 به طور رسمی توسط گروه عقیلی  وارد ایران شد و هم اکنون 22% سهم بازار  واردات را به خود اختصاص داده است.

  • کنت ( سفید، نقره ای، آبی، قرمز)
  • دانهیل (قرمز، آبی، طلایی)
  • پالمال ( آبی، نقره ای)
  • مونتانا (طلایی)

بازرگانی کالا تجارت سلمان

  • پاین ( آبی، سوپر اسلیم)
  • سیما ( اسلیم و کینگ)
  • زست ( آبی، نعنایی، اورجینال)
  • اسه ( آبی، نعنایی، طلایی)
  • پلرژ

شرکت دخان پارسیان

  • پولو کلاب ( آبی، نقره ای، قرمز)
  • دانهیل ( طلایی، نقره ای، قرمز)
  • آوانگارد (آبی، نقره ای ، قرمز)

بازرگانی بین المللی گیتی میثم

  • پیور

شرکت صفاکوه چابهار

  • فیشر ( اورجینال، نقره ای، آبی، آبی بلند)

وفا تجارت آریا

  • اسپرینگ واتر
  • ارک رویال
  • ویبس

 

نام کارخانه

نام برندها

جی تی آی پارس

وینستون، مور و مگنا

بی آی تی پارس

کنت، دانهیل، پالمال و مونتانا

بازرگانی کالا تجارت سلمان

پاین، سیما، زست، اسه و پلرژ

شرکت دخان پارسیان

پولوکلاب، دانهیل و آوانگارد

بازرگانی بین المللی گیتی میثم

پیور

شرکت صفاکوه چابهار

فیشر

وفا تجارت آریا

اسپرینگ واتر، ارک رویال و ویبس

سیگارهای قاچاق

بیش از یک سوم تجارت جهانی سیگار، به طور مستقیم و غیر مستقیم از راه غیر قانونی و با فرار از پرداخت عوارض گمرکی و مالیات صورت میگیرد که این واقعیت موجب کاهش قیمت و افزایش تقاضای سیگار و همچنین زیر سوال رفتن قوانین مالیاتی مربوط به سیگار که در جهت کاهش مصرف آن وضع شده است، می شود.

در این میان حجم قابل توجهی از بازار ایران را نیز محصولات قاچاق و به خصوص برند پرطرفدار مارلبورو در برگرفته است. سیگار قاچاق تقریبا از همه مرزهای ایران وارد بازار شده و کل سهم بازار این محصولات 13% می باشد. در لیست زیر نام برندها و مرزهای قاچاق آن آمده است:

  • مارلبورو ( مرزهای ارمنستان، آذربایجان، ترکیه، پاکستان)  5% سهم بازار
  • زست (خوزستان)
  • اسه ( افغانستان، ترکیه، پاکستان)
  • پاین ( دبی و کشورهای خلیج فارس، افغانستان)
  • سیما( دبی و کشورهای حاشیه خلیج فارس، افغانستان، ارمنستان، ترکیه )
  • کنت (آذربایجان)
  • وینستون ( ارمنستان، ترکیه )

سهم برندهای خارجی در بازار ایران

وینستون به عنوان پرطرفداترین سیگار در ایران بیشترین سهم بازار را به خود اختصاص داده است، به طور متوسط سالانه 10،000،000،000 نخ در ایران از این سیگار مصرف می شود و نکته قابل توجه این است که بعد از سیگار وینستون، مگنا مقام دوم را به خود اختصاص داده است که مقداری از آن توسط کارخانه گیلان به صورت مشارکتی و مقداری هم توسط شرکت جی تی آی پارس وارد ایران می شود. در جدول زیر سهم بازار برندهای معروف در ایران آمده است:

نام برند

سهم بازار

وینستون

16,4%

مگنا

15%

اسه

15%

کنت

9%

مارلبورو (قاچاق)

5%

سهم بازار سیگارهای اسلیم و سوپر اسلیم 25% و سهم بازار سیگارهای کینگ 75% می باشد.

بازار مصرف سیگار در ایران

مصرف سرانه سیگار

میانگین سن مصرف در ایران حدود 30 سال است که به سه دسته سیگاری قهار(بیش از 20 نخ روزانه)، فعال( بیش از 7 نخ هفتگی) و غیر فعال (کمتر از 7 نخ به صورت هفتگی) تقسیم می شوند. مصرف سرانه سیگار تعداد 2.4 نخ به صورت روزانه می باشد. برای جامعه سیگاری مصرف روزانه حدود 14 نخ می‌باشد. همچنین رشد مصرف سیگار سالانه %1.2 تخمین زده شده است. سیگاری فعال 15% جمعیت ( 10.574.136 نفر) و سیگاری غیرفعال 2.7% (1.900.386 نفر) را تشکیل می دهند. (جمعاً 12.474.978نفر)

جمعیت سیگاری ایران

در این قسمت جمعیت سیگاری در ایران را بر اساس دسته بندی های مختلفی از قبیل جنسیت، سن مصرف و تقسیم بندی جغرافیایی مورد بررسی قرار داده ایم که نتایج بررسی ها از تحقیقات انجام شده توسط سازمان دخانیات، دانشگاه علوم پزشکی و روزنامه اقتصاد ایران در زیر امده است.

جمعیت سیگاری در ایران به تفکیک جنسیت

17.7% کل جامعه ایران را افراد سیگاری تشکیل می‌دهند که از این جمعیت نزدیک به 82% آن را آقایان و 18% آن را خانم‌ها شکل می‌دهند. شیوع مصرف سیگار در زنان بیشتر گرایش به سنین بالا 45 تا 64 و در مردان گرایش به سنین 35 تا 45 سال دارد. از نظر تعداد نخ سیگار مصرفی در روز نیز مردان بیشتر گرایش به مصرف بیش از 10 نخ در روز داشته و زنان، بیشتر مصرف کمتر از 10 نخ در روز را داشته اند .جمعیت زنان سیگاری رو به رشد بوده، و سن ابتلا به سیگار نیز در حال کاهش یافتن است.

 

زن

مرد

کل

کل جمعیت

34,618,028

35,854,818

70,472,746

درصد سیگاری

6%

29%

17.7%

جمعیت سیگاری

2,077,081

10,397,897

12,474,978

 جایگاه برند های سازمان ATI

گروه مخاطبان

گروه مخاطبان عمومی سیگار‌های سوپراسلیم به شرح ذیل می باشند

  • افرادی که به سلامتی خود اهمیت داده و از لحاظ روانی تمایل به مصرف توتون کمتری دارند
  • افراد سیگاری که تصمیم به کاهش مصرف سیگار خود را دارند و سیگارهای باریک را به دلیل توتون کمتر انتخاب می‌کنند
  • افرادی که به تازگی قصد کشیدن سیگار را دارند
  • افرادی که به دنبال تمایز و تفاوت بوده و از این بابت سیگار اسلیم را انتخاب می‌کنند.

گروه مخاطبان سیگار سوپر اسلیم پایه کوتاه علاوه بر مشخصات فوق، مشخصات زیر را بیش از همه دارند:

  • افرادی که بیش از هر چیز به دنبال تفاوت و پرستیژ هستند
  • کسانی که دوست دارند بسته بندی سیگار آنها کاملا متمایز و کوچک باشد.   

          برای برندهای شرکت، گروه مخاطبان ما گروهی از جامعه سیگاری فوق هستند که در گروه سنی، جنسی زیر قرار دارند:

  • جوانان زیر 30 سال
  • بانوان
  • افراد بالای 45 سال

 این گروه می‌توانند عمدتا به دلایل اصلی زیر به سمت سیگار SATER و G1  گرایش پیدا کنند:

  • بسته بندی زیبا
  • کیفیت توتون و تازه بودن آن
  • هماهنگی با ذائقه ایرانی
  • قیمت مناسب

چشم انداز 3 ساله سازمان

  • نفر اول بازار اسلیم و سوپر اسلیم ایران

تصورات مشتری نسبت به برند SATER و G1

برندی که با بسته‌بندی، کیفیت و طعم بسیار مناسب برای افراد شیک‌پوش و مدرن که به دنبال نوآوری، تمایز  و سلامت خود می‌باشند خلق شده است. این برند از لحاظ شاخص‌های قیمت، بسته‌بندی و کیفیت ارزش‌افزوده قابل توجهی در مقایسه با رقبا برای مشتریان خود به وجود می‌آورد.

مشخصات محصولات

با توجه به برنامه ریزی ها و هدف گذاری هایی که برای کیفیت و نوع بسته بندی محصولات آرین توتون وجود دارد، می توان مشخصات این محصولات را صورت زیر تعریف نمود:

مشخصات برند SATER

این محصول با کیفیت بالا و با قیمت مناسب و توتون تازه نسبت به رقبا و با ترکیبی متناسب با ذائقه ایرانی در دسترس افرادی است که به دنبال کالای با کیفیت، متفاوت و با غلظت سبک تر هستند.

مشخصات برند G1

این محصول با کیفیت بالا و توتون تازه نسبت به رقبا و با ترکیبی متناسب با ذائقه ایرانی در دسترس افرادی است که به دنبال کالای متفاوت و با پرستیژ خاص هستند.

تامین­ کنندگان:

بیش از 90% مواد اولیه شرکت از معتبر­ترین شرکتهای خارجی و کشورهای اروپایی تامین می­شود که خود این مسئله می­تواند یکی از بزرگترین تهدیدات برای ما باشد زیرا با توجه به تحریمات جامعه بین­الملل واردات کالا به ایران بسیار دشوار است اگر بخواهیم مسائل داخلی مانند گمرکات و ..... را فاکتور بگیریم.

 

گردآورنده مطالب: جناب آقای مهندس سید ضرغام پورسیف

 

آشـنایی با "زبـان بـدن"

0
0

آشـنایی با "زبـان بـدن"

حتماً این جمله را شنیده اید که "صدای عمل بلندتر از کلمات است." این مسئله مخصوصاً در مورد "زبان بدن" صحت دارد. "زبان بدن" نوعی ابزار ارتباطی قدرتمند است که با استفاده از آن می توان دوست پیدا کرد و یا دیگران را به انجام کاری متقاعد نمود.
آشنایی با "زبان بدن" به شما کمک می کند مسائلی مثل جذابیت، حقیقت، اعتمادبه نفس و شرم را تشخیص دهید. شما با دقت در حرکات طرف مقابل می توانید به حقایق زیادی دست یابید. در واقع تمام ما آگاهانه یا ناآگاهانه از "زبان بدن" استفاده می کنیم. برای آشنایی بیشتر با این زبان به موارد زیر توجه کنید:

1. تماس چشمی
اجتناب از نگاه کردن به چشمان دیگران و یا تغییر ناگهانی مسیر نگاه حکایت از پنهانکاری یا دروغگویی دارد و در ضمن می تواند نشانه شرم یا عدم اعتمادبه نفس باشد.
2. لبخند زدن
لبخند زدن می تواند نشانه اعتمادبه نفس، دوستی و رفتار مثبت باشد و این حس را منتقل می کند که مردم در کنار شما بودن را دوست دارند. از سوی دیگر مفهوم لبخند تصنعی و یا توأم با دستپاچگی کاملا ضدمفهوم ذکر شده است.
3. کم توجهی
غالباً میزان توجه یک فرد نوع شخصیت او را مشخص می کند. به عنوان مثال اگر کسی به سرعت تمرکز خود را از دست بدهد و به حرف های شما توجه نکند متوجه می شوید که بی حوصله و احتمالا بی اعتنا می باشد.
4. تکان دادن سر
مردم برخی از اوقات ناآگاهانه سر خود را تکان می دهند تا موافقت یا مخالفت خود را نسبت به مسئله ای نشان دهند. شما می توانید با بالا و پایین بردن سر موافقت خود را اعلام کنید و یا هنگام مخالفت، سر خود را به چپ و راست تکان دهید.
5. لمس کردن
لمس کردن طرف مقابل در طول صحبت کردن در صورتی که به طور صحیحی انجام شود می تواند حامل پیام روشنی باشد. به عنوان مثال این کار می تواند نشانه علاقه، آرام کردن و یا اطمینان دادن به او تلقی شود.
6. دست به سینه بودن
دست به سینه بودن می تواند حالت تدافعی یا پایان مکالمه باشد. اگر دست به سینه باشید در حالی که پاها را بر روی یکدیگر قرار داده اید سدی میان شما و دیگران ایجاد می شود.
7. قراردادن دست ها بر روی کمر
این حرکت آمادگی برای واکنش و حتی پرخاشگری را نشان می دهد و چندان دوستانه نیست. غالباً نوجوانان برای نشان دادن مخالفت خود از این حرکت استفاده می کنند.
8. دست دادن
دست دادن معانی زیادی دارد. غالباً دست دادن افرادی که از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند محکم است، برعکس افراد دستپاچه و خجالتی و کسانی که احساس ناامنی می کنند. در ضمن مراقب کسانی باشید که با محکم فشردن دست های شما قصد ترساندن تان را دارند!
9. نشستن با پاهای روی هم و جدا از هم
مردم معمولا هنگام نشستن پاهای خود را بر روی هم می اندازند و با یکی از پاها به آرامی ضربه می زنند. این کار نشانه ملال یا ناشکیبایی است. در عوض نشستن با پاهای جدا از هم، آرامش را تداعی می کند.
10. لمس کردن بینی
لمس کردن یا مالیدن یعنی غالباً نشان تردید یا دروغگویی است. نیشگون گرفتن نوک بینی که غالباً با چشمان بسته انجام می شود پاسخ منفی به درخواست طرف مقابل تلقی می شود.
11. به هم مالیدن دست ها
همگی ما با این حرکت آشنا هستیم. این حرکت غالباً زمانی انجام می شود که ما انتظار یک اتفاق خوشایند را می کشیم.
12. نشان دادن کف دست ها
نشان دادن کف دست ها نشان صداقت، روراستی یا بیگناهی است. به عنوان مثال وقتی شما می گویید: "من این کار را نکرده ام" و یا "من هیچ گناهی مرتکب نشده ام" این حرکت را نشان می دهید.
13. ضربه زدن با انگشتان
ضربه زدن با انگشتان، این پیام را به طرف مقابل می دهد که شما خسته شده اید! این حرکت نشانه ناشکیبایی است و به طرف مقابل می فهماند که باید کاری انجام دهد!
14. بازی کردن با موها
کشیدن یا بازی کردن با موها نشانه احساس عدم امنیت یا اعتمادبه نفس پایین است. افراد عصبی این کار را زیاد انجام می دهند. اگر به اولین مصاحبه یک شخصیت ورزشی دقت کنید متوجه این مطلب خواهید شد!
15. خم کردن سر به یک طرف
وقتی فرد سرش را به یک طرف خم می کند شما می فهمید که به مسئله ای علاقه مند است. سگ ها نیز وقتی به موضوعی علاقه مند می شوند سر خود را به طرف آن خم می کنند. البته انسان این حرکت را با شدت کمتری انجام می دهد.
16. تکیه دادن به جلو
وقتی به جلو خم می شوید چه نشسته و چه ایستاده معلوم می شود که به مسئله ای علاقه مند هستید به عبارت دیگر یک شنونده علاقه مند به سوی گوینده خم می شود. برعکس دور شدن از گوینده نشانه عدم علاقه به موضوع بحث است.
17. جویدن ناخن ها
جویدن ناخن ها نشانه دستپاچگی یا عدم احساس امنیت است مردم غالباً هنگام تماشای یک فیلم مهیج یا مسابقات ورزشی ناخن ها را می جوند، به عبارت دیگر در لحظات پرتنش و اضطراب آور.
18. قدم زدن
معمولا افراد عصبی نمی توانند در یک جا آرام بمانند و مدام قدم می زنند. به عنوان مثال اگر شما مردی را ببینید که در انتظار تولد اولین فرزندش است از قدم زدن او تعجب نمی کنید!
توصیه :
هر چند برخی از رفتارها و حرکات پیام های روشنی دارند ولی به آسانی نمی توان این حرکات را تفسیر کرد. به عنوان مثال دست به سینه بودن لزوماً به مفهوم گرفتن حالت تدافعی نیست بلکه گاهی صرفا علامت احساس سرما می باشد! توصیه ما به شما این است که در خواندن رفتار دیگران زیاده روی نکنید و مطالب فوق را بدون استثناء ندانید. موفق باشید.

از ATI ( آرین توتون صنعت ) بیشتر بدانیم . . . (بخش دوم)

0
0

در مطالب ذیل آمار و ارقامی از شرکت ATI (آرین توتون صنعت) ارائه نشده است و کلیه ی آمار و ارقام ارائه شده مربوطه به رقبای شرکت ATI (آرین توتون صنعت)می باشد.

 

گردآورنده مطالب: جناب آقای مهندس سید ضرغام پورسیف

 

بخش­بندی بازار :

با توجه به نوع فعالیت شرکت شرکت استراتژی بازاریابی مختلف یا به عبارتی Differentiated Marketing را برای خود در نظر دارد یعنی  برای هر بخش یک محصول را عرضه کند.

کلاً سیگار را بر 4 شاخص کلی تقسیم­بندی می­کنیم که عبارتند از :

1-      جمعیتی

2-      رفتاری

3-      جغرافیایی

4-      روانشناختی

که هر کدام از این عوامل به قسمتهای مختلفی تقسیم­بندی می­شود که در جدول آمده است ، با توجه به جدول بالا بخش­هایی که در قسمت میانگین وزنی به رنگ زرد مشخص شده­اند از اهمیت بیشتری نسبت به دیگر عوامل برخوردار هستند که عبارتند از :سن،درآمد،کلاس اجتماعی،میزان مصرف،میزان وفاداری به برند،نوع سیگار مصرفی ؛ نمی­توان گفت عوامل دیگر در این بحث دخیل نیستند بلکه از اهمیت کمتری برخوردار هستند.

هدف­گذاری:

با توجه به جدول بالا هدف شرکت برای ورود به بازار برای سیگار جی­وان بخش افرادیست که :

1-      میانگین سنی بین 25 الی 40 سال را دارند

2-      بیشتر مردان مد نظر هستند

3-      افرادی که درآمد بین 500000 الی 1000000 تومان را دارند

  • طی یک تحقیق در شرکت آرین توتون صنعت از طریق تیم تحقیقات بازار در ایران افراد 5% درآمد خود را در ماه صرف خرید سیگار میکنند برای مثال یک نفر با میانگین درآمدی بالا حدودا در 30 روز ، سیگاری با قیمت 1200 الی 1450 تومان را می­خرد.

4-      بیشتر افرادی که دیپلمه و لیسانسه هستند

5-      از رده اجتماعی C1 هستند یعنی افراد متوسط جامعه و رو به بالا

6-      افرادی که هر روز سیگار می­کشند

7-      افرادی که میزان وفاداری به برند مصرفیشان متوسط است

8-      افرادی که مصرف­کننده دائمی هستند

9-      نوع سیگار مصرفیشان اسلیم و سوپر اسلیم است

10-   بیشتر در مناطق شهری سکونت دارند

11-   محل زندگیشان در آن مناطق ، منطقه متوسط­نشین می­باشد

12-   بیشتر درون­گرا باشند

  • طی تحقیقی که در ایران توسط تیم تحقیقات بازار شرکت ATI انجام شده بیشتر افرادی که مصرف کننده شدید سیگار می­باشند درون­گرا هستند

جایگاه سیگار جی­وان در ذهن مشتری:

تصورات مشتری نسبت به برند G1:

1-      سیگاری با قیمت مناسب و ارزان برای افراد متوسط شیک­پوش (ارزشمند)

2-      ایجاد هیجان و تازگی با حداقل بودجه مصرفی

3-      کیفیت مناسب با بسته­بندی جالب

4-      ایجاد آرامش و هیجان

5-      لایه قیمت متوسط

6-      در تمامی ساعات روز و زمانهای استراحت

7-      همیشه و همه­جا در دسترس با یک قیمت

8-      هماهنگی با ذائقه ایرانی                                                                          

در مورد 4Pبازاریابی این محصول در لابلای مبحث در 3 مورد توضیح داده شد که عبارت بودند از :

1-      محصول

2-      قیمت

3-      نحوه توزیع

ولی قابل ذکر است که در مورد چاشنی­های فروش یا (PROMOTION) در بازار محصولات دخانی هیچ گونه اجازه­ای در استفاده از این موارد در هیچ جای دنیا به جز FREESHOP فرودگاههای بین­المللی داده نشده است با این حال شرکت آرین توتون صنعت و بسیاری دیگر در شرکتهای دخانی با گذاشتن اشانتیون در فروش و بسیاری کارهای دیگر کارهای تبلیغاتی زیادی را انجام می­دهند به طور مثال شرکت ATI نیروهای خانم و آقایی را در استخدام خود دارد که تمامی کافی­شاپ­ها را که در آن مصرف سیگار مجاز می­باشد شناسایی کرده و در آنجا برای افراد سیگاری سمپل انجام می­دهد.

مقدمه:
برای درک بهتر پروژه نیاز به یکسری اطلاعات اولیه میباشد که به صورت مختصر در ذیل آمده است:
سیگار از بخش های متعددی تشکیل شده که در نگاه کلی دارای دوبخش توتون و فیلتر است. کار اصلی فیلتر کم کردن مقدار دود، تار، و ذرات بسیار ریز هنگام کشیدن و سوختن سیگار، و همچنین کاهش دهنده خشونت و زمختی دودنیزمیباشد.

انواع ترکیبات توتون

در حالت کلی سیگارها از نظر نوع ترکیبات توتون به 5 دسته تقسیم می شوند، که این انواع عبارتند از:

  • AmericanBlend
  • Turkish Blend
  • Chinese Blend
  • Dark
  • Virgin

در ایران اکثراً سیگارها با ترکیب American  هستند و این به دلیل نزدیکی این ترکیب به ذائقه ایرانی می باشد.

انواع فیلتر
 
فیلتر ها دارای دو نوع عمده هستند که خود این فیلتر ها دارای زیر مجموعه های دیگری هستند :
Mono Acetate Filter: فیلترهای یک تکه ای هستند و اکثر سیگارهای موجود در بازار ایران دارای این نوع فیلتر هستند.
فیلترهای چند قسمتی : این فیلترهای دارای قسمتهای مختلفی است .
Charcoal Filter: در فیلتر ذرات ذغال وجود دارد، که سیگار را سبک کرده و بسیاری از ضررهای آنرا می گیرد.
برخی دیگر از انواع فیلترها نیز هستند که چند قسمتی بوده و یکی از بخشهای آنها را توتون طعم دار تشکیل می دهد.
انواع طبقه
بندیهای سیگار:
1. نوع
2. سایز
3. طبقه بندی قانونی
4. طعم
5. گروه سنی یا جنسی

طبقهبندی از نظر نوع سیگار (میزان نیکوتین و قطران)

  • Ultra Light
  • Light
  • Medium
  • Full Flavor

 طبقه بندی از نظر اندازه سیگار

  • Super Slim
  • Slim
  • King

سیگار های Super Slim معمولا با قطر 5.4 میلیمتر  می باشند، که از نظر ارتفاع دو نوع هستند. یک نوع با ارتفاع 100 میلیمتر و نوع دیگر با ارتفاع 83 میلیمتر می باشند. اما سیگارهای Slim از نظر ارتفاع همانند سیگارهای بلند Super Slim، 100 میلیمتر بوده ولی از نظر قطر متفاوتند، و قطری معادل 6.6 میلیمتر دارند. سیگارهایKing Size اکثرا دارای طول 83 میلیمتری و قطر 8 میلیمتری می باشند. اما برخی از برندها این سیگار ها را با طول 100 میلیمتر و  با اصطلاح پایه بلند تولید می نمایند.

طبقه بندی سیگار از نظر قانونی

  • بدون عکس ریه و هولوگرام سازمان دخانیات
  • بدون عکس ریه ولی  با هولوگرام سازمان دخانیات
  • با عکس ریه و هولوگرام سازمان دخانیات

سیگارهای موجود در بازار ایران از لحاظ قانونی به دسته بندی بالا تقسیم می شوند که این دسته ها با یکدیگر از لحاظ قیمت تفاوتهای بسیاری دارند. به ترتیب  از بالا به پایین از قیمت آنها کاسته می شود، بدین معنی که سیگار هایی با عکس ریه و هولوگرام سازمان دخانیات از همه ارزان تر بوده و سیگارهای فاقد این نشان ها از همه گرانتر می باشند.

طبقه بندی از نظر طعم سیگار

Full Flavor (که در بخش طبقه بندی از نظر نوع توضیح داده شد)

Kretek:  سیگارهایی بلند و مشکی رنگ که از مخلوط توتون، برگ میخک و سایر عطرها و ادویه جات معطر خاص ساخته می شوند.

Herbal: این سیگارها سیگارهایی عاری از تنباکو و نیکوتین هستند. در واقع این سیگارها دارای هیچگونه تنباکو و یا نیکوتینی نیستند. این نوع از سیگارها همانطور که از نامشان پیداست گیاهی بوده، و شامل آمیخته ای از گیاهان مختلف و یا سایر مواد گیاهی می باشند.

Menthol: این سیگارها سیگارهایی با طعم نعناع می باشند که باعث ایجاد یک احساس آرامش روحی و همچنین خنکی کاذب در پوست می نماید.

معرفی شرکت

شرکت آرین توتون صنعت اولین و تنها شرکت تولیدکننده خصوصی محصولات دخانی در کشور عزیزمان ایران می­باشد، سرمایه اولیه شرکت حدوداً 80 میلیون یورو می­باشد. این شرکت در بخش فروش حدوداَ 400 پرسنل دارد که در تمامی ایران مشغول به کار می باشند کارخانه آرین توتون صنعت در استان زنجان و شهر ابهر به مساحت 32 هزار متر مربع در سال 1388 بنا شده است،در زیر به صورت گزینه­ای مطالبی در مورد شرکت بیان شده است:

زیر مجموعه گروه صنعتی پوشینه

سال تاسیس : 1384

دفتر مرکزی : تهران، خیابان شهید بهشتی

برندهای سازمان ATI عبارتند از:

SATER :   Super Slimپایه بلند

G1 :  Super Slim پایه کوتاه

(Mission)هدف از تاسیس سازمانATI

تغییر نگرش تفکر ایرانی نسبت به سیگار ایرانی ایجاد یک برند ایرانی قابل عرضه در بازارهای جهانی

(Vision)چشم انداز سازمان

رهبری در تولید سیگارهای متنوع برای اقشار متوسط جامعه

ارزشها:

  • سیگاری با قیمت مناسب و ارزان برای افراد متوسط شیک پوش (ارزشمند)
  • ایجاد هیجان و تازگی با حداقل بودجه مصرفی
  • کیفیت مناسب با بسته بندی جالب
  • ایجاد آرامش و هیجان
  • لایه قیمت متوسط
  • در تمامی ساعات روز و زمانهای استراحت
  • همیشه و همه جا در دسترس با یک قیمت
  • ·                     هماهنگی با ذائقه ایرانی

مدل ارزیابی فرهنگ سازمانی کامرون و کویین

  • ·      کامرون و کویین، با استفاده از چارچوب ارزش های رقیب، چهار نوع فرهنگ سازمانی زیر را تعریف کردند:

1- فرهنگ طایفه ای (قبیله ای، تعاونی یا همکاری)

2- فرهنگ ویژه سالار (ادهوکراسی)

3- فرهنگ مبتنی بر بازار

4- فرهنگ سلسله مراتبی

فرهنگ تیم گرا(clan)

  • این فرهنگ انعطاف پذیری را ارزش دانسته و نظارت و کنترل در آن از اهمیت کمتری برخوردار است.
  •  رهبران و مدیران از اعضا حمایت کرده و همبستگی و کار گروهی را تقویت می کنند.
  •  مدیر اندرزدهنده، پشتیبان، صمیمی و صادق است. به سخنان کارکنان گوش می دهد و از آنها پشتیبانی می کند.

فرهنگ توسعه گرا (Developmental)

  • این فرهنگ به مسائل برون سازمانی و نوآوری ها و پیشرفت های محیط و همچنین انعطاف پذیری و فضای باز تصمیم گیری بسیار اهمیت می دهد
  • در این فرهنگ رهبران و مدیران آفریننده و سنت شکن هستند. از تغییرات محیط آگاه بوده و اندیشه های نو پدید می آورند و کارکنان را برای تغییرات بزرگ آماده می کنند.

فرهنگ نتیجه گرا (Rational)

  • در این فرهنگ بر نظارت و کنترل بیش از انعطاف پذیری تأکید می شود، اما مسائل برون سازمانی و تغییرات محیط، اهمیت بیشتری نسبت به مسائل داخلی سازمان دارد.
  • در این فرهنگ، رهبران و مدیران هدف گرا هستند.
  • مدیران با برنامه ریزی و مشخص کردن اهداف، انتظارات خود را روشن می کنند.
  • مدیران وظایف و نقش هر یک کارکنان را مشخص و دستورالعمل های مربوطه را تدوین وابلاغ می کنند.

فرهنگ سلسله مراتبی (Hierarchical)

  • در فرهنگ سلسله مراتبی به مسائل درون سازمانی بیش از مسائل برون سازمانی توجه می شود
  • در فرهنگ سلسله مراتبی بر ثبات و نظارت بیشتر از انعطاف پذیری و رقابت پذیری تکیه می شود
  • فرهنگ سلسله مراتبی را فرهنگ «نظارت و فرماندهی» نیز می خوانند
  • در این فرهنگ، رهبران محافظه کار بوده و مدیران بیشتر هماهنگ کننده و نظارت گر هستند. آنان فعالیت کارکنان را ردیابی می کنند و بر پیشرفت کارها مطابق با رویه ها و برنامه ها نظارت می کنند

مروری بر مدلهای ارزیابی فرهنگ سازمانی- مدل کامرون و کویین(2006)

  • کامرون و کویین «ابزار ارزیابی فرهنگ سازمانی» را که برای سنجش، ارزیابی و شناسایی برتری نسبی چهار نوع فرهنگ در سازمان به کار می‌رود، ارائه کردند

 Organizational Culture Assessment Instrument (OCAI)

  • برای ارزیابی هر یک از انواع فرهنگ سازمانی در این ابزار، از شش معیار کلی به شرح زیر استفاده می شود:

1- خصوصیات حاکم بر سازمان Dominant Characteristics

2- رهبری سازمانOrganizational Leadership

3- مدیریت کارکنان Management of Employees

4- انسجام سازمانی Organization Glue

5- تاکید و تمرکز بر استراتژی سازمانStrategic Emphasis

6- معیارهای موفقیتCriteria of Success

 

گردآورنده مطالب: جناب آقای مهندس سید ضرغام پورسیف

خلاصه مباحث فصل ششم (دین و ایدئولو‍‍ژی : دیدگاه کارل مارکس) کتاب جامعه شناسی دین

0
0

کارل مارکسنخستین نظریه پرداز اجتماعی است، که میان نظریه های وی نظریه های فروید همانندی هایی وجود دارد. هر دو، دین را به عنوان یک توهم جبران کننده و آسودگی بخش در نظر گرفته اند که سرانجام، زمانی که انسان ها نیاز به توهم را از دست می دهند این توهم ها نیز از بین می روند. هیچ یک، دین را بخش اساسی جامعه بشری یا ذات زندگی تلقی نمی کنند و از این جهت، آنها را میتوان در نقطه مقابل نظریه پردازان کارکردگرایی قرار داد. نظریه ی مارکس، نظریه ای اساساً جامعه شناختی است و دین اساساً محصول یک جامعه ی طبقاتی است. اندیشه درباره دین او بخشی از نظریه کلی اش درباره ی از خود بیگانگی در جوامع طبقاتی به شمار می آید. به نظرمارکس، دین هم محصول از خود بیگانگی و هم منافع طبقاتی است. دین هم ابزار فریبکاری و ستمگری به طبقه زیر دست جامعه و هم بیان اعتراض علیه ستمگری است و همچنین نوعی تسلیم و مایه تسلی در برابر ستمگری است.

به عقیده مارکس، در جوامع ماقبل طبقاتی، انسان ها بازیچه طبیعت بودند. اقوام ابتدایی نظارتی بر طبیعت نداشتند و درباره فرآیندهای طبیعی چیز زیادی نمی دانستند. در نتیجه، آنها می کوشید از طریق وسایل جادویی و دینی، نظارت بر طبیعت به دست آوردند. زمانی که جامعه دچار تقسیم طبقاتی شد، انسان ها بار دیگر در موقعیتی قرار گرفتند که نمی توانستند بر نیروهای تأثیرگذار بر آنها نظارت اعمال کنند. این در حالی است که در یک جامعه طبقاتی، نظم اجتماعی به عنوان پدیده ثابت و از پیش تعیین شده ای که رفتار انسان ها را نظارت و تعین می کند، در نظر گرفته می شود. در واقع، نظم اجتماعی چیزی جزء همان کنش ها و رفتارهای اعضای جامعه نیست. انسانها با کنش هایشان نظم اجتماعی را حفظ می کنند، نظم اجتماعی در واقع آفریده در جامعه طبقاتی انسان ها از خود بیگانه اند و نظر رمزآمیزی درباره واقعیت دارند. در جامعه طبقاتی، فرآورده های انسانی آفریده نیروهای خارج از انسان ها در نظر گرفته می شوند.

مارکس، تصور می کرد که لودویک فویر باخ فیلسوفنخستین بار نشان داد ویژگی های خدایان در واقع چیزی جز ویژگی های انسانی نیست، البته به صورتی فرافکنی شده در یک قلمرو خیالی و دور از دسترس انسان ها. در این قلمرو، همین ویژگی ها، تعالی یافته، وجود مستقلی از آن خود دارند و از طریق فرامین شان، در واقع انسان را تحت نظارت خود می گیرند. مارکساین نکته را به نظریه فویرباخمی افزاید که مسیحیان، معتقدند خداوند انسان ها را به صورت خود آفرید، حال آن که در واقع این انسان است که خدا را به صورت خودش آفریده است. قدرت ها و قابلیت های انسان، در خدا فرافکنده شده و خداوند به عنوان یک هستی کامل و قادر متعال نمایان می شود. بنابراین دین، واژه گونه موقعیت راستین است، زیرا محصول از خودبیگانگی بشر است. فویرباخماهیت راستین توهم دینی را نشان داده بود و به نظر مارکس نشان دادن این قضیه است که چگونه می توان این توهم را بر مبنای ساختار اجتماعی بازشناخت. مارکدر تزهایی درباره فویرباخمی گوید: «فویر باخ کارش را از واقعیت از خودبیگانگی مذهبی و تقسیم جهان به دو جهان مذهبی و تخیلی و جهان واقعی آغاز می کند. کار فویرباخ جهان دینی را بر مبنای تحلیل بنیادهای دنیوی اش قرار می دهد. ولی او این واقعیت را نادیده می گیرد که تازه پس از تکمیل این کار کاراصلی می ماند که باید انجام گیرد. این مبنای دنیوی، نخست باید در تناقض های درونی خودش شناخته شده و سپس با یک عمل انقلابی این تناقض از میان برداشته شود.

از نظر مارکس، انتقاد از دین باید انتقاد از جامعه ای باشد که دین را ایجاد می کند. مفصل ترین عبارت مارکسدرباره دین، در کتاب نقدِفلسفه هگلآمده است؛ او در این اثر، رهیافت کلی اش را در مورد تحلیلِ دین به گونه ای بسیار فشرده بیان می کند. مبنای نقد غیر دینی این است که، انسان دین را می سازدنه دین انسان را. دین همان خودآگاهی انسانی است که یا هنوز خودش را پیدا نکرده و یا دوباره خودش را گم کرده است. انسان، همان جهان انسانی، دولت و جامعه است. همین دولت و جامعه است که دین را به صورت یک آگاهی جهانیِ واژگونه ایجاد میکند، زیرا خودِ دولت و جامع، جهانیِ واژگونه اند. دین، نظریه عام این جهان و عصاره واژگونی و منطق آن به صورت عامیانه است. دین، مایه فخر روحی و ذوق و شوق این جهان، تصویب اخلاقی، تکمیل اُبهت آن و زمینه کلی تسلی و توجیه همین جهان است. دین تحقق خیالی ذات بشری است، زیرا در اینجا ذات بشری واقعیت راستینی ندارد. پس مبارزه با دین چیزی جز مبارزه با جهان دیگر نیست که دین بر اثر آن رنگ و بویی روحانی پیدا می کند.

اندوه مذهبی، هم بیان اندوه واقعی و هم سپر محافظی در برابر اندوه واقعی است. دین، آه ستمدیدگان و قلب جهان سنگدل است، درست همچنان که روح یک موقعیت افسرده را باز می نماید. دین تریاک آدمیان است. دین برای ایجاد شادمانی واقعی آنها مورد نیاز است. نقد دین، نقطه نقد جهان اندوهبار است که دین هاله ای بر ان می کشد. دین یک «آگاهی جهانیِ واژگونه» است، زیرا محصول یک جهان و.اژگونه است. در این داعیه مارکس، ویژگی دین به عنوان یک پدیده اساسا! ایدئولوژیک به چشم می خورد. به نظر مارکس، ایدئولوژی صورتی از اندیشه است که در قالب آن «انسان ها و شرایطشان، مانند عکس های نگاتیو در یک تاریکخانه، وارونه می نمایند». در یک جامعه طبقاتی – که ما به جای آن که عامل تعیین کننده باشیم، اساساً خود را تعیین شده می یابیم و نیز تا اندازه ای تعیین شده آفریه های اجتماعی خود هستیم – چیزها وارونه اند. انگلساین اندیشه را بدین شیوه بیان کرد است: «دین چیزی نیست جز بازتاب تخیلی نیروهای خارجی حاکم بر زندگی روزانه در ذهن انسان ها که طی آن، نیروهای زمینی صورت نیروهای فراطبیعی را به خود می گیرند». وقتی مارکس می گوید دین نظریه عام این جهان وارونه است، منظورش همین بازتاب تخیلی است که تبیین و توضیح جامعه و ماهیتش را نیز در بر میگیرد، زیرا انسانها در چنین جامعه ای نمی توانند درک درستی از حقیقت اوضاع داشته باشند.

دین، «در زمینه جهانی تسلی» و «افیون آدمیان» نیز لست. دین، گر چه مایه تسلی رنج دیدگان و ستمدیدگان است، اما آن نوع تسلی است که مانند داروهای مخدر تنها تسکین موقتی می بخشد، ان هم به بهای کُند شدن حواس و پیامدهای جانبی ناخوشایندش. این گونه تسلی راه حل واقعی را به دست نمی دهد و درواقع، با تحمل پذیر ساختن رنج و سرکوبی، از هر گونه راه حل واقعی جلوگیری می کند. دین به ابای شرایط ایجاد کننده رنج کمک می کند و به جای جست و جوی را های دگرگونی جهان، تسلیم را تقویت می کند. دین زمینه جهانیِ توجیه این جهان وارونه را فراهم میکند، چیزی فراتر از صِرف تبیین این جهان به شمار می آید. دین، نیرویی است که به این جهان مشروعیت می بخشد. همان چیزی که مایه تسلی ایجاد کننده تسلیم است، آن طبقاتی را که ممکن است از دگرگونی سود برند مجاب می کند که شرایطشان نه تنها گریز ناپذیر است، بکه مرجع غیرانسانی والاتری آن را تنظیم کرده است. تسلیم پذیری طبقات ستمدیده واستثمار شده، در اطاعت آنها از فرامین دین منعکس است. دین، اگر چه جبرانی را برای سختی های زندگی فعلی در آینده ارائه می کند، اما این جبران را مشروط به پذیرش بی عدالتیهای زندگی فعلی می کند.

این تنها طبقات ستمدیده نیستند که دیندارند، اعضای طبقه حاکم نیز غالباً به همین سان مذهبی اند. طبقه حاکم ممکن است تا اندازه ای به دین پایبند باشند، زیرا نه تنها آگاهانه یا ناآگاهانه دین را به عنوان نیرویی برای نظارت بر جامعه در نظر می گیرند، بلکه خود این طبقه نیز تا اندازه زیادی از خودبیگانه است. نیاز به در پیش گرفتن اقدام های گوناگون برای حفظ امتیازات، باعث می شود طبه حاکم تصور کند نظم اجتماعی چیزی بیشتر از آن شیوه ای است که ادم ها برای سازماندهی خودشان انتخاب می کنند و در واقع، این نظم، «در سرشت چیزها» عجین شده است. آنها تصور می کنند نظم ثباتِ درست باید مححفوظ بماند. نابرابری، فرمانبری، انقیاد، تفاوت میان فرمانروایان و فرمان بران، همگی به عنوان ویژگی های گریز ناپذیر جامعه بشری انگاشته می شوند. این امر پیبندی به این اندیشه ها و مشروطیت مذهبی آنها، از هراس طبقه حاکم از فروریختگی اجتماعی و نیز وابستگی آنها به نیروهایی که تا اندازه ای در فراسوی نظارت آنها قرار دارند، سرچشمه می گیرد. آنها ناچارند در جهت حفظ ثبات و نظم اجتماعی اقدام هایی ضروری انجام دهند.

مارکسمی گوید دین هم می تواند بیان اعتراض علیه ستمگری و شوربختی در یک جامعه طبقاتی باشد و هم در جهت پذیرش چنین جامعه ای عمل کند. دین، یک داروی مُسکن است. قبول این قضه از سو.ی مارکس که دین «آه ستمدیدگان» است. به سنتی از تحلیل جنبش های مذهبی به ویژه جنبش های هزاره ای انجامیده است، مارکسیستها این جنبش ها را به عنوان جنبش های اساساً سوسیالیستس ولی زود رس و در نتیجه محکوم به شکست، در نظر گرفته اند. مارکسنیز مانند تایلر، فریزرو فروید معتقد است که دین آینده ای ندارد. به عقیده او، دین گرایش ذاتی سرشت بشری نیست، بلکه محصول متضیات خاص اجتماعی است. مارکساین نکته را در تز هفتم خود در کتاب درباره فویرباخ، به روشنی بیان میکند و می گوید: «احساس مذهبی» خود یک فرآورده اجتماعی است و «فرد انتزاعی.... در واع به صورت خاصی از جامعه تعلق دارد».

نقد نظریه مارکس درباره دین :نخستین انتقادی که م یتوان به رهیافت دین مارکس وارد کرد، مربوط به تشخیص دین به عنوان بیانگر منافع طبقاتی و ایدئولوژیکی سودمند است برای طبقه حاکم است. به گفته مارکس، افکار حاکم بر هر زمانه ای، معمولاً افکار طبقه حاکم و از جمله افکار دینی است و اندیشه هی مذهبی به پایگاه طبقه حاکم مشروعیت می بخشند و از معارضه با آنجلوگیری می کنند. رهبران و سازمان های مذهبی غالباً خودشان را با این واقعیت تطبی می دهند و اتحادی با قدرت های دنیوی میبندند و در قبال مشروع سازی طبقه حاکم، از حمایت دولت برخوردار می شوند و حتی با حمایت دولت انحصار امور مذهبی را به دست می گیرند.

مارکسدین را محصولاز خودبیگانگی می انگارد، این واقعیت را تشخیص می دهد که دین از کسانی سرچشمه می گیرد که از همه بیشتر از خودبیگانه اند، یعنی همان طبقات زیردست. مارکس، بر کارکرد جبرانی دین و این واقعیت نیز تأکید می ورزد که دین نوعی بیان اعتراض است. تبیین دین به عنوان یک نوع فریبکاری ایدئولوژیک، در بهترین حالت تنها می تواند این قضیه را تبیین کند که چرا دین صورتهای خاص به خود میگیرد و تأکیدها و تفسیرهای معینی را پذیرا می شود. اما این تبیین، تمامی واعیت دین را نمی تواند توضیح دهد. تحلیل دین به عنون یک پدیده ایدئولوژیک، با نسبت از خودبیگانگی دادن به آن، تا اندازه ای تعارض دارد. مارکس، همزمان دین را بیانگر اعتراض و در ضمن وسیله مشروعیت و در نتیجه خاموش کننده اعتراض می انگارد. دین، برای این می تواند هر دو کار بالا را انجام دهد که مارکسبیان اعتراض آمیز دین را غیرمؤثر می داند. خصلت اعتراض آمیز دین به ابقای این شرایط می انجامد. دین با ارائه راه حل در یک سطح تخیلی، با هدایت آرزوهای مردم به راه های «بی خطر» در حقیقت پشتیبان وضع موجود است. دین اساساً ریشه در شرایط طبقات زیردست داشته و جنبه های ایدئولوژیک آن نقش ثانوی دارند.

دین چیزی بیشتر از یک خیال جبران کننده تخدیرآمیز و عامل تسلیم نیز می تواند باشد. رهیافت مارکسیستی، بسیاری از جنبه های دین را نادیده می گیرد، یک پدیده پیچیده را ساده گرفته و تعمیم های بسیار بعیدی را به دست می دهد. این واقعیت که، دین می تواند کوششی برای دست و پنجه نرم کردن با مسائل جهانی باشد که در ذات وضعیت بشری وجود دارند، هرگز به ذهن مارکسو پیروانش خطور نکرده است؛ مانند مسائل مربوط به معنای رنج، زندگی و مرگ.

مارکس بر این اعتقاد بود که این مسائل تنها در جوامع طبقاتی و قبیله ای که بازیچه دست طبیعت هستند وجود دارند. در یک جامعه کمونیستی، انسان ها در معرض برخورد با چنین مسائلی نیستند و تنها به امور مادی فکر میکنند و در نتیجه، دین دچار پژمردگی خواهد شد. البته این قضیه بسیار بعید است.  همه این واقعیت ها بر این امر دلالت می کنند که رابطه میان مذهبی بودن، آگاهی طبقاتی و سطح دنیا گرایی، پیچیده تر از آن است که نظریه مارکسیستی می گوید، حتی اگر این نظریه با برخی از این واقعیت ها سازگاری داشته باشد. مسائل دیگری نیز در تعمیم های مارکسیستی به چشم می خوردند که به این قضیه مربوط می شوند که منظور از دنیاگرایی چیست و با چه معیاری میتوان ان را اندازه گیری کرد.


ساختار سازمانی

0
0

2-1-1- مقدمه :

بر خلاف اولین قرن بیستم، امروزه نیاز به انعطاف پذیری برای انطباق با دنیای در حال تغییر ضرورتی اجتناب ناپذیر است و انتخاب ساختار سازمانی مناسب، یکی از شرط های ضروری جهت انطباق موفقیت آمیز با تحولات است، چرا که سازمان موفق، سازمانی است که دارای ساختار سازمانی مناسب باشد.

ساختار مناسب، ضمن اینکه باعث حرکت هر فرد در چارچوب اهداف سازمانی می شود، کارکنان را با شرایط تدوین شده سازمان خود منطبق می سازد و لذا، ساختارهای مناسب در تحقق اهداف و استراتژی های سازمان بسیار موثرند. از این رو، اگر یک سازمان به هر علتی ساختار نامناسبی را اتخاذ نماید و نتواند خود را با شرایط در حال تغییر سازگار کند، محکوم به شکست خواهد بود .  Tofflerدر کتاب موج سوم می نویسد: «ما در حال گذر از تمدن موج دوم به تمدن موج سوم هستیم که این گذر بر ساختارهای سازمانی آثار بنیادی بر جای خواهد نهاد و آنها را زیر فشار قرار خواهد داد تا با این تحول هماهنگ و همراه باشند. »

یکی از مشکلات اساسی بر سر راه کارایی و اثربخشی سازمانها در ایران(بویژه سازمانها و موسسات دولتی)، مسائل ساختاری است، بگونه ای که ساختارهای سازمانها، ساختارهایی کهنه و مبتنی بر مفروضات سنتی است که با وظایف فعلی آنها سازگاری نداشته، پویایی و تحولات محیط امروزین را مد نظر قرار نداده است.

لذا در دنیای رقابتی و شرایط پیچیده و متغیر امروز، انتظار می رود موفقیت سازمان هایی تضمین شود که با ایجاد ساختارهای سازمانی مناسب و ساز و کارهای مربوطه، شرایط فراهم آورند که نیروی ذهنی سازمان را با دسترسی آسان به اطلاعات مورد نیاز، ضمن اتخاذ تصمیمات مناسب و بموقع، در جهت تحقق اهداف سازمانی بسیج شود.

ساختار، تعیین کننده میزان توان سازمان در پاسخگویی به چالشهای محیطی است. ساختار سازمان را حیث موقعیت فیزیکی و الزامات آن بر رویه های انجام کار و الگوهای غیررسمی ارتباطات مد نظر قرار می گیرد که:

ساختار فیزیکی[1]به محیط واقعی سازمان اشاره داد. نکته قابل توجه آن است که ساختار فیزیکی هر سازمان بر سبک ارتباطات آن، تأثیری عمیق دارد.

ساختار رویه ای یا رسمی[2]بر خط مشی های رسمی تنظیم کننده رفتار کارکنان دلالت دارد. ساختار رسمی معمولاً با محدود کردن ارتباطات میان افراد و گروه ها، روابط کار در سازمان را تحت تأثیر قرار می دهد.

ساختار الگویی یا غیر رسمی[3]روشهای غیر رسمی و متداول، برای ارتباطات میان کارکنان        می باشد که این ارتباطات، اطلاعات زیادی را به اعضای سازمان منتقل می کند.

2-1-4- ارکان ساختار سازمانی :

در تعریف ساختار سازمانی به سه رکن اصلی اشاره می شود، که در ذیل به تفکیک بیان می شود:

الف) ساختار سازمانی، تعیین کننده روابط رسمی و گزارش گیری در سازمان است و نشان دهنده سطوحی است که در سلسله مراتب اداری وجود دارد و نیز حیطه کنترل مدیران یا سرپرستان را مشخص می کند.

ب) ساختار سازمانی، تعیین کننده جایگاه افرادی است که بصورت گروهی در دوایر کار    می کنند و به گروه بندی یا تقسیم بندی واحدهایی که در کل سازمان وجود دارد، می پردازد.

ج) ساختار سازمانی، دربرگیرنده طرح سیستم هایی می شود که به وسیله آنها فعالیتهای همه دوایر هماهنگ و یکپارچه می گردد و در نتیجه سیستم ارتباط موثر در سازمان تضمین خواهد شد.

در طرح ریزی ساختار سازمانی (از نظر افقی یا عمودی) این سه رکن همواره وجود دارند و رعایت می شوند. برای مثال دو رکن نخستین، چارچوب ساختاری را بوجود می آورند که در نمودار سازمانی حالت افقی دارد. رکن سوم، به مسأله روابط متقابل(تعامل) کارکنان مربوط      می شود.

2-1-5- وظایف ساختار سازمانی :

ساختار سازمانی در هر سازمان بطور کلی سه نقش یا وظیفه اصلی بر عهده دارد:

نخستین و مهمترین وظیفه ساختار این است که بدن وسیله، هدفهای سازمان تأمین می گردد.

دوم، ساختار یک سازمان، قدرت افراد مختلف در سازمان را مشخص و رویه ها را مقرر می کند. مقصود از ساختار این است که به افراد تفهیم شود باید مقررات سازمان را رعایت کنند (نه برعکس).

سوم، ساختار سازمانی، حوزه یا محدوده اعمال قدرت را تعیین می کند(میزان قدرتی که هر پست یا مقام سازمانی دارد مشخص می شود) و همچنین تعیین اینکه، تصمیمات باید در این محدوده قدرت گرفته شود. (ساختار جریان اطلاعات را که منجر به تصمیم گیری می شود، تعیین          می کند.)

2-1-6- سطوح مدیریت ساختار سازمانی :

سطح مدیریت ساختار سازمانی در گروههای زیر طبقه بندی می شوند:

الف) مدیریت راهبردی (مدیران عالی) : وظیفه اصلی و مسئولیت این گروه از مدیران عالی، تعیین چشم اندازها، مأموریتها، تعریف اهداف، تصویب برنامه های کلان، راهبردها و همچنین تهیه ضوابط و معیارهای اجرایی برای نظارت بر فعالیتهاست.

ب) مدیریت راهکاری (مدیران میانی) : وظیفه این گروه این مدیران، تهیه راهکارهای اجرایی برای تحقق راهبردها، اهداف و برنامه های کلان مدیران عالی است.

ج) مدیران عملیاتی یا اجرایی (مدیران سطوح زیرین سازمان) : گروه سوم مدیرانی هستند که مسئولیت اجرای برنامه ها و نظارت بر آنها را بر عهده دارند.

د) مدیریت منابع اطلاعات و ارتباطات : عهده دار مسئولیت ایجاد، توزیع، نگهداری و به روزرسانی اطلاعات و برقراری ارتباطات هستند.

2-1-7- جایگاه مدیران در ساختار سازمانی :

مدیران، کارگزارانی هستند که مسئولیت آنها جهت دهی به ساختار، انجام مأموریتها و تعیین اهداف سازمان است و عنصر اصلی کنترل نظامهای اجرایی و وظایف سازمان می باشند.

مدیران اجرایی و میانی، جایگاه منحصر به فردی در تشکیلات و ساختار سازمانی دارند، آنان افرادی مسئول و مجری فعالیتهای دسته جمعی سازمان خود هستند؛ آنان، تغییرات را در جهت خط مشیهای سازمان با روشی تطبیق می دهند که سازمان بتواند به اهداف از پیش تعیین شده، دست یابد.

مدیران در ساختار اداره سازمان، روشهایی را انتخاب می کنند که مطمئن باشند از طریق آن، تشکیلات به اهداف عمومی خود دست خواهد یافت. از جمله وظایف مدیران، هماهنگی و ایجاد ارتباط بین فعالیتهای زیر مجموعه هاست.

2-1-8- تدوین ساختار سازمانی :

برای اینکه سازمانها بتوانند بصورت کارا، مؤثر و بهینه انجام وظیفه نمایند به ساختار سازمانی مدون نیازمندند. معمولاً ساختار سازمانها براساس سه نوع نگرش تقسیم بندی و تدوین می گردد :

نگرش ساختار سلسله مراتبی: ساختار سازمانی با نگرش سلسله مراتبی، دارای تعهد در سطوح مختلف سازمانی برای انجام وظایف و تکالیف است. اینگونه ساختار سازمانی ضمن برقرار کردن ارتباطات در سازمان، هر فرد شاغل در این ساختار، حداقل یک معیار ارزش فردی و سازمانی است.

نگرش ساختار وظیفه ای: در ساختار وظیفه ای، وظایف سازمان گروه بندی می شوند و هر گروه به صورت یک واحد سازمانی درمی آیند. در اینگونه ساختار سازمانی، زنجیره فرماندهی، سرعت تصمیم گیریها، تقسیم کار و بهینه سازی فعالیتها به صورت بهینه و موثر است.

نگرش ساختار هم پیوند: در ساختار هم پیوند، سلسله مراتب حاکم نیست و برقراری ارتباطات از هر نقطه به نقطه دیگر جایز است.

2-1-9- ابعاد سازمانی[4] :

به طورکلی، ابعاد سازمانی به دو گروه اصلی طبقه بندی می شوند :

1)     ابعاد ساختاری[5]: بیان کننده ویژگی های دورنی یک سازمان هستند، آنها مبنایی به دست       می دهند که میتوان بدان وسیله، سازمان ها را اندازه گیری و با هم مقایسه کرد.

2)     ابعاد محتوایی[6]:معرف جایگاه سازمان هستند و بر ابعاد ساختاری اثر می گذارند.

برای درک سازمان، هر دو بعد ساختاری و محتوایی ضروری است.

نکته مهم در مورد ابعاد سازمانی اسن است که ابعاد ساختاری تابع ابعاد محتوایی هستند، زیرا هر تغییر کلی در ابعاد محتوایی موجب می شود تا در ساختار و بر ابعاد ساختاری اثر بگذارد.

2-1-10- ابعاد ساختاری:

نظریه پردازان، عموماً روی ابعاد ساختاری تواف داشته ولی در خصوص تعاریف عملیاتی هر کدام و یا برتری یکی بر دیگری و همچنین اینکه برخی از ابعاد باید بر اساس یک بعد بزرگ تر مد نظر قرار گیرند، توافق چندانی ندارند.

سیزده متغییر مشهور مورد قبول اکثر نظریه پردازان که برای تعریف ابعاد ساختاری به کار برده    می شود، عبارتند از:

الف) اجزاء ادار: تعداد سرپرستان، مدیران صفی و پرسنل ستادی نسبت به کل تعداد کارکنان سازمان.

ب) استقلال (خو.دگردانی): حدی که مدیریت عالی باید تصمیمات ویژه را به بالاترین سطح اختیار، ارجاع دهد.

ج) تمرکز:نسبت مشاغلی که متصدیان آنها در تصمیم گیری مشارکت نموده و تعداد حوزه هایی که اینان در آن مشارکت می کنند.

د) پیچیدگی: به تعداد متخصصین، فعالیتهای حرفه ای و طول دوره آموزش حرفه ای کارکنان اشاره دارد.

ه) تفویض اختیار:نسبت تعداد تصمیماتی که بوسیله مدیریت عالی گرفته می شود به تصمیماتی که به وسیله مدیران اجرایی که اختیار تصمیم گیری به آنها تفویض شده، اتخاذ        می گردد.

و) تفکیک:تعدا وظایف ویژه ای که در سازمان مشخص شده یا تفاوت در جهت گیری های شناختی و احساسی مدیران در دوایر مختلف سازمان.

ز) رسمیت:حدی که نقش کارکنان با توسل به اسناد و مدارک رسمی تعریف می شود.

ح) ترکیب:کیفیت همکاری میان دوایر و در درون آنها که برای وحدت بخشیدن به فعالیتهای ضروری است یا برنامه های بازخورد مورد استفاده برای هماهنگی بین واحدهای سازمانی.

ط) حرفه گرایی:حدی که کارکنان، یک سازمان حرفه ای را به عنوان یک مرجع می پذیرند، اعتقاد به ارائه خدمات به عموم و اعتقاد به خودکنترلی(خودگردانی) و تمرکز در یک حوزه کاری و استقلال و آزادی عمل در کار.

ی) حیطه کنترل:تعداد زیردستانی که یک مدیر می تواند و باید آنها را سرپرستی کند.

ک) استاندارد کردن:حدی که تغییر در وظایف با توجه به قوانین و مقررات قابل تحمل است.

ل) تخصص گرایی:تعداد متخصصین حرفه ای و طول دوره آموزشی مورد نیاز برای هرکدام یا میزان تخصص های دقیقی که در شرح شغل ها برای وظایف مختلف قید گردیده است.

م) حیطه عمودی:تعداد سطوح در سلسله مراتب اختیار از مدیریت عالی به زیردستان در سطوح پایین سازمان.

در مطالعاتی که در زمینه ساختار سازمانی صورت گرفته، سه بعدرسمیت، تمرکزو پیچیدگیرا به عنوان ابعاد مهم ساختاری، مورد توجه قرار داده اند. ترکیبات مختلف این ابعاد، ساختارهای متفاوتی را در سازمان ها ایجاد می کند.

2-1-11- پیچیدگی[7] :

به میزان تفکیکی که در سازمان وجود دارد اشاره می کند. به تعبیری دیگر، پیچیدگی به تعداد سطوح مدیریت در سازمان اطلاق می شود. پیچیدگی ممکن است به صورت عمودی یا افقی (یعنی تعداد دوایر واحدهای سازمانی) باشد.

با توسعه فناوری اطلاعات، نسبت به کارکنان حرفه ای در سازمان افزایش می یابد و بر پیچیدگی ساختار سازمان افزوده می شود.

پیچیدگی به سه جزء تقسیم می شود :

2-1-11-1- تفکیک افقی[8] :

تفکیک افقی به میزان تفکیک بین واحدهای سازمانی براساس موقعیت اعضاء سازمان، ماهیت وظایف آنها و میزان تحصیلات و آموزشهایی که فرا گرفته اند، اشاره می نماید.

مهم ترین گواه بر تفکیک افقی درون سازمان، تخصص گرایی و بخش بندی درونی سازمان است که ارتباط متقابل با یکدیگر دارند.

تخصص گرایی به گروه بندی دقیق وظایفی که به وسیله یک فرد انجام می شود، بر می گردد. تخصص گرایی به دو شیوه صورت می گیرد:

تخصص گرایی وظیفه ای، که در آن، مشاغل به وظایف ساده و تکراری تقسیم بندی می شوند.

تخصص گرایی اجتماعی، با بکارگیری افراد حرفه ای که صاحب مهارتند ولی نمی توانند به سهولت آنها را بکار ببرند، صورت می گیرد، مهندسین شهرسازی، فیزیکدانان، ...

افزایش در هر کدام از شکل های تخصص گرایی منجر به افزایش پیچیدگی می گردد، زیرا افزایش تخصص گرایی مستلزم روشهای پیچیده تر و پرهزینه تر به منظور تحقق هماهنگی و کنترل است.

بخش بندی روشی است که معمولاً سازمان ها به مدد آن، فعالیتهایی که به صورت افقی تفکیک شده اند، بطور صحیح هماهنگ می کنند؛ بخش بندی بر حسب: شماره وظیفه، محصول یا خدمات، مشتری، مناطق جغرافیایی، فرآیند و ...

  • §        معیارهای تفکیک افقی :

چندین معیار می تواند برای تعیین میزان تفکیک افقی مورد استفاده قرار گیرد. این معیارها عبارتند از: تعداد دوائر، عناوین مختلف شغلی، سطح آموزش، وسعت فعالیتهای حرفه ای، رتبه های موجود، میزان تکراری بودن وظایف، تعداد متخصصان حرفه ای و میزان فعالیتهای حرفه ای.

از بین این معیارها، دوتای آنها مهم ترند: تعداد متخصصان حرفه ای و سطح آموزش.

از تعداد عناوین شغلی مختلف به عنوان معیار تقریبی متخصصان حرفه ای استفاده می گردد. اگر این کار ممکن نباشد، تعداد واحدها یا دوایر مستقل و مجزا در سازمان ممکن است جایگزین آن می شود.

سطح آموزش می تواند از طریق محاسبه مدت متوسط آموزش مورد نیاز بوسیله هر متخصص حرفه ای، مورد استفاده قرار گیرد.

هر قدر تعداد شاغلین متخصص بیشتر و دوره آموزشی لازم، طولانی تر و در سطحی بالاتر باشد، سازمان از پیچیدگی بیشتری برخوردار است.

2-1-11-2- تفکیک عمودی[9] :

به عمق یا ارتقاع ساختار سازمان اشاره دارد. تفکیک عمودی و افقی را نباید دو مقوله کاملاً مجزا از هم در نظر گرفت. تفکیک عمودی ممکن است پاسخ مناسبی به افزایش تفکیک افقی در سازمان باشد، زیرا وقتی تخصص گرایی، درون سازمان بیشتر گردد هماهنگی بین وظایف، ضرورت بیشتری می یابد.

سطوح بیشتر، بین مدیریت عالی و عملیاتی سازمان، عاملی است بالقوه جهت مخدوش ساختن ارتباطات، که هماهنگی بین بخش ها و نظارت بر فعالیت ها توسط مدیریت عالی را دشوار        می سازد.

  • §        معیارهای تفکیک عمودی :

چون تعداد سطوح مدیریت ممکن است در بخش های مختلف متغیر باشد، لذا بایستی هم حد نهایی و هم حد متوسط سطوح، مد نظر قرار گیرد. این امر می تواند از طریق تعیین تعداد سطوح در عمیق ترین بخش و میانگین تعداد سطوح برای سازمان به عنوان یک کل، انجام شود. براساس نظر برای محاسبه عمق سازمان یا ارتفاع هرم سازمانی، می توان سطوح سرپرستی را شمرد.

  • §        حیطه کنترل[10] (نظارت) :

حیطه کنترل(نظارت)، تعداد زیردستانی را که یک مدیر می تواند به طور اثربخش، هدایت نموده و جهت دهد، نشان می دهد.

برحسب تعداد سطوح سازمانی، ممکن است شکل هرم سازمانی، به صورت "تخت"، "متوسط" یا "بلند" دربیاید .

سازمان های بزرگ اگر دارای ساختاری مسطح شوند، کمتر اثربخش خواهند بود. افزایش اندازه سازمان، منجر به پیچیدگی بیشتر شده و وقت بیشتری از مدیریت صرف کرده و مشغله بیشتری را برای وی ایجاد خواهد کرد. ولی ساختار بلند به علت حیطه نظارت محدودش، مسئولیت سرپرستی روزانه مدیر را کاهش داده و مدیر وقت بیشتری به منظور ارتباط با مدیران رده بالا اختصاص     می دهد.

در مبحث حیطه نظارت این نکته مهم بوده و مستلزم تأمل است که :

«براساس یک محاسبه ریاضی با قرن تعداد کارمندان ثابت، تفاوت اندک در اندازه حیطه نظارت، موجب تفاوت های زیاد در تعداد مدیران در سطوح مختلف سازمان خواهد شد.»

  • §        عوامل موثر بر اندازه حیطه نظارت :

عوامل ذیل بر اندازه حیطه نظارت موثر می باشند :

الف) هر چه فعالیتها پیچیده تر باشند، حیطه نظارت محدودتر است.

ب) هر چه تنوع وظایف بیشتر باشد، حیطه نظارت محدود تر است.

ج) هر چه مدیر تواناتر باشد، حیطه نظارت وسیع تر است.

د) هر چه مسئولیت پذیری و توانایی کارکنان بیشتر باشد، حیطه نظارت وسیع تر است.

 

2-1-11-3- تفکیک براساس مناطق جغرافیایی[11] :

میزان پراکندگی ادارات، کارخانجات و افراد سازمان، براساس مناطق مختلف.

یک سازمان دارای ساختار بلند که از لحاظ جغرافیایی، سطوح اختیار آن پراکنده است نسبت به سازمانی که کلیه اختیارات آن در مدیریت متمرکز می باشد، خیلی پیچیده تر است.

  • §        معیارهای تفکیک جغرافیایی :

این معیار، نباید صرفاً تعداد مکانهای جغرافیایی واحدهای سازمان را شامل شود، بلکه مسافت واحدهای پراکنده تا مرکز سازمان و تعداد افراد در این واحدهای مجزا نسبت به تعداد کل افراد در مرکز سازمان را نیز در بر گیرد.

برای تعیین میزان پیچیدگی این است که درصد نیروی کاری که در خارج از مراکز اصلی کار   می کنند تعیین شود.

با افزایش فواصل واحدهای منطقه ای از یکدیگر و از اداره مرکزی  و نیز بالا رفتن نسبت تعداد پرسنل واحدهای منطقه ای به پرسنل اداره مرکزی، پیچیدگی سازمانی هم بیشتر می شود.

2-1-11-4- ارتباط تفکیک عمودی- افقی و پراکندگی جغرافیایی :

سازمانهای بزرگ روابط متقابل زیادی را می توان بین این سه عنصر انتظار داشت: لیکن در سازمانهای کوچک اثر این عوامل بسیار اندک بوده و روابط آنها نیز ضعیف تر خواهد بود.

بطور کلی این سه عنصر نمی توانند به همراه هم تحقق یابند، برای مثال عنوان می شود که معمولاً دانشکده ها از تفکیک عمودی و پراکندگی جغرافیایی کم، ولی میزان تفکیک افقی بسیار زیاد برخوردارند.

2-1-11-5- اهمیت پیچیدگی در ساختار سازمانی :

با افزایش پیچیدگی، مسئولیت مدیران برای حصول اطمینان از اینکه، فعالیت های پراکنده و تفکیک شده درون سازمان به طور یکنواخت و با هم به منظور تحقق اهداف سازمانی انجام        می گیرند، افزایش می یابد. افزایش پیچیدگی، ایجاد خواسته ها و الزامات مختلفی برای مدیر    می کند. پیچیدگی خیلی زیاد، مستلزم توجه قابل ملاحظه ای به مسائل مربوط به ارتباطات، هماهنگی و کنترل است.

2-1-12- رسمیت[12] :

به مقررات، روشها و مدارک کتبی اطلاق می شود که به موجب آنها شرح وظایف، دستوالعمل ها و فرمان هایی که کارکنان و اعضای سازمان باید آنهار را رعایت و اجرا نمایند، مشخص شود. به عبارتی دیگر، رسمیت به میزان یا حدی که مشاغل سازمانی استاندارد      شده اند، اشاره می کند.

سازمانی که از میزان رسمیت بالایی برخوردار باشد، مشاغل دارای شرح شغلهای مشخص، قوانین و مقررات زیاد ودستورالعمل های روشن در خصوص فرآیند کار در سازمان می باشد و متصدیان مشاغل برای انجام دادن فعالیتهای مربوط به آن شغل از حداقل آزادی عمل برخوردار می باشد.

وقتی رسمیت کم است، در چنین موقعیتی، افراد در مشاغل خود در بکارگیری نقطه نظرات خود از آزادی عمل بیشتری برخوردارند؛ در مشاغل حرفه ای که آزادی عمل زیاد، مورد نیاز است؛ از میزان رسمیت کاسته می شود.

سازمانهای بزرگ به صورتی رسمی تر اداره می شوند به دلیل اینکه در سازمانهای بزرگ، مدیریت برای کنترل کردن تعداد زیادی از دوایر و افراد باید مقررات، قوانین، روشها و بخشنامه هایی را رعایت یا صادر نماید، در حالی که در سازمانهای کوچک مدیران می توانند از راه نظارت مستقیم، آنها را کنترل نمایند. رابطه رسمیت با سطوح سازمانی معکوس؛ زیرا آزادی عمل مدیران با حرکت در طول سلسله مراتب سازمانی به طرف بالا افزایش می یابد.

نوع کاری که افراد به آن اشتغال دارند، میزان رسمیت شغلی آنها را تحت تأثیر قرار می دهد. (معمولاً مشاغل بخش تولید نسبت به بخش فروش و تحقیق و توسعه از رسمیت بیشتری برخور دارند)

Clegg and Dunkerley در 1980 در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که میزان رسمی بودن کارها در سازمان بیانگر شیوه تصمیم گیری (البته از نظر مشارکت اعضای سازمان) است، یعنی اگر به اعضاء آموزش داده شود و آنها بتوانند در امر خودکنترلی موفق شوند و درباره مسائل عمومی قضاوتهای شایسته ای نمایند، امور سازمان، از نظر رسمی بودن، در پایین ترین سطح قرار خواهد گرفت؛ ولی اگر افراد نشان دهند که قادر به تصمیم گیری نیستند و برای انجام کار یا وظیفه به انبوهی از قوانین و مقررات نیاز دارند، کارها بسیار رسمی خواهد شد.

Hage and Aiken در 1967 به این نتیجه رسیدند که رسمی بودن با پذیرش و اجرای برنامه های جدید رابطه معکوس دارد؛ زیرا در سازمان هایی که اعضاء باید مقرراتی دقیق رعایت کنند، برای ارئه نظرات و برنامه های جدید فرصت چندان زیادی نخواهند داشت.

  • §        آیا رسمیت باید مکتوب باشد؟

در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد:

دیدگاه اول،رسمیت را میزان یا حدّی که قوانین، رویه ها، دستوالعمل ها و ارتباطات مکتوب بوده، در نظر می گیرد. دیدگاه دوم،در سنجش میزان رسمی بودن، هم قوانین و مقررات مکتوب و هم غیرمکتوب را در نظر می گیرد که در این دیدگاه ادراکات به اندازه واقعیت ها مهم هستند.

لذا از این دود دیدگاه، نتایج مختلفی حاصل می شود. یکی از این دو داده های دقیق را دیگری علاوه بر داده های دقیق، نگرشها را نیز، مورد سنجش قرار می دهد.

2-1-12-1- تخصص یا رسمیت؟!

رسمیت فرآیندی است که سازمان بدان وسیله مقررات، رویه ها و ابزار یا وسیله اجرای کارها را تعین می کند و از سوی دیگر «تخصص» یک امر یا پدیده غیرسازمانی است و وسیله ای برای انجام همین کارهاست.

تخصص و رسمیت در سازمان، با هم سازگار نیستند؛ زیرا هر قدر نیروی کار تخصص بیشتری داشته باشد، وجود مقررات خشک و رسمی بودن کارها، موجب تشدید تعارض و از خودبیگانگی آنان می شود، لذا باید مقررات را به گونه ای تدوین کرد، کارها را به گونه ای رسمی نمود و وظایف افراد متخصص را به شیوه ای مشخص کرد که هر دو، یک هدف را تأمین کنند.

از دیدگاه سازمان، تا زمانی که کار انجام می شود، باید از هر روش مناسب استفاده کرد.

2-1-12-2 جانشینی رسمیت درون و برون سازمانی:

هنگامی که قوانین، رویه ها و مقررات کاری افراد کاملا، تعریف شده و به طور مستقیم به وسیله نظارت مدیریت، اجرا شوند این امر رسمیت کارکنان غیرماهر را توصیف می کند. (رسمیت درون سازمانی)

از سوی دیگر مشاغل حرفه ای، گویای رفتار درونی شده ای هستند که از طریق تخصص گرائی به وجود می آیند، کارکنان حرفه ای (کارشناسان) قبل از ورود به سازمان، فرایند جامعه پذیری را طی کرده اند و رسمیت و ضوابط آن برایشان درونی شده است. (رسمیت برون سازمانی)

رسمی سازی درون سازمانی و حرفه گرایی می تواند جانشین یکدیگر شوند. سازمان می تواند به طور مستقیم، رفتار کارکنان را از طریق رویه ها و قوانین خود کنترل نموده و یا به طور غیرمستقیم از طریق استخدام کارکنان حرفه ای آموزش دیده، به قدر کفایت به این مهم، جامعه عمل بپوشاند.

2-1-12-3 اهمیت رسمیت در ساختار سازمانی:

رسمیت بیشتر، تغییرپذیری را کاهش می دهد و لذا باعث افزایش هماهنگی در کار می شود. رسمیت بیشتر، آزادی عمل کمتری را از متصدی شغل می طلبد، چون آزادی عمل، هزینه بردار است. لکن، مشاغلی که از رسمیت کمتری برخوردار بوده، قضاوت های تخصصی کارشناسان، در آنها بیشتر بکار می رود.

2-1-12-4- فنون رسمی سازی:

مدیران فنونی در اختیار دارند که به کمک آن می توانند رفتار کارکنان خود را استاندارد کنند. مهمترین فنون رسمی سازی عبارتند از:

الف) گزینش:یک فرآیند گزینش اثربخش به منظور تعیین تناسب متقاضیان شغل با سازمان طراحی می شود تا افرادی که هنجارهای سازمان را قبول ندارند، وارد سازمان نشوند.

ب) الزامات شغل: هر شغل با توجه به انتظاراتی که از آن می رود انجام می شود، لذا با توجه به میزان مشخص بودن یا نبودن دقیق انتظارات هر شغل، سازمان ها به همان نسبت از رسمیت کم یا زیاد برخوردا می شوند.

ج) قوانین، رویه ها، خط مشی:قوانین؛ بیانیه های واضح و روشنی هستند که به کارکنان می گویند چه چیزهایی یا چه کاری را انجام داده و چه کاری را انجام ندهند.

رویه ها؛ سلسله گامهای متوالی مرتبط به هم کا کارکنان به منظور تحقق وظایف شغلی خود از آنها تبعیت می کنند. خط مشی ها؛ خطوط راهنمایی هستند که تصمیمات اتخاذ شده به وسیله کارکنان را محدود می سازند.

هر کدام از این سه (قوانین، رویه ها، خط مشی ها) فنونی هستند که سازمانها برای تنظیم رفتار اعضاء خود، آنها را مورد استفاده قرار می دهند.

د) آموزش: آموزش های متنوع ضمن خدمت به منظور افزایش دانش، مهارت و نگرشهای شغلی افراد می باشد. همچنین آموزشهای خارج از شغل از قبیل: شرکت در کلاسهای درس به صورت رسمی، نمایش فیلم یا اجرای نمایش، تمرینات شبیه سازی و دیگری آموزشهای رسمی مورد استفاده قرار می گیرند.

ه) شعائر:به مراسم و آداب و قواعدی اطلاق می شود که در سازمان نهادینه شده و تبعیت آنها از سوی مدیران و کارکنان نوعی ارزش به شمار می آید و به عنوان یک فن رسمی سازی، به وسیله کسانی که تأثیری قوی و نافذ بر سازمان دارند مورد استفاده واقع می شوند.

2-1-13- تمرکز[13]:

میزانی که افراد، واحدها و یا سطوح سزمانی برای انتخاب راهکارهای تصمیم گیری خود داراری رسمی بودن و بدین ترتیب کارکنان از حداقل اعمال رأی و نظر خود برخوردارند.

تجمع اختیارات تصمیم گیری در درون یک سازمان، هنگامی که بیشتر تصمیمات بر اساس سلسله مراتب اختیارات سازمانی گرفته می شود.

به عقیده (1980، Van de Ven and Ferry) معمولاً یک واحد غیرمتمرکز بدان معنی است که اختیارات به مراکز تصمیم گیری متعدد تفویض می شود و مدیران صفی، کارکنان و زیردستان آنها از این اختیار، بهره مند می گردند.

تمرکز از یک طرف باعث عدم تحرک امور روزانه سازمان می شود و از طرف دیگر مانع پیشرفت و توسعه مسئولیتها، شکوفایی فکری، خلاقیت و نوآوری می گردد.

عدم تمرکز در سبک کردن جریان تصمیم گیری، انعطاف پذیر نمودن ساختار سازمان، بالا بردن کارایی، توسعه فعالیت ها و از همه مهمتر، تأمین نیازهای تصمیم گیری در محل استقرار واحد سازمانی، نقش با اهمیتی را ایفا می کند.

2-1-13-1 تصمیم گیری و تمرکز:

میزانی از کنترل که یک فرد می تواند، روی فرآیند تصمیم گیری اعمال نماید، فی نفسه خود یک معیار تمرکز است، یعنی وقتی تصمیم گیرنده همه مراحل فرآیند تصمیم را تحت کنترل و نظارت دارد، تصمیم گیری  بیشتر به شکل متمرکز در می آید و اگر تصمیم گیرنده فقط تصمیم نهایی را کنترل و نظارت کند عدم تمرکز بیشتر می شود.

در سازمان هایی که تصمیمات به صورت جمعی و گروهی گرفته می شوند، بیشتر می توان شاهد تمرکززدایی بود. هر چه مدیران به زیردستان اعتماد بیشتری داشته و آنان را افرادی شایسته بدانند، تفویض اختیارات به زیردستان بیشتر و عدم تمرکز، بیشتر خواهد شد.

2-1-13-2- اهمیت تمرکز یا عدم تمرکز در ساختار سازمانی:

تصمیم گیری و پردازش اطلاعات عوامل کلیدی هماهنگی سازمان محسوب می شوند، با این وجود اطلاعات فی نفسه یک منبع کمیاب در سازمان نیست، بلکه منبع نادر و کمیاب، ظرفیت پردازش اطلاعات است.

چون توانایی مدیران برای دقت در خصوص داده های اطلاعاتی که دریافت می کنند محدود است و از طرفی نیز، سازمانها باید در مقابل تغییرات محیطی از خود واکنش سریع نشان دهند، عدم تمرکز این واکنش را تسریع می کند. زیرا در این حالت تصمیم گیری به وسیله افرادی انجام می شود که به مسئله مورد تصمیم، نزدیکترند.

مشارکت کارکنان در فرآیند تصمیم گیری، باعث انگیزش کارمندان می شود. همچنین، با تفویض اختیار و مشارکت مدیران کم تجربه در فرآیند تصمیم گیری، تجربه لازم را کسب می کنند.

وقتی اتخاذ تصمیمی، دیدگاه جامع مورد نیاز است یا جایی که صرفه جویی های اقتصادی معناداری را موجب می شود، تمرکز مزیت های ویژه ای بر عدم تمرکز ایجاد می کند. در چنین حالتی، مدیران برای ملاحظه تصویر کلی از موقعیت ایجاد شده، در موضع بهتری قرار می گیرند، برای کارآیی بیشتر، تصمیمات مالی و حقوقی، باید به صورت متمرکز اتخاذ شوند. تمرکز در حد بالا یا پایین ممکن است مطلوب یا نامطلوب باشد. میزان هر کدام را عوامل موقعیتی تعیین می کنند.

  • §        عوامل مهم و مؤثر در میزان عدم تمرکز سازمانی:

الف) اعتماد:  هر چه مدیران به زیردستان اعتماد بیشتری داشته باشند و آنان را افرادی شایسته بدانند، تفویض اختیارات به زیردستان بیشتر خواهد و در سازمان عدم تمرکز ایجاد خواهد شد.

ب) تبادل اطلاعات:هر چه مکانیزم های تبادل اطلاعات به نقاط تصمیم گیری بیشتر باشد و سیستم بازخورد مناسبی برای ارزیابی نتایج تصمیمات وجود داشته باشد، عدم تمرکز سازمانی نیز بیشتر خواهد بود.

ج) گستره تأثیر یک تصمیم بر واحدهای دیگر: هر چه تصمیمات متخذه به وسیله یک واحد بر عملیات واحدهای دیگر تأثیرگذارتر باشد، میزان مشارکت سایر واحدها در تصمیم گیری بیشتر می شود.

2-1-14- ارتباط بین ابعاد ساختاری:

مدارک و شواهدی وجود دارند که رابطه قوی بین پیچیدگی و رسمیت را نشان می دهد؛ در جاهایی که کارکنان وظایف دقیق، تخصصی شده، تکراری و محدود را انجام می دهند، روال کاری آنها گرایش به استاندارد شدن داشته و قوانین ومقررات متعددی بر رفتار آنها حکم فرماست.

از طرف دیگر موارد متععدی وجود دارند که پیچیدگی زیاد با میزان رسمیت کم پیوند خورده است؛ تحمیل قوانین و مقررات زیاد بر فعالیتهای شغلی کارشناسانی که از سطح آموزش شغلی بالایی برخوردارند، ضرورتی ندارد.

کلید رابطه پیچیدگی و رسمیت، تمرکز بر تفکیک افقی و شیوه تحقق آن است.

2-1-14-2- ارتباط پیچیدگی و تمرکز:

بین تمرکز و پیچیدگی یک رابطه معکوس دارد؛ لاذا وقتی ساختار سازمانها را بررسی می کنیم انتظار پیچیدگی سطح بالا را با عدم تمرکز بیابیم.

2-1-14-3- ارتباط تمرکز و رسمیت:

رابطه تمرکز و رسمی بودن، به همان اندازه که رابطه تمرکز و پیچیدگی واضح بود، نامعلوم است؛ زیرا رسمیّت زیاد، می تواند با یک ساختار متمرکز و یا با یک ساختار غیر متمرکز مرتبط شود.

 در سازمانهایی که بیشتر کارکنان آنها غیرمتخصص اند، به دلیل وجود قوانین ومقررات متعدد جهت راهنمایی افراد و کنترل از طریق رسمیت و تمرکز تصمیم گیری در سطح مدیریت عالی، رسمیت و تمرکز بالا بر سازمان حکمفرما باشد.

اگر سازمان، متشکل از کارکنان حرفه ای است؛ انتظار، رسمیّت و عدم تمرکز کمی بر سازمان   می باشد؛ اما این عدم تمرکز در مورد مسائل پرسنلی (نظیر حقوق، دستمزد و رویه های ارزشیابی عملکرد) و یا تصمیمات استراتژیک سازمان، ضرورت ندارد، می توان گفت تمرکز بیشتر با تصمیمات استراتژیک سازگار بوده تا تصمیمات عملیاتی، تصمیمات استراتژیک تأثیر کمی بر فعالیت های کاری کارکنان حرفه ای دارند.

2-1-15- معیارهای ابعاد ساختاری: مطلق یا نسبی؟!

 ایجاد معیارهای معتبر برای ساختار سازمانی، یک موضوع مهم روش شناسی برای محقق تئوری سازمان است؛ لکن منفعت یک مدیر در این نیست که معیارهای دقیق تدوین کند که مثلاً، عنصر پیچیدگی را دقیقاً تعریف کند، بلکههدف، ارائه پاسخ به این سئوال است که چگونه یک سازمان طراحی شود که از پیچیدگی کم، متوسط و یا زیاد برخوردار باشد.

از این رو، دو نکته مهم باید مورد توجه قرار گیرد: نخست اینکه، نتیجهحاصل از پرسشنامه های تدوینی از این معیارها نوعی تخمین است، بدین معنا که فقط معیاری تقریبی به شما می دهد و ثانیاً، نتیجه حاصله، معیاری مطلق نیست، بلکه نسبی است.

2-1-16-ابعاد محتوایی (عوامل تعیین کننده ساختار سازمانی):

یکی از مسائل مهم در طراحی ساختار سازمانی تناسب آن با ابعاد محتوائی است. ابعاد محتوایی معرف کل سازمان و جایگاه آن هستند.

مطالعات انجام شده حاکی از آن است که ساختار سازمانی تحت تأثیر اندازه (بزرگی سازمان)، فناوری (تکنولوژی سازمان)، محیط، اهداف و استراتژی سازمان و نحوه توزیع «قدرت - کنترل» در سازمان قرار دارد.

2-1-16-1- اندازه (بزرگی سازمان):

اندازه سازمان عبارت است از بزرگی آن که به صورت تعداد افراد یا کارکنان مشخص می گردد. برای بیان اندازه سازمان ابعاد متعددی چون میزان دارائیها، مقدار داده ها یا ستانده ها و . . . ارائه شده است. اما در تحقیقات انجام شده، تعداد کارکنان به عنوان شاخص مناسب جهت تشخیص اندازه سازمان است. اندازه سازمان عامل اصلی تعیین کننده ساختار سازمانی است، ولی انتقادات زیادی به این موضوع وارد شده است، ولی  به طور کلی اندازه سازمان، ساختار همه سازمانها را تعیین نمی کند اما عملاً در پیش بینی برخی ابعاد ساختار، مهم و مؤثر است.

به طور کلی چنین به نظر می رسد که در سازمانهای بزرگ نسبت به سازمان های کوچک قوانین و مقررات بیشتر است. چنین سازمان هایی غیرمتمرکزتر و تخصصی تر از سازمان های کوچک هستند. اما در مورد اینکه چه سازمانی کوچک و کدام سازمان بزرگ است اطلاعات اندکی وجود دارد. بر اساس تئوری های موجود، می توان چنینی تصور کرد که سازمانی با کمتر از 500 نفر پرسنل سازمانی کوچک و سازمانی با بیش از 2000 نفر پرسنل سازمانی بزرگ است.

 اندازه و پیچیدگی:

مدارک و شواهد نشان می دهد اندازه سازمان تفکیک درون سازمان را موجب شده و افزایش تفکیک، افزایش اندازه را در پی دارد، لکن سازمانهای بزرگ، پیچیده تر هستند.

  • §        اندازه و رسمیت:

رسمیت با افزایش در اندازه سازمان افزایش می یابد. یافته های دانشگاه Aston این نظریه را که اندازه سازمان، میزان رسمیت سازمان را متأثر می سازد، تأیید نمود.

  • §        اندازه و تمرکز:

افزایش در اندازه سازمان، منجر به عدم تمرکز می شود. در سازمان های کوچک، مدیریت می تواند از طریق تصمیم گیری به صورت متمرکز، اعمال کنترل کند.

پژوهشی که توسط انجام شد، نشان داد که در دانشگاه های بزرگ (نسبت به دانشگاه های کوچک) فرآیند تصمیم گیری غیرمتمرکزتر است.

2-1-16-2- فناوری (تکنولوژی) سازمان:

فناوری به فرآیندها و روشهایی که نهادها را به ستاده ها تبدیل می کنند، اشاره دارد.

بررسی نتایج تحقیقات Woodward نشان می دهد که اندازه سه بعدی ساختاری در سازمان های اداری فناوری تولید واحدی و فرآیندی برخلاف سازمان های دارای فناوری انبوه، کمتر است.

از بررسی نتایج تحقیق Perrow می توان چنینی نتیجه گیری کرد که سه بعد ساختاری سازمان در سازمانهای دارای تکنولوژی غیرتکراری در مقایسه با سازمانهای دارای تکنولوژی تکراری از سطح پائینی برخوردار هستند.

  • §        فناوری و پیچیدگی:

فناوری تکراری، پیچیدگی کمی به همراه دارد که عکس این نیز صادق است. یعنی فناوری غیرتکراری به احتمال زیاد، پیچیدگی سطح بالایی را سبب می شود.

  • §        فناوری و رسمیت:

بین فناوری تکراری و رسمیت ارتباط مثبتی وجود دارد. بررسی ها نشان می دهد که تعمیم تأثیر فناوری بر رسمی بودن باید با احتیاط صورت گیرد، زیرا اگر چه این دو با هم رابطه دارند اما تردیدهایی هم در این مورد وجود دارند زیرا وقتی که اندازه سازمان کنترل می گردد، این رابطه کم رنگ می شود.

  • §        فناوری و تمرکز:

رابطه فناوری و تمرکز، به وسیله میزان رسمیت تعدیل می شود. به عبارتی، فناوری های تکراری، وقتی رسمیت کم است، منجر به تمرکز می گردند.

2-1-16-3- محیط:

محیط شامل عواملی می شود که در خارج از مرز سازمان وجود دارند. صنعت، دولت، مشتری و ... که در این رابطه سازمان های دیگر از جمله مهمترین عوامل تأثیرگذار خارجی بر سازمان هستند.

محیط به عنوان ترکیبی از مؤسسات یا نیروهایی که بر عملکرد سازمان تأثیر گذاشته و سازمان کنترل کمی بر آنها دارد و یا اینکه اصلاً کنترلی بر آنها ندارد تعریف شده است.

نتایج تحقیق شرایط رقابیت بازار، سازمان های غیرمتمرکز را موف تر می کند. (در مقایسه با شرایطی که رقابت کمتر است).

ساختار سازمانی شرکت هایی که محیط های بسیار مطمئنی دارند، متمرکز و دارای دستورالعملها و قوانین رسمی است؛ بر عکس، یک محیط نامطمئن به انعطاف پذیری سازمانی و استقلال داخلی بیشتر نیاز دارد.

  • §        محیط و پیچیدگی:

پیچیدگی و عدم اطمینان محیطی رابطه ای معکوس با هم دارند. تحقیقات دیگری این مسئله را تعدیل می کند که فعالیتهایی که در بخش های مرزی سازمان انجام می گیرد و در نتیجه بیشترین تعامل را با محیط دارند، از کمترین پیچیدگی برخوردار می باشند.

  • ·         محیط و رسمیت:

چون محیط های باثبات نیاز به واکنش سریع را حداقل ساخته و صرفه جویی های اقتصادی نیز حکم می کند که سازمانها، فعالیت هایشان را استاندارد سازند، لذا محیطهای باثبات بایستی منجر به رسمیت سطح بالایی شوند. اما در ورد فرضیه مخالف یعنی اینکه محیط پویا بایستی رسمیت کم را موجب شود، بایستی با احتیاط برخورد کرد. زیرا بدون شک، ترجیحات مدیریت، گرایش به این داشته که فعالیتهای عملیاتی سازمانی خود را از وضعیت عدم اطمینان خارج کند. محیط پویا باعث می شود که فعالیتهایی که در مرز سازمان صورت می گیرد از رسمیت کمی برخوردار گردد در حالی که رسمیت زیاد در سایر فعالیتها و کارکردهای درونی سازمان حفظ خواهد شد.

  • ·         محیط و تمرکز:

هر چه محیط از پیچیدگی بیشتری برخوردار باشد، ساختارها بیشتر حالت عدم تمرکز به خود می گیرند. بدون توجه به بعد ایستا و پویای محیطی، اگر عوامل و عناصر متعدد نامشابه در محیط وجود داشته باشند، سازمان می تواند از طریق عدم تمرکز به نحوی مناسب تر و بهتر با عدم اطمینان محیطی برخورد نماید. همچننی ناهمگونی های مختلف در محیط، از طریق عدم تمرکز، پاسخ داده می شود.

2-1-16-4- دیدگاه قدرت – کنترل:

تقریباً 50 تا 60درصد از تغییرپذیری حاصله در ساختار سازمان می تواند ناشی از تأثیر استراتژی، اندازه، فناوری و محیط قلمداد شود، اما بخش دیگر تغییرات حاصله را دیدگاه قدرت – کنترل تشریح می کند، به این طریق که در هر زمان، صاحبان قدرت درون سازمان که در پی حداکثر کردن کنترل خود هستند، ساختار سازمان را شکل می دهند.

موضوع اصلی دیدگاه قدرت – کنترل، قدرت است. بر اساس این نظریه، انتخاب ساختار به وسیله صاحبان قدرت (که ائتلاف حاکم نامیده می شود) صورت می گیرد. این ائتلاف غالباً مدیریت ارشد را در بر داشته، ولی همیشه این چنین نیست. قدرت می تواند از طریق اختیار سلسله مراتبی، منابع کمیاب و یا داشتن یک موقعیت بسیار مهم در سازمان کسب گردد.

نحوه توزیع قدرت و اختیار در سازمان، ساختار سازمانی را تحت تأثیر خود قرار می دهد، حتی ساخت قدرت در گروه های غیررسمی نیز، بر ساختار سازمان اثر می گذارد. کسانی که به اطلاعات دسترسی دارند و میتوانند کنترل منابع حیاتی را در اختیار داشته باشند، سازمان را تحت تأثیر قدرت خود قرار دهند.

  • ·         دیدگاه قدرت – کنترل و پیچیدگی:

از مدیریت می توان انتظار داشت که کمترین میزان پیچیدگی (برای حداکثر نمودن کنترل) متناسب معیارهای رضایت بخش برای اثربخشی را برگزینند.

سیستم های اطلاعاتی پیچیده که از فناوری کامپیوتر بهره می گیرند، مدیریت را قادر می سازد دامنه وسیعی از فعالیتها را در سطوح متعدد سلسله مراتب سازمانی و همچنینی فعالیتهایی که هزاران مایل دور از مرکز سازمان انجام می گیرد، نظارت و کنترل دقیق نماید.

  • ·         دیدگاه قدرت – کنترل و رسمیت:

صاحبان قدرت بر قوانین ومقرراتی که بر کار و فعالیت کارکنان حاکمیت دارد؛ نفوذ خواهند داشت، آنچه مد نظر قدرت مداران است، کنترل مطلوب می باشد، لذا برای تحقی این امر، سازمانها باید از میزان رسمیت زیادی برخوردا باشند.

از آنجایی که فناوری و محیط هر دو انتخاب می شوند، بنابراین صاحبان قدرت، فناوری و محیط هایی را بر می گزینند که حفظ کنترل آنها را تسهیل و با سطوح بالای رسمیت سازگار باشد.

  • ·         دیدگاه قدرت – کنترل و تمرکز:

مدافعین دیدگاه قدرت – کنترل مدعی اند که عدم تمرکز باید به ندرت در سازمان جا باز کند و اگر به افراد استقلال داده شود، این استقلال همراه با ارزیابی سریع و دقیق باشد. وجود فناوری اطلاعات این امکان را به وجود می آورد که نمود بیرونی از عدم تمرکز وجود داشته باشد، در حالی که کنترل متمرکز مؤثری بر عملیات سازمان اعمال می شود.

صاحبان قدرت در وضعیت عدم تمرکز، از طریق تعیین و تعریف پارامترهای تصمیمات، کنترل خود را حفظ می کنند.

2-1-16-5- اهداف و استراتژی سازمان:

هدف ها به صورت اسناد نوشته هستند، که بیان کننده ونشان دهنده مقصود نهایی شرکت     می باشند. استراتژی عبارت است از یک برنامه عملی که به موجب آن شیوه تخصیص منابع و فعالیتهای شرکت در رابطه با محیط و رد راه نیل به هدف هایش تعیین می گردد. استراتژی، اهداف بلند مدت و کوتاه مدت و هم راهکارهایی که وسایل و امکانات نیل به این اهداف را فراهم می کند، در بر دارد.

Chandler در اوایل دهه 1960 اولین کسی است که رابطه بین استراتژی و ساختار را مورد مطالعه قرار داده است و نتیجه گرفت که استراتژی، ساختار را تعیین می کند. Chandler استدلال م کند که سازمان ها نوعاً با محصول یا خط تولید واحدی، شروع به فعالیت می کنند که ساختار کارآمد برای سازمان با استراتژی تک محصولی، ساختاری دارای تمرکز زیاد، رسمیت و پیچیدگی کم است.

اگر سازمان به سوی تنوع محصولات رشد کند و خواستار تحقق کاریی باشد، باید ساختار آن مجدداً تعدیل شود. استراتژی تنوع محصول، نوعی سازگاری سازمانی را می طلبد که تخصیص کارآمد منابع، مسئولیت پذیری در قبال عملکرد و هماهنگی بین واحدها را ایجاد می کند. این مهم می تواند از طریق ایجاد یک مجموعه چندگانه از بخش های مستقل که هر کدام مسئولیت یک خط ویژه را بر عهده داشته باشند، عملی گردد.

به نقل از سه منبع معتبر، از جمله  تحقیق (Miles & Snow)، بیشتر سازمان ها در استراتژی خود به سه بعد نوآوری (Innovation Strategy)، به حداقل رسانیدن هزینه ها (Cost – Minimization Strategy) و تقلید (Imitation Strategy) توجه می کنند در نتیجه ساختار خود را باید به گونه ای طرح ریزی کنند که برای هر یک از این استراتژی ها مناسب باشد.

به طور کلی می توان گفت در سازمان هایی با استراتژی نوآوری، باید هر سه بعد ساختاری سازمان، اندازه پائینی داشته باشند. سازمان های با استراتژی به حداقل رسانیدن هزینه ها، از نظر ویژگی ابعاد ساختاری، نقطه مقابل سازمان های با استراتژی نوآوری هستند. سازمان های با استراتژی تقلید، از نظر ویژگی ابعاد ساختاری در حد وسط سازمانهای با استراتژی نوآوری و به حداقل رسانیدن هزینه ها قرار دارند.

در ضمن، صنعتی که سازمان در ان مضغول به فعالیت می باشد، عامل مهمی است که هم استراتژی و هم ساختار را تحت تأثیر قرار می دهد؛ شرکت های موجود در یک نوع صنعت گرایش به داشتن ساختارهای سازمانی مشابه دارند.

بنابراین استراتژی باید به منزله یک پیش فرض مهم در طراحی ساختار سازمانی در نظر گرفته شود؛ در واقع اگر سازمان بخواهد به نتایج مطلوب خود دست یابند، باید ساختار خود را برای پشتیبانی از فراگرد نیل به اهداف و اجرای استراتژی هایشان مهیا سازند.

2-1-16-6- فرهنگ سازمان:

فرهنگ سازمان نشان دهنده مجموعه ای از ارزشها، باورها، هنجارها و تفاهم هایی است که سازمان در آنها با کارکنان وجوه مشترک دارد. فرهنگ سازمان چیز نانوشته ای است ولی با توجه به شعارها، جشن ها، نوع لباس و نمای سازمان قابل مشاهده می باشد.

فرهنگ سازمان عاملی پایدار و باثبات است. افراد  گروه های تازه بع سازمان می پیوندندو عده ای هم سازمان را ترک می کنند، ولی فرهنگ سازمانی محکم و استوار باقی می ماند.

فرهنگ سازمانی یک عامل محتوایی است که ساختار بر آن اساس شکل می گیرد.

لذا فرهنگ و ساختار دو جزء مرتبط به هم هستند و فضای فرهنگی سازمان در شکل دهی ساختار رسمی به سهم خود دخالت می کند.

2-1-17- طراحی ساختارهای سازمان:

هر چند سازمان ها دارای ساختارهای منحصر به فرد هستند، لیکن اکثر آنها عناصر مشترکی دارند و با توجه به این اصول مشترک، اندیشمندان طرح های ساختاری سازمان را ارائه کرده اند. این طرح ها جنبه مفهومی نداشته و در عمل قابل پیاده سازی هستند. برخی از طبقه بندی های سنتی از ساختارهای سازمان عبارتند از: طبقه بندی بر مبنای وظیفه، طبقه بندی بر حسب ناحیه یا منطقه جغرافیایی، طبقه بندی بر اساسا محصول و . . .

2-1-18- طرح های پنج گانه ساختار از دیدگاه Mintzberg :

به اعتقاد وی در سازمان ها، پنج رکن وجود دارد که عبارتند از:

1)    هسته عملیاتی: هسته عملیاتی شامل آن دسته از کارکنانی است که در زمینه تولید و ارائه خدمات سازمان، کارهای اصلی را انجام می دهند.

2)    مدیریت عالی: مدیرانی که در رأس هرم سازمان بوده، مسئولیت کلی سازمان را بر عهده دارند.

3)    مدیران ردوه میانی:مدیرانی که بین هسته عملیاتی و مدیران عالی ارتباط برقرا می کنند.

4)    متخصصان فنی (فن سالاران):کسانی که مسئولیت اجرای شکلهای خاص استاندارد سازی را در سازمان به عهده دارند.

5)    نیروهای ستادی:کسانی که وظیفه ستادی و پشتیبانی را دارند ودر پیوند با فعالیتهای سازمان خدمات کمکی ارائه می کنند.

هر یک از پنج طرح سازمانی ارائه شده توسط Mintzberg، به یکی از بخش های پنج گانه مرتبط می باشد.

اگر کنترل سازمان در دست هسته عملیاتی باشد، تصمیمات به صورت غیرمتمرکز اتخاذ می شود. این امر طرح ساختاری موسوم به بوروکراسی حرفه ای  را به وجو می آورد.

اگر مدیریت عالی سازمان کنترل را به دست گیرد، سازمان متمرکز بوده، ساختار سادهبه وجود می آید.

با حاکمیت مدیران میانی، سازمان دارای بخش های خودگران زیادی خواهد بود و ساختار، شکل بخشیبه خود می گیرد.

اگر تحلیلی گران و متخصصین فنی غالب شوند، کنترل از طریق استاندارد سازی اعمال می شود و ساختار حاصله، بوروکراسی ماشینیخواهد بود.

در نهایت، اگر نیروهای ستادی و پشتیبانی بر سازمان حاکم گردند، کنترل از طریق نوعی تبادل و توازن دو سویه اعمال می گردد و ساختار ادهوکراسیظهور پیدا می کند.

لیکن در کل، این ماهیت سازمان است که تعیین می کند، چه ساختاری باید در مورد استفاده قرار گیرد.

2-1-19- طرح هایی از ساختار سازمانی:

در دهه 80 مدیران ارشد بسیاری از سازمان های بزرگ درصدد برآمدند تا با ارائه ساختارهای جدید بر میزان اثربخشی سازمان بیفزایند. تعدادی از ساختارهای جدید سازمانی عبارتند از:

2-1-19-1- ساختار تیمی:

 سازمانی که فعالیتهای خود را به وسیله تیم ها انجام می دهد، جهت هماهنگی امور، دارای گونه ای ساختار میگردد که آن را ساختار تیمی می نامند. از ویژگی های اصلی ساختار تیمی این است که سدهای بین دوایر فرو می ریزد، تصمیم گیری ها غیرمتمرکز می شود و تیم تصمیمات لازم را می گیرد. در سازمان های کوچکتر، ساختار تمی، نظام کلی سازمان را تعیین م کند. در سازمان های بزرگ، ساختار تیمی مکمل ساختار دیوانسالاری است.

بنابراین سازمان می تواند با استفاده از استانداردهای بوروکراسی به بالاترین کارایی دست یابدو از سوی دیگر از انعطاف پذیری تیم هم بهره مند شود.

2-1-19-2- ساختار ماتریسی:

سازمان هایی که چندین نوع محصول یا خدمت، تولید یا ارائه می کنند می توانند از نوعی ساختار به نام ساختار ماتریسی استفاده کنند.

نوعی طرح ساختار است که بر اساس آن متخصصان از دوایر وظیفه ای مختلف دعوت می شوند تا در یک یا چند گروه تحت رهبری مدیران پروژه، فعالیت مشخصی را انجام دهند. ساختار ماتریسی، بعد انعطاف پذیری را به صرفه جویی هایی که بر اثر تخصصی شدن در بوروکراسی حاصل می شود، می افزاید.

همچنان که سازمان ها درگیر مسائل نوآوری، فعالیت های پیچیده و چالشی می شوند، لازم می شود که ساختارهای آنها به سوی ساختارهای ادهوکراتیک و ماتریسی گرایش پیدا کنند.

2-1-19-3- ادهوکراسی[14]:

اصرا بر پای بندی متعصبانه به ساختارهای ثابت، محدودیت هایی ایجاد می کند که گاهی حتی تحقق اهداف سازمانی را نیز غیرممکن می سازند. در طراحی سازمان ادهوکراسی، از ساختاری منعطف و پویا استفاده می شود. در این سازمان ها «ضوابط و مقررات» در حدی بسیار محدود به کار گرفته می شوند.

در این ازمان ها برای انجام وظایف کلی سازمان، از واحدهای کوچکی استفاده می شود که در جوّی مردمی و دوستانه، به طور خودگردان فعالیت می کنند. این واحدها بر حسب ضرورت به صورت گروه های کاری کوچک تشکیل می شوند و برای انجام مأموریت های ویژه اعزام می گردند. از خصوصیات ادهوکراسی آن است که «همکاری گروهی در حل مسائل و انجام کارها» تقویت می شود و اختیارات به کسانی تفویض می گردد که برای انجام یک کار ویژه و معین، در شرایط بهتری قرار دارند.

در واقع، در ادهوکراسی بر این اصل تأکید می شود که «فقط هنگامی می توان از حداکثر توان افراد استفاده کرد که شرایط ضروری برای بروز ابتکارات، ابداعات وبرانگیخته شدن حس مسئولیت طلبی همکاری آنان فراهم آید.»

نتایج برخی از مطالعات حاکی از آنند که هر ویژگی های طرح سازمانی به ادهوکراسی بیشتر متمایل شود، از میزان جا به جایی، غیبت و ترک خدمت کارکنان کاسته می شود و گاهی اوقات میزان بهره وری و کیفیت انجام کارها نیز بهبود می یابد. در ادهوکراسی، روابط کاری نزدیکتری میان کارکان برقرار می شود و به همین خاطر، تمایز میان نیروهای صفی و ستادی تا حد زیادی از میان می رود. این سازمان ها ساختاری افقی دارند و به صورت کاملاً غیرمتمرکز، اداره می شوند.

ادهوکراسی برای محیط های پیچیده و پویا که موفقیت سازمان متکی به نوآوری است، بسیار مناسب است. در ادهوکراسی، تمایز چندانی میان صف و ستاد مشاهده نمی شود، بر سلسله مراتب تأکید نمی گردد و کارکنان به صورت تیمی فعالیت می کنند.

2-2-1- مقدمه:

یادگیری و سازگاری سریعتر از سازمان دیگر یک مزیت بنیادین در شرایط پویای امروزه می باشد.

توانایی یک سازمان برای دستیابی به مزیت های رقابتی در بازار و بقاء دائم در محیط های پویا و تا حدود زیادی خصمانه به پردازش اطلاعات سازمانی و قابلیت های حل مسئله بستگی دارد.

توانایی جمع آوری بهترین ایده ها با روش معین از عقل غیرقابل دسترس هر فرد و سپس تبدیل این هوش فردی داخل یک گروه بزرگتر، هوش سازمانی می باشد. نتیجه مورد انتظار، ایجاد و تقویت رفتارهای جمعی می باشد که استراتژی ها و شیوه های زیرکانه برای تولیدات بهتر و خدمات سریعتر از رقبا تولید می کند.

سازمان هایی که هوش سازمانی به کار بگیرند از آنهایی که بهترین منابع انسانی را به کار می گیرند موفق تر هستند. ایجاد سازمانهایی با ضریب هوشی بالا یا بدون هوش لازم، موفقیت یا عدم موفقیت سازمان را تضمین می کند.

سازمان هایی که نمی توانند اطلاعات به دست آوردند و نمی توانند دانش را تسهیم کنند، در جهت کم هوشی جمعی هستند.

هوش فردی  ذاتی است، اما هوش سازمانی می تواند تولید شود. این تمایز، مطالعه هوش سازمانی را به وجود آورده است. از این رو بسته به هر شرکت، واحد یا گروه، برای برتری در محیط های پویا و پیچیده دنبال می شود.

در این رابطه در سال 2008 میلادی، پژوهشی با عنوان «ابعاد هوش سازمانی در شرکت های رومانی» انجام شد، نتایج نشان داد؛ 13% از کارمندان در شرکت های بزرگ و متوسط از هوش سازمانی خبر داشتند؛ که رضایتبخش نیست.

اگر چه هوش سازمانی در کشورهای پیشرفته، جدید نیست و بسیاری مطالعات اخیر روی آن بحث می کند، اما برای بازار و سازمان های بسیاری از کشورها جدید است. لذا بررسی و تجزیه و تحلیلی هوش سازمانی می تواند با توجه به فوایدی که ارتقاء آن در سازمان می تواند داشته باشد ما را با این مفهوم هر چه بیشتر آشنا سازد و ضمن برداشتند موانع و محدودیت های بر سر راه آن، زمینه های افزایش آن فراهم آید.

2-2-2-هوش:

کلمه هوش(Intelligence) از (Interlegere) به معنی درک کردن یا فهمیدن از ریشه (Inter) به معنی بین یا در میان و (Legere) به معنی جمع آوری، گزینش و انتخاب می آید.

هوش یعنی توانایی حفظ یک تشابه بین ذهن و طبیعت . . . به طور کلی، توانایی برای دستیابی و حفظ تناسب یا یکریختی بین ذهن (ایده ها، احساسات) و خارج.

از نظر تعریفی، نظریه های هوش به دوددیدگاه عمده تقسیم می شود:

الف- دیدگاهی که توسط هیئت علمی انجمن روانشناسی آمریکا ارائه شده است:

«افراد با یکدیگر در توانایی خود برای درک ایده ها و مفاهیم پیچیده، برای انطباق مؤثر با محیط، یادگیری تجربه، درگیر شدن با اشکال مختلف استدلال، برای غلبه بر وانع از نظر فکر و اندیشه متفاوتند. این تفاوت های فردی می تواند قابل توجه باشد، آنها کاملاض سازگار نیستند؛ عملکرد هوشمندانه یک فرد معین در موارد مختلف متفاوت می باشد ودر حوزه های مختلف، با معیارهای متلف مورد قضاوت قرار گرفته می شود. مفاهیم هوش برای روشن شدن و سازماندهی مجموعه پیچیده از این پدیده تلاش می کند».

ب- دیدگاهی که توسط 52 پژوهشگر هوش، تأییدو ارائه شده است:

«یک توانایی فکری عمومی است که توانایی برای استدلال، برنامه ریزی، حل مسائل، تفکر مطلق، درک ایده های پیچیده، یادگیری سریع و یادگیری از تجربه را شامل می شود. صرفاً یادگیری کتابی، مهارت محدود دانشگاهی یا تست زنی، هوش نیست. بلکه هوش، توانایی گسترده تر و عمیق تر برای درک محیط اطرافمان یا تعیین اینکه چه باید کرد را منعکس می کند.»

بسیاری از نویسندگان روی اساس تعریف مفهومی از آنچه داشتن هوش است توافق دارند:

ظرفیت های پردازش اطلاعات، یادگیری و حل مسئله؛

توانایی برای سازگاری و تغییر شکل محیط خود؛ و

توانایی برای فهماحساس، افکارو رفتارهای افراد؛ و

عمل اقتضایی بر اساس فهم و درک.

نظریه های قدیمی، برای بشر تنها سطح شایستگی عمومی(فاکتور G) را به عنوان هوش در نظر گرفتند، اما نظریه های جدید برای بشر بیش از یک هوش در نظر می گیرد و هوش انسانی را ترکیبی از 8 فاکتور می دانند: هوش منطقی- هوش اجتماعی- هوش ذاتی- هوش ماشینی- هوش عاطفی- هوش موسیقی- هوش زبانی- هوش فیزیکی.

تعریف های هوش، متمرکز روی هوش انسانی است. اما در حقیقت مفهوم هوش ممکن است معانی مختلف در محدوده های مختلف بگیرد. برای مثال هوش سازمانی، هوش ماشینی و هوش نظامی و غیره  . . .

اهمیت هوش، افزایش علاقه مندی در مدیریت و ادبیات توسعه سازمان را برانگیخته است.

2-2-3- هوش سازمانی[15]:

همانگونه که در دنیای انسانی، انسان هایی موفق و کارا خواهند بود که دارای درجه هوشی بالا باشند. قطعاً در دنیای سازمانی نیز وضع به همین گونه خواهد بود، به خصوص اینکه در عصر حاضر هر چه زمان به جلوتر می رود با توجه به پیشرفت علوم و فنون و پیدایشنیازها و چالش های جدید، سازمان ها نیز پیچیده تر و اداره آنها نیز مشکل تر می شود.

امروزه با اطمینان می توان ادعا کرد که استفاده از هوش سازمانی می تواند قدرت رقابتی یک سازمان را افزایش دهد و آن را از دیگر سازمانها متمایز سازد. به عنوان یک مفهوم نظری، میتوان از هوش سازمانی به عنوان یکی از مهمترین نکات در نظریه سازمان یاد کرد.

هوش سازمانی منبعی است از آینده که برای دستیابی به آن نیاز داریم تا متفاوت فکر کنیم، متفاوت مدیریت کنیم و متفاوت سازماندهی کنیم. بر اساس تحقیقات اخیر، هوش سازمانی یکی از توانایی های بسیار مهم برای محیط های کاری است.

هوش سازمانی، سطح اطلاعات سازمانی را بالاتر می برد، زیرا داده ها و اطلاعات، همچون اشیای ایستا هستند و این هوش است که آنها را از حالت استاتیک به صورت ارگانیک در می آورد.

سازمانهایی که از هوش سازمانی بالایی برخوردارند در زمینه های درک مشکلات سازمانی، یادگیری دانش، نوآوری و سازگاری با شرایط، نسبت به سایرین برتری قابل ملاحظه ای        داشته اند. در ادامه، تعدادی از تعاریف هوش سازمانی ارائه می گردد:

-         فرآیند یادگیری است که شامل توسعه رفتار انطباقی به منظور استفاده از درک و حافظه سازمانی می باشد.

-         توانمندی تصمیم گیری سازمان در موقعیت های عادی و غیرعادی، هوش سازمانی می باشد.

-         توانایی یک سازمان در شکل دادن به محیط و تغییر و تطبیق با آن بر مبنای اهداف و توانمدی هایش.

-         توانایی فکری یک سازمان به منظور حل مسائل سازمانی و شامل مجموعه ای از طالاعات، تجربه، دانش و درک مسائل سازمانی است که برای حل مسائل سازمانی، تأکید بر تلفیق توانایی های انسانی و فنی دارد.

-         قابیلت جهت یابی، معقول بودن و عمل به شیوه های انعطاف پذیر، خلاق و انطباقی

-         داشتن چهار ویژگی (رفتارهای هدف محور- پایگاه اطلاعات سازمانی و دسترسی آسان به آن – گزینش اقدام صحیح و اداره ان – نظارت بر نتایج) است.

-         سنجشی از توانایی های بنگاه برای تلفیق، اداره و بکارگیری اطلاعات به منظور اتخاذ تصمیمات مؤثر.

-         تغییر شکل داده های قابل استفاده سازمانی داخل یک مخزن قابل دسترسی از اطلاعات ارزشمند و توزیع اطلاعات مناسب با شیوه مناسب به افراد مناسب در زمان مناسب است.

-         سنجش کمی از اثربخشی سازمانی در توزیع اطلاعات، تصمیم گیری و اجراء است.

-         فرآیند اصولی اطلاعات از منابع خارجی به منظور افزایش توانایی برای پیش بینی آینده و برای انطباق با محیط متغیر.

2-2-4- مدل ها و نظریه های هوش سازمانی:

از زمان مطرح شدن مقهوم هوش سازمانی در سال 1987 توسط G. P. Huber در یک کنفرانس بین المللی در هاوایی، نظریه پردازان و اندیشمندان مختلفی کوشش نموده اند تا این مفهوم گسترده، ابعاد و مؤلفه های آن را تبیین نمایند.

تئوری ها و نظریه های هوش سازمانی به دنبال آن هستند که با ارزیابی و ضعیت هوشمندی سازمانها، نقاط قوت و ضعف آنها را شناسایی و راهکارهای لازم را برای ارتقاء هوش سازمانی ارائه و در نهایت بهبود عملکرد سازمان را میسر سازند.

2-2-4-1 مدل Matsua:

هوش سازمانی، ظرفیت های هوشمند سازمان است که قابیلت های حل مسئله ماشینی و انسانی را یکپارچه می کند و شامل مجموعه ای از اطلاعات منظم، تجربیات، دانش و ادراک می شود.

در این رویکرد، هوش سازمانی از دو منظر متقابل وابسته به هم نمایش داده می شود:

الف- هوش سازمانی (ایستا) به عنوان محصول (محصول هوش[16]):

محصول هوش سازمانی مجموعه همه اطلاعات هدفدار، ترکیبی و ساخت یافته است، وقتی که ظرفیت های حل مسئله سیستم های اطلاعاتی یک سازمان افزایش می یابد، تولید می شود.

3 سطح از محصول هوش متمایز شده است:

الف)داده {دارای ماهیتی فیزیکی با ویژگی رسمی}

ب)اطلاعات {داده های مرتب و منظم در راستای اهداف سازمان}

ج) هوش {بکارگیری فعالانه اطلاعات}

به منظور دستیابی به محصول هوش، باید قواعد عمومی توسعه یابند تا اجازه طراحی سیستم های اطلاعاتی در جهت هوش سازمانی داده شود.

ب- هوش سازمانی (پویا) به عنوان فرآیند (فرآیند هوش):[17]

بیانگر پیچیدگی های ناشی از تعامل، تجمیع و هماهنگی هوش انسانی و فنی درون یک سازمان است. پیچیدگی تعاملی هوش سازمانی نشان دهنده رابطه میان انسان ومؤلفه های فنی سازمان است. تعامل نه فقط بین انسان و انسان بلکه بین انسان و ماشین به خوبی ماشین وماشین قرار می گیرد.

تجمعی بودن هوش سازمانی به صورت سلسله مراتبی نمود می یابد که شامل دانش سطح فردی، گرهی و سازمانی به عنوان یک فرآیند است.

هماهنگی در مرکز اهمیت قرار دارد، زیرا به اجرای فرآیندهای تجمیع و تعامل اشاره دارد.

فرآیند هوش سازمانی، داخل پنج بخش تقسیم می شود:

  1. 1.     حافظه سازمانی[18]: ظرفیتی برای ذخیره رویدادها، موقعیت ها، رفتارهای موفق و ناموفق و بخاطرآوری آنها در صورت نیاز، که نیازی پایه ای برای هوش سازمانی است.
  2. 2.     شناخت سازمانی[19]:تدمین چشم انداز سازمانی و ظرفیت های جامع که سازمان را برای تمرکز بر روریات و تأثیرگذاری روی سازگاری با تحولات آینده قادر می سازد.
  3. 3.     یادگیری سازمانی[20]:ظرفیتی از سازمان است برای بکارگیری دانش ذخیره در حافظه سازمانی در زمان مناسب و یادگیری بر مبنای تجربیات کسب شده در گذشته است. یادگیری به رفتار در موقعیت های غیرمتعارف و جستجوی راه جدیدی برای اقدام اشاره دارد.
  4. 4.     ارتباطات سازمانی[21]:تبادل داده ها، اطلاعات و دانش بین عوامل انسانی و ماشینی را در سازمان توصیف می کند.
  5. 5.     استنتاج (تدبیر) سازمانی[22]:استنباط سازمانی فقط حل مسئله را پوشش نمی دهد، بلکه اجتناب نادیده انگاشتن و سرپوش گذاشتن بر مسئله را نیز شامل می شود.

2-2-4-2- مدل Halal:

در این مدل مفهومی،‌هوش سازمان و هوش انسان از جهت عملکرد های مختلف مورد مقایسه قرار گرفت و این مدل، هم ارزی هوش در انسان و سازمان نام گرفت.

هوش سازمانی ظرفیت سازمان برای ایجاد دانش و بکارگیری آن برای سازگاری استراتژیکی با محیطش یا بازار است. هوش سازمانی شبیه به ضریب هوش فردی است، اما در سطح سازمانی تعمیمی داده شده است.

برای اندازه گیری هوش سازمان از ضریب هوش سازمانی (Organizational Intelligence Quotient ) استفاده می شود.

هوش سازمانی ظرفیت حل مسئله سازمان است که اط ریق زیر سیستم های شناختی (ساختار سازمانی، فرهنگ، روابط ذینفعمان، مدیریت دانش و فرآیندهای استراتژیک) ایجاد می شود. همه این زیر سیستم ها توسط فناوری اطلاعات از طرق مختلف تحت تأثیر واقع شده اند.

2-2-4-2-1- ساختار سازمانی:

سازمان های با ساختارهای پایین به بالا و غیرمتمرکز در صنایع با تغییرات محیطی زیاد وجود دارند. چنینی سازمان هایی چابک و خلاق هستند. در این سازمان ها دانش کارگران داخل واحدهای خود مدیریتی که پاسخگوی عملکردشان هستند سازماندهی و به واحدها آزادی عملیاتی وسیع برای انتخاب کارکنانشان، ساعات کاری، روشها و دیگر شرایط کاریشان . . . واگذار شده است.

امروزه، سیستم های اطلاعاتی خبره، سازمان های مسطح را برای استفاده دانش در اتیار برای حل مسائل عملیاتی، به طور مستقیم و با سرعت بیشتر مجاز می کند.

غیرمتمرکز بودن ساختار سازمانی، هوش سازمانی را افزایش می دهد، زیرا واحدهای محلی و منطقه ای سریعتر تصمیم گیری می کنند.

2-2-4-2-2- فرهنگ سازمانی:

نمادها، مراسم و شرایط هنجاری سازمان را شامل می شود. زبان پذیرفته شده و فرهنگ های مارآفرینانه با هوش سازمانی بالاتر مطابقت داد.

2-2-4-2-3- روابط ذینفعان[23]:

همکاری، ارتباطات را بهبود می بخشد.

شرکت های که با کارکنانشان غیرصمیمی و برخورد خصومت آمیز دارند، کانال های ارتباطیشان با مشتریان، فروشندگان و ذینفعشان مسدود و از طریق اطلاعات اشتباه گمراه می شوند. برعکس، روابط کاری خوب، گردش دانش ارزشمند و ضروری را در سازمان افزایش می دهد.

روابط میان گروه های ذینفع، نقش مهمی در هوش سازمانی بازی می کند، زیرا روابط اشتراکی باعث ارتقاء روند دانش می شود.

شرکت ها با ایجاد روابط با ارباب رجوعان، تسهیم قدرت با کارگران ومشارکت با فروشندگان، سود بهتری به دست می آوردند.

2-2-4-2-4- مدیریت دانش:

اطلاعات هنگامی که به اشتراک گذاشته شوند افزایش می یابند.

تجمیع اطلاعات داخل یک مخزن مشترک که توسط واحدهای کسب و کار قابل دسترس باشد به نوعی هوش سازمانی است که عموماً اکثر شرکت های هوشمند روی آـن متمرکزند و این یک حقیقت است که دانش هنگامی که تسهیم می شود افزایش می یابد.

دارایی های ناشی سرمایه های ذهنی سازمان هستند؛ مانند: امتیازات، بانک های اطلاعاتی و دانش اعضاء. سازمان های با ثروت اطلاعاتی معمولاً با هوشمندی بیشتری رفتار می کنند.

2-2-4-2-5- فرآیندهای استراتژیک[24]:

اطلاعات را گردآوری می کنند و آن را تبدیل به تصمیمات استراتژیک می کنند.

مشارکت گسترده معمولاً دارای اثربخشی بیشتری می باشد زیرا برای دستیابی به تصمیمات بهتر از اطلاعات بیشتری استفاده می شود.

2-2-4-2-6- سیستم های فناوری اطلاعات سازمانی[25]:

شبکه های فنی، انتقال دهنده سخت افزاری اطلاعات در داخل سازمان هستند.

فناوری اطلاعات اثر عظیمی بر سازمان های مدرن دارد. اما ارتباط مستقیمی با هوش سازمانی ندارد. سیستم های فناوری اطلاعات، زمانی مؤثر هستند که از زیر سیستم های شناختی تشکیل دهنده هوش سازمانی پشتیبانی کنند.

سازمان ها نسبت به دهه های گذشته سرمایه گذاری های زیادی در رابطه با فناوری اطلاعات داشته اند بدون اینکه دستاوردهای قابل سنجشی داشته باشند. این امر به این دلیلی است که اساس ساختارهای سازمان های بزرگ بدون تغییر مانده است. سیستم های فناوری اطلاعات با قدرت پردازش و توزیع بالا، عموماً بهبود هوش سازمانی را معماری می کنند.

2-2-4-2-6- عوامل پویا:

رهبری، استراتژی، مأموریت و شرایط محیطی، در مقایسه با سایر عواملی که با یک ظرفیت نسبتاً ثابت و بادوام هوش سازمانی را می سازند، عواملی پویا هستند. نقش رهبران، هدایت ظرفیت فکری سازمان به سوی عمل است.

همانطور که افراد ممکن است از هوش خود برای موفقیت استفاده نکنند، سازمانها نیز ممکن است بدون داشتن رهبران خوب، استراتژی های هوشمندانه ومحیط مطلوب نتوانند هوش خود را به کار گیرند.

زیر سیستم هایی که هوش سازمانی را می سازند نسبتاً ثابت هستند، اما برخلاف ضریب هوشی فردی، ضریب هوشی سازمانی می تواند بالا رود اگر مدیران زمان، منابع و تلاشی برای تجدیدی ساختارهایشان اختصاص دهند.

2-2-4-3- مدل Stonhouse & Pemberton:

 سازمان هوشمند بر پایه هوش و یادگیری است، یعنی یک سازمان هوشمند، سازمانی است که یاد می گیرد و دانش خود را هوشمندانه مدیریت می کند.

این دو پژوهشگر بیان کردند که محور سازمان هوشمند توجه به دانش است و سک سازمان هوشمند به دنبال مدیریت اثربخشی دانش خود می باشد.

در این نظریه، برای توسعه فردی و فرآیندهای یادگیری سازمانی، نیاز به محیطی می باشد که از طریق عناصر ذیل فراهم می شود که در بین آنها، فرهنگ و ساختار سازمانی مهمترین تأثیر را بر فرآیند هوش سازمانی دارد:

2-2-4-3-1- فرهنگ یادگیری:

بهای زیاد به دانش، تشویق به پرسش و کسب تجربه از طریق توانمندسازی اعضاء ایجاد اعتماد به منظور تشویف افراد برای به اشتراک گذاری دانش و یادگیری تجربه دانش ضمنی است.

2-2-4-3-2- ساختار سازمانی:

شامل ساختار سازمانی است که گروه های متخصص و چند حرفه ای را یکپاچه سازد تا یادگیری و مدیریت دانش توسعه یابد. راه حل ایده آلی در این زمینه وجود ندارد؛ اما به نظر می رسد که ساختار ماتریسی یکی از روش های کمک به این امر باشد. گزینه های دیگر، تیم های پروژه چند حرفه ای یا گروه های وظیفه است که می توانند درون یک ساختار سازمانی سنتی جای بگیرند. ساختار سازمانی مسطح نیز به هماهنگی و کنترل دانش کمککرده و برای مدیریت دانش اثربخش مناسب تر می باشد و نهایتاً ساختار سازمانی شبکه ای شاید مناسب ترین ساختار برای حمایت از فرهنگ یادگیری باشد، زیرا حداقل سلسله مراتب را دارد.

2-2-4-3-3- زیر ساخت ها و ارتباطات:

شامل سیستم ها و فن آوری هایی است که از فعالیت های مدیریت دانش پشتیبانی می کند. فن آوری اطلاعات و ارتباطات، تواناییی افراد و سازمان ها را برای افزایش هوش خود از طریق تسریع در یادگیری تغییر می دهد.

همچنینی توسعه فن آوری به خصوص در زمینه فن آوری اطلاعات و ارتباطات، در ایجاد زیرساخت مورد نیاز برای مایت از ساختار شبکه ای و یادگیری سازمان نقش حیاتی ایفاء می کند. اتصال کامپیوتررهای شخصی به شبکه های گسترده جهانی و محل، در نقش تسهیل گر، توان بالقوه به اشتراک گذاری دانش را بین سازمان بیشتر می نماید. علاوه بر این، پایگاه های هوشمند نه تنها اطلاعات را نگه می دارندبلکه به تولید و به اشتراک گذاری دانش هم کمک می کنند.

کسب و کارهایی که به فن آوری جدیدی عکس العمل نشان داده و به طور موثری قادر به مدیریت دانش هستند می توانند سریع تر یاد گرفته و هوش خود را افزایش داده ومزیت رقابتی ایجاد می کنند.

ماهیت دانش، تعیین کننده نوع رسانه ای است که به کار گرفته می شود. مثلاً نگهداری دانش صریح با اکثر رسانه ها امکان پذیر است، اما ماهیت غیرمحسوس دانش ضمنی این امر را مشکلتر می سازد.

  • ·         رهبری:یک عنصر مهم برای ساخت و ابقاء فرهنگ یادگیری می باشد واین دو پژوهشگر معتقدند رهبری با تشویق به اشتراک گذاشتن دانش و ایجاد فضایی از اعتماد که تجربه کردن، طبیعی تلقی می شود بر یادگیری سازمانی تأثیر می گذارند.

 

2-2-4-4- مدل Liebowitz:

سازمان ها برای برخورداری از مزیت رقابیت باید تلاش کنند تا روی هوش سازمانی سرمایه گذاری کنند و مدیریت دانش به ایجاد هوش سازمانی کمک می کند.

ترتیب کارکردهای پردازی دانش که هوش سازمانی را شامل می شود:

ایجاد فرهنگ به اشتراک گذاری، عنصر ضروری برای یادگیری سازمانی و هوش سازمانی است و لازم است وجود این فرهنگ مورد تأکید قرار گیرد، فرهنگی که افراد با یکدیگر تعامل داشته و مدیریت نسبت به تغییرات محیطی عکس العمل فعال نشان دهد، به فعالیت تیمی در جهت تبادل ایده ها اهمیت داده شود، نگرش مثبت نسبت به افراد وجود داشته باشد واعتماد بالایی برای یادگیری مشترک وجود داشته باشد و به جای صرفاً انجام دادن شغل، بر دستیابی به اهداف متمرکز شود و نوآوری در سطح بالایی ارزش گذاری شود.

Liebowitz در رابطه با فرهنگ یادگیری به نقل ز Arthur Anderson آورده است که دو رویکرد در رابطه با فرهنگ یادگیری وجود دارد: الف) رویکرد پایین به بالا که ایجاد حس تعهد و اعتماد بین افراد است. ب) رویکرد بالا به پایینایجاد هنجارها، استانداردها و بیانیه های ارزشی استاندارد توسط مدیریت برای جهت دهی استراتژی ها و رفتارها است.

تماس کم بین افراد- توجه بیشتر به دانش آشکار به جای دانش ضمنی – اختصاصا ندادن زمان کافی برای یادگیری و عدم دریافت کمک از یکدیگر، می تواند به عنوان موانعی برای یادگیری سازمانی و هوش سازمانی باشد.

راهبردهای ارتقاء هوش سازمانی در این نظریه، عبارتند از:

  • ·         توسعه مخازن دانش برای دست یابی، نگهداری، به اشتراک گذاری و انتشار دانش.
  • ·         ایجاد سیستم پاداش و انگیزش برای تشویق کارکنان ومدیریت در جهت مشارکت دی ایجاد مخازن دانش و استفاده از آن.
  • ·         ارزشیابی سالیانه هر یک از اعضای سازمان برای بررسی کیفیت و کمیت این مشارکت و ارزش افزوده ای که توسط اعضای سازمان ایجاد شده اشت.
  • ·         تدوین و توسعه روش هایی برای مدیریت و ساختاربندی دانش در مخازن دانش.
  • ·         وجود تبادلات دانش و تشویق به ارتباطات غیررسمی برای به اشتراک گذاری دانش.
  • ·         فرتهم نمودن زیرساختهای فردی که افراد دارای مشاغل مهم، نوآوری را مدیریت و توسعه داده و در جهت مدیریت دانش تلاش کنند.
  • ·         سازگاری با محیط رقابتی در حال تغییر از طریق شکل گیری پروژه های تیمی مبتنی بر دانش کارکنان.
  • ·         تلفیق مدیریت دانش با اهداف راهبردی سازمان.

2-2-4-5- مدل Matheson & Matheson:

«سازمان های با ضریب هوشی بالا، سازگارتر عمل می کنند». فرضیه اصلی این دو پژوهشگر برای ارائه مدل سازمان هوشمند می باشد.

به عقیده این دو پژوهشگر، میزان هوش سازمانی همبستگی مثبت با عملکرد کسب و کار دارد و لذا سازمان های هوشمند بهتر عمل می کنند. در همین راستا، مشخصاتی از سازمان ها که عامل موفقیت و وجه تمایزشان بود را به صورت اصول نه گانه سازمان های هوشمند نشان دادند.

اصول نه گانه در سه ضلع یک مثلث نشان می دهد که چگونه یک سازمان هوشمند به مسائل و مشکلات فکر می کند و به افراد برای حل مسائل واز بین بردن مشکلات انگیزه می دهد.

2-2-4-5-1- دستیابی به هدف[26]:

در صورتی تمام هدف، توسط سازمانی دست یافتنی است که بنیان سازمان خواهان ایجاد تغییرات برای وفق یافتن با محیط باشد:

  • §        خلق ارزش[27]؛  دلیلی قانع کننده ای برای ایجاد تغییر و غلبه بر موانع نهادینه شده در طول زمان است.
  • §        خلق پیشنهادات[28]؛انتخاب بهترین مسیر خلق ارزش را از بین پیشنهادات فراهم می کند.
  • §        یادگیری مستمر[29]؛  هنگامی که سازمان توسط تغییر، تهدید نشده و برای شناسایی فرصت ها و خلق ارزش تمایل نشان می دهد.

2-2-4-5-2- درک محیط[30]:

نحوه مشاهده تفکر و واکنش به محیط در سراسر سازمان را نشان می دهد.

  • §        پذیرش عدم اطمینان[31]؛واقعیت های موقعیت اتخاذ تصمیم را تصدیق می کند.
  • §        چشم انداز استراتژیکی بیرونی – درونی[32]؛ در یک سازمان هوشمند، همانند شخصی توصیف می شود که تصویری کلی از صنعت را بررسی می کند، آنگاه برای حل مسائل درونی سازمان به کار می گیرد.
  • §        تفکر سیستمی[33]؛ از آنجایی که بیشتر موقعیت های استراتژیک پیچیده هستند، سازمان های هوشمند را تجزیه و تحلیل پیامدهای دراز مدت تصمیمات، کمک می کند.

2-2-4-5-3- بسیج منابع[34]:

سازمان هایهوشمند فرآیندهای تصمیم گیری منضبطی دارند، به تصمیم گیرندگان زیردستی تفویض اختیار و تبادل اطلاعات را تشویق می کنند:

  • §        تصمیم گیری منظم[35]؛ به تعهد بکارگیری فرآسیندهای اصولی برای حصول به تصمیمات بر اساس داده با کیفیت و جلب حمایت افرادی که چنینی داده هایی فراهم می آورند نیاز دارد.
  • §        همسویی و توانمندسازی[36]؛ سازمان هوشمند، نیروی کار خود را با اهداف شرکت هماهنگ و آنها را برای اجرای وظایفشان توانمند می کند و بروکراسی های زاید (خفه کننده) را از میان بر می دارد.
  • §        گردش آزاد اطلاعات[37]؛فرهنگ و فرآیندهایی که اطلاعات را ذخیره بلا استفاده (احتکار) می کند حذف می کند. سازمان های هوشمند خواستار و مشوّق گردش اطلاعات بدون محدودیت به همه بخش های سازمان هستند.

2-2-4-6- مدل Albrecht:

گروهی از افراد باهوش لزوماً هوش سازمانی ایجاد نمی کنند. تقریباً همه کم هوشی جمعی[38]را تجربه کرده اند. این پدیده هنگامی وجود دارد که یک گروه از افراد باهوش با هم آن چنان ضعیف کار می کنند که نتیجه بدتر از آن است که اگر یک فرد باهوش به تنهایی کار کند.

قانونی Albrecht : «هنگامی که افراد باهوش در یک سازمان جمع می شوند به سوی کم هوشی جمعی گرایش می یابند.»

بیشتر سازمان ها به جای اینکه مغلوب رقیبان شایسته خود شوند، مغلوب کژسازگاری و عدم انطباق درونی سازمان خود می شوند. خیلی از افراد باهوش، مشتاق و با انگیزه پس از سالها ستیز و کشمکش با بوروکراسی های زیاد، دچار تحلیلی رفتگی شده و به افرادی بدگمان تبدیل          می شوند.

کم هوشی جمعی بخش ضروری یا اجتناب ناپذیر از حیات یک سازمان نیست، بلکه افراد باهوش به دلخواه خود اجازه می دهند که چنینی امری اتفاق بیفتد و رهبران نیز با رفتار خود یعنی پذیرش و چشم پوشی کردن از آن، اجازه گسترش ان را می دهند.

نداشتن مهارت اجرایی، کشمکش های اداری، جدال های سیاسی ودر همه سطوح، عدم رهبری، سازماندهی نامطلوب، قوانین و رویه های نامناسب، همگی از بکارگیری تمام توان فکری یک سازمان که برای آن هزینه شده است جلوگیری می کنند، چیزی که به آن کم هوشی جمعی گفته می شود.

2-2-4-6-1- هوش جمعی یا کم هوشی جمعی در سازمان (3=1+1+1):

اگر ضذیب هوشی بالقوه سازمان ها از طریق جمع کردن ضرایب هوشی کارکنان آن سازمان به دست آید، تعداد کمی از سازمان ها می توانند ادعا کنند که ضریب هوشی سازمانی برابر با جمع ضرایب هوشی کارکنانشان دارند. هر سازمان ممکن است از هوش جمعی بالا و یا کم هوشی جمعی برخوردار باشد. اگر هم افزایی هوشی بین کارکنان ایجاد شود، ضریب هوشی بالقوه واقعی سازمان از مجموع ضرایب هوشی کارکنان بیشتر می شود.

و در مقابل اگر ضریب هوشی بالقوه واقعی سازمان از مجموع ضرایب هوشی کارکنان کمتر شود، مشخص می شود که توان فکری مارکنان به هدر رفته است. برای شیوع کم هوشی جمعی، به هیچ وجه لازم نیست که کارکنان ناشایسته و یا کم هوش باشند، گاهی اوقات افراد از روی حسن نیت و با انجام کارهای خوب، باعث ناتوان شدن یکدیگر می شوند.

دو نوع کم هوشی جمعی وجود دارد: (الف- آگاهانه[39]:با قرار دادن کنترل هایی روی گروه که فکر نکردن را القاء می کند، استقلال فکری افراد محدود می شود. ب- طرح ریزی شده[40]:هنگامی رخ م یدهد که قوانین و فرآیندها، مانع استقلال فکری می شوند.)

2-2-4-6-2- آنتروپی[41]:

در سازمان های تجاری، مالیات، نوعی آنتروپی است که از سود می کاهد و در سازمانهای غیرانتفاعی، کاهش سطح منابع یا سرمایه ها، نوعی آنتروپی می باشد، زیرا بخشی از منابع قابل دسترس، به هدر رفته اند و در سازمانه های دانش محور، میزان به هدر رفتن توان فکری کارکنان، نوعی آنتروپی می باشد، زیرا نمی تواند باعث نیل به اهداف و مأموریت سازمان شود. آنتروپی به عنوان صفت مشخصه کم هوشی جمعی در نظر گرفته می شود.

اگر جه میزان انتروپی در سیستم های انسانی را به طور دقیق قابل محاسبه نیست، اما این مفهوم تئوجه سازمان را به امکان اصلاح جلب می کند. کسانی که در سازمان ها شاغلند- حتی سازمان های موفق- به این نکته پی برده اند که امکان باهوش تر شدن وجود دارد.

کم هوشی جمعی و آنتروپی القاء شده آن به سازمان، منابع را بیهوده تلف می کند. ظهور آنتروپی حاکی از تمایلات سازمانهاست و لذا نباید بروز آنتروپی، غافلگیران به نظر برسد، زیرا برای ظهورش نیاز به عوامل و پیش زمینه هایی در سازمان می باشد. به همان اندازه که رهبران سازمان از هدر رفتن توان فکری کارکنان چشم پوشی کرده و یا حتی با مدیریت نادرست و ایجاد رقابت های مخرب، زمینه را برای ظهورش فراهم کنند، آنتروپی خود تحمیلی خواهد بود.

  • §        عوامل افزایش آنتروپی در سازمان ها:
  • §        کشمکش های بین بخش های سازمان – تصمیمات ناشایسته – کارکنان ناراضی – ساختارهای سازمانی ناهماهنگ و سازماندهی نادرست - - ایستایی استراتژیک – رهبری نالایق – ناهماهنگی های فرهنگی – رقابت مدیران واحد در پنهان کردن اطلاعات مفید از یکدیگر و . . .

2-2-4-6-3- سینتروپی[42]:

هنگامی که افراد، ایده ها، منابع، سیستم ها و رهبری آن چنان با هم تلفیق گردند که تمام توان بالقوه هر یک تبدیل به سرمایه شود، سینتروپی حادث می شود. سینتروپی تبیین کننده انرژی حاصل شده به خاطر انسجام هوشمندانه منابع می باشد. سینتروپی صفت مشخصه هوش سازمانی می باشد.

سؤال:چه تفاوتی بین یک تیم بسکتبال که قهرمان جهان شده و پنج نفر قد بلند وجود دارد؟

هر فردی ممکن است صاحب درجه بالای استعداد، مهارت و انگیزش باشد اما این کافی نیست. آنها می بایست هدف مشترک هم داشته باشند. هر یک می بایست به نحوه همکاری وهماهنگی آشنا بوده و بتوانند توانمندی های خاص خود را با هم تیمی هایشان ترکیب کند. موفقیت سازمان ها به ادغام ماهرانه هو های افراد، داخل یک هوش مشترک بستگی دارد.

بروز سینتروپی در سازمان به آگاهی، اندیشه و کوش هوشمندانه نیازمند است و لذا عوامل و توانمندسازیهایی برای خلق سینتروپی مورد نیاز می باشد.

  • §        عوامل افزایش سینتروپی در سازمان ها:

تسهیم ارادی دانش و تبادل ایده ها توسط مدیران واحد – تشویق کارکنان به تسهیم دانش توسط مدیران واحدها – برنامه های هوشمندانه برای توسعه و گردش منابع و غیره  . . .

2-2-4-6-4- تعریف هوش سازمانی:

در این مدل تعریفی که از هوش سازمانی ارائه می شود عبارت است از: قابلیت بسیج تمام توانایی های ذهنی موجود در سازمان و تمرکز این توانایی ها در جهت تحقق اهداف سازمانی

و از نظر ریاضی، عبارتست از:

(رابطه 2-2-1) سینتروپی+ آنتروپی- مجموع هوش کارکنان سازمان=هوش سازمانی

2-2-4-6-5- شکاف هوشمندی[43]:

یکی از مهمترین مسائل سازمان های امروزی، نیاز به حفظ و ذب افراد باهوش می باشد.

در حالی که همه کارکنان یک سازمان شایسته تقدیر و تشکر می باشند، اما این یک واقعیت است که موفیت هر سازمانی وابسته به توان فکری تعداد کمی از کارگران دانشی[44]لایق و کاردان خواهد بود. اینها افرادی هستند که کار برنامه ریزی، طراحی و ازماندهی، اداره، رهبری، تحلیلی، مفهوم سازی، تصمیم گیری، نوآوری، آموزش، مشاوره و اشکارسازی ایده ها را بر عهده دارند وامروزه، کارگران داده[45]که مشغول کنترل و اداره داده ها و اطلاعات بود و هیچ گونه ارزش معناداری از طریق فرایندهای ذهنی خود به آنها نمی دهند، کارگران دانشی نمی باشند و لذا این تصادفی نیست که افراد خردمند و فرزانه بیشتر از افرادی که صرفاً معلومات زیادی دارند، مورد تمجید قرار می گیرند.

برخی کارشناسان ومدیران اجرایی منابع انسانی اقدام به افزایش «شکاف هوشمندی» کرده اند، اما تعدادی از آنها در دام افتاده اند و دید محدودی از این مقهوم دارند. از نظر آنها تنها اقدام امکان پذیر برای افزایش این شکاف «نبرد استعداد[46]» می باشد. نبردی که از طریق آن افراد باهوش رقیبان را جذب کرده و به آنها اجازه ندهیم که افراد باهوش ما را جذب کنند.

اما برخی از سازمان ها، دو گزینه دیگر برای افزایش شکاف هوشمندی را هم شناخته اند:

1)     استفاده بهینه از توان فکری کارکنانی که در اختیار داریم.

2)     رشد و پروش افراد باهوش سازمانی.

2-2-4-6-6- ابعاد هوش سازمانی:

در نظریه  Albrecht ، هوش سازمانی از هف بعد تشکیل شده  که عبارتند از:

الف) بینش استراتژیک[47]:

هر سازمان به یک مفهوم، یک اصل سازمان یافته و یک تعریف از مقصدی که در تلاش جهت رسیده به آن می باشد، نیاز دارد. رهبران سازمان های می بایست پاسخگوی این قبیل سؤالات باشند: ما که هستیم؟ برای جه وجود داریم؟ فلسفه وجودی ما چیست؟ چرا باید هم وطنان و حتی مردم دنیار ما را بپذیرند، سپاسگزار ما باشند و برای آنچه که انجام می دهیم، پاداشی را نصیب ما نمایند؟

بینش استراتژیک به «توانایی سازمان در جهت ایجاد، پروراندن و بیان اهداف سازمان» اشاره دارد. پیش فرض بینش استراتژیک این است که، رهبران قادرند مفهوم موفقیت را بیان نموده، آن را بپرورانند و حتی در مواقعی که نیاز باشد، آن را باآفرینی نمایند.

ب) سرنوشت مشترک[48]:

بدین معنی که کارکنان قادر باشند با هم افزایی در جهت رسیده به چشم اندازشان گام بردارند و به این حس دست یابند که «ما همگی سوار بر یک قایقیم». این حس باعث ایجاد روحیه وحدت و یگانگی در آنها می شود. به طور معکوس، هنگامی که افراد یک سازمان فاقد دورنما ومفهوم مشترکی از موفقیت باشند، نمی توان به رسیدن آن قایق به مقصدش امیدوار بود.

ج) اشتیاق برای تغییر[49]:

در برخی فرهنگ های سازمانی نحوه عملکرد، تفکر و واکنش مجدد نسبت به محیط اطراف آن قدر همسان شده است که هر نوع تحول، نشان دهنده نوعی بیماری و حتی آشوب محسوب می شود. در صورتی که در برخی دیگر، واژه تغییر بیانگر، کسب تجارت جدید و مهیّج است و به عبارت دیگر: «شانسی است، برای شروع کار و فعالیتی جدید». افراد در چنینی محیط هایی نیاز به بازآفرینی مدل و الگوی کسب و کار را به عنوان یک چالش مهیّج و مطلوب به خوبی احساس می نمایند و ان را فرصتی برای یادگیری روش های جدیدی کامیابی می دانند. شایان ذکر است، اشتیا برای تغییر و تحول، موتور محرکه همه تغییراتی است که برای تحقق چشم انداز استراتژیک لازم است.

د) عشق به کار[50]:

بهمعنی تمایل به شارکت کارکنان؛ بیش از حد استاندارد، روان شناسان اجتماعی به مقدار انرژی که کارکنان صرف اموری بالاتر از سطح تعهدشان می نمایند، تلاش اختیاری می گویند. در سازمان هایی که میزان عشق به کار در آنها اندک می باشد و یا فاقد این خصوصیت هستند، کارکنان فقط به انجام وظایف شغلی شان می پردازند. اما در سازمان هایی که عشق به کار در آنها زیاد است، کارکنان مایلند تا در سطحی بالاتر از آنچه که از آنها توقع می رود، مشارکت کنند.

ه) هم سویی ساختارها و سیستم ها[51]:

در سازمان های هوشمند، ساختار و سیستم های سازمانی و مجموعه قوانین و مقررات حاکم در جهت توسعه یادگیری گروهی و همکاری و مشارکت کارکنان و در نهایت، خلق ارزش و تحقق مأموریت سازمان می باشد.

و) بکارگیری دانش[52]:

بیانگر ظرفیتی است که فرهنگ و جوّ حاکم بر سازمان جهت استفاده از منابع ارزشمند فکری و اطلاعات خود ایجاد می کند. در این رابطه سزاوار است که به یادگیری دانش به جای اینکه یک گزارهساختاری و یا تکنولوژیکی در نظر گرفته شود، به عنوان یک گزاره انشان شناسانه محسوب گیردد.

هوش سازمانی شامل جریان آزاد دانش در سراسر سازمان و برقراری تعادل بین حفاظت و نگهداری از اطلاعات ارزشمند و دسترسی عناصر کلیدی سازمان به این اطلاعات در مواقع مورد نیاز می باشد. حمایت و تشویق ایده های نو و زیر سوال بردن وشعیت موجود از دیگر ویژگی های این بعد از هوش سازمانی می باشد.

ز) پذیرش بار مسئولیت(عملکرد)[53]:

اینکه صرفاً مدیران درگیر عملکرد و یا به عبارت دیگر، حصول اهداف استراتژیک و نتایج شوند، کافی نیست. در یک سازمان باهوش، هر فردی پاسخگوی عملکرد خویش است. هنگامی که افراد یک سازمان از یکدیگر به ازای سهم شان در مأموریت و رسالت سازمان، انتظار پاسخ گویی دارند، فرهنگ «پذیرش بار مسئولیت» شکل می گیرد و هر فرد جدیدی که قصذ پیوستن به آن سازمان را داشته باشد می تواند این حس مشترک تحکم آمیز را در افراد سازمان احساس نمایند.

2-2-4-6-7- توانمدسازی هوش سازمانی:

چهار توانمدساز، برای حرکت پیوسته سازمان به سطوح بالتر از هوش جمعی در این مدل ارائه می گردد. استقرار این چهار توانمندساز، سازگاری و پاسخگویی سازمان را بالا خواهد برد. این چهار توانمدساز عبارتند از:

الف) رهبران متفکر[54]:

موفقیت هر سازمان وابسته به تعدادی ار افرادی است که می توانند فراتر از نقش های و قواعد تحمیل شده توسط ساختار ساطمانی و عادات و الگوهای سازمان فکر کنند. وسعت دید، مهارت های ادراکی و توانایی در خوب تشخیص دادن ابهام از استدلال و تشخیص متغیرهای کلیدی و الویتها در موقعیتها باعث می شود آنها در هر کاری که بر عهده دارند فوق العاده مؤثر باشند.

اکثر مدیران دوراندیش می دانند که آنها رهبران پنهانی اندیشه اند که در سطوح پایین مدیریت هستند. آنها ممکن است متخصصین حرفه ای باشند یعنی موقعیت مسئولیت دار یا مدیریتی نداشته باشند یا ممکن است پست و مقامی ناشی از ویژگی همکاریشان داشته باشند.

انها تمایل به آرزوهای بلند و چالشهای بزرگ دارند تا توانمندی هایشان را تمرین و توسعه دهند، به آسانی منتقل می شوند، لیکن به وسیله مدیران یا فرهنگ های ناسازگار طرد نمی شوند.

وظیفه مدیریت امروز، شناسایی، پرورش و توسعه این رهبران پنهانی تغییر، در جهت منفعت سازمان است.

ب) تیم های دانشی[55]:

تیم های دانشی می توانند عناصر بسیار تأثیرگذار در تغییر و تکامل سازمانی باشند. متأسفانه، آنها می توانند خیلی شکننده باشند. تلقی بسیاری از مروجان مدیریت دانش این است که تیم های دانشی خود به خود شکل گیرند و پیشرفت می کنند و معمولاً به همان سرعت هم از بین می روند. جلسات موقت، چت روم های گروهی و دیگر مکانیزم های جامعه سازی، بدون رهبری مناسب و ارتقاء گرایش به محو شدن دارد.

آنها بیشترین اثربخشی را هنگامی دارند که به وضوح بر روی هدف مشترکی متمرکز و توسط رهبران متفکر با نفوذ هدایت شوند. سازماندهی، پشتیبانی و اداره تیم های دانشی با نابه فناوری اطلاعات امروزه، نسبتاً آسان است.

ج) ادهوکراسی ها[56]:

در بعضی مواقع، یک موضوع سازمانی که مبهم و مشکل است نیازمند یک گروه ضربت است تا آن را حل کنند. در حالی که بیشتر سازمان ها از ادهوکراسی تخصصی، تیم های موقت، گروه های وظیفه، کمیته ها یا گروه های حمایتی گرد هم جمع شده برای رسیدن به یک هدف ویژه استفاده می کنند؛ گروهی با استفاده بیشتر از آنها تمایل دارند و گروهی دیگر به طور غیر مؤثر از آنها استفاده می کنند.

ادهو کراسی ها هنگامی بیشترین اثربخشی را دارند که معدود و کوچکند، به خوبی متمرکز شده اند، توسط رهبران اندیشه لایق ههدایت می شوند و از لحاظ سیاسی قدرتمند باشند.

د) سکوی های دانش[57]:

امروزه هر سازمانی در اندازه مشخص ویا پیچیده نیازمند یک زیربنای فناوری اطلاعات سطح بالا ودر حال رشد مداوم است تا فرآیند توسعه دانش را حمایت کند. فناوری اطلاعات یک مؤلفه ضروری برای سازمان است و انتظار می رود بخش های فناوری اطلاعات جهت دستیابی به مأموریت سازمان سهم داشته باشند. همچنیین با فناوری اطلاعات، منابع بهتر تبدیل می شوند تا با مدلهای تغییرات سریع از عملکرد سازمان انطباق یابند.

سیستم های پست الکترونیک خبره که جامعه سازی را حمایت می کنند و وب سایت های اداری و  . . . برای ایجاد هدف خاص مطلوب استف سکوهای داننش برای این هدف خاص می باشند، به عنوان مثال منابع اینترنتی و ابزارهای با طراحی سفارشی برا یحمایت از موفقیت انجمن های ذینفع شخصی.

اگر سکوهای دانش، آخرین بر روی لیست تفکیک شده از توانایی ها قرار داده شده، بخاطر این نیست که از سایر توانمندی ها اهمیت کمتر یا بیشتری دارند بلکه این کار جهتی برای اندیشیدن به سکوی های دانش و منابع فناوری اطلاعات دیگر ایجاد می کند، چنانچه به وسیله نیازهای رهبران اندیشه، انجمن های ذینفع و ادهوکراسی ها تعریف شده است.

شکل شماره 2 نشان می دهد که چگونه این چهار عامل توانمدساز (در مرکز)، با هفت بعد هوش سازمانی (حلقه بیرونی) می تواند یک چشم انداز اجرایی نیرومند فراهم کند که از طریق آن می توان به توسعه جامع سازمان به عنوان یک سازمان هوشمند نزدیک شد.

یکی از پیشنهادات وابسته با هوش سازمانی، نظریه گفتگوی استراتژیک[58]می باشد که فرآیندی پیوسته در حال پیشرفت ازاندیشیدن و صحبت کردن درباره سازمان و محیط است.

گفتگوی استراتژیک فرآیند الزام با هم فکر کردن درباره تهدیدات و فرصت های محیط کسب و کار با توجه به نقاط قوت و ضعف سازمانی است.

  • §        بکارگیری مدل:

مدل هوش سازمانی – مدیریت دانش به اندیشه، تجزیه و تحلیلی و آزمون به منظور ایجاد یک ابزار اجرایی مؤثر برای مدیریت در سازمان های دانش، نیاز قابل توجهی دارد.

با ترکیب یک نظریه جامع از هوش جمعی با یک جهت دهی قوی از رهبری اندیشمند، مدیران می توانند توان هوشی جمعی در اختیارشان را بسیج کنند وسازمان هایشان را برای دستیابی به مأموریت هایشان از طریق موازنه اندیشه ای صحیح از بی نظمی و کنترل کمک کنند.

2-2-4-7- مدل Synesis:

شرکت مشاوره ارشد مدیریت Synesis، بر اساس همکاری پژوهشی مشترک با Stanford University ، Augsburg University و McKinsey University ، پنج اصل مهم نتیجه گیری کرده است که از ضرایب هوشی سازمانی حمایت می کند.

شکل 5، اصول و هرم های نفوذ بر ضریب هوشی سازمانی را ارئه می دهد.

2-2-4-7-1- اصول  Synesis:

الف) آگاهی از اطلاعات بیرونی[59]:

آگاهی از اطلاعات بیرونی به اتباط حضوری سازمان و آگاهی از نیازهای مشتری، موقعیت رقیب و فناوری های موجود در آن رشته کاری اشاره دارد. سازمان نیاز به گیرنده های تنظیم شده با محیط خارجی دارد.

در مجموع، آگاهی کمتر به معنی موفقیت کمتر سازمان است.

ب) انتشار دانش داخلی[60]:

انتشار دانش داخلی، جریان عمودی وافقی از اطلاعات مناسب است. اذ اطلاعات مناسب برای افراد مناسب با روشی به موقع، نشان دهنده سازمان هوشمند است.

ج) معماری تصمیم گیری مؤثر[61]:

معماری تصمیم گیری مؤثر، واگذاری تصمیم گیری به اشخاص با بهترین اطلاعات و دیدگاه ها را شامل می شود.

سلسله مراتب های سنتی برای هر تصمیم، نیاز به جریان اطلاعات رو به بالا به مدیریت دارد.

در فرآیند سلسله مراتب های سنتی، بینش انتقادی کارگران خط مقدم (پایین سلسله مراتب) می تواند از دست برود.

د) تمرکز سازمانی[62]:

تمرکز سازمانی اصلی است که بیان می کند ره سازمان باید دامنه تلاش خود را بر روی چند الویت محدود کند.

به عبارت ساده، عمق نسبت به پهنا مهم تر است.

ه) نوآوری مستمر[63]:

نوآوری مستمر، پذیرای ایده هایی برای اصلاح و اقدام قاطع می باشد. سازمان هایی که در نوآوری مستمر ضعیف حساب می شوند اقدامی در جهت اصلاحات پیشنهاد شده انجام نمی دهند و پذیرای ایده های آنهایی که توسعه یافته اند، نیستند.

2-2-4-7-2- اهرم های Synesis:

از آنجایی که ضریب هوش سازمانی را بر خلاف ضریب هوشی فردی، می توان شکل و تحت تأثیر قرار داد، شناسایی اهرم هایی برای تأثیرگذاری بر هوش سازمانی، مهم است در یک سازمان هوشمند، بکارگیری اهرم ها برای بهبود پیروی سازمان از اصول پنج گانه است.

اهرم های فرهنگ- ساختار و فرآیند – فنآوری اطلاعات، همه باید به طرف همسویی نزدیک با اصول پنج گانه به کار گرفته شوند. سه اهرم، هنگامی که به درستی به کار گرفته وند، متقابلاً پشتیبان هم هستند؛ سیستم های کامپیوتری (فناوری اطلاعات) فرآیندها را داخل ساختار سازمانی حمایت می کند و فرهنگ سازمان را برای شکوفایی توانا می سازد.

این سه اهرم، به سمت نتایج مورد نظر در اصول (آگاهی از اطلاعات بیرونی – انتشار دانش داخلی – معماری تصمیم گیری مؤثر -  تمرکز سازمانی و نوآوری مستمر) عمل می کنند.

2-2-4-8- مدل Schafer:

Mark A. Schafer در سال 2009 در پژوهشی برای بهتر فهماندن اینکه چطور سازمان ها هوش جمعیتشان را تحت کنترل در می اونرد و سریعتر از رقبا نوآوری می کنند، کوشش کرد. سه عنصر برگرفته شده از ادبیات مربوطه در این پژوهش، چهار چوب مفیدی برای ساختن سازمان های هوشمند مهیا می کند:

الف) بینش استراتژیک برای شفافیت هدف.

ب) فرهنگ شایسته سالاری[64]برای کنترل دانش.

ج) برنامه انگیزشی[65]برای نگهداری کوشش جمعی.

این چارچوب به طور خلاصه، شرایط لازم برای تجمیع و بکارگیری هوش گروه، برای سریعتر رسیدن به هدف و سازگاری اثربخش با شرایط متغیر را دارد.

2-2-4-8-1 شرحی بر فرهنگ شایسته سالاری:

پذیرش افراد بر اساس توانایی هایشان و فراهم اوری محیطی برای بیان علتی ایده ها در مهار هوش جمعی یکی گروه مهم است تا انجایی که در بعضی از سازمان های هوشمند، مدیران می گویند:

«مخالفت، وظیفه افراد است[66]».

پذیرش مناسب «مخالفت به عنوان وظیفه»، یک عنصر مهم از باهم آوردن افکاری افراد با یک روش سازنده است.

هدف فرهنگ شایسته سالاری، ایجاد فرصت یادگیری جمعی و سازگاری سریع است.

شکل ذیل چهارچوبی است برای مشاهده اینکه ویژگی های مذکور در یک سازمان هوشمند چگونه یکدیگر را تحت تأثیر قرار می دهند. تجزیه وتحلیلی بیشتر شک، آن را مانند یک خانه تشبیه و توصیف می کند.

  • §        محیط خارجی، مستقیماً بینش استراتژیک سازمان را شکل می دهد، یعنی میزانی که بینش استراتژیک یا عوامل محیطی خارجی تطابق یافته یا همسازی شده است. یک سازمان هوشمند نظمی در هماهنگی با محیط خواهد داشت؛ به طوری که سازمان به سوی تولید یا خدمتی که مورد تقاضای واحدهای تجاری است اقدام می کند.
  • §        بینش استراتژیک، پایه و اساسی است که از ساختمان تمثیلی فرهنگ شایسته سالاری پشتیبانی می کند.در داخل این ساختمان، مؤلفه هایی که هر یک بر ایجاد فرهنگ شایسته سالاری تدثیر می گذارند وجود دارد.
  • §        بکارگیری تکنولوژی در محل کار[67]، قطعاً تسهیم دانش را پشتیبانی می کنند مانند: ابزارهای وب ورژن جدید و غیره  . . .
  • §        ساختار سازمانی مسطح[68]،منجر به قدرت تصمیم گیری در محل برای کسانی که از همه نزدیکتر به موضوع هشتند می شود.

قدرت یک سازمان مسطح این اسن که اطلاعات دستکاری نشده و از طریقی عبود می کند که اط لحاظ محتوا و زیان های فرآیند ذاتی ساختار بلند، با دقت بیشتری حفظ می شود، همچنینی ساختار مسطح به دلیلی فرصت های ارتباطی افقی، از تسهیم دانش پشتیبانی می کند.

  • ·         ارزش های سازمانی[69]،نقش غالب را در ترویج و پروش یک فرهگ نوآوری و شایسته سالاری ایفائ می کند.

ارزش های یک سازمان، مجموعه ای هستند که اجازه توسعه و عدم توسعه فرهنگ شایسته سالاری را می دهند؛ مثلاً اگر ارزش های کار سخت در یک سازمان توسط یک مدیر مستبد با دیدگاه خیرخواهی توجیه شده باشد، ممکن است در اجراء مؤثر باشند، اما اندیشه صحیح سازمانی که تمام ظرفیت هوش جمعیش را مهار می کند نیست.

  • ·         محرک ها و پاداش ها[70]، از تلاش ها برای ساختن یک فرهنگ شایسته سااری حمایت می کند. پاداش های نامناشب می تواند مخرب تلاش های مثبت باشد.

بنابراین فراهم آوری محرک ها و پاداش ها هماهنگ شده با بینش و فرهنگ، یک بخش مهم از یک سازمان هوشمند است، محرک ها و پاداش ها پوشش و سقفی هستند که از ساختمان و پایه واساس آن محافظت می کنند.

2-2-4-9- معمای سازمان هشومند:

مسئله ممعما گونه هوش سازمانی، چگونگی عمل متقابل افراد با یکدیگر است. فقط «افراد مناسب[71]» یا در حقیقت همزیستی بینش و فرهنگ به صورت توأمان، می توانند یک سازمان هوشمند به وجود آورند. افراد باهوش برای ایجاد یک سازمان هوشمند ضروری نیستند بلکه کار کردن افراد مناسب در یک چهارچوبی از بینش استراتژیک، فرهنگ شایسته سالاری و هم ترازی محرک ها می تواند سازمانی که با سرعت به سوی نوآوری حرکت می کند را به عنوان یک سامان هوشمند ایجاد کند.

2-2-4-10- مطالعه تجربی درباره موفقیت سازمان های هوشمند:

مطالعات تجربی نشان می دهد که به طور کلی درجه هوش سازمانی با عملکرد کسب و کار همبستگی مثبت دارد و لذا سازمان های هوشمند بهتر عمل می کنند و موفق هستند.

شکل ذیل، همبستگی عملکرد ضریب هوش سازمانی با عملکرد مالی را نشان می دهد. داده ها از سال 1993، یک ارتباط قوی (R2 = 0.67) بین ضریب هوش سازمانی و عملکرد کسب و کار را نشان می دهد. این یافته ها از این نظریه حمایت می کند که سازمان های هوشمند بهتر از سازمانهایی که هوشمند نیستند عمل می کنند.

2-3-1 مقدمه:

طی دو دهه گذشته مدل های نظری و پژوهش هایی در زمینه هوش سازمانی ارائه گرددیده است که محور توجه پژوهش های مربوطه، بیشتر بر ارزیابی هوش سازمانی بوده است.

متأسفانه علیرغم جستجوی فراوان در پایگاه های علمی داخل و خارج از ایران، در رابطه با موضوع «ساختار سازمانی و هوش سازمانی»، پژوهش ثبت شده ای یافت نشد.

لیکن ه رکدام از موضوعات به طور مستقل مورد بررسی قرار گرفته اند که در ذیل به تعدادی از اهم آنها اشاره می گردد:

2-3-2- مروری بر پژوهشهای ساختار سازمانی:

  • ·         خانبابایی (1385) در پایان نامه خود به بررسی عوامل تسهیل کننده مدیریت دانش در تیم های کاری (مطالعه موردی: بان ک کشاورزی) پرداخت، نتایج نشان دادند که وجود مهارت های مکمل و نیز فضای اعتماد در بین اعضای تیم های کاری از مهم ترین عوامل در تسهیل مدیریت دانش هستند. ویژگی خود مدیریتی و استقلالا و ازادی عمل اعضاء به عنوان عوامل مؤثر در خلق دانش شناخته شدند.
  • ·         امیدی و همکاران (1386) در پژوهشی ارتباط بین ساختار سازمانی و خلاقیترا در سازمان تربیت بدنی مورد بررسی قرار دادند. نتایج عبارت بودند از:

-         بین ساختار سازمانی و خلاقیت مدیران ستادی ارتباط معناداری وجود دارد.

-         بین پیچیدگی و خلاقیت مدیران ستادی ارتباط معناداری مشاهده نشد.

-         بین رسمیت و خلاقیت مدیران ستادی ارتباط معناداری وجود دارد.

-         بین تمرکز و خلاقیت مدیران ستادی ارتباط معناداری وجود دارد.

بر اساس یافته های تحقیق، مهم ترین عوامل مرتبط بر کاهش خلاقیت مدیران ستادی سازمان تربیت بدنی، تمرکز بر تصمیم گیری شخصی به جای مشارکت در تصمیم گیری و عدم تناسب بین شغل با رشته تحصیلی و سطح تحصیلات بود.

-         عرضه (1386) در پایان نامه خود به بررسی  رابطه عوامل سازمانی (ساختار و تکنولوژی) سازمان تربیت بدنی کشور با استراتژی مدیریت دانش پرداختکه نتایج یافته ها نشان دادند:

-         رابطه معناداری بین عوامل سازمانی (ساختار و تکنولوژی) با مؤلفه های مدیریت دانش (خلق و انتقال دانش) وجود دارد. رابطه بین رسمیت با خلق و انتقال دانش به ترتیب (486/0 – و 547/0 -) تمرکز با خلق و انتقال دانش (385/0- و 411/0-) می باشد.

-         اسماعیل پور و همکاران(1387) در پژوهشی به بررسی ارتباط ساختار سازمانی کتابخانه های مرکزی داشنگاه های وابسته به وزارت علوم شهر تهران ومیزان انطباق آنها با ویژگی های سازمان یادگیرنده پرداختند، نتایج نشان دادند:

-         بین تفکیک عمودی و یادگیرندگی سازمانی رابطه معناداری ومعکوسی وجود دارد.

-         بین تفکیکی افقی و یادگیرندگی سازمانی رابطه معناداری وجود ندارد

-         بین رسمیت و یادگیرندگی سازمانی رابطه معناداری و معکوسی وجود دارد.

-         بین تمرکز و یادگیرندگی سازمانی رابطه معناداری ومعکوسی وجود دارد

-         اردشیری(1387) در پایان نامه کارشناسی ارشد خود به تعیین ارتباط بین ساختار سازمانی با مقاومت کارکنان در برابر تغییر در سازمان ورزش شهرداری تهرانپرداخته است. یافته های تحقیق نشان دادند بین ساختار سازمانی ومقاومت در برابر تغییر در سازمان مورد مطالعه رابطه معناداری وجود دارد. همچنینی بین رسمیت، پیچیدگی و تمرکز با مقاومت در برابر تغییر رابطهمعنادار و مثبت و مستقیمی مشاهده شد.

-         سبزیکاران (1388) به بررسی رابطه ساختار سازمانی وتوانمدسازی کارکناندر شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی ایران – منطقه تهران پرداخت. نتایج نشان داده است که:

-         افزایش پیچیدگی ساختاری الزاماً منجر به افزایش توانمدسازی کارکنان نمی گردد و بر عکس

-         افزایش رسمیت ساختار سازمانی منجر به کاهش احساس توانمدسازی در کارکنانا شرکت می گردد.

-         تمرکز موجود در ساختار سازمانی منجر به کاهش احساس توانمدسازی در کارکنان می گردد.

2-3-2- مروری بر پژوهش های هوش سازمانی:

  • ·         ستاری قهفرخی(1385) رابطه بین زیرسیستم مدیریت دانش در سازمان یادگیردنده و مولفه های هوش سازمانی را در شرکت ذوب آهن اصفعان بررسی کرد. روش پژوهش از نوع توصیفی همبستگی و نمونه های تحقیق شامل 172 نفر از کارکنان سطوح شغلی کارشناسی و کارشناسانارشد بود که به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار تحقیق شامل پرسشنامه مدیریت دانش مارکوارت و پرسشنامه استاندارد هوش سازمانی Albrecht بود. نتایج پژوهش بر اساس تحلیل ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که:
  • ·         بین زیر سیستم مدیریت دانش وتمامی مولفه های هوش سازمانی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد.
  • ·         خدادادی (1387) در پژوهشی، ارتباط بین هوش سازمانی و مدیریت دانش  را در ادارات تربیت بدنی آذربایجان شرقی و غربی مورد بررسی قرار داد. جامعه آماری این پژوهش مدیران و کارکنان ادارات تربیت بدنی آذربایجان شرقی و غربی می باشد و حجم نمونه 172 نفر از این جامعه بوده است. در این تحقیق از پرسشنامه استاندارد هوش سازمانی  Albrechtو پرسشنامه خرده سیستم مدیریت دانش Marquardt استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان داد که :
  • ·         بین خرده سیتم مدیریت دانش و تمامی مؤلفه های هوش سازمانی، رابطه مثبت ومعنی داری وجود دارد.
  • ·         مؤلفه های هوش سازمانی (سرنوشت مشترک، کاربرد دانش واتحاد وتوافق) قادر به پیش بینی معنی دار خرده سیستم مدیریت دانش در سازمان یادگیرنده هستند.
  • ·         حمیدی زاده ابرقویی (1387) در پژوهشی به بررسی رابطه بین سبک رهبری و هوش سازمانیدر ادارات دولیت منتخب شهر قم پرداخت. در این تحقیق از پرسشنامه استاندارد هوش سازمانی Albrecht و پرسشنامه استاندارد چند عاملی رهبری (MLQ) استفاده شده است که بر اساس یافته های تحقیق، مناسب ترین سبک برای تقویت هوش سازمانی، رهبری تحول آفرین نشان داده شد، بین سبک رهبری تبادلی با هوش سازمانی رابطه یافت نشد ولی بین سبک رهبری عدم مداخله گر و هوش سازمانی رابطه منفی پیدا شد.
  • ·         طاهری(1387) به بررسی جایگاه مدیریت دانش وزارت تعاون در راستای هوش سازمانی پرداخته است. در این پوهش، بررسی هوش سازمانی بر مبنای سه اصل افراد، ساختار و روابط سازمانی از دیدگاه (Liebowtiz) انجام پذیرفت. و بر اساس این مدل، پرسشنامه ای طراحی و با استفاده از تحلیلی عاملی استاندارد گردید ومیان 40 نفر از کارشناسان ارشد و مدیران وزارت تعاون که در فعالیتهای دانشی این وزارتخانه نقش کلیدی داشته اند، توزیع شد. با بهره گیری از تحلیلهای آمار توصیفی و تحلیلی شکاف به بررسی وضعیت موجود در وزارت تعاون در اتباط با عوامل فوق پرداخته شد که ساختار سازمانی ضعیف ترین و چالش برانگیزترین بعد شناخته شد و نقش افراد و کارکنان در خلق فعالیتهای دانشی سازمان از چالش کمتر و عومال تکنولوژی اطلاعات به عنوان ابزار ایجاد ارتباط، در موقعیت بهتری دیده شدند.
  • ·         نسبی(1387) به بررسی ارتباط هوش سازمانی و خلاقیت کارکنانا دانشگاه علوم پزشکی شیرازپرداخت. نتایج پژوهش ارتباط مثبت ومعنی دار هوش سازمانی ومؤلفه هایش با خلاقیت را تأیید نمودند.
  • ·         مولودی و یعوبی(1388) ارتباط هوش سازمانی و فرهنگ سازمانی را در سازمان تأمین اجتماعی مورد بررسی قرار دادند، که نتایج، ارتباط معناداری بین هوش سازمانی و فرهنگ سازمانی را نشان دادند.
  • ·         کهن سال(1388) کفایت شاخص های روان سنجی مقیاس هوش سازمانی را مورد بررسی قرار داد. هدف از این پژوهش تبیین شاخص های روان سنجی مقیاس سازمانی Albrecht می باشد که در یک بررسی مقطعی، 335 نفر از کارکنان (280 مرد و 55 زن) مراکز هفده گانه مخابراتی شهر شیراز به روش نمونه گیری طبقه ای – تصادفی انتخاب شدند و مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج بررسی ضریب آلفای کرونباخ حاکی از همسانی درونی مناسب این مقیاس می باشد. به طور کلی نتایج این پژوهش حاکی از آن است که مقیاس هوش سازمانی آلبرشت ابزاری مناسب جهت اقدام های پژوهشی است و مدیران، کارشناسان و برنامه ریزان سازمان ها می توانند با استفاده از این مقیاس در راستای شناسایی عوامل وارتقای هوش سازمان خود گام بردارند.
  • ·         پژوهشی با عنوان ابعاد هوش سازمانی در شرکتهای رومانیایی؛ دورنمای سرمایه انسانی  توسط (Viorel Lefter et al., 2008) انجام شده است. هدف اصلی پژوهش، ارائه نمایی کلی از موقعیت کارکنان شرکتهای رومانیایی با توجه به 7 هوش سازمانی Albrecht بوده است. همچنینی این پژوهش درصدد بررسی تفاوتهای موجود بین سازمان های بزرگ با بیش از 150 کارمند و سازمان های کوچک بوده است با این فرض که نیروی انسانی و تفاوتهای موجود در فرهنگ سازمانی و رهبری می تواند تأثیر قابل ملاحظه ای بر نحوه درک ابعاد هوش سازمانی و عملکرد آنها داشته باشد. نتایج تحقیق نشان داده است که فقط 13 درصد کارکنان شرکتهای بزرگ و متوسط با مفهوم هوش سازمانی آشنا بوده اند و کارکنان شرکتهای کوچک اصلاً این مفهوم را نمی شناخته اند. با این حال تحلیل داده های به دست آمده نشان داده که هوش سازمانی درحد متوسط و بالاتر بوده است.
  • تحقیقی با عنوان ضریب هوش سازمانی؛ ایده قرن21، راهنمای هوشمند بقاء برای مدیران توسط (Mendelson et al.,2007) انجام گرفت که نشان داده شد هوش سازمانی تأثیر قوی بر عملکرد مالی سازمانها دارد.
  • تحقیقی با عنوان مدیریت دانش و هوش سازمانی : اهمیت یکپارچگیتوسط (Richard et al., 2005) انجام شد که هدف آن ارائه یک تحلیل از تفاوت هوش سازمانی و مدیریت دانش و پایه گذاری یک چارچوب برای ارتباط آن با زمینه های دیگر در محیط کار بود. قلمرو تئوریک آن تمایز بین هوش سازمانی و مدیریت دانش بود. روش این تحقیق مطالعات اسنادی بود. یافته های آن نشان داد که:

-         اثربخشی هوش سازمانی بر مبنای توسعه و ارتقاء دانش و بهبود مدلهای روانی و درک تصمیم گیرندگان از یکپارچگی آنها افزایش می یابد.

  • پژوهشی با عنوان ارزیابی هوش سازمانی شرکت های استرالیایی توسط (Albrecht, 2003) انجام  شده است. در این بررسی حدود 100 شرکت مورد ارزیابی قرار گرفتند و نتایج هوش سازمانی آنها در هفت بعد ارائه شد که میانگین این هفت بعد به طور جداگانه از حداقل 88/2 تا 09/3 بود.

 با جمعبندی قسمت پیشینه تحقیق،به این نکته پی می بریم که: ابعاد ساختاری سازمان (رسمیت و تمرکز) با مؤلفه هایی همچون خلاقیت، خلق و انتقال دانش یا به طور کلی مدیریت دانش، یادگیرندگی سازمانی، مقاومت کارکنان در مقابل تغییر و . . . که به تشبهی، ابعادی از هوش سازمانی هستند ارتباطی معنادار و معکوس دارند و هوش سازمانی نیز با مدیریت دانش، رهبری تحول آفرین، یادگیرندگی سازمانی ارتباط معنادار و مستقیم دارد.

 

 



[1] - Physical structure

[2] - Procedural structure or formal structure

[3] - Patterned structure or informal structure

[4] - Organizational dimensions

[5] - Structural dimensions

[6] - Contextual dimensions

[7] - complexity

[8] - Horizontal Differentiation

[9] - Vertical Differentiation

[10] - Span of control

[11] - Differentiation Spatial

[12] Formalization

[13] Centralization

[14] Adhocracy

[15] Organizational Intelligence

[16] Product Intelligence

[17] Process Intelligence

[18] Organizational Memory

[19] Organizational Cognition

[20] Organizational Learning

[21] Organizational Communication

[22] Organizational Inference

[23] Stakeholder Relations

[24] Strategic Pocesses

[25] Organizational IT Systems

[26] Achieve Purpose

[27] Value Creation

[28] Creating Alternatives

[29] Continual Learning

[30] Understand the Environment

[31] Embracing Uncertaintty

[32] Outside-in Strategic Perspective

[33] Systems Thinking

[34] Mobilize Resources

[35] Disciplined Decision Making

[36] Alignment & Empowerment

[37] Open Information Flow

[38] Collective Stupidity

[39] Learned

[40] Designed-in

[41] Entropy

[42] Syntropy

[43] Smart Gap

[44] Knowledge Workers

[45] Data Workers

[46] Talent War

[47] Strategic Vision

[48] Shared Fate

[49] Apetite for Change

[50] Heart

[51] Alignment and Congruence

[52] Knowledge Deployment

[53] Performance Pressure

[54] Thought Leaders

[55] Communities of Interest

[56] Ad - Hocracies

[57] Knowledge Platforms

[58] Stategic Conversation

[59] External Information Awareness

[60] internal Knowledge Dissemination

[61] Effective Decision Architecture

[62] Organizational Focus

[63] Continuous Innovation

[64] Culture of Meritocracy

[65] Incentive Program

[66] It is one's duty to dissent

[67] Use of Technology in the Workplace

[68] Flat organization Structure

[69] Values if the organization

[70] Incentives and Rewards

[71] Right People

 

بت‏ و بت پرستی

0
0

مقدمه :

مراد از"بت"، بت های ظاهری و مادی است که در قرآن با دو واژة "صَنم" و "وَثن" یاد شده است. جثّه و هیکل بت از جنس نقره، مس یا چوب است که بت پرستان جهت تقرب به خدا، آن ها را وسیلة عبادت قرار میدادند.بت ها، متناسب با جنس و نوع ساخت، اسامی خاصی داشته اند؛ مثلاً به سنگ های صاف و بی شکل، "انصاب"، به سنگ های تراشیده و منقوش، "اوثان" و به بت های ریخته شده از زر و سیم یا تراشیده شده از چوب، "اصنام" می گفتند.

شروع بت پرستی از کجا بود؟

طبق نقل تاریخ، بت‏پرستی از زمان«یارد» شروع شد،«یارد» فرزند مهلائیل است. مادرش «سمعن‏» دختر «براکیل بن محویل بن خنوخ بن قین بن آدم است. «یارد» چهار صد و شصت‏سال با آدم(ع) فاصله دارد و بت‏ها در زمان او به وجود آمدند. طبق بعضی از روایات، بت‏پرستی قبل از نوح سابقه نداشت و قوم نوح آن را به وجود آورد . مساله از این جا آغاز شد که در فاصله زمان آدم و نوح مردانی صالح زندگی می‏کردند؛ شیطان از علاقه مردم سوء استفاده کرد و آن ها را به ساختن مجسمه بزرگان و گرامیداشت آن‏ها فراخواند. چیزی نگذشت که نسل‏های بعد رابطه تاریخی این موضوع را از یاد بردند و تصور کردند این مجسمه‏ها موجوداتی محترمند و باید پرستش شوند . به این ترتیب، به پرستش بت‏ها سرگرم شدند . نوح (ع) در مقابل این انحراف و بت‏پرستی ایستاد. در میان قوم حضرت نوح(ع) مردان صالحى (به نام­های "وَدّ"، "سُواع"، "یَغوث"، "یَعوق" و "نَسر") بودند که مردم به آنها اظهار علاقه مى‏کردند، شیطان از علاقه ی مردم سوء استفاده نموده و بعد از مرگ آن مردان، مردم را تشویق به ساختن مجسمة آن بزرگان و گرامى داشت آن مجسمه‏ها کرد. رهبران گمراه، مکری عظیم به کار بردند و گفتند دست از خدایان و بت‏های خود برندارید؛مخصوصا بت‏های «ود»،«سواع‏»،«یغوث‏»،«یعوق‏» و «نسر» را رها نکنید. به نقلی، این 5 بت‏ به عرب جاهلی منتقل شد و هر قبیله‏ای یکی از آن‏ها را برای خود برگزید . بت «ود» ، متعلق به طایفه «بنی کلب‏» ، در دومة الجندل قرار داشت . بت «سواع‏» ، متعلق به قبیله هذیل، در سرزمین رهاط بود . بت «یغوث‏» به طایفه بنی قطیف تعلق داشت . بت «یعوق‏» برای طایفه همدان بود؛ و «نسر» به طایفه ذی الکلاع از قبایل حمیر تعلق داشت .

بت پرستی چه زمانی و توسط چه کسی در مکّه آغاز گردید؟

بعد از آن که قبیله خزاعه تولیت خانه خدا را به عهده گرفت اولین کس از آنها که تولیت خانه را داشت عمرو بن لحى بود. نام لحى ،حارثه بن عامر بود. عامر، دین ابراهیم را تغییر داد و دگرگونه کرد و مردم را به پرستش مجسمه‏ها برانگیخت. وى به شام رفت و گروهى را دید که پرستش بتان می کردند و بتى به او دادند که روى کعبه نصب کرد. او بتان بسیار در اطراف کعبه نصب کرد و بت‏پرستى در عرب رواج گرفت و دین حنیف منسوخ شد.

برخى از مورخین نقل کرده اند: زمانى عمرو بن لحى براى انجام کارى از مکه به شام رفت و چون به سرزمین بلقاء و شهر «مآب» رسید، مردم آنجا را که از عمالقه و اولاد عملاق- یا عملیق- بن لاوذ بن سام بن نوح بودند دید که بتهائى را مى‏پرستند، پرسید: اینها چیست که شما آنها را مى‏پرستید؟ گفتند: اینها بتهائى است که ما هر گاه باران بخواهیم از آنها در خواست می کنیم و اینها براى ما باران مى‏فرستند، و هر گاه کمک بخواهیم آنها را بمدد مى‏طلبیم و یاری مان می کنند! عمرو بن لحى گفت: اگر ممکن است یکى از آنها را به من بدهید تا به سرزمین عرب ببرم و آنان نیز مانند شما آن را پرستش کنند. پس بت هبل را به او دادند، و عمرو آن را به مکه آورده و مردم را بپرستش و تعظیم آن وادار کرد.

بت های معروف در طول تاریخ بت پرستان:

قرآن بت معروف قوم حضرت الیاس(ع) را "بَعل" معرفی کرده و گفته شده: این بت بزرگ، از جنس طلا بوده که چهار صورت داشته و دارای چند خدمتکار است و شهر "بعلبک" لبنان نیز منسوب به آن است. اما سه بت مشهور عرب به نام­های "لات" متعلّق به قبیله ی ثقیف، "عزّى"  متعلق به قبایل بنى سلیم،"منات" براى قبیله ی قدید بود؛ البته بت های دیگری نیز بودند، مانند: "اساف"، "نائله" و "هُبَل" که مورد پرستش اهل مکّه قرار گرفتند. اعراب بت "اساف" را در کنار حجرالاسود، بت "نائله" را در نزدیکى رکن یمانى و بت "هبل" را که هجده ذراع طول داشت و بزرگترین بت عرب بود، در بالاى کعبه نصب کرده بودند.

ریشه های اصلی گرایش به بت ها :

1. جهل:بنی اسرائیل بعد از دیدن چندین معجزة الهی به دست حضرت موسی(ع)، باز ایمان نیاورده و به پیامبر خدا گفتند: برای ما  بتهایی بساز که آنها را عبادت کنیم.بت پرستان جاهل با وجود اینکه میدانستند، بت ها دوامی نداشته و از بین می روند و مالک هیچ چیزی حتی نفع و ضرر خود نیستند، باز آنها را تعظیم و تکریم می­کردند خدای متعال خطاب به قوم موسی می­فرماید:«إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون»‏«شما جمعیتى جاهل و نادان هستید.»

 یعنی با روشن بودن این مطلب که هیچ واسطه­ای بین خدای یگانه و این بت­ها نیست و خدای با این عظمت که هیچ مثل و مانندی ندارد، جاهلانه است که معنای عالی الوهیت را به این تمثال­های سنگی، چوبی، نقره­ای و طلایی حمل کرد. جهل بت­پرستان از چند جهت بود، از یک سو نسبت به خدا و ذات پاکش و این­که هیچ­گونه شبیهی براى او تصور نمى‏شود، جهل داشتند؛ از سوى دیگر جهلشان به علل اصلى حوادث جهان بود که گاهى سبب می­شد حوادث را به یک سلسله علل خیالى و خرافى از جمله بت، نسبت دهند و از سوى سوم جهل به جهان ماوراء طبیعت است که جز مسائل حسّى را نمى‏بینند و باور نمى‏کنند؛ مثلا قطعه سنگى را از کوه جدا کرده و بخشی از آن را در ساختمان منزل خود مصرف می­کردند و با بخشی دیگر، مجسمه­ای ساخته و در برابر آن سجده نموده و مقدّرات خویش را به دست او می­سپردند که این عین جهالت است.

 

2. تقلید کورکورانه: بت پرستان جاهل، از اجداد جاهل و گمراه خود تقلید می کردند و ملاک صحت کار خود را عمل پدران و پیشینیان خود میدانستند، و در برابر نهی پیامبران الهی از عبادت بت ها، جوابشان این بود که ما پیرو آباء و أجداد خود هستیم و آنچه پدرانمان عبادت میکردند، ما نیز عبادت می کنیم؛ درحالیکه عقل صحیح اجازه نمی­دهد که انسان به کسی که از علم بهره‏اى ندارد، مراجعه نموده و هدایت و راهنمایى او را که در عین گمراهى است، بپذیرد؛ بنابراین تقلید جاهل از جاهلى که حقیقتا جاهل است، مذموم است و این نوع تبعیت، کورکورانه و در نهایت جهالت است.خدای متعال در آیات متعدد، متعرض این نوع جهالت و تقلید بت پرستان شده و آنها را به شدت توبیخ کرده است:«وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَوَلَوْ کانَ آباؤُهُمْ لایعْقِلُونَ شَیئاً وَ لایهْتَدُون‏»«و هنگامى که به آن­ها گفته شود: از آن­چه خدا نازل کرده است پیروى کنید، مى‏گویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروى مى‏نمائیم، آیا نه این است که پدران آن­ها چیزى نمى‏فهمیدند و هدایت نیافتند؟!»

پندار مشرکان بر نفع بت ها:

گمان بت پرستان بر این بود که بت ها، برای آنها منافعی دارند که برخی از این پندارها را بر اساس آیات قرآن به اختصار بیان می کنیم:

الف.شفاعت: تصور بت پرستان این بود که بت­ها نزد خدا تقرّب دارند و در امور دنیوی، آن­ها را شفاعت می­کنند:«هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّه‏»«مى‏گویند: اینان(بت­ها) شفیعان ما، نزد خدا هستند» یعنی بت ها از خداى تعالى درخواست می­نمایند تا کارهای مهم ما را به سامان رسانند، یا اگر فرضا بعث و حشری در کار باشد، چنان­چه اعتقاد مؤمنان است، از خداى تعالى برای ما درخواست نجات از عذاب آخرت را میکنند.

ب.عزت: بت پرستان به غیر خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده بودند؛ به­ این گمان که بت ها سبب عزّت آنها شده و با این وسیله نزد حق تعالى ارجمند شده و مقام والایی به دست می آورند. در حقیقت پندارشان این بود که اگر با یک خدا عزّت می یابند، با خدایان بیشتر، عزّت بیشتر پیدا می کنند، که قرآن می فرماید:«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیکُونُوا لَهُمْ عِزًّا» «آنها غیر از خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده‏اند، تا مایه­ی عزتشان باشد»

ج.نصرت: عبادت بت ها از ناحیه ی بت پرستان بر این امید بود که آنها را یارى کنند؛ زیرا بر این باور غلط بودند که تدبیر امورشان به این خدایان واگذار شده و خیر و شرّشان هر چه هست، در دست آن­هاست؛ به همین جهت، خدایان ناتوان (بت ها) را عبادت مى‏کردند تا با این عبادت، آنها را از خود راضى کرده و بر آنان خشم نگیرند و نعمت را از ایشان قطع نکرده و بلا و مصیبتی بر آنان نازل نکنند: «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ»«آنها غیر از خدا معبودانى براى خویش برگزیدند به این امید که از سوى آنها یارى شوند (و مورد حمایت بتان قرار گیرند)»

 أبعاد ضعف و حقارت بت­ها از نگاه قرآن:

قرآن کریم در مقام مبارزه با شرک و بت پرستی، اول ادعا و اتهام آنها را نسبت به ساحت مقدس قرآن و پیامبر اسلام بی پایه خوانده، سپس با منطقی روشن و قاطع مشرکان را به محاکمه کشانده است:«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لایَخْلُقُونَ شَیئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لایمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لانَفْعاً وَ لایمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاحَیاةً وَ لانُشُوراً»«آنان غیر از خداوند معبودانى براى خود برگزیدند، معبودانى که چیزى را نمى‏آفرینند؛ بلکه خودشان مخلوقند، و مالک زیان و سود خویش نیستند و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند.»یعنی مشرکان خدایان خشک، ناتوان، توخالی و دور از تمام شئونات الوهیت را که از جمله­ی آن صفت خالقیت است، می پرستند؛ و قرآن در نفی خالقیت بت­ها به خلقت مگس مثالی زده و می فرماید: اگر دست به دست هم بدهند، نه اینکه مگسی را نمی­توانند بیافرینند، حتی اگر مگس چیزی را از آنها برباید، قدرت پس گرفتن آن را ندارند؛ و در این زمینه هم مشرکان عاجزند و هم بت ها که معبودان آنهاست. دلیل نفی خالقیت از بت­ها، مخلوق بودن آنهاست؛ چون خداوند در آیه ی قبل وجود فرزند را از خودش نفی کرده و اگر فرزندی برای خداوند بود، به ناچار باید از او متولد می­شد و دیگر نمی­توانست مخلوق باشد؛ در حالیکه خالقیت در خداوند منحصر شده و غیر خدا باید مخلوق باشند نه خالق. نکته ی بعدی اینست که بت ها مالک نفع و ضرر خودشان نیستند، و لازمه­اش اینست که به طریق اولی قادر به نفع و ضرر عبادت کنندگان نیستند؛ پس مالک تصرف به احوال دیگران نیز نمی­توانند باشند. البته ضعف­های دیگری نیز در قرآن بیان شده، از جمله: نفی شفاعت بت­ها، نفی مالکیت رزق و روزی، و غیره که به برخی از آنها در همین مقاله اشاره شد؛ اما تفصیلشان در این مقاله نمی­گنجد.

راهکارهای قرآن بر هدایت بت پرستان:

1. توجه دادن به توحید و یگانگی: خدای متعال نه تنها به بت­پرستان منحرف، بلکه به تمام مخلوقات تأکید می کند که غیر از خدای واحد، خالقی نیست و روزی آسمان­ها و زمین دست اوست؛ پس تنها معبود نیز خدای یکتاست که عبادت مطلقا باید متوجه او باشد.

«هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیرُاللَّهِ یرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ»«آیا خالقى غیر از خدا وجود دارد که شما را از آسمان و زمین روزى دهد؟ هیچ معبودى جز او نیست، با این حال چگونه به سوى باطل منحرف مى‏شوید.» و در آیات بعد در نهی از پرستش مخلوق و توجه دادن به پروردگار یگانه، مثل و مانند قرار دادن را برای خداوند نفی کرده و با این بیان، فطرت انسانها را بیدار کرده که تنها، آفریدگار یگانه و قادر شایسته ی الوهیت و پرستش است، و هرگز نظیر و شریکی نداشته و نخواهد داشت‏:«...فَلاتَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»«براى خدا شریک­هایى قرار ندهید، درحالى­که مى‏دانید (هیچ یک از این شرکاء و بت­ها نه شما را آفریده‏اند و نه شما را روزى مى‏دهند).»

 2. توجه دادن به مالکیت حقیقی: خدا به مسیحیان که قائل به الوهیت حضرت عیسی(ع) بودند، گوشزد می­کند که شما مى‏دانید، مسیح(ع) خود با تمام وجود دارای نیازهاى بشرى است و مالک سود و زیان خویش هم نیست، تا چه رسد به اینکه مالک سود و زیان دیگران باشد: «قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لایمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لانَفْعاً...»«بگو آیا جز خدا چیزى را مى‏پرستید که نه مالک زیان شماست و نه سود شما...»

 چون در میان مسیحیان رواج دارد که در برابر مجسمه ی حضرت مسیح، تا سرحد پرستش و خضوع مى‏کنند؛ درحالیکه ایمان به الوهیت مسیح در حقیقت، یک نوع بت پرستى است، نه خدا­پرستى؛ یعنی اگر کسی حضرت مسیح را با تمام عظمتی که دارد و جزو پیامبران اولوالعزم الهی است،  خدای خود بداند و قائل به الوهیت او شود، جهل و اشتباه بزرگی مرتکب شده، چه رسد به اینکه مجسمه­های دست ساخته­ی خود را دارای مقام الوهیت بدانند.

3. توجه دادن به دعوت رسولان: خدای تبارک خطاب به پیامبر اسلام می­فرماید:«وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یعْبَدُونَ»«از رسولانى که قبل از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از خداوند رحمان، معبودهایى براى پرستش آنها قرار دادیم؟!»یعنی اگر از آنان این سؤال را بپرسى، در جواب خواهند گفت: ما چنین دستورى (بت پرستی) به آنان نداده‏ایم، و آنان را به پرستش چنین خدایانی وادار نساخته‏ایم. چون اولین دعوت تمام پیامبران الهی، دعوت به توحید بوده و غرض اصلى از ارسال رسولان همان توحید است و بقیه­ی دستورات، متفرّع بر همین توحید است‏.

 عاقبت بت ها و بت پرستان:

بت پرستان، عاقبتی دردناک در پیش دارند و آن جهنم سوزان است. بت­پرستان امید داشتند که بت­ها نزد خدا برایشان شفاعت کنند، اما بر خلاف تصور آنها، خداوند بت پرستان را با بت هایشان در آتش جهنم قرین ساخته، به گونه­ای که در آخرت، چیزى نزد بت پرستان مبغوض تر از این معبودهاى باطلشان نخواهد بود:«إِنَّکُمْ وَ ماتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ­اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُون»‏«شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید، هیزم جهنم خواهید بود و همگى در آن وارد مى‏شوید.»

بت / بت پرستی:

 بُت در لغت. تندیس ساخته از سنگ،  چوب، عاج یا فلز، به شکل انسان یا حیوان یا ترکیبی از این دو (مانند سر فیل یا خوک با تنة انسان ) و بندرت چیزهای دیگرکه مشرکان آن را به جای خدا پرستش کنند. در وندیدادِ اوستا سه بار از دیوی به نام «بوئی تی دَئِوَ» نام برده شده که ، به فرمان اهریمن ، سالار دیوان و به سرکردگی دروج و دو دیو دیگر، مأمور کشتن زردشت شدند، اما پیامبر با سرودن دعای اَهُو نَوَر آنان را ترساند و به اعماق زمین گریزان کرد. این نام در گزارش پهلوی وندیداد به صورت «بُود دیو » یا «بوت دیو» درآمدهو در کتاب دینکرد. به همین لفظ و معنی و مناسبت و در بخش دوازدهم بندش، که به شرح بدکرداری بیش از سی تن از دیوان و دروجان اختصاص دارد، برجای مانده است . اگر این توضیح بُندهش : «بوت دیو آن است که او را به هندوستان پرستند و روان او در بوداها مقیم و مهمان است »، درست و مستند باشد. به احتمال قوی «بوئی تی » اوستایی و «بوت /بود» فارسی میانه و «بت » فارسی دری ، برابرهای نام بودای سانسکریتی هستند. البته منظور از دیو در این موارد آن گروه از خدایان هندو ایرانی هستند که در دوران پیش از زردشت پرستش آنان معمول بوده و زردشت آنها را ممنوع کرده است و در نتیجه بعداً موجودات اهریمنی به شمار آمده اند. این واژه که بندرت در زبانهای فارسی میانه ، پارتی ، و فارسی میانه مانوی به کار رفته به صورت نوشتاری بوت BWT و با تلفظ d ¦ bu به معنی بودا و در متون سغدی بفراوانی به صورت مکتوب ـ /PWT ـ bwt دیده می شود. به احتمال قوی واژه بوت / بود/ بت از صورت سغدی بودایی PWT به زبان دری رفته و به جای واژة اُزْدِس ( s ¦ uzde ) به معنی «صنم » تعمیم یافته است ، زیرا در متون فارسی میانة زردشتی همه جا واژة ازدس برای بُت به معنی «صَنَم » و «وَثَنْ» به کار رفته و همة ترکیبات آن نیز مانند ازدس زار (= بتکده )، ازدس پرست ، ازدس پرستیه / ازدس پرستشنیه با این واژه ساخته شده است و این لفظ در متون فارسی دری دیده نمی شود؛ از سوی دیگر به نقل ابن ندیم. از ابن مقفّع و حمزة اصفهانی از زردشت بن آذر خور. زبان فارسی میانه پس از انتقال به مشرق. ایران (خراسان ) بیش از همة زبانها و گویشهای شرقی از زبان مردم بلخ واژه به عاریت گرفته است و سرزمین بلخ و بخارا بیش از دیگر نقاط ایران محل نفوذ و گسترش دین بودا و موضع دیرها و بتکده های بودایی بوده است ؛ چنانکه معبد نوبهار بوداییان ، که نزد مسلمانان بسیار مشهور بوده و ابن فقیه مشروحاً آن را وصف کرده و پرده داری آن با خاندان برمکی بوده ، نزدیک این شهر جای داشته است. با توجه به اینکه در خط سغدی ، که آثار بودایی به آن نوشته شده است ، تنها حروف صامت ثبت می شود و این خط مانند خط پهلوی تاریخی است و حاکی از تلفظی قدیمتر از تلفظ زمان تحریر است ، احتمالاً این واژه در زبان بلخی نیز بوت یا بود خوانده می شده است .

واژه بُت در عربی به صورت بدّ (جمع آن : بَدَده ) معرّب شده و به سه معنی متفاوت به کار رفته است. بندرت به معنی بتکده مؤلف اخبار الصّین والهند نیز بتی را بدّ می خواند که در هند پرستیده می شود. دمشقی در کتاب خود به نام نخبة الدهر فی عجایب البرّ و البحر، بت سومنات را، که نزد مسلمانان شهرت داشته و سعدی در بوستان از آن داستانی خیالی پرداخته است ، بدقت وصف کرده و به تندیس اصلی آن ، مرکّب از دوسنگ ، نام بدّ (= بودا) را داده است که شکل اعضای تولید مثل نر و ماده را مجسم می سازند. در قرآن و منابع اسلامی . در عربی ، اگر بت پیکری از چوب یا فلز و به شکل انسان یا حیوان باشد، «وَثَن »، وچنانکه صورتِ بدون پیکر باشد «صنم » نامیده می شود. واژه های «نُصُب » و «انصاب » نیز برای بت به کار رفته است (برای تفاوتهای معنایی این واژگان رجوع کنید به صنم * ؛ وثن * ؛ انصاب * ؛ نیز رجوع کنید به مبارک بن محمد ابن اثیر، مرتضی زبیدی ، ابن منظور، ذیل «صنم » و «وثن » راغب اصفهانی (ذیل «صنم ») از برخی حکما نقل کرده که هر عامل باز دارنده از خدا خود نوعی بت است ، همچنانکه صلیب را نیز وثن خوانده اند. بنابر روایتی که از عدّی بن حاتم نقل شده، او با صلیب بر گردن خدمت پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم رسید و حضرت فرمود: «این وثن را از گردن خود دور افکن ». در قرآن ، واژه های «اصنام » (جمع صنم ) پنج بار، «اوثان » (جمع وثن ) سه بار، نصب دوبار، «انصاب » یک بار به کار رفته است (عبدالباقی ، ذیل همان واژه ها). از واژه هایی چون آلهه ، تماثیل ، اولیاء، اَنْداد، م'اتَنْحِتُون (آنچه می تراشید)، شُرکاء، شُفَعاء، شُهَداء نیز معنای بت اراده شده است.

 

گفتنی است که قرآن کریم، در انتقاد از بت پرستی ، اساساً منظورش مشرکان عرب بوده ، و از این دیدگاه به ذکر نکاتی از تاریخ بت پرستی نیز پرداخته است . از قرآن کریم چنین برمی آید که گرایش به بت پرستی ، از زمانی نزدیک به عصر حضرت نوح علیه السّلام وجود داشته است ، اما از زمانهای پیشتر سخنی نمی گوید. بنابر آیة 23 از سورة نوح ، قوم او پنج بت ، به نامهای وَدّ، سُواع ، یَغوث ، یَعوق ، نَسْر، داشتند و دربرابر دعوت حضرت نوح علیه السّلام مصرّانه از رها کردن پرستش آنها سرباز می زدند. فخررازی نیز، به نقل از ابویزید بلخی ، قدمت بت پرستی را با استناد به این آیه از زمان حضرت نوح علیه السّلام می داند، اما برخی مفسّران آغاز بت پرستی را به زمانی پس از حضرت آدم و پیش از حضرت نوح علیهماالسّلام و به القای شیطان نسبت داده اند و گفته اند که او این پنج بت را به نام فرزندان آدم ساخت ؛ بدین ترتیب که با مرگ هریک از آنان تندیسی به شکل او برای بازماندگانش می ساخت و همین سبب شد که نسلهای بعد بتدریج به پرستش آنها بپردازند. دربارة تسمیة این پنج بت قول دیگری بر آن است که نام مردم عابد و صالحی بوده که در دورة میانة آدم و نوح علیهماالسّلام می زیسته اند و چون مردم در عبادت آنان را سرمشق قرار دادند، شیطان پس از مرگ ایشان مردم را فریفت تا صورتهایی شبیه آنان بسازند، سپس در نسلهای بعد این سنّت را به بت پرستی تبدیل کرد. ابن عباس نیز با اندک تفاوتی شروع بت پرستی را به شیطان و زمان نوح علیه السّلام نسبت داده است . در این میان مسعودی (ج 1، ص 44) روایتی آورده که پیدایی بت پرستی را در زمانی دیرتر از حضرت نوح علیه السّلام می داند. برخی دیگر از مؤلّفان نخستین پایه های بت پرستی را به یکی از پسران قابیل ، پس از درگذشت آدم علیه السّلام نسبت داده اند.

طبق روایتی از حضرت علی علیه السّلام نخستین سرزمینی که در آن بت پرستیده شد، بابِل بود. روایت مفضل بن عمر، امام صادق علیه السّلام در محلّی کنار مسجد کوفه جای بتهای یغوث ، یعوق و نسرِ قوم نوح علیه السّلام را به او نشان داده است. براساس برخی روایات ، شیطان این بتها را که در طوفان نوح زیر خاک و گل مدفون شده بودند، بار دیگر برای مشرکان عرب آشکار ساخت. از قول کسانی نقل کرده که باقی ماندن این بتها بعید می نماید و مقصود این است که نام آنها دوباره زنده شد. پس از این ، سخن از بت پرستی قوم عاد * است که در سرزمینی میان عمان و حَضْرَموت یمن سکونت داشتند. و هود * علیه السّلام برای دعوت این قوم مبعوث شد. آنگاه قرآن از بت پرستی قوم ابراهیم علیه السّلام سخن می گوید. در زمان آن حضرت ، بابِل از مراکز بت پرستی بود و بتخانه ای بزرگ با بتهای فراوان در آن برپا شده بود و کسانی ، از جمله آزر * (پدر یا عموی حضرت ابراهیم علیه السّلام ) بت تراش بودند. ابراهیم نیز ناگزیر او را رها کرد وبه بیت المقدس رفت. به روایت قرآن کریم ، حضرت ابراهیم علیه السّلام با پرستندگان خورشید و ماه و ستارگان نیز مناظراتی داشته که مقوله ای جدا از بت پرستی است. به نظر برخی مفسران چهارمین اشارة قرآن به بت پرستی مصریان در روزگار حضرت یوسف علیه السّلام است . آنان جملة حضرت یوسف علیه السّلام را خطاب به زندانیان همراهش «...أَاَرْبابٌ مُتَفَرَّقُونَ خَیْرٌ...» اشاره به این می دانند که آنها خدایانی از سنگ و چوب ساخته بودند. البته فخررازی گفته است که ایشان ارواح فلکی را می پرستیدند. بعلاوه ، در برخی روایات تاریخی از تمثالی که معبودِ همسر عزیز مصر بوده سخن گفته اند، هرچند در قرآن به این موضوع اشاره نشده است. قرآن کریم در گزارش مبارزات حضرت موسی علیه السّلام با فرعون ، به بت پرستی مصریان اشاره ، و اعتراض اشراف قومِ فرعون به او را نقل کرده است که چرا اجازه می دهد موسی علیه السّلام پرستش او و خدایانش را رها سازد. به گفتة مفسّران ، فرعون بتهایی به شکل برخی موجودات چون گاو، که از یاقوت ساخته شده بود، می پرستید و مردم نیز به قصد تقرّب به او بت می پرستیدند. برخی گفته اند که فرعون گاوپرست بود و مردم را به گاوپرستی امر می کرد و حتی گاوپرستیِ او زمینه ای برای سامری شد تا بت خود را به شکل گوساله بسازد. با آنکه فرعون خود را «اِله » خوانده است، الوهیتش به معنای حکمرانی بر مردم بوده است و نه بت بودنِ خود او، زیرا اساساً بت به زندگان اطلاق نمی شود. در قرآن همچنین آمده است که بنی اسرائیل پس از ترک مصر در مسیر خود به گروهی بت پرست رسیدند و از موسی علیه السّلام خواستند که برای آنان بتی بسازد. موسی آنان را اندرز داد، ولی سودی نبخشید. سپس هنگامی که موسی به میعاد خداوند رفت ، در غیاب او سامری از زیورآلات خود و مردم ، مجسمة گوساله ای ساخت که صدای گاو داشت و بر اثر آن ، بسیاری از بنی اسرائیل بت پرست شدند .این گزارش قرآن از شایع بودن بت پرستی در میان قوم موسی خبر می دهد. در مآخذ تاریخی نیز به استناد عهد عتیق از بت پرستی یهودیان در زمانهای پس از سلیمان سخن رفته است.در قرآن کریم دربارة بت پرستیِ قوم ثَمود آمده که خداوند حضرت صالح را برای هدایت آنان گسیل داشت. آنان در سرزمینی میان مدینه و شام مقیم بودند و هفتاد بت داشتند.

مردم عرب در آغاز، موحِّد و بر دین ابراهیم و اسماعیل علیهاالسّلام بودند. براساس حدیثی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم و به گفتة مؤلّفان و مورّخان ، عَمروبن لُحیّ نخستین کسی است که با سلطه اش بر حجاز بت پرستی را در میان عرب رواج داد بود و در سفری به شام ، با بت پرستی آشنا شد و برای نخستین بار بتی را از آنجا به حجاز آورد و از همان زمان پرستش بت در میان عرب معمول شد. برخی نخستین کس را «ابوکبشة » و برخی نیز رواج بت پرستی را درمیان عرب ، امری تدریجی و خودبخود دانسته اند. بدینگونه که پس از سکونت حضرت اسماعیل علیه السّلام در مکّه و بسیارشدنِ فرزندانش ، مکّه برای آنان تنگ شد و ناگزیر به اطراف کوچیدند. هنگام خروج ، هریک از آنان قطعه سنگی از حرم را برای بزرگداشت و دلبستگی به حرم با خود بردند و آن را طواف می کردند تاکم کم معبود آنان شد. اما از آنجا که هنوز آثاری از دین ابراهیم در میانشان باقی مانده بود، بیت اللّه را محترم می شمردند و طواف ، سعی میان صفا و مروه ، وقوف در عرفه و قربانی را نیز به جا می آوردند.

آغاز نامگذاری بتها را به هُذَیل بن مُدرِکَه نسبت داده اند. او بت سُواع را برای بنی لِحیان در سرزمین ینبُع ، بت ودّ را برای قبیلة کَلب در وادی دَوْمَة الْجَنْدَل ، بت یغوث را برای طایفة مَذحِج و اهل جَرَش اختصاص داد. بر طایفة خَیوان نزدیک صنعاء بت یعوق ، و بر قبیلة حِمیَر و حُصَین در سرزمین یَلخَع بت نَسر را برگزید. همچنین طایفة حمیر در صنعا بتخانه ای داشتند. اشاره شد که برخی گفته اند این نامها، متعلق به همان پنج تن بتی است که در زمان حضرت نوح علیه السّلام آنها را می پرستیدند و به عرب منتقل شد.

 

پس از این بتها، بت منات * از کهنترین بتهای عرب به شمار می آمد، سپس بتهای لات * و عُزّی * که نامشان در قرآن آمده است و بت هبل * . دو بت سنگی دیگر در مسجدالحرام به نامهای اِساف و نائِله ، بترتیب ، در برابر حجرالاسود و رکن یمانی قرار داشتند که با ورود پیامبراکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم به مکه (سال هشتم ) همه سرنگون و شکسته شدند؛ حتی تصویر پیامبران و فرشتگان ، که بر دیوارهای درون بیت اللّه بود، از میان برداشته شد. اهالی شمال حجاز نیز بتی به نام صُلَم داشتند که در حدود 600 ق م آن را می پرستیدند. بتهای عرب عبارت بودند از: ذوالخَلَصه ، که با تاجی آذین شده بود و در تباله ، میان مکه و مدینه ، جای داشت ؛ سعد در ساحل جدّه که تخته سنگی بلند بود؛ ذوالکفین متعلق به طایفة اوس ؛ ذوالشَری بت بنی حارث ؛ نُهْم بت قبیلة مُزَینه ؛ عالُم بت بنی اَزْد، سعیربت قبیلة عنزه ؛ عُمیانس بت قبیلة خولان ؛ اقیصر بت اهل شام که در برابر آن حج می گزاردند؛ فلس بت قبیلة طَی ، که حضرت علی علیه السّلام آن را نابود کرد؛ و یعبوب بت دیگر همین قبیله برخی بت پرستان را که بتهایی به شکل ستارگان می ساختند نباید با ستاره پرستان یکی دانست . در کتابهای کلام و ملل و نحل نیز عموماً بت پرستان (عبدة الاصنام ) غیر از ستاره پرستان (عَبَدة الکواکب ) معرّفی می شوند. البته این بت پرستان را از آنرو که ستارگان را پرستش می کردند. می توان در گروه ستاره پرستان دانست ؛ ولی همة ستاره پرستان برای ستارگان بت نمی ساختند. دمشقی در معرّفی صابئیان می گوید که آنها دو گروه اند؛ یکی از این دوگروه بت پرستند و به اعتقاد آنها بتها نماد جنبة روحانی ستارگان اند.

انگیزه ها و عوامل بت پرستی . قرآن کریم بر بت پرستی اقوام پیشین تصریح می کند، بدین معنا که آنها پیکرهایی را به دست خود می تراشیدند و همانها را می پرستیدند. تعبیراتی چون «أتَعْبُدُونَ م'اتَنْحِتونَ» (آیا آنچه را  به دست خود می تراشید، می پرستید!؛ صافّات : 95)؛ «ماهذه التماثیلُ الّتی أنْتُمْ لَه'ا عاکفونَ» (این پیکرها که شما در برابر آنها کرنش می کنید چیستند؟؛ انبیاء:52)؛ «قالوُا نَعْبُدُ أصناماً» (گفتند بتهایی را می پرستیم ؛ شعراء:71) که از زبان پیامبران حکایت شده ، بر وقوع پرستش بتها دلالت دارد. اما به نظر برخی محقّقان و مفسران ، از جمله ابوزید بلخی بنابر نقل فخررازی با اینکه نادرستی اعتقاد به خداییِ بتها بدیهی است و هیچکس بتی را که از قطعه ای چوب یا سنگ ساخته شده ، خالق جهان نمی داند، این پدیده از دیرزمان در بیشتر نقاط زمین رایج بوده و قرنها استمرار داشته است . ازینرو آنان کوشیده اند انگیزه های آغازین بت پرستی را به گونه ای توضیح دهند که دستِکم با بداهت عقلی ناسازگار نباشد؛ هرچند که بُطلان آن در تحلیل عقلی اثبات شود. مسعودی، فخررازی، ابن قیّم جوزیّه، شهرستانی ومحمود شکری آلوسی بیشتر این وجوه را، که در قرآن کریم به برخی از آنها اشاره شده ، آورده اند، بدین قرار: ابومعشر بلخی بت پرستی را ساختة کسانی می دانسته که به جسم و جا داشتن خدا معتقد بوده اند. به گفتة او به اعتقاد بسیاری از بت پرستان ، خدا و فرشتگان جواهری در عرش هستند؛ خدا بزرگترین نور و فرشته ها انواری کوچک در پیرامون او، که از نظر شرف و نزدیکی به خدا با یکدیگر تفاوت دارند.سپس پیکری بزرگ و پیکرهایی کوچک را به صورت آن خدا و فرشتگان می ساختند و در برابر آنها کرنش و ستایش می کردند، ولی در واقع عبادت خود را برای خدا و فرشتگان (جواهر نورانی ساکن در عرش ) می دانستند. شهرستانی دربارة شاخه ای از ستاره پرستان و اصحاب الرّوحانیّات * ـ که تدبیر عالَم را به دست واسطه هایی میان خدا و خلق و منزّه از جسمانیّت می دانستند ـ می گوید که آنها بتهایی می ساختند تا نمادِ معبودِ غایبشان باشد. این وجه را فخررازی ( التفسیر ، همانجا) نیز آورده و توضیح داده است که به اعتقاد این گروه ، تدبیر عالَم سُفلی به ستارگان سپرده شد و بنابراین انسانها بندة ستاره ها و آنها بندة خدای بزرگ (اِل'ه اعظم ) هستند. آنگاه چون ستارگان طلوع و غروب دارند، بتهایی را بر صورت آنها می ساختند و، به انگیزة پرستش ستارگان ، در برابر آنها کرنش می کردند. وجه دیگر آن است که بتها در حقیقت طلسمهایی بوده اند که معتقدان به انتساب سعد و نحس به ستارگان می ساخته اند؛ یعنی هرگاه در آسمان وضع شگفتی روی می داد که شایستة ساختن طلسم * بود، طلسم آن را می ساختند، آن را بزرگ می شمردند و عبادت می کردند. این طلسمها به شکل یکی از ستاره ها یا برجهای فلکی بود، برای مثال دربارة پنج بتِ زمان نوح گفته اند که آنها را به صورت مرد، زن ، شیر، اسب و کرکس ساخته بودند، سپس گاهی از این طلسمها آثار شگفتی بروز می کرد و این توهّم را پدید می آورد که خدا (یا جواهر روحانی مدبّر عالَم ) در آنها حلول کرده وبه تبع آن برای آنها نقش خدایی قایل می شدند. گروهی دیگر از بت پرستان خدا را سازنده و روزی دهنده و مدبّر امور عالَم می دانستند، اما با این استدلال که عظمت او از محدودة درک بشر بیرون است و انسانها شایستگی عبادت بیواسطة او را ندارند، بتهایی می ساختند و آنها را می پرستیدند تا از این راه به خدا نزدیک شوند و در واقع او را بپرستند. برخی دیگر بتها را نمادی از فرشتگان و فرشتگان را صاحب مقامی بلند (نه مقام تدبیر عالَم ) نزد خدا می دانستند، ازینرو با پرستش بتها به پرستش فرشتگان می پرداختند تا به خدا تقرّب جویند. کسانی نیز بتها را قبلة خود به سوی خدا می شمردند، چنانکه کعبه نیز قبله ای به سوی خداست . بت پرستانی بوده اند که بر هر بت ، شیطانی را موکّل می پنداشتند و معتقد بودند که پرستش کامل این شیطان سبب گره گشایی از کارهایشان می شود و در غیر این صورت ، آن شیطان به فرمان خدا آنها را گرفتار نکبت می کند. در این تلقّی نیز، شیطان (در مقابل فرشتگان ) نقش تدبیری در عالَم داشته است . وجوه دیگری نیز مطرح شده که به برخی از آنها در تاریخ بت پرستی اشاره شد.

در بیشتر عقاید یادشده ، هرچند بت جنبه ای نمادین از معبودی نادیدنی یا روحانی یا غایب داشت ، یا تندیس برخی صالحان و گذشتگان و وسیلة یادکرد خاطرات آنها یا تبرّک جستن به آنها بود، با مرورزمان ، رفتار احترام آمیز بت پرستان نسبت به این اشیای ساختة بشر، به پرستش بدل می شد و دربارة آنها باور خدایی پدید می آمد. آنها در برابر بتها نیز آیین مذهبی اجرا می کردند و قرآن کریم به برخی از آنها که در میان عرب رواج داشت ، اشاره کرده است.

 

قرآن و بت پرستی؛ قرآن کریم بصراحت و با بیانهای مختلف ، از هرگونه بت پرستی مردم مکّه انتقاد شدید کرده و در بسیاری موارد، از مبارزات پیامبران پیشین با بت پرستی نیز در آن گزارش شده است (در عهد عتیق نیز نشانه هایی از مخالفت صریح با بت پرستی وجود دارد رجوع کنید به هاکْس ، ذیل «بت و بت پرستی »). در این آیات ، براین نکته که بتها هیچگونه تأثیر مثبت یا منفی درکارهای عالَم و بندگان ندارند تأکید شده است و گفته می شود که بتان تندیسهایی بیروح و غیرقابل پرستش هستند. قرآن خاستگاه بت پرستی را نادانی و پیروی از پندار و هوای نفس می داند و خصوصاً از بت پرستان عرب که از دین حنیف دور شده و در ربوبیّت برای «اللّه » شریک قایل شده بودند، سخت انتقاد می کند و آنها را به سبب آیینهای مذهبی که در برابر بتها به جا می آوردند، می نکوهد و کسانی را که به امید گشوده شدن مشکلات یا برآورده شدن نیاز به سراغ بتان می رفتند چون کسی می داند که با کفِباز (کباسِطِ کَفَّیْهِ) آب را به دهان می برد و طبعاً آب به دهانش نمی رسد. حتی از برخی آیات قرآن چنین برمی آید که بت پرستان عرب آمادگی داشتند تا دعوت پیامبراکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم ، را بپذیرند، به شرط آنکه بتان ایشان و آیینهای بت پرستی را نکوهش نکند ولی این ، درخواستی نپذیرفتنی بود، زیرا اساس دعوت اسلام ، نفیِ همة مظاهر بت پرستی است . نکتة دیگری که قرآن بر آن تأکید دارد این است که بیشتر بت پرستان تنها به بهانة آنکه نیاکانشان بت پرست بوده اند، از بت پرستی دفاع کرده اند و بدین سبب نیز آنان را بشدّت نکوهش می کند و بر تأمّل و بازنگری در عقاید و آداب دینیشان فرا می خواند.

متکلّمان به پیروی از قرآن و با استناد به بیانات آن در بیشتر کتابهای کلامی و ملل و نحل به استدلال برنادرستی بت پرستی پرداخته اند و گاهی نیز دلایلی را به استقلال مطرح کرده اند، از جمله اینکه خدایی بتان مستلزم وجود چند واجب بالذّات می شود، در حالی که بر وحدت واجب الوجود برهان اقامه شده است. یاگفته اند موجودی شایستة پرستش است که برآفرینش و اعطای حیات و قدرت و امور دیگر توانا باشد، و این کار از بت ـ که خود مقهور ارادة آدمی و جسمی بیجان است ـ ساخته نیست. طلسمها نیز بر فرض سود و زیان رساندن ، نقش دایمی و همگانی ندارند و حال آنکه قدرت خدا عام و نافذ است. همچنین در پاسخ کسانی که پرستش بتها را به انگیزة شفیع قراردادن آنها در پیشگاه خدا و تقرّب جستن به او انجام می داده اند. گفته اند که شفاعت و شفیع قرار دادن هر موجودی جز به اذن خدا نمی تواند صورت پذیرد و این امر طبعاً پس از آمدن پیامبران معنا می یابد و، البته پیامبران بصراحت این کار و وجود واسطه هایی میان خدا و خلق را انکار کرده اند. خصوصاً قرآن کریم با بیانهای مختلف از بی پایه و ثمربودن این دیدگاه خبر داده است.. بعلاوه ، اعتقاد به حلول خدا در بتها با دلایلی که بر نفی جسمانیّت از او اقامه شده سازگار نیست و مردود شمرده شده است. در فقه نیز به استناد احادیث ، حرمت خرید و فروش «بت »، از آنرو که فایدة حلال برای آن وجود ندارد، مورد اتفاق است. عارفانی چون محیی الدین ابن عربی و شارحان او، پرستش بت را با توجه به لوازم نظریّة وحدت وجود تفسیر کرده و، به تبع آن ، دربارة علل مخالفت پیامبران با بت پرستی نیز سخنانی گفته اند که از نظر تفسیری و کلامی ، مناقشاتی را برانگیخته است.

3) بت در ادبیات فارسی . بت ، صنم و وَثَن در ادبیات فارسی از دیرباز در دو معنای حقیقی و مجازی به کار رفته است . در کاربرد این کلمات در معنای حقیقی همواره نکوهش بت پرستی و ستایش بت شکنی مراد بوده است. شعرا به استناد آیة «وَاِذْق'الَ اِبْراهیمُ لاِ َبیه آزَرَ اَتَتَّخِذُ اَصْن'اماً اِل'هَةً اِنّی ار'یکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبین » که در آن آزر، پدر یا عموی حضرت ابراهیم علیه السّلام به بت تراشی منسوب شده است ، اشعار زیادی سروده اند. همچنین در شعر اخلاقی بت را مظهر بی ارزشی ، عجز و سنگدلی و عاری بودن از حقیقت دانسته اند و نیز کلماتی چون بتک و بت پرستک را در ذمّ بت پرستی به کار برده اند. در ادب فارسی از پرستندگان بت با عنوان بت پرست یا شمن یاد شده است  و مکان پرستش بت را بهار، فَرْخار، هَیکَل ، فَغِستان ، بتخانه ، بتکده خوانده اند. از آثار شعرا دربارة بت ، می توان به منظومة «خنگ بت و سرخ بت » عنصری اشاره کرد، که داستان دو بت است در بامیانِ بلخ . این داستان را ابوریحان بیرونی به عربی ترجمه کرده و آن را «حدیث صنمی البامیان » نامیده است (معین ، ذیل «خنگ بت و سرخ بت »). فرخی ضمن قصیدة مشهور خود، در مدح محمود غزنوی و پیروزیش در فتح سومنات سرنگونی بتها و ویرانی بتخانة سومنات را وصف کرده ، و سنایی نیز به این ماجرا اشاره داشته است. همچنین سعدی ضمن بیانِ سفر خود به سومنات به ذکر داستان بتی زیبا و مرصّع می پردازد که مورد تقدیس خاص برهمنان بوده است و چون علت محبوبیتِ بت را جویا می شود، برهمنان می گویند: این بت سحرگاهان دست دعا به سوی یزدان برمی آورد. سعدی با مشاهدة این عمل ، ظاهراً به بت ایمان می آورد اما شب هنگام موضوع را به طور پنهانی بررسی می کند و درمی یابد که پشت پرده ، مَطْرانی با کشیدن سر ریسمان ، بت را به فریادخوانی وامی دارد. چون راز مطران فاش می شود شاعر به کشتن او مبادرت می کند و از آنجا می گریزد. از مضامین دیگر بت در شعر فارسی آن است که زلیخا به قصد کامیابی از حضرت یوسف علیه السّلام روی بت را می پوشاند تا ناظر اعمال او نباشد و حضرت یوسف علیه السّلام به او می گوید: وقتی تو از سنگی شرم داری ، من چگونه از خدای خود شرمناک نباشم.

در زبان فارسی واژه های دوبتی و بت اشرفی دلالت بر نوعی از سکه های اشرفی دارند (دهخدا، ذیل واژه ). بت ، فغ ، پیکر، صنم و وثن در معنای مجازی دلالت بر کمالِ زیبایی ، شکوه و جلال ، ستمگری ، بی اعتنایی و معبود بودن معشوق دارد. در این معنی غالباً حوزة حسن خیز ماوراءالنّهر مثل بوده است ، چنانکه تعبیراتی چون بتان طَراز، خُتَن و تبّت و خَرخیز، کشمیر و یغما، چین و بت فرخار در شعر فارسی به کار رفته است. شعرا در توصیف بهار، جهان را بتکده و بتخانه و طبیعت را که گلها و درختان را پدید می آورد بتگر خوانده اند.

صوفیه ، صنم یا بت را مطلوب و خواستة قلبی می دانند که اگر در این خواسته غیرحق مراد باشد مذموم است و اگر طلب مقامی از مقامات سلوک باشد، ممدوح و مطلوب به شمار می رود. همچنین از نفس به عنوان بت نفس یا بت باطن یاد کرده و دوستی نفس را منشأ وجود بتهای دیگر دانسته اند و گفته اند که همة بتها را می توان شکست بجز دوستی نفس که بتی بزرگ است. شهوت شکم و فرْج و دوست داشتن فرزند، سه بت عوام اند که آدمی را به خود مشغول کرده اند. همچنین دوستیِ ظاهر، بت صغیر و دوستی مال ، بت کبیر و دوستی جاه ، بت اکبر است و چون بت صغیر و کبیر و اکبر غالب شوند بت عوام را مغلوب می کنند. اما برخی به حکم آیة «وَقَضی ' رَبُّکَ اَلاَّ تَعْبُدُوا الاّ ایّ'اهُ» (اِسراء: 23) بت را مظهر هستی مطلق و توحید می دانند و بت پرستی را عین حق پرستی می شمارند و به موجب آیة «رَبَّنا م'ا خَلَقْتَ هذا' باطِلاً» (آل عمران ، 191) بت پرستان را عابدِ حق می خوانند. عرفا بتکده و بتخانه را باطن عارف کامل یا عالم لاهوت و وحدت کل دانسته اند که مظهر ذات حق است. بت در تعبیر مولوی ساقی خمّار و عاشق واصلی است که خانة بت نفس را ویران می کند و جانها از نَفَس گرم او تأثیر می پذیرند اما او گاهی صنم را برای مخاطب خود به طور مطلق به کار برده است.تعبیر بت و زنّار نیز در متون عرفانی مضمونی رایج است . چنانکه مرادِ صوفیه از بت اشاره به وحدت است و مراد از زنّار، خدمت و طاعت و ریاضت در برابر حق.

شاید از هنگامی که بشر در قرن ۲۱ خود را از مبانی اصیل الهی دور کرد و با پیشرفت روز افزون علم از معنویت فاصله گرفت و به مرز افسردگی رسید؛ بر آن شد که به دنبال معنویتی برود که ساخته خود او باشد تا در پس آن، دنیای ایده‌آل را جست‌وجو کرده و به خوشبختی مورد انتظار خود دست یابد. اما . . . در محیط اطراف ما نیز گاهی شنیده می‌شود که برخی افراد به دنبال خوشبختی خیالی خود به سمت عرفان‌های خوش‌ آب و رنگ اما پوچ کشیده می‌شوند. «فنگ‌شویی» نیز یکی از مواردی است که در ایران طی چندین سال فعالیت، توانسته علاقه‌مندان را به سوی خود جذب کند، اما اینکه صحت و سقم فنگ‌شویی تا چه میزان است، بررسی بیشتری را می‌طلبد که در این گزارش آن را پیگیری می‌کنیم. به ادامه مطلب بروید…

فنگ‌شویی؛ خرافه یا واقعیت؟

در تعریف فنگ‌شویی آورده‌اند؛ به معنای باد و آب است، یک فلسفه و فن باستانی در چین است و برای پیدا کردن دکوراسیون مناسب و چیدمان درست اشیا در ساختمان‌های مسکونی، تجاری، باغ و غیره استفاده می‌شود تا بهترین اثر را بر سلامتی، شادی، موفقیت، هماهنگی و به طور کلی انرژی مثبت چی داشته باشد. مهم‌ترین چیزهایی که باید رعایت کرد، پرهیز از بی‌نظمی و هرگونه انباشتگی، استفاده از رنگ‌های مناسب، خطوط منحنی، در نظر گرفتن جهت‌های مناسب است، البته امروزه به طور رسمی در چین آن را خرافات می‌دانند.

بت پرستی به شکلی نوین در ایران

هنگامی که به برخی فروشگاهای عرضه محصولات فنگ‌شویی مراجعه می‌کنیم، با این جملات روبه‌رو می‌شویم: این اجناس باعث آمدن برکت به خانه شما می‌شود، این نشان‌ها می‌تواند، رابطه شما را با همسرتان بهتر کند، این مجسمه شب‌ها روح خود را در اتاق به حرکت در می‌آورد و انرژی‌ آن را عوض می‌کند، اینکه چقدر یک مجسمه و یا نماد می‌تواند، با خود این ره‌آورد را به ارمغان بیاورد، سوالی است که شاید ذهن بسیاری را با خود مشغول کرده است. برای بررسی اینکه چه مقدار از نشان‌ها و نمادهای فنگ‌شویی در بازار وجود دارد، به برخی از فروشگاه‌های مجسمه‌فروشی سر می‌زنیم. خانم فروشنده‌ای که سرتاسر مغازه‌اش با انواع و اقسام مجسمه پر شده است و در میان آنها مجسمه بودا و قورباغه سه پا نیز به چشم می‌خورد، در پاسخ به این سؤال که آیا مجسمه فنگ‌شویی را در مغازه دارید، با حالتی تعجب گونه بیان می‌کند: فنگ‌شویی چیست؟ مرد جوانی هم که خبری از نمادهای فنگ‌شویی در مغازه‌اش نیست،‌ انگار برای نخستین بار این واژه را می‌شنود و می‌پرسد: چه جور مجسمه‌ای است؟بالاخره در یکی از نقاط شمالی شهر مغازه‌ای را یافتم که به طور فروش عمده نشان‌ها و مجسمه‌های فنگ‌شویی را به فروش می‌رساند. خانم م-ف درباره فعالیتش‌ می‌گوید: حدود ۲۵ سال است که در کار فروش وسایل فنگ‌شویی هستم و مردم به خوبی از این نمادها استقبال می‌کنند. بیشتر مشتری‌هایم را نیز خانم‌ها تشکیل می‌دهند. وقتی از او درباره میزان اعتقادش به فنگ‌شویی سؤال می‌شود در پاسخ می‌گوید: اعتقادی به فنگ‌شویی ندارم و خرافه‌ای بیش نیست! خانم میانسالی به نام زهره ـ‌ الف که برای خرید در مغازه حضور داشت‌ـ نیز در پاسخ به این پرسش که چرا از مجسمه فنگ‌شویی استفاده می‌کنید، می‌گوید: اصلاً نمی‌دانم فنگ‌شویی چیست، من فقط برای زیبایی این مجسمه را خریده‌ام.

خانم دیگری که کنجکاوانه به صحبت‌های ما گوش می‌داد با شور و هیجان خاصی می‌گوید: خانم! فنگ‌شویی حقیقت دارد، از زمانی که من دکوراسیون خانه‌ام تغییرات ایجاد کردم و از این مجسمه‌ها استفاده کردم، زندگی‌ام از این رو به آن رو شده‌است. از او پرسیدم با فنگ‌شویی کجا آشنا شدید و پاسخ داد: در کلاس یوگا! مربی در خصوص نقش فنگ‌شویی در تحول زندگی صحبت کرد و جزوه‌ای هم برای آشنایی بیشتر به ما داد. با دو نفر دیگر در خارج از مغازه درباره فنگ‌شویی سوال کردم، ابراز بی‌اطلاعی می‌کردند. 60هزار تومان، ‌هزینه دو روز کلاس آموزش فنگ‌شویی!

برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص فعالیت‌های انجام شده به منظور ترویج فنگ‌شویی در جامعه ایرانی با کلاس‌های آموزش «فنگ‌شویی» تماس می‌گیرم؛ صدایی که متعلق به یک خانم جوان است، گوشی را بر می‌دارد و پس از اینکه مطمئن می‌شود از سوی یک آشنا تماس گرفته‌ام، هزینه شرکت در کلاس‌ها را ۶۰ هزار تومان و به مدت دو روز اعلام می‌کند.

به مؤسسه دیگر که زنگ می‌زنم، منشی تا زمانی که خیالش از بابت معرف آسوده نمی‌شود، پاسخ نمی‌‌دهد. از او می‌خواهم اندکی از فنگ‌شویی بگوید، منشی با کمی مکث می‌گوید: «علمی است که درباره چگونگی چیدمان لوازم منزل صحبت می‌کند». منتظر ماندم بیشتر توضیح دهد، ولی انگار چیز بیشتری نمی‌دانست، از او درباره سطح علمی استاد پرسیدم، فوری جواب می‌دهد: «استاد دارای مدرک دکترای روانشناسی هستند البته در حال حاضر ایران نیستند!». این درحالی است که در سطح تهران و شهرستان‌ها کلاس‌های فنگ‌شویی در سطح گسترده برگزار می‌شود و برخی از مسئولان برگزاری کلاس‌ها با اعلام اینکه دارای مجوز هستند، فقط از افرادی که توسط آشناها معرفی شوند، ثبت‌نام می‌کنند. اما به‌راستی در فنگ‌شویی چه چیزی مطرح است که اینچنین افراد را مجذوب خود کرده؟ فروش انواع و اقسام نمادهای آن در بازار، تشکیل کلاس‌ها و تبلیغ فنگ‌شویی در موتورهای جست‌وجو با ۹۵هزار و ۱۰۰ مورد، برای چیست؟ آیا به‌راستی مردم بهشت گمشده خویش را یافته‌اند؟ آیا دنبال منجی می‌گردند؟

 

آشنایی با نمادهای فنگ‌شویی

در فنگ‌شویی در خصوص نشان دادن نحوه درست تقسیم انرژی از این نمادها استفاده می‌کنند که عبارتند از: «اژدها» سمبل انرژی «ینگ» و نشانه عنصر چوب و فصل بهار است و انرژی آن در سمت شرق یا سمت راست بنا قرار می‌گیرد. در مقابل اژدها، «ببر» دارای انرژی «یین» است و نشانه عنصر فلز. «لاک‌پشت» نیز نشان ثبات و استحکام قسمت پشتی زمین و بناست. «ققنوس سرخ» نیز در مقابل لاک‌پشت، حیوانی افسانه‌ای بسیار فعال و همیشه در حال حرکت و پرواز، به عنوان سمبل آسایش مادی در زندگی است.

دیگر سمبل‌های فنگ‌شویی عبارتند از؛

درنا: سمبل عمر طولانی است، تصویر یا مجسمه آن در سمت غرب یا شرق قرار داده‌ می‌شود.

اردک مندارین: نوعی اردک رسمی چینی است، این اردک نشانه‌ای از شادی و خوشبختی در زندگی زناشویی است، نیروی «چی» ایجاد می‌کند که باعث می‌شود زوجین از پس هر مشکلی بر بیایند. برای این منظور باید دو عدد اردک را در گوشه شمال غربی خانه قرار داد یا در دورترین قسمت راست سالن پذیرایی‌ یا اتاق خواب‌ تا «چی» ازدواج و عشق را فعال کند.

نماد دو ماهی: نشانه دور کردن نیروهای شیطانی است و برای دفع بلا یا چشم زخم مورد استفاده قرار می‌گیرد، معمولاً آن را مقابل در ورودی نصب می‌کنند.

نیلوفر آبی یا لتوس: گیاه مقدس هندوهاست، اعتقاد بر اینکه داشتن آن در منزل بخت خوبی را به ارمغان می‌آورد.

گل صدتومانی یا پونی: نشانه اقبال بلند خصوصاً برای دختران دم بخت است.

پرتقال: مرکبات مخصوصاً پرتقال و لیمو سمبل طلا، پول و فراوانی هستند.

هلو: سمبل عمر طولانی و توام با سلامتی است.

ارکیده: سبل خوش‌اقبالی است.

انار: نشانه فرزندان متعدد است.

صدف مارپیچ: نشانه اقبال بلند در سفر است، آن را در اتاق نشیمن قرار می‌دهند.

خمره: به عنوان آرام کننده جریان چی در قسمت‌های مختلف به خصوص نزدیک در ورودی استفاده می‌شود.

بادبزن: سمبل محافظت از خانه و دارایی است.

وزغ سه پا: سمبل برکت و ثروت است.

کریستال کوارتز صورتی: بهترین سمبل عشق و ازدواج در فنگ‌شویی است.

در میان انواع نمادها با مجسمه‌هایی چون سکه‌های چینی، سگ‌های فو، بادزنگ، اژدرلاک پشت، چی لین (اژدر اسب)، پاگودا (برج دانش)، گاو آرزو، صدف حلزون، بودای خندان، فیل، ماهی آروانا، کشتی بازرگانان، گلدان ثروت، نعل اسب، آینه جادو (پاکوا)، کدو قلیانی، پی یائو، گره اسرار‌آمیز و غیره روبه‌رو می‌شوید.

فنگ‌شویی با شاخصه‌های علمی فاصله زیادی دارد

اما آیا مجسمه‌های فنگ‌شویی واقعاً از پس انجام چنین کارهایی بر می‌آیند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش با حجت‌الاسلام و‌المسلمین حمیدرضا مظاهری‌سیف، رئیس مؤسسه بهداشت معنوی و مدیرگروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه‌ باقرالعلوم (ع) گفت‌وگو می‌کنیم. وی می‌گوید: «فنگ‌شویی» علم نیست، بلکه یک تطبیقی برای رویکردهای جهان و پدیده‌هایی که در جهان و نحوه ارتباط‌‌شان با همدیگر است، فنگ‌شویی تفسیری از جهان، زندگی و جایگاه انسان در عالم و بعد مادی را مدنظر قرار می‌دهد و با قدمتی چندین هزار ساله جز باورهای چینی است، لذا دین نیست.

وی در خصوص اینکه باید با بررسی علمی و تجربی صحت یا سقم فنگ‌شویی معلوم شود، بیان می‌کند: در گام اول اگر این کاربری و توصیه‌های عملی تائید شد، در گام دوم آن باید دید تفاسیری که از آن ارائه می‌شود، صحیح است یا نه، هرچند که تا کنون از نظر علمی فنگ‌شویی ثابت نشده است. رئیس مؤسسه بهداشت معنوی با اخطار اینکه اگر در معرفی معارف اصیل اسلام زودتر اقدام نشوند، ناخودآگاه موارد دروغین جای آن را پر می‌کند، ادامه می‌دهد: در اینجاست که نیاز به وحی و معصوم احساس می‌شود و هنگامی که گفته شود به سرچشمه علم الهی متصل است، مردم به راحتی آن را می‌پذیرند، لذا اینکه فنگ‌شویی از خلال سال‌های گذشته به ما رسیده و اینکه چقدر تغییر و تحریف کرده، نمی‌شود به‌آن اعتماد کرد، اما چون نیازی را پاسخ می‌دهد، مردم از آن استقبال می‌کنند.

فنگ‌شویی درصدد تکرار باورهای اسلامی در قالب دیگری است

«مجید ابهری» عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر آسیب‌های اجتماعی در پاسخ به اینکه از منظر اسلامی باید چه رویکردی به فنگ‌شویی داشت، بیان می‌دارد: آثار مثبت محیط منظم، پاک و شاد بر روحیه انسان و رشد تعالی رفتار وی غیرقابل انکار است، با توجه به اینکه مکتب اسلام قبل از بروز پدیده فنگ‌شویی تاکیدات مکرری بر پاک بودن محیط زندگی، تنوع آن، ساده‌زیستی و رعایت تعادل چیدمان در زندگی دستورات مؤکدی داشته و بر اساس فلسفه موجود در باور ما «دل هر ذره را که بشکافی، آفتابیش در میان ‌بینی» تمام ذرات حیات به تعالی و تکامل در حرکت هستند. وی تبلیغ فنگ‌شویی به عنوان تاثیر مثبت بر خوشحالی و یا غم افراد را مسئله جدیدی نمی‌داند و می‌گوید: در واقع تکرار باورهای اسلامی در لباس و قالب دیگری است، شاد بودن محیط خانه در پاک بودن و ساده بودن زندگی است، ابزارهای تکنولوژی جز هزینه و زیان‌های متعدد بر اعصاب و جسم نتیجه دیگری ندارد، اخیراً زیان‌های امواج مایکروویو و رایانه کشف شده است، بنابراین بعضی از افراد تصور می‌کنند، فنگ‌شویی یک مکتب جدید است، در حالی که پاک نگه داشتن محیط زندگی و تغییرات چیدمانی در آنها استفاده از ابزار و وسایلی که نیاز واقعی به آنها وجود دارد، خودداری از خرید و نگهداری از وسایلی که مازاد و احتیاج است، یک‌هزار سال پیش توسط ائمه علیهم‌السلام مورد تاکید قرار گرفته است.

این پژوهشگر آسیب‌های اجتماعی در خصوص تأثیر سمبل‌های فنگ‌شویی در افراد می‌گوید: از نظر آسیب‌شناسی رفتاری، استفاده از مجسمه‌های زشت و بدشکل در ضمیر ناخودآگاه افراد اثر منفی گذاشته و حتی ممکن است باعث شباهت جنین انسان به آنها شود، بنابراین استفاده از این‌گونه اشیا یعنی مجسمه «سر سگ»، «قورباغه» یا «موش» در محیط خانه فقط باعث اضطراب و دلهره کودکان می‌شود و هیچ نفع دیگری ندارد.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی علت پناه‌آوردن برخی از مردم به فنگ‌شویی را چنین بیان می‌کند: دور شدن از باورهای اصیل باعث پناه‌بردن به این گونه طلسم‌ها و خرافه‌ها می‌‌شود، مثل مهره خوشبختی، مجسمه گشایش بخت و یا عروسک آورنده خواستگار! این گونه باورها صدها سال است که در جوامع منزوی شده است، نمی دانم چرا امروز عده‌ای تلاش می‌کنند، دوباره جوانان ما را با این گونه ابزار مشغول کنند؟! این بخشی از ناتوی فرهنگی است که می‌خواهد بین باورهای اصیل اسلامی و جوانان فاصله ایجاد کنند.

 فنگ‌شویی نوعی از بت‌پرستی مدرن است

سیدکاظم موسوی، مدیر مؤسسه مطالعاتی روشنگر با اشاره به اینکه فنگ‌شویی از بطن اعتقادی بودا نشأت گرفته و نگاه الوهیتی ندارد، بیان می‌دارد: در واقع فنگ‌شویی بت‌پرستی مدرن است. در فنگ‌شویی ساده‌زیستی تبلیغ می‌شود، در حالی که اسلام به ساده زیستی به عنوان اصلی اساسی نگاه کرده است، به طوری که ساده‌زیستی در سیره عملی رسول اکرم صلی‌الله ‌‌علیه ‌و‌آله ‌و‌سلم و ائمه علیهم‌السلام، به طور نمونه در ساده غذا خوردن، ساده لباس پوشیدن، ساده معاشرت کردن با مردم به وضوح دیده ‌می‌شود. وی فنگ‌شویی را ‌وصله ناچسب می‌داند و می‌گوید: جریان فنگ‌شویی یک نوع تضاد با اسلام دارد، بنابراین محققان و اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی باید در خصوص عوامل انحرافی، آگاهی لازم را به مردم بدهند و در تعامل با مردم کوشا باشند و با بیان زیبایی‌ها همراه با آیات قرآن و روایات، اسلام ناب محمدی را به مردم بیشتر بشناسند و جامعه را در برابر ناتوی فرهنگی واکسینه کنند.

ضرورت تقویت توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار (ع)

توجه به این نکته که فنگ‌شویی آرام آرام در محیط اجتماعی و اعتقادی مردم دام می‌گستراند و محققان دینی باید با معرفی صحیح آن به مردم در پیشگیری هر چه بیشتر آن کوشا باشند، چرا که فراروی فنگ‌شویی چیزی جز فاصله گرفتن انسان از مبدأ هستی و کم‌شدن توکل در زندگی به چشم نمی‌خورد. انسانی که از صبح تا شب خود را اسیر چندین نماد فلزی و چوبی و سنگی کند، چه رهاوردی را برای خود به ارمغان خواهد آورد؟ به راستی انسان مسلمان، پرودگار عالم را در کجای قلب خویش جای داده است؟!

بیاییم با دوری از شرک ظاهری و خفی، با تقویت توکل و توسل خویش به خداوند متعال و ائمه معصومین علیهم‌السلام ـ‌که رابطه فیض الهی هستند‌ـ معنای صحیح زندگی را درک کنیم و با افزایش رابطه خود با خالق هستی، دنیا را به خاطر او به تسخیر درآوریم.

بت جثّهو هیکلیبت از جنس نقره، مسیا چوباست که بت‌‌پرستان جهت تقرببه خدا، آنها را وسیله عبادتقرار می‌دادند. و بت‌پرست به کسی گفته می‌شود که بت را وسیله تقرب به خدا قرار داده است و آن را پرستش می‌کند.

منابع :

  1. محمدآبادی باویل ، ظرائف و طرائف ، یا ، مضاف و منسوبهای شهرهای اسلامی و پیرامون ، تبریز 1357
  2. ژاله آموزگار، احمد تفضلی ، اسطورة زندگی زردشت ، تهران 1370
  3. ابن منظور، لسان العرب ، چاپ علی سیری ، بیروت 1412/1992؛ ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، ترجمه و چاپ محمدرضا تجدد، تهران 1366
  4. محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، الا´ثار الباقیة عن القرون الخالیة ، چاپ زاخاو، لایپزیگ 1923؛ همان ، ترجمه اکبر دانا سرشت ، تهران 1363
  5. همو، تحقیق ماللهند ، ترجمة منوچهر صدوقی سها، تهران 1362
  6. اخبار الصّین والهند ، چاپ و ترجمة سواژه ، پاریس 1948؛ اردا ویراف نامه ، ترجمة ژاله آموزگار، تهران 1372
  7. اوستا ، گزارش جلیل دوستخواه ، تهران 1370 ش ؛ بندهش ] گردآوری [ فرنبغ دادگی ، ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369
  8. بندهش ایرانی : دستنویس ت د 2 ، چاپ ماهیار نوابی و کیخسرو جاماسپ اسا، شیراز 1978؛ مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران ، تهران 1362
  9. همو، واژه نامة بندهش ، تهران 1345
  10. احسان بهرامی ، فرهنگ واژه های اوستا ، تهران 1369
  11. احمد تفضلی ، واژه نامة مینوی خرد ، تهران 1348
  12. عمروبن بحر جاحظ ، التربیع والتدویر ، چاپ شارل پلا، دمشق 1955
  13. حمزة بن حسن حمزة اصفهانی ، کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف ، چاپ محمد اسعد طلس ، دمشق 1388/1968
  14. محمدبن ابی طالب دمشقی ، نخبة الدهر فی عجائب البر والبحر ، چاپ مهرن ، سن پترزبورگ 1866
  15. زند بهمن یسن ، ترجمة محمدتقی راشد محصل ، تهران 1370
  16. مصلح بن عبداللّه سعدی ، بوستان سعدی ، چاپ غلامحسین یوسفی ، تهران 1359
  17. محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، توضیح الملل ، ترجمة کتاب الملل والنحل ، تحریر نو و ترجمة مصطفی خالقداد هاشمی ، چاپ محمدرضا جلالی نائینی ، تهران 1362
  18. بدرالزمان قریب ، فرهنگ سغدی : سغدی ـ فارسی ـ انگلیسی ، تهران 1374
  19. کتاب بلوهر و بوداسف ، چاپ دانیال ژیماره ، بیروت 1986؛ علی بن حسین مسعودی ، التنبیه والاشراف ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛ د.ن . مکنزی ، فرهنگ کوچک زبان پهلوی ، ترجمة مهشید میرفخرایی ، تهران 1373
  20. پاول هرن ، هاینریش هوبشمان ، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمة جلال خالقی مطلق ، تهران 1356

 

بررسی موانع تأثیرگذار برآینده توسعه پایدار شهری استان اصفهان

0
0

 

 

 

 

بررسی موانع

تأثیرگذار

بر

 آینده

توسعه پایدار

شهری

استان اصفهان

 

پیشگفتار

امروزه با توجه به بیانیه هزاره سوم سازمان ملل متحد و اجلاس‌های متعدد در سراسر دنیا پایداری به عنوان بخش اساسی نظم جهانی شناخته می‌شود و توسعه پایدار از اصولی است که اندیشمندان و صاحبنظران مورد توجه قرار می‌دهند. این بدان معنی است که حفظ استانداردهای سطح زندگی آینده بشریت اهمیت بسیار زیادی دارد، به طوری که دیگر نمی‌توان از محیط زندگی انسان‌ها همانند گذشته بهره‌برداری و استفاده کرد. بنابر این ‌باید آثار گردشگری را از ابعاد مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار داد تا بتوانیم از تهدیدات آن بکاهیم، از فرصت‌های آن نهایت بهره‌برداری را بکنیم، نقاط ضعف را به حداقل برسانیم و نقاط قوت را توسعه دهیم و این برنامه بدون مشارکت کشورها امکان‌پذیر نیست. خوشبختانه سازمان‌های بین‌المللی از جمله سازمان جهانی جهانگردی اصول قابل قبولی را ارائه کرده‌اند. از نظر این سازمان توسعه پایدار گردشگری به مفهوم مدیریت تمامی منابع است، به طوری‌که ضمن رعایت تمام شئونات فرهنگی کشورها سیاست‌های حمایتی و فرآیند‌های زیست محیطی و تنوع عوامل محیطی در آن حفظ شود تا نیاز گردشگران فعلی و جامعه میزبان را تأمین کرده و در عین حال باعث تقویت نیازها و انتظارات آینده آن‌ها شود.(خاتمی، 1382 : 48)

بیان مسئله

افزایش شهرنشینی و بروز معضلات زیست ‌محیطی در دهه‌های پایانی قرن بیستم، توسعه پایدار شهرها را پیش روی متخصصان و صاحب‌نظران مسائل شهری قرارداد. در ایران نیز افزایش جمعیت شهری، مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به سمت شهرهای بزرگ و تمرکز امکانات و خدمات در کلانشهرها، باعث شد تا بسیاری از شهرهای کشور با مشکلاتی مانند کمبود مسکن، اشتغال و... مواجه شوند و محیط‌زیست شهری تحت‌تأثیر قرار گیرد. شهر مجموعه‌ای مرکب از عوامل طبیعی، اجتماعی و محیط‌های ساخته شده توسط انسان است که در آن جمعیت ساکن متمرکز شده‌. شهر به‌معنای کامل یک سیستم باز و یک موجود زنده است که بی‌توجهی به آن می‌تواند مخاطرات زیادی برای ساکنان و خودش به‌دنبال داشته باشد. با توسعه روزانه و شهری شدن زندگی بشر مفاهیم مربوط به توسعه پایدار به این حیطه وارد شده و توسعه پایدار شهر محصول نگاه‌های جدید به عدالت اجتماعی، فضایی و محیطی نسبت به شهر است. (رنجبریان و زاهدی ، 1384: 77)

اصفهان به‌ عنوان یک کلانشهر از این موضوع مستثنی نیست؛ از این‌رو نخستین همایش معماری و شهر پایدار که فردا و پس‌فردا برگزار می‌شود، در سه کمیته منظر شهری پایدار و گرافیک محیطی، سیر تحول بوم‌شناسانه تاریخی معماری و شهر پایدار و شیوه‌های نوین آموزش معماری و شهر‌سازی‌ پایدار به‌دنبال راهکاری برای ایجاد شهر پایدار است. مفهوم توسعه پایدار از جمله مباحثی است که امروزه مورد توجه بسیاری از کارشناسان علوم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و محیط زیست قرار گرفته است. توسعه پایدار توسعه ای است که نیازهای نسل حاضر را برآورده سازد بدون اینکه توانایی نسل آینده را در برآورده ساختن نیازهای خویش محدود نماید. بدیهی است که بشر برای تأمین نیازهای خود ناگزیر از استفاده از منابع طبیعی است اما با روش هایی چون افزایش بهره وری منابع و استفاده از انرژی های نو یا پاک می توان برداشت منابع طبیعی را به حداقل ممکن رساند. هدف از توسعه پایدار، توسعه ای پویا، هدفمند و آینده نگرانه است با تأکید بر این که ما برای ادامه حیات و نیز پیشبرد اهداف توسعه به محیط زیست نیاز داریم. به طوری که راهبرد اصلی توسعه پایدار این است که رشد اقتصادی را با عدالت اجتماعی و حفاظت از محیط زیست همراه گرداند. (نیازمند ،  1378: 4)

توسعه پایدار دارای سه اصل پایداری اقتصادی، پایداری اجتماعی و پایداری محیط زیست است. پایداری اقتصادی:به معنای حفظ و ارتقای وضعیت فعلی اقتصادی است بدون آن که منابع طبیعی دچار تخریب شود که در این راستا فعالیتهای اقتصادی باید موجب رشد جامعه شده و با عدالت و کارآیی همراه باشند. پایداری اجتماعی:انسان و جوامع انسانی محور اصلی توسعه پایدار هستند . همان گونه که گفته شد، هدف توسعه پایدار، توسعه همه جانبه است و توسعه همه جانبه بدون توسعه اجتماعی ممکن نخواهد بود. در توسعه اجتماعی بر اهدافی نظیر هویت فرهنگی،همبستگی اجتماعی، توسعه تشکیلاتی، مشارکت شهروندان، توانمندسازی انسانها و امکان جابجایی اجتماعی تأکید می شود. پایداری زیست محیطی:پایداری زیست محیطی بر کاهش استفاده از منابع طبیعی و انرژی های تجدیدناپذیر، جلوگیری از اتلاف منابع انرژی، کاهش تولید پسماندها و تأکید بر استفاده مجدد و بازیافت پسماندها، استفاده از مواد قابل بازگشت به طبیعت و کاهش تولید آلودگی ها در صنایع و کشاورزی تأکید می کند. (زاهدی ، 1385 : 29)

پس به طور کلی می توان گفت در توسعه پایدار شهری ارتقای کیفیت زیست شهری از جمله بخش های اکولوژیک، فرهنگی، سیاسی، تأسیساتی، اجتماعی و اقتصادی بدون اعمال هرگونه فشار بر نسل های آینده یا فشاری که در نتیجه کاهش سرمایه های طبیعی و محلی اعمال می شود. در این راستا مدیریت مطلوب پسماندهای شهری با توجه به حجم بالای تولید روزانه آنها در تمامی کشورها از اهمیت ویژه ای به خصوص از دیدگاه زیست محیطی و بهداشتی برخوردار است. با توجه به محدودیت مکا ن های مناسب دفع انواع زباله ها و از سویی اثرات نامطلوب دفن زباله و سایر رو شهای حذف و یا کنترل زباله ها بر سلامت عمومی و محیط زیست، حرکت در جهت مدیریت بهینه پسماندها با نگاهی به توسعه پایدار از اهداف اصلی جوامع توسعه یافته و در حال توسعه می باشد.توسعه پایدار آن است که نیازهای انسان امروز را برآورده می‌کند، بدون اینکه توانایی نسل‌های آینده را برای دستیابی به آرزوها و نیازهایشان از بین ببرد. منظر شهری، فرهنگ و طبیعت، تأثیر گرافیک محیطی به‌عنوان رسانه شهری بر شهروندان، حیات مدنی شهر، کیفیت عرصه عمومی شهر، مبلمان شهری و گرافیک محیطی منظر خوانا موضوعاتی هستند که در کمیته منظر شهری پایدار و گرافیک محیطی بررسی می‌شوند. کمیته سیر تحول بوم شناسانه تاریخی معماری و شهر پایدار، تاریخ معماری و شهر، نگرش بوم ‌شناسانه به معماری و شهر، نقش فرایند در شکل‌گیری معماری و شهر وحفظ ارزش‌های بوم ‌شناسانه در توسعه شهری را تحلیل می‌کند و در کمیته شیوه‌های نوین آموزش معماری و شهر‌سازی‌ پایدار، انرژی‌های نوین، هویت در آموزش معماری، جهانی شدن و تأثیر آن در آموزش معماری و شهرسازی، آموزش‌های مجازی، فناوری‌های نوین و روش‌های سنتی پایدار معماری بررسی می‌شود. (زاهدی ، 1385 : 27)

پایداری توسعه‌ای است که نیازهای انسان امروز را برآورده می‌کند بدون اینکه توانایی نسل‌های آینده را برای دستیابی به آرزوها و نیازهایشان از بین ببرد. باید توجه داشت که پایداری مجموعه‌ای از وضعیت‌هاست که در طول زمان دوام دارد و توسعه فرایندی است که طی آن پایداری می‌تواند اتفاق بیفتد. وجود رابطه و پیوند قوی میان برنامه‌ریزی شهری و ایجاد یک چارچوب توسعه پایدار اقتصادی - اجتماعی در این زمینه تأثیر بسیاری دارد.

«شهر پایدار» شهری است که به چند نیاز اساسی جامعه بشری مانند نیازهای روحی، روانی و عاطفی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همچنین نیاز به برخورداری از شبکه‌های وسیع ارتباطی به‌منظور کنش‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، زیست‌محیطی یا مورفولوژی و ویژگی‌های اکولوژیک شهرنشینان پاسخ دهد. در استخراج شاخص‌های ارزیابی شهرهای پایدار، این شاخص‌ها را معیارهای مناسبی برای شناسایی نقاط ضعف و بهبود شهرهای پایدار است. (داسول، 1374: 23)

در این پژوهش وضعیت اقتصادی، سطح رفاه جامعه، زیرساخت‌های مناسب، ایمنی، تحصیلات و آموزش، بهداشت فردی و اجتماعی، انضباط اجتماعی، منابع طبیعی، مدیریت محیط‌زیست، کنترل آلودگی‌ها، هویت شهری، فعالیت‌های اجتماعی، اخلاق اجتماعی، سرزندگی در فضای شهری، منابع انسانی، سطح آگاهی عموم جامعه، نظام آموزشی، تکنولوژی آموزشی، ارزیابی و پایش، کفایت و کارآمدی، شفافیت اطلاعات، میزان مشارکت، میزان پاسخگویی، تعهد به اخلاقیات و عدالت به‌عنوان شاخص‌های اصلی ارزیابی شهرهای پایدار در نظر قرار گرفته‌اند. ناپایداری توسعه شهری مهم‌ترین چالش هزاره سوم است.

 

کلانشهرهای بزرگ جهان امروزه بیش از هر زمان در جست‌وجوی بنیادهای توسعه پایدار هستند. از این‌رو اجلاس عالی زمین در سال 1992در شهر ریودوژانیرو، کمیسیون توسعه پایدار را تشکیل داد که یکی از اهداف آن تولید شاخص‌های توسعه پایدار برای سنجش، نظارت و بهبود در زمینه توسعه پایدار است. معرفی و کاربرد این شاخص‌ها ضرورتی است که در کشور ما کمتر به آن توجه شده. اگر بخواهیم شاخص‌های سنجش پایداری متناسب با شرایط شهرهای ایران را با استفاده از منابع علمی ارائه کنیم، براساس دیدگاه‌ ارائه شده این کمیسیون، ابعاد پایدار شهری شامل اقتصاد شهری پایدار، جامعه شهری پایدار، سرپناه شهری پایدار، محیط‌زیست شهری پایدار، دسترسی شهری پایدار، زندگی شهری پایدار و مردم‌سالاری شهری پایدار است. اقتصاد شهری پایدار کار و درآمد مناسب، جامعه شهری پایدار همبستگی و یکپارچگی اجتماعی، سرپناه شهری پایدار خانه‌سازی‌ شایسته و در استطاعت همه، محیط‌زیست شهری پایدار اکوسیستم‌های باثبات، دسترسی شهری پایدار تحرک همراه با حفاظت منابع، زندگی شهری پایدار ایجاد شهر زیست‌پذیر و مردم‌سالاری شهری پایدار قدرتمندسازی شهروندان را دربرمی‌گیرد.(حکمت نیا،   1385: 293)

با توجه به مطالب ارائه شده در این جا این سوال مطرح است که، چه موانعی برآینده توسعه پایدار شهری استان اصفهان تأثیرگذار است؟

پیشینه تاریخی اصفهان

شهر اصفهان، مرکز شهرستان استان اصفهان، با پهنه‌ای حدود دویست و پنجاه کیلومترمربع، در دل فلات ایران قرار دارد .شهر اصفهان از روزگاران کهن تا کنون به نامهای : آپادانا، آصف‌هان، اسباهان، اسبهان ، اسپاتنا، اسپادنا، اسپاهان، آسپدان، اسپدانه، اسپهان، اسپینر، اسفاهان، اسفهان، اصباهان، اصبهان، اصپدانه، اصفاهان، اصفهان، اصفهانک، انزان، بسفاهان، پارتاک، پارک، پاری، پاریتاکن، پرتیکان، جی، دارالیهودی، رشورجی، سپاهان، سپانه، شهرستان، صفاهان، صفاهون، گابا، گابیان، گابیه، گبی، گی، نصف جهان و یهودیه سرشناس بوده است. (حکمت نیا،1385: 293)

بیشتر نویسندگان بر این باورند که چون این ناحیه پیش از اسلام، به ویژه در دوران ساسانیان، مرکز گردآمدن سپاه بود و سپاهیان مناطق جنوبی ایران، مانند: کرمان، فارس، خوزستان، سیستان و... در این ناحیه گرد آمده و به سوی محل نبرد حرکت می‌کردند، آنجا را « اسپهان » گفته، سپس عربی شده و به صورت « اصفهان » درآمده است. این شهر دارای واژگان کهنتری است که با نام کنونی آن، هیچ گونه پیوندی ندارد، مانند :انزان، گابیان، گابیه، جی، گبی، گی، گابا. در سده 2 میلادی، نام گبی و اسپدانا در نقشه بطلمیوس دیده می‌شود. وی « اسپدانا » ی پارسی زمان هخامنشی را از کتاب ارتستنس ، مدیر کتابخانه اسکندر مقدونی برداشته بود. در یک نقشه جهان نما که 100 سال پیش از بطلمیوس ترسیم شده است، این نام به صورت ساسانی« سپانه » یعنی سپاهان نگاشته شده و معنی آن، جای لشکریان است. اسکندر مقدونی هنگام دنبال کردن داریوش هخامنشی به پارتاک یا پارک یاگی آمد و آن را گشود و اکسازر را که والی شوش بود به حکومت پارتاک گمارد . تاریخ نگاران پیشین، پارتاک را پاریتاکن نامیده‌اند که به پارسی آن روزی پرتیکان می‌گفتند و امروز فریدن می‌خوانند . پرتیکان به تمامی ناحیه اصفهان اطلاق می‌شده است. مفضل سعدبن حسین مافروخی اصفهانی، نویسنده کتاب محاسن اصفهان درباره نام اصفهان، می‌نویسد: « ... و همچنین گفته‌اند که اصل لفظ نام اصفهان، اسفاهان بود ، چرا که در ایام فرس، گودرزبن گشواد بر آن مستولی و مالک بود و هر وقت که پای اقتدار در رکاب استظهار آوردی هشتاد پسر صلبی او با او سوار گشتند، همه سواران جنگی فرزانه و جملگی دلاوران فرهنگی مردانه زیارت بر احفاد و اشیاع و عباد و اتباع چون سوار می‌شدند مردم می‌گفتند اسفاهان، یعنی لشکر، تداول کلام ، عوام اصفهان را بدان نام نهاد.» مافروخی بار دیگر سخن از سپاه و سپاهیگیری به میان آورده، می‌گوید : « ... در روایت است که اردشیر بابکان گفت هرگز هیچ ملکی بر غلبه و استیلا هیج ملک قدرت نداشت تا اصفهانیان مدد بنمودند و پرویز گفت کار ملک بر ما قرار نگرفت الا به معاونت مدد اهل اصفهان و انوشیروان لشکر و سپاه اصفهان را بر تمامیت لشکرهای جهان تفصیل داد و از میان ایشان اهل فریدن را اختیار کرد.»

ابن اثیر در کتاب اللباب می‌نویسد: « اصفهان به کسر اول یا فتح آن شهر بلاد جبال است و آن را از آن جهت اصفهان گفته‌اند که معرف سپاهان است و سپاه به معنی لشکر و هان علامت جمع است و اینجا محل تجمع سپاه اکاسره بوده است.» حمزه اصفهانی بر این باور بود که واژه اصفهان یا اسپاهان از سپاه گرفته شده که در فارسی به معنی قشون و سگ است . لاکهارت نیز بر این باور بود که از روزگار پارتها ، واژه اسپاهان به این ناحیه اطلاق شده است. گفتار بالا می‌رساند که این نام با سپاه و سپاهیگری بستگی داشته است و شاید چنین نقشی را « جی » به عهده داشته است نه « یهودیه » که گسترش آن ، اصفهان کنونی را به وجود آورده است. واژه سپاه در پارسی باستان به معنی اسب نیز آمده است ، زیرا اسب جزو کار سپاه بوده است چنانکه یاقوت حموی ، می‌گوید سپاه برابر اسب است و همین اصفهان را جایگاه سپاهیان دانسته است . در نزد آریاییها باارزش و محترم بوده است و بسیاری از بزرگران و نام‌آوران ایرانی به نام اسب نامگذاری می‌شده‌اند، مانند : گشتاسب ، لهراسب و جاماسب ، که همه این نامها واژه اسب دارند .

عمر، خلیفة دوم مسلمین متوجّه شد یزدگرد پس از شکست نهاوند در گوشه و کنار ایران سفر کرده و به مخالفت می‌پردازد و در صدد است مقدّمات جنگ مجددی را فراهم کند و به همین منظور وارد اصفهان شده است. عمر به عبدالله بن عتبان فرمان داد تا با قشونی به طرف اصفهان حرکت نماید. در این موقع اصفهان دارای نیروی عظیمی بود که تحت فرمان پاذوسپان که عرب او را «فاذوسفان» می‌نامید، اداره می‌شد. فرمانده قوای مدافع اصفهان نیز مردی سالخورده به نام «شهربرازجادویه» بود. او سپاهی جمع‌آوری نمود و آماده نبر شد و به رغم پیری و ناتوانی با عبدالله عتبان که مردی شجاع و مبارز بود به جنگ تن به تن پرداخت و کشته شد که سپاه او راه فرار پیش گرفتند. به علت اینکه «شهر بُراز» سالخورده بود اعراب او را شیخ می‌خواندند، به همین مناسبت محل این جنگ«رستاق الشیخ» نامیده شد. پس از این شکست، جی که در مشرق اصفهان کنونی است و آن روز از مراکز پرجمعیّت و آباد بوده، به محاصره دشمن درآمد. پاذوسفان اصفهان که حکم شاه را داشت، از شهر خارج شد و به عبدالله پیغام فرستاد که بهتر آن است که از سپاه من و تو کسی کشته نشود. تو شخصاً با من مبارزه کن. اگر مرا کشتی این سپاه تسلیم تو خواهد شد و اگر من تو را کشتم آن وقت من دانم و اعراب. عبدالله که مردی مبارز به شمار می‌آمد، این شرط را قبول کرد. در هنگام مبارزه و حمله اول فاذوسپان اصفهان، عبدالله ازاسب به زمین افتاد ولی با سرعت و در کمال چالاکی باز بر اسب پرید و سوار شد. فاذوسپان هم به او گفت من دلیری تو را آزمودم و نخواستم تو را بکشم وگرنه می‌”وانستم نیزه را به قلب تو فرو ببرم، ولی از کشتن تو دریغ دارم، ما آماده صلح هستی. بدین گونه سپاه عرب بدون هیچ مانع و جنگ و جدالی وارد اصفهان شد و بدین ترتیب دین اسلام به اصفهان راه یافت. (کاظمی ، 1385 : 29)

پس از اینکه مردم اصفهان دین مبین اسلام را پذیرفتند، با فرهنگ و هنر غنی خود دست به تصفیه آن زدند. آنچه را که به صورت خرافات و ملحقات وارد مکتب اصلی شده بود، زدودند. مراکز مهم و زیبایی به نام حوزه، مدرسه و مسجد جهت نشر افکار و عقاید و آیین اسلام بنا کردند. استادان و دانشمندان مبرز ایرانی و اصفهانی به تدریس و تألیف و ترجمه پرداختند و حاصل زحمات خود را به نام آثار اسلامی در جهان منتشر ساختند. اگرچه بیشتر اهالی اصفهان تا دیرزمانی پیرو اهل سنت و جماعت بودند اما از دوران حکومت صفویه که مذهب شیعه اثنی عشری در اصفهان رواج کامل یافت حوزه‌ها و مدرسه‌ها و مساجد، مرکز تعلیم و نشر کتب و آیین شیعه گردید و اکثر سلاطین صفویه در توسعه و رواج تشیّع تلاش و فعالیّت داشتند. اولین پادشاه سلسله ی صفویه، شاه اسماعیل است. که اجدادش،مریدان را مذهب شیعه آموختند. شاه اسماعیل را شاه شیعیان می خوانند و علمای ترک عثمانی در فتاوای خود نوشته بودند که قتل یک شیعه ی ایرانی افضل از کشتن هفتاد عیسوی است. تشکیل حکومت متمرکز صفوی هم زمان با دوره ی رسانس و حرکتهای استعماری اتفاق افتاد.تشکیل این حکومت در ارتباط با وجود امپراتوری عثمانی که مانع بزرگی بر سر راه حرکات استعماری اروپاییان به حساب عثمانی که مانع بزرگی بر سر راه حرکات استعماری اروپاییان قرار گرفت. شاه اسماعیل به لحاظ این که ایران را بار دیگر استقلال بخشید و دولت و ملت مستقلی تأسیس نمود و نیز اصول و عقاید شیعه را مذهب ملی قرار داد،مورد محبت ایرانیان بود.شاه، سفرهایی به سراسر سرزمین تحت حکومت خود داشت وی در سفر طولانی خود به اصفهان،چند اقدام اساسی انجام داد که میتوان ، به تصرف قلعه ی طبرک و تسخیر خزاین پادشاهان و اهمیت دادن به بهسازی میدان نقش جهان اصفهان،اشاره کرد. در دوران شاه تهماسب نیز توجه به آبادانی کشور و از جمله اصفهان،به صورت چشمگیری دیده می شود که تعمیر صفه ی مقصوره ی مسجد جامع شهر، نمونه ای از آن است.(جعفری،1377،صص44و46)

در دوره ی شاه طهماسب جمع کثیری از مردم اصفهان به طاعون مبتلا شدندو از بین رفتند.سرانجام شاه عباس اول، به حکومت رسید و کشمکش های سیاسی بخصوص با امپراتوری عثمانی که در غرب قرار داشت موجب جابجایی متوالی پایتخت از غرب به مرکز ایران گردید.بدین طریق پایتخت از اردبیل به تبریز و از آنجا به قزوین و سرانجام به اصفهان انتقال یافت. اصفهان در حمله مغول و تیمورلنگ خسارتهای زیادی دید . تیمور لنگ از هفتاد هزار سربریده مردم این شهر، مناره‌ای برپا کرد و به گفته نویسنده کتاب حبیب السیر ، در اصفهان جز زنده رود، کسی زنده نماند . از دوران افشاریه و زندیه در اصفهان آثار مهمی نمانده است، ولی در زمان قاجاریه به کوشش مردان خیر چند بنای قابل توجه ایجاد شد. وجه تسمیه:اصفهان به شکل‏هاى مختلف نگارشى به ثبت رسیده است و قبل از اسلام به این نام‏ها خوانده مى‏شده است. نگارش‏هاى مختلف نام اصفهان عبارتند از: اِسپَدان، اِسپَدانه، سپاهان، سباهان، اصبهان، اسباهان، اسفاهان، اَسپادنا، اِسپاتنا، اسپهان، اِسپاهان، سفاهان، صفاهان، اِصفاهان، اِسفهان، صفاهون و اصفهان.

«... اصل نام اصفهان، «اسفاهان» بود، چرا که در ایام فرس، گودرز بن کشواد بر آن مستولى و مالک بوده و هر وقت که پاى اقتدار در رکاب استظهار آورى هشتاد پسر صلبى او با او سوار گشتندى، همه سواران جنگى فرزانه و جملگى دلاوران فرهنگى مردانه زیادت بر احفاد و اشباع و عباد چون سوار مى‏شدند مردم مى‏گفتند: اسفاهان یعنى لشکر، تداول کلام عوام، اصفهان را بدان نام نهاد». ابن اثیر نیز اصفهان را معرب سپاهان و محل تجمع پادشاهان ساسانى مى‏داند. ابن دُرید اصبهان را مرکب از دو کلمه اصب و هان مى‏داند که اولى به معناى شهر و آخرى به معنى سواره و ترکیب آنها به معنى شهر سواران مى‏باشد. حسین توکلى مقدم معتقد است که: «چون اصفهان در زمان اشکانیان و ساسانیان و حتى پیش‏تر از آن از لحاظ موقعیت جغرافیایى، در قلب فلات ایران قرار داشته، اهمیتى به‏سزا یافته و به واسطه جنبه استراتژیکى، مرکز تجمع و جمع‏آورى سپاه قرار گرفته و به صورت دژى محکم خودنمایى کرده است. لذا نام سپاهان را به واسطه نقش سپاهى‏گرى که داشته بر خود گرفته و این واژه، کم‏کم، معرب و به اصفهان تبدیل شده است». همچنین برخى اصفهان را منسوب به اصبهان بن فلوج بن لنطى بن یونان بن یافث و برخى دیگر آن را منسوب به اصبهان بن فلوج بن سام بن نوح علیه‏السلام مى‏دانند. همچنین آورده‏اند که حضرت سلیمان علیه‏السلام با مرکب به آنجا (اصفهان) وارد شد و در این سرزمین با وزیرش آصف به سواحل زاینده رود اشاره کرد و به فارسى گفت: آصف، هان. که «هان» در فارسى اشاره به جاى نزدیک دارد، مقصود اینکه زمینى را که مى‏طلبیدند همین است. از این جهت آصف هان گفته شد. نام قدیم اصفهان «جى» بوده است. جى به معنى پاک و معرب کلمه «گى» مى‏باشد و گى را مخفف کى و کیان، محل پادشاهان کیانى مى‏دانند. جابر انصارى «جى» را به پادشاهان جیان نسبت مى‏دهد که قرن‏ها پیش از کیان و پیشدادیان، بر ایران حکومت مى‏کردند. برخى دیگر نیز شهر جى را به «جى بن زراده» نسبت داده‏اند و عده‏اى دیگر مثل حافظ ابو نعیم معتقدند که این شهر را اسکندر به وسیله «جى» پسر زراده اصفهانى بنا کرده است و به نام وى خوانده شده است. سابقه تاریخ اصفهان به قدمت تاریخ ایران است.بنای اصفهان را به طهمورث، سومین پادشاه از سلسله پیشدادیان نسبت داده اند، اصفهان در تاریخ قدیم به نام (گی) در پارس علیا معرفی گردیده، این شهر محل تقتطه رههای عمده و اقامتگاه سلطنتی پادشاهان هخامنشی بوده است. استرابون جغرافیدان یونانی در 2000 سال قبل، از اصفهان به عنوان مرکز کشور ایران نام برد.مسلمانان این شهر را (جی) و در طول تاریخ به نام های اسپاهان یا شهر سواران و همچنین صفاهان و صفاهون گفته شده است.

از مراجعه به منابع موجود تاریخی چنین بر می آید که کلمه ” اسپاران “ بطلمیوس, ” سپاهان “ پهلوی و”اصفهان“ عرب و ” اصفهان “ امروز لفظی قدیمی است و به احتمال قریب به یقین کلمه ای پهلوی است و ریشه قدیمی تر از پهلوی آن مکشوف نیست. در عهد اشکانیان اصفهان مرکز و پایتخت یکی از ایالت های وسیعی بود که تحت فرمان ملوک اشکانی قرار داشت . در دوره ساسانیان, اصفهان محل سکونت و قلمرو و نفوذ ”اسپوهران“ یا اعضای هفت خانواده بزرگ ایرانی که مشاغل عمده و مناسب سلطنتی در اختیار داشتند, بود. بعد از اسلام, اصفهان مانند دیگر شهرهای ایران تا اوایل قرن چهارم تحت سلطه اعراب بود و در زمان منصور خلیفه عباسی, مورد توجه قرار گرفت و به حاکم این شهر دستور داده شد در عمران و آبادانی آن کوشا باشد. در سال 319 هـ. ق. مرداویج زیاری اصفهان را متصرف شد و آن را به پایتختی برگزید و جشن سده را هرچه باشکوه تر در این شهر برپا کرد. در سال 327 هـ .ق. اصفهان به تصرف رکن الدوله دیلمی در آمد و آن را به پایتختی انتخاب کرد و اصفهان دوباره رونق خود را گرفت. در سال 443 هـ . ق. اصفهان به دست طغرل پادشاه سلجوقی فتح شد. در سال 639 هـ. ق. تحت سلطه مغولها قرار گرفت. پس از بازگشت سپاه مغول شهر اصفهان مجدداُ رونق یافت. سقوط شهر اصفهان و انقراض سلسله صفویه که پس از 6 ماه محاصره به دست محمود افغان, انجام گرفت . با سقوط شهر اصفهان سلسله صفوی نیز منقرض شد و اصفهان دچار انحطاط شد. در دوران زندیه و قاجاریه پایتخت کشور به شیراز و تهران انتقال یافت در زمان قاجار پسر ناصرالدین شاه, ظل السطان زمین و مصالح و آثار تاریخی شهر را به مردم می فروخت و می خواست به هرترتیبی که شده مخارج قشون خود را که از واحدهای بسیار قوی و منظم کشور بود, تاْمین کند. از ویژگی های اقتصادی شهر اصفهان در دوره قاجار, درآمد ناچیز زمین و عدم امنیت ملاکین بود. در دوره پهلوی با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیایی, شهر اصفهان موردتوجه قرار گرفت, دربازسازی آثار تاریخی آن کوشش هایی به عمل آمد و توسعه صنعتی شهر و منطقه آغاز شد. اصفهان یکی از شهرهای بزرگ و سیاحتی ایران است. ورود اسلام و گسترش آن و تاثیر عمیق فرهنگ اسلامی در زیر بنای ساخت شهر اصفهان و وجود هنرمندان ایرانی باعث گردید تا یکی از زیباترین شهرهای مذهبی جهان که در آن نمودهای فرهنگی با ارزش از جمله مساجد و مناره ها و مدارس علمیه بود، شکل بگیرد. در دوره دیالمه، صاحب بن عباد که مردی کریم و فاضل بود، اصفهان را به مرکز علم و ادب و هنر تبدیل کرد و فضلا و دانشمندان را به انجا کشاند، در همان زمان بود که بارویی با بیست و یک هزار گام به دور اصفهان ساخته شد. در دوران سلجوقیان آبادانی اصفهان با ساخت مساجد، کوشک ها، باغستان ها و عمارت های با شکوه رونق گرفت و مرکزیت یافت. با حمله مغول صدمات بسیاری به این شهر وارد شد، واز رونق و حشمت آن کاسته گردید. (ابوالحسنی،1384: 19)

طالع اصفهان: در روزگاران بسیار کهن و در بین ملل متمدن دنیای قدیم متداول بوده برای شهرهای مشهور طالع و زایچه‌ای قائل شوند . طالع شهر تاریخی اصفهان هم برج قوس یا کمان‌دار  نهمین صورت فلکی است و این نماد نجومی خوش یمن سیمای موجودی نیمه انسان و نیمه حیوان (شیر) دارد که بر سر در قلعه تَبرک و بازار قیصریه در میدان نقش جهان به تصویر درآمده است . این صورت فلکی می‌تواند همواره علامت و نشانه ی  مخصوص اصفهان باشد (هنرفر، 1383، ص91)، (قاسمی ، 1385 ، ص 23) و بعنوان سمبل اصفهان در تبلیغات داخلی و خارجی مورد استفاده قرار گیرد و به عنوان تنها شهر ایران در جهان شناخته شده که طالع دارد و از آن می توان در جلب گردشگران و توسعه صنایع استفاده کرد. اصفهان جز معدود شهرهایی است که آن را از جمله شهرهای اسطوره‌ای ، افسانه‌ای ، ازلی ، مثالی ، اثیری و رمزی می دانند . چنین شهری بی شک در خور ستایش است . نه تنها ستایش ساکنانش ، بلکه همه جهانیان (انتخابی ، 1386، ص 5) .

به عقیده من گنج شهر صفتی شایسته‌تر برای اصفهان است زیرا در سراسر این شهر مکان های تاریخی و بی‌نظیری وجود دارد که بسیاری از ساکنان اصفهان تاکنون حتی نام آن را نشنیده‌اند مانند: سر در مسجد حکیم. اصفهان در قلب ایران واقع شده و از نظر موقعیت جقرافیایی در 51 درجه 29 دقیقه طول شرقی و 32 درجه 38 دقیقه عرض شمالی در جلگه سبز و خرم زاینده رود و دامنه کوههای زاگرس قرار دارد. این شهر در فاصله 414 کیلومتری جنوب تهران واقع شده ، اب و هوای اصفهان معتدل و فصول چهار گانه ان منظم است، شمال اصفهان تا 90 کیلومتری باز و بادهای خنک شمالیاز این طریق می وزد. جنوب و مغرب اصفهان، کوهستانی وشمال و مشرق ان جلگه است به همین علت دارای اختلاف هوا و بارندگی است. متوسط میزان بارندگی در اصفهان حدود 100 تا 150 میلیمتر است. مهمترین رودخانه ای که در مرکز فلات ایران جاری است، زاینده رود نام دارد که از ارتفاعات زردکوه بختیاری(کوهرنگ) سرچشمه گرفته و پس از طی مسافتی در حدود 360 کیلومتر از مغرب به مشرق منطقه اصفهان را ابیاری می کند و در 140 کیلومتری مشرق اصفهان در باتلاق گاوخونی فرو می رود اصفهان در مرکز فلات ایران واقع شده و منطقه ای است نسبتا کوهستانی، ارتفاع متوسط ان از سطح دریا 1500 متر و کوههای ان از شمال غربی به جنوب شرقی امتداد دارد. ارتفاع کوه صفه در جنوب شرق اصفهان به 2232 متر می رسد . کوه معروف به کرکس به ارتفاع 3350 متر به خط مستقیم در 50 کیلومتری شمال اصفهان واقع شده که اغلب پوشیده از برف است.

حسب مطالعات جغرافیا شناسانه ی فلات مرکزی ایران، و مورد توجه قراردادن خصوصیاتی چون، دشت پهناور و حاصلخیر، جلگه ، آب  و هوای گرم و مساعد و آب فراوان برای توسعه زندگی می توان چنین استنباط نمود که قدمت اصفهان به 1500 تا 2000 هزارسال قبل از میلاد مسیح (ع) یعنی مقارن آمدن قوم آریا به این خطه می رسد. از مطالعه مدارک تاریخی و جغرافیائی قدیم چنین دریافت می شود که اصفهان در عهد ساسانیان اهمیتی به سزا داشتند و مخصوصاً جنبه دفاعی آن که مرکز تجمع سپاه بود. برارزش جغرافیائی آن افزوده است. و نکته دیگر اینکه فعلاً آثار تاریخی که زمان آنها به پیش از ساسانیان برسد در دست نیست و آثاری چون، آتشگاه و باروی آن درنصرآباد، دیوار خشتی در مسجد جامع و پل شهرستان از جمله     نمونه های هستند که از دوره ساسانیان بجا مانده اند. اما بلحاظ، عناصری چون ویژگیهای طبیعی منطقه اصفهان، گویشهای باستانی موجود در نواحی اطراف شهر و نیز نام اصفهان و بسیاری از روستاها و شهرهای وابسته به آن مانند: سین، آدریان، آذرخواران، آذرمناباد، سروش آذران، خوزان و فرمان ویسنا و ... می توان به قدمت اصفهان به خیلی بیش از ساسانیان پی برد. درکتاب محاسن اصفهان تألیف مافروخی اصفهانی، لغت اصفهان به معنی لشکر خدای نیز آمده است. اصفهان بر پایه پژوهشهای باستان شناختی و کاوشهای علمی که در نقاط گوناگون آن، از جمله تپه های سیلک، در4 کیلومتری باخترشهر کاشان انجام شده، یکی از نخستین مراکز فرهنگی و محل زیست انسان پیش از تاریخ است. ودر ادوار عتیق نقش پلی را داشته که قسمتهای کم ارتفاع شرق فلات ایران را با سرزمینهای کوهستانی غرب پیوند می داده وبرای سرمازدگان کوهستان غرب و گرمازدگان و خستگان هوای خشک شرق، محل مناسب و مطلوبی بوده است. از اصفهان قبل ازاسلام، یعنی حکومت مادها و دوره هخامنشیان و اشکانیان و تاحدودی ساسانیان آثار قابل توجهی برجای نمانده است و هرآنچه از عظمت و شکوه این شهر در کتابهای گوناگون و بیشمار و نیز سفرنامه های متعدد جهانگردان و سیاحان نوشته و نشریافته است با تمّدن و فرهنگ اسلامی و بویژه شیعی ارتباط تنگاتنگ دارد و در واقع پس از ظهور و بروز آئین اسلام است که ستاره شهر اصفهان طلوع کرده و آن را به کانون فرهنگ و ادب و علم و هنر تبدیل نموده است. آنچه مسلم است، استقرار جلگه اصفهان در میان بیابانها و کوههای خشک مرکزی ایران از یک طرف و اهمیت و موقعیت ارتباطی خاص آن در مرکز فلات پهناور ایران از طرف دیگر، تاریخ و سابقه این شهر را به تاریخ و قدمت ایران مرتبط کرده است، و پیش از حکومت مادها اصفهان حد شرقی ممالکی بوده است که بابلی ها از آن اطلاع داشته اند و به احتمال قوی جزء ناحیه « انزان» و یا «انشان» بوده است. (رنجبریان و زاهدی ، ش ، 1384 : 16)

اصفهان با این میراث کهن, حق بزرگی بر گردن ایران, مقبولیت مذهب تشیع و انقلاب اسلامی دارد. اصفهان را باید رکن رکین انقلاب اسلامی دانست. اصفهان را باید یکی از حلقه‌های اصلی زنجیره اربعین انقلاب دانست که از قم و تبریز آغاز و به اصفهان و یزد متصل شد. در دوران جنگ تحمیلی نقش اصفهان در دفاع از ارزشها و میراث انقلابی ملت بزرگ ایران غیر قابل انکار است. در توصیف اصفهان و منزلت اصفهان همین قدر بس که بدانیم, اصفهان بیشترین تعداد شهدای جنگ تحمیلی را نثار درخت تنومند ایران اسلامی نموده است. در کنار این همه باید به نقش اصفهان در بالندگی اقتصاد ایران اشاره نمود. اصفهان در کنار جاذبه‌های مهم گردشگری, کشاورزی, صنعت و تجارت, نبض اقتصاد ملی را در دست دارد. وجود کارخانه‌ها و مجتمع‌های بزرگ ذوب آهن, فولاد مبارکه, پتروشیمی, پالایشگاه, نیروگاه, راه آهن, شبکه گسترده و دو خطه فیبر نوری, توان تکنولوژیکی, تربیت نیروی انسانی, دانشگاههای اصفهان, صنعتی و علوم پزشکی در کنار معادن غنی از جمله طلا در موته در کنار مردمی باهوش, مقتصد و سخت کوش آن را به مثابه بهشتی برای خلایق بدل ساخته است. هر چند از این امر نیز نباید غافل شد که این مزیتها , آسیبهای فراوانی را نیز بر پیکره فرهنگی, اجتماعی و زیست محیطی اصفهان وارد کرده است. تغییرات گسترده صنعتی در کنار رشد روز افزون شهرنشینی و خاصیت مهاجر پذیری این خطه, سبب بروز آسیبها و بحرانهای اجتماعی گوناگون در استان اصفهان شده است . (مهدی زاده،1377: 15 )

جمعیت این شهر در سال ۱۳۸۵ بالغ بر ۱٬۵۸۳٬۶۰۹ تن برآورد شده است.اصفهان از دیرباز از مهمترین مراکز شهرنشینی در فلات ایران  به شمار می رفته است.در ۵ دیماه ۱۳۱۹ در زمان رضاشاه برای اولین بار در ایران به سبک اروپای در اصفهان از مردم سرشماری بعمل آمد و ۲۰۴ هزار و ۶۰۰ تن را ساکن شهر اصفهان گزارش کردند.

اقوام و زبان: مردم استان اصفهان ترکیبی از اقوام مختلفی است که در طول تاریخ و با روی کار آمدن حکومت های مختلف، به منظور انجام فعالیت های مختلف اقتصادی، بازرگانی و صنعتی وارد این سرزمین شده و در آن ساکن شد ه اند. البته اقوام دیگری نیز در این استان ساکن هستند که به ترتیب جمعیت، عبارتند از: پارس های بختیاری، لرها ، ترک ها، ارمنی‌ها، گرجی‌ها، یهودی ها، کولی‌هاوعرب‌ها. همچنین مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان نیز اقلیتهای غالب توده مردمی استان اصفهان را تشکیل می دهند. باتوجه به ترکیب اقوام ساکن در استان اصفهان، مردم استان به زبان فارسی با لهجه های اصفهانی، نایینی، نطنزی، خوانساری، خوری، کاشانی، اردستانی، جندقی، گزی، فریدنی، لری سخن می گویند. مردم اصفهان به زبان فارسی و لهجه اصفهانی  صحبت می کنند. از ویژگی‌های لهجه اصفهانی اضافه کردن حرف « س » به آخر واژگان می باشد، که به جای واژه « است » استفاده می‌شود.همچنین ارامنه اصفهان نیز به زبان ارمنی سخن می‌گویند.(قیاسی ، 1377 : 110)

موقعیت اجتماعی و اقتصادی: استان اصفهان یکی از بزرگ‌ترین مراکز تولید انواع مختلف صنایع دستی ایران به شمار می‌رود. تزیینات آجری، کاشی کاری، گچ بری، انواع خط در آثار تاریخی موجود بر اطراف و کناره های مناره‌ها، مساجد، قصرها، رونویسی انواع کتاب ها و قرآن، قطعات نگارگری و نقاشی، همچنین هنرهای زری دوزی و قلم کاری، ترمه، نقره کاری و زرنگاری از قرن ها پیش تا دوره معاصر گویای فرهنگ و هنر غنی این استان است. صنایع دستی چون؛ سیم کشی، زرکشی، زربافی، گلابتون دوزی، منبت گلپایگان، پولک دوزی، زنجیره بافی، قالی بافی و نساجی از جمله صنایع دستی رایج در این استان است که در عهد شاهان صفوی رونق فراوانی داشت. به طوری که هنوز هم طرح و نقش عموم دست ساخته‌های اصفهان اعم از فرش و قلمکار و ظروف قلم زنی و کاشی، دوختنی‌های روی پارچه تحت تأثیر طرحهای تزیینی دوران صفویه قراردارد و طراحان اصفهان، طرح ها را به نسبت قدرت درک و مهارت خود از آثار قدیمی برمی‌گیرند و با خلاقیت خود، آنها را زیباتر می‌سازند. مردم استان اصفهان علاوه بر فعالیت در بخش صنایع دستی، به فعالیت در بخش کشاورزی و دامپروری نیز می پردازند. پوشش گیاهی متوسط، وجود آب‌های سطحی و زمین‌های مساعد برای کشت گندم آبی و دیم، علوفه و سیب‌زمینی و کاشت درختان میوه از خصوصیات مهم جغرافیایی منطقه است. به غیر از گندم که در همه شهرستان‌های استان کشت می‌شود، می توان به کشت سیب زمینی در فریدن و سیب در منطقه سیمرم را نام برد. همچنین تنوع آب‌ و هوا ، میزان آب‌های سطحی و زیرزمینی، بازار مصرف و دانش و تکنولوژی کشاورزی سبب شده است، این استان از تنوع کشت برخوردار باشد . در این استان فقط گندم به صورت دیم کاشته می‌شود .مناطق دیم‌کاری نیز محدود به قسمتی از جنوب و شمال غربی استان است. میزان محصول دیم استان در مناطق مختلف و در هر سال به علت تغییر میزان بارندگی متفاوت است؛ به طوری که در بعضی از سال‌ها میزان محصول حتی کم‌تر از بذر کاشته شده، می‌شود. علاوه بر موارد ذکر شده، وجود معادنی چون معادن سرب و روی ایران کوه واقع در غرب شهرستان اصفهان، معادن طلای موته در حوالی میمه، معدن سنگ چینی و ساختمانی در گدار سرخ گلپایگان نشان از فعال بودن بخش معاون این منطقه است. در بخش صنعت از مهمترین صنایع استان اصفهان می توان:وجود کارخانه ذوب‌آهن، صنایع فولاد مبارکه اصفهان،‌ کارخانه پلی‌اکریل اصفهان، صنایع نظامی، صنایع مواد غذایی و فرآورده‌های پلاستیکی و کارخانه‌های بافندگی و ریسندگی را بر شمرد. بخش شیرینی : گز ، پولکی اصفهان، گلاب قمصر کاشان. معروفترین ره‌آورد اصفهان گز است. گز یک نوع شیرینی است که با گز انگبین یا ترنجبین شکر بادکا و مغز پسته، بادام، فندق یا گردو و سفیده تخم مرغ و گلاب ساخته می‌شود و در آن در از هیچ ماده شیمیایی استفاده نمی‌شود. از دیگر رها آوردهای اصفهان می توان به صنایع دستی به ویژه قابهای خاتم کاری و میناکاری، پارچه های قلمکاری شده و آثار مختلف قلمزنی اشاره نمود. در اصفهان غذاهای سنتی بسیاری مورد استفاده هستند که برخی از آنها مربوط به شهرهای دیگر اصفهان بوده اند و یا در شهرهای دیگر ایران نیز رواج داشته و دارند. در این میان کباب ،بریان  و خورش ماست معروف ترین غذای اصفهان می باشند. همچنین سایر غذاهای این شهر چنین می باشند: باقالی ذرت(خوراسگان)، آش سماق، کله جوش که ازغذاهای ایلات اصفهان است، سرگنجشکی، کوکو قندی، قیمه ریزه، آش ماش و قمری، یخنه ترش، ماش و زردک، اوماج سرکه و چغندر، نخود و آب.  بخش صنایع دستی:خاتم کاری، مینا کاری، مینیاتور، قلم زنی، پارچه های قلم کار، پارچه های زرباف و آثار خوشنویسی، منبت کاری، کاشی سازی، گچبری، گره چینی و مشبک. جاذبه های طبیعی – گردشگری اصفهان:آبشار شالورا، آبشار کرد علیاچ، آبشار سمیرم، آبشار تخت سلیمان، آبشار خضر، زاینده رود، چشمه آب معدنی و آب گرم ورتون، چشمه آب سرخ فریزهند، غار فریدون، غار یخ، غار شاه قنداب، غار چاه وزمه یا کلهورود، غار پلنگ، غار افغان.

اقتصاد سنتی استان مبتنی بر صنایع دستی چون قالی بافی، ابریشم بافی، قلمزنی، منبت کاری، زری بافی، خاتم کاری، ملیله دوزی، مینیاتور، سفالگری، میناکاری، فلزکاری، فیروزه کوبی، نقره سازی، کاشی سازی، قلمکاری و پولک دوزی از صنایع زیبای اصفهان است که امروزه رونق خوبی نیز در بخش جهانگردی دارد. صنایع بزرگی چون ذوب آهن، مجتمع فولاد مبارکه، پالایشگاه، پلی اکریل و همچنین کارخانه جات متعدد سرامیک  و کاشی سازی و معادن سنگ و سنگبری از علل صنعتی شدن و اقتصاد قوی استان محسوب می‌شود. از صنایع دیگر استان که می‌توان فهرست وار به برخی اشاره نمود: ظروف چینی، سرامیک، تولید لوازم خانگی، کارخانه تولید سیمان، ورق موجدار، صنایع خودروسازی، صنایع نظامی، صنایع هواپیماسازی، ساخت لوازم و تاسیسات گازی، صنایع مواد غذایی، فرآورده‌های لبنی، ریسندگی، نساجی و …می باشند. (منشی‌زاده، 1384: 2)

اصفهان به عنوان یکی از شهرهای علمی ایران نقش مهمی در تولید و آموزش علم در ایران دارد. دانشگاه هنر اصفهان، دانشگاه اصفهان، دانشگاه صنعتی اصفهان، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، دانشگاه فنی حرفه ای شهید مهاجر اصفهان، دانشگاه شیخ بهایی، ، دانشگاه فارابی و دانشگاه پیام نور مرکز اصفهان،دانشگاه آزاد اسلامی واحد خمینی شهر ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان و دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد از دانشگاه‌های مهم اصفهان می‌باشند. اصفهان دارای شش ناحیه آموزشی است که آموزش مدرسه‌های کودکستان، پیش‌دبستانی (آمادگی)، دبستان، راهنمایی، دبیرستان، هنرستان و پیش‌دانشگاهی را هدایت و نظارت می‌کنند. هنرستان هنرهای زیبا از مهمترین مرکزهای آموزش هنری ایران بوده که بیش از هفتاد سال پیشینه دارد.

اصفهان دارای سه هزار و هفتصد هکتار ( ۳۷ میلیون متر مربع) فضای سبز شهری است که با داشتن سرانه فضای سبز ۲۴ متر مربع بالاترین رتبه را در سطح کلان شهرهای ایران دارد. همچنین مقدار این سرانه تا سال ۱۳۹۵ به ۳۲ متر مربع خواهد رسید که با توجه به آلاینده های زیست محیطی اصفهان این سرانه باید به ۴۰ متر مربع افزایش پیدا کند. بوستانهای کنار و مشرف بر زاینده رود که به بوستانهای ساحلی نیز مشهور هستند از مهمترین فضاهای سبز اصفهان می باشند. زیباترین و منحصر بفردترین فضای سبز اصفهان بوستان جنگلی ناژوان  است که در غرب اصفهان و در کنار زاینده رود قرار دارد. نام برخی از بوستانهای ساحلی و غیر ساحلی چنین است: بوستان های ساحلی: ناژوان، سعدی، زاینده رود، کودک، ملت، آیینه خانه، آبشار، مشتاق و باغ گلها. بوستانهای غیر ساحلی: قلمستان، نقش جهان، استقلال، باغ فدک و باغ غدیر.

برخی از نگارخانه‌های اصفهان را نیز می توان چنین نام برد: نگارخانه زاینده رود، نگارخانه بدرالسما، نگارخانه سایه، نگارخانه کوثر و نگارخانه کلاسیک. اصفهان دارای ۸۱۶ مسجد، ۹۳ تکیه و حسینیه و همچنین ۱۴۴ عبادتگاه اسلامی است. مسجد امام، مسجد سید، مسجد جامع و مسجد مصلی از جمله معروف‌ترین و قدیمی‌ترین مساجد اصفهان به حساب می‌آیند.یکی از حسینیه‌های بزرگ اصفهان، حسینیه بیت العباس است که در خیابان توحید نبش خیابان نظر غربی قرار دارد. همچنین حسینیه آفاران که در محله آفاران واقع در خیابان شهیدان غربی است. امامزاده‌های: امام زاده ابوالعباس و اسحاق ،دوقلو شریف،امام زاده (شاهزاده عبدالله)، امام‌زاده ابراهیم طوقچی،امام زاده محسن، امام‌زاده جوربران شمالی، امام‌زاده باباقاسم، زینبیه، امام‌زاده شمس الدین از زیارتگاه محسوب می‌شوند. آرامگاه‌های علامه مجلسی، علی بن سهل و صاحب بن عباد نیز از مکانهای متبرک اسلامی موجود در شهر اصفهان به شمار می‌روند.

در این شهر کلیساها و کنیسه‌های بسیاری وجود دارد که بخش عمده ای از کلیساها در منطقه جلفا می باشند. برخی از کلیساهای شهر از سده هفده میلادی بجای مانده اند که معروفترین و قدیمی ترین آنان کلیسای وانک، کلیسای مریم مقدس، کلیسای گئورگ، کلیسای حضرت لوقا، کلیسای سن استپانوس، کلیسای هاکوپ، کلیسای نرسس و سرکیس . در این میان کلیسای هاکوپ مقدس قدیمی ترین کلیسای اصفهان می باشد.بیشتر کنیسه‌های اصفهان در محله جویباره که یهودی نشین بوده قرار گرفته‌اند. کنیسه عمو شعیا قدیمی‌ترین کنیسه اصفهان می‌باشد که در همین محل قرار گرفته است. در سال ۱۳۵۰ و بر اساس پژوهش‌های لطف الله هنرفر تعداد کنیسه‌های اصفهان بیست عدد ثبت شده ولی در حال حاضر تعدادی از آنها از بین رفته است. از دیرباز در شهر اصفهان تعدادی خانقاه منعلق به فرقه‌های مختلف درویشان وجود داشته است. بعضی از این خانقاه‌ها به واسطه فشار دستگاه‌های امنیتی تعطیل یا مستقیما توسط خود حکومت تخریب گشته است که خانقاه درویشان گنابادی واقع در گورستان تخت فولاد از آن جمله است. البته هنوز هم بعضی از خانقاه‌ها فعال می‌باشند که خانقاه علی بن سهل واقع بر سر آرامگاه وی از آن جمله می‌باشد.

پیشینه مطالعاتی تحقیق :

اینکه پژوهشگر قسمت عمده ای از وقت خود را به شناسایی و مطالعه منابع مربوط به موضوع مورد تحقیق اختصاص می دهد نمایانگر اهمیت این بخش از فعالیت پژوهش است . جان دیویی این مطالعه را به عنوان سومین مرحله پژوهش علمی مورد بحث قرار داده است و معتقد است که پیشینه تحقیق عمق دانش وشناخت پژوهشگران و میزان احاطه اورا برموضوع مورد تحقیق نشان می دهد. در اینجا نتایج برخی از این پژوهش ها برای کمک به تدوین اهداف، فرضیه ها و ... به اجمال مورد بررسی قرار می دهیم.

  • «کونل وهمکاران»درخصوص کشورهای درحال توسعه اظهار می دارند: « عدم توازن فرصت های بین مناطق روستایی با سایر مناطق ونبود فرصت های مالی و سرمایه گذاری در مناطق روستایی به خصوص برای جوانان که طالب فرصت های متعدد اجتماعی و اقتصادی منجر به خروج آنها از روستاها شده و ناپایداری اجتماعی و اقتصادی روستاها را تشدید می کند». connell. John ., and al ., (1976)  , P . 228 )).
  • «براون»در مطالعات خود در منطقه کاراکاس(پایتخت ونزوئلا )،  تفاوت های منطقه ای را از دلایل مهم جابجایی جمعیت از  روستاها به  شهرمی‌داند. بطوریکه سطوح  متفاوت توسعه یافتگی بین مناطق باعث خالی شدن  روستاها از جمعیت و ناپایداری آنها می شود. ((Wenk ,Deann ., & Hardesty  , Constance . , (1993) ,  PP .77.
  • «سینگ»در مقاله خود در خصوص کشورهای درحال توسعه (بویژه کشورهای آسیایی ) به این نتیجه می رسد: « عموماً در بسیاری از کشورهای جهان سوم بخش کشاورزی در سطح پایین از تکنولوژی قرار دارد و به دلیل‌بهره وری پایین زمین و نیروی کار، مازاد حاصله پایین می باشد و هنگامی که همة فعالیت ها  در این بخش در سطح پایین از تعادل قرار داشته باشد این مقوله به محدود شدن ارتباطات با جهان خارج می انجامد.در نتیجه بخش قابل توجهی از جمعیت وابسته به کشاورزی امکان جذب در این بخش برایشان وجود نداشته و به ناچار روستا را ترک می کنند». (( Sing , Surjit . , (1993) P .395
  • «جن جالرن»در تحقیقی تحت عنوان تمرکززدایی برنامه‌ریزی توسعه روستایی در شمال تایلند به این نتیجه می رسد: ‌« سرمایه‌گذاریهای متمرکز اقتصادی درکلان شهر ملی برای اکثریت جمعیت روستایی منافع اساسی و قابل توجهی بهمراه نداشته است. برنامه اشتغال‌زایی روستایی اولین تلاش مهم برای تمرکززدایی برخی از جنبه‌های قدرت و اقتدار در برنامه‌ریزی توسعه برای سازمانهای پایین‌تر محسوب می‌شود» . ( Jengjalern, P., (1989), P.807)
  • «رهنمایی, محمد تقی»در پژوهش خود تحت عنوان« توسعه اصفهان و دگرگونی در ساختارهای نواحی روستایی اطراف» به تبیین نقش عوامل جغرافیایی در توسعه اصفهان و اثرات توسعه تهران برروند شهرنشینی درنواحی پیرامونی ، اثرات اصفهان بر تحولات کالبدی نواحی روستایی و اثرات محیطی و جغرافیایی نواحی پیرامونی پرداخته است. نتایج تحقیقات وی نشان داده است، اصفهان با توسعه و گسترش روزافزون خود در مناطق روستایی اطراف براساس یک سلسله مکانیسم های ناشناخته، اثرات بنیادی وسیعی برجای می گذارد که افزایش تعداد شهرها، تورم جمعیتی روستاها بویژه روستاهای با قابلیت دسترسی بهترو...از نمودهای برجسته آن است.طی چنین فرایندی می توان پیش بینی کرد که منطقه اصفهان با رشد غیر طبیعی خود ناگزیر است فشارهای جمعیتی زیادی را تحمل کند . بالا رفتن تراکم جمعیت پی آمدهای فضایی معینی را به همراه دارد که مهمترین آنها عبارتند از: تبدیل کشت های سنتی گسترده به کشت متمرکز، آلودگی منابع آبهای سطحی و زیرزمینی، مسمومیت خاک، رویش سرطانی و گسترش نی زارها، توسعه شبکه ارتباطی و تشدید روابط شهر وروستایی.
  • «نظریان , اصغر»در مقاله «گسترش فضایی شهر اصفهان  و پیدایش شهرک های اقماری» نتیجه می گیرد، شهر اصفهان به دنبال عدم تعادل در سطح ملی به علت بیشتر شدن تسلط منطقه‌ای‌‌اش باعث ایجاد ناهماهنگی هایی در سطح منطقه نیز شده است واین ناهماهنگی نظم فضایی برو ن شهری و بافت درون شهری را دگرگون کرده , همراه جاذبه های متعدد , پیدایش قطبهای جمعیتی را در اطراف اصفهان غیر قابل اجتناب کرده است , در این میان نظم فضایی منطقه که در پیوستگی کامل با اصفهان و در ارتباط با نظم ملی شکل گرفته است اختلاف در نظم اجتماعی را نیز موجب می شود وبدین ترتیب قابلیت منطقه را در جذب نیرو و جمعیت اضافی از دیدگاههای مختلف زیرسؤال قرار می گیرد و ناموزونیهای اجتماعی ـ قومی ـ فرهنگی و حتی اقتصادی را تشدید می کند و باعث رشد ماکرو سفال شهری ایران , کاهش بیشتر تعداد جمعیت روستاهای کشور و اختلال در پتانسیل و ظرفیت منطقه ای بخشهای مختلف کشور می شود . 
  • «مستولی زاده, سید اصغر»در مطالعه خود با عنوان «علل عدم دستیابی  به توسعه پایدار در جوامع روستایی استان  اصفهان» به این نتیجه می رسد: «علی رغم اجرایی برنامه ها در مقیاس وبخش های مختلف ، کاهش سطح زیر کشت تولید محصولات کشاورزی روند فزاینده مهاجرت از مناطق روستایی باعث ناپایداری سکونتگاهها ی روستایی شده است.
  • «شکاری، فرشاد»رساله حاضر را در سه بخش تهیه نموده  است . که در ابتدا به بیان طرح مساله و هدف از تحقیق و سابقه مطالعاتی و روش بررسی پرداخته شده و سپس بخشهای سه‌گانه به ترتیب زیرآورده شده‌اند: در بخش اول: به بیان مسائل مربوط به توسعه و توسعه روستایی پرداخته شده که شامل دو فصل می‌باشد. در فصل اول کلیات توسعه و توسعه روستایی شامل سیر تکوینی مفهوم توسعه، تعاریف و شاخصهای آن، تعاریف ، اهداف و نظریات توسعه روستایی بیان شده است و در فصل دوم روند توسعه روستایی در ایران شامل توسعه روستایی قبل و بعد از انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت جمع‌بندی بخش اول ارائه گردیده است . در بخش دوم: به بررسی و شناخت وضع موجود محدوده مورد مطالعه پرداخته شده که شامل فصول زیر می‌گردد، در فصل اول خصوصیات جغرافیایی و اقلیمی محدوده مورد بررسی شامل موقعیت و وسعت ، ساختار زمین و اشکال ناهمواریها، ویژگیهای اقلیمی، منابع آب ، خاک و پوشش گیاهی و در آخر جمع‌بندی ویژگیهای محیطی - اکولوژیکی به عنوان بستر شکل‌گیری سکونتگاههای روستایی مورد بررسی قرار گرفته است . در فصل دوم به بررسی و تجزیه و تحلیل ویژگیهای اجتماعی سکونتگاههای روستایی شامل روندهای زمانی - مکانی نظام استقرار و تحولات آن، خصوصیات کمی جمعیت از جمله تعداد، توزیع، ترکیب سنی و جنسی، حرکات مکانی - فضایی، رشد و آینده‌نگری جمعیت و خصوصیات اجتماعی جمعیت و در آخر جمع‌بندی ویژگیهای اجتماعی پرداخته شده است . در فصل سوم ویژگیهای اقتصادی شامل، زمینه‌های غالب اشتغال و فعالیتهای اقتصادی از جمله کشاورزی، صنعت و معدن و خدمات در محدوده مورد مطالعه عنوان شده و در انتها نیز جمع ‌بندی ساختار اقتصادی ارائه گردیده و در فصل چهارم نیز به بیان ویژگیهای فضایی - کالبدی شامل، بافت سکونتگاهها و نحوه استقرار آنها، ارتباطات و امکانات زیربنایی، خدمات و امکانات رفاهی و بافت مکانی - فضایی سکونتگاهها پرداخته شده است . در بخش سوم: به تجزیه و تحلیل نظام فضایی سکونتگاهها و ساماندهی فضاهای روستایی محدوده مورد مطالعه پرداخته شده است . که در این بخش براساس داده‌ها و اطلاعات حاصله از بخشهای پیشین سعی شده است چارچوبی منطقی جهت ساماندهی فضایی خدمات و فعالیتها در قالب نظامی سلسله مراتبی از مراکز جمعیتی ارائه گردد. بنحوی که بتواند زمینه‌ساز توسعه روستایی و مهیاکننده، مسیری جهت حرکت در این راستا باشد.
  • ایران‌نامه- شاهین سپنتا:در بهمن‌ماه سال ۱۳۸۳ پس از پیشنهاد گزینش روز اصفهان از سوی دکتر شاهین سپنتا و استقبال برخی از سازمان‌های غیردولتی اصفهان از این پیشنهاد، تلاشی برای گزینش روز اصفهان آغاز شد. در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۴ پس از فراخوان «هم اندیشی برای نام گذاری روز نکوداشت اصفهان» روز «یکم آذرماه» هر سال از سوی بیش از ۳۰ نفر از اصفهان شناسان به عنوان «روز نکوداشت اصفهان» گزینش و تصویب شد و بر اساس پیشنهاد دکتر لطف الله هنرفر نگاره تاریخی منقوش بر کاشی کاری‌های سردر قیصریه  اصفهان را که با اقتباس از صورت فلکی برج قوس (آذر ماه) طراحی شده‌است، به عنوان نماد اصفهان برگزیدند.دلیل انتخاب آنها این بود که بر اساس مستندات تاریخی زایچه شهر اصفهان در ماه آذر (قوس) است.

در متن بیان نامه مصوب اصفهان شناسان آمده است: «...از آنجا که احداث باروی حفاظتی یا حصار بزرگ اصفهان به منظور تضمین امنیت شهر تاریخی اصفهان در دوران دیلمیان و در زمان رکن‌الدوله دیلمی (۲۹۲ - ۳۶۶ هجری قمری) صورت گرفت و برپایی این باروی امنیتی به عنوان نقطه عطفی در تاریخ اصفهان شناخته می‌شود، یاد روز آن رویداد تاریخی از این روی شایسته تر از دیگر پیشنهادها است. همچنین چون در آن زمان برپایی باروی بزرگ اصفهان بر بنیان زایچه این شهر در آذر ماه (برج قوس) صورت گرفت، لذا روز یکم آذرماه هر سال (مطابق با ۲۲ نوامبر) به عنوان روز نکوداشت اصفهان برگزیده می‌شود. همچنین نگاره تاریخی منقوش بر کاشی‌کاری‌های سردر بازار قیصریه اصفهان که با اقتباس از صورت فلکی برج قوس (آذر ماه) و با محتوایی متعالی طراحی شده‌است، به عنوان نماد این روز گزیده شد.» از آن سال تاکنون، هرساله سازمان‌های مردم نهاد اصفهان و سازمان‌های دانشجویی دانشگاه‌های اصفهان یکم آذرماه را به عنوان روز اصفهان و هفته اصفهان را از یکم تا هفتم آذرماه گرامی می دارند. انجمن دوستداران اصفهان نیز شعار «اصفهان برای همیشه، برای همه» را به عنوان آرمان مشترک همه دوستداران اصفهان برگزیده است که بر پوسترهای روز اصفهان به چشم می خورد. برخی نیز سوم اردیبهشت را به عنوان زادروز شیخ بهایی، روز اصفهان می‌دانند در حالی که او در روز ۲۶ ذیحجه سال ۹۵۳هجری قمری برابر با ۸ اسفندماه سال ۹۲۵هجری شمسی متولد شده است ولی در تقویم رسمی کشور سوم اردیبهشت، روز شیخ بهایی نام گرفته و اخیرا نیز این روز، روز ملی کارآفرینی نامیده شده است. دومین همایش هفته اصفهان با حضور چهره‌های فرهنگی، علمی، و هنری اصفهان به همت انجمن دوستداران اصفهان و چند سازمان مردم نهاد دیگر در روز چهارم آذرماه در محل اتاق بازرگانی و صنایع و معادن استان برگزار شد. در این همایش سخنرانان به بررسی چالش‌های پیش روی شهر تاریخی اصفهان و معضلات ناشی از توسعه ناپایدار شهر پرداختند و برای برون رفت از این روند خطرناک راهکارهایی ارائه دادند. در ابتدای همایش دکتر سیروس شفقی، رئیس انجمن دوستداران اصفهان درباره اهداف ایجاد این انجمن و برپایی همایش گفت: «این انجمن هدفی جز مطالعه و معرفی اصفهان ندارد و پایه و اساس کار خود را بر دانایی محوری گذاشته است و از تمام اقشار عضو می‌پذیرد و اما پذیرفته‌شدگان باید دارای یک صفت باشند و آن عاشق بودن فرد به شهر اصفهان است». وی در ادامه ابراز امیدواری کرد که « این گردهمایی دوستداران اصفهان و حامیان این شهر زیبا، انگیزه‌ای برای برگزاری مجامع تخصصی دیگر از این نوع بوده و دست آوردهای این همایش تجربه موفقی در نشر فرهنگ و شناخت تمدن ایرانی باشد». در ادامه، حشمت‌الله انتخابی دبیر اجرایی همایش، ضمن اشاره به پیشینه تاریخی و اهمیت نماد برگزیده برای شهر اصفهان که از نماد برج قوس بر سردر بازار شاهی اقتباس شده، گفت: «این نماد با چنین سابقه تاریخی حداقل 1000 ساله که نشان از فرهنگی بس کهن دارد، امتیاز بزرگی است برای اصفهان که به سادگی نمی‌توان از آن گذشت».

انتخابی با اشاره به تاریخچه انتخاب روز اصفهان گفت: «در سال 1384 جمعی از اصفهان‌شناسان و دوستداران اصفهان، اول آذر را به عنوان روز اصفهان برگزیدند و به شورای فرهنگ عمومی جهت درج در تقویم رسمی کشور پیشنهاد دادند. از اول آذر سال 1384 مردم و سازمان‌های غیردولتی روز اصفهان را گرامی داشته‌اند و در سال گذشته اولین همایش هفته اصفهان در دانشگاه خوراسگان اصفهان برگزار شد و امسال شاهد برگزاری دومین همایش هستیم و امیدواریم که در سال‌های آینده این همایش به نحو گسترده‌تری در سطح ملی و بین المللی برگزار شود».

یکی از سخنرانان این همایش، دکتر گیتی اعتماد دکترای شهرسازی دانشگاه تهران بود که در سخنان خود مروری بر ویژگی‌های شهرسازی اصفهان داشت. وی یکی از این شاخص‌ها را رودخانه زاینده‌رود برشمرد و گفت: «من خوشحالم و به مردم اصفهان تبریک می‌گویم که برخلاف برخی از شهرها، در حاشیه زاینده‌رود ساخت و سازهایی بی رویه انجام نشده است و این گوهر یگانه را حفظ کرده اند اما امیدوارم که که بتوانند در آینده هم آن را حفظ کنند چون در برخی نقاط  نشانه‌هایی از این تجاوز به حریم زاینده رود و ساختن برج‌های چند طبقه  را می‌بینیم». وی همچنین ابراز امیدواری کرد: «همه مسئولان و به ویژه مسئولان این شهر بدانند که مسئولیت حفظ این گوهر گران‌بها وظیفه سنگینی را بر دوش یکایک ما گذاشته که باید برای انجام این وظیفه تلاش کنیم».

سخنران دیگر همایش دکتر مهدی بصیری با اشاره به تعریف توسعه پایدار و برشمردن شاخص‌های ایده‌آل توسعه پایدار در شهر اصفهان گفت: «متاسفانه اکنون تراکم جمعیت شهر بیش از ظرفیت است. شهر بر پهنه مزارع و باغ‌ها و بیشه‌زارهایی که دیگر اثری از آن‌ها نیست، گسترش یافته است بنابر این شهر هوایی کویری پیدا کرده است: شب‌ها سرد و روزها گرم؛ و هوایی بسیار آلوده که شاید در ایران از این جهت مرتبه اول را داشته باشد».

وی ادامه داد: «ساختمان‌های بلند ساخته‌ایم که حتی جلوی منظر کوه صفه را گرفته است که در گذشته هر اصفهانی از خانه خود آنجا را نظاره می‌کرد و طلوع و غروب آفتاب را بر قله آن می‌دید. این ساختمان‌ها زاینده رود را نیز محصور کرده‌اند و  آثار تاریخی را از جهت حجم تحقیر نموده‌اند».

عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی اصفهان در ادامه افزود: «اصفهان امروز گرچه دارای نظافت و فضای سبز قابل توجه است اما دیگر به سختی می‌توان در آن زندگی کرد زیرا آمار سرطان و MS  نیز در آن از معدل بیشتر است. رودخانه زاینده‌رود که روزی زاینده بود و زنده اکنون نه زنده‌رود است و نه زاینده رود؛ و دشت‌هایی که از این رود جاری سیراب می‌گشت اکنون به کویر تبدیل شده است و تالاب گاوخونی آن خشکیده است و ذرات غبار آن هر روز بر سر اصفهانی‌ها فرو می ریزد».

عضو هیات موسس جمعیت پیام سبز اصفهان در ادامه به اثرات مخرب صنعتی شدن اصفهان پرداخت و گفت: «هوای اصفهان از نعمت آلودگی‌های صنعتی پیرامون سود می‌برد برای آزار مردمان؛ و سیاهی و دودآلودگی آن را می‌توان به خوبی مشاهده کرد. آلودگی‌هایی از جنس هیدروکربورهای فرار و خطرناک تا ناکس‌های مضر و ذرات معلق و انواع مواد سوخته‌شده از مازوت و غیره که در نزدیکی اصفهان در نیروگاه‌های آن می‌سوزد و پالایشگاه‌هایی که فقط 5 کیلومتر با شهر فاصله دارند». وی به بررسی علت این مسائل پرداخت و گفت: «برداشت غلط از مفهوم توسعه به اضافه عدم اطلاع دست‌اندرکاران از ارزش‌های اکوسیستم طبیعی و محیط زیست و منابع طبیعی، و مقهور صنعت و تکنولوژی شدن باعث شده که اکوسیستم های طبیعی را بسیار بی ارزش تلقی می‌کنیم».

دکتر بصیری ریشه بسیاری از این مشکلات را تصمیمات غلط و دیکته شده دانست و گفت: «متاسفانه بسیاری از این تصمیم‌ها را خود اصفهانی‌ها نگرفته‌اند و از تهران برایشان دیکته کرده‌اند که مثلا ذوب آهن یا صنعت فولاد یا پالایشگاه یا نیروگاه در نزدیکی اصفهان باشد، اما تاسف‌‌بار تر این که اگر جانمایی غلط این صنایع را بتوان به دلیل نداشتن علم و اطلاع در زمان احداث توجیه کرد، توسعه آن‌ها تا چهار برابر در زمان حال هیچ گونه توجیهی ندارد، و هنوز هم هرچه صنعت آلاینده و تاریخ مصرف گذشته و قرن نوزدهمی هست دارد در اطراف شهر اصفهان مستقر می‌شود. این شهر واقعا نیاز به نجات دهندگانی دارد که با دلسوزی کامل تلاش کنند که مشکلاتی را که ایجاد شده است از اثراتش بکاهند و از این روند خسارت بار جلوگیری کنند». دکتر بصیری در بخش دیگری از سخنان خود به بحران آب زاینده رود و اتلاف آب آن اشاره کرد و گفت: «مهم‌تر از همه، ما از زاینده‌رود گذشتیم و آن را به راحتی از دست دادیم تا بسیاری از سال‌ها به راحتی از عرض خاکی آن عبور کنیم. الان بخشی از آب زاینده‌رود به یزد می‌رود که تنها 30 درصد آن مصرف شرب دارد و بقیه به مصارف دیگر می‌رسد در حالی که شرق اصفهان که دارای حق‌آب بوده در حال خشکیدن است و تالاب گاوخونی دارد از بین می‌رود اما باز هم شاهدیم که با تائید وزارت نیرو یک لوله بزرگ دیگر از یزد به اصفهان کشیده‌اند و منتظرند تا تونل سوم کوهرنگ باز شود که 100 میلیون مترمکعب آب به زاینده رود می‌آورد ولی لوله‌ای که از یزد کشیده شده 150 میلیون مترمکعب آب را از اصفهان بیرون می‌برد و لوله فعلی هم 90 میلیون مترمکعب آب را از اصفهان به یزد می‌برد و لذا کشاورزی اصفهان در حال نابودشدن است و بر شهر هم اثر خواهد گذاشت چون شهر در معرض بادهای شدید کویری و ریزگردها قرار می گیرد».

سخنران دیگر همایش، فاطمه ظفرنژاد، پژوهشگر آب و توسعه پایدار، در ابتدای سخنان خود با عنوان «نگاهی به مولفه‌های توسعه پایدار در حوضه آبخیز زاینده رود» ضمن تاکید بر این نکته که پایداری از مهم‌ترین مولفه‌هایی است که در ایران‌زمین از هزاران سال پیش در مفهوم توسعه نهفته بوده است به نمودهایی از توسعه پایدار در ایران کهن همچون ایجاد نخستین شبکه‌های ‌برداشت آب از رودها (8-6 هزار سال پیش)، چرخ چاه ایرانی، نخستین قنات‌ها (روش پایدار برداشت از سفره زیرزمینی بدون افت سفره  در 3 هزارسال پیش)، گردآوری باران، و شهرباغ‌های پایدار جلوه گر توامان تولید و سکونت، اشاره نمود. ظفرنژاد در مقابل آن به توسعه ناپایدار، نسنجیده و تقلیدی امروز کشور اشاره کرد و گسترش الگوی نابومی توسعه از دهه 30 با ورود شرکت‌های بین‌المللی را از مهم‌ترین عوامل آن دانست. وی در ادامه به پیامدهای پنج دهه سدسازی در کشور پرداخت و گفت: «کاهش سطح اراضی آبی کشور، تامین گران‌ترین و پرپیامدترین برق در ایران، ترویج مصرف‌زدگی در شهرها تاچندین برابر ضابطه، خاموشی رودها و خشکاندن حتی کارون و زاینده رود، خشکی تالاب‌ها و دریاچه ها حتی گاوخونی و اورمیه، نابودی جنگل ها، نابودی قنات‌ها، خشکاندن سفره های آب زیرزمینی، و تضییع حقوق میلیون‌ها خانوار جوامع بومی آبخیزها، نتیجه پنج دهه سدسازی بی رویه در کشور بوده است». وی همچنین ساخت سه تونل انحراف آب از سرشاخه های کارون و اثرگذاری بر کمیت و کیفیت آب در دشت خوزستان و ساخت سد 1500 میلیون مترمکعبی زاینده رود و خشکاندن گاوخونی و زاینده رود در شهر اصفهان را از نشانه‌های توسعه ناپایدار منابع آب کشور دانست.

این پژوهشگر آب، در ادامه پیامدهای توسعه ناپایدار در اصفهان را چنین برشمرد: «خشک شدن زاینده رود و اثر بد آن بر اقلیم و آب و هوا، اثر خشکی بر پل های تاریخی و پراهمیت اصفهان، تاثیر منفی بر گردشگری و آثار باستانی، تاثیر ساخت و سازهای تقلیدی بر معماری پرآوازه اصفهان، اثر راه سازی‌های نسنجیده بر زیبایی و هویت شهر، اثر شهرک سازی‌های نسنجیده و تقلیدی بر هویت و پایداری شهر.» وی سپس به ارائه راهکارهایی برای دست‌یابی به پایداری شهر اصفهان پرداخت و گفت: «احیای حوضه آبخیز زاینده رود با برچیدن سدهای ساخته شده بربالادست آن و احیای تالاب گاوخونی، احیای معماری سنتی و جلوگیری از ساخت و سازهای تقلیدی، احیای محله‌ها، پیروی از اصول شهرسازی بومی و ملی، توجه به محیط کالبدی و زیست شناختی، زیستگاه‌ها، پوشش گیاهی، تبدیل بزرگراه‌ها و خیابان‌ها به فضای رفت و آمد مردم، حذف راه‌های نازیبا و ناهماهنگ با هویت شهر و طراحی محله‌هایی با هویت معماری اصفهان به‌جای شهرک‌سازی‌های تقلیدی تنها شماری از راهکارهای مقابله با توسعه ناپایدار اصفهان است». در این همایش، دکتر مهدی کیوان استاد تاریخ دانشگاه اصفهان و دکتر عباس ادیب فارماکولوژیست برجسته و پیش کسوت اصفهانی، دکتر عبدالله جبل عاملی، و محمد علی موسوی فریدنی نیز از دیگر سخنرانان بودند که درباره «حفظ هویت شهر تاریخی اصفهان و وظیفه دشوار اصفهانی بودن»، «مروری بر تاریخ پزشکی اصفهان»، «بررسی‌های علمی بناهای تاریخی اصفهان»  و « یادی از پرفسور گالدیری» به بیان سخنرانی پرداختند.   

چهارچوب نظری تحقیق

دسته بندی نظری دیدگاه های توسعه شهری: 1. دیدگاه پرنشیب و آزار دهنده توسعه پایدار:در این دیدگاه به منابع طبیعی به عنوان یک سرمایه نگاه می‌شود و حداکثر استفاده کردن از آن مورد نظر است. شرکتهای صنعتی چند ملیتی با سرمایه‌های بیکران بدون کوچکترین توجهی به منابع با ارزش محیطی از آن استفاده می‌کنند و حتی اگر آلودگیهای ایجاد شده از این گونه فعالیتهای صنعتی به پاره شدن پرده اوزون بینجامد، آنها همچنان به حداکثرسازی سرمایه‌های خود مشغولند، در این دیدگاه نظرات مخربی وجود دارد و دسته‌آی به این اعتقاد چسبیده‌اند که اگر به هوش و استعداد انسان میدان بدهیم و مخصوصاً این هوش و استعداد را از طریق تکنولوژی بیان نماییم، این قدرت و استعداد انسان می‌تواند هر گونه مسأله محیطی را حل کند. براساس این نظریه هیچ محدودیتی در زمینه ظرفیت درک انسان وجود ندارد. و این قدرت انسان می‌تواند هر گونه سیستم محیطی را تحت نفوذ خود درآورد. در این دیدگاه محیط طبیعی براساس سودمندی آن در سیستم اقتصادی ارزیابی می‌شود و از سوی دیگر توسعه پایدار تنها هم معنی رشد پایدار تلقی می‌گردد. جایی که توسعه در شکل کاملا خام خود تنها با محصول ناخالص ملی GNP اندازه‌گیری می‌شود.

دیدگاه‌های رسمی در زمینه حسابداری بدون تغییر باقی مانه‌اند. در این گونه دیدگاه‌های رسمی توجه کال به یک سلسله متغیرهای باریک مانند درآ«د، سرمایه‌گذاری، سود و صادرات معطوف می‌گردد. در دیدگاه پرنشیب و آزاردهنده توسعه، ابزار سیسات‌گذاری به صورت مداوم به حداکثر سازی محصول رشد آن می‌پردازد. محدودیت این دیدگاه در متن توسعه پایدار عبارت از این است که این دیدگاه با معیار پول نگاه متمرکزی بر سیستم فعالیت اقتصادی دارد. و از نتایج محیطی این گونه فعلاً کاملاً‌چشم می‌پوشد.

طی دیدگاه رشد رسمی در زمینه اجرای پروژه‌های شهرهای مانند راه‌های شهری و تنظیم کاربری اراضی شهری و چگونگی مصرف انرژی، تأثیرات محیی این قبیل پروژه‌ها را بکلی از نظر دور می‌دارد و هر مشکلی در محیط پیش می‌آید، بدون توجه به حال خود رها می‌شود. درباره این امر در کشورهای جهان سوم حتی مسئولی برای رسیدگی به مشکلات وجود ندارد، به عنوان مثال از نتایج توسعه صنعتی در شهرهای ایران مخصوصاً‌ تهران آلودگی هوا که تقریباً بجز محیط زیست هیچ مرجعی خود را مسئول آن نمی‌داند، و متأسفانه دست محیط زیست نیز از چند طرف بسته شد و عملاً نمی‌تواند کاری انجام دهد. هم اکنون در شهرهای بزرگ ایران مانند تهران و تبریز و اصفهان و غیره، برجسازی‌ها با مسایلی مواجه شده‌اند. به عنوان مثال در تهران برجهای منفردی که در سطح شهر مخصوصاً شمال تهران درست شده از نظر تأسیساتی محیط اطراف خود را دچار مشکل کرده‌اند . شبکه لوله‌های آب محلات مختلف براساس مقدار مصرف معمولی جمعیت محاسبه شده‌اند، وقتی در نقطه‌ای مصرف قابل توجهی بر این سیستم اعمال می‌شود، دیگران در مضیقه قرار می‌‌گیرند. موارد فوق، نکات بارز دیدگاه پرنشیب و آزاردهنده توسعه پایدار است.به هر حال توسعه پرنشیب و آزاردهنده روشی از توسعه است که طی آن به هر قیمت باید سرمایه‌ها افزایش یابند و به حداکثر برسند. این امر در زمینه‌ کارهای بزرگ و یا درباره کارهای کوچک تولیدی یکسان است و در جهان سوم مشکلات شهری به این دیدگاه مربوط می‌شود.

2. توسعه پایدار ضعیف:طی این دیدگاه هدف با ارزشی تعقیب می‌گردد و آن عبارت است از "رشد سرمایه داری را با امور محیطی ترکیب کردن." طی این هدف اینگونه نکات بررسی می‌شوند که اصول اقتصادی نئوکلاسیک را می‌توان در حل مسائل محیطی به کار برد. لازمه اهداف سیاست‌گذاری در زمینه توسعه پایدار ضعیف در نظر گرفتن رشد اقتصادی است، اما طی آن هزینه‌ةای محیطی نیز مورد توجه قرار می‌گیرند. و برای این منظور حساب معینی تعیین می‌گردد. این امر ممکن است، زیرا در اینجا محیط بعنوان منابع قابل اندازه‌گیری در نظر گرفته می‌شود. طی این دیدگاه منابع محیطی به عنوان سرمایه‌های ثابت تلقی می‌شوند، در حالی که اقتصاد مجاز است به دنبال هر آرمان و هدف اجتماعی مناسب برود. طی این دیدگاه برای پایداری دو نوع ابعاد اصلی تعریف می‌شود 1- توسعه پایدار که چنین معنی می‌شود: رشد پایدار با توجه به سرانه درآمد واقعی طی زمان و با توجه به اهداف رشد اقتصادی رسمی بدون تخلیه ذخیره‌های سرمایه‌های ملی، 2- نکته دو به استفاده پایدار از منابع و محیط، بشرطی که سرمایه‌های محیطی کاملاً تخلیه نشود، توجه می‌کند. توسعه پایدار ضعیف نفوذ افزاینده‌ای بر آژانسهای بین‌المللی داشته است که این امر شامل بانک جهانی سازمان ملل متحد می‌شده است و تقریباً هم معنی مدیریت محیطی تلقی شده است. در این باره طبیعت به عنوان تولید کننده مصالح و عوامل و ثروت محیطی فرض می‌شود که هر دو فرم ثروت اندوزی با اهداف اجتماعی مربوط می‌شود. و بدتر اینکه در این دیدگاه طبیعت به عنوان عامل پر از ثروت است که این ثروت باید در اختیار انسان قرار گیرد. اما دیگران کمی از این موقعیت عقب می‌نشینند و می‌گویند: ثروت اندوزی از طبیعت از جهت مصالح و ثروت محیطی در واقع باید مانند یک شریک با طبیعت تلقی شود. اما دراین باره باید از مدیریتهای پیشرفته و دارای فکر روشن و با ابزار تکنولوژی پیشرفته استفاده نشود که قادر باشند کاملاً پاره‌ای از جهات طبیعت را تحت نفوذ خود درآورده و ثروت خود را چندین برابر افزایش دهند. اگرچه در این روند قرن هیجدهمی بناچار کاربرد ابزاری مانند ارزیابی نتایج تصمیم‌گیری محیطی تجزیه و تحلیل هزینه و سود، و ایجاد و قیمتهای سایه محیطی و غیره را نیز قبول کرده‌اند. مخالفان این دیدگاه بحث‌های، متضادی دارند. گروهی آن را مانع رشد اقتصادی می‌دانند. و گروه دیگری آن را مخرب ساختار محیطی تلقی می‌کنند. بنابراین محافظت محیطی در این باره یک عامل کلیدی در زمینه هدف‌گذاری و سیاست‌گذاری شناخته شده است. در این باره توسعه شهری نامنظم خود تبدیل به بحث مهمی می گردد. از این روهم باید در کلیه قوانین شهری تجدید نظر گردد و هم باید سیاستگذاران سطح بالای ممالک در تنظیم سیاستهای خود به ارزشهای محیطی نادر توجه کافی مبذول نمایند. گرچه غالباً مدیران محیطی مسایل محیطی استانها را به فراموشی می‌سپارند. به عنوان مثال ما در ایران هیچگاه در موارد آلودگی محیطی شهرهایی مثل تبریز و اصفهان و مشهد بحثی به میان نیاورده‌ایم. تنها گاهی مسئولان در مورد آلودگی هوای تهران و اینکه باید در زمینه از دور خارج کردن پاره‌ای از اتوبوسها و مینی‌بوسها و سواریهای دودزا اقداماتی معمول گردد، حرفهایی زده‌اند که حرفهای آنان از دایره حرف بیرون نرفته و در همان دایره باقی مانده است و هوای تهران همچنان بشدت آلوده است.

3- توسعه پایدار قوی:طرفداران این دیدگاه مدعی این نکته هستند که پیش شرط هر گونه توسعه اقتصادی، محافظت محیطی است. آنها به سیاست گذاران سطح بالای ممالک اروپایی توصیه نموده‌اند که در زمینه تنظیم سیاستهای اقتصادی خود محافظتهای محیطی را نیز با آن سیاستها ترکیب نمایند، به عبارت دیگر هر گونه توسعه اقتصادی باید طوری انجام شود که محیط لطمه نخورد و اگر از ثروت محیطی استفاده می‌شود هزینه‌هایی باید تعیین گردد تا مخصوصاً منابع تجدیدپذیر اقتصادی کاملاً از بیخ و بن تهی نشوند، و هم چنین صنایع فاضلابها و دودهای خود را بدون تصفیه کامل به محیط رها نکنند. مدتی است چنین سیاستهایی عملاً در پاره‌ای از کشورهای اروپایی اجرا شده و کشورهای معین اروپایی سعی کرده‌اند کلیه فاضلابها تصفیه و بعد به رودخانه‌هایی مانند تایمز و راین و دانوب ریخته شوند. اکنون آب این رودخانه‌ها کاملاً زلال شده و در کنار آنها مکانهایی برای گشت و گذار مردم فراهم شده است. از این گذشته در انگلیس غالب اتومبیلها از فیلترهای تصفیه دود استفاده می‌کنند. در نتیجه با وجود متروی لندن و تدابیری از نوع فوق هوای لندن دیگر آلوده نیست. به صورت کلی طی دیدگاه فوق هر گونه سیاست گذاری اقتصادی با عطف توجه کامل نسبت به سرمایه‌های محیطی، چه آنهاییکه تجدیدپذیر هستند و چه آنهایی که قابل تهی شدن هستند، مورد توجه قرار می‌گیرد و تصویب می‌شود. در این باره محافظت از این گونه سرمایه‌ محیطی که ارزش نگهداری آن‌ها مسلم است (جنگلهای مناطق حاره) یا اینکه باید آنها را توسعه بدهیم (خاک‌های پست شده) بایدتوجه داشت که انجام این گونه عوامل نیاز به تنظیم بازار و مداخله اولیای امور استان دارد، که باید سلسله وسیعی از ابزار را به کار برند و هم چنین در موارد خاص وقتی تغییراتی در اقتصاد محلی رخ می‌دهد که کاربرد پایدار منابع محیطی مورد نیاز می‌شود درگیری مجامع محلی الزامی می‌شود. در این دیدگاه توجهی کمی به دیدگاه کمی مبذول می‌شود، اما به هر حال رشد کیفی بیشتر مورد توجه است، در عین حال اهداف رشد اقتصادی نیز کماکان مورد توجه سیاست گذاران توسعه پایدار قرار دارد. اگر چه این دیدگاه گاهی به نظریات و سیاستهای دیدگاه توسعه پایدار ضعیف متمایل می‌شود و گاهی به مسیر دیدگاه توسعه پایدار قوی بر می‌گردد. ولی به هر حال در این دیدگاه استفاده از ابزار سیاست‌گذاری مهم است. برای مثال ابزار قانونی، اقتصادی قانونی، برنامه‌ریزی کاربردی اراضی، برانگیزاننده‌های مالی و ابزار اقتصادی مانند مالیتهای فضای سبز و جریمه‌های آلوده‌ کننده‌ها، منابع قابل معامله، انواع تشویق‌ها، طرح‌های باز پس دادن سپرده‌ها، تشویق به تغییر رفتار و انطباق با قوانین، از طریق اطلاع رسانی و آموزش و ترغیب عموم مردم. در این باره تغییر رفتار درانواع مصارف کالاها با هدف صرفه‌جویی مورد نظر دیدگاه توسعه پایدار قوی است. در مدل توسعه پایدار قوی، ابزار قانونی و اقتصادی برنامه‌ریزی بر روی مدیریت منابع متمرکز شده است. در این باره همچنین سطح وسیعی از موضوعات اجتماعی مورد توجه قرار می‌گیرد، توجهی که بر روی شاخص توسعه پایدار نیز متمرکز می‌گردد.

4- مدل ایده‌آل توسعه:مدل ایده‌آل توسعه پایدار یک نظر عمیق و وسیع است که هدف آن تغییر ساختار اجتماع، اقتصاد و سیاست است، به صورت کلی اجزای این سیستم طوری چیده شده است که رفتار انسان را نسبت به محیط و طبیعت اصلاح کند. به این دلیل این دیدگاه را دیدگاه اکولوژیست نیز نامیده‌اند که اکولوژیستهای افراطی نیز آن را قبول کرده‌اند . این مدل توسعه پایدار خالص را در نظر می‌گیرد. جاییکه هر چه در طبیعت می‌گذارد و یا در آن می‌نشاند به همان مقدار از آن بر می‌دارد در این باره هیچگونه فرمی از رشد کلی به زبان کمی اندازه‌گیری نمی‌شود، زیرا که قرار است خود بشر در این اکوسیستم زندگی کند، به عوض آن رشد مورد نظر با معیارهای کیفی زندگی اندازه‌گیری می‌شود، نه با استانداردهای زندگی.

مدل ایده‌آل توسعه پایدار تنها به زندگی انسان فکر نمی‌کند، بلکه کلیه عوامل زنده و غیره زنده بجز انسان را بسیار پرارزش تلقی می‌کنند. زیرا ارزشهای ذاتی و اصل اینگونه عوامل برای زندگی انسان بسیار مفید است. از سوی دیگر این مدل در جستجوی معیارهای برابری برای فرمهای گوناگون زندگی است. در این باره نیز مدل ایده‌آل توسعه پایدار نوعی مدل کلی نگر را که به روابط متقابل، اعمال متقابل و مکانهای متقابل عناصر زندگی توجه دارد، مورد استفاده قرار می‌دهد. و نهایتاً در این مدل، "ارزش" در فرایند طبیعی و گروه‌ها نهفته است، و نه در هستی مجرد زندگی افراد. و به این ترتیب در این مدل ابعاد اجتماعی توسعه پایدار بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد و معیارهای اندازه‌گیری موجود را در زمینه کیفیت زندگی کافی نمی‌بیند و پیشنهاد می‌نماید شاخصهای بیشتری در زمینه اندازه‌گیری کیفیت زندگی فراهم گردد. طرفداران این دیدگاه می‌گویند که تا کنون کارهای تحقیقاتی زیادی در زمینه این مدل انجام شده است که در خارج از سیستمهای اقتصادی و اجتماعی قرار دارند. برای مثال سازمانهای غیرانتفاعی خصوصی دراروپا کارهای کیفی قابل توجهی انجام داده‌اند که به تعریف و تشخیص ثروتهای غیر پولی، کمک قابل توجهی می‌کند. اگر این مدل ایده‌آل توسعه پایدار توسعه یابد می‌تواند این گونه فعالیتها را با سیستمهای حسابداری اقتصادی سابق ترکیب کند. مخالفان این نظریه به اجرای سیاستهای آن ایراد می‌گیرند، اما در عین حال با این نظر که" در مصرف منابع زمین باید حد اعتدال را مراعات کرد و از آنچه باقی مانده محافظت نمود، آنچه را که تجدیدناپذیر است نباید بی‌مهابا مصرف کرد و دور انداخت، نباید محیط زندگی را آلوده کنیم و نتایج آن را که خود زندگی را نابود می‌کند از نظر دور بداریم"، موافق هستند. اکولوژیستها در زمینه محافظت محیطی اعتقاد به فراهم نمودن محدودیتهای معینی در زمینه فعالیت اقتصادی هستند. به همین دلیل این نظریه مقبولیت قابل توجهی نیافته است، زیرا پاره‌ای از کشورهای صنعتی جهان در زمینه قبول مفاهیم توسعه پایدار به حداقل تغییرات سیاسی در زمینه توسعه پایدار ایده‌آل تن داده‌اند. آنها معتقدند که محدودیت اقتصادی به عدم توسعه اقتصادی- کالبدی و قدرت سیاسی خواهد انجامید.

به این ترتیب چهار نوع دیدگاه توسع پایدار هر کدام به جهاتی از توسعه نظر دوخته‌اند. در هر چهار نوع دیدگاه این فعالیتهای اقتصادی و صنعتی است که ایجاد مسأله می‌نماید. از سویی توسعه کشورها مبتنی بر توسعه اقتصادی است و از سوی دیگر همین توسعه اقتصادی که به دنبال آن توسعه صنعتی مطرح می‌شود، خود ایجاد کننده مشکلات محیطی است. بنابراین ضرورت زندگی انسان که اکنون به خطر افتاده، توسعه پایدار را امری الزامی می‌نماید.

به عقیده پیترهال آنچه در توسعه روز افزون روند شهرنشینی تاکنون بیش از هر عاملی مؤثر بوده است، انقلاب صنعتی و تحولات ناشی از آن می‌باشد. در آینده پیش‌بینی می‌شود که جمعیتهای شهری با نرخ بالایی به رشد خود ادامه دهند که این امر ناشی از شرایط ناحیه‌ای، ملی و بین‌المللی جهان امروزی است. لازم به ذکر است که مهاجرتها و تحولات جمعیتی در نواحی شهری کشورهای توسعه یافته به مراتب بیشتر از نواحی روستایی آنهاست. مثلاً در سال 1991 در حدود سیصد هزار نفر از ساکنان لندن را کسانی تشکیل می‌دادند که محل تولد آنها هفت کشور ایالات متحده، اتریش، فرانسه، زلاندنو، پرتغال، یونان و هلند بوده است. (Urban Studies; 1998)

نظریه قطبهای رشد:بعضی از برنامه ریزان رشد شهرهای بزرگ را در مراحل اولیه توسعه الزامی می‌دانند و تمرکز سرمایه‌ها و نیروهای انسانی را عامل توسعه در نظر گرفته‌اند. و معتقد هستند که ایجاد صنایع و سرمایه‌گذاریها صنعتی مخصوصاً در کنار شهرهای بزرگ و مناطقی که دارای پتانسیل رشد هستند، باعث می‌شود که همانند موج به سایر نقاط و مناطق محورم سرایت و پخش گردد و اثر آن به دورترین نقاط هم برسد. این طرز تفکر مورد انتقاد بسیار از برنامه ریزان قرار گرفته است. به عنوان مثال آقای روندنیلی(Rondinell, 1999) مطرح می‌نماید که چنین طرز تفکری با شکست مواجه شده و تجمع سرمایه ها و نیروی انسانی در شهرهای بزرگ نمی تواند توسعه را به نقاط محروم و شهرهای کوچک انتقال دهد و حتی در بعضی از کشورها این روش باعث دوگانگی اقتصادی شده است.

توسعه اکروپلتین:در اوایل سال 1980 میلادی یک مدل برنامه‌ریزی غیرمتمرکز به نام اگروپلیتن توسط جان فریدمن (Jahn Friedman, 1973) مطرح گردید. هدف از این برنامه ایجاد همبستگی مابین شهرها و روستاها ، آشنا کردن مردم محلی و روستاها به زندگی شهری و سهیم کردن آنها در توسعه و عمران مناطق بوده است. این تئوری بر روی گسترش صنایع کوچک که نیاز به تخصصهای بالا ندارد تأکید می‌نماید. و همچنین بر خودیاری مردم تکیه می‌کند. این طرح تشکیل شده است از واحدهایی از یک منطقه که دارای شهری مبنی بر 10000 تا 25000 جمعیت و تعدادی روستا که دارای تراکم 200 نفر در کیلومتر مربع باشند و محدوده این طرح عبارت است از منطقه‌ای با شعاع 5 الی 10 کیلومتر مربع که با دوچرخه می‌توان آن را طی نمود. مجموع جمعیت منطقه بین 50000 تا 150000 در نظر گرفته شده و فرض بر این است که اغلب مردم این ناحیه به کشاورزی مشغول هستند.

آقای رودل (Ruddel, 1999) نظرات خود را در مورد نقش شهرهای کوچک و متوسط چنین مطرح می‌نماید که توسعه شهرهای کوچک و متوسط روش مناسبی برای توسعه فضایی و ایجاد رشد اقتصادی و تعادل اجتماعی است و می‌تواند به عنوان شقی در مقابل رشد شهرهای بزرگ عمل نماید. ایشان چنین مطرح می‌نماید که باید سرمایه ها را از شهرهای بسیار بزرگ به سمت شهرهای کوچک و متوسط سوق داد.

با مطالعه این سه نظریه به این نتیجه می‌رسیم که نظریه قطبهای رشد به دلیل عدم پیوستگی و ارتباط تنگاتنگ مابین سکونتگاهها در کشورهای در حال توسعه کارآیی نخواهد داشت. و نظریه اگروپلیتن به دلیل ایده آل نگری و دور بودن از واقعیت در کشورهای در حال توسعه مثل ایران کارایی منطقی نخواهد داشت و نهایتاً در بعد فضایی رشد شهرهای کوچک و متوسط که دارای آستانه جمعیتی لازم برای سرمایه گذاری هستند، می‌تواند در آینده به عنوان مکانهایی برای مهاجران ساماندهی شود و از تهاجم به شهرهای بزرگ جلوگیری به عمل آورد و توسعه پایدار را در این جوامع محقق نماید.

از توسعه تعاریف متعدد و متفاوتی شامل پارامترهای کم یا زیاد به عمل آمده است. در اینجا تعدادی از مهمترین نظریات دانشمندان علوم اجتماعی ذکر می‌شود: مایکل تودارو ( Michael Todaro): «توسعه را باید جریانی دانست که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامة مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعة نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواسته‌های افراد و گروههای اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی بهتر است، سوق می‌یابد».( تودارو , مایکل , توسعه اقتصادی در جهان سوم , ترجمه غلامعلی فرجادی :135 )

راجرز( Everett. M. Ragers)توسعه را چنین تعریف می‌کند: «توسعه را می‌توان به عنوان فراگرد و مشارکت وسیع در دگرگونی اجتماعی تعریف نمود که به منظور ایجاد پیشرفت مادی و اجتماعی (برابری بیشتر، آزادی و دیگر ویژگیهای ارزشی) برای اکثریت مردم انجام می‌شود و از طریق به دست آوردن کنترل بیشتر بر محیط اطرافشان به دست می‌آید».(Rogers, 1976)

دادلی سیرز ( Dudly sears)توسعه را جریانی چند بعدی می‌داند که تجدید سازمان و سمت‌گیری متفاوت کل نظام اقتصادی ـ اجتماعی را به همراه دارد، به عقیده‌ی وی «توسعه علاوه بر بهبود میزان تولید و درآمد، شامل دگرگونی اساسی در ساخت‌های نهادی، اجتماعی اداری و همچنین ایستارها و وجهه نظرهای مردم است. توسعه در بسیاری از موارد حتی عادات و رسوم و عقاید مردم را نیز دربر می‌گیرد» ( ازکیا , مصطفی , 1381 , ص 8 ) .

میسرا ( R.P.Misr)محقق و صاحب نظر هندی نیز تعریفی از توسعه ارائه نموده که در آن بر ابعاد فرهنگی تأکید شده است. به نظر او توسعه از دست آوردهای بشر و پدیده ای است با ابعاد مختلف. «توسعه دستآورد انسان محسوب می‌شود و در محتوا و نمود دارای مختصات فرهنگی است. هدف از توسعه ایجاد زندگی پر ثمری است که توسط فرهنگ تعریف می‌شود. به این ترتیب می‌توان گفت توسعه دستیابی فزاینده انسان به ارزشهای فرهنگی خود است» (ازکیا , مصطفی , 1381 :  8 و 9)

نیجکمپ وپرلز بر این اعتقادند که یک شهر ناپایدار را می توان از افت جمعیتی ، افت زیست محیطی ، ناکارآمدی نظامهای انرژی رسانی ، کاهش فرصتهای اشتغال ، دفع و مهاجرت فعالیتهای صنعتی و خدماتی ، و عدم تعادل ترکیب اجتماعی - جمعیتی آن تشخیص داد لوت نیز معتقد است که فقر و اختلاف طبقاتی ، و از دست دادن فرصتها و بی احترامی و رنجش خاطر، عدم اطمینان به آینده و تنشهای روانی ، از هم گسیختگیها و ناهنجاریهائی که مردم یک شهر توانائی تحمل آن را دارند دارای محدوده خاصی است ، که گذر از آنها منجر به از بین رفتن رفتارها و هنجارهای درست و روحیه تحمل ناملایمات و بذل رحم و شفقت و هویت جمعی می شود.انجمن بین المللی ابتکارهای محلی محیط زیست ژ تعریفی جدید از توسعه پایدار برای استفاده دولتهای محلی فراهم آورده است . بنابراین تعریف ، "توسعه پایدار" خدمات زیست محیطی و اجتماعی و اقتصادی را برای همگان و بدون هرگونه تهدیدی برای ماندگاری و پایداری نظامهای طبیعی ، دست ساز، اجتماعی - شهری فراهم می کند.

تأمل در باب توسعه ما را متوجه این و اقعیتی مهم می سازد که فرایند توسعه به رغم امیدهای که اذهان دولتمردان و نظریه پرداران جهان ایجاد کرده بود, به سبب پیامدها و نارسائیهای نظام اقتصاد جهانی و ملی جز تخریب محیط زیست , افزایش فاصله بین کشورهای پیشرفته , درحال توسعه و عقب مانده , ازبین رفتن بخش عمده ای از زمینهای کشاورزی , کاهش تنوع زیستی , ازبین رفتن ظرفیت زیست محیطی , افزایش فاصله بین فقیر وغنی , نابرابری بهره مندی از توزیع منابع طبیعی, عدالت اجتماعی,  فضای زیستی را به عنوان کالای رایگان به شمار آوردن ؛ عدم دسترسی عادلانه در بازارهای رقابتی برا ی همگان ؛ اولویت ندادن بودجه ملی در بخش سرمایه‌گذاری نیروی انسانی؛  اولویت دادن به فناوریهای مخرب ومخارج نظامی , برای مردم جهان نتیجه ای نداشت. این عوامل اندیشمندان را واداشت تا در امر توسعه بازنگری داشته باشند، از این رو، تقریباً از دهه 1980 به طور جدی به مفهوم توسعه با دیدگاه متفاوتی نگریستند. در مجموع توسعه‌ای را برای جوامع پیشرفته و در حال رشد توصیه ‌کردند که در حین پویایی لازم، رشد اقتصادی به گونه‌ای متوازن و همه جانبه و بدون تخریب منابع باشد. این مفهوم ( توسعه پایدار ) را بدان امید به کار گرفتند که در تمامی سطوح زندگی جوامع و رفاه همگانی بهبود حاصل شود.(الیوت، 1378، 8)

روش تحقیق

تحقیق یک تلاشی صادقانه برای بررسی سیستماتیک یک مشکل یا برای افزودن به دانش بشری موارد مشکل می باشد و هدف از انتخاب روش تحقیق مشخص کردن روش جهت بررسی آن مشکل و یا راه حل آن می باشد (ندری1388) در این پژوهش از روش های کتابخانه ای استفاده شده است. در روش کتابخانه ای به کمک مطالعه برخی از کتب، مقالات، تجربه های غیر مستقیم ادبیات موضوع گرد آوری شده است.

طرح کلی پژوهش (ادبیات تحقیق)

توسعه در لغت به‌ معنای گسترش دادن و از نظر اندیشه‌وران علوم اقتصادی و اجتماعی، جریانی چند بُعدی و به‌معنای ارتقای مستمّر کلّ جامعه و نظم اجتماعی به‌سوی زندگی بهتر یا انسانی‌تر است.( تودارو، مایکل؛1369، ج1: ص23)

قدمت رشد و توسعه به اندازه دانش اقتصاد است. همه اقتصاددانان بزرگ کلاسیک در سده‌های هجدهم و نوزدهم، اقتصاددان توسعه بوده و در چگونگی پیشرفت ملت‌ها سخن گفته‌اند. پیشرفت و رفاه مادّی انسان‌ها و ملّت‌ها، به‌گونه‌ای سنّتی در پژوهش‌های اقتصادی جای داشته و از زمینه‌های مهم مطالعات اقتصاددانان متقدّم به‌شمار می‌رفته است. توسعه اقتصادی به‌صورت شاخه‌ای از علم اقتصاد، از اواسط قرن بیستم (یعنی پس از آن‌که موضوع پیشرفت در کشورهای در حال توسعه با شدّت بیش‌تری مورد توجّه قرار گرفت)، میان پژوهشگران علوم اجتماعی و اقتصادی مطرح شد؛ امّا به‌رغم این‌که بیش از سه دهه از عمر آن نمی‌گذرد، به‌واسطه علاقه و اشتیاق اکثر فرهیختگان در جهت دستیابی به توسعه و ترقّی کشورشان، بیش از سایر رشته‌های مرتبط با علم اقتصاد، به چالش کشیده و آثار متعدّدی نیز درباره آن نوشته شده است. ( فراهانی‌فرد، سعید، 1384، سال پنجم، ص92.)

مفهوم توسعه: توسعه اصولاً به تکامل عقلانی، مادی و معنوی خرده‌نظام‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نظام اجتماعی فرهنگی یک کشور مشخص اشاره دارد. دو نوع نگرش نسبت به تعریف توسعه وجود دارد:

1.  نگرش براساس رشد اقتصادی؛ مشخصه نگرش نخست، نظریه رشد اقتصادی و ارزش‌هایی است که رشد اقتصادی بر آن‌ها استوار است. از این دیدگاه، توسعه عبارت است از «افزایش سریع و پایدار تولید سرانه ناخالص ملّی (یا داخلی) که احتمالا با کوشش برای کاهش نابرابری درآمدهای ناشی از این افزایش، همراه می‏شود». در این نگرش، تولید ثروت، نقش اساسی دارد و ارزش‌های دیگری همچون معرفت، عرفان، اخلاق، قدرت، همبستگی، اعتماد به نفس و آزادی فرد، نقش مهمی ندارند.

2.  نگرش براساس آزادی فردی؛ نگرش دوم برخلاف نگرش نخست، توسعه را فرایندی برای رشد آزادی فرد در دنبال‌کردن هدف‌های ارزشمند خود می‏داند. در این نگرش، جایگاه ثروت مادی و اقتصادی، صرفاً یکی از کارکردهای نظام ارزشی است و فرهنگ در نظام‌های سکولار و دین و فرهنگ دینی در نظام‌های دینی، تعیین‌کننده پیشرفت اجتماعی و اقتصادی است.( جهانیان، ناصر؛ 1386، ص159.)

براساس این نگرش از توسعه، اندیشمندان تعریف‌های از توسعه ارائه دادند: ژوزف اسپنگلر (Joseph J. Spengler: 1902-1991) اهمّیت فراوانی به فرهنگ ملل و نقش عقاید و ارزش‌های جامعه به‌صورت انگیزه‌های رفتاری انسان و عامل تعیین‌کننده در توسعه اقتصادی و سیاسی می‌دهد. او می‌گوید: جایی که ارزش‌های توسعه‌ای غالب شوند، توسعه به حرکت درمی‌آید و در صورت فقدان این ارزش‌ها، ممکن نیست شاهد توسعه اقتصادی باشیم.( متوسّلى، محمود؛ 1373، چاپ اوّل، ص245.)

از نظر گونار میردال (Gunnar Myrdal: 1898-1987)، توسعه به‌معنای ارتقای مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به‌سوی زندگی بهتر، یا انسانی‌تر است.

 توسعه پایدار (Sustainable Development):این اصطلاح برای نخستین بار در کمیسیون جهانی "محیط زیست و توسعه" در سال 1987 میلادی عنوان شد. منظور از توسعه پایدار، توسعه‏ای است که نیازمندی‌های نسل حاضر را بدون لطمه‌زدن به توانایی نسل‏های آتی در تأمین نیازهای خود برآورده می‏کند. کمیته توسعه پایدار سازمان ملل نیز تعریف خود را این‌گونه ارائه می‌دهد: «افزایش پایدار در تولید و مصرف کالاها و خدماتی که به نیازهای اولیه مربوط بوده، کیفیت زندگی را ارتقا می‌دهند. این‌کار باید همزمان با کاهش بهره‌برداری از منابع طبیعی و مواد سمّی و پراکندن زباله‌ها و آلاینده‌ها در چرخه زندگی باشد؛ تا نیازهای نسل‌های آینده را دچار مخاطره نسازد.»( فراهانی‌فرد، سعید؛ پیشین، ص98 .)

 توسعه و رشد اقتصادی:تا اوایل دهه 60 میلادی، توسعه، فرایندی اقتصادی و تکنولوژیک به‌شمار می‌رفت؛ که در افزایش سرانه محصول ناخالص ملّی و به‌صورت ایجاد فرصت‌های شغلی و دیگر امکانات اقتصادی ضروری، برای توزیع گسترده‌تر منافع اقتصادی و اجتماعی، تبلور می‌یافت؛ امّا در اواخر دهه، به‌تدریج آشکار شد که هرچند رشد، شرط ضروری توسعه است، نباید آن‌را توسعه تلقّی کرد؛ زیرا توسعه نمی‌تواند، مواردی مثل تولید برای معاش (که غیرقابل فروش در بازار است)، جنبه‌های غیر اقتصادی شکوفایی فردی و اجتماعی، رفاه و ملاحظات مربوط به توزیع درآمد را دربر بگیرد. افزایش محصول ناخالص ملّی، اگرچه می‌تواند بر نارسایی‌های درونی پیشرفت اقتصادی سرپوش بگذارد، نابرابری را نیز تشدید می‌کند؛ زیرا چنین پیشرفتی فقط گروه کوچکی را دربرمی‌گیرد. بنابراین، تحلیل‌گران اقتصادی به این نتیجه رسیدند که توسعه را نباید به رشد اقتصادی که خود، براساس الگوی "انباشتگی سرمایه" به "سرمایه‌گذاری  رشد" تفسیر می‌شود، محدود ساخت. (رضوانی ،1379 : 7)

آگاهی از این واقعیت، همراه با مسأله حفظ تنوّع فرهنگی در برابر آثار همگون‌ساز مدرنیزاسیون و توسعه مبتنی بر ملاحظات صرفاً اقتصادی، توجّه به جنبه‌های فرهنگی در توسعه را مطرح ساخت و طی دهه‌های 80 و 90 میلادی، مفاهیم جدیدی از فرهنگ و توسعه مطرح شد که فرآیندی چندبعدی داشت. منظور از فرهنگ به‌معناى عام آن اعمّ از انسان و همین‌طور ارزش‌هاى انسانى است. بر این اساس، رشد اقتصادی فقط به‌معنای تولید محصول بیشتر است؛ ولی توسعه اقتصادی هم بر معنای تولید بیشتر و هم بر معنای پدیدآمدن تحول در چگونگی تولید محصول و نیز در تخصیص منابع و نیروی کار بر شعبه‌های گوناگون تولید، دلالت دارد. به‌طور خلاصه تفاوت رشد و توسعه اقتصادی را در موارد زیر می‌توان خلاصه کرد:

1.  رشد اقتصادی، تحولی صرفا کمّی است و معمولا متغیرهایی مانند تولید ناخاص داخلی، صادرات، سرمایه گذاری و ... را در نظر می گیرد؛ که قابل محاسبه کمّی و اندازه‌گیری بر حسب پول هستند؛ اما توسعه علاوه بر متغیرهای کمّی، متغیرهای کیفی نظیر رفع فقر، بیکاری، محرومیت، بی‌سوادی و ... را نیز شامل می شود.

2.  مفهوم رشد محدود است؛ در حالی‌که توسعه وسیع‌تر و گسترده‌تر است. نتیجه هر توسعه‌ای رشد است، اما هر رشدی ضرورتا با توسعه همراه نیست.

3.  رشد ممکن است به‌صورت جهشی و در کوتاه‌مدت صورت بگیرد؛ اما توسعه معمولا زمان‌بر است و به‌تدریج اتفاق می‌افتد.

4.  رشد برگشت‌پذیر است و از مثبت به منفی تبدیل می‌شود؛ اما توسعه  از چنان ویژگی برخوردار است که به عقب برنمی‌گردد. اگر مردم صاحب بینش و دانش شوند یا به سطحی از توسعه برسند، نمی‌توان توسعه را از آنها گرفت. حداکثر این‌که می‌توان جلوی پیشرفت را گرفت.

5.  توسعه امری نسبی است؛ اما رشد مطلق است. به‌ عبارت دیگر، رشد بعد از توسعه‌یافتگی نیز  ادامه دارد.

6.  رشد ممکن است به‌صورت خطی اتفاق  بیفتد؛ اما توسعه خطی نیست بلکه پیچ و خم بسیار دارد. رشد اقتصادی، ضرورتا ممکن است با صرفه‌جویی از منابع کمیاب یا کارآیی و بهره‌وری منابع همراه نباشد و درباره حفظ محیط زیست دغدغه‌ای نداشته باشد. در حالی‌که اینها مسائلی هستند که از نظر توسعه اقتصادی حائز اهمیت است.

7.  مساله رشد اقتصادی بیشتر مربوط به کشورهای توسعه‌یافته است در حالی‌که توسعه بیشتر به کشورهای در حال توسعه مربوط است.

8.  رشد، وسیله و توسعه اقتصادی هدف است. اگر بر عکس دیده شود جامعه عقب می‌ماند.

9.  رشد اقتصادی فقط با متغییرهای قابل تجارت، یعنی آنهایی که قابلیت مبادله را دارند سرو کار دارد؛ اما در توسعه، کالاها و متغیرهای غیر قابل تجارت مانند کارهای زنان در منزل، نیز حائز اهمیت است.

10.  حکومت، اثری در رشد اقتصادی ندارد، خواه دولت مردم‌سالار یا خودکامه باشد؛ اما از نظر توسعه، مشارکت، پاسخگو بودن، شفافیت، آزادی و مردم‌سالاری حائز اهمیت است. (غفاری،1386: 31)

 اجزای توسعه اقتصادی:افزایش بلندمدت ظرفیت تولید، به‌منظور افزایش عرضه کل، برای تأمین نیازهای جمعیت است؛ که بستگی به پیشرفت‌های نوین فنّی و تطبیق آن با وضعیت نهادی و عقیدتی مورد تقاضای آن دارد. مطابق این تعریف، توسعه اقتصادی چهار جزء دارد:

1.  افزایش مداوم در عرضه کالاها و خدمات (رشد اقتصادی)؛ 2.  هدف نهایی، تأمین نیازهای جمعیت یا تقلیل کمبود کالاها و خدمات یا پدیدآوردن ثروت و رفاه اقتصادی بیشتر برای مردم است؛ 3.  پیشرفت تکنولوژی و پیشرفت‌های فنّی، عامل پراهمیتی در رشد اقتصادی است که رشد بازدهی برای تولید کالاهای مورد نیاز جمعیت را تأمین می‌کند؛ 4.  برای استفاده بهتر و مؤثرتر از تکنولوژی نوین و توسعه داخلی آن، تطبیق وضعیت نهادی و عقیدتی، برای استفاده کارآتر از نوآوری‌ها به‌‌وسیله دانش انسانی ضروری است.( یوسفی، محمد قلی؛ پیشین، ص65-67.)

 شاخص‌های توسعه اقتصادی:شاخص توسعه انسانی؛ که توسط محبوب الحق، اقتصاددان پاکستانی و همفکرانش، آمارتیاسن (Amartya Sen: 1933-Live) و پال استریتین (Paul Streeten: 1917-Live) به‌وسیله «برنامه توسعه سازمان مللUNDP» ارائه شد و از سال 1990 به بعد سالانه منتشر می‌شود، گامی به جلو بوده است. رویکرد توسعه انسانی ادامه‌دهنده توسعه و تعمق نظریه نیازهای اساسی است. به‌عبارت دیگر، توسعه انسانی فراتر از نیازهای اساسی است و تمامی انسان‌ها اعم از فقیر و غنی و همه کشورها اعم از صنعتی و کشورهای با درآمد پایین را نیز شامل می‌شود. شاخص توسعه انسانی شامل متغیرهای زیر است: 1. لگاریتم GDP سرانه برحسب برابری قدرت خرید؛ 2. نرخ بی‌سوادی یا میانگین سالهای آموزشی در مدرسه؛ 3. انتظار طول عمر در بدو تولد. (پیرز و رابینسون،1383: 155)

اهمیت توسعه انسانی در این است که: 1) قبل از هر چیز توسعه انسانی یک هدف است و نیاز به توجیه ندارد. 2) توسعه انسانی در عین حال وسیله بهره‌وری و رشد اقتصادی بالاتر است. 3) توسعه انسانی موجب کاهش زاد و ولد می شود؛ زیرا تمایل به داشتن خانواده‌های کوچک‌تر را بیش‌تر می‌کند. 4) توسعه انسانی برای شرایط زیست‌محیطی حائز اهمیت است. فقرا هم عامل و هم قربانیان اصلی اضمحلال میط زیست هستند. 5) کاهش فقر، یک جامعه مدنی سالم و با ثبات اجتماعی بیش‌تری ایجاد می‌کند و از ناامنی می‌کاهد.

موانع توسعه اقتصادی:دورهای باطل فقر؛ دور باطل از این حقیقت نشأت می‌گیرد، که در کشورهای در حال توسعه، بهره‌وری و کارآیی کل، به‌دلیل کمبود و عدم کارآیی سرمایه، ناکامل بودن بازار و عقب‌ماندگی اقتصادی، اندک است. لذا بهره‌وری پایین، باعث درآمد حقیقی پایین  و درآمد پایین به‌معنی پس‌انداز اندک است. پس‌انداز اندک، خود را در سرمایه‌گذاری‌های اندک و عدم کارآیی و کمبود سرمایه جلوه‌گر می‌سازد. عدم کارآیی و کمبود سرمایه، سبب بهره‌وری کم می‌شود و این خود، منجر به ایجاد درآمد‌های ناچیز شده و دور باطل فقر مجددا شروع می‌شود. نرخ ناچیز تمرکز سرمایه؛ به اعتقاد بسیاری از اقتصاددانان، مهمترین عامل توسعه نیافتگی اقتصادی کشورهای در حال توسعه، کمبود سرمایه است. در اکثر این کشورها، مردم در فقر به‌سر می‌برند و اکثر آنها بی‌سواد و فاقد تخصص‌های لازم برای تولید بوده و از وسایل سرمایه‌ای کهنه برای تولید استفاده می‌کنند. لذا تولید نهایی بخش کشاورزی بسیار ناچیز است و بهره‌وری ناچیز نیز سبب درآمد نهایی بسیار ناچیز شده است. به‌همین جهت، پس‌انداز کم، سرمایه‌گذاری کم و در انتها سبب ایجاد تمرکز ناچیز سرمایه می‌شود. موانع اجتماعی-فرهنگی. همانطور که نورکس (Ragnar Nurkse: 1907-1959) نوشت، «توسعه اقتصادی تا حد زیادی نه تنها به فراوانی سرمایه، بلکه به خصوصیات فردی، اجتماعی و شرایط تاریخی کشورهای در حال توسعه نیز بستگی دارد. سرمایه برای توسعه اقتصادی لازم است؛ ولی شرط کافی نیست.» کمبود نیروی انسانی متخصص؛ توسعه‌نیافتگی منابع نیروی انسانی در کشورهای در حال توسعه، یکی از موانع مهم در توسعه اقتصادی این کشورهاست. به‌جز معدودی از این کشورها، اکثر آنها فاقد نیروی کار ماهر و متخصص لازم برای توسعه همه‌جانبه در اقتصاد هستند. منابع انسانی توسعه‌نیافته، خود را از طریق بهره‌وری ناچیز نیروی کار عامل، عدم تحرّک جغرافیایی و اقتصادی، محدود بودن تخصص‌ها در مشاغل کلیدی اجتماع، نمایان می‌سازد. تمام این عوامل دست به دست هم داده و محرّک‌های توسعه اقتصادی را به حداقل می‌رساند. توسعه از نظر اندیشه‌وران علوم اقتصادی و اجتماعی، به‌معنای ارتقای مستمّر کلّ جامعه و نظم اجتماعی به‌سوی زندگی بهتر یا انسانی‌تر است؛ اما «توسعه‏اى که نیازمندی‌های حاضر را بدون لطمه زدن به توانایى نسل‏هاى آتى در تأمین نیازهاى خود برآورده می‌سازد، توسعه پایدار گویند».( فراهانی فرد، سعید؛ 1384: ص90)

توسعه پایدار، ترکیبی از دو واژه است که دو جنبه متفاوت (پیشرفت اقتصادی- صنعتی و کیفیت محیط زیست)را در یک نماد(توسعه پایدار) متحد می­سازد.به‌عبارت دیگر دو مفهوم اقتصاد و اکولوژی در کنار هم قرار گرفته و زیربنای استراتژی توسعه پایدار را شکل می‌دهد. آنچه در تعاریف مربوط به توسعه پایدار مشترک است، جنبه پویایی آن، رفع نیازهای اساسی، توجه خاص به حفاظت از محیط زیست و جلوگیری از تخریب و آلودگی آن است. شرط لازم جهت دستیابی به توسعه پایدار، حفظ کارآیی در تخصیص منابع و شرط کافی آن عبارت است از:

1. تقلیل منابع تجدید نشدنی و احیای دوباره و حفاظت از آن، 2. جایگزینی منابع تجدیدپذیر با منابع تجدیدناپذیر، 3. ایجاد تعادل در جذب فضولات توسط محیط زیست در مقابل مقدار فضولات وارد شده به محیط زیست( کهن، گوئل؛ 1376: 13)

به‌رغم این‌که از ابتدای طرح توسعه، منابع طبیعی نقش اساسی در شکل‌گیری آن داشت؛ اما تا دهه‌های اخیر از توجه جدی به آن غفلت شده بود. رشد شتابان اقتصادی در دوران انقلاب صنعتی از طریق استخراج منابع طبیعی برای به‌کار انداختن صنایع سنگین، بسیار مورد استفاده قرار گرفت؛ تا جایی‌که هرچه بیشتر شدن دود سیاه از دودکش کارخانه­ها را معرف پیشرفت اقتصادی و مدرنیزه شدن به‌شمار می‌آوردند. در این میان، بشر در اشتیاق خود به‌منظور دستیابی هرچه بیشتر به توسعه تکنولوژی و صنعت، بیشتر از آنکه بتواند محیط زیست را مجددا برای زندگی مساعد کند، از آن بهره برداری نمود و دیگر فراموش کرد که میزان توسعه و کاربرد منابع توسط انسان­ها طبیعت را با چه سرعتی تخریب و آلوده میکند. بشر حقوق نسلهای آینده را نسبت به ذخایر غیر قابل تجدید که در معرض پایان­پذیری است، نادیده گرفته و به سهم فرزندان از منابع و طبیعت هیچ توجهی نکرده است. به‌مرور زمان و مشاهده آثار زیانبار توسعه اقتصادی، همگان نسبت به استراتژی توسعه حساس شده و حفاظت از محیط زیست را وظیفه عمومی تلقی کردند. برای همین از اوایل دهه1970، در رویکردهای علمی به توسعه، تجدیدنظر اساسی پدید آمد. بنا به ‌دعوت کنفرانس سازمان ملل پیرامون محیط زیست انسانی (United Nations Conference on the Human Environment) اجلاسی با حضور کارشناسان در سال1971 در شهر "فونکس"سوئیس با هدف ایجاد ارتباط بین توسعه اقتصادی و محیط زیست تشکیل شد.این حرکت در اجلاس "استکهلم"در سال 1972 قوت بیشتری گرفت و در اعلامیه کوکویک(Cocoyoc Declaration) در سال 1974 تفسیر جامع­تر و عمیق­تری از آن عرضه شد. چالش جدید که در آغاز توسعه بوم‌شناسانه(Ecodevelopment) خوانده می­شد، سرانجام با عنوان توسعه پایدار عالم­گیر شد تا به طرح الگویی برای توسعه اقتصادی بپردازد که برای محیط زیست بشری مضر نباشد.( دیرباز، عسگر و دادگر، حسن؛ 1386: 26-27)

 اهداف توسعه پایدار:توسعه پایدار همواره در مباحث خود به موارد زیر تأکید داشته است:

1. به‌هم پیوستگی محیط زیست و توسعه اقتصادی به‌عنوان اساس بحث توسعه پایدار، 2. اهمیت افراد در دستیابی به توسعه پایدار و توجه به مردم به‌عنوان محور توسعه و تلاش در جهت برقراری زمینه­های مشارکت، 3. توجه به مردم و رفع نیازهای اولیه و اساسی آن­ها؛ از جمله مسکن مناسب، بهداشت و تکنولوژی مناسب برای همه، 4. توجه به توسعه درونی در چارچوب محدودیت­های منابع طبیعی، 5. کمک به فقرا و تهیدستان؛ چراکه راهی جز تخریب و آلودگی محیط زیست برای این گروه باقی نمانده است، 6. تلاش برای دستیابی به عدالت اجتماعی و برابری "درون­نسلی" و "بین­نسلی" و سعی در برقراری عدالت اقتصادی( تودارو، مایکل؛ 1369: ‌23)

توسعه پایدار و توسعه اقتصادی:توسعه پایدار تفاوت‌هایی با توسعه اقتصادی دارد؛ که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

1. در مباحث مربوط به توسعه پایدار، خود توسعه به‌صورت فرایندی فرهنگی درمی آید و هدف، به‌جای حصول ثمرات کوتاه مدت، به برقراری رابطه ای فرهنگی بین محیط طبیعی، انسان و برنامه توسعه تبدیل میشود.

2. در تفکر توسعه اقتصادی، سرمایه طبیعی و سرمایه تولیدی، تقریبا به‌طور کامل جانشین یکدیگر در نظر گرفته می­شود و تکنولوژی میتواند هرگونه کاهش منابع طبیعی را جبران نماید.در مقابل، تفکر توسعه پایدار براین باور است که تکنولوژی را همیشه نمی­توان جایگزین بسیاری از عملکردهای حیاتی طبیعی نمود.

3. نگرش جزءگرا در توسعه اقتصادی، انسان و محیط زیست را به‌عنوان دو پدیده مستقل و مختلف در نظر گرفته و بر این اساس، برنامه ریزی و طراحی می‌کند که در نهایت این‌ دو را در مقابل هم قرار می‌دهد.حال آنکه در تفکر توسعه پایدار، مبنای نظری و فکری کل‌گرایانه حکم ‌فرما است.

4. آموزش در توسعه پایدار، آموزشی از طریق مشارکت مستقیم و فعال با اتکا به نگرش کل‌گرایانه است. اجزای چنین توسعه‌ای باید به‌صورت نهادهای مشخص و قابل شناسایی، درک و منتقل شوند.این آموزش از یک سو باید سیاست‌گذاران، تصمیم‌گیران، برنامه‌ریزان، طراحان و مجریان را در برگیرد و از سوی دیگر، در نهایت شامل کسانی که توسعه را تحقق می‌بخشند(یعنی مردم) گردد.

5. پایه و اساس بحث توسعه پایدار، استفاده معقول و منطقی از محیط زیست و منابع طبیعی است.این امر مستلزم توجه به نیاز نسل‌ها است. توسعه پایدار در درون فرهنگ خود، عدالت بین نسلی و درون‌نسلی را در کنار هم مورد تأکید قرار می‌دهد و به برخورداری از شرایط یکسان در استحصال از منابع زیست‌ محیطی توجهی خاص دارد.

6. توسعه پایدار، به‌ واسطه نیاز اساسی به مشارکت و هم فکری عمومی، وحدت، همبستگی اجتماعی، عدالت و توازن را می‌طلبد.چنین حالتی، بدون وجود عدالت اجتماعی و ازبین رفتن فقر در جامعه و نیز بدون توزیع عادلانه امکانات، قابل حصول نخواهد بود.

7. از نظر توسعه پایدار، ارزش تمام منافع و هزینه­های اجتماعی، از جمله کاهش ارزش منابع طبیعی و ارزش گذاری میزان آلودگی و تخریب محیط زیست، باید در نظام حسابداری به‌منظور تعیین نقش توسعه در نظر گرفته شود و به‌دلیل اینکه بازارها نمی­توانند از کارآیی لازم در این زمینه برخوردار باشند، بر لزوم دخالت دولت تأکید می شود. (رضوانی ، 1379 : 2)

 عوامل موثر در توسعه پایدار:مهم‌ترین عوامل رسیدن به توسعه پایدار عبارتند از: 1. نیاز به تغییر نهادهای موجود و ایجاد نهادهای جدید؛ 2. اولویت‌دادن به سرمایه انسانی به‌ویژه زنان و جوانان در جهت پایداری توسعه؛ 3. نقش رهبری در به دوش‌کشیدن و بالابردن تلاش توسعه‌ای از بالا؛   4. نقش سازمان‌های مدنی اجتماعی برای پیش‌راندن توسعه از پایین به بالا؛ 5. اهمیت حقوق بشر و مفهوم و هدف گسترده آن؛ 6. آمیختن توسعه با ساختار اجتماعی و فرهنگی؛ 7. ارتباط درونی میان پایداری توسعه و اعتماد به نفس.

 ویژگی های توسعه پایدار:الف) توسعه‌یافتگی؛ نخستین ویژگی و به‌تعبیری، لازمه توسعه پایدار، تحقق خود توسعه است؛ تا از پایداری آن سخن رود.توسعه، جریان چندبُعدی است که مستلزم تغییرات اساسی در ساختار اجتماعی، ‌طرز تلقّی مردم،‌ نهادهای ملّی، ‌تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه‌کن کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوّع اساسی و خواسته‌های افراد و گروه‌های اجتماعی داخل نظام، از حالت نامطلوب، به یک زندگی بهتر (از نظر مادی و معنوی)، سوق یابد. این هدف زمانی محقق می‌شود که منابع انسانی، فیزیکی و طبیعی در دسترس به‌‌صورت کارآمد و در جهت رسیدن به این هدف تخصیص داده شوند. استفاده کارآمد از منابع طبیعی، به‌معنای این است که هیچ‌گونه افراط و تفریطی در استفاده از آنان صورت نگیرد. رفتارهای بهره‌وران، براساس عدل باشد و هیچ‌گونه انحصار و تکاثری در استفاده از آنان صورت نگیرد.

ب) سلامت محیط زیست؛ گام دوم، فراهم‌ساختن محیط زیست سالم و جلوگیری از تخریب آن است؛ زیرا حتی در صورتی‌که بتوانیم رشد اقتصادی را نیز محقق سازیم، بدون داشتن چنین محیطی، اسباب آسایش انسان فراهم نخواهد شد؛ بنابراین؛ یکی دیگر از ویژگی‌های توسعه پایدار، توجه اکید به مسائل زیست‌محیطی و رعایت شاخص‌های آن است.این ویژگی، در ادبیات توسعه پایدار به‌اندازه‌ای اهمیت دارد که کنار عدالت بین نسلی در بسیاری از منابع، توسعه پایدار را نیز تعریف کرده است.

ج) انعطاف‌پذیری؛ در مسیر پایداری، نارسایی‌ها و موانعی از جانب محیط و نیز استفاه‌کنندگان از آن پیش می‌آید. یکی از ویژگی‌های توسعه پایدار، ظرفیت جامعه در واکنش به این‌گونه موانع طبیعی تحمیلی است و به‌تعبیری دیگر، انعطاف‌پذیری یا قابلیت نظام برای ترمیم یا نگهداری سطح بهره‌وری در بی‌نظمی‌های کوتاه یا بلندمدّت است.به‌صورت روشن، این ویژگی نیز همانند ویژگی پیشین در جهت استمرار تعادل موجود در عناصر طبیعت بوده و انعطاف‌پذیری، قابلیت نظام زیست‌محیطی به‌منظور مقابله با عدم تعادل‌ها یا برگرداندن وضعیت به حالت تعادل است. (دیرباز، عسگر و دادگر، حسن؛ 1386: ص48-50.)

 شاخص های معرف توسعه پایدار:شاخص هایی هستند که بر پایه آن می‌توان ملاحظات زیست‌محیطی را در تصمیم گیریهای اقتصادی- اجتماعی دخالت داد: 1. شاخص های معرف اوضاع جنگل‌زدایی و بیابان‌ زدایی؛ متوسط نرخ رشد مساحت جنگل­زدایی و متوسط رشد تخریب چراگاه های دائمی موجود از جمله این شاخص ها هستند؛ 2. شاخص معرف انهدام گونه­های جانوری و گیاهی؛ نسبت گونه­های پستاندار رو به انقراض به کل گونه های رو به انقراض، از جمله شاخص­های این دسته اند. 3. شاخص های معرف میزان اثرات گازهای گلخانه ای (Green House Effect)؛ در صورت وجود این وضعیت، شاهد افزایش سطح آب دریاها، جاری شدن سیل و تغییرات اقلیمی ناگهانی، تخریب مزارع و عدم امکان سازگاری گروهی حیوانات و گیاهان خواهیم بود. انتشار گاز گلخانه ای و نتایج ناگوار تغییرات در کاربری زمین، در زمره این شاخص ها هستند. 4. شاخص معرف وضع منابع آب؛ دو شاخص مهم در این زمینه عبارتند از نسبت تفاوت تولید و فروش آب به کل تولید آب و سهم سرانه از مصرف خانگی در استخراج آب شرین.     5. شاخص معرف شدت انرژی (Energy Intensity)؛ بیانگر مصرف انرژی به‌ازای یک واحد تولید محصول ناخالص داخلی (GDP) است.دو شاخص مهم در این زمینه عبارتند از: مصرف انرژی به‌ازای هر واحد محصول ناخالص داخلی و درصد سوخت سنتی از کل سوختهای مصرفی. در کنار شاخص‌های معرف توسعه زیست‌محیطی، لزوم وجود شاخص‌های اجتماعی به‌نام شاخص‌های انسانی احساس می شود؛ که در کل از شاخصهای توسعه پایدار محسوب می­شوند.این شاخص‌ها عبارتند از شاخص های بهداشتی، شاخص های آموزشی، جمعیت، ارتباطات و اطلاعات.

برنامه ریزی و توسعه پایدار شهری در ایران:جمعیت انسانها روی کره زمین رشد صعودی شتابانی را به خود گرفته است و با توجه به اعمال خودسرانه و خودخواهانه بشریت در روی کره زمین باعث ایجاد آلودگیهای مختلف و تهدیدی برای خود انسانها و دیگر موجودات ساکن آن شده است. امروزه با توجه به آلودگیهای متفاوتی که به علل گوناگونی از جمله فرایند صنعتی شدن، استفاده بی رویه و غیراصولی از منابع و ... بر روی این کره خاکی بوجود آمده، رشد زیاد جمعیت و کمبود منابع برای ادامه زندگی نسل حاضر و نسلهای آینده، باعث ایجاد تغییراتی در دیدگاهها و نقطه نظرات توسعه شده است. دیدگاهی که در کنار رسیدن به توسعه اقتصادی- اجتماعی و بهبود کیفیت زندگی انسان، ارزش و اعتباری ویژه برای حفظ کیفیت محیط زیست انسانها و سایر موجودات قائل است. در بحث برنامه ریزی شهرها که محیط زندگی عده کثیری از انسانها می باشند نیز مباحث تئوریک و عملی این نظریه وارد شده است . واژه توسعه پایدار در مفهوم گسترده آن به معنی اداره و بهره برداری صحیح و کارآمد از منابع پایه، طبیعی، مالی و نیروی انسانی برای دستیابی به الگوی مصرف مطلوب است که با بکارگیری امکانات فنی و ساختار و تشکیلات مناسب برای رفع نیاز نسل امروز و آینده بطور مستمر و رضایت بخش امکان پذیر می شود.

نظریه توسعه پایدار شهری، حاصل بحث های طرفداران محیط زیست درباره مسایل زیست محیطی بخصوص محیط زیست شهری است. این نظریه موضوعهایی از قبیل جلوگیری از آلودگیهای محیط شهری و ناحیه ای، کاهش ظرفیهای تولید محلی، ناحیه ای و ملی، حمایت از بافتها و عدم حمایت از توسعه های زیان آور و از بین بردن شکاف میان فقر و غنی را مطرح می کند. همچنین راه رسیدن به این اهداف را برنامه ریزیهای شهری- روستایی، ناحیه ای و ملی که برابر قانون، کنترل کاربریها و کنترل بیشتر در شهر و روستاست می داند، این نظریه به مثابه دیدگاهی راهبردی به نقش دولت در این برنامه ریزیها اهمیت بسیاری می دهد و معتقد است دولت باید از محیط زیست شهری حمایت همه جانبه ای کنند . توسعه شهری پایدار سلامت اجتماعی و اکولوژیکی بلندمدت شهرها را بهبود می بخشد بر این اساس راستاهای اصلی پایداری شهری باید زمینه هایی از قبیل احیاء سیستمهای اکولوژی بومی و طبیعی، اقتصاد پایدار، کاربری فشرده و با کارایی بیشتر، وسیله نقلیه شخصی کمتر دسترسی آسانتر، استفاده درست از منابع، حفظ فرهنگ بومی و محلی، مشارکت مردمی و خودجوش، اکولوژی اجتماعی سالم، مسکن و محیط زندگی مناسب را در برگیرد.

مولفه های مورد نظر توسعه پایدار به شرح دیل می باشد: 1-  زنده نگه داشتن سیستم های بومی و طبیعی، 2-   کاربری فشرده با کارایی بیشتر، 3- حفظ فرهنگ بومی و محلی، 4- مشارکت مردم در سلامت اجتماعی

با توجه به موارد فوق و مشاهده واقعیت های شهرهای ایران می توان نتیجه گرفت که شهرنشینان در شهرهای مختلف به اقتضای شرایط محیطی، اجتماعی و اقتصادی خاصی که دارند نیازهای متفاوتی با یکدیگر داشته و از آنجایی که برنامه ریزیهای گوناگون و متنوع نیز لازم است تا (برنامه ها و طرحهای تصویب شده) بتواند به بهترین صورت ممکن پاسخگوی نیازهای شهرنشینان باشد و بدون ایجاد کمترین آسیب ها و داشتن کمترین پیامد منفی چه از نظر اقتصادی - اجتماعی و چه از نظر زیست محیطی، به ارتقاء کیفیت زندگی شهرنشینان بپردازد. اما بررسی محتوای طرحهای مختلف شهری که در ایران تهیه می شود بیانگر این مطلب است که بین برنامه ریزی شهری در ایران و اصول توسعه پایدار شهری که در بالاذکر شده است تفاوت چشمگیری وجود دارد و براحتی می توان دریافت که فرآیند کنونی برنامه ریزی شهری در ایران در چارچوب اصول توسعه پایدار جای نداشته و ندارد. برنامه ریزیها در ایران براساس یک طرح با محتوای از پیش تعیین شده با چارچوب غیر قابل انعطاف و ثابت و معین برای تمامی شهرها شکل می گیرد، با این وضعیت مسلماً در برنامه ریزیهای شهری در کشور با مسایل و مشکلات عدیده ای مواجه می شویم که این نکته را در ذهن تداعی می کند که روند برنامه ریزی شهری در ایران در قالب اهداف توسعه پایدار و اصول پایدار آن حرکت نمی کند و از اهداف مورد نظر این توسعه فاصله دارد.

توسعه پایدار شهری از تئوری تا عمل:توسعه پایدار از جمله مفاهیمی است که در دهه اخیر موضوع بسیاری از مطالعات در حوزه های گوناگون قرار گرفته است.لزوم بکارگیری اهرم های اساسی توسعه پایدار در طراحی و تبیین خطی مشی راهبردی نهادهای تصمیم گیری در سطوح مختلف ،تجدید نظر ساختار شکنانه ای را در تعاریف معمول باعث گردیده است که این خود تبعات گوناگونی را به همراه داشته است.این امر بالاخص در تعاریف تسعه شهری نمود ویژه ای یافته است. به گونه ای که سرعت تغییرات در این حوزه به واسطه برخورداری از شاخصه های منحصر بفرد از شتاب بالایی بهره مند بوده است.شدت تاثیرات رویکرد فوق الذکر بحدی است که توفیق یا عدم توفیق در پیاده سازی مفاهیم توسعه پایدار در روند توسعه شهری به معیار غیر قابل انکاری در سنجش کیفیت یا قابلیت سکونت شهرها بدل گشته است.از این رهگذر شناخت دلایل توفیق تجارب موفق در کنار بررسی موانع پیش روبا رویکردی آسیب شناسانه از اهمیتی والا برخوردار می باشد.

پایداری و توسعه پایدار:ایده پایداری ریشه در گذشته‌های دور به تفکرات جنبشهای زیست محیطی دارد. ردپای مفهوم پایداری را در ادبیات جغرافیایی نیز می‌توان یافت. شاید بتوان گفت پایداری و مبحث آن برآیند تفکرات جبر جغرافیایی و امکان گرایی است و اینکه لحاظ نمودن قوانین و محدودیتهای محیطی همراه با تفکرات بشر و دوراندیشی او می‌تواند به پایداری حیات انسان و اشکال فضایی ساخته شده و طبیعی کمک کند.

گرچه اصطلاح توسعه پایدار در هنگام اعلامیه کوکویوک در خصوص محیط زیست و توسعه در اوایل دهه 1970 به کار برده شده و نیز ریشه این اصطلاح به رویکرد توسعه اکولوژیک بر می‌گردد که در راهبرد حفاظت جهان آورده شده است (Barrow 1995, p 370)، لیکن شکل‌گیری آن به تشکیل کمیسیون مستقل جهانی در زمینه محیط زیست و توسعه و ارائه گزارش اصول توسعه پایدار قرار دارد. این گزارش موسوم به گزراش برانتلند که از اسم رئیس نروژی آن گرفته شده است، شامل مجموعه‌ای از پیشنهادها و اصول قانونی جهت دستیابی به توسعه پایدار برای کشورهای در حال توسعه است و توسعه پایدار را این چنین تعریف می کند: " رفع نیازهای نسل حاضر بدون تضییع تواناییهای نسلهای آینده برای رفع نیازهایشان". این تعریف ساده همچنین مبنای دستور کار 21، به عنوان یک طرح کار توسعه پایدار برای قرن 21 است (Roseland 2003, P 197). با توجه به گزارش برونتلند و تعریف آن در توسعه پایدار، برخی مشخصات و اهداف کلیدی توسعه پایدار که غالباً در ادبیات موضوع و اسناد بیان می‌شوند عبارتند از: 1. برابری بین نسلها، 2. برابری درون نسلها (شامل برابری اجتماعی و جغرافیایی)، 3. حفاظت از محیط طبیعی (زندگی در چارچوب ظرفیت تحمل آن)، 4. استفاده حداقل از منابع غیرقابل تجدید، 5. بقای اقتصادی و تنوع، 6. جامعه خوداتکا، 7. رفاه فردی و ارضای نیازهای اساسی افراد جامعه (Meclaren 2001, p. 184). با توجه به این اهداف، گزارش برونتلند شامل سه لایه است: توسعه، برابری و مساوات و حفاظت از محیط زیست. توسعه به عنوان یک مفهوم فضایی به تغییراتی در کاربری اراضی برای تأمین نیازهای بشری به صورت تجاوز تدریجی به نواحی توسعه نیافته (مثلاً، تبدیل اراضی کشاورزی به اراضی مسکونی، ساخت راه‌های ارتباطی در مناطق طبیعی) و یا توسعه‌ای که به افزایش تراکم بیانجامد (برای مثال، افزایش جمعیت در نتیجه افزایش تراکم مسکونی)، اشاره دارد. توسعه، با بهره‌برداری از منابع زیست محیطی (هوا، آب و زمین) و منابع طبیعی مادی (زغال سنگ، نفت، چوب و الوار و غیره) شروع شده و به تولید زباله منجر می‌شود. بدون فعالیتهای مناسب بهره‌برداری ،تواناییهای اکوسیستمها برای بازتولید منابع و جذب مواد زاید خسارت خواهد دید (حفاظت محیط زیست) برابری و مساوات، اشاره به ضرورت اطمینان از بهره‌برداری برابر از منابع بین گروه‌های مختلف در یک نقطه از زمان (برابری درون نسلی) و بین نسلها (برابری بین نسلی) دارد.

به طور کلی به نظر می رسد که در مسیر توسعه پایدار، توجه به چند نکته زیر ضروری می باشد :

1- تلاشهایی در جهت تمرکز بر رشد اقتصادی به عنوان وسیله‌ای برای زدودن فقر و یا پایداری زیست محیطی.

2- تشخیص و تعیین ناسازگاریها و کمبودهای نظری و عملی اقتصادی نئوکلاسیک، بخصوص آنهایی که با موضوعها و موارد زیست محیطی و توزیعی سرو کار دارد و همچنین در تجزیه و تحلیل اقتصادی، بهتر است حرکت به سوی بررسی تأثیرات سیاستهای متفاوت پایداری بر روی سیستمهای مختلف اقتصادی شود.

3- پذیرفتن وجود علتهای فرهنگی، ساختاری و فن‌آورانه‌ای : فقر و تباهی زیست محیطی، توسعه روشهایی برای تخمین اهمیت نسبی واکنشهای میان این علتها تحت شرایط ویژه و کشف راه حلهای بنیادی و آموزشی، سیاسی و غیره.

4- درک ابعاد چندگانه پایداری و تلاش در جهت توسعه مشخصه ها و خصوصیاتی برای آنها.

5- دستیابی به این نکته که چه الگوها و سطوح تقاضای منابع و استفاده از آنها، می تواند با اشکال مختلف یا سطوح اکولوژیکی و پایداری اجتماعی دیدگاههای متفاوت برابری و عدالت اجتماعی، سازگاریها و هماهنگی داشته باشد.

به یک معنا (به تعبیری) اگر توسعه پایدار واقعاً به عنوان یک الگو توسعه پایدار باشد، دو اقدام ظاهراً واگرا ضرورت پیدا می نماید. سعی و تلاش هر چه بیشتر در جهت هر چه دقیق و محکم‌تر نمودن مفهوم توسعه پایدار در حالی که همزمان اجازه بیشتر و تنوع رویکردها در توسعه راهبردهایی که ممکن است جامعه‌ای را در هماهنگی با محیط زیست و با خودش زندگی می نماید، هدایت کند.

شرایط پایداری:شرایطی چند برای توسعه پایدار به شرح زیر پیشنهاد می شود:فنی:طراحی ومدیریت کارآ و مؤثر پروژه‌های توسعه منابع شامل موازنه تقاضاها و تأمینها است.زیست محیطی :هیچ گونه آثار منفی غیر قابل برگشتی در دراز مدت به وجود نیاید.مالی :‌ هزینه های تمام پروژه های مدیریت و توسعه باید قابل بازیافت باشد. اجتماعی :‌جامعه باید حمایت کند و متمایل به پرداخت خدمات ارائه شده توسط پروژه های توسعه باشد.اداری :موسسات باید دارای توانایی برنامه ریزی، فرابینی و سازگاری با موقعیتهای متفاوت باشند.

با بررسی نیازهای تحقیقاتی مرتبط با مفهوم پایداری، شرایط دیگری را برای پایداری می توان پیشنهاد نمود. این شرایط باید بر چگونگی سیستمهای منابع از نظر نوع برنامه ریزی، طراحی، راهبردی و نگهداری تأثیر داشته باشد.

- سیستمهای آب باید به عنوان بخشهای اصلی سیستم اجتماعی که توان بر هم کنشهای سیستم با جامعه و محیط زیست از سوی متخصصان مورد توجه قرار گیرد، در نظر گرفته شود. در طراحی و بهره برداری از سیستمهای منابع آب باید از تلاشی چند بعدی که نه تنها متخصصان بلکه عموم جامعه تحت تأثیر سیستم را در برگیرد، استفاده نمود.

- سیستمها باید با شرایط محلی و زیست محیطی تطبیق داده شوند. سیستمها باید به اندازه کافی برای انطباق با تغییر نیازهای آینده و اهداف مورد اعتماد باشند.

- سیستمها باید نسبت به تغییرات انطباق پذیری کافی داشته باشند، تا دارای عمر مفید طولانی باشند و در صورت تخریب بر اثر وقوع حادثه‌ای نادر، با صرف کمترین هزینه ترمیم شوند.

- توسعه نباید باعث وارد آوردن آسیب و تخریب به سیسمتهای حافظ زندگی شود : هوا، آب، خاک و سیستمهای بیولوژیکی.

- برای توسعه پایدار به سیستمهای اجتماعی پایدار در سطوح بین المللی، ملی، محلی و خانواده به منظور تمین متناسب و عادلانه مزایا و منافع اجناس و خدمات تولید شده و پایداری سیستمهای حمایت کننده زندگی نیازمندیم. توسعه سیستمهای اجتماعی باید بخش بزرگی از توسعه سیستمهای زیست محیطی در نواحی باشد که ساختار اجتماعی دارای ثبات و پایداری است.

توسعه شهری و توسعه پایدار شهری:توسعه شهری به عنوان یک مفهوم فضایی، را می‌توان به معنی تغییرات در کاربری زمین و سطوح تراکم، جهت رفع نیازهای ساکنان شهر در زمینه مسکن، حمل و نقل، اوقات فراغت و غذا و غیره، تعریف کرد. چنین توسعه‌ای زمانی پایدار خواهد بود که، در طول زمان، شهری از نظر زیست محیطی قابل سکونت و زندگی (هوای پاک، آب آشامیدنی سالم، اراضی و آبهای سطحی و زیرزمینی بدون آلودگی و غیره)، از نظر اقتصادی بادوام (اقتصادی شهری باید بتوان با تغییرات فنی و صنعتی جهت حفظ مشاغل پایه‌ای‌اش هماهنگ شود و مسکن مناسب و در حد استطاعت ساکنانش را با یک بار مالیاتی سرانه عادلانه تأمین نماید) و از نظر اجتماعی همبسته (الگوهای کاربری زمین، همبستگی اجتماعی و احساس شهروندی باشد که انسان بتواند در آمدی عادلانه به دست آورد، سرپناه مناسب تهیه کند، احساس را حتی کند و تلاش و وقت خود را وقف حفاظت از تصویر شهر نماید. ساخت یک اقتصاد شهری قوی و شهری قابل زندگی از نظر زیست محیطی، باید با تلاشهایی به هدف حفظ گروه‌های اجتماعی موجود و ارائه اشکال نوین اداره شهر و کنترل آن، دست در دست هم داده تا بتوانند همبستگی و انسجام اجتماعی را حفظ کنند.

دیدگاه مبتنی بر بُعد اجتماعی یا لایه برابری، مساوات و عدالت اجتماعی توسعه پایدار در حوزه اکولوژی اجتماعی و شاخه فرعی آن اکولوژی شهری مورد بحث قرار می‌گیرد که معتقد است بازیگر اصلی در توسعه انسان و اجتماعات او هستند. با وجود پذیرش اصول توسعه پایدار، یعنی رفع نیازهای کنونی بدون محرومیت نسلهای آینده در توسعه شهری و زمینه‌های مربوط به آن، ضرورت کاهش نابرابریهای عصر حاضر به همان میزان (و احتمالاً بیشتر ازآن)، نگرانی پیرامون وضع نسلهای آینده است. در بطن شهرهای جهان سوم و در حال توسعه، مقیاس و دوام نابرابریها، آسیب‌پذیری و فقر اقشار کم درآمد، هر چه بیشتر بر اهمیت این نگرش به توسعه پایدار می‌افزاید. (Mucomo 2001, p 266)

اگر توسعه شهری را به عنوان یک مفهوم فضایی که به تغییراتی در کاربری اراضی برای تأمین نیازهای بشری و یا به افزایش تراکمها می‌انجامد در نظر بگیریم، از نظر اجتماعی توسعه‌ای پایدار خواهد بود که جوامعی همگن و همبسته را ایجاد نماید و در آن ساکنان شهر احساس شهروندی و وجود عدالت و برابری داشته باشند و شکافهای اجتماعی ترمیم گردد. این کار در صورتی محقق خواهد شد که اراضی و تخصیص منافع و امکانات میان واحدهای فضایی و اجتماعی برابر و حداقل همراه با مساوات نسبی صورت بگیرد. توسعه و برنامه‌ریزی شهرها در گذشته بشتر به زیر ساختهای فیزیکی نظیر آب، برق، فاضلاب، راه‌ها و حمل و نقل، انرژی، سلابهای شهری و غیره که شکل جامع یا کالبد آن را تشکیل می‌دهند، توجه نشان می‌داده است. پایداری اجتماعی شهرها به آسانی با طراحی فیزیکی به دست نمی‌آید. افراد جامعه به عنوان سرمایه‌های انسانی و اجتماعی نقش اصلی را در توسعه پایدار داشته و دارند. خصوصیات اجتماعی و اقتصادی آنها و تحلیل فضایی مؤلفه‌ها یا نماگرهای اجتماعی- اقتصادی که از داده‌های جمعیتی در مناطق و حوزه‌های شهری به دست می‌آید، می‌تواند میزان تحقق اصل برابری جغرافیایی و تأمین نیازهای اساسی را در طرح‌هاو برنامه‌های توسعه شهری، ارزیابی و آزمون نماید.

توسعه پایدار؛ برنامه ریزی توسعه شهری:فرآیند توسعه شهری: شهرنشینی جریانی جهانی است. پیش بینی می‌شود که در قرن جدید بیش از نیمی از جمعیت جهان در محیطهای شهری زندگی کنند. فرآیند شهرنشینی در کشورهای جهان سوم در مقایسه با کشورهای صنعتی، دارای شتاب بیشتری است. مثلاً در ایران براساس پیش‌بینی "مؤسسه نظارت جهانی" با استناد بر محاسبات بانک جهانی، تثبیت جمعیت کشور در سطح 169 میلیون نفر خواهد بود که اکثریت این جمعیت فزاینده در سطح شهرهای کوچک و بزرگ اسکان خواهند داشت (حسین زاده، دلیر، 1381)

قدر مسلم این است که این توسعه شهری قابل توجه بدون ظهور تغییرات عمیق در الگوی کاربری زمینی به وقوع نخواهد پیوست. شایان ذکر است که در فضای ملی ایران از هم اکنون محدودیتهای جدیدی در فضا احساس می‌شود. تمامی تحلیلهای انجام شده باید بر واقعیات حاکم بر شهر استوار گردند و معیار چنین تحلیهایی عبارت خواهند بود از؛ ویژگیهای اجتماعی (فرهنگی، سیاسی، قومی، مذهبی، نژادی و زبانی)؛ شرایط اقتصادی (درآمدها، سرانه‌ها، صادرات و واردات) و ویژگیهای جمعیتی (رشد، مهاجرتها و روندهای جمعیتی).

بنابراین در بررسی مسایل شهری همواره با سه مقوله روبه‌رو هستیم: رشد شهری ، شهرنشینی و شهرگرایی که هر یک از آنها معانی متفاوتی را در بردارند. رشد شهری فقط از دیدگاه آماری قابل بررسی است و آن عبارت است از میزان افزایش و رشد کمی جمعیت یک منطقه شهری؛ ولی شهرنشینی فرآیندی است که در طی آن تغییرات اجتماعی، تجددطلبی و تمرکز جمعیت صورت می‌گیرد و نیز دارای دو ویژگی عمده مهاجرت مردم از حوزه‌های روستایی به شهری ودگرگونی در سبک زندگی مردم می‌باشد. حال اینکه مفهوم شهرگرایی را می‌توان به تعبیر لوئیزورث به مثابه شیوه‌ای از زندگی یاد کرد که می‌توان آن را از نوع زندگی ساکنان شهری تشخیص داد. با توجه به این دو مفهوم مجزا می‌توان به این نتیجه رسید که یک کشور یا ناحیه ممکن است سهم بیشتری از شهرنشینی داشته باشد، اما در سطح پاینی از شهرگرایی قرار بگیرد. نمونه کامل این وضع را می‌توان در شهرهای بزرگ کشورهای در حال توسعه مشاهده کرد. از این رو می‌توان گفت که شهرنشینی مرحله ابتدایی و اولیه شهرگرایی محسوب می‌گردد و تفاوتهای کیفی زیادی با آن دارد.پس شهرنشینی و بویژه "فرآیند شهرنشینی" مفهوم بسیار گسترده‌تر از رشد ساده جمعیت را در خود دارد و در عین حال تحلیلی از تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مربوط به آن را در بر میگیرد. با این وجود، ابعاد رشد جمعیت شهری برای توزیع و توسعه فرآیند شهرنشینی زمینه و سابقه اساسی به وجود می‌آورد (جمالی، 1384).

از هنگامی که گوردون چایلد از مفهوم «انقلاب شهری» به عنوان انقلابی در برابر زندگی روستایی یاد می‌کند، زندگی و جمعیت شهری جهان دچار تحول اساسی شده و رشد شتابانی را به خود گرفته است و جمعیت شهری جهان هر روز که می‌گذرد در حال افزایش است. مطابق آمارهای سازمان ملل بیش از یک سوم جمعیت جهان شهرنشین هستند، البته جمعیتی که فقط در شهرهای بالای یکصد هزار نفری زندگی می‌کنند. (Noin; 2003)

افزایش روند جمعیتهای شهری به پدیده انقلاب صنعتی بر می‌گردد. در مورد روند و تاریخ رشد شهرنشینی شوای میگوید که از دیدگاه کمی، انقلاب صنعتی و زمان بلافاصل آن، افزایش تصورناپذیر جمعیت شهری را با تخلیة روستاها به نفع توسعه بی‌سابقه شهر، به دنبال داشت. پیدایش و اهمیت این پدیده متناسب با درجه و سطح صنعتی شدن کشورهاست. در اروپا، انگلستان صحنه اول نمایش این جنبش است، امری که در نخستین سرشماری سال 1801 محسوس می‌باشد در فرانسه و آلمان این جنبش در سالهای 1830 احساس می‌گردد. (حبیبی، 1382)

بعد از دهه 1980 مفهوم و پارادایم "جهانی" وارد ادبیات شهری می‌شود و مطالعات شهری زیادی در این زمینه متمرکز می‌گردد، یعنی اینکه شهرهای امروزی از شرایط اقتصاد جهانی متأثرند. (King; 1999)

شهرهای جهانی امروز را می‌توان زیر سیستمی از "سیستم جهانشهری" دانست؛ سیستمی که در آن دیگر سلسله مراتب شهری کلاسیک و سنتی چندان اعتباری نخواهند داشت، چرا که مراکز تصمیم‌گیری برای شهروندان شهرهای کوچک جهانی سومی‌ها در جهانشهرهای نیویورک، لندن و توکیو مستقر هستند و برای تبیین چنین روندی می‌توان از مفاهیم فرا امپریالیسم و فراجبرگرایی کمک گرفت (حسین‌زاده دلیر، 1383).

باید اعتراف کرد که با آنکه بیش از یکصد سال از عمر برنامه‌ریزی شهری نوین می‌گذرد، ولی تحول عمده‌ای در این زمینه صورت نگرفته است و شهروندان شهرهای امروزی چندان از سکونت خود در این شهرها رضایت خاطر ندارند و تئوریهای ارائه شده در این راستا هنوز نتوانسته است زاغه‌های شهری را پاک کنند و یا فقر شهری را کاهش دهند (Hall; 1998).

از دهه 1970 به بعد استراتژیهای جدیدی در روندها، سیاستها و برنامه‌ریزیهای شهری ظهور کرده است که غالب آنها در جهت به دست آوری قدرت در سطوح محلی و شهرداریها بوده است و مباحثی نظیر بهبود رفاه اجتماعی، تأمین مسکن بهینه، حمل و نقل کارآمد شهری، آموزش و خدمات بهداشتی مناسب، وارد مطالعات شهری می‌گردد و باعث توسعه فعالیتهای حکومتهای محلی در سطوح شهری می‌گردد. (Elliott; Mc Crone, 1997)

با تمامی این پیشرفتها هنوز کار اساسی در راستای تبیین واقعی مسایل شهری و حل آنها صورت نگرفته است.اجتماعات شهری همواره در آرزوی به دست آوردن آرمانشهرها بوده‌اند و شاید علت چنین امری چرخه زندگی واقعی و روزمره آنهاست، بدین معنی که آرمانشهرها را به عنوان گزینه‌ای در برابر شهرهای امروزی بیان می‌کنند. (Maddanipour; 2002)

امروزه در زمینه طراحیها و برنامه‌ریزیهای شهری جنبشهای زیادی از قبیل پست مدرنیسم و ساخت شکنی به وجود آمده است که همگی برخستگیهای شهروندان از نوع زندگی در شهرهای امروزی دلالت می‌کنند. برنامه‌ریزی شهری برای هر شهری مستلزم دریافت و فهم صحیح از فضاهای شهری است، فضایی که توده مردم شهری، اهداف و وقایع، آن را به وجود می‌آورد و مفهوم توسعه پایدار شهری را که بر اصلاح و بهبود کیفیت زندگی شهروندان تأکید دارد به وجود می‌آورد؛ امری که امروزه در برنامه‌های شهری چندان ملاحظه نمی‌گردد. (Moughtin; 2006)

از سوی دیگر برنامه‌ریزیهای شهری می‌بایست با برنامه‌های ملی- ناحیه‌ای مطابقت داشته باشند و عدم ملاحظه چنین مسایلی ممکن است طرحهای شهری را با ناکامی مواجه سازد. (Applied…; 2000)

البته ناگفته پیداست که برنامه‌ریزیهای شهری تبعی از شرایط و مکانیابیهای شهری در سطح ناحیه می‌باشد و مکانیابیهای شهری نیز تابع عوامل و شرایط خاص یک ناحیه می‌باشد و در انتخاب نقطه‌ای از سطح ناحیه‌ای برای ایجاد مکان شهری می‌توان از تئوریهایی که در این زمینه وجود دارند کمک گرفت.به کارگیری تئوری مکان مرکزی کریستالر و قانون‌انداز – مرتبه در این گونه موارد بسیار سودمند می‌باشند.

البته همان طوری که قبلاً بحث شده است، این تئوریها فقط در یک مکان ایده‌آل قابل اجرا هستند، ولی علیرغم این موضوع، دارای جنبه‌های کاربردی فراوانی در مکانیابی نقاط خدماتی و تجاری می‌باشند. برخی از عواملی که درمکانیابی شهری در سطوح ناحیه‌ای مؤثرند عبارتند از: نحوه پراکنش فضایی سکونتگاهها، چگونگی عملکرد مراکز تجاری در سطح ناحیه، میزان عرضه و تقاضای برون داد و درون داد ناحیه‌ای و حوزه نفوذ بازارهای ناحیه‌ای و چگونگی گسترش شبکه حمل و نقل و ارتباطات درون ناحیه‌ای.

با توجه به رشد بی‌رویه شهرنشینی مخصوصاً در کشورهای در حال توسعه، اغلب برنامه‌ریزان و سیاستمداران در فکر چاره‌اندیشی برای مقابله با مسایل و مشکلات آینده شهرها می‌باشند. تعدادی از برنامه ریزان شهری سعی در تغییر محل برای سرمایه گذاری در شهرهای دیگر نموده، مخصوصاً شهرهایی که در مقابل شهرهای بزرگ می‌توانند عمل نمایند تا بتوانند از فشار بر شهرهای بزرگ بکاهند.

تعدادی از برنامه ریزان مانند استوهر و تودلینگ (stoher and Todling, 1997) معتقد هستند که این موضوع در کشورهایی که دارای اقتصاد متکی به بازار و اقتصاد مخلوط هستند نتیجه عکس داشته است. به طور خلاصه از تحلیل فوق مشخص می‌شود که روند رشد شهرنشینی در جهان بسیار زیاد بوده و بیشترین رشد شهرنشینی مخصوص شهرهای بسیار بزرگ و بزرگ متعلق به کشورهای کم توسعه یافته و یا در حال توسعه می‌باشد و رشد شهرهای بزرگ در کشورهای توسعه یافته کمتر و در بعضی موارد رشد منفی داشته است.

دیدگاههای جدید در توسعه پایدار شهری:در بیشتر کشورهای در حال توسعه تأسیسات زیربنایی، تکنولوژی و نیروی متخصص مورد نیاز صنعت در شهرها وجود داشته‌اند؛ لذا غالب فعالیتهای اقتصادی و تولیدی در کنار این شهرها شکل گرفته و باعث رشد سریع آنها شده است. از طرف دیگر تمرکز سرمایه‌ها در شهرهای بزرگ باعث دوگانگی اقتصادی شده و همان گونه که آقای جان فریدمن (Friedman, 1982) مطرح می‌نماید، این گونه شهرها مانند پمپ قوی، سرمایه‌ها و نیروی انسانی کارآمد را به خود جلب می‌کنند و باعث تخلیه آنها از دیگر مناطق و مخصوصاً مناطق محروم می‌شوند و ایجاد دوگانگی اقتصادی در منطقه می‌نمایند.

یکی از اثرات توجه خاص به صنعتی کردن جوامع و تمرکز سرمایه‌ها در کنار شهرهای بزرگ رشد سریع شهرنشینی می‌باشد. بیشتر برنامه ریزان در کشورهای در حال توسعه معتقدند که رشد اقتصادی رابطه مستقیمی با شهرنشینی دارد.

آقای متور (Mathur, 1998) در مطالعات خود در کشورهای جهان سوم، به این نتیجه می‌رسد که روند رشد اقتصادی در کشورهای در حال توسعه و افزایش رشد طبیعی جمعیت، دو عامل اصلی در شهرنشینی ومخصوصاً تمرکزجمعیت درشهرهای بزرگ می‌باشندکه باعث برتریت یا (Urban primacy) می‌شوند.

آقای سیمونز (Simmuns, 1994) مطرح می‌نماید که توسعه اقتصادی و تمرکز سرمایه ها به روند رشد شهرهای بزرگ دامن زده و عوامل مؤثر را چنین می‌داند :1. برنامه بهداشت عمومی که از میزان مرگ و میر می‌کاهد، 2.  تمرکز صنایع در کنار شهرهای بزرگ، 3. تمرکز ساختمانها و فعالیتهای دولتی در کنار شهرهای بزرگ، 4. مکانیزه و مدرنیزه شدن وسایل تولیدات کشاورزی که باعث آزاد شدن کشاورزان و ازدیاد بیکاری آنها و مهاجرت به شهرها و مخصوصاً شهرهای بزرگ می‌شود.

باید توجه داشت که اختلاف سطح درآمد شهری و روستایی یکی از عوامل مؤثر در مهاجرت روستایی به شهر و شهرهای بزرگ می‌باشد. واضح است که تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ مشکلاتی را برای اینگونه شهرها به وجود آورده و بیشتر برنامه ریزان شهری و منطقه‌ای معتقد هستند که رشد بی‌رویه شهرها و شهرهای بزرگ هزینه‌های زیادی را برای دولتها ایجاد می‌کند. به عنوان نمونه، کمبود مسکن، عدم دسترسی به خدمات شهری، ازدحام و نهایتاً از بین رفتن محیط زیست.

آقای الشخص (El-shakhs, 1994) اثرات عمده تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ را در سطح کلی Macro و در سطح کوچک Micro چنین مطرح می‌نماید :1. تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ از رشد شهرهای کوچک و روستاها می‌کاهد، 2.  این تمرکز به پراکندگی منطقه‌ای و عدم تعادل بین گروههای اجتماعی دامن زده و ایجاد عدم ثبات می‌کند، 3. تمرکز باعث از بین رفتن زمینهای زراعی برای ساختن مسکن می‌شود، 4. از نظر سطح کوچک Micro این تمرکز باعث، کمبود خدمات اجتماعی، فرهنگی می‌گردد، 5.  عدم استفاده صحیح از زمین می‌شود، 6. نیاز به حمل ونقل بیشتر و باعث بالا رفتن هزینه‌ها می‌گردد.7.  باعث بالا رفتن کم کاری و بیکاری می‌گردد و مخصوصاً برای افراد فقیر و کم درآمد، 8. ایجاد کپر و حاشیه نشینی شهری می‌شود، 9. باعث ازدحام و از بین رفتن محیط زیست می‌گردد.

از خلاصه مطالب می‌توان چنین نتیجه گرفت که رشد بی‌رویه شهرهای بزرگ علاوه بر اینکه معضلات و مشکلاتی برای خود شهرها به وجود می‌آورد، بلکه باعث پراکندگی اجتماعی عوامل اقتصادی و نهایتاً پراکندگی منطقه‌ای نیز می‌شود. با توجه به روند رشد شهرنشینی در جهان مخصوصاً در کشورهای جهان سوم، در آینده شهرها محلهایی خواهند بود که بیشترین جمعیت را در خود جای خواهند داد. توسعه پایدار باید برای جوامع شهری در آینده در نظر گرفته شود، به صورتی که علاوه بر اینکه مشکلات شهرهای بزرگ را حل می‌کند، از به خطرافتادن زندگی نسلهای آینده جلوگیری به عمل آورد. توسعه پایدار باید در جهتی حرکت نماید که از منابع به صورت عاقلانه و اندیشمندانه استفاده شود و زندگی نسلهای آینده را به خطر نیاندازد. پر واضح است که تعیین چنین مناطقی برای توسعه تا اندازه‌ای مشکل و در بعضی موارد امکان پذیر نمی باشد. آقای هانسن (Hansen, 1990) دو مشکل اساسی را در این رابطه مطرح می‌نماید: 1 . ساختار سیاسی اغلب کشورهای جهان سوم با این طرح هماهنگی ندارد، 2.  طرح واقعیت پیشرفت و ارتباط خارجی را فراموش کرده است.

رشد شهرهای کوچک و متوسط:بعضی از برنامه ریزان، شهرها و مراکز رشد شهری را تنها راه برای توسعه مناطق می‌دانند و برای حل معضلات و مشکلات آینده شهرهای بزرگ پیشنهاد می‌کنند که شهرهای کوچک و متوسط که بین 100000 تا 500000 جمعیت دارند در کشورهای جهان سوم باید رشد نمایند تا بتوانند مهاجرتهای روستایی را از شهرهای بزرگ به سمت شهرهای متوسط سوق داده تا بتوانند از مشکلات شهرهای بزرگ در آینده بکاهند.

آقایان هاردوی و سترویت (Harday and Sutherwaite, 1998) پنج دلیل را بر اهمیت رشد شهرهای متوسط در توسعه مناطق مطرح می‌نمایند که می‌توان به عنوان شق‌هایی در مقابل رشد بی‌رویه شهرهای بزرگ مطرح نمود :1. غالباً شهرهای کوچک ومتوسط هستند که بیشتر روستاییان با آنها در ارتباط اند. به عنوان مثال مدرسه، مراکز بهداشتی، مراکز سرویس دهی کشاورزی به کشاورزان و بازار فروش تولیدات کشاورزان بیشتر در شهرهای کوچک و متوسط وجود دارند.2. اغلب مدیریتهای دولتی در سطح مناطق در شهرهای کوچک و متوسط وجود دارند. توسط این مراکز دولت می‌تواند به مشکلات و مسایل روستاهای اطراف پی برد و نیز به امکانات موجود در منطقه آگاهی پیدا کند.3. بعضی از این شهرها نقش مهمی در تولیدات کشاورزی و بسته بندی و انتقال به مناطق دیگر و مخصوصاً شهرهای بزرگ را دارند.4. دراز مدت نشان داده است که سوق سرمایه‌ها به سمت شهرهای کوچک و متوسط باعث ثبات منطقه‌ای گردیده و از رشد بی‌رویه شهرهای بزرگ جلوگیری می‌نماید.

شهر سالم:مفهوم شهرهای سالم عمدتاً از رهنمودها و توصیه های سازمان بهداشت WHO نشأت جهانی می‌گیرد. در عین حال، متعاقباً بسیاری دیگر از افراد، مؤسسات وشبکه‌های اجتماعی - بهداشتی در تقویت و تداوم آن نقش داشته‌اند. جنبش شهرهای سالم گرچه بدواً در جوامع صنعتی آغاز گردید، لیکن به تدریج کشورهای رو به توسعه نیز از آن استقبال کرده‌اند. بنابراین، حرکت یاد شده امروزه در شمال و جنوب مطرح و به آن پرداخته می‌شود. منظور از"جنبش شهرهای سالم" ایجاد یک نوع رابطه بین شرایط زندگی شهری و بهداشت است و در برگیرنده روابط زیر می باشد: 1. شهرها زمینه ساز توسعه استراتژیهایی هستند که از آن طریق بهداشت را می‌توان ارتقا داد و روابط و کنشهای انسانی را بهبود بخشید. 2. شهرها دارای ظرفیت بی نظیری هستد و از آن طریق است که انسانهای سالم و مولد را می‌توان به وجود آورد؛ یعنی با توجه به ارزشهای موجود در جامعه و اصلاح و ترمیم آنها، شهرهای سالم را می‌توان پایه گذاری کرد. خود شهر سالم نیز ظرفیتهای انسانی را تقویت می‌نماید.

موضوع ایجاد سلامت و امنیت درون منطقه شهری از طریق است که انسانهای سالم و مولد را می‌توان به وجود آورد؛ یعنی با توجه به ارزشهای موجود در جامعه و اصلاح و ترمیم آنها، شهرهای سالم را می‌توان پایه گذاری کرد. خود شهر سالم نیز ظرفیتهای انسانی را تقویت می‌نماید.

موضوع ایجاد سلامت و امنیت درون منطقه شهری از قرن نوزدهم مورد بحث و مناظره بسیاری از علما و اندیشمندان اروپایی و آمریکای شمالی بوده است؛ یعنی نقاطی که زودتر شاهد رشد اقتصادی، پایه گذاری شده توسط جریان صنعتی شدن بوده‌اند. ضرورت پاسخگویی به مسایل بهداشتی به دنبال توسعه شهرنشینی، زمینه تقویت تفکر شهرهای سالم را هر چه بیشتر تحکیم و تسریع کرده‌اند. عرضه ناکافی خدمات بهداشتی، مسایل ناشی از جمع آوری مواد زاید، کنترل آلودگی، مسکن و ... از جمله مواردی به حساب می‌آیند که به دنبال رشد شهرنشینی پس از اروپا و آمریکای شمالی در آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا ظاهر شده‌اند. و همگی ضرورت تفکر و پیدا کردن راهکارهای مناسب در خصوص شهرهای سالم را فراهم آورده‌اند.

طی نیم قرن اخیر تلاشهای فراوانی مبنی بر ایجاد سلامت جسمی، اجتماعی و روحی در نقاط شهری به عمل آمده است؛ یعنی شرایطی که در آنها تنها از بین بردن بیماریها منظور نباشد، بلکه سلامت به معنای عام آن و با عطف به موارد فوق تحقق یابد. به دنبال کنفرانس بین‌المللی «آلماآتا» به سرپرستی سازمان بهداشت جهانی در سال 1978 ، و بر اساس اعلامیه آن کنفرانس، نسبت به پیشگیری از بیماریها در نقاط شهری، همراه با فراهم کردن منابع آب و بهداشت در حد کافی برای شهروندان تصریح شده است. همینطور، این نقطه نظر بیان شده است که در صورت ایجاد شهرهای سالم، با ابزار غیردارویی و شیمیایی به سلامت مطلوب می‌توان دست یافت. کنفرانس "کاشانه یک" نیز در سال 1976 در ونکور (Vancouver) کانادا نسبت به تحقق این موضوع تأکید فراوان داشته است.

در تبیین نظریه بهداشت عمومی، پروفسور مک کئون این گونه عقیده دارد که : عامل مهم بهبود بهداشت و سلامت در انگلستان و دیگر نقاط در قرون نوزدهم و بیستم صرفاً تکنولوژی و مراقبتهای پزشکی پیشرفته نبوده است، بلکه عوامل اجتماعی، محیطی، تحولات اقتصادی، محدود کردن بعد خانواده، افزایش و بهبود مواد غذایی، محیط سالم‌تر فیزیکی و معیارهایی از این نوع موجبات گسترش سلامت و بهداشت شهری را فراهم آورده‌اند. بر اساس نظریه‌های شهرهای سالم، سیاستهای بهداشتی در افزایش آگاهی، تحریک و مشارکت جامعه، گسترش نقش دولتهای محلی و شهرداریها در سطح شهرها، عمل می‌کند. از این رو، شهرهای سالم در قالب مفاهیم و معیارهای فوق معنا و مفهوم پیدا می‌کند.

از سوی دیگر، بر اساس نظریه "دول" مفهوم شهرهای سالم در بر گیرنده آن گونه سیاستهای بهداشتی است که در آن آگاهی عمومی افزایش می‌یابد، مشارکت اجتماعی بیشتر می‌شود، و نقش دولتهای محلی در به اجرا گذاشتن سیاستهای سازمان بهداشت جهانی هر چه بیشتر تشویق و تقویت می‌گردد.

جهت دستیابی به شهر سالم، علاوه بر اهمیت ابزار و جنبه های فنی مشتمل بر بهره‌برداری از منابع، طراحی، کاربرد تکنولوژیهای لازم، تخصیص منابع و ... ، مشارکت گروههای اجتماعی، همکاری بخش خصوصی و تحرکات خارج از دولت نیز اهمیت فراوان دارد. در عین حال، ادبیات و الگوهای مربوط به دستیابی به شهرهای سالم مشتمل بر این عناوین است: 1. آثار عمومی تولید شده در خصوص شهرهای سالم، 2. سیاستهای شهری و طرحهای اجرایی، 3. بهره گیری از ابتکارات طرح شهرهای سالم در جوامع صنعتی، 4. ارزیابی برنامه های شهرهای سالم. با پرداختن به موارد یاد شده، به چگونگی روند حرکتی شهرهای سالم می‌توان دست یافت. همین طور، بهره‌گیری از تجارب و طرحهای شهرهای با تجربه جهان در این خصوص، تحقق طرح دستیابی به شهرهای سالم را تسهیل می‌نماید. این حرکت خود مستلزم مدیریتی هماهنگ، مؤثر و با کفایت است.

سیاست‌های شهری و شهرهای سالم:امروزه دولتها اغلب سیاستهای شهری و بهداشتی را با یکدیگر پیوند داده‌اند، در حالی که در گذشته این دو موضوع همراه با سیاستهای خاص خود از یکدیگر جدا بودند. از این رو، طرحهای شهرهای سالم امروزه حرکت خود را به سوی رویکردی فراگیر با در نظر گرفتن سیاستهای بهداشتی درون شهرها آغاز کرده اند. اثر جدید دیگری از "ژوزف آی شر" موسوم به "طراحی شهر سالم، 2005 " ، نیز سیاستهای سالم سازی شهری یکپارچه را مورد تأکید قرار داده است. در این اثر، این گونه آمده است که رابطه‌آی پیچیده بین محیط طبیعی، محیط ساخته شده و سلامت انسان وجود دارد. از این رو، ارتباط هماهنگ بین عوامل مختلف فیزیکی، زیستی، شیمیایی، اجتماعی - اقتصادی و روانی می‌بایست به وجود آید و مجموعه این عوامل است که سلامت را تحت تأثیر قرار می‌دهد. بنابراین، در طراحی وتوسعه شهرهاوجهت راه یافتن به شهرهایی سالم پیامدهای مربوط به موارد فوق می باید منظور گردد.

کنفرانس دوم مربوط به اسکان بشر موسوم به"کاشانه2" که در سال 2000 در استانبول، برگزار گردید، موضوع تخریب محیط زیست به دست بشر به ویژه در نقاط شهری را مطرح و به بحث و تبادل نظر گذاشت. یکی از نگرانیهای جدی منعکس شده در آن کنفرانس در حول عدم سلامت رو به تزاید شهرها، مسایل ناشی از مراقبتهای بهداشتی ناکافی در آنها، افزایش خشونت در شهرها و نظایر آن بود، و این که چگونه راهکارهایی می‌بایست اتخاذ گردد تا بتوان شهرهای ناسالم رابه شهرهای سالم تبدیل کرد. بر خلاف کنفرانس کاشانه یک و سایر کنفرانسهای سازمان ملل در دهه‌های 1970 ، 1980 ، 1990 کنفرانس یاد شده بیشتر تأکید بر نقش دولتهای محلی و منطقه‌آی داشت تا نقشها و مسؤولیتهای دولتی در سطح ملی.

کنفرانس یاد شده همچنین، تأکید فراوان بر بخش خصوصی و سازمانهای غیردولتی (NGOs) داشته، تا از آن طریق بتوان سلامت شهرها را هر چه سریعتر و در سطح نقاط مختلف شهر با توجه به تواناییهای موجود برطرف کرد. در عین حال حمایتهای دولتهای مرکزی نیز از طرحهای شهرهای سالم از نظر دور نگهداشته نشده است. "بیانیه لیورپول" نیز در سال 1990 تأکید بر این دارد که جهت دستیابی به شهرهایی سالم و جهت موفقیت پروژه‌هایی از این نوع، اقدامات در سطح ملی و حتی بین‌المللی نیاز است. سلامت شهری امروزه به عنوان اولویت تراز بالای بسیاری از جوامع رو به توسعه (آمریکای لاتین) به حساب می‌آید. این موضوع در ایران نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است. اولویت یاد شده بیشتر به خاطر رشد بی‌رویه شهرها، مهاجرت، ظهور قشرهای جدید شهری و ... است.

پروژه شهرهای سالم (الگوی جوامع رو به توسعه)‌:رابطه بین بهداشت، محیط و اقتصاد به عنوان یک چالش بین جوامع رو به توسعه در دنبال کردن پروژه شهرهای سالم آنها، به چشم می‌خورد. مشکل دیگری که در جوامع رو به توسعه در دستیابی به پروژه‌های شهرهای سالم خود دارند، این است که آنها نمی دانند چگونه یافته‌ها و آموخته‌های خود را به خوبی به مورد اجرا بگذارند. واقعیت این است که بیشتر ابتکارات مربوط به شهرهای سالم نشأت گرفته و اجرا شده در اروپا و آمریکای شمالی است، لذا تطبیق آن طرحها با جوامع رو به توسعه خود قدری مشکل می‌نماید، و آن خود ناشی از شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این جوامع در جهان سوم است. در حالی که کشورهای رو به توسعه بیشتر جمعیت شهرنشین جهان را دارا هستند، در اغلب این کشورها رشد جمعیت شهری بیش از رشد خدمات و امکانات زیربنایی و اساسی است. وجود چنین شکاف و فاصله‌ای، دستیابی به خصوصیات شهرهای سالم را با سکون مواجه می‌گرداند. جمعیت ساکن در نقاط شهری در این کشورها نه تنها با نابسامانیهای بهداشتی رو به رو است و می‌بایست با آنها تطبیق پیدا کند، محدودیت منابع آب سالم، مراقبتهای بهداشتی، کیفیت پایین مسکن و ... این جمعیت را رنج می‌دهد. همینطور، مقدار زیادی از نابسامانیهای بهداشتی جمعیت در این جوامع مربوط به توسعه صنعتی در این مناطق است. از این رو، جهت ایجاد شهرهای سالم در جوامع رو به توسعه آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین، از دیدگاه جامعه شناسی آن گونه تمهیداتی می‌بایست اندیشیده شود، تا این شکاف و فاصله را بتوان از میان برداشت. در حالی که بیشتر ادبیات و راهکارهای مربوط به پروژه‌های شهرهای سالم از آن جوامع صنعتی است، در عین حال جوامع رو به توسعه نیز به طور فزاینده‌ای در سالهای اخیر در این قبیل طرحها مشارکت داشته‌اند.

شهر فعال:توسعه پایدار شهری، پدیده‌ای با ابعاد گسترده و پیچیده است. تکیه بر یک عامل منفرد در شکل دهی به توسعه پایدار، اقدامی سنجیده و آگاهانه محسوب نمی گردد. بهترین عاملهایی که باید در تکوین این پدیده در شهرسازی مورد توجه قرار گیرد؛ عبارتند از :‌عوامل اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی.

پایایی توسعه در یک جامعه شهری هنگامی تضمین می‌گردد که شهرسازی قادر باشد؛‌سطح تولید اقتصادی و نرم اشتغال را در حد مطلوب تأمین نماید، رفاه اجتماعی سطح بالای زندگی در شهر شکل گیرد، و زندگی سالم در محیطی پاک و سبز و به دور از دغدغه آلودگیها و با کیفیت مطلوب جریان داشته باشد. آنگاه است که می‌توان مدعی شد؛ توسعه شهری پایا و پویای اقتصادی- اجتماعی محیطی رخ نموده است. مدیریت توسعه پایدار شهری در راستای سازماندهی به عوامل سه گانه تشکیل دهنده پایه‌های توسعه، ضمن هدایت جریان فعالیت های همسو با پویش ساز و کارهای توسعه و نظارت بر چگونگی روند شکل گیری آن، باید بکوشد تا با به کارگیری فرآیند شهرسازی و تدوین برنامه های شخصی، رویه ای را برگزیند که اولا با قدرت و توانمندی افزونتر، مدیریتی مسلط و آگاهانه بر جریانهای توسعه‌ای درشهر داشته باشد. و ثانیاً به منظور پرهیز از هر گونه اعمال اقتدار و سلطه یک سویه و از بالا به پایین، بتواند مشارکت هر چه گسترده‌تر گروهها و طبقه‌های مختلف شهروندان را در تصمیم‌گیری، اجرا و مدیریت جریانهای توسعه‌زای شهری جلب نماید. روی آوری فراگیر شهروندان به فرآیند شهرسازی و مشارکت آنان در گزینش ارزشها، هدف گذاریه، سیاست‌گذاریها و تدوین راه حلها و اجرای فعالیتهای توسعه‌ای، پدیده شهرفعال را تعریف می‌کند. ساز و کار مشارکت همه جانبه شهروندان و پوشش شکل گیری شهر فعال در واقع ابعاد اجتماعی شهرسازی برای ایجاد عوامل پاینده مدیریت توسعه پایدار شهری را تشکیل می‌دهد. در این میان به خاطر فقدان زبان مشترک میان شهرساز - شهروند و مدیر - مردم نیاز به ایجاد نظام "هدایت اجتماعی" به وجود می‌اید. این نظام می‌کوشد تا شهروندان را از طریق مقوله "آموزش اجتماعی" آماده دخالت در فرایند شهرسازی و مدیریت شهری نماید؛ و زمینه مناسب برای ایجاد ارتباط و مباحثه متقابل میان شهرساز - شهروند و مدیر - مردم را فراهم می‌کند. این دورنما، تصویری نظری از چگونگی ساز و کار جذب مشارکت شهروندان و مردم در امر تصمیم‌گیری و ارزش گذاری در کار شهرسازی به صورت شوراهای شهر، نهادهای مردمی و گروههای کار مشترک مردم، شهرسازان و مدیران ارائه می‌دهد؛ و رویکرد نوینی از شهرسازی را تحت عنوان "شهرسازی تبادلی" مطرح می‌کند. در این راستا نظامها و ساز و کارهایی چون "هدایت اجتماعی"، "آموزش اجتماعی"، "اموزش متقابل ومباحثه متقابل" را تعریف و نقش آنها به مثابه اجزای تفکیک ناپذیر "شهرسازی تبادلی" را در شهر فعال نشان می‌دهد.

هدفها در شهرسازی:برنامه ریزی به عنوان یکی از اجزای مؤثر مدیریت، ابزاری است که می‌تواند با دیدی نقادانه به وضعیت موجود، هدفهای مطلوب را برای آینده تعریف نماید؛ و با ارزیابی اقدامهای گزینه‌ای جامعه را در راه حصول به آن هدفها موفق سازد. در محیط شهری عمل برنامه ریزی به صورت فرآیندی شهرسازی تبلور می‌یابد. اگر هدف نهایی، ایجاد توسعه پایدار در شهر و سپس سازماندهی، هدایت کنترل ونظارت برتداوم این پایداری است؛ فرآیند شهرسازی بایدبا پنج هدف اساسی به کار گرفته شود :

1- خردگرایی وکارایی: که در توسعه پایدار شهری باید سه عامل تشکیل دهنده پایایی توسعه شهری مدنظر قرار گیرد. عامل اقتصادی به صورت افزایش درآمد شهروندان از طریق رشد تولید اقتصادی و افزایش موقعیتهای شغلی، عامل اجتماعی با تأمین رفاه اجتماعی و ارتقای سطح زندگی شهروندان و عامل زیست محیطی با ایجاد یک محیط شهری پاک و سالم و عاری از آلودگیها جهت حفظ کیفیت زیست شهری. ادغام این عاملها برآیند خردگرایانه ای از کارایی فعالیتهای اقتصادی با توجه به ابعاد اجتماعی توسعه و حفظ محیط زیست شهری خواهد بود. خردگرایی وکارآیی به مفهوم تخصیص کارآی منابع (دیویدف وراینر، 1983) در چارچوب تصحیحهای عقلایی (پارسونز، 1949 و می‌یرسون و بن فیلد، 1955) و ارزیابی آگاهانه اقدامها و فعالیتها است (دان، 1971).

2- گسترش دامنه انتخاب مردم : شهرسازی باید بتواند زمینه گسترده ای از گزینشها را فراهم کند؛ تا جامعه بتواند با آزادی و بینش کامل و آگاهانه مسیر تغییرات آینده و هدفهای توسعه را برگزیند (دیویدف وراینر، 1983).

3- هدایت بازار رقابت آزاد : تدوین الگویی هدیات گر برای ایجاد نظم در فعالیت های بازار رقابت ازاد در جامعه شهری با تعیین هدف و اتخاذ سیاستهای راهبردی وارشادی (ریچاردسون و گوردون، 1993 و بنرجی، 2001).

4- ارتقای سطح آزادی مردم : شهرسازی با اعمال خواستهای متفاوت گروه های مختلف شهروندان، ازادی موجود در جامعه را افزایش می‌دهد و عوامل محدود کنندة فعالیت های مردم را از بین می‌برد (دیویدف وراینر، 1983).

5- ایجاد توافق در مورد خواست عمومی : هنر شهرسازی در این است که بتواند تعامل و تعادلی میان خواستهای کلیه گروههای ذینفع شهروندان ایجاد نماید (گنز، 1986).

نتیجه اینکه شهرسازی برای ایجاد توسعه پایدار در شهر و به مثابه ابزاری مدیریتی برای کنترل آن، با شناساندن شیوه های گوناگون عمل توسعه متناسب با هدفها و ترسیم چشم انداز آینده و تحلیل نقادانة وضع موجود باید زمینه گستردة دخالت آزادانة شهروندان در تصمیم‌گیری و اجرا را فراهم نماید؛ و شهر فعال بدین ترتیب شکل می‌گیرد. در شهر فعال، شهروندان خود تصمیم می‌گیرند که محصول فرآیند شهرسازی، توسعه پایدار اقتصادی - اجتماعی - محیطی باشد؛ و خود شهروندان نیز در حفظ وتداوم آن مشارکت فعالانه و پویا خواهند داشت.

شهرفعال و شهرسازی تبادلی:شرکت فعالانه و هدفمند شهروندان در فرآیند شهرسازی، آن را به مثابه یک فرآیند (بولان، 1971) مطرح می‌کند؛‌ که با ارزشهای جامعه سروکار دارد و بر مبنای آن هدفها، سیاستها و اقدامها را تدوین می‌نماید. شهرسازی در این فرایند یک "راهنمای اجتماعی" است؛ و درگیر ایجاد زمینه‌های مساعد برای گزینش میان گزینه های متفاوت می‌باشد. و شهروندان به عنوان گروههای مختلف ذی‌نفع و ذی‌نفوذ در کنار او کار شهرسازی را انجام می‌بخشند. در راستای فرآیند اجتماعی، عمل شهرسازی باید پیوند میان حرکت ابزاری و ارتباطی باشد؛ که با آزادی و روشنگری و خودسازی شهروندان جهت می‌یابد. در بعد روشنگری و آزادی عمل برای گزینشهای گسترده است که ، مفاهیمی چون «هدایت اجتماعی» جهت ایجاد زبان مشترک میان شهرساز - شهروند، "آموزش اجتماعی" به منظور ایجاد ارتباط و "مباحثه متقابل" میان شهرساز - شهروند و به خاطر جلب مشارکت گسترده مردم در تصمیم گیری و ارزش گذاری در کار شهرسازی به صورت شورای مردمی، نهادهای مردمی و گروههای کار مشترک شهرسازان، شهروندان مطرح می‌گردد. در این رهگذر ارتباط متقابل شهرسازان و شهروندان در چارچوب نظامهای "هدایت اجتماعی" و "آموزش اجتماعی" به الگوی "رفت و برگشتی" یا "تبادلی" در شهرسازی منجر می‌شود.

1- هدایت اجتماعی:‌ تأکید شهرسازی بر عمل متقابل میان شهرسازان - شهروندان، مفهوم هنجاری "جامعه فعال" را به میان می‌آورد (اتزیونی، 1968). نقش و اهمیت ارزش فوق، اولین ضرورت برای ایجاد نظام "هدایت اجتماعی" است. در فرایندی که شهر فعال را مطرح می‌کند، اتزویونی هدایت اجتماعی را عامل ایجاد تغییر اجتماعی می‌داند. شهر فعال مسؤول خویشتن است. کنترل اجتماعی و ایجاد رضایت در جامعه مفهوم هدایت اجتماعی را می‌سازد. نقش حساس شهرساز این است که بتواند اعمال کنترل اجتماعی و تأمین رضایت اجتماعی را از طریق نظام هدایت اجتماعی در جامعه انجام دهد. و این امری ارزشی است که نیاز به دانش، آگاهی، هوشیاری و قدرت سازماندهی شهرساز دارد. تعیین ارزشها یک اولویت ضروری برای ایجاد رضایت اجتماعی توسط نظام هدایت اجتماعی است.

2- آموزش اجتماعی:مفهوم آموزش اجتماعی، ساز و کاری برای گسترش ارتباط شهرسازان - گروههای اجتماعی محسوب می‌گردد (فریدمن؛ 1969). این ارتباط دارای محدودیت است؛ زیرا شهرساز دارای دانش تخصصی است؛ اما شهروندان دانش تجربی را صاحب هستند. بدین ترتیب هدفها، درجه عمل و زبان آنها با یکدیگر متفاوت است. در فرآیند آموزش اجتماعی ارتباط متقابل شهرساز - شهروند باید در چارچوبی جاری گردد که شهرساز دانسته و دانش علمی خود را به شهروندان، و شهروندان تجربه ها و بیشنهای عملی خود را به شهرساز منتقل نمایند. در پرتو این تأثیر دو سویه، آگاهی شهرساز از جزئیات اجتماعی و بینش مردم از راهها و هدفهای متفاوت و متنوع برای تغییر اجتماعی افزایش خواهد یافت. آموزش اجتماعی بر روی فرایندی باز تأکید دارد. بر این اساس اطلاعات و آگاهی میان شهرساز و شهروندان مبادله می‌شود. شهروندان از یک طرف و شهرساز از طرف دیگر بر اثر این اطلاعات از خود عکس العمل نشان می‌دهند. نظر خود را اعلام می‌کنند. این عکس العملها در سیستم بازآموزش اجتماعی در بلند مدت به تعادل خواهد رسید. در این صورت است که جامعه شهری از حالت منفعل به حالت فعال تبدیل می‌شود و شهروندان در تصمیم گیری مشارکت می‌نمایند.

3- شهرسازی تبادلی:برقراری ارتباط و تبادل نظر میان شهرساز - شهروندان از طریق تفاهم متقابل. در این فرآیند دو طرف رابطه نظر می‌دهند؛ نظر می‌گیرند و بدین سان بین آنها تفاهم متقابل و مشترک به وجود می‌آید. در شهرسازی تبادلی، موضوعهای مورد نظر به بحث، مباحثه و مجادله گذاشته می‌شود. این مباحثه میان شهرساز - شهروند - مسؤولان محلی صورت می‌گیرد. از این رو شهرسازی تبادلی نوعی شهرسازی از طریق "مباحثه" است (فریدمن، 1969). شایستگی تبادل نظر میان شهرساز ، شهروند و مدیر تحت چهار شرط تحقق می‌یابد (هابرماس، 1979): 1. تسلط طرفین مباحثه بر موضوع بحث و زبان مشترک در مورد مسایل شهر، 2. صحت و صداقت در ارائه واقعیتها، 3. صمیمیت در اظهار نظر بر اساس حسن نیت و مصالح عمومی، 4. مشروعیت طرفین مباحثه ازنظر تخصص شهرساز، حق نمایندگی شهروند و مسؤولیت مدیران محلی.

برآیند نظام "هدایت اجتماعی"و مفهوم "آموزش اجتماعی" و راه حل واقعی برای ایجاد رابطه میان شهرساز - شهروند است. الگوی حاصل رویه نوینی در شهرسازی خواهد بود که با فرآیند اعمال کنترل اجتماعی و تأمین رضایت اجتماعی با مشارکت شهروندان در چارچوب "آموزش متقابل"همراه است. در "شهرسازی تبادلی"،رابطه شهرساز - شهروند بر پایه حرفه‌ای برقرار خواهد بود. و در شبکه‌ای از رفت و برگشتها و داد و ستدهای اطلاعاتی میان گروههای کاری مختلف، شوراهای مردمی و مسؤولان محلی و شهرساز می‌آموزند که چه راهها و هدفهای متنوع و تخصصی می‌تواند برای ایجاد تغییرات و اصلاح در فضا، مسایل و زندگی شهری وجود داشته باشد.

شهرسازی تبادلی فرآیندی است که زمینه های مناسب و گسترده‌ای برای فعالیت و مشارکت شهروندان در فرآیند شهرسازی را مهیا می‌سازد. بر این اساس شهروندان می‌توانند از ابتدای فرایند یعنی تحلیل و نقادی وضعیت موجود شهر تا تعیین هدفها و سیاستهای توسعه شهری بر اساس ارزشهای هنجاری جامه و نیز تدوین گزینه های مختلف، ارزیابی گزینه ها و گزینش گزینه های مطلوب و کارآ دخالت نمایند؛ و در مرحله اجرا و نظارت بر اجرا نیز به شکلی صمیمانه و داوطلبانه مشارکت داشته باشند. حاصل چنین فرآیند شهرسازی، توسعه پایدار اقتصادی - اجتماعی - محیطی است. زیرا مردم خود بهتر از هر کس می‌دانند که چه می‌خواهند و چگونه باید تشریک مساعی نمود تا به هدفهای والای توسعه، یعنی شهری "مولد، مرفه و سالم" دست یافت. مدیریت توسعه پایدار شهری با شرکت فعالانه مردم در یک شهر فعال کار دشواری نباید باشد. مدیران محلی با تکیه بر قدرت تفکر، مشارکت و حضور شهروندان در عرصه‌های مختلف سازماندهی، برنامه ریزی، هدایت، کنترل و نظارت بر فرآیندهای توسعه آفرین در شهر در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و محیطی با موفقیت قادر خواهند بود تا شهر مولد، مرفه، سالم و فعال را اداره نمایند.

به منظور ساختن شهرهای پایدار در این جهان که رشد شهرنشینی آن به شدت در حال افزایش است، نیازهای شدیدی به تغییر ساختار حکومتهای محلی است. یک توافق عمومی وجود دارد که اطلاعات در آن به سرعت در حال مبادله است و جامعه و اقتصاد بر علم متکی است،‌ نیاز به دولتی کارآمدتر و فعالتر دارد. همچنین ضروری است که سازمانها و مؤسسه‌های شهری انطباق پذیری بیشتری برای تغییر شرایط یابند.

در کتاب خود "کشف مجدد دولت"، اوسبورن و گالبر (Osborn and Gaebler, 1993) در سال نوشتند که بهترین نوع دولت، نقش سنتی آن را تعریف می‌کند که فراهم کننده امکانات و میانجیگر بین مردم بوده است. نقش دولت باید تعریف کننده مشکلات مردم و فراهم سازنده امکانات حل این مشکلات باشد. اینان تعریف دولت را این گونه می‌دهند که نقشهای خود را از هم تفکیک کند و بر تصمیم‌گیری به جای دادن خدمات بیشتر تأکید کند. به عبارت دیگر دولت امروزی باید کمتر اجرا کندو بیشتر رهبری نماید. دولتهایی که بیشتر خدمات می‌دهند، وقت کمتری برای هدایت و رهبری جامعه دارند، در حالی که دولتهایی که بیشتر رهبری می‌کنند، وقت کافی برای شکل دهی به شهرها و شهرکها را دارند. این دولتها بیشتر تصمیم‌گیری می‌کنند و ممکن است قوانین و مقررات بیشتری وضع کنند. این دولتها مطمئن هستند که مؤسسه‌های عمومی بخش خصوصی و سازمانهای غیردولتی به خوبی عهده‌دار تأمین خدمات و دیگر مایحتاج مردم هستند. این امر مؤسسه‌های خصوصی را قادر خواهد ساخت به بهترین شکل عمل کنند و در شرایط رقابت سالم اقتصادی به نوآوری و توسعه بیاندیشند و خود را با تغییرات و تحولات هماهنگ سازند. این امر سازمانهای غیردولتی را نیز تشویق خواهد کرد که در فعالیتهای غیرانتفاعی و کم انتفاعی مشارکت داشته باشند. همچنین جو اعتماد بین عامه مردم تقویت خواهد شد و احساس مسؤولیت اجتماعی و شخصی را بیشتر خواهد کرد.

جداسازی نقش دولت و تأکید بر نقش هدایتی و توان‌سازی آن، ممکن است در فرآیند برنامه‌ریزی و مدیریت شهری، مناسبترین کار باشد. نقش دولت باید مانند نقش ناخدای کشتی باشد که کلیه توان و تجربه‌های خود را برای مبارزه با نیروهای تهدید کننده‌ای که در برابر کشتی است به کار می‌گیرد. ناخدا از عوامل طبیعی مانند استفاده از نیروهای باد برای هدایت کشتی به سمت مطلوب استفاده می‌کند. گرچه ممکن است این باد در سمت مطلوب نوزد. دولت محلی نیز به همین روش سعی می‌کند تا از اتمام منابع و امکانات موجود برای حرکت دادن توسعه و مدیریت شهر به سمت مطلوب استفاده نماید. توان دولت محل در هدایت اجتماعی محلی و شهرها تنها در صورتی امکان‌پذیر است که نمایندگان واقعی و منتخب مردم محلی در آن شرکت داشته باشند. در طی چند سال گذشته، دسترسی به اطلاعات دچار یک انقلاب واقعی شده است. امروزه مردم دسترسی مستقیمی به منابع اطلاعات دارند و جامعه به طور کل، بیش از پیش درباره حقوق خودآگاه است. در رابطه با تشخیص نقش دولت در فرآیند توسعه شهری، ضروری است تا فرآیندی تعریف و مشخص شود که جامعه یا اجتماعی محلی، به طور دسته جمعی، از طریق آن مشکلات خود را حل کند و نیازهای خود را متحقق سازد. به عنوان نتیجه تحول به سمت این نمونه از دولت، نقش کلیه فعالان در برنامه‌ریزی و مدیریت شهری و همچنی انتقال نقش مؤسسه‌های دولتی به بخش خصوصی و سازمانهای غیردولتی، باید بار دیگر تعریف گردد. در این خصوص مدیریت شهر و توسعه شهری با روشهای جدید و گاهی متفاوت با یکدیگر اداره خواهد شد و از این رو، کارکنان دولت، مؤسسه‌های بخش خصوصی و سازمانهای غیردولتی، باید با اطلاعات، آموزشها، تفکرات و مهارتهای جدید آشنا شوند. به همین دلیل نیاز به ظرفیت سازی جدید، ضرورت پیدا می‌کند.

ظرفیت‌سازی چیزی بیش از آموزشهای فنی و حرفه‌ای است. برای اینکه به کارکنان آموزش دیده خود اجازه دهیم دانش، مهارت و تکنیکهای خود را به شکل مؤثری به کار بگیرند. و ببینیم چگونه تفکرات نوین خود را در عمل به کار بگیرند، ضرورت دارد مقررات، ساختار و نحوه اداره مؤسسه‌هایی را که آنان را به کار گماشته‌اند به نحو مطلوب و مناسب برای مدیریت صحیح این نیروها مجهز و آماده شده باشد. در بیشتر مؤسسه‌های دولتی، ساختار، مقررات و شرایط به گونه‌ای نیستند که چنین شرایطی را فراهم کنند، و از این رو، تغییرات رشته‌ای لازم است صورت گیرد تا شرایط مناسب فعالیت مطلوب فراهم گردد. برخی از این تغییرات مستلزم تغییرات داخلی است، اما برخی دیگر مستلزم اصلاحات ریشه‌ای در ساختار اداری و دستگاههای اداری دولتی در سطح ملی است.

بدنه دانش و مهارت نوین شامل فهم بهتر از عملیات اجرایی و همچنین دست اندرکاران و نیروهای تأثیرگذار بر نظام سرمایه‌جهانی و مؤسسه‌های بین‌المللی، و همچنین نحوه سرمایه‌گذاری و نیز خصوصی‌سازی زیرساختها و خدمات و نیز مسایل مربوط به تخریب، آلودگی محیط زیست و فنون (تکنولوژی) بهبود‌سازی شرایط محیط زیستی، استفاده بهینه از منابع موجود در اختیار اجتماعات تهیدست، شکلهای مشارکت اجتماعات محلی در فرآیند توسعه شهری، امکانات فراهم شده توسط فنون اطلاع‌رسانی در فرآیند برنامه‌ریزی است. نگرشهای نوین نسبت به نقش دولت به عنوان تواناساز تا فراهم‌ساز و سرمایه‌گذار، منجر به اداره مطلوبتر جامعه و تقویت قسمتهای ضعیف جامعه است.

حتی در این وضعیت از مشارکت، هنوز هم فاصله عمیقی بین آنچه که موجود است و آنچه که مورد نیاز است از نظر اطلاعات به هنگام در رابطه با اوضاع شهری مربوط به بخش خصوی و اجتماعی آن است. در هر کجا که بخش خصوصی برای شناخت گرایشهای مشتریهایش، تحقیقات علمی انجام داده است، دولتهای محلی بدون مطالعه و حتی بدون اطلاعات و آمار صحیح، عمل کرده‌اند. این در حالی است که ضرورت دارد دولت از تغییرات سریعی که در بافتهای شهری اتفاق می‌افتد، اطلاع داشته باشد. و این تغییرات را درک کند تا بتواند نقش خود را به عنوان تسهیل کننده و تواناساز به خوبی بازی کند. این ضرورت نه تنها برای شرایط کنونی عنوان می‌شود که دولت با مشارکت کنندگان دیگر همکاری داشته باشد، بلکه به دلیل اینکه دولت باید مقداری از اطلاعات خود را به شرکای خویش منتقل کند یا آنکه در ایفای نقش کنترل کننده و تواناساز خود باید از این اطلاعات خود را به شرکای خویش منتقل کند یا آنکه در ایفای نقش کنترل کننده و تواناساز خود باید از این اطلاعات علیه دیگران، در صورت ضرورت، استفاده کند، و بالاخره نیاز شدیدی به داشتن نظام (سیستم) اطلاعات مدیریت شهری شامل شاخصهای شهری و شاخصهای مسکن، به همراه کارکنان متخصص برای کار با این نظام، وجود دارد. همچنین ممکن است تحقیقات بیشتری در رابطه با چگونگی کار شهرها لازم باشد.

پیش از اینکه بخش خصوصی و سازمانهای بخش سوم (سازمانهای غیردولتی)، مشارکت کنند، این وظیفه دولت است که با کلیه مالکان و صاحبان نفوذ شهری به توافقهایی براساس سیاستهای معینی برسد تا راه توسعه و اداره شهر را با مشارکت فعالان کلیدی در آن، تعیین کند. دولت محلی باید این را بپذیرد که شهر متعلق به همه ساکنان آن اعم از بازرگانان، صنعتگران، دانشگاهیان، زاغه‌نشینان و پولداران است،‌ با فعال شدن گروههای ساکن شهر، دولتمردان محلی، چه مدیر و چه قانونگذار، با چالش بزرگی برای به دست آوردن اعتماد و حمایت مجدد عمومی مواجه خواهند شد. دولتهای محلی لازم خواهند دید تا روشهای خود را در ایجاد ارتباط با دیگر شرکا در اداره شهر مورد تجدید نظر قرار دهند. همچنین لازم خواهند دید که با اقشار گوناگون اجتماعی به عنوان مشتری یا به عنوان شریک برخورد کنند و چگونه بتوانند به عنوان نگهبانان کارآزموده و مؤثر در حفاظت از منابع و اموال مردم عمل کنند. با تأکید بر مشارکت در حل مشکلات شهری، دولتهای محلی باید نیروهای فعال و اهرمهای فشار هر یک از بخشهای شهری را بشناسند و کوتاهترین راه برای جلب مشارکت شهروندان را برای حل مشکلات شهری پیدا کنند. نقش اصلی دولت محلی در شهر این است که شرکای فعال را برای مشارکت در توسعه اداره شهر تشویق کند تا هر کدام بر حسب گرایشهای خویش، مشارکت داشته باشند. در این رابطه تمام دست‌اندرکاران توسعه شهری، اعم از شرکتهای تابع بخش خصوصی، جوامع و تشکیلات تهیدستان شهری و گروههای ذینفع طبقه متوسط باید هر کدام نقشی فراخور حال خویش داشته باشند. همچنین دولت محلی باید سعی خود را برای جلب سرمایه‌ها و کمکهای خارجی و نیز واورد کردن فن‌آوریهای جدید، از طریق همکاری با شرکتهای خارجی، به کار گیرد. هدف اصلی در این رابطه تقویت زیرساختهای شهری و بالابردن سطح درآمد اجتماعات محلی شهری و بهبود شرایط زندگی آنان از طریق تقویت حس اعتماد به نفش آنان برای اداره امور محلی خویش است. این امر از طریق مطالعه و درک توانهای کلیه افراد و گروههای دست اندکار توسعه شهری مقدور خواهد بود.

بدیهی است مشارکت و برخورد شراکتی در اداره شهرها هدف نهایی نیست، بلکه راهی برای برقراری ارتباط درست و انجام همکاریهای لازم به شکل مؤثر است. این فعالیتها ممکن است توسط بخش دولتی تاکنون انجام می‌شده است، اما اگر توسط هر سه بخش دولتی، خصوصی و بخش سوم (اجتماعات محلی) با روشهای مشارکتی انجام شود، نتایج مؤثرتری در بر خواهد داشت. در این رابطه بهترین تجربه‌های جهانی در این مورد برای همایش هابیتات دوم در استانبول گردآوری و ارائه گردید. در این همایش، انواع ممکن مشارکت و انجام کارهای مشارکتی ارائه شد که البته این روشها را نمی‌توان گفت بهترین روشهای ممکن است. بدیهی است دولتهای محلی باید، در عمل، انواع راهکارهای عملی را تجربه کنند و از هر تجربه‌ای درسهای لازم را برای پیدا کردن راه کارهای عملی، بیاموزند. همچنین تجربه‌های دیگران که در شهرهای دیگر به دست آمده است مطالعه کنند و از آنها نیز درسهای لازم را استخراج کنند و با نیازهای خود منطبق سازند.

حق شهروندی و توسعه پایدار:آدمی، عنصری زاده در بستر طبیعت است که زندگی‌اش همراه با دگرگونیهایی است که در همین بستر یا محیط طبیعی ایجاد می‌کند. گذشته از این که محیط به دست آدمی و متناسب با نوع و میزان بهره ‌وریهایش دگرگون می‌شود، انسان نیز مدام دگرگونی می‌یابد : هم در تأثیرپذیری از محیط و هم از درون و در درون خود. خاک و آب هوا، به دست آدمی، شکل اثیری خود را از دست می‌دهند و هر روز بیشتر زیر سلطه علمی - فنی آدمیانی قرار می‌گیرند که توشه اطلاعاتی خود را جهانی می‌دانند و می‌خواهند. و این، در شرایطی روی می‌دهد که هر روز بیش از پیش شهروندان تمامی کشورهای جهان به بازیافتن حقوق مدنی خویش - بیش از آگاهیهای علمی و فنی و ابزاری نیازمند می‌شوند.

از یک سو، پی جویی بازیافتن حقوق طبیعی شهروندان با محدودیتها و ممانعتهایی رو به رو می‌شود که مدعیان و مدیران حفاظت محیط زیست عنوان می‌کنند و از سوی دیگر، بازیابی حقوق مدنی شهروندان با مدیریتهایی رو به رو است که حفاظت از جومدنی را همزاد و همراه تهدید آزادیهای فردی تلقی می‌کنند و این امر، که میان گستره آزادیهای انسانی و مقوله مدیریت جامعه های انسانی تعارضی به عمر چندهزار سال وجود دارد، بر همگان شناخته شده است. در این باب قابل یادآوری است که میان آزادی و مدیریت تناقض و تضادی ذاتی وجود دارد، حتی آنگاه که خواستاران ازادی، خود، استمرار تهدید آن را به مدیریتهایی وا م یگذارند که خود برپا می‌دارند یا بر می‌گزینند.

آنچه وضعیت این تناقض و تضاد را پیچیده می‌کند، دگرگونیهایی اند که دست کم در زمینه‌های زیر روی می‌دهند: دگرگونی چگونگیهای بهره‌وری آدمی از محیط طبیعی، دگرگونی چگونگیهای بهره وری آدمی از دست یافته‌های ماده‌یی و معنایی موجود در محیط، دگرگونی چگونگی های کاستی یافتن منابع مادی و تمرکز انرژی بی‌ارتباط مستقیم با مکان اصلی و اولیه منابع آن. چنانکه پیدا است، در وضعیت کنونی مدیریت شهری - هم در تمامی شهرهای جهان و هم در شهرهای ایران که دارای مدیریتی در آستانه تحولهایی متأخرند در شرایط بحرانی زندگی می‌شود: هیچ شهر برخوردار از مدیریت مطلوب و استوار برآزادیهای منضبط در بهره‌وری را نمی یابیم که مرزی سرزمینی به عنوان محدوده‌ای که در آن سازمان یافتگی همیشگی یا پایدار بتواند یافت را بپذیرد و نیز هیچ شهری را نمی توانیم یافت که برای دست‌یابی به مدیریتی مطلوب و آرمانی‌اش تلاش نکند. شهرهای رده اول، آنهایی‌اند که به آزادیها و به انضباطهای اجتماعی و مدنی دست یافته‌اند و در تضمین جهان شدن‌اند تا پایداری خود را جاودانه کنند و شهرهای رده دوم، به دور از قرار گرفتن در وضعیت مدیریتی مقبول، با شرایط آرمانی شهری زیستن در هزاره سوم میلادی ناآشنا نیستند و، در تلاشهایی که می‌کنند هر دو بینش ایده آل زیستن محلی و آرمانی زیستن جهانی دیده می‌شود. و به دیگر سخن شهروندان بیدارتر جهان پرتلاطم ما، در پهنه‌ای که درون‌اش به بهره‌وریهایی گونه گون و پرشمار مشغول‌اند، با هر دو مقوله سرنوشت ساز زیر روبه روی‌اند:‌ الف - نیاز به توسعه پایدار؛ به معنای بهره‌وری مقبول از تمامی موهبتهای طبیعی و مصنوع، به اتکا و سنجش مدام پدیده ها و رویدادها و عاملهای دگرگون کننده محیط زندگی آدمیان یک جانشین و سازمان یافته، در محدوده‌ای که شهر می‌نامیم‌اش. ب - دست یابی به تعادل پویا؛ به معنای بهره‌وری از تمامی امکانات موجود در پهنه شهر و سرزمین آن، به گونه‌ای که متوازن و متعادل بودن اقدامات لحظه‌ای، راه استمرار همین توان و تعادل را در شرایط بعدی، مسدود نکند و هر صحنه‌ای از زندگی شهر و زیستن در شهر چنان ثبات و سکونی نیابد که مانع حرکتهای متعالی بعدی شهروندان شود. این دو مقوله، به کمک یکدیگر، تضمین کننده دست یابی شهروندان به وضعیتی مقبول و مطلوب می‌شوند، با ذات آدمی، که خواستار حرکتی متعالی است مرافقت دارند و به دیدگاهی نو شرایط آرمانی زندگی انسانها در محیطی تجهیز شده و غنی شده به ابزارهای مدنی به نام شهر را تعریف می‌کنند.

هر دو این مقوله‌ها، چنان که امروز بیان می‌شوند و محور اندیشه های اجتماعی و مدنی قرار می‌گیرند، برای جامعه جهانی نو به شمار می‌آیند : توسعه پایدار اعلان مسؤولیت برای مدیران و مسؤولان جامعه می‌کند و آنان را برای هماهنگی با یک دیگر در زمینه برنامه ریزی بهره‌وری فرا می‌خواند. و تعادل پویا، در تأیید جاودانه دیدن زندگی شهرنشینان، خواستار حرکتها و تلاشهای پیوسته متعالی آنان می‌شود. اولی، نیازمند به آن است که مسئولیت پذیریهای فردی برای تضمین شرایط بقای آدمیان هر روز زمینه‌ای گسترده‌تر پیدا کند و این امر به شکلی مستقیم بر گزینش مدیران اثرگذاری کند و دومی، دست هر شهروند فعال و پی جوی دست‌یابی به شرایط اقتصادی و رفاهی بهینه یا بهتر را در دست سایر شهروندانی می‌گذارد که آنان نیز به همین اهداف می‌نگرند و حرکتی پیوسته متعالی را تحقق می‌بخشند. در شرایطی که دیدیم، و با سابقه‌ای که ریشه در سقراطهای جهان دارد و تقریباً طی نیم قرن اخیر هر روز رشد بیشتری پیدا می‌کند و عالم‌گیر می‌شود، مقوله‌ای سوم، زیر عنوان مشارکت به میان می‌آید؛ چیزی که تحقق یافتن‌اش به کمال، عین دست‌یابی به جامعه مدنی برخوردار از گونه های متفاوت و متکمل حقوق شهروندی به شمار است.

شهرهای ایران و شرایط مدیریتی امروزی آنها:برای دست‌یابی به تفاهمی که مطلوب همگان است و بستر اصلی و اولیه اندیشه برای این محفل علمی، لازم دانسته می‌شود که به معنای شهر یا تعریفی برای آن به مثابه نهادی فراگیر زندگی آدمیان در طول نسلهای شان توجه داشته باشیم.

از دیدگاه ما، شهر نهادی است انسانی - مدنی که بر پایه عاملها و پدیده‌های سرزمینی، در فضای زیست محیطی‌ای برخوردار از موهبتهای طبیعی شکل گرفتن آغاز می‌کند و، در طول زمان، در شرایط تعادل پویا، تحول پیدا می‌کند. و بر اساس همین تعریف است که می‌گوییم که شهر موجودی است زنده و اگر پیوسته دگرگون نشود می‌میرد و اگر به شهرهای‌مان از این دیدگاه بنگریم، درخواهیم یافت که ، امروزه، جمگلی پیوسته دگرگون می‌شوند و طی این مهم، در مقیاسهای از خانه تا واحدهای همجواری و از گرمابه تا سرای و بازار، همه روزه، در پهنه آنها تغییراتی رخ می‌دهند : خانه به مغازه و سرای به پاساژ جای می‌دهد. و ساختارهایی جدید که زاده فعالیت در تولیدات صنعتی‌اند یا ارائه کننده خدمات شهری نو، گستره شهر را افزایش می‌دهند و آمد و شدها نیز، بدلیل نیاز به درآمدی بیش، در طول روز و نیز در شب، هم پرشمار می‌شوند و هم گونه گون. و به کوتاه سخن این که شهرها و حومه‌های شهری ما زنده‌اند و نمایانگر فعالیتهایی که روی به افزایش مقداری دارند. اما، شکل واقعی و روزمره زندگی در شهرهای ایران، حقیقت آنها در آنها می‌گذرد را به روشنی نمی نمایاند.

می خواهیم به این نکته اساسی بنگریم حتی اگر به شکلی فشرده و به سخنانی کوتاه - به این امید که زمینه لازم را برای بسط موضوع اصلی این گزارش که نقش حق شهروندی در چگونگی توسعه مطلوب شهرهای ایران است فراهم کنیم. از دیدگاه ما، در مدیریت فضای کالبدی - کاربردی - ارتباطاتی- مدنی - زیبایی شناختی - اقتصادی شهرهای ایران، مؤلفه های نامبره زیر مداخله‌ای تعیین کننده دارند به آنها، بی‌اولویتی ویژه از شهری به شهر دیگر پیدا می‌کنند - بنگریم : 1- سرمایه، در تعلق‌اش به اشخاص حقیقی و حقوقی؛ آنگاه که در زمینه‌های عرصه و اعیان و تولید و خدمات انتفاعی، درون و پیرامون شهرها به کار گرفته می‌شود.2- مدیریت، در وابستگی و الزامها و تعهداتش به نظام حکومتی و دولتی؛ آنگاه که از اختیارات و گزینشهای مختار بهره می‌برد و قطعه ها و بخشهایی درون شهری و یا پیرامونی شهر را ارجح می‌دارد و فعالیتهایی ویژه را در آنها رایج می کند.3- نظام حقوقی، به اتکای قانونها، مقررات و بخشنامه‌هایی که در اختیار دارد: آنگاه که رفتاری حمایتی یا تدافعی در برابر اشخاص حقیقی و حقوقی‌ای که بر شهر مستولی‌اند یا در پهنه‌اش روزگار می‌گذرانند اختیار می‌کند و خود را صالح می‌شناسد. 4- شهرسازان، که در همراهیهای صوری یا حقیقی خود با سایر متخصصان، دانش خود را به کار می‌برند تا به توازن و تعادلی ثابت یافته میان فضای ساخته شده و آدمیانی که مرتبط و متکی بر آن می‌زیند برسند. 5- شهروندان، در وابستگیهاو الزامهایشان به تداوم زندگی؛ بر حسب توانهای شخصی - گروهی خویش، پی جوی مشارکت در تعیین سرنوشت محیط شهری‌اند و در تحقق بخشیدن به تحرک اجتماعی‌ای که در جریان است، موضعهایی گاه فعال و گاه منفعل دارند و معمولاً خواستار مشارکت در شکل دادن به جامعه مدنی برخوردار از آزادی شناخته می‌شوند.

باید در نظر داشته باشیم که مؤلفه های پیش گفته، بیش از سایر گستره‌های حیاتی شهر، بر فضاهای زیر اثر گذاری دارند:

الف - فضای بیواکولوژیک؛که به گستردگی زمین یا اینترلند شهر است و در برگیرنده مایه‌های اصلی و اساسی زندگی مردمانی است که فزونی می‌یابند و دگرگونی مستمر منابع و کاسته شدن بنیه آنها را می‌نمایاند. ب- فضای اقتصادی - اجتماعی؛ که به موازات افزایش کمی و کیفی زمینه های تولید وانباشت و نگهداشت سرمایه، محدوده سرزمینی خود را پشت سر می‌گذارد و به دشواری حفاظت از دست آوردهای تاریخی وسنتی معماری و شهرساختی را پذیرا می‌شود. پ - فضای تحرک اجتماعی؛ که هر روز گسترده‌تر می‌شود و به موازات فزونی یافتن امکانات و ابزارهای مکانیکی آمد و شد و ترابری، هر شهری را به مثابه یکی از قطبهای سرزمینی در می‌آورد که هم مهاجرپذیر می‌شود و هم مهاجر فرست.

چنان که در می‌یابیم، مؤلفه های پنجگانه‌ای که به دست شهرنشینان و به خواست آنان تحقق اجرایی پیدا می‌کنند، جای اثر گذاری فراخی دارند، چندان که پیش بینی وضعیت آتی شهرها را ناممکن می‌کنند. و آنچه به این عدم اطمینان دامن می‌زند آن است که میان این پنج مؤلفه رابطه هاییوجود دارند که همیشه و در تمامی موارد قانون پذیر نیستند و صاحبان و متولیان آنها نیز رمز توسعه و تمتع خود را در پنهان نگه داشتن موضوع کار خود می‌دانند : چه آنان که سرمایه گذارند و چه قانونگذاران بر فضای شهری و چه مدیران؛ و در این راه متخصصان نیز به نهان کاری کشیده می‌شوند و شهروندان هم نمی توانند، در برابر کارآییهای سلسله رابطه هایی نهانکار، راهی را در پیش گیرند که حرکتها و گزینشها و اقداماتی آشکار داشته باشند. شهروندان ما، از روزگاری که بلدیه ها طبق مفاد قانون تشکیل بلدیه مصوب سال 1286 تشکیل شدند و سپس در سال 1334 برای آنها تعیین وظایف شد، هم مسؤولان مدیریت شهری را از طریق شورای اسلامی شهر بر می‌گزیدند و هم بر عملکرد تقریباً تمامی وزارتخانه ها در گستره شهری تصمیم گیری و نظارت مستقیم داشتند تا امروز که تمامی امیدهای خود را برای رسیدن به شرایط مدیریتی مطلوب را در شوراهای اسلامی شهرها می‌بینند، پیوسته شاهد نزول شأن خود بوده‌اند و به دور از حقوقی که بر آنان روا بوده است.(زیرک باش ، 1386: 12)

در جمع بندی این بخش ، بجا است یادآور شویم که مجموعه عاملهایی که از دهه دوم این سده خورشیدی تا بهمن‌ماه سال پیش توان تصمیم سازی و تصمیم گیری شهروندان ما را پیوسته کاهش داده‌اند، هیچگونه کمکی به آگاهی عمومی نکرده‌اند تا مردمان دریابد که روی میز کارشان، دو معضل بزرگ نیز وجود دارند : یکی، دست یابی به توسعه پایدار و دومی، زندگی در وضعیتی برخوردار از تعادل پویا. طی حدود شصت سال گذشته شهرهای ایران، تصمیم گیری در باب سرمایه گذاری در شهرها، بدون حضور مستقیم توانمندان مالی صورت گرفته است. متخصصان و مدیران، با پوشش قوانین و مقررات جاری (که آشکارترین وضعیت کارگزاری‌شان را در عملکرد شورای عالی شهرسازی می‌بینیم)، هیچگاه به شکلی آشکار بخش خصوصی و دولتی صاحب سرمایه را به مناظره و مباحث مستقیم با شهروندان نطلبیده تا بتوانیم انتظار داشته باشیم که امروز، در شوراهای شهرمان، آمادگی لازم برای گفت وشنودی سازنده و متعالی را دارا شویم.

حق شهروندی و نقش آن در مدیریت شهر:چنان که پیشتر دیدیم، آزادی و مدیریت در ادارات خود، متعارض یکدیگرند و هر دو نیز تضمین کننده استمرار زندگی مقبول و مطلوب آدمی به شمار می‌آیند. و اشاره ما به مؤلفه های تعیین کننده سرنوشت شهرها و به گستره‌های سه گانه نفوذ این مؤلفه ها به این قصد بود که موضوع را از وضعیت معما گونه‌اش خارج کند و ابزارهای ملموس تری را به دست دهد. هر آینه بخواهیم به نظامی برای زندگی شهرهای کشورمان دست یابیم که بتوانیم بهینه‌اش بنامیم، الزام داریم که کم و کیف حقوق شهروندان را به تشخیص تعریف کنیم. به این مهم به سخنی فشرده بنگریم و به سه نکته‌ای که اساسی‌شان می‌دانیم، به شرحی که می‌آید، توجه داشته باشیم. اول - حق شهروندی، در مقوله مشارکت. دوم - مدیریت شهری، در مقوله جامعه مدنی. سوم - فضا، در گستره زمانی - مکانی گسترده بر نسلها. (پاپلی یزدی ، 1385 : 124)

شهروندان ما هنگامی خواهند توانست به توسعه پایدار و به تعادل پویای شهرشان دست یابند که مدیریت شهر را مشروط بر اعمال حقوقی کنند که برخورداری انسانی از آنها فرض است؛ این حقوق عبارت اند از: حق بر شهر، که راه اظهار نظر و تصمیم گیری در باب شکل و ساختار شهر و دگرگونیهای شکلی و کاربردی جاری و آتی آن را برای شهروندان می‌گشاید. حق شناخت، رمز و سری در شهر نیست که شهروندان حق شناخت آن را نداشته باشند؛ چه در باب راهکارهای اقتصادی - تولیدی، چه در باب نظامهای اداری - حقوقی، و چه در باب ذخایر و منابع حیاتی و معیشتی، چه در باب شبکه‌های خدمت رسانی و ایمنی و چه در باب چگونگیهای استقرار و استمرار منابع و توانهای زیست محیطی و بوم شناختی ...؛ مجموعه آگاهیهایی که چه به شکلی آماری درآیند و به بیان و زبانی گزارشی و علمی تدوین شوند. حق تحرک اجتماعی برای شهروندان، از طریق ایجاد تسهیلات در گزینش آزادانه مسکن و شغل فراهم می‌شود؛ برخورداری از حق تحرک اجتماعی - به معنای سیال بودن وضعیت استقرار آدمیان در پهنه شهرشان - تضمین کننده حق تحرک معنوی و متعالی ساکنان شهرها می‌شود و آنان را از واسبتیگ تا حد تعبد از کارفرمایان و از صاحبان و مالکان عرصه و اعیان می‌رهاند. حق تفاوت، به معنای آزاد بودن شهروندان در تشخیص و تعیین هویت فردی خود، تضمین کننده سلامتی پرورش آدمیان در طول دوران شهرنشینی و شهری زیستن آنان می‌شود و از راه فراهم آوردن شرایط لازم برای بنای فضای کالبدی موافق یا هماهنگ با سلیقه ها و با خلقیات فردی، به زنده ماندن ارزشهای انسانی در محیط شهری کمک می‌کند. حق مشارکت در مدیریت شهری، حق مشارکت در بنای شهر و حق مشارکت در بهره‌وری از تمامی ابعاد فضایی شهر را به همراه دارد و ریشه های ساختاری جامعه مدنی را رشد می‌دهد. آنگاه که مدیریت شهری به کمال برای شهروندان تشخیص و تعریف شود و شالوده کارآیی‌اش نمایان گردد، شرایط اولیه لازم برای زندگی آزاده و متعالی شهروندان را فراهم می‌آورد و فخر کاذب، این خصلت رسوای مدیران نا به حق را از میان بر می‌دارد. پنج گونه حق شهروندی که برشمردیم، در بستر مشارکتی ساکنان و شاغلان و حاضران در شهرها شکل واقعی و حقیقی پیدا می‌کنند و شرایط لازم را فراهم می‌آورند تا نهاد شوراهای اسلامی شهرها و روستاهای کشور به شکلی متعالی برسد.(لومسدن، 1380: 18)

مدیریت شهری:شهروندان ما هنگامی خواهند توانست از نظام شهری کارآ و متوجه به توسعه پایدار و متکی بر تعادل پویای رشد برخوردار شوند که به دو سوی بالادست و پایین دست خود در هرم تصمیم گیری - مدیریتی کشوری بنگرند و با این دو، رابطه‌ای مقبول و مطلوب برقرار کنند. در سمت بالادست مدیران شهرها، مسؤولان کشوری قرار دارند؛ کسانی که هم به بیانی جهانی و هم محلی، مقامات مسؤول کشوری نامیده می‌شوند اشخاصی اند که با وضعیت ساختاری و شالوده‌ای شهرهای کشور تنها به شکلی انتزاعی و از طریق آمارها و گزارش‌ها آشنا می‌شوند. برای این مقامات دست بالای شهرداریها، شهرها هنگامی مطرح می‌شوند که باید برای هماهنگیها و همراهی هایشان با سایر شهرهای استان - و استانهای مجاور - تصمیم گیری شود. و در سمت پایین دست، محله‌ها و کویها و حومه و حاشیه‌های شهری قرار می‌گیرند که با دو مشکل مدیریتی رو به روی‌اند :‌ نزد مقامات مسؤول کشوری شناخته نمی شوند مگر به مثابه بخشی از شهری که به بیانی آماری معرفی شده و نزد شهرداریها نیز، مگر برای حل مسایل حاد و روزمره خاص مکان خود مراجعه‌ای ندارند. نقش و وظایف شهرداریها به هنگام همکاری با شوراهای اسلامی شهرها، از دیدگاه مشارکت مدیریتی با مشارکت در مدیریت گستره‌های متفاوت مکانی شهرها، آنجا با دشواریها و معضلاتی بزرگ رو به رو می‌شود که هیچ قانونی برای ملزم کردن کارگزاران وزارتخانه های ذیمدخل در ساختار شهرها برای جلب نظر مناسب و مساعد شهروندان ساکن و شاغل و حاضر در بخشهای متفاوت شهرهای در حال توسعه کشور وجود ندارد. برقراری این ارتباط و رسیدن به راه حلهای مناسب، نه ممکن است و نه فاقد پیشینه‌های تجربی و علمی.(گی ، 1377: 205)

فضای شهری:به این نکته می‌توان اندیشید که فضا، آنگاه که به معنای زمانی - مکانی‌اش به میان می‌آید و در پیاپی نسلها فهم می‌شود و آنگاه که از دیدگاه فلسفی به بیانی مدرن آورده می‌شود، چندان به ایفای برقراری ارتباط نزدیک می‌گردد که خود رابطه دانسته می‌شود. قبول چنین شناخت و تعریفی برای فضا، هم مدیران شهرها و هم شهروندان صاحب و مالک عرصه و اعیانی را وا می‌دارد تا این موهبت طبیعی را قدری الهی و معنوی دهند و در عوض رفتار با آن به مثابه کالا، مقدس‌اش بدارند و بر آن حرمتی جاودانه قائل شوند؛ امری که در ادب و فرهنگ ایرانیان شناخته و مرسوم بود و در تأثیر پذیری از پدیده‌ها و عاملهای خاص دوران اقتصاد صنعتی، در طی تنها سه دهه، به فراموشی سپرده شد. این امید که شوراهای اسلامی شهرها خواهند توانست بر فضا چندان حرمت قائل شوند تا تقدیس‌اش را پاس بدارند، در شرایط کنونی شناختی که از امور جاری و دشواریهای روزمره شهرهای‌مان داریم، چنان زیبا است که آرمانی جلوه می‌کند و در پایان ، به یاد آوریم که فاصله میان گامهای مدنی اصیلی که به پیش برداشته می‌شوند و جلوه فریبایی را که پیدا توانند کرد، تنها از یک طریق می‌توانیم از میان برداریم؛ از طریق جست و جو در معانی و مفاهیم اصیل و در فرونشانیدن اندیشه‌های سازنده و مثبت و برخوردار از جامع بینی وآینده نگری در هر نقطه‌ای که تهی است و پر ابهام.(الوانی، 1373 : 115)

زاینده رود و نقش آن در توسعه شهر اصفهان:آناهیتا : الهه و نماد آب است که به شکل رودخانه‌ای عظیم از کوه فرو می‌ریزد . در اسطوره‌های ما آناهیتا  ایزد بانوی آب ها ، پاکی و باروری است و در اوستا رودی مینوی است و مجسمه‌های فراوانی از آن در معابد وجود داشته است.(ضیاء شهابی، 1384: 3)

پارادایم توسعه پایدار و جغرافیا:در ده سال اخیر ، مفاهیم مختلفی از پارادایم توسعه پایدار ارائه شده است که بیشتر بخش های آن را شاخه های مختلف جغرافیا تشکیل می دهد . چنانکه از توسعه پایدار شهری ، مفاهیمی مثل شهر سبز ، بوم شهر ، شهر قابل زندگی ، شهر چاره جو و شهر محیطی نام می برند که همه این مفاهیم از بار قوی جغرافیایی خبر می دهند. ملاحضه می شود که قلمرو پارادایم توسعه پایدار، تنها به حفاظت از محیط زیست طبیعی و یا حیات وحش محدود نمی شود. بلکه مفاهیمی نظیر شهر، روستا، انرژی، عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه ثروت، مشارکت مردم در تصمیم گیریها و برنامه ریزیها را نیز شامل می گردد. در واقع، همه زوایای زندگی انسان امروزی و نسلهای آینده را در برمی گیرد . (شکویی،1370،ص20).

توسعه پایدار به همان میزانی که ابعاد جهانی دارد به همان نحو نیز دارای ابعاد محلی می باشد. یعنی در توسعه پایدار یک نوع کنش متقابل بین فرایندهای محلی و جهانی دیده می شود و چون نواحی جغرافیایی، سیستم های بازی می باشند در نتیجه به همگرایی ناحیه ای با سایر نواحی و کل سیاره زمین برخورد می کنیم که بیش از پیش بیشتر مسائل توسعه پایدار را در قلمرو دانش جغرافیا قرار می دهد (شکویی،1382: 268)

 درباره مزایای اکوتوریسم می توان گفت که برنامه ریزی گردشگری بر مبنای اکوتوریسم شامل پیشرفت های اجتماعی و اقتصادی، ایجاد فرصت های طلایی برای سرمایه گذاران و ایجاد اشتغال مناسب بر مبنای مسئولیت پذیری در جوامع مختلف به خصوص کشورهای در حال توسعه می باشد. همچنین طراحی و معماری مناسب با محیط و فرهنگ بومی عملاً زیان رسانی به محیط را به حداقل می رساند. (اکوتوریسم راهبردی، 1385، ص 49).

اصفهان نیز از این موهبت بی نصیب نبوده و با توجه به تنوع شرایط اقلیمی، وجود آثار باستانی، فرهنگ غنی و ... قابل تبدیل به مهد توریسم، اکوتوریسم، ژئوتوریسم و ... است که با برنامه ریزی صحیح می توان از شرایط بالقوه و بالفعل استفاده بهینه کرد.(مسکن و شهرسازی، 1371، ص 297)

وضعیت اکوتوریسم اصفهان:در یک نگاه کلی درباره وضعیت اکوتوریسم در ایران و اصفهان باید گفت هم اینک نیاز به یک سری برنامه ریزی علمی و تدوین سیاست مدبرانه می باشد که از آن طریق نه تنها می توان مناطق متروکه طبیعی را با آمایش صحیح مورد بهره برداری قرار داد بلکه می توان آنها را به گنجینه بی بدیلی از هویت مردم این سرزمین تبدیل نمود. بنابراین در این بخش اکوتوریسم می تواند با برقراری ارتباط عمیق با طبیعت، عاملی موثر جهت حفاظت و توسعه ی پایدار آن باشد. برنامه ریزی گردشگری برای این که در جهان واقعیت به اجرا درآید به دخالت عمل نهادها و مسئولان برنامه ریزی و مدیریت در سطوح پایین و در سطوح پایین تر مثل شهرداری ها نیاز دارد، از طریق برنامه ریزی محلی اهداف و سیاست های کلان در انطباق با شرایط و امکانات محلی به مرحله ی اجرا در می آید. شهرداری ها به منزله ی مسئولین اصلی امور شهری و مظهر مدیریت محلی، نقش تعیین کننده ای در تامین زیرساختهای توسعه گردشگری شهری به عهده دارند و بدون همکاری سایر نهادها، شهرداری ها نمی توانند وظایف خود را به درستی انجام دهند (ابوالحسنی، 1384: 26)

در این جا نکته مهمی را نباید از نظر دور داشت و آن این که بحث مسئولیت پذیری اکوتوریسم به تنهایی شامل طبیعت نمی شود بلکه آن را می توان به سایر بخش های گردشگری نیز تسری داد. این مسئولیت پذیری همراه با آموزش صحیح می تواند شامل بخش های فرهنگی و تاریخی نیز باشد که این موارد جزئی از جاذبه های گردشگری ایران می باشد. در حقیقت با ایجاد آگاهی متقابل بین گردشگر و افراد بومی، گردشگرانی را تربیت می نماید که به درک بهتری از جهان پیش روی خود نایل می شوند و در کنار لذت از سفر به صورت غیر مستقیم به مبلغان فرهنگی تبدیل می شوند و این آن چیزی است که تمدن بشری بخصوص در قرن بیست و یک بیش از هر چیز برای پیشرفت تمدن خود بر پایه انسانیت به آن نیازمند است (اکوتوریسم راهبرد توسعه گردشگری، 1385: 49)

امروزه جهانگردی به معنای کسب دانش نیز است (اوری، 1990) می گوید: «گذر از اجتماع مدرن به فرا مدرن باعث تکامل تجربه های توریستی آن جوامع می گردد». اشتغال، حمایت از محیط زیست، درمان افسردگی، جلوگیری از تخریب جاذبه های بوم شناختی و زمین شناختی از جمله منافع اکوتوریسم و ژئوتوریسم است. اکوتوریسم و ژئوتوریسم نوعی از جهانگردی است که از لحاظ اکولوژی همگرا و از موارد منفی یک رشد توریستی، احتراز می کند. این جهانگردی امروزه در جهان به جهانگردی «جایگزین» معروف است که یک جهانگردی پیش بینی شده و انتخابی است و حس زیبایی شناختی و قابلیت های روشنفکری را تقویت می کند (مقصودی و نکویی صدری، 1386: 62)

در روزگار گذشته مردم اصفهان شاهد زیباترین مناظر طبیعی در کنار زاینده رود و در میان درختان انبوه و سرافراشته بیشه ها بودند، اما از چندین سال قبل تعدادی از مالکین مجاور رودخانه بعلت مرغوب شدن زمینها و کمبود آب به حریم رودخانه تجاوز و مقداری از بستر رودخانه را تصاحب کردند و شهرداری هم دهات و قریه هایی را جزء شهر اعلام نمود و اراضی بیشه های مجاور زاینده رود را حریم رودخانه شناخت. هم اکنون به علت بریدن درختان و عدم مراقبت از بیشه های دو طرف رودخانه در بعضی از نقاط به صورت زمینهای ساده و پوشیده از نی می باشد که محل سگان ولگرد است مانند حاشیه جنوبی زاینده‌رود مجاور نمایشگاه بین‌المللی (محمودیان ، 1348 : 206)

یکی از ویژگی های شهر اصفهان نسبت به دیگر شهرهای ایران ، انجام نهضت سالم سازی محیط شهری، گسترش فضاهای سبز و خلق مناظر و چشم اندازهای روح بخش و ایجاد باغ شهر برای شهروندان آن است. گسترش روزافزون این فعالیتها و برنامه ها که توسط شهرداری اصفهان انجام می شود، موجب شده است شهر اصفهان از نظر داشتن فضاهای سبز به استانداردهای جهانی بسیار نزدیک شود، تا حدی که می توان این شهر را باغ شهر نامید . امروزه مهم ترین فضاهای سبز اصفهان عبارتند از: فضاهای دل‌انگیز پارکها و بوستان‌های اطراف زاینده رود، فضاهای جنگلی، باغ گل ها و پارک های محلی شهر که کاربرد تفریحی و گذران اوقات فراغت دارند (بیک محمدی، 1386: 94)

اینک که مهندسان شهرسازی جهت ساختن شهری نوین مشغول تهیه ی پروژه هستند و در گوشه و کنار به دنبال محل هایی برای پارک و جنگل مصنوعی  هستند جا دارد که توجه بیشتری به ساحل رودخانه نموده و با افزایش فضای سبز بر زیبایی آن بیافزایند و درآمدزایی خوبی از این راه داشته باشند. بیشه های معروفی که هم اکنون موجود است و بایستی آنها را حفظ نمود عبارتند از: بیشه ناژوان ، بیشه حبیب، بیشه نصرآباد ، بیشه آبشار (محمودیان ،  1348: 207)

در حال حاضر سرانه ی کل فضای سبز شهر اصفهان برای هر نفر شهروند اصفهانی 4/17 مترمربع است ولی میزان استاندارد آن از طرف سازمان ملل متحد حداقل 25 مترمربع در نظر گرفته شده است. جهت رسیدن به حد استاندارد با توجه به جمعیت موجود شهر که افزون بر 000/600/1 نفر است و با در نظر گرفتن میزان نرخ رشد سالیانه باید تلاشی مضاعف صورت گیرد.(روابط عمومی شهرداری اصفهان ، 1383 : 398) البته در بین برخی مناطق حاشیه ی روخانه این فضا بیشتر از حد استاندارد است مانند مناطق (1و 3 و4) و در بعضی مناطق مانند (8 و11) کمتر از حد استاندارد است . اما استاندارد تعیین شده برای فضای سبز از طرف سازمان محیط زیست  در ایران بین7-3 مترمربع در نظر گرفته شده است (شیعه،1370 : 11)

تاثیر عوامل طبیعی و انسانی بر منطقه اصفهان:شکل فضایی توریسم در شهر اصفهان بر دو محور طبیعی و مصنوعی شهر استوار است : محور اول که بر پایه رودخانه استوار است و دارای جاذبه‌های تاریخی و طبیعی مانند پل‌های مارنان، سی و سه پل ، پل جوئی، خواجو ، شهرستان ، باغ پرندگان ، موزه پروانه‌ها ، حوضچه ماسه ای کودکان ، پارک بادی ، جزیره بازی ، باغ گل ها ،پارک آموزش ترافیک کودکان ، نمایشگاه بین المللی ، شهربازی آبشار ، و پارک هایی که در دو طرف ساحل زاینده رود قرار دارند مانند پارک مشتاق، ملت، بوستان کودک ،سلمان فارسی ، آبشار سوم ،و غیره. محور دوم ، حول خیابان چهارباغ که از فضاهای گردشگری شامل کاخ‌ها ، پارک‌ها ، پاساژها و تأسیسات اقامتی و خدماتی برخوردار است (موحد، 1381 : 233)

شهر اصفهان در حاشیه ی کویرهای حوضه داخلی ایران ، بخش مهمی از اعتبار و عظمت اقتصادی، تاریخی، هنری و سیاسی خود را مدیون زاینده رود و تداوم جریان و توزیع متناسب آن در سطح شهر بوده است. در طی تاریخ گذشته، شهر اصفهان و حومه ی جدایی ناپذیر آن در همه حالات (سالهای خشک یا مرطوب) همواره 6 سهم از 33 کل آب زاینده رود (18%) را به خود اختصاص می داد که از طریق نهرهای متعدد و شعب آنها هم در سطح باغها و مزارع شهر (158 باغ و مزرعه حقابه دار) و هم در حومه پیرامون آن در شهر اصفهان بندرت صورت گرفته است.(حسینی ابری ، 1382: 105)

به هر ترتیب زاینده رود ، تاثیرات عمیقی در حیات مردم منطقه و وضعیت جغرافیایی سرزمینهای مجاور خود داشته است و حاصلخیزی این مناطق همه مدیون این رودخانه است (صرامی، 1382: 75)

اصفهان شهری با ساختار باغ شهر گونه:به سبب بهره مندی از زاینده رود و مادی های منشعب از آن، شهر اصفهان از ادوار گذشته به لحاظ سرسبزی و باغ های گسترده اش، شهره عام و خاص بوده به گونه‌ای که اغلب نویسندگان پس از قرن دوم   (هـ .ق) از اسامی باغ های عیسی بن ایوب ، یهودیه و باغ عبدالعزیز که از دوره دیلمیان وجود داشته یاد نموده اند . از مهم ترین عناصر شهرسازی دوران سلجوقی ، به خصوص در دوره حکومت ملکشاه احداث باغ ها و تفرجگاه های زیادی بود که چهارباغ یکی از آنهاست .

تا دوران صفویه به دلیل تهاجمات ویرانگر پی در پی (مغول، تیمور و جهانشاه) متأسفانه دیگر جز نامی از آنها باقی نمانده ، تا آن که شاه اسماعیل اول اقدام به احداث باغ وسیعی به نام نقش جهان نمود که در زمان شاه عباس اول ، این باغ بزرگ سلطنتی پذیرای «میدان نقش جهان» گردید . همزمان در سایر نقاط شهر باغ های بزرگی احداث شد و اصفهان با سیمایی باغ شهر گونه و سراسر سبز به معرض تماشا درآمد . در حدود 71 باغ بزرگ در این شهر بوجود آمد که گاه وسعت برخی از آنها تا ده کیلومتر مربع می رسید. یکی از دلایل مهم ارج نهادن بیش از حد به باغ در ایران می توان از خشکی آب و هوا ، رطوبت نسبی کم (حدود 20%) و توانفرسایی آفتاب تابان آن یاد نمود که همواره احداث باغ ها و جویبارها  تسلی بخش رهگذران و مردم محلی بوده ، موضوعی که عموماً در مناطق اروپایی و یا ... کمتر نیاز به طراحی آنها وجود دارد ( شایسته و قاسمی، 1383 : 349 )

زاینده رود:شهر اصفهان با تاریخ بسیار کهن و آثار باستانی بی شمار، از شهرهای نمونه جهان است. آثار تاریخی اصفهان مجموعه ای از بهترین نمونه های به جا مانده از سبک های گوناگون معماری ایران در طول هزار سال و بیشتر است. بیشترین یادمانهای تاریخی  و شاهکارهای هنر معماری ایران پس از اسلام، در اصفهان قرار دارد. (سازمان مدیریت، 1377 :143)

استان اصفهان از امکانات و ویژگی‌های بسیار جذاب گردشگری ، علمی و فرهنگی(مخصوصاً برای خارجیان) برخوردار است که ضرورت دارد با برنامه ریزی و سرمایه گذاری بیشتر آن را در معرض بازدید گردشگران داخلی و خارجی قرار داد تا گذشته از بازدهی های فرهنگی و معنوی هزاران شغل نیز ایجاد گردد . با توجه به موقعیت مرکزی ، اعتدال هوا ، طبیعت و اقلیم چندگانه ، دشتهای مفرح و مرطوب کناره های زاینده رود، شنزارهای کویر، تالاب گاوخونی، حیات وحش، مادی ها، آبراهه ‌ها، قنات ها، روستاهای گلین و برخی سرسبز، حیات وحش، باغ ها و بقایای باستانی بر جای مانده از اعصار صفوی، سقاخانه ها، سنگاب ها، برج های کبوتر، معماری سنتی، کارخانجات صنعتی ، مهمانسراها، زیارتگاه ها و .... از گذشته های دور تا امروز سیاحان و جهانگردان عشق سفر به اصفهان داشته، این شهر را در زمره با ارزشترین شهرهای دیدنی و تاریخی جهان بشمارند و طی سالهای اخیر به نشانه ی عظمت و حفظ پیوندهای فرهنگی و سیاسی با بسیاری از شهرهای  بلند آوازه جهان خواهرخواندگی پیدا کرده است.(صرامی، 1382 ،289) .

اصفهان به منزله موزه ای است که باید در پاسداری و حفظ آن کوشید . یونسکو این شهر را هم تراز با چند شهر مهم و زیبای جهان به شمار آورده و به عنوان یکی از گنجینه‌های فرهنگی با ارزش جهان حدود 25 درصد آثار تاریخی و فرهنگی را  به ثبت رسیده است ( بیک محمدی ، 1386 : 6) اصفهان بنا بر مصوبه رسمی هیئت وزیران ، به عنوان پایتخت هنری ایران اعلام شده است (میرعظیمی ، 1379 : 46)

در حاشیه زاینده رود در شهر اصفهان نقاط مختلفی برای بازدید و تفریح وجود دارد که بعضی طبیعی و بعضی ساخته دست انسان است. تعدادی از آنها نیز رو به ویرانی است که با برنامه ریزی صحیح و دراز مدت می توانیم ابتدا سراسر حاشیه زاینده رود را تحت مدیریت واحد در آورد و از آن به عنوان الگو برای سایر مناطق شهرداری و شهرداری های دیگر استفاده کرد و سپس با یاری گرفتن از متخصصین حاشیه زاینده رود را به یکی از قطبهای گردشگری اصفهان تبدیل کرد. در این پایان نامه تنها به بعضی از آن ها به صورت نمونه اشاره می شود و مشکلات آن مورد بررسی قرار میگیرد.

توسعه انسانی:از تعاریف معتبر کنونی که در محافل رسمی و بین المللی مورد وفاق عمومی و پذیرش قرار دارد مفاهیم «توسعه پایدار» و «متوازن» و «توسعه انسانی» می‌باشد. مفهوم توسعه انسانی، از ابتدای دهة 1990 مورد توجه در برنامه های سازمان ملل متحد در مورد توسعه قرار گرفته است و اغلب کشورهای عضو این سازمان بر این اساس، مکلف به بررسی و ارائه گزارش وضعیت خود هستند. در این زمینه، توسعه انسانی به نوعی به عنوان سطح نهایی و کامل‌تر نظریه‌های توسعه پیشین مطرح است. بر این اساس، تعریف توسعه انسانی چنین است: «توسعه انسانی فرآیند بسط انتخاب های انسانی در بستر فضای اجتماعی قابلیت زا برای دستیابی به زندگی بهتر است». (سازمان برنامه و بودجه: 1378 : 37)

به این گونه، توسعه انسانی به عنوان «فرآیند بسط انتخابهای انسانی» تعریف شده است. یعنی علاوه بر رویکردهای مسلط پیشین که هر کدام به بعدی از توسعه توجه داشت این رویکرد جامعیت بهتر و پیشرفته تری دارد.

عناصر ضروری در رویکرد توسعه انسانی را می‌توان چنین معرفی کرد:برابری، در قالب دسترسی به فرصتها، پایداری، در شکل مسئولیت نسبت به نسلهای آینده که بایستی سهم مشابهی با نسل حاضر از توسعه داشته باشند. بهره وری، در قالب سرمایه گذاری در منابع انسانی و ایجاد فضای قابلیت زایی که افراد را قادر به حداکثر بهره برداری از ظرفیتهایشان می سازد. توانمندسازی، بدین معنی که مردم باید به سطحی از توسعه فردی دست یابند که به آنها امکان انتخاب بر اساس خواستهای خود را بدهد.

در چهارچوب مفهومی این رویکرد با توجه به دست آوردهای علوم اجتماعی و توصیه‌های جامعه جهانی در خصوص ایجاد فضایی قابلیت زا برای توسعه، پنج نهاد کلیدی به عنوان عناصر اصلی برای توسعه انسانی معرفی شده‌اند. این نهادها شامل: «هویت فرهنگی»، «حکومت قانون»، «دمکراسی»، «بازارهای رقابتی» و «چتر حمایت اجتماعی» هستند. (سازمان برنامه و بودجه: 1378: 38)

به تجربه ثابت شده است توسعه انسانی زیر بنای سایر ابعاد توسعه است. کشورهای توسعه‌یافته بخوبی به این نتیجه رسیده اند که برای نیل به اهداف توسعه چون رفاه و بهزیستی انسانها و بالا بردن کیفیت زندگی می‌بایست به توسعه انسانی توجه بشود. به عبارت دیگر، هر چند به لحاظ شاخصهای کمی چون درآمد ملی و درآمد سرانه می‌توانند جوامع رشد داشته باشند ولی چنانچه به توسعه انسانی نپردازند به معنای واقعی به توسعه پایدار نائل نخواهند شد.اصولاً توسعه انسانی در جهت رشد و شکوفایی قابلیتهای انسانی مانند سلامتی، دانش، مهارت و بکارگیری این توانمندی در بهره‌گیری در امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است.بر همین مبنا در سالهای اخیر دولتها سرمایه‌گذاری بسزایی در جهت ایجاد محیط مناسب برای پرورش و بهره‌وری نیروی انسانی انجام داده‌اند. آنها به این باور رسیده‌اند، انسان‌های پرورش‌یافته که دارای ذهنی پویا و تحلیل‌گر هستند در برابر تحولات و تغییرات اجتماعی موفق‌ترند. البته تربیت نیروی انسانی نیاز به عوامل زیادی دارد یکی از عوامل ضروری در جهت ایجاد محیط و زمینه مناسب برای رشد و ترقی افراد یک جامعه، دسترسی به اطلاعات و مبادلات علمی است . علاوه بر توسعه نیروی انسانی ، توسعه پایدار به یک عامل مهم دیگر نیز شدیداً نیاز دارد :وجود یک نظام اطلاع‌رسانی کارآمد و گسترده در جامعه به منظور فراهم آوردن اطلاعات لازم برای هر یک از مقولات فوق، یعنی نظامهای سیاسی، اقتصادی، تولیدی و غیره. به عبارت دیگر، نظام اطلاع‌رسانی بستر و خوراک لازم برای فعالیت سایر نظام‌ها را فراهم می‌سازد.در یک جمع بندی کلی باید گفت« توسعه پایدار» به عنوان بهترین راه حل متعادل و عقلانی برای پیشرفت جامعه بشری مطرح شده است که ملزومات خاص خود را طلب می‌کند. (مفیدی و شایان، 1386، به نقل از گلکار، 1379)

جمع بندی و نتیجه گیری

اصفهان به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در جهت ارتقا سطح کیفی زندگی شهری، سلامت جامعه شهری و افزایش امید به زندگی، لزوم رفع آلودگی های صوتی، هوا و خاک و توسعه پایدار شهری را مد نظر قرار دارد و به عنوان شهری با خواهر خوانده های متفاوت، توسعه یافتگی مطلوب را داراست. نقش مدیریت بحران یک نقش مهم در بحث توسعه پایدار می باشد. اگر می خواهیم به توسعه پایدار دست یابیم باید به محیط زیست توجه ویژه ای داشته باشیم لذا ایجاد مشارکت جهانی برای رسیدن به توسعه پایدار یک اصل اساسی است.

توسعه پایدار که هدف برتر کشورهای در حال توسعه است بدون برنامه ریزی در زمینه آگاهی و آموزش جمعیت که ارکان مهم توسعه محسوب می شوند امکان ناپذیر است. کارشناسان اجتماعی بر این باورند که در توسعه پایدار نه تنها توسعه  اقتصادی باید مورد توجه قرار گیرد بلکه مسائلی نظیر موضوع های زیست محیطی و نیازهای اجتماعی و فرهنگی جمعیت باید مهم تلقی شود و همه موضوعات اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی در کنار یکدیگر گام بردارند. نمی توان از توسعه پایدار سخن گفت اما به مسائلی نظیر حفظ محیط زیست بی توجه بود. نمی توان به توسعه پایدار اندیشید اما فقط بخش صنعت و یا بخش کشاورزی را مورد توجه قرار داد. توسعه پایدار شکل همگونی از توسعه در همه زمینه ها است که باید با گامهایی بر مبنای اندیشه و برنامه ریزی شده به پیش رود در این میان نقش و اهمیت جمعیت بر کسی پوشیده نیست زیرا توسعه برای مردم است که باید به دست آنها انجام شود.برنامه ریزان اجتماعی و اقتصادی فقط می توانند مسیرها را تبیین کنند اما این مردم هستند که در نهایت مسیرها را می پیمایند تا به فرآیند توسعه پایدار دست یابند .توسعه موضوعی جامع نگر است که آرمان های انسانی را در خود جای می دهد. بی تردید در مفهوم توسعه پایدار انسان محور است و همه جوانب زندگی انسان در زمینه های صنعتی، منابع طبیعی، سیاسی،اخلاقی، آموزشی،امنیتی ، زیست محیطی وغیره باید دچار تغییر و تحول شود.

براساس اعلامیه ریو، در توسعه پایدار، انسان مرکز توجه است و انسان‌ها، هماهنگ با طبیعت، سزاوار حیاتی توام با سلامت و سازندگی هستند. توسعه حقی است که باید به ‌صورت مساوی، نسل‌های کنونی و آینده را زیر پوشش قرار دهد. بی تردید حفاظت از محیط‌ زیست بخشی جدا نشدنی از توسعه است و نمی‌تواند به‌صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. کشورها در یک حرکت جمعی، باید از سلامت و یکپارچگی نظام طبیعی کره زمین در هر منطقه ای که زندگی می کنند، حراست کنند.با توجه به سهم متفاوت کشورها در آلودگی محیط ‌زیست، آنها مسئولیت مشترک اما متفاوتی در این زمینه دارند. در امر توسعه نباید فقط رفاه مادی جامعه مورد توجه قرار گیرد بلکه آنچه که مهم است نیازهای آموزشی،بهداشتی و زیست محیطی است و هر برنامه ریزی اجتماعی با در نظر گرفتن نسل های آتی تنظیم شود. در امر توسعه نباید به گونه ای برنامه ریزی کرد که به طور مثال در صورتی که جاده ای را ایجاد کنیم در مقابل درختانی را برای تعریض آن قطع کنیم، باغهایی را آباد کنیم و در مقابل دریاچه ای را خشک کنیم،کارخانه ای را احداث کنیم و پسماندهای آن را به دریا سررریز کنیم، جمعیت را افزایش دهیم و از حفظ منابع طبیعی که ضرورت زندگی برای انسانها است غفلت کنیم، به بهانه تغذیه دام مراتع را از بین ببریم،خودرو تولید کنیم بدون اینکه به آلودگی های زیست محیطی بیاندیشیم، سد ایجاد کنیم و رودخانه ها را تخریب کنیم و هزاران امر دیگر که می تواند به نظر از ابعاد توسعه باشد اما زمین را عاری از شرایط زیستی کنیم. بی تردید توسعه، در گرو ارتقا آگاهی جمعیت است و در صورتی که جمعیت گسترده ای در یک منطقه داشته باشیم اما از عنصر آموزش و در نهایت آگاهی غفلت کنیم بدون تردید توسعه به ضد خود مبدل می شود.

 منابع و مأخذ

منابع فارسی

  1. 1.      تودارو، مایکل؛ توسعه اقتصادى در جهان سوم، غلامعلى فرجادى، تهران، سازمان برنامه و بودجه، 1369 ، ج1.
  2. 2.      فراهانی‌فرد، سعید؛ توسعه پایدار بر محور عدالت، فصلنامه علمی پژوهشی اقتصاد اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1384، سال پنجم.
  3. 3.      جهانیان، ناصر؛ بنیادهای توسعه اقتصادی عادلانه در اسلام، فصلنامه علمی پژوهشی اقتصاد اسلامی، تهران، 1386.
  4. 4.      متوسّلى، محمود؛ خصوصى‌سازى با ترکیب مطلوب دولت و بازار، تهران، مؤسّسه مطالعات و پژوهش‌هاى بازرگانى، 1373، چاپ اوّل.
  5. 5.      ستّارى‌فر، محمد؛ درآمدى بر سرمایه و توسعه، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایى، 1374.
  6. 6.      نراقى، یوسف؛ توسعه و کشورهاى توسعه‏نیافته، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1370.
  7. 7.      دوپویى، گزاویه؛ فرهنگ و توسعه، فاطمه فراهانى و عبدالحمید زرین قلم، تهران، انتشارات کمیسیون ملّى یونسکو در ایران، 1374، چاپ اوّل.
  8. 8.      کیندل، برگر و چارلز پ؛ توسعه اقتصادی، رضا صدوقی، رشت، مدرسه عالی مدیریت گیلان، 1351.
  9. 9.      یوسفی، محمد قلی؛ استراتژی‌های رشد و توسعه اقتصادی، تهران، نشر نی، 1388.
  10. 10.  کوزنتس، سیمون؛ رشد نوین اقتصادی، مرتضی قره‌باغیان، تهران، رسا، 1372.
  11. 11.  مِیر، جرالد؛ مباحث اساسى اقتصاد توسعه، غلام‌رضا آزاد ارمکى، تهران، نى، 1378، چاپ اول.
  12. 12.  خلیلیان اشکذری، محمد جمال؛ فرهنگ  اسلامی و توسعه اقتصادی، قم، موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی، 1381.
  13. 13.  قره‌باغیان، مرتضی؛ اقتصاد رشد و توسعه، تهران، نی، 1373، جلد اول.
  14. 14.  کهن، گوئل؛ شاخص‌سازی در توسعه پایدار، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های بازرگانی، 1376.
  15. 15.  عرب مازار، عباس و دادگر، حسن؛ چارچوب اسلامی دستیابی به توسعه اقتصادی پایدار، مجموعه مقالات دومین همایش اسلام و توسعه، تهران، دفتر نشر معارف، 1382.
  16. 16.  دیرباز، عسگر و دادگر، حسن؛ نگاهی به اسلام و توسعه پایدار، تهران، کانون اندیشه جوان، 1386.
  17. 17.  منذر، قحف؛ توسعه پایدار در کشور اسلامی، ترجمه سعید و محمد فراهانی‌فرد، فصلنامه علمی پژوهشی اقتصاد اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، سال پنجم، بهار 1384.

18.  نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۸۵،وب‌گاه رسمی مرکز آمار ایران. بازبینی‌شده در آبان ۱۳۹۰. 

19.  تراکم در شهرها». شورای عالی شهرسازی و معماری ایران. بازبینی‌شده در ۲۹ اوت ۲۰۰۹. 

20.  اصفهان قطب تولید آهن، فولاد، مصالح ساختمانی و پتروشیمی. ایلنا، 1391-06-03 . بازبینی‌شده در 5 دی ماه 1390. 

21.  معرفی استان اصفهان. سازمان تبلیغات اسلامی استان اصفهان. بازبینی‌شده در 5 دی 1390. 

22.  مجله رشد راهنمایی تحصیلی سال ۹۰-۹۱، جلد ۴.

23.  هنرفر، لطف‌الله، تصویری از اصفهان پیش از اسلام، اصفهان: ضمیمهٔ نشریه گسترش، بهار ۷۳.

24.  زنده‌دل، حسن و دستیاران، استان اصفهان، مجموعهٔ راهنمای جامع ایرانگردی، تهران: نشر ایرانگردان.

25.  حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، سفرنامه، به کوشش: دکتر محمد دبیرسیاقی، تهران، زوّار، ۱۳۶۳، ج2.

26.  خواهرخوانده‌های اصفهانبازدید ۲۰ تیرماه 1391.

27.  نصف جهان میزبان شش خواهر خوانده». خبرگزاری ایمنا. بازبینی‌شده در ۱۰ فروردین 1391. 

28.  گزارش سالیانه فرماندهی انتظامی استان اصفهان 1390 - معاون اجتماعی

  1. 29.  عدالتی، رنجبر. محمود و رضازاده، راضیه، بررسی تطبیقی دیدگاه توسعه پایدار در مقایسه با کارکردگرایی و تأثیر آن بر تدوین معیارهای برنامه‌ریزی کاربری زمین، نشریه شهرسازی و معماری هفت شهر شماره 22- 21، پاییز و زمستان 1386.
  2. 30.  فکوهی، ناصر، (1387)، انسان شناسی شهری، تهران: نشر نی.
  3. 31.  مهدیزاده سراج، فاطمه و دیگران، اصول دستیابی به پایداری در مطابقت با فرهنگ شهرسازی بومی ایران، نشریه شهرسازی و معماریِ هفت شهر، شماره 22- 21، پاییز و زمستان 1386.
  4. 32.  مفیدی، سید مجید و شایان، لیلا، توسعه پایدار و برنامه‌ریزی شهرهای مناطق کویری ایران، نشریه شهرسازی و معماری هفت شهر، شماره 22 – 21.
  5. 33.  المبو-د.ح و درام،7631،''مترجم،یارمند،حمید،فصلنامه علمی محیط زیست شماره اول، انتشارات سازمان محیط زیست.
  6. 34.  سازمان برنامه و بودجه استان اصفهان،واحد آمار، سال 87.
  7. 35.  شهرداری اصفهان و توزیع فضای سبز،سال 87، فرم شماره 27/01/8
  8. 36.  شهرداری اصفهان،واحد آمار و اطلاعات سال 087
  9. 37.  آقا میری کریمی،س؛اصغری،ر؛ترابی،م؛خدارحمی،م؛گلدسته الف،(7731) ''راهنمای کاربران‌ ááSPSS 60 For Windows ،جلد دوم،چاپ اول، انتشارات‌ مرکز فرهنگی انتشارات حامی،تهران.
  10. 38.  اطلاعات مرکز آمار سازمان برنامه و بودجه‌ی استان اصفهان(5731).
  11. 39.  آمار پردازان،''سازمان برنامه و بودجه‌ی استان اصفهان‌‘‘،سال 7731.
  12. 40.  بهبودیان،جواد،(سال 7731)،''روش‌های ناپارامتری‌‘‘،چاپ اول،انتشارات دانشگاه‌ پیام نور،تهران.
  13. 41.  حسین زاده دلیر،کریم،1375،عوامل ساماندهی مکان،دانشگاه تبریز.
  14. 42.  حسین زاده دلیر،کریم،1375،تکنیکها و اصول برنامه ریزی شهری،دانشگاه تبریز.
  15. 43.  بحرینی،حسین،1382،توسعه و توسعه پایدار،یک تحلیل نظری،سمینار محیط زیست و توسعه پایدار.
  16. 44.  بحرینی،حسین،1376،شهرسازی و توسعه پایدار،مجله رهیافت ،شماره 17.
  17. 45.  بحرینی،حسین،1383،توسعه پایدار ؛دیالکتیک مدنی،اتشارات چشمه.
  18. 46.  کاظمی محمدی،سید مهدی،1378،ارزیابی توسعه پایدار در توسعه شهری،دانشگاه تربیت مدرس.
  19. 47.  شکوبی،حسین،1379،جغرافیای اجتماعی،اکولوژی شهری،جهاد دانشگاهی.
  20. 48.  حبیبی،سید محسن،1382،از شار تا شار،تحلیل مفهومی شهر و سیمای کالبدی آن،دانشگاه تهران.
  21. 49.  جمالی،محمدرضا،1384،توسعه پایدار،بایدها و نباید ها،دانشگاه تبریز.

 منابع لاتین

  1. 50.  Elliote,b . mc crone,1977,the city,st.martin
  2. 51.  Gibert a.gugler,1994,cities poverty & development,oxford
  3. 52.  Hall,peter,1998,urban and regional planning,david and charles
  4. 53.  Jnks,m.busten,1999,the compact city :a sustainable urban form?,London
  5. 54.  .King,a,1999,global cities,routledge
  6. 55.  Madanipour,ali,2002,design of urban space,john viley and sons
  7. 56.  Moughtin,cliff,2006,urban design ,butter
  8. 57.  Noin,Daniel,2003,peole on earth,unesco pp
  9. 58.  Barrow,c.j,1995,sustainable development:concept,value and practice,twpr
  10. 59.  Roseland,mark,2003,dimension of eco-city,cities
  11. 60.  Cowen,m.p.shenton,1996,doctorines of development,routlede
  12. 61.  Aicher,joseph,1998,designing healthy cities,prescription,principls and practices
  13. 62.  Ashton,1992,healthy cities,university press
  14. 63.  Environ,urbanization,1999,vol.11,no.1,russele press
  15. 64.  Duhl,Leonard,1986,the healthy cities,function and future,health promotion
  16. 65.  Pearce d and others,bluepath for green economy,report for u.k department of env
  17. 66.  El-shakhes,1994,regional development and national integration,urban review
  18. 67.  Friedman.j and g.wolf,futue of world cities,1973,urbanization conference
  19. 68.  Etziony,a,1988,active society,newyork,free press
  20. 69.  Habermas.j,communication and evolation of the societies,beacon press

 

هویت زنان

0
0

مقدمه

در جهان امروزی انسان ها و از جمله زنان از جهات مختلف و از ابعاد گوناگون مورد مطالعه قرار گرفته اند. هویت زن نیز بخش مهمی از وجود هر زنی است که زندگی شخصی و اجتماعی هر زنی در جریان زندگی هر روز و هر شب ساخته می شود تحت تأثیر هویت او قرار می گیرد. هویت معادل Identity در زبان انگلیسی است به معنای تعئین کردن، تشخیص دادن، شناختن، یکی دانستن، یکی کردن، همسان ساختن و مربوط ساختن می باشد.

    کم تر مفهومی است که به اندازه هویت معانی متعدد داشته باشد وجود مفاهیم مترادف و یا نزدیک، مربوط و مرتبط متعدد برای هویت (مانند من، ما، خود، درک از خود، تصور از خود، بازنمایی خود، آگاهی از خود، خودانگاره، هویت خود ، اگو، سوپر اگو و شخصیت) از همین جا سرچشمه می گیرد.(دوران، 1387 :13)

    مباحث مربوط به زنان، هویت جنسی، شکل گیری و تغییرات آن از جمله  حوزه هایی است که در سال های اخیر در عامل آکادمیک و سیاسی و اجتماعی گسترش بسیاری یافته است این امر تا حدود بسیاری بازتاب دگرگونی در خود زندگی اجتماعی است که سبب شده در پرتوی تازه به تفاوت های از پیش برقرار شده بین هویت و شیوه های رفتار نوعی زنو مرد نگریسته شود. افزایش تحصیلات زنان و مشارکت آن ها در کارهای درآمدزا از سویی سبب کاهش مطلوبیت الگوی زن سنتی می شود و از یوسس دیگر سبب دشواری در هماهنگ کردن نقش های سنتی و قدیمی با نقش های جدید می شود و می تواند به تعارض هویت زنان منتهی شود.

    زن ایرانی نیز همچون زن خاورمیانه ای و حتی دیگر همجنسانش در سراسر جهان (هر چند با شدت و ضعف)، چهارچوب های کهن را شکسته و از محدوده آشنای دیر پای خود گام به جانی دیگر گذارده است که ارزشهای نوینی را طلب می کند. زن ایرانی که امروز در قالب پزشک، آموزگار، وکیل، کارگر، سخنران و استاد دانشگاه، صنعتگر ماهر و نیمه ماهر و حتی زن ساده خانه دار پا به ساخت اجتماع نهاده است؛ از نسل مادر خود فرسنگها به دور است.

    ندای اعتراض امروز زن ایرانی برساخته از احساس نیاز به رفع این تضادها است که نمیتوان و نباید آن را خفه کرد یا ناشنیده گرفت زیرا اثرات اجتماعی آن به زنان محدود نمی شود و گریبان گیر مردان و جامعه را نیز خواهد گرفت پس باید این تضادها و علت و معلول آنها شناخته شود تا بتوان به رفعشان کوشید.

    در این فصل سعی خواهد شد پژوهش هایی که در ارتباط با موضوع پژوهش در سطح جهان و ایران انجام گرفته است معرفی شود هر تحقیق نیازمند آن است که پشتوانه ای از نظریات کارشناسان و صاحب نظران آن رشته را داشته باشد تا قابل تأئید و استناد باشد به همین منظور پس از بیان نظریات مربوط به هویت و هویت زنان چهارچوب نظری پژوهش و مدل تحلیلی فرضیات آن ارائه خواهد شد. همچنین پژوهش هایی که در ارتباط با موضوع پژوهش در سطح جهان و ایران انجام گرفته است معرفی شد. هر تحقیق نیازمند آن است که پشتوانه ای از نظریات کارشناسان و صاحب نظران آن رشته را داشته باشد تا قابل تأئید و استناد باشد. یه همین منظور پس از بیان نظریات مربوط به هویت و هویت زنان چهارچوب نظری پژوهش و مدل تحلیلی و فرضیات آن ارائه خواهد شد.

پیشینه تحقیق

به گمان ما اثبات حضور زن در کنار مرد در تکوین تمدن بشری، نه به صورت یک تقابل بلکه در هیأتی هم سو، واقعیت و حقیقتی است که می تواند روزنه ای به کشف آن حقیقت دیگر یعنی اهمیت و نقش زن و توانایی و اگاهیش برای رویارویی با جهان امروز باشد. در سال های اخیر مطالعات گسترده ای در زمینه هویت زنان یا عوامل مؤثر بر ایفای نقش های جنسیتی یا نابرابری جنسیتی در جامعه که مرتبط با موضوع هویت زنان در جامعه سنتی و مدرن می باشد همچنین مؤلفه های هویت ساز در سطح ایران و جهان شروع شده است.

تحقیقات داخلی

  • طاهره کیذقان: در پایان نامه کارشناسی ارشد خود تحت عنوان بررسی عوامل مؤثر بر هویت اجتماعی زنان به بررسی عوامل مؤثر بر شکل گیری هویت اجتماعی زنان با برجستگی هویت های مختلف اجتماعی نظیر هویت های دینی، ومی، ملی گروهی و جنسی می پردازد. این تحقیق به صورت موردی و در شهر شیراز انجام شده است.( کیذقان، 1381)
  • شهشهانی، 1372، هویت زن ایرانی در پاریس
  • آرین لی پور(1389) در مقاله ای به عنوان (مدیریت هویت، شناسایی راه کارهای تقویت هویت اجتماعی زنان و نهادهای آموزشی) نتیجه گرفت که جداسازی فیزیکی، مکانی و نمادین هویت های دختران وپسران منجر به سرخوردگی دخترها شده و اعتماد به نفس آن ها را از بین می برد. فقدان توانایی ایجاد پیوند میان هویت های مختل، یکی از علل اصلی شکست در برقراری تعادل میان نقش های مختلف اجتماعی است که منجر به یک بعدی شدن دختران و خودباوری ضعیف آنان می شود.

بیان مسئله

هویت نوعی رابطه بین شخصیت فرد و ساختار اجتماعی است بدین معنا که هویت رابطه بین ذهن فرد و واقعیت زندگی اجتماعی است. معمای هویت، دست کم در چند دهه گذشته، صاجب نظران عرصه روان شناسی اجتماعی جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی را به خود مشغول داشته است. تحولات دهه های اخیر چه در زمینه فرهنگی و چه در عرصه ساختاری به تعدد و تنوع و گاه تعارض منابع هویت ساز منجر شده و گسترش نوگرایی و نوسازی در عرصه جهانی، به بحران هویت در میان بسیاری از اقشار، به ویژه جوانان و زنان، دامن زده است.

    در کنار تحولات فرهنگی، دگرگونی های عرصه ی اقتصاد و مشارکت زنان در درآمدزایی و ازدیاد فرصت های آموزشی همراه با آن موجب تعدد گروه ها و گسترش روابط اجتماعی و تعلقات گروهی زنان شده و تکثر منابع هویت سازی زنان را در پی داشته است. تأثیر عمی این فرآیند، هم در نهادهای جامعه و هم در افزایش آگاهی زنان، موجب تضعیف مشروعیت نقش های زنان در خانواده سنتی (پدرسالار) به ویژه در میان زنان تحصیل کرده و شاغل می شود.

    ساختار سنتی خانواده که عمدتاً مبتنی بر تفاوت های جنسیتیاست در دهه های اخیر، بر اثر فرآیندهای جدایی ناپذیر و همبسته اشتغال و آگاهی زنان پرسش برانگیز است.

هویت یابی در جامعه سنتی عمدتاً منفعلانه و مبتنی بر عوامل انسانی به ویژه جنسیت بود و با معیارهای سنت و نهادهای اجتماعی، دینی و سیاسی که نظام های معنایی مشخص را تولید می کردند شکل می گرفت با عرضه انبوه منابع اجتماعی و فرهنگی هویت آفرین، و سعت یافتن روابط اجتماعی و تعلقات گروهی، و آزادی و استقلال نسبی زنان در خانواده، صورتی فعالانه و غالباً آگاهانه و تأملی (بازاندیشانه) به خود می گیرد.

    در چنین شرایطی مطالعه تأثیر عوامل نهادی و ساختاری از جمله خانواده، آموزش و اشتغال در قشرهای متلف زنان به ویژه در شهرهای بزرگ که بیشتر در معرض جریانات مدرنیته بوده اند می تواند چگونگی تأثیر این نهادها را در هویت سازی زنان نمایان سازد و همچنین نشان می دهد که کدام اقشار از زنان و به چه میزان در برابر هویت های سنتی مقاومت نشام می دهند و فعالانه برای ایجاد هویت های جدید تلاش می کنند.(کاستلز، 1380 : 177)

    نتایج بدست آمده از تحقیقات در حوزه مشارکت زنان گویای آن است که علاوه بر موانع ساختاری، به ویژه دیدگاههای مردسالارانه، کلیشه های جنسیتی، نحوه جامعه پذیری و چگونگی شکل گیری هویت زنان از موانع مهم مشارکت آنان محسوب می گردد.

              اما در دهه های اخیر با توجه به فرآیند جهانی شدن، رشد شبکه های ارتباطی نوین و تغییرات فرهنگی اجتماعی و اقتصادی در جهان در خصوص نگرش ها و تعریف های مربوط به زنان و نقش آنان در خانواده بازاندیشی شده و مشروعیت آن نگرش ها مورد سؤال قرار گرفته است.

در نتیجه گسترش توسعه انسانی و اجتماعی در نگرش نتی نسبت به زنان و دختران بازبینی اساسی صورت گرفته شده است. (یونیسف، 1371 : 10)

    در دهه های اخیر بهره مند شدن بیشتر زنان از تحصیلات دانشگاهی و روی آوردن آنها به فعالیت، اقتصادی به ویژه در شهرهای بزرگ، ارزش های جدید را در حوزه خانواده ایجاد کرده و باعث دگرگونی مناسبات زناشویی و خانوادگی و ارتقای جایگاه اقتصادی و اجتماعی زنان و ایجاد هویت های جدید برای زنان شده است.

    گرچه زنان در گذشته و خصوصاً در روستاها و شهرهای کوچک دوش به دوش مردان در فعالیت های اقتصادی شرکت داشته اند اما نوع فعالیت های اقتصادی که زنان امروز انجام می دهند با فعالیت اقتصادی که زنان در گذشته انجام می داده اند تفاوت های آشکاری دارد که بارزترین نوع آن جدا بودن کار امروز زن از خانه می باشد.

    از سوئی دیگر خود زنان اغلب در جوامع سنتی تفاوت در زیستی است و امری زیست شناختی اس و تبعیض های جنسیتی و تبعیض ها را می پذیرند و کم تر در مقابل آن چون و چرا و مقاومت می کنند اما در شهرهای بزرگ و جوامع مدرن در پی تحولات ساختاری و ضرورت های اقتصادی زنان در عرصه های عمومی بیشتر شرکت می کنند در نتیجه روابط گروهی آنان بیشتر و منابع هویت ساز آنان نیز متعددتر می شود و به منابع فرهنگی ومادی بیشتری دسترسی پیدا می کنند و هم در مورد خود و هویت شخصی خود و هم در مورد هویت های اجتماعی سنتی و مدرن تأمل و چون و چرا می کنند و گروهی از آنان فعالانه به ماومت در برابر هویت های تحمیلی برخاسته و به ایجاد و شکل گیری هویت های شخصی و اجتماعی به دست خویشتن روی می آورند.

    مسئله اصلی تحقیق حاضر این است که هویت زن در جامعه شهری و روستایی چگونه است؟

    آیا زنان شهری هویت خود را متفاوت از زنان روستایی تعریف می کنند؟ گونه شناسی این تفاوت ها در چیست؟

    عوامل اجتماعی تأثیرگذار بر هویت اجتماعی زنان در جامعه شهری و روستایی کداماست؟ تبیین جامعه شناختی آن به چه صورت است؟

    آیا هویت زن در ساختار خانواده در جامعه شهری با هویت او در جامعه سنتی متفاوت است؟ اگر تفاوتی است به چه میزان می باشد؟

    علات تفاوت هویت زن در جامعه شهری و روستاسس ذدر ساختار خانواده چیست؟

ضرورت پژوهش

از آن جا که زنان تقریباً نیمی از جمعیت کشور ما را تشکیل می دهند و زن در قالب نیمه پیکر انسانی که زائیده آن نیمه دیگر نیز هست در جایگاهی فراتر از قوم و ملت و نژاد و تبار قرار دارد. جست و جو برای یافتن هویت راستین او، تلاش برای یافتن هویت و سرشت راستین نوع بشر برای جهانی انسان پرور و انسان گراست. و از آن جا کخ بهبود وضعیت زنان در جامعه با اصلاح نگرش ها در مورد تساوی حقوق اجتماعی زن و مرد و به ویژه استیفای حوق زن آغاز می شود مطالعه وضعیت زنان برای رسیدن به این مهم ضروری به نظر می رسد.

اهمیت تحقیق

انجام این تحقیق به دلایل زیر از اهمیت برخوردار است:

  1. به دلیلی تبعیضات طبقاتی، فرهنگی و اقتصادی که بین زنان در جامعه شهری و روستایی وجود دارد، شناخت هویت زنان در این دو جامعه کمکشایانی به حذف این تبعیضات ونهایتاً وصول به یک برابری نسبی بین آنها خواهد کرد.
  2. از آن جا که در خانواده سنتی قدرت تصمیم گیری بین زن و مرد یکسان و عادلانه نیست در حالی که خانواده شهری و مدرن آزادی انتخاب توأم با احترام وجود دارد و زنان از امکانات و فرصت های بیشتری نسبت به زنان جامعه روستایی بهره منداند و بهتر می توانند هویت اجتماعی خود را در جامعه بازتعریف کنند و از تنوع شاخص های هویتی در خانواده بهره مند هستند از این رو مطالعه ی هویت زنان در جامعه شهری و روستایی در ساختار خانواده از منظر جامعه شناسی می تواند مفید باشد.

اهداف تحقیق            

هدف علمی:از آن جا که بحث هویت زنان و لزوم پرداختن به آن همواره یکی از مسائل مهم جامعه ای بوده است هدف علمی این پژوهش عبارت است از: 1- شناخت تفاوت بین هویت زنان در جامعه شهری و روستایی در ساختار خانواده 2- تبیین جامعه شناختی تفاوت هویت زنان در جامعه شهری و روستایی

هدف کاربردی:در اختیار گذاردن نتایج پژوهش به دستگاه های اجرایی مربوطه نظیر ارشاد اسلامی، سازمان ملی زنان و.  .  . و نیز نتایج این تحقیق به زنان کمکمی کند تا از پیامد تحولات خانواده سنتی بهمدرین آگاه و از استقلال هویتی و موقعیت اجتماعی خود بهره ببرند.

پیشینه تحقیق

به گمان ما اثبات حضور زن در کنار مرد در تکوین تمدن شری، نه به صورت یک تقابل بلکه در هیأتی هم سو، واقعیت و حقیقتی است که می تواند روزنه ای به کشف آن حقیقت دیگر یعنی اهمیت و نقش زن و توانایی و آگاهیش برای رویارویی با جهان امروز باشد. در سال های اخیر مطالعات گسترده ای در زمینه هویت زنان یا عوامل مؤثر بر ایفای نش های جنسیتی یا نابرابری جنسیتی در جامعه که مرتبط با موضوع هویت زنان در جامعه سنتی و مدرن می باشد، همچنین مؤلفه های هویت ساز در سطح ایران و جهان شروع شده است.

تحقیقات داخلی

طاهره کندقان در پایان نامه کارشناسی ارشد خود تحت عنوان بررسی عوامل موثر بر هویت اجتماعی زنان به بررسی عوامل مؤثر بر شکل گیری هویت زنان با برجستگی هویت های مختلف اجتماعی نظیر هویت های دینی قومی ملی گروهی وجنسی می پردازد. این تقیق به صورت مورسی و در شهر شیراز انجام شده است.

    در این بررسی از نظریه آنتونی گیدنز جهت تبیین هویت اجتماعی زنان استفاده شده است. طبق این نظریه شاخصهای نظیر اعتماد به نفس، گسترده شبکه ارتباطی افراد میزان رضایت از خود در اجتماع و میزان عقلانیت، عوامل مؤثر بر شکل گیری هویت اجتماعی می باشند.

    در این تحقیق متغیرهای مستقل پایگاه اقتصادی – اجتماعی، میزان رضایت از خود، میزان اعتماد به نفس، توانایی عقلانی کردن امور گسنرده شبکه اجتماعی ارتباطی و متغیرهای وابسته هویت اتماعی که از هویت های دینی ملی قومی و جنسی و گروهی تشکیل شده است می باشد.

    میانگین نمرات این هویت ها در مقایسه با یکدیگر به این صورت است: هویت دینی 17/22 ، هویت قومی 31/10، هویت ملی 34/19، هویت گروهی 13/9، هویت جنسی 5/18 بالاترین میانگین نمرات پاسخ گویان به ترتیب میانگین نمره هویت دینی، ملی، جنسی گروهی و نهایتاً هویت قومی می باشد.

    با توجه به این که متغیرهای مستقل میزان قابل توجهی از واریانس متغیر وابسته را تبیین می کنند. به نظر   می رسد که مدل مفهومی برگرفته از نظر گیدنز جهت سنجش هویت اجتماعی مدل مناسبی می باشد.

    پس از بررسی نتایج آماری لازم است تا بر اساس دیدگاه نظری گیدنز نتایج زیر به دست آمده است؛  از آنجا که زندگی در ساختار پیچیده امروزه ی همکاری و عضویت در گروه های اجتماعی را می طبد و زنان هم از این موضوع آگاهی یافته اند در نظرات خود میزان بالایی از هویت گروهی را نشان می دهند اما واقعیت امر این است که همین تمایل به گروههای اجتماعی در مقابل سایر گروهها و خصوصاً گروههای دوست عرض اندام    می کند. زنان راه برآورده کردن نیازهای ود را شرکت در گروه می دانند ولی اگر از آنها پرسیده شود بیشتر به چه گروهی اعتقاد دارید، خانواده را مثال می آورند و اگر بخواهد از بین دو گزینه همراهی با دوستان یا همراهی با خویشاوندان و خانواده یکی را انتخاب کنند به طور حتم گزینه دوم را انتخاب می کنند و اگر بخواهند با جامعه جدید همراه شوند باید از متد انواده رها شوند و خود را به نهادهای جدید بسپارند ولی نه توان بریدن از کانون اصلی پرورش خود را دارند و نه به عنصرهای نمادین تجدد اعتماد دارند.

    بنابراین در این سردرگمی به سر می برند. البته آنچه روشن است غلبه تدریجی عناصر جدید است که ناگزیر جایگزین عناصر سنتی خواهد شد زنان امروز مایل به ارتباط گسترده می باشند اما به صورت جدید آن بلکه در قالب ارتباطات سنتی بنابراین مفهوم جدید ارتباط در زندگی افراد به طور کلی و زنان به طور خا ملموس نیست. گر چه نمره هویت ملی زنان 19، 34 به عنوان مقوله ای مدرن قابل توجه است وی نه به دلیل تفکر مدرن آنان است بلکه به خاطر تأثیر  گروههای مرجع و خصوصاً خانواده است در جامعه تفاوتی اساسی بین هویت ملی به معنایجدید و سنتی آن وجود دارد و آنچه مدنظر ما است معنی سنتی آن است که از طریق هویتهای خویشاوندی تجلی می یابد.

    گیدنز معتقد است انسان معتقد است انسان هویت خود را در لا به لای قرارگاه های نمادین تجدد شکل می دهد این قرارگاه ها در امعه ما نیز قابل لمس است و زنان در جست و جوی هویت خود از بین این قررگاهها می باشند. هر گاه افراد به طور کی و زنان به طور خاص بتوانند تعریفی مشخص از هویت فردی و اجتماعی خود داشته باشند وبدان دست یابند و از این سرگردانی نجات خواهند یافت.

    از مهمترین عوامل مؤثر بر سرگردانی در هویت در جامعه امروزی ایران می توان به این موضوع اشاره کرد که در جامعه ما یک الاگوی مشخص و علمی وجود ندارد و به طور همزمان چندین الگوی پراکنده و غیرعلمی به عنوان مرجع نظری در نظانم اجتماعی ایفای نقش می کنند، همچنین ورود تعصبات شخصی و گروهی تصمیم گیرندگان جامعه در اداره نظام اجتماعی باعث تزلزل در هویت اجتماعی افراد می شود.

    یکی دیگر از عوامل مؤثر در این بحران ورود غیر سازمان یافته نظام اجتماعی ایران به سیستم جهانی است از آنجا که سایر کشورهای توسعه یافته بعد از گذر از مراحل لازم به سیستم جهانی یا سیستم مدرن امروزی پیوسته اند این سردرگمی در هویت را ندارند ولی جامعه ما به صورت غیر سازمان یافته و نامنظم وارد این سیستم شده است و در نتیجه شاهد بی سامانی در هویت اجتماعی اعضای آن هستیم.

    آرین قلی پور (1389) در مقاله ای به عنوان مدیریت هویت، شناسایی راه کارهای تقویت هویت اجتماعی زنان و نهادهای آموزشی نتیجه گرفت که جداسازی فیزیکی، مکانی و نمادین هویت های دختران و پسران منجر به سرخوردگی دترها شده و اعتماد به نفس آن ها را از بین می برد. فقدان توانایی ایجاد پیوند میان هویت های مختلف یکی از علل اصلی شکست در برقراری تعادل میان نقش های مختلف اجتماعی است که مجر به یک بعدی شدن دختران وخودباوری ضعیف آنان می شود.

    میترا ترانی زنجانی در سال 1385 تحقیق دیگری در زمینه بررسی عوامل خانوادگی مؤثر بر شکل گیری هویت جنسی در دختران انجام داده اند. هدف کلی این تحقیق بررسی عوامل خانوادگی مؤثر بر شک گیری هویت جنسیتی مدرن یا سنتی در دختران است و همچنینی اهداف جزئی این تحقیق نیز بررسی ساختارهای خانوادگی و تحصیلات و نگرش پدر و مادر در شکل گیری هویت جنسیتی را شامل می شود.

    به عنوان چارچوب تئوریک این کار از نظریه های فمنیست ها، روان شناسان و جامعه شناسانی مانند ایریگاره، فلکس، کریستوا، فروید، اریکسون، چودورو، مید، روزنبرگ و جنکینز استفاده شده است. متغیرهای مستقل است تحقیق عبارتند از هرم قدرت در خانواده، سطح اقتصادی خانواده، تبعیض جنسیتی در خانواده، تقسیم جنسیتی کار در خانواده، نگرش پدر و مادر نسبت به فعالیت اجتماعی زنان و تحصیلات پدر و مادر، یافته های این تحقیق نشان می دهد بین هرم جنسیتی در خانواده و شکل گیری هویت جنسیتی رابطه معناداری وجود دارد، اما بین متغیر تقسیم کار در خانواده و شکل گیری هویت جنسیتی رابطه وجود ندارد. همچنین بین متغیر نگرش پدر و مادر نسبت به فعالیت اجتماعی زنان و شکل گیری هویت جنسیتی و همین طور متغیر تبعیض نسبتی در خانواده با متغیر وابسته این تحقیق نیز رابطه معنادار وجود دارد ولی سطح اقتصادی و سطح تحصیلات والدین سطح معناداری با شکل گیری هویت جنسیتی ندارد. در تحقیق زنجانی به بررسی عوامل خانوادگی مؤثر بر شکل گیری هویت جنسیتی مدرن یا سنتی در دختران پرداخته شده است و در آن به این نتیجه رسیده است که بین هرم قدرت در خانواده و شکل گیری هویت جنسیتی رابطه معناداری وجود دارد.

    نشاورز (1383) در مطالعه ای تحت عنوان (نگاه زن ایرانی به خود در گذار از سنتی به مدرن) به مطالعه 241 زن متأهل 2تا 50 ساله شهر تهران پرداخته است. این تحقیق با تکیه بر رویکردهای نظریه پردازان فمنیست به شیوه پیمایشی و مصاحبه های حضوری انجام شده است. یافته های تحقیق نشان می دهد که بین پایگاه اجتماعی – اقتصادی زن، وضعیت اشتغال و پنداشت خود رابطه وجود دارد و همچنین داده های تبیینی نشان می دهد که هر چه در خانواده زنان قدرتمندتر باشند پنداشت از خود آنها مدرن تر است.

    رفعت جاه (1383) در پژوهشی به مطالعه عوامل جامعه شناختی مؤثر در بازتعریف هویت اجتماعی زنان پرداخته است. مطالعه مذکور که با استفاده از روش پیمایشی صورت گرفته است شامل 387 زن تهرانی در سنین 25 تا 45 سال است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که موعیت ساختاری، در مقایسه با هویت شخصی تأثیر بیشتری در بازتعریف هویت اجتماعی زنان و مقاومت آنان در برابر کلیشه های جنسیتی داشته و تأثیر تحصیلات در بازتعریف هویت اجتماعی زنان بیشتر از اشتغال بوده است. زنان مذهبی دارای تحصیلات دانشگاهی دچار عدم انسجام هویتی هستند که با ارتقاء به سطوح تحصیلی بالاتر و بازاندیشی در هویت مذهبی سنتی تا حدود زیادی بر تعارض هویتی خود فائق می آیند.

تحقیقات خارجی

  1. در سال 1986 کند در بررسی هویت زنان اعتقاد دارد که توسعه تشخیص هویت گروهی جنسی، لزوماً به درک گروهی وابسته نیست به این معنی که اعتقادات خاصی در مورد موقعیت گروه از قدرت و پایگاهش در زمینه درون گروهی وجود دارد. وی در مطاعه خود به این نتیجه رسد که زنان سنتی اغلب در ارتباط با گروهشان هویت می یابند و به نقش هایشان با برتری دادن به نش مردان نگاه می کنند ولی در مورد رابطه درون گروهی شان این دیدگاه را ندارد. (کندر، 1985 : 53)
  2. در سال 1978 ویلیام وگیلز اولین نظریه هویت اجتماعی زنان را ارائه کرده اند؛ آنها در تحقیق خود به این نتیجه رسیده اند زنان موجوداتی هستند که کمترین امتیاز جنسی را دارند و هویت اجتماعی آنان در مقایسه با مردان آشکار می شود. به نظر ویلیام وگلیز هویت اجتماعی زنان با خصوصیات منفی و پست همراه می شود و زنان برای گریز از این تفاوت با مردان به دنبال کنش هایی برای توسعه یک احساس مثبت از این تفاوت ها هستند. (ویلیام وگلیز، 1987 : 23)

    به نظر ویلیام وگلیز زنان راهبردهایی مثل تحریک اجتماعی را برای رسیدن به هدف خود به خدمت می گیرند و اگر سهم خودشان از اجتماع را نپذیرند ممکن است تصمیم بگیرند که پایگاه های فردیشان را به وسیله ی معنای فردی بالاتر ببرند. مثلاً به وسیله ی تعریف خودشان در رابطه با شغل و موعیت شوهرشان به وسیله تلاش هایشان برای توسعه پایگاه اجتماعی خود آن ها همچنین اگر به طور جمعی پایگاه هایشان را نپذیرند ممکن است در جهت تثبیت یک هویت اجتماعی مثبت برای گروه کنش هایی انجام دهند.

  1. بایرن (2003) در تحقیقی به تعریف یک مدل جامعه شناختی برای هویت های فردی و اجتماعی زنان پرداخته است. این مدل یک چارچوب نظری و روان شناختی برای تشخیص و تبیین هویت فردی و هویت اجتماعی در زنان بردی است که به روایت زندگی خود می پردازند. این مدل برای تشخیص چگونه اثرگذاشتن تداخل مفاهیم کلیشه ای زنانگی و زندگی زنان بر هویت شخصی با اتکا به چهار عنصر بنیانی به کار می آید: تجربه کردن خویش در تعامل با دیگران، رسیدن به ظرفیتی برای خودآگاهی، پردردن خویشتن و نسبت به خود انعطاف پذیر بودن. این عناصر را می توان از روایت زنان از زندگی شان بازشناخت و درک کرد. تحلیل روایات زنانه نشان می دهد که هویت فردی در زنان در نوع رابطه با دیگران (همسر بودن، مادرانگی، دختر بودن و . . . ) مهم نیست.

هویت (تعریف هویت)

هویت شخصی چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنش های اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد بلکه چیزی است که فردد باید آن را به طور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیت های خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد.(گیدنز، 1378 : 120)

    هویت به معنای چیستی و کیستی است و از نیاز طبیعی انسان به شناخته شدن و انتساب به چیزی یا جایی به وجود می آید. برآورده شدن این نیاز سبب خود آگاهی فردی در انسان می شود و ارضای آن در میان یک گروه انسانی خودآگاهی مشترک و جمعی یا هویت قومی، تیره ای یا ملی آن را تأمین می کند.(باستانی، 1371 : 49)

    منظور از هویت رجوع به قسمت هایی از یک خود ترکیب شده از معانی است که به اشخاص متصل می باشد. با توجه به این که آنها در جوامع کاملاً متمایز معاصر، نش های چندگانه ای را ایفا می کنند.(استر ایروبورک، 2000 : 1)

    امروزه یکی از موضوعات اساسی که بخشی از مباحث اندیشمندان در حوزه های مختلف اجتماعی و فرهنگی را به خود اختصاص داده مقوله هویت است که در این میان مسأله هویت زن نیز از جایگاهی خاص برخوردار شده است. حساسیت مسئله هویت به این دلیلی است که این مقوله به شدت تحت تأثیر تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تکنولوژیک پیرامون خود قرار دارد و در این میان مسأله هویت زنان نیز بیششترین سهم را در پذیرش این آثار دارا است به طوری که برخی عقیده دارند که در طول فرآیند مدرن شدن هویت اجتماعی و شخصی به سمت گسستن از شالوه ده های ساختاری و تبدیل شدن به فرآیندهای انعکاسی می رود.(چاوشیان و آزادارمکی، 1381 : 65)

    هویت به معنی چه کسی بودن پاسخی است به نیاز طبیعی انسان برای شناساندن خود به یک سلسله عناصر و پدیده های فرهنگی تاریخی و جغرافیایی.(مجتهدزاده، 1381 : 66) بیشتر صاحبنظران بر سه شناسایی منابع هویت اختلاف نظر دارند و پدیده های گوناگون را چون منابع و مصالح هویت به شمار می آورند. به هر حال عوامل مؤثر در شناسایی هویت عبارتند از مکان و فضا، زمان و فرهنگ.

    مکان و فضا:مکان و فضا مهم ترین عواملی هستند که نیازهای هویتی انسان را تأمین میکنند به بیان روشن تر مرزپذیری و قابل تحدیدی بودن مکان و به تبع آن فضا این امکان را برای آن ها فراهم می کند که انسان با احساس متمایز بودن ثبات داشتن و تعق به گروه امنیت و آرامش لازم برای زندگی را کسب می کنند. در واع سه کار ویژه ی هویت آفرین مکان بر خاصیت اصلی آن(مرزپذیری و ثابت بودن) استوار است. احساس متمایز بودن از دیگران جون جزء جدایی ناپذیر هویت نیازمند وجود مرزهای پایدار و کم و بیش نفوذ ناپذیر است.(گیبر نائو، 1996 : 134)

    مکان نه تنها مرز پذیر و ابل تحدید است، بلکه ثبات نیز دارد؛ بنابراین با تأمین نیاز به تداوم داشتن و پایدار بودن از این لحاظ هم منبعی مهم در تأمین هویت به شمار می آید. بر خلاف فضا که دنیایی سیال و بمرکز برای افراد فراهم می کند، مکان با ابعادی معین و عناصر ثابت دنیایی پایدار پدید می آورد.(مورلی و روبینز، 1996 : 121)

    سومین کار ویژه ی هویت ساز مکان به تأمین انسجام و همبستگی اجتماعی معطوف است که احساس تعلق داشتن به جمع را ممکن می کند. در واقع توانایی مکان در انجام این کار ویژه باز هم به ثبات و مرز پذیر بودن آن مربوط می شود. مکان و سرزمین از آن جا که گستره یروابط اجتماعی را محدود و بر تراکم آن روابط بی واسطه و چهره به چهره می افزایند نوعی همبستگی و انسجام اجتماعی نیرومند پدید می آورند با توجه به این ویژگی ها و توانایی مکان به آسانی می توان درک کرد که چرا در جوامع سنتی پیش از پرشتاب تر و فراگیر شدن و فرآیند جهانی شدن بحران هویت چندان محلی از اعراب نداشت از آن جا که در چنین جوامعی زندگی اجتماعی اساساً مکان مند و سرزمین مور بود.

    فرآیند هویت یابی و حفظ هویت خیلی دشوار نبود. برخلاف جوامع مدرن و متأثر از فرآیند جهانی شدن فضا در جوامع سنتی کاملاً تحت سلطه و وابسته به مکان بود. از این رو فضای سنتی با قلمرو مکانی انطباق داشت و با علائم و نشانه هاسی مکان پر می شد. اعمال و کردارهایی هم که این فضا را پر می کردند همگی مکان مند بودند این فضا فضایی محدود بود برای زندگی کردن در چارچوب آن نه برای حرکت در گستره ی آن.(لاش ویری، 1994 : 55)

    نقش سنتی مکان، محل و سرزمین در ساخت و نگه داری هویت از آن رو بسیار کم رنگ می شود که فرآیند جهانی شدن زمینه ی فضامند شدن زندگی اجتماعی را بیش از پیش فراهم می سازد.(مولی و روبینز، 1996 : 121)

    فرهنگ: بی گمان فرهنگ را باید مهم ترین و غنی ترین منبع هویت دانست. افراد و گروه ها همواره با توبل به اجزاء و عناصر فرهنگی گوناگون هویت می یابند زیرا این اجزاء و عناصر توانایی چشم گیری در تأمین نیاز انسان ها به متمایز بودن و ادغام شدن در جمع دارند. به بیان دیگر فرهنگ هم تفاوت آفرین است و هم انسجام بخش هر شخص هنگامی که زندگی را به شیوه ای خاص سازمان می دهند، در واقع خود را در چارچوب دنیایی قرار می دهد کهب ه واسطه ی مرزها و تفاوت های فرهنگی از دنیاهای دیگر جدا می شود.(تامیلسون، 1996 : 18)

روی کردهای مدرن و پست مدرن به مفهوم هویت

نظریه های هویت را می توان در دو روی کرد مدرن و پست مدرن جای داد. در روی کرد مدرن تعریف هویت به کمک عواملی از قبیل موجود طبیعی روانی یا اجتماعی صورت می گیرد. این نظریه شامل دو مقوله کلی است، نظریه های جامعه شناسان که هویت را ساخته و پرداخته ظرف زمان و مکان می دانند، دیدگاه تعامل گر این نمادین و جامعه شناسانی چون گیدنز در این طیف جای داد و دیگری نظریه های روان شناسان اجتماعی است که در آن ها و فرآیندهای روانی مشخص نقش ضروری در ساخت و پرداخت هویت اجتماعی اوایف      می کنند. این دیدگاه عمدتاً با دیدگاه ساخت اجتماعی هم پوشی دارد. در مجموع می توان گفت بیشتر جامعه شناسان دوران مدرنیته به طور ضمنی با بحث در مورد هویت جمعی به تقابل و رویارویی هویت های جمعی فرد و کلان رأی داده اند و در این میان همگی به نوعی گذر از هویت محلی به هویت های گسترده تر اشاره کرده اند.(توسی و قاسمی، 1383 : 2)

    اما در رویکرد پسامدرن این اعتاد وجود دارد که شکل گیری تعریف هویت مستقل از دخالت هر گونه عامل از قبیل موجود طبیعی، روانی یا اجتماعی صورت می گیرد این رویکرد که با نظریه گفتمانی شناخته می شود و عمدتاً از ادبیات زبان شناسی و معناشناسی است. (ساروخانی و رفعت جاه، 1383 : 74) در واقع پست مدرنها با انکار هرگونه هویت ناب و کلاندرصدد القاء هویت های متکثر محلی و خردند.

دیدگاه های مرتبط با هویت

    هویت و نحوه تشکیل آن از موضوعاتی است که مورد علاقه بسیاری از حوزه های علمی چون روانشناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی و حتی ادبیات و هنر می باشد از نظر روانشناسان به کمک هویت افراد به تعریفی از خویشتن می رسند که اگر این تعریف با واقعیت اجتماعی در تعارض باشد حالت هایی چون عدم پختگی، فشار روانی و مشکلات رفتاری ایجاد می گردد.

در حوزه جامعه شناسی نظریه مقوله بندی تا جفل یکی از شناخته شده ترین نظریه ها در خصوص هویت اجتماعی می باشد تا جفل در نظریه خود بر این نکته تأکید دارد که افراد خودشان را بیشتر به عنوان عضو گروههای اجتماعی و کمتر به عنوان اشخاص فردی، بیشتر تحت عنوان هویت اجتماعی و کمتر تحت عنوان هویت فردی طبقه بندی می کنند. او هویت اجتماعی را با عضویت گروهی پیوند می زند و آن را متشکل از سه عنصر معرفتی، ارزشی و احساسی می داند.

    به اعتقاد جنکینز هویت یک پروسه و فرآیند مستمر است که در طی زمان تولید و بازتولید می شود. او به هویت جنسیتی اشاره ویژه ای دارد و می گوید اکنون چنددهه است که زنان در سراسر جهان هویت های جاافتاده خود را مورد سؤال قرار داده اند و با آن به رویارویی برساخته اند و برای بنیاد نهادن راههای برابر جویانه تر و آزادانه تر زن بودن مبارزه می کنند.(گل محمدی، 1381 : 324)

    کاستلز از بحث هویت بیشتر بر هویت جمعی تأکید می کند و نه بر هویت فردی. به اعتقاد او هویت برخاسته می شود و سازمان دهنده معنا می باشد. او بین سه نوع شکل گیری هویت یعنی هویت مشروعیت بخش هویت مقاومت و هویت برنامه دار تمایز قائل می شود. او یکی از جنبش هایی را که در پی دستیابی به هویت جدید می باشند را نهضت فمینیسم می داند. به اعتقاد او جوهر نهضت فمینیسم عبات است از باز تعریف هویت زنان. او می گوید چیزی که نهضت فمینیسم به انکار آن برخاسته است هویتی است که مردان برای زنان تعریف      کرده اند.(کاستلز، 1380 : 18)

    رویکرد دیگر گیدنز در خصوص هویت در کتاب «تجدد و تشخیص، جامعه و هویت شخصی در عصر جدید» به تفصیل بیان شده است. به اعتقاد گیدنز هویت شخصی هم ایجاد کننده نهادهای امروزی و هم زائیده این نهادها می باشد. از نظر او هویت شخصی چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنش های اجتماعی فرد به او تفویض شده، بلکه چیزی است که فرد باید آن را به طور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیت های بازتابی خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد. هویت شخصی در واقع همان «خود» است که شخص آن را به عنوان بازتابی از زندگی نامه اش می پذیرد.(گیدنز، 1378 : 82-81)

    برخلاف دیگر رویکردهای نظری که به مقوله های مشارکت و هویت فارغ از ابعاد جنسیتی آن می پردازند دیدگاه فمنیستی ین مفاهیم را مشخصاً  بر اساس جنسیت تبیین می نماید. به طور کلی ویژگی اصلی نظریه فمنیستی به چالش کشیدن و زیر سؤال بردن رهیافت های اثبات گرایانه در خصوص موقعیت زنان در جامعه است. کاستلز هدف اساسی نهضت فمینیسم را ساختار شکنی و بازسازی هویت زنان یا جنسیت زدایی از نهادهای جامعه مطالعه حقوق زنان به عنوان عناصری در مقام سوژه، مستقل از مردان و هم چنین مستقل از نقش هایی که در نظام پدرسالارانه را برای آنها در نظر گرفته می شود تعریف می نماید.(کاستلز، 1380 : 286)

    در جامعه شناسی هویت اجتماعی بر تمایز میان جامعه سنتی و مدرن استوار است. در جوامع سنتی مبنای هویت اجتماعی افراد ویژگی های انتسابی آن هاست.(رحمت آبادی و آقابخشی، 1385) هویت اجتماعی نه تنها ارتباط اجتماعی را امکان پذیر می کند بلکه به زندگی افراد معنا می بخشد. در واقع هویت اجتماعی فرآیندی برای خودشناسی کنش گران اجتماعی است که معناداری نیز به واسطه آن صورت می گیرد. هویت ها معانی کلیدی هستند و مهم تر این که به خودشان نیز می گویند که چه کسی هستند.(گل محمدی، 1380)

    بر اثر تغییرات ساختاری و فرهنگی متمایزی که در دهه های آخر قرن بیستم رخ داده و جهان را دگرگون کرده است، هویت های منسجم و نسبتاً پایداری سنتی در حال نابودی است و در عوض تعدد و تکثر منابع هویت یابی و تعلقات گروهی، سوژه مدرن را دچار انشقاق و چند پارگی کرده است، بنابراین بحران هویت یکی از نتایج تغییرات سریع و وسیعی است که در ساختارها و به ویژه در چشم اندازهای فرهنگی طبقه، جنسیت، روابط جنسی، قومیت، نژاد و ملیت پدید آمده است.(رفعت جاه، 1383)

    با دگرگونی شرایط زمانی و مکانی و وقوع برخی رویدادهای مهم تاریخی، سیاسی و اجتماعی، نگرش مردم درباره آن تغییر یافته و در نتیجه هویت جامعه ای تضعیف یا تقویت شده است.(ساساکی، 2004)

    در جوامع سنتی هویت اجتماعی افراد و گروه ها بر ویژگی های انتسابی مبتنی است، اما در جوامع مدرن ویژگی ها و رفتارهای فردی اکتسابی مبنا و اساس هویت اجتماعی به شمار می رود. از این رو در جامعه معاصر، جامعه شناسی فرهنگ در جهت توجه به اهمیت روزافزون ویژگی های اکتسابی در شکل داده به هویت اجتماعی گام برمی دارد.(جی دان، 1385)

    بر اساس تفکر سنتی به عرصه خصوصی زندگی و ایفای نقش های مرتبط به این عرصه یعنی نقش مادری، همسری و . . . است. بنابراین این داعیه زنان را خواستار ورود آنان به عرصه عمومی به عنوان جایگاه اختصاصی مردان است، با رویه عادی و طبیعی عادی و طبیعی ذهن بسیاری از افراد در تعارض بوده و مورد مقاومت قرار می گیرد. تحولاتی که در دهه های اخیر در زمینه های فرهنگی و ساختاری روی داده سبب دگرگونی نقش های اجتماعی و آگاهی های زنان شده است افزایش تحصیلات زنان و مشارکت آنها در کارهای درآمدزا از سویی سبب کاهش مطلوبیت الگوی زن سنتی می شودو از سوی دیگر سبب دشواری هماهنگ کردن نقش های سنتی و قدیمی با نقش های جدید شده و می تواند به تعارض هویت زنان منتهی می گردد تنها راه حل این مسأله باز تعریف هویت اجتماعی زنان توسط خود آنهاست.

    گیدنز عوامل شخصی وجنکینز موقعیت ساختاری و رده بندی های اجتماعی را در ایجاد هویت اجتماعی مؤثر دانسته اما هر دو بر تأمل و بازاندیشی افراد در برابر رده بندی های کلیشه ای و هویت های سنتی و بازتعریف هویت اجتماعی تأکید نموده اند.

    تحصیلات دانشگاهی نقشی مؤثر از شغل در بازتعریف هویت اجتماعی زنان دارد. زنانی که هم دارای منابع فرهنگی یعنی تحصیلات عالی و هم دارای منابع هویت سازی یعنی اشتغال و درآمد هستند بیشتر در مقابل هویت های سنتی و مدرن تأمل کرده و به باز تعریف هویت اجتماعی خود مبادرت می کند و زنان مذهبی دارای تحصیلات دانشگاهی دچار عدم انسجام هویتی است اما در سطوح تحصیلی بالاتر یعنی کارشناسی ارشد و دکتری تا حدود زیادی و بازاندیشی و باز تعریف هویت های مذهبی و سنتی و هویت های مدرن بر تعارض هویتی خود فائق می آیند.

به گفته گیدنز ما در جهانی به سر می بریم که سخت دست خوش تغییرات و تحولات اساسی و هیجان انگیزی است، تغییراتی که در زندگی روزمره ما رخ می دهد نشانگر این واقعیت است که امروزه دیگر نه گذشته، بلکه آینده پیشروی ماست و این آینده است که زندگی اجتماعی ما را تعیین و معین می کند.

    بنابراین بهترین شیوه تحلیل هویت فردی و اجتماعی در موارد عام، در تضاد قرار دادن با افرادی است که در نزد آنها احساس (خود) در هم شکسته یا به ناتوانی گراییده است، چنان که «چالز تیلر» می گوید: (برای آن که بدانیم که هستیم باید کم و بیش بدانیم چگونه به صورت کنونی در آمده ایم و به کجا می رویم).«گیدنز، 1378»

    بنابراین آنچه در این جا مورد تأکید فراوان قرار می گیرد، این است که هویت اجتماعی در دوره مدرنیته یا مدرن یا غیرسنتی چیزی نیست که سنت یا عادت به طور قطعی آن را تعیین کرده باشد بلکه در دوره مدرن هویت اجتماعی و فردی به طرحی تبدیل می شود که باید توسط خود فرد به (بازتابی) ایجاد و ساخته و تعریف شود.بنابراین به طور خلاصه هویت اجتماعی، در این جا «خصوصیات اجتماعی، تهاید ارزشها، رفتارها و نگرش های ممتاز گروههای اجتماعی است و تعریفی است که فرد بر مبنای عضویت در گروههای اجتماعی وبه صورت بازتابی از خود ارائه می دهد».(چاوشیان، 1380)

    در حال حاضر مسأله زنان و دختران به یکی از بنیادی ترین درگیری های بین سنت و مدرنیته بدل شده است.(عاشوری، 1377)

    لذا برخورد سنت با مدرنیته طی چند دهه اخیر در برجسته کردن مسأله هویت فردی و اجتماعی زنان و دختران و مشارکت های اجتماعی و سیاسی آنها و ایفای نقش های اجتماعی مدرن و غیرسنتی بیشتر نمایان شده است. «در این راستا آنتونی گیدنز» معتقد است خانواده و نقش های افراد درون آن دست خوش دگرگونی اساسی است که این دگرگونی ها اساسی است که این دگرگونی ها در ابعاد هویت اجتماعی و فردی کاملاً هویدا است. گیدنز معتقد است یک نسل پیش پیوند میان زن و مرد مخصوصاً در ازدواج  سنتی عمدتاً بر اساس نقش های ثابت بود یک زن می دانست که چه سرنوشتی در انتظارش است، یک زندگی خانگی وخانوادگی که اساساً با بزرگ کردن فرزندان پیوند خورده بود، در طول حدود یک نسل هم اینها تغییر کرده است و نقش زن آن چنان که در گذشته ثابت و مشخص بود ثابت نیست، دیگر زن بودن از نظر وظایف و هویت هایی که ایجاب می کرد، معنای روشن و مشخص ندارد، مهم ترین اتفاقی که در حال وقوع است این است که دیگر زنان بر اساس آنچه فرهنگ و یا سرنوشت مختوم به آنها دیکته می کند و یا در چارچوب سرنوشتی که به واسطه آن نقشهایشان از پیش تعیین شده است، زندگی نمی کنند.

    آنان هویت شان را بیشتر توسط خودشان و به واسطه نقش های اجتماعی که ایفا می کنند، می سازند. به بیان فنی تر، شناخت شان از خود و هویت اجتماعی شان به صورت پروژه ای بازاندیشانه و (بازتابی) درآمده است، باید مدام به این فکر کنیم که چه هستیم، چگونه به نظر می آیم، چه شکلی هستیم و چگونه می خواهیم باشیم. بنابراین در جامعه ای که از گذشته مرخصی می گیرد. روشهای سنتی را کنار می نهد و درها را به روی آینده ای مسأله زا و ابهام آلود می گشاید، زن بودن کار پرمخاطره ای است و ساختن و پرداختن نوعی هویت شخصی و اجتماعی امری خطیر است.(گیدنز، 1378)

    هویت پست مدرن: در دوران پست مدرن که گستره ای از هویت های تازه و گوگونی سر برآورده، جوامع نیز با شتاب بی سابه ای در حال چند بار شدن هستند، داشتن هویت یک پارچه، آگاه و یگانه که دستاورد پاره پاره و تصنعی، ذهنیت و هویت ناپایدار و غیرذاتی و پراکندگی و تجزیه فرد را بنیان نهادند. فردریک جیمسون و ژان بودر یا نشان دادند که چگونه خویشتن هایی که در مدرنتیته به دست آمدند، در بحبوحه مصرف گرایی و فرهنگ توده ای نابود شدند.

    میشل فوکو و ژاک لاکان نیز اذعان کردند خویشتن ثابت و منسجم از او هم چیزی بیش از یک توهم نبوده است استوارت هال هک نظریه پنج گسست یا تحول عمده در گفتمان های شناخت مدرن را مطرح می کند. تحت تأثیر پنج گسست هال، سوژه عصر روشنگری که دارای هویتی ثابت و پایدار بود، به هویت باز، متضاد، ناقص و چندپاره تبدیل شد.(فصل نامه علمی – پژوهشی، وزارت علوم و تحقیقات)

دکتر علی شریعتی

هویت دارای یک عنصر ثابت و چند عنصر متغیر است. اگر هویت را ثابت در نظر بگیریم نمی توان پاسخگوی پیچیدگی ها و سئوالاتی که در خصوص هویت مطرح می شود، باشیم. اما در بحث هویت بیشتر به دنبال عنصر ثابتی می گردیم که به رغم تغییر و تحولات بیشماری که در طول تاریخ صورت گرفته، به صورت یک امر ثابت باقی مانده است. از همین رو می توانیم هویت را ترجمانی از وحدت در عین کثرت بدانیم.(نشریه راه مردم)

    هویت از مفاهیم پیچیده در علوم انسانی است که ارائه تعریفی مشخص در رابطه با آن تا حدی دشوار است این مفهوم پیچیده وقتی در کنار مفهومی به نام جنسیت قرار می گیرد بر پیچیدگی آن افزوده شود چرا که هم زوج شدن این دو مفهوم منشأ بسیاری از مسائل می تواند باشد چرا که تداخل در ارائه تعریفی از هویت زنان و مردان، موجب ایجاد بسیاری از مسائل انسان است. نکته مهم این است که چه عواملی در ایجاد و شکل گیری هویت مؤثر هستند.

    به نظر می رسد شکل گیری هویت در اغلب موارد در رابطه مستقیم فرد و جامعه تعاملی که در این میان ایجاد می شود صورت می گیرد. با توجه به این که موضوع هویت زنان مورد نظر این نوشتار است، می توان این طرز بیان کرد که هویت عناصری مثل جنسیت، خانواده و ساختارهای اجتماعی زنان از عناصر تشکیل دهنده هویت آنها در جوامع هستند.

    یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای امروز مسأله زنان و هویت است. هویت امری ثابت نیست و دائماً ممکن است در معرض تغییر باشد هویت را در دو بعد فردی و اجتماعی تعریف می کنند که هویت فردی به تفاوت های میان افراد و هویت جمعی به شباهت ها و همانندی ها اشاره دارد. هر چند که هویت فردی در صورتی معنادار است که با در نظر گرفتن فرد در جهان اجتماعی دیده می شود.

    جامعه و ساختارها و نهادهای اجتماعی از جمله عوامل بسیار مهم در شکل گیری هویت اجتماعی و بازتولید آن می باشند در اغلب موارد هویت کسب شده از جانب افراد توسط جامعه و نهادهای اجتماعی ارائه شده است. البته در این جریان ممکن است فرد قدرت انتخاب داشته باشد اما در موارد بسیاری هم وجود جبرهای اجتماعی پذیرش برخی از عناصر را برای افراد اجتناب ناپذیر می کند.

    دسته ای از جامعه شناسان معتقدتد که هویت انسانها تا حد زیادی مبتنی بر تفاوت های ذاتی است. پس اغلب تفاوتهای موجود میان زنان و مردان را ذاتی تلقی می کنند. جامعه شناسانی همچون پارسونز و دورکیم جزو این دسته اند و معتقدند که تقسیم کار و شکل گیری نقش هایی که در جامعه وجود دارد تا حد زیادی منشأ و مبنای طبیعی دارد. پارسونز معتقد است نقش بیولوژیگی که زنان در تولید مثل دارند این ویژگی ذاتی را برای آنان پدید می آورد که در جامعه نقش های مراقبت کننده داشته باشند.

    چون زندگی اجتماعی انسان بدون وجود چارچوبی مشخص از هویت اجتماعی و هویت فردی که به وسیله آن بدانیم که دیگران کیستند و خود ماکیستیم غیرقابل تصورت است. لذا اکنون چند دهه است که زنان و دختران در سراسر جهان هویت های جا افتاده و سنتی خود را مورد سؤال قرار داده اند و با آن به رویارویی برخاسته و برای بنیان نهادن راههای برابرجویانه تر و آزادانه تر بدون مبارزه می کنند و می خواهند هویتی بیش از زندگی خانگی و خانوادگی داشته باشند. آنان با هر گامی که از خانه دور می شوند، در واقع به نوعی سیاست مشخص روی می آوردند. (هر چه زنان بیشتر از خانه خارج می شوند، بیشتر در فرآیندهای رهایی بخش مشارکت خواهند جست، با این حال برای زن و دختر رهایی یافته از چارچوب خانواده سنتی، مسائل هویتی بیش از پیش اهمیت می یابد. زیرا باید بتواند موقعیت و هویت اجتماعی خود را در جامعه بازتعریف کند)(گیدنز، 1380).

    به نظر می رسد زنان و دختران جامعه ما با پذیرش منابع هویت ساز غیرسنتی و مشارکت در نقش های اجتماعی غیر سنتی که در جامعه در حال گذار ما برای دختران شکل گیری است و با برداشت های سنتی از نقش ها و هویت های اجتماعی زنان ودختران که در جامعه ما رواج دارد و نهادینه نیز شده متفاوت است، در پی بازتعریفی از موقعیت اجتماعی خود و در پی کسب هویت اجتماعی مستقل و غیرسنتی هستند. دختران جامعه ما به این واعیت پی برده اند که (هویت فردی و اجتماعی چیزی نیست که در نتیجه عضویت های گروهی یا تداوم کنش های اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد، بلکه فرد باید آن را به طور مدام و روزمره بیافریند ودر فعالیت های ساختاری بخشی از دگرگونی های کلی تر فرهنگی است که تحت عنوان تجدید یا مدرنیته قرار می گیرد).(گیدنز، 1378)

    امروزه با تغییرات روش زندگی و نظام روابط انسانی زندگی زنان اجتماع نیز دست خوش تغییرات عمده ای شده است به طوری که در تقسیم وظایف و شکل انجام آنها نیز شاهد دگرگونی هستیم. در این سیر تغییرات، زنان به عنوان هسته اصلی تشکیل دهنده خانواده جلوه می دهد. برآورده شدن بسیاری از نیازهای زنان در اجتماع به محیط کاری و سهولت برخورداری از امکانات مورد نیازشان باز می گردد که ضرورت توجه به توزیع فضایی و کمیت و کیفیت تخصیص فعالیت ها در شهر را مورد هدف قرار می دهد.(فصل نامه تحلیلی پژوهشی علوم اجتماعی، 1378 :34)

    هویت پیش مدرن (سنتی):در جوامع سنتی، هویت همواره اجتماعی و هویت فردی اغلب ثابت و ایستا و برتعریف مشخصی استوار بوده است.در این نظام از جایگاه و موقعیت انسان و چیستی و کیستی او پرسش نشده لذا هویت فردی معنا و اعتباری نداشته است.

    هویت مدرن:در رویکرد مدرن به هویت که با ورود به عرصه روشنگری در دوران مدرنیته و موجه شدن هویت با بحران شکل گرفت، انسان در پیوند با امکانات وسیع و پردامنه ای که جامعه در اختیار او نهاده است، هویت خود را بر می گزیند و در این دوران مسئله ای به نام فاعل شناسا سوژه مطرح شد و انسان در مرکز کمکشان و بر تلاشی برای یافتن خویشتن واقعی خود قرار گرفت.

    ریشه یابی اثرگذاری شرایط اجتماعی حقوقی و فرهنگی در جامعه سنتی مبین این است که آحاد اعضای جامعه علی الخصوص زنان به شخصیت هایی ضعیف وابسته و غیرمستقل بدل می شوند که موجب بروز رو حیات اخلاقی خاصی می شود در جامعه سنتی که شتاب تحولات چندان بطئی و تدریجی است که در بررسی مقاطع طولانی نیز ایستا به چشم می آید، مناسبات اجتماعی از پیش تعیین شده است و مجال تحرک فردی را که در سپهر اجتماعی اگر ناممکن نسازد آن را به امری بسیار دشوار بدل می کند شخص تابع روح جمعی است و اندیشه صلب است زیرا اندیشه انتقادی که مبانی وپایه ها را به نقد بکشد ناشناخته است، افزون به این احساسات و هیجانات و ذهن گرایی بر امور غلبه دارد و تا آن جا که می توان از حضور نوعی عقلانیت سخن به میان آورد بیشتر فردی معطوف به کلیات است که قابلیت انطباق بر پدیده های جرئی در زندگی روزمره را ندارد در جامعه سنتی از زن تعریف خاصی به دست داده می شود که هویت او را در چهارچوب هایی از بیل آشپزخانه، بچه داری وشوهرداری رقم می زند که به (اخلاق حرمسرایی) و (اخلاق خاله زنکی) راه می برد.

     در چنین چهارچوبی هویت زن تنها در جایگاه همسر و مادر معنا می یابد. ساختار چند همسری و محدودیت های برآمده از نظام حقوقی و اجتماعی زنان را ناگزیر می کند که برای حفظ هم جنس نیز بکوشد. از جمله تبعات زیستن در چنین موقعیتی این است که زن محصور در ناامنی و تعصب اجتماعی در فضایی محدود به موجودی وابسته و ناتوان بدل می شود که برای جبران ناتوانی خود، به فال، جادو، سرکتاب باز کردن و خرافات روی می آورد. این پژوهش بر آن است که ویژگی های هویتی زنان در جهان سنت برآمده از شرایط اجتماعی متعینی است که در ساختار جامعه سنتی و مندرج است، و بر این باور است که با دگرگونی و آگاهی از شرایط مشترک زنان می توان به نوعی آگاهی جنسیتی و ایجاد و گسترش شبکه های خواهرانه دست یافت.

     هویت از کیستی ما سخن می گوید و نخستین پرسشی است که در تکاپوی دشوار عبور از جهان سنت در برابر انسان قرار می گیرد هویت در رویکرد جامعه شناختی آن بر کنش متقابل بین فرد و جامعه یا دیالکتیکی درونی – برونی تأکید دارد. هویت به (شباهت ها و تفاوت ما با آنها) اشاره دارد(7/ ص 177)

هویت در سه ساخت فیزیولوژیکی، جامعه شناختی و روان شناختی قابل طرح است. در مفهوم فیزیولوژیکی به معنی تمایز یک تن از بقیه ی تن ها است.

در مفهوم جامعه شناختی هویت فرآیند پذیر و مبتنی بر وجوهی از ساختار جاری تعامل در زندگی روزمره است. فضای اجتماعی، شرایط و امکانات اجتماعی در هر جامعه ای شخص را درگیر مناسبات اجتماعی و روابط خاصی می کند. افراد در چارچوب نظم تعاملی و با بسیج کردن آنان قرار بگیرد.(7/ ص 120)

    هویت در ساخت روانشناختی، ذهنی، شخصیتی و تربیتی است.

جامعه شناسان بسیاری از جمله دورکیم به طور مشخص جامعه را به دو نوع مکانیکی وارگانیکی تقسیم بندی می کنند. از این تقسیم بندی می توان برای بازشناسی جامعه سنتی از جامعه مدرن بهره گرفت. جامعه سنتی یا مکانیکی جامعه ای است که از ویژگی های ذیل برخوردار است.

  1. همبستگی از راه همانندی: افراد جامعه تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند، افکار و گرایش های مشترک اعضای جامعه از نظر کمیت و شدت در افکار و گرایش های شخصی اعضای آن بیشتر است.
  2. جامعه ای خود بسنده و بسته که با خارج ارتباط چندانی ندارد.
  3. همانندی و احساسات واحد: فرد تابع احساسات مشترک است و حداقل تفاوت های فردی در این جوامع وجود دارد.
  4. پیوند با ارزش های یکسان: باورها، اعتقادات و علایق یکسان است.
  5. جمع اهمیت دارد، فرد در جمع متحیل و تابع روح جمعی است. وجدان جمعی (مجموعه باورها و احساسات مشترک در بین حد وسط اعضای یک جامعه  بزرگترین بخش وجدان های فردی را در بر می گیرد و وجدان فردی منطبق با وجدان جمعی پرورش می یابد.)
  6. فرد در مجموعه ای از مناسبات اجتماعی از پیش تعیین شده رار دارد. مهم ترین بخش هستی فرد تابع فرامین وممنوعیت های اجتماعی است. از شدت کیفرهایی که به افراد خاطی داده می شود می توان به اهمیت آنها پی برد.
  7. در این جوامع تفکر انتقادی که حاصل نگاه نسبی گرای مدرن است وجود ندارد.

    ذهن و امور زندگی مطلق و اندیشه صلب است. در این جوامع حیطه ای برای اندیشیدن پرسش از وضعیت موجود و دست یابی به رهیافت های جدید وجود ندارد. مناسبات اجتماعی از پیش تعیین شده در چارچوب های سخت و صلب عرف و سنت محصور شده است. از آنجائی که امور مطلق و سازو کار امور نه مبتنی بر عینیت که بر اساس ذهنیت شکل گرفته در قالب های ایستا است، ذهن نیز قادر به عبور از چارچوب های صلب مناسبات اجتماعی تعیین شده نیست. چارچوب حاکم بر جوامع سنتی مبتنی بر روش تفکر اسطوره ای است و باورهای تعریف شده جمعی همان حقیقت مطلق است.

افق دید ذهن سنتی فراتر از الگوهای از پیش تعیین شده نمی رود.از این رو در چارچوب های تثبیت شده متعارف و مورد قبول جمعی احساس امنیت و رضایت می کندودر مقابل کوچکترین تغییر از خود مقاومت نشان می دهد،همچنین که هنجارهای عرفی هیچ گونه تغییری را گردن می نهند.

زند در چنین شرایطی از خود چه می فهمد و از محیط چه در می یابد و بر اساس دیالکتیک درونی – برونی او چگونه قوام می گیرد. زن با تولد خود در جهان نسبت به انسان بودن جنسیت خویشتنی خویشاوندی و قومیت که همان هویت های اولیه است، دست می یابد. (ذهن فی نفسه پدیده ای اجتماعی است و با هویت درگیر است. ما می توانیم خود را ببینیم مگر آن که خود را همان گونه که دیگران ما را می بینند مشاهده کنیم. جامعه پذیری جز بسط قضیه شناسایی نیست).(7/ ص 36)

زن به فهمی از خود می رسد که جامعه می فهمد و نقشی را ایفا می کند که جامعه برای او تعیین کرده است. در روند جامعه پذیری خانواده آموزش و هم سالان می توانند موثر باشند و در شناخت فرد از خویش و واگذاری و پذیرش نقش ها و مسئولیت ها ایفای نقش کنند. از آنجائی که در جامعه سنتی تفکیک جنسیتی زنان را بیشتر در معرض هم جنسان خود رار می داد. آموزه ها و تجربه های محدود جهان آنان را بسته تر می کرد و هویت جمعی آنان نسبت به جماعت زنان ناخودآگاه بود.(7/ ص 140 - 135)

    جامعه سنتی برای زنان صرفاً نقش همسری و مادری ائل بود. از این رو زنانی که در این دو نش ناموفق بودند با عناوینی چون (ترشیده) و (اجاق کور) علی وجودی خود را از دست می دادند. همسر آینده آنان نه بر اساس عشق و علایق مشترک که معمولاً با حساب و کتابهای معین خانوادگی، اجتماعی، مالی و گاه سیاسی از سوی بزرگان خانواده برگزیده می شد.(3/ ص 110) بنابراین حتی در مهم ترین انتخاب زندگی آنان اندیشیدن و حق انتخاب، آزادی و پذیرش مسئولیت و تجربه زندگی به صورتی تنش گرانه ممکن نمی شد.

    در جامعه ی ایران هویت ها شکلی سیال و متغیر یافته اند. هویت های سنتی به تدریج مورد پرسش قرار گرفته اند و هویت های جدیدی سر برآورده اند که نه از یکپارچگی گذشته برخوردارند و نه ثبات پیشین را دارند. از جمله مهم ترین منابع تغییر هویت ها در جامعه ی امروز رسانه های جمعی و یکی از نمونه های آن سینما است.

هویت اجتماعی از دید جامعه شناسی بر مبنای تمایز عامل یا عواملی در جامعه سنتی و مدرن شکل می گیرد که عبارتند از: مبنای هویت اجتماعی افراد در جوامع سنتی ویژگی های انتسابی Ascribed و مبنای هویت اجتماعی افراد در جوامع مدرن دو رویکرد دارد: اول، فعالیت های تولیدی و جایگاه فرد در نظام تولید یا ساختار شکنی بر اساس مفهوم طبقه ای بندی دوم) رفتارهای مصرفی بر اساس مفهوم شیوه زندگی Life Style

گیدنز، کاهش نفوذ سنت و توسعه مدرنیته امکان تحقق هویت های چندگانه و آزادی افراد در انتخاب آگاهانه را مطرح می کند.

هابرماس، رفع سیطره عقلانیت ابزاری در گرو گسترش حوزه ی عمومی را برای گفت و گوی آزاد خردمندانه در جهت رشد عقلانیت ارتباطی و دست سابی به وفاق تفاهمی که زمینه ساز شکل گیری هویت جمعی عام است لازم می داند.

میان دو گروه مذکور به لحاظ هویت دینی، هویت قومی، هویت خانوادگی و هویت شخصی تفاوت معناداری وجود دارد و هویت دینی قومی و خانوادگی و هویت شخصی در افراد گروه اول نسبت به افراد گروه دوم از قوت کم تری برخوردار بود. به نظر می رسد این موضوع از یک سو نشانگر کاهش تأثیر کانال های سنتی در فرآیند هویت سازی و از سویی بیانگر تحول کیفی مؤلفه های هویت یابی در عصر جدید است که غالباً خارج از کنترل مراجع سنتی و غیررسمی (خانواده، قومیت و دین) و ساختارهای رسمی (نهادهای متولی نظارت اجتماعی و برنامه ریزی فرهنگی) قرار دارد. نتیجه این که با وجود تلاش نهادهای سنتی رسمی و غیررسمی در هدایت هویت های فردی و اجتماعی استفاده از اینترنت بر هویت اجتماعی افراد مورد مطالعه تأثیر تعیین کننده اس داشته است.

هویت تعهد نسبت به جهت گیری جنسی شغلی روابط میان فردی در آمیختگی با جامعه عضویت در گروه قومی آرمان های اخلاقی سیاسی مذهبی و فرهنگی.

عواملی که بر رشد هویت تأثیر می گذارند.از شخصیت – کانون خانواده و وضعیت رفتاری والدین – مدارس و جوامعی که فرصت های گوناگونی برای کاوش تأمین می کنند. (ناتوانی در کسب هویت شغلی و تحصیلی بیش از هر چیز نوجوانان را آشفته می سازد) – بستر فرهنگی و مقطع تارخی

در دیدگاه های نظری کلان هویت در انواع اشکال آن در رابطه با شرایط و عوامل تاریخی فرهنگی اجتماعی سیاسی اقتصادی زیست محیطی و فرآیندهای عمده ای چون جهانی شدن، سنت و مدرنیته نوگرایی و نوسازی مورد توجه قرار گرفته است. هویت خصلتی تاریخی دارد در طی تاریخ شکل می گیرد و قطع پیوند تاریخی منجر به بروز بحران هویت می شود.(فراستخواه)

در جوامع سنتی هویت بیشتر متأثر از عوامل انتسابی از پیش مشخص شده و ثابت است انسانها شبیه یکدیگرند و انسجام بیشتری در ابعاد مختلف هویت وجود دارد.لذا افراد جامعه به لحاظ هویت یابی چندان دچار تغییر و دگرگونی نمی شوند و اساساً کم تر مسئله ای به نام بحران هویت به وجود می آید. اما در جوامع جدید منابع هویت یابی متعدد و بیشتر اکتسابی است زیرا انسان ها در گروه ها و قشرهای اجتماعی متعددی عضو هستند. لذا هویت انسانها در معرض تغییر است. این جاست که مسأله ی هویت و چالش های هویتی بروز می کند. جامعه ی اطلاعاتی باعث تحولات گسترده از جمله تحول در مفهوم زمان و مکان شده است.

    فراهم آمدن منابع و مراجع جدید ذهنیت و هویت افراد را دچار دگرگونی کرده است و این مسأله به منطقه یا کشور خاصی محدود نمی شود بلکه تمام جوامع را کم و بیش در بر گرفته است. جامعه ی ما نیز چون دیگر جوامع در معرض تغییر و دگرگونی قرار گرفته است و آثار و پیامدهای آن را نیز تجربه می کند. جوانان متعدترین گروهی هستند که تحت تأثیر این تحولات قرار گرفته اند.

    هویت از دو دیدگاه روان شناختی و جامعه شناختی قابل بحث است. اوین روان شناسی که ایجاد هویت را مهم ترین عامل پیشرفت شخصی در دوره نوجوانی دانسته و آن را گاهی حیاتی در جهت نیل به حیاتی شادمانه و مولد معرفی کرده است، اریک اریکسون است.

از نظر اریکسون موفقیت در زندگی و دوست یابی به اهداف و آرمان های انسانی در دوران بزرگسالی به نحوه شکل گیری هویت وابسته است که بیشتر در دوران نوجوانی و جوانی روی می دهد. فرد در دوران نوجوانی و جوانی ارزش ها و باورها داوری ها و هنجارهای مورد قبول خانواده و جامعه را زیر سوال می برد و در جست و جوی راه حل وپاسخ های مناسب به کندکاو می پردازد. نتایج موفقیت آمیز فرآیند رشد روانی و اجتماعی در دوران کودکی امکان حل تعارضات روانی و اجتماعی را در مراحل بعدی زندگی به فرد می دهد. لذا در مقابل آشفتگی و بحران هویت فرآیند (شکل گیری هویت) و انسجام هویتی قرار دارد.

    در میان دیدگاه های جامعه شناختی نظریه کنش متقابل نمادین بیش از دیگر دیدگاه ها مسئله هویت و شکل گیری آن را مورد مطالعه و تحلیل قرار داده است. بر اساس این دیدگاه معناها به طور کلی و هویت به طور خاص در جریان روابط متقابل با دیگران شکل می گیرد. جرج هربرت مید  نظریه پرداز برجسته ی این دیدگاه نظریات بدیعی در زمینه ی هویت ارائه می دهد.

    اگر بپذیریم که هویت پاسخی است به پرسش من کیستم؟ به نظر مید مجموعه ویژگی هایی که فرد برای خود برمی شمارد در تعامل با دیگران ودر سطح جامعه شکل می گیرد با یادگیری زبان و در مراحل مختلف اجتماعی شدن هویت فرد یا تصور او درباره خودش شکل می گیرد و ساخته می شود.

    در دوران معاصر مسئله هویت بیش از هر عصری ذهن انسان لامروزی را به خود مشغول داشته است. حضور انسان در شاهراه های اطلاعاتی و دسترسی او به امکانات جامعه ی اطلاعاتی، هویت های سنتی و هویت سازی سنتی را با دشواری وچالش های عمده ای رو به رو ساخته است.

    هویت اجتماعی زن ایرانی ترکیبی بازاندیشانه از هویت های سنتی و مدرن است. زنان در جامعه ی ما در پی بازتعریف هویت اجتماعی خود هستند ودر این مسیر خلاف برخی قرائت های جنسیتی که پایبندی به باورهای دینی و انواده را نفی می کنند، به باورهای دینی و خانواده پایبندند.

هویت زن در اسلام

اسلام می گوید که زن مانند مرد انسان است و هر انسانی چه مرد و چه زن فردی است که در ماده و عنصر و پیدایش او دو نفر نر و ماده شرکت و دخالت داشته اند و هیچ یک از این دو بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا همچنان که در کتاب آسمانی خود می فرماید: ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسای متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بی تردید خداوند دانای آگاه است. خداوند متعال هر انسانی را گرفته شده و تألیف یافته از دو انسان نر و ماده می داند، که هر دو به طور متساوی ماده وجود اوهستند و انسان چه مرد و چه زن، پدید آمده از مجموع ماده ای است که از آن دو گرفته شده است.

    در نتیجه تمامی افراد بشر مانند یکدیگر بیانی کامل و رساتر از این بیان نیست، و بعد از بیان این عدم تفاوت تنها ملاک برتری را تقوا قرار داد. در آیه دیگری می فرماید عمل هیچ یک از زن و مرد در نزد خدا ضایع و باطل نمی گردد و عمل کسی به دیگری داده نمی شود کُلُّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةُ هر کسی در گرو دستاورد خویش است.(المدثر، (74) : 38)

    پس وقتی عمل هر یک از مرد وزن چه خوب و چه بد به حساب خود او نوشته می شود و هیچ فردیتی برای کسی جز باتقوا نیست و از مراحل تقوا اخلاق فاضله مانند ایمان با درجات مختلفش و عمل سودمند و عقل استوار و پخته واخلاق خوب و شکیبایی و بردباری است پس زنی که درجه ای از درجات بالای ایمان را دارد و یا سرشار از علماست و یا عقلی استوار و پخته دارد و یا سهم بشتری از فضائل اخلاقی را دارا می باشد ذاتاً گرامی تر و از حیث درجه برتر از مردی است که همتراز او نیست آن مرد هر که می خواهد باشد پس هیچ کرامت و فردیتی جز با تقوا او فضیلت نیست.

    اسلام میان زن و مرد از جهت تدبیر امور اجتماع با تصمیم گیری و کار تسااوی برقرار کرده است علتش این است که همان طور که مرد می خواهد زندگی کند زن نیز می خواهد زندگی کند. همان طور که مرد می تواند خودش در سرنوشت خویش تصمیم بگیرد و مستقلاً عمل کندو نتیجه عمل خود را مالک شود زن چنین حقی را دارد پس زن و مرد در آن چه که اسلام و قرآن آن را حق می داند برابرند.

    خداوند حق را با کلماتش برقرار می کند چیزی که هست خداوند در آفرینش زن دو خصلت قرار داده که به آن دو خصلت زن از مرد امتیاز پیدا می کند. یک: زن به منزله کشتزاری برای پیدایش نوع بشر قرار داده شده است تا نوع بشر در این صدف تکون یافته و نمو کند و به همین جهت لو احکام مخصوصی دارد و با همان احکام از مرد متمایز می شود. دو: خداوند خلقت زن را لطیف قرار داد شعور و احساس او را ظریف کرد همین دو خصوصیت یکی در جسم و دیگری در روح در وظایف اجتماعی واگذار شده به او تأثیر دارد.(کتاب زن در اسلام از علامه سید محمد حسین طباطبایی)

    در مقام سوژه، مستقل از مردان و هم چنین مستقل از نقش هایی که در نظام پدرسالارانه را برای آنها در نظر گرفته می شود تعریف می نماید.(کاستلز، 1380 : 286)

به نظر گیدنز هویت انسان در کنش متقابل با دیگران ایجاد می گردد و در جریان زندگی اجتماعی پیوسته تغییر می نماید. به اعتقاد او در جوامع سنتی فرد معمولاً به شکلی منفعلانه هویت می یابد واین انفعال تا اندازه زیادی از محدود و اندک بودن منابع هویت ساز ناشی می شود. اما فرآیند تجدد زمینه رهایی فرد از دایره تنگ نهادها و عوامل سنتی هویت ساز را فراهم آورده و طیف وسیعی از انتخاب ها و منابع را در اختیار قرار می دهد. گیدنز ویژگی اصلی هویت را بازتابی بودن آن می داند. بدین معنا از نظر او در عصر تجدد هویت شخصی چیزی نیست که به فرد تفویض شده باشد بلکه نتیجه فعالیت های بازتابی خود او است.

    از دیدگاه گیدنز زنان امروز دیگر بر اساس آن چه جامعه و فرهنگ وسرنوشت محتوم برای آنها تعیین کرده است زندگی نمی کنند. به بیان دیگر شناخت زنان از خود و هویت اجتماعی شان به صورت پروژه ای بازاندیشانه و بازتابی درآمده است.

    یکی دیگر از دیدگاه هایی که در چارچوب نظری این تحقیق از آن استفاده شده است رویکرد فمینیسم لیبرال می باشد. فمینیست های لیبرال نشان می دهند که تفاوت بین زنان و مردان ناشی از تفاوت در نوع تربیت دختر و پسر و همچنینی ناشی از تفاوت انتظارات جامعه از آنان و وجود اگوهای رفتاری وقوانین تبعیض آمیز است.(ابوت و والاس، 1380 : 288)

    فمینیست های لیبرال نسبت به پیش داوری ها و قضاوت های تبعیض آمیز علیه زنان و باورهای پذیرفته شده در خصوص تفاوت میان زن و مرد که نهایتاً زندگی اجتماعی متفاوتی را برای آنان رقم می زند، اعتراض دارند. آنان ارزش ویژه ای برای عرصه خصوصی زنان ائل نمی شوند و معتقدند که همین عرصه خصوصی رشته های بی پایانی از توقعات، وظایف خانه داری که بی اجر و خرد و بدون ارزش و اهمیت تلقی می شوند، مراقبت از کودکان و خدمت عاطفی، عملی وئ جنسی به مردانرا برای زنان در بر می گیرد.(ریترز، 1374 : 474)

    به طور کلی فمینیست های لیبرال تفاوت بین دو جنس را نتیجه نحوه جامعه پذیری جنسیتی دانسته و بر این اعتقادند که شیوه متفاوت برخورد با دختران و پسران از همان لحظه تولد باعث می شود که زنان نتوانند تواناییها و استعدادهایشان را به خوبی پرورش دهند. فمینیسم لیبرال راه های زندگی مردانه را ممتاز می داند به نظر خیلی ها برخورداری از حقوق مردان که فمینیست های لیبرال خواهان آن بودند که زنان می توانند مانند مردان شوند. سیمون دبوار اظهار داشت که زنان از روز زادن زن نیستند بلکه در گذر زمان زن می شوند.

    دبووار دلیل می آورد که در طول تاریخ زنان همیشه به عنوان انحراف و نابهنجاری شمرده شده اند در کتاب جنس دوم بووار می گوید که این طرز فکر با ادعای این که زنان در مقابل مردان (نابهنجاری) در مقابل (هنجار) و (منحرف) در مقابل (طبیعی) هستند، جلوی پیش رفت زنان را گرفته است. به عقیده وی برای آن که فمینیسم بتواند به جلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. در این صورت زنان درست به اندازه مردان قادر به پیشرفت هستند.

    ایم جمله معروف سیمون دوبوار که (ما زن زاده نشده ایم، بلکه زن می شویم) نشانگر تحمیل فرهنگ جامعه بر زنان و اهمیت تسلط فرهنگی آن بر علم و پیشرفت و توسعه انسان ها است.

     در کتاب جنس دوم بووار می گوید که این طرز فکر با ادعای این که زنان در مقابل مردان (ناهنجار) در مقابل (هنجار) و (منحرف) در مقابل (طبیعی) هستند، جلوی پیش رفت زنان را گرفته است. به عقیده وی برای آن که فمینیسم بتواند به جلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. در این صورت زنان درست به اندازه مردان قادر به پیشرفت هستند.

جلوی پیش رفت زنان را گرفته است. به عقیده وی برای آن که فمینیسم بتواند به جلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. در این صورت زنان درست به اندازه مردان قادر به پیشرفت هستند.

بوار مفهوم اگزیستانسیالیستی دیگری را درباره مردان به کار مسی برد و موجودیت مرد را مصداق دوزخ و برهم زننده فردیت و آزادی زن می داند. به عقیده وی آن چه زن را در قید بندگی دائمی نگه می دارد دو عامل عمده ازدواج و مادری است. وی نظام خانواده را به عنوان رکن مهم حیات اجتماعی و پرورش انسان ها به شدت رد می کند و ازدواج را عاملل رکود و بدبختی زنان می داند. وی تفاوت های بین زن و مرد را فاحش می داند با این حال زنان را به اعمال و رفتارهای مردانه دعوت کرده و معتقد به درونی کردن این امر است. سیمون دوبوتر نفوذ فرهنگ را در تفاوت جنسی برجسته کرده و با شناسایی علل و پیامدهای مختلف آن در جامعه تفاوت های جنسی را متأثر از فرهنگ جامعه می داند با این تفاوت که هیچ فردی زن زاده نمی شود بلکه بعدها زن می شود) (سیمون دوبوار در قالب ساخت گرایی اجتماعی تفاوت های جنسی را مطرح کرده و عقیده دارد که (تمدن، یک ملت است) و موجودی واسطه بین زن ومرد می باشد که با ساختارهای مشخص و معین یکی را زن و دیگری را مرد می نماید. دوبوار مأله ی ذهنیت را به این صورت مطرح می کند که «ذهن محدوده ای فارغ از جنسیت و الگوی جنسی است» وی معتقد است که زن مقوله ای کاملاً معین و تثبیت شده است و در عین حال مقوله ای فردی به حساب می آید که با مردان متفاوت است بهترین راه مقابله با این تفاوت به حداقل رساندن این تفاوت ها در ذهن است). بنابراین زنان را تشویق می کند که به شیوه ی مردان زندگی کنند و با شناخت فردیت خویش، خود را به یک زندگی آرمانی برسانند. دوبوار به زنان یک حس امکان پذیری و فاعلیت در زندگی، فکری – اجتماعسی را عرضه می کند به عبارت دیگر او راهکارهای نظری منحصر به فردی را درباره ی جایگاه زنان ارائه می دهد و را ه حل هایی را که تاکنون پیشنهاد شده است بسیار پیش پاافتاده تلقی می کند. او راهکارهایی نظیر دفاع برای افزایش تعداد زنان در مجلس یا در پست های کلیدی یا قائل شدن حق ارث و حق رأی برای آنها را بسیار ضعیف می شمارد و در مقابل، تغییر جنسیت ذهنی، بهترین راه موفقیت زنان می داند. دوبوار مردانگی را تأئید می کرد و خواستار این بود که زنان ذهنیت خود را مانند مردان نمایند تا موفق شوند دیگر جنس خواهی را به عنوان مشکل قطعی و نهایی عمل جنسی تأئید می کرد. جلوی پیش رفت زنان را گرفته است. به عقیده وی برای آن که فمینیسم بتواند به جلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. در این صورت زنان درست به اندازه مردان قادر به پیشرفت هستند.

    بوار صفات نارات و بدبخت را به زنان نسبت می دهد این صفات منفی از سوی سیمون دوبوار نشان از نگاه فرودست وی به زنان است او با قلم خود به زنان توهین نموده است لذا یکی از دلایلی که فمینیسم ها به فمینیسم بودن دوبوار شک می کنند در همین طرز نوشتار وی می باشد. سیمون دوبوار مفاهیمی را در مورد زنان اعلام می کند که قادر به عملیاتی کردن آن نیست. او تفکیک جنسیت را خطای جامعه می داند ولی خود خطای فاحش تری مرتکب می شود و می خواهد زنان مردانه تفکر کنند و عمل نمایند تا جایگاهی مشابه مردان در جامعه به دست آورند اما در مقابل این سؤال که زنان در چه جایگاهی و به چه قیمتی و در چه نقش هایی می توانند موفق شوند پاسخی ندارد و نهایتاً بیام می کند که زنان هیچ گروه خاصی نیستند، وی عاجز از این است که بگوید پسچه هستند.

تحلیل تطبیقی تئوری مارکی و سیمون دوبوار

مارکس

سیمون دوبوار

تضاد طبقاتی وجود دارد

تضاد جنسیتی وجود دارد

نابرابری به خاطر وجود اختلاف بین طبقات است

نابرابری دارای مراتب درجه اول و دوم است

دو طبقه در مقاب هم هستند که تفاوتی با هم ندارند

در جامعه زنان به صورت جنس دوم (فرودست) می باشند

ضرورت مبارزه طبقاتی و جمعی

ضرورت مبارزه فرهنگی با فرهنگ های تحمیلی

حاکمیت اقتصاد و نابرابر

تولید نابرابری از سوی فرهنگ

حاکمیت اقتصاد نابرابر

گسیختگی بین جنس زن و مرد

همبستگی درونی طبقاتی

ضرورت از خود بیگانگی زنان و تغییر ذهنیت زنانه به مردانه جهت کسب موفقیت

از خود بیگانگی

زنان هیچ طبقه ای نیستند

آگاهی طبقاتی

تغییر تعادلی، تغییر فرهنگی

تغییر ساختی و انقلاب

 

    تئوری دوم سیمون دوبوار تئوری دیگری است که دیگری یعنی متقدم کردن و اولیت دادن به جنس خود در ابعاد حقوق، مدهب و نسل و . . .  بعد از این که یک ذهنیت آزاد و مستقل برای فرد به وجود آمد باید (بودن)  و (داشتن رابطه) را تمرین کرد و نشان داد که او دیگری یا سایر است نه مثل دیگران و نه کمتر یا بیشتر بلکه او خودش است با تمام ماهیت وجودی مربوط به خودش.

    چودورو(1978) می گوید هویت جنسی از پویایی روابط درونی در خانواده ساخته می شود. وی به نقش سازنده ارتباط با مادر که کمابیش در همه جوامع  نگهدارنده اولیه کودک است اشاره کرده و می گوید «کودک خستین حس شدید عشق یا نفرت خود را در رابطه با مادر می شناسد. » دختران این عشق و نفرت را با کسی از جنس خود تجربه می کنند در حالی که پسران این تجربه را با کسی از جنس مخالف به دست می آوردند. از این رو رشد پسران با قطع و جدایی رو به روست. پسر باید خود را از مادر جدا کند در حالیکه دختران در رابطه با مادر ساخته می شوند. به این سبب چودورو می گوید: (نفس بنیادین زنانه با جهان پیوستگی دارد و نفس بنیادین مردانه در جدایی است)

    پیوسته  و جدا از واژه های کلیدی چودورو هستند. از این رو وی بر این باور است که شخصیت دختران درست برخلاف نظریه فروید بر پایه ارتباط و یکدلی (در وهله نخست با مادر) تکامل می یابد و این ارتباط برای آنان امتیازی است، نه مانع و جلو دارنده، اما شخصیت و حس مردانگی پسران از جدایی و فردیت زاده می شود.

    کارول گیلیان (1986) نظریه چودورو را می پذیرد اما نهایت با آن مدل های رشد و تکامل انسانی که وی را به سوی (فرد خودمختار) به عبارتی (مرد) خواهد برد سوق می دهد مخالف است و می گوید آنچه هویت و شخصیت انسانها را می سازد حفظ فردیت در ارتباط با دیگران و حفظ استقلال در وابستگی به دیگران است در این روند است که زن نیز می تواند هم خود و هم دیگران را تتوانمد کند و به نیازهای دیگران بی آن که خود را فدا کند پاسخ بگوید.

    جودیت باتلر (1990) گفته است: (زن بودن نمایشی فرهنگی است). به عبارت دیگر کسی زن نیست، بلکه در بعد فرهنگی ویژه ی خود نقش زن را ایفا می کند. جنسیت عامل پایداری که اعمال گوناگون از آن صادر می شوند، نیست بلکه جنسیت هویتی است که در گذر زمان و با ظرافت از تکرار برخی اعمال به شیوه ویژه ای ساخته و پرداخته می شوند، آنچه آثار ججنسیت می پنداریم، بهدنبال جهت گیری ویژه ای در رفتارهای جسمانی ظاهر می شود، ژست ها، حرکات و شیوه های گوناگون برخورد است که جنسیت دیگران را از دید دیگران مشخص می کند این که واقعیت جنسی ازانجام اعمال پذیرفته اجتماعی ناشی می شود به آن معناست که همان پندار ما از مردانگی واقعی و پایدار نیز بخشی از تدبیری است که شخصیت نمایشی نهفته در جنسیت را پنهان سازد.

چارچوب نظری

در تحقیق حاضر تئوری آنتونی گیدنز و همچنین نظریات (هویت) جنکینز و جامعه شناس معاصر استفاده شده است. از نظر گیدنز هویت عبارت است از: خود شخص آن طوری که شخص از خودش تعریف می کند به نظر گیدنز هویت انسان در کنش متقابل با دیگران ایجاد می گردد و در جریان زندگی پیوسته تغییر می کند هیچ کس دارای هویت ثابتی نیست هویت سیال و همواره در حال ایجاد شدن و عوض شدن است.

    به دلیل پویایی جوامع امروزی حق انتخاب و تنوع انتخاب افراد بیشتر است و هم چنین تنوع مراجع در ساخت هویت شخصی افراد خیلی مؤثر است. بازتابندگی خود در جوامع امروزی آن قدر زیاد است که حتی جسم افراد تحت تأثیر بازتابندگی خود است. به نظر گیدنز شرط اساسی تدارک هویت شخصی، استقرار (اعتماد بنیادین) است هویت شخصی را نمی توان بر حسب ماندگاریش در زمان مورد توجه قرار داد بلکه هویت بر خلاف خود به عنوان پدیده ای عام مستلزم آگاهی بازتابی است.

    هویت در واقع همان چیزی است که فرد به آن آگاهی دارد به عبارت دیگر هویت شخصی چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنش های اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد بلکه چیزی است که فرد باید آن را به طور مداوم ایجاد کند در فعالیت های بازتابی خود مورد حمایت و پشتیبانی قرار دهد هویت شخصی در حقیقت همان خود است که شخص آن را به عنوان بازتابی از زندگی اش می پذیرد. هویت یعنی تداوم فرد و هویت شخصی را می توان بازتاب تعبیری که شخص از این تداومم دارد عنوان کرد. گیدنز هم چنین بین هویت واقعی و هویتی که فرد از خود نشان می دهد تفاوت قائل می شود.

    وی همچنین اصطلاح دیگری را تحت عنوان (نظام امنیت هستی شناسی) مطرح می کند به این معنی که (نیروی اساسی اغلب کنش ها در جامعه جدید) مجموعه ناآگاهانه برای کسب احساس اعتماد در کنش متقابل با دیگران است به نظر وی یکی از نیروهای پراکنده و موتور حرکتی کنش نیاز به رسیدن به امنیت هستی شناختی (یا حس اعتماد) است چون انسان ها میل دارند در روابط اجتماعی از میزان اضطراب خود بکاهند این فرآیند ناآگاهانه قبل از مکانیزم زبان آموزی و آگاهی قطعی به وجود می آید و منشأ کنش است و به همین دلیل سیال و پویاست.

    به نظر گیدنز نظام هستی شناختی باید در زمان استرار پیدا کند و عوامل استقرار آن از طریق: الف: عادی شدن تماس ها با دیگران. ب: تفسیر موفقیت آمیز از کنش ها بر حسب ذخیره معرفتی افراد. ج: توانایی عقلانی کردن امور. گیدنز معتقد است هویت شخصی را باید خلق کرد و تریباً به طور مداوم آن را با توجه به تجربیات متناقض زندگی روزمره و گرایش های تطمیع کننده نهادهای امروزین مورد تنظیم و تجربه قرار دارد.(گیدنز، 1387 : 15)   

    وی معتقد است که در جهان جدید دایره انتخاب افراد بسیار وسیع شده است و به همین دلیل هویت های متفاوتی وجود داارد. هر چه وضع و حال جامعه و محیطی که فرد در آن به سر می برد به جامعه سنتی نزدیک تر باشد شیوه زندگی او بیشتر با هسته واقعی هویت شخصی اش سر و کار دارد اما در دنیای متجدد کنونی با امکانات گوناگون برای انتخاب سبک زندگی برنامه ریزی های استراتژیکی برای زندگی کردن وجود دارد.(گیدنز، 1378 : 81، 120 - 125)

    از نظر جنکینز هویت اجتماعی درک ما از این مطلب است که چه کسی هستیم و دیگران کیستند و از طرفی درک دیگران از خودشان و افراد دیگر چیست.(جنکینز، 1381 : 8 - 7) دیدگاهی که جنکینز برای فهم هویت اجتماعی عرضه می کند و یا دیالکتیک هویت ها و دیالکتیک فرد و جامعه است که هویت فردی بر تفاوت و هویت جمعی بر تشابه تأکید دارد هویت فردی در خویشتنی تجسم یافته و جدا از دیگران بی معناست.(جنکینز، 1381 : 30)

    جنکینز معتقد است افراد به ویژه زنان نقش های اجتماعی متعددی را بر عهده دارند که تابع عضویت آنها در نهادها و گروه های گوناگون است و هر کدام وجهی از هویت آنها را می سازند اما برخی از این نقش ها و هویتها اعتبار و اهمیت بیشتری برای آنها دارد. هویت اجتماعی مسلط همان است که ارزش و اهمیت بیشتری برای فرد دارد و غالب اوقات فرد خود را با آن تعریف می کند.(جنکینز، 1381 : 102)

    حنکینز بر این عقیده است که هویت شخصی هویتی اولیه و بنیادی و الگویی برای فهم همه هویت های بعدی است جنسیت مهم ترین عاملی است که به تجربه فرد سامان می دهد و آن را در خویشتن ادغام می کند جنسیت پیش از آن که اصلی مربوط به شکل بندی گروه باشد یک هویت جمعی مربوط به رده بندی است به این ترتیب جنسیت از خویشاوندان و یا تعلق قومی که در وهله اول نوعی و بنا به تعریف از اصو شناسایی گروه هستند متمایز است همه جوامع انسانی و هم دیدگاه های فرهنگی جهان به شدت از لحاظ جنسی ساختار یافته اند و این امر موضوعی جمعی است جنسیت یکی از رایج ترین اصول طبقه بندی و احتمالاً فراگیرترین این اصول است.(جنکینز، 1381 : 102)

   

 

بررسی میزان تاثیر سرمایه اجتماعی بر کیفیت زندگی ( در بین پرسنل بیمارستان امیرالم

0
0

چکیده

آنچه که در این پژوهش گردآوری شده است پژوهشی علمی به منظور بررسی میزان تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم سرمایه اجتماعی بر کیفیت زندگی(پرسنل بیمارستان امیرالمؤمنین (ع) شهر اراک) میباشد.

تحقیق فوق در نظر دارد با استفاده از مباحث نظری و اطلاعات تجربی از پیش به دست آمده به بررسی میزان تأثیر سرمایه اجتماعی بر سطح کیفیت زندگی جامعه آماری مورد نظر بپردازد.

در این زمینه با کاربرد روش پیمایشی سعی شده است که اطلاعات مورد نیاز با توجه به اهداف و فرضیه های تحقیق جمع آوری شود. در این مطالعه سعی شده است تا با استفاده از یک دیدگاه تلفیقی از صاحب نظران این حوزه از جمله بوردیو، کلمن، فوکویاما و دیگر صاحب نظران این بخش، ابعاد و جوانب تأثیرات سرمایه اجتماعی بر کیفیت زندگی  کارکنان بیمارستان امیرالمؤمنین مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد.

در فصل اول«کلیات و مقدمات» شامل ایده و پرسش آغازین، زمینۀ تحقیق، بیان مسئله آورده شده و پس از بر شمردن اهداف کلی و اهداف ویژه به ضرورت و اهمیت موضوع اشاره گردیده است. فصل دوم رساله فوق به طرح نظری مسئله تحقیق در دو بخش پیشینه تحقیق و ادبیات تحقیق و مبانی نظری تحقیق اشاره دارد. در قسمت اول این بخش به برخی تحقیقات داخلی و خارجی اشاره شده و در بخش دیگر ضمن گزینش مناسب ترین نظریات مرتبط با موضوع تحقیق به تبیین و تلفیق چارچوب و رسم الگوی نظری با الهام از آراء و نظریات اندیشمندان مطرح شده قبل مبادرت ورزیده و آنگاه با توجه به این چارچوب نظری به طرح سؤالات و فرموله کردن فرضیه ها پرداخته شده است.

فصل سوم این پژوهش نیز ناظر بر «روش شناسی تحقیق» بوده بر محور تحلیل روش و تکنیک و آزمون های آماری استوار گردیده است. بر اساس ماهیت متغیرها، روش پیمایشی به عنوان روش اصلی و روش تاریخی به عنوان روش تکمیلی در نظر گرفته شده است که به تناسب این روش های تحقیق از تکنیک پرسشنامه بهره گرفته شده است و جهت تکمیل ابزار تحقیق به فن کتابخانه ای نیز روی آورده شده است. در بخش دیگری از این فصل به آزمون های آماری هماهنگ جهت پردازش و آنالیز داده ها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی استفاده شده است. در بخش پایانی فصل سوم نیز به قلمرو جامعۀ آماری مورد نظر پرداخته شده است.

 فصل چهارم به چگونگی جمع آوری داده ها و تجزیه و تحلیل آنها دلالت دارد.در این فصل با توجه به جداول، نمودارها و شاخصه های ضریب همبستگی پیرسون محاسبات لازم جهت تعیین میزان ارتباط متغیرها با متغیر اصلی «کیفیت زندگی» به وسیله تحلیل رگرسیون خطی صورت گرفته است. و نتایج زیر حاصل شد:

1-بین اعتماد بین فردی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد .2-بین اعتماد تعمیم یافته و کیفیت زندگی رابطه ای وجود ندارد. 3-بین اعتماد به نهادها و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.4- بین مشارکت رسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.5- بین مشارکت غیر رسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.6- بین مشارکت مدنی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.7-بین حمایت عاطفی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.8- بین حمایت اقتصادی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.9- بین حمایت دولتی و کیفیت زندگی رابطه وجود ندارد.

فصل پنجم نیز به استنتاج اختصاص دارد. به طوری که در این فصل ضمن بیان اجمالی از فرایند مطالعه به نتایج و محدودیت ها و تنگناها نیز پرداخته شده و نهایت با بیان پیشنهادها و برخی راهکارهای راهبردی در این فصل ، این رساله نیز سامان می یابد.

1-1مقدمه

مفهوم«سرمایه اجتماعی»(Social Capital) در دهه های گذشته بحث ها و جدل های بسیاری را در علوم اجتماعی- و به ویژه در جامعه شناسی، پدید آورده است. گروهی از جامعه شناسان و دیگر اندیشمندان آمریکایی و اروپایی و برخی از نویسندگان ایرانی بر این باورند که مفهوم«سرمایه اجتماعی» هم می تواند، جامعه شناسان را در بررسی علمی نابسامانی های جامعۀ امروز یاری رساند و هم قادر است همانند«شاه کلیدی» در دست سیاست گذاران و مدیران اجرایی جامعه، زمینۀ مبارزۀ درست با این نابسامانهای را فراهم آورد. در باور این گروه از جامعه شناسان و پژوهشگران علوم اجتماعی ریشه همه – یا دست کم- بسیاری از نابسامانی ها یا ناهنجاریهای جامعۀ امروز در کمبود یا نبود سرمایه اجتماعی نهفته است.

استقبال کم نظیر از این مفهوم در حوزه های گوناگون علوم اجتماعی مانند جامعه شناسی(Bordieu; 1983; Coleman 1988)، علوم سیاسی (Putnam 1993; Fakuyma 1999) و اقتصاد (Collier 1998; paldam & Sernden 1999) سبب شده است تا در دو دهه گذشته بخش مهمی از ادبیاتی که در این چند حوزه تولید شده به بررسی کم و کیف سرمایه اجتماعی در جامعه های صنعتی امروز اختصاص یابد. در این میان رویدادهای اجتماعی مهم دهه های گذشته مانند:فروپاشی نهاد خانواده و ناپایدارشدن روابط اجتماعی در آمریکا و اروپا، کاهش میزان همبستگی اجتماعی در کلان شهرهای جهان و از رونق افتادن فعالیت های اقتصادی در برخی از ناحیه های کلان شهرها، گسترش ناهنجاری های رفتاری در میان جوانان و نوجوانان و ناامنی در مدرسه های آمریکایی و انگلیسی و ... و نیز فراز و نشیب ها و پیچیدگی هایی که در اجرای سیاست همگرایی میان اعضای اتحادیه اروپا به ویژه پس از به گردش درآمدن پول واحد اروپایی «یورو» پدید آمد(conscise projects2000-2003) همگی زمینه های لازم برای نظریه پردازی دربارۀ این مفهوم را فراهم آورد و سبب شد تا انبوهی از کتابها، مقاله ها، گزارش ها و ...«سرمایه اجتماعی» را به مفهومی«اسطوره ای» بدل سازد(Dcfilippis, 2001) سازمان جهانی بهداشت نیز کیفیت زندگی را احساس فرد از وضعیت زندگی خود در قالب نظام ارزشی و فرهنگی و بر پایه ی آرمان ها، انتظارات، استانداردها و علایق فرد تعریف کرده است که دارای حیطه های جسمی، روانی، سطح استقلال، ارتباطات اجتماعی، محیطی و عقاید شخصی می باشد.

ویژگی مفهوم کیفیت زندگی آن است که بتواند شامل تمام کیفیات (مفاهیم) جامعه شناختی شود. یعنی گسترده بزرگی از مفاهیم جامعه شناسی می تواند در چتر کیفیت زندگی قرار بگیرد. اما وجه مهم این مفهوم آن است که معمولاً برای بررسی عملکرد و نتایج سیاست ها و برنامه ها مورد استفاده قرار می گیرد.(اسچیوسلروفیشر، 129:1985) به همین خاطر معمولاً در هر زمینه بنابر انتظارات سیاستگذاران و مجریان برنامه های اجتماعی تعریف می شود. برخی مؤلفان کیفیت زندگی را تنها احساس کلی خوشبختی دانسته اند(میلبراث36:1978).

در این پژوهش می کوشیم چگونگی تأثیرگذاری جنبه های ساختاری(نقش ها، قواعد، شبکه ها، شیوه ها و رسوم) و شناختی(هنجارها، ارزش ها، اعتماد، انسجام، معامله متقابل، نگرش ها و باورها) سرمایه اجتماعی و همچنین متغیرهای زمینه ای بر رضایت کیفیت زندگی در بین پرسنل بیمارستان امیرالمؤمنین(ع) شهر اراک مورد بررسی قرار دهیم.

2-1ایده آغازین

اصطلاح سرمایه اجتماعی در سه دهه گذشته موضوع بررسی های بسیاری در علوم اجتماعی و بویژه در جامعه شناسی بوده است. این اصطلاح توانست در کمتر از دو دهه ادبیات بسیار گسترده ای را به خود اختصاص دهد و به مفهوم کمابیش اسطوره ای تبدیل شود. مفهوم سرمایه اجتماعی می تواند جامعه شناسان را در بررسی علمی نابسامانی های جامعه امروز یاری رساند و هم قادر است همانند شاه کلیدی در دست سیاستگذاران و مدیران اجرایی جامعه، زمینه مبارزه درست با این نابسامانیها را فراهم آورد و باعث بالا رفتن سطح کیفیت زندگی افراد جامعه شود. در این پژوهش ایده آغازین در ذهن پژوهشگر چنین بوده است که عوامل اصلی سرمایه اجتماعی نقش مهمتر و پر رنگتری در بالا بردن سطح کیفیت زندگی افراد جامعه خواهد داشت.

3-1پرسش آغازین

از دیدگاه بزرگان جامعه شناسی به ویژه «ریمون بودون» و «آلن توون» و«پی یر بوردیو» موضوع تحقیق الزاماً باید در قالب پرسش آغازین و هر چه صریحتر و روشن تر بیان شود.«کرلینجر» نیز معتقد است مسائلی که ابتدا به صورت سؤالی مطرح شوند قابلیت تجزیه و تحلیل و تبیین علمی بیشتری خواهند داشت(کرلینجر، 42:1377) بر این اساس ضمن بررسی و شناخت اهمیت و ابعاد پدیدۀ سرمایۀ اجتماعی و کیفیت زندگی این سؤال پیش می آید که چگونه سرمایۀ اجتماعی بر ارتقاء یا تنزل سطح کیفیت زندگی افراد جامعه تأثیر می گذارد؟

4-1تاریخچه مطالعاتی

اصطلاح سرمایه اجتماعی را نخستین بار در سال 1916 توسط هانی فان مطرح شد که بر جنبه کار خیر، دلسوزی متقابل ورابطه اجتماعی تاکید داشت. اگرچه پیش از آن و در قرن نوزدهم، این مفهوم به صورت غیر مستقیم از سوی کارل مارکس طرح شده بود. پس از هانیفان، به مدت نزدیک به نیم قرن، اثر قابل توجه ای در اینباره منتشر نشد تا این مفهوم در اثر کلاسیک "جین جاکوب"[1] (1961) با عنوان «مرگ و زندگی در شهرهای بزرگ آمریکایی»[2]مجدداً به کار گرفته شد. وی در این کتاب توضیح داده است که شبکه های اجتماعی فشرده در حومه ی قدیمی و مختلط شهری، صورتی از سرمایه ای اجتماعی را تشکیل می دهند و در زمینه حفظ نظافت، نداشتن جرم و جنایت خیابانی و بهبود کیفیت زندگی در مقایسه با عوامل نهادهای رسمی مانند نیروی حفاظتی محیط و نیروی انتظامی، مسئولیت بیشتری از خود نشان می دهند. "گلن لوری"[3]اقتصاددان همچون "ایوان لایت"[4]جامعه شناس، اصطلاح سرمایه اجتماعی را در دهه 1970 برای توصیف مشکل توسعه اقتصاد درون شهری به کار برد. در اقتصاد گویا اولین بار"پیر بوردیو"[5]از این عنوان استفاده کرده است ولی اولین نظریه ها را "کلمن"[6]و "پاتنام"[7]ارائه داده اند.

گرچه مفهوم کیفیت زندگی از اواخر قرن بیستم مورد توجه جامعه شناسان قرار گرفته است، اما ریشه های آن در جامعه شناسی را می توان تا اواسط قرن بیستم پی گرفت. در جامعه شناسی اولین اثر مهم درباره کیفیت زندگی از آگبرن(1946) می باشد که دربارۀ حیات روستایی در ایالات متحده نوشته شده است. در دهۀ 1960 هنگامی که جامعه شناسان علیه چیرگی شاخص های اقتصادی واکنش نشان دادند، مفهوم کیفیت زندگی در پژوهش های اجتماعی اهمیت یافت اما آن هنگام تمام شاخص های کیفیت زندگی، عینی بودند. در دهۀ 1970 شاخص های ذهنی هم برای سنجش کیفیت زندگی اضافه شدند، اولین بار کمپل و همکاران در اثر خود در سال 1976 به شاخص های ذهنی و روان شناختی کیفیت زندگی در سطح ملی و بین المللی می پردازند. در ایالات متحده آمریکا از دهه 1960 انستیتو تحقیقات اجتماعی در میشیگان و مرکز نظرسنجی شیکاگو کیفیت زندگی را می سنجد و از سال 1995 با تأسیس انجمن بین المللی پژوهش های کیفیت زندگی، سنجش این مفهوم به خوبی نهادینه شده است.(فیلپس، 2006). توجه به مفهوم کیفیت زندگی در مجامع علمی و نیز در میان سیاست گذاران روبه فزونی است و این مفهوم در بسیاری از حوزه های علوم اجتماعی و بهداشتی مورد استفاده قرار می گیرد. به واقع می توان گفت که کیفیت زندگی مفهومی بین رشته ای در علوم اجتماعی است.

سرمایه اجتماعی در ایران

طی سالیان اخیر بحث سرمایه اجتماعی در ایران نیز مورد توجه بسیاری از محققان و نظریه پردازان قرار گرفته و در پی آن، بسیاری از کارهای نظری و تجربی نیز صورت گرفته است. آنچه از میان این آثار و نتایج منتشر شده آنها می توان استخراج کرد، چند حکم کلی است. اول اینکه سرمایه اجتماعی در ایران به صورت عمومی پایین است. دوم اینکه سرمایه اجتماعی درون گروهی بیش از سرمایه اجتماعی بین گروهی در ایران فعال است و البته سرمایه اجتماعی درون گروهی نیز بیش از پیش در حال فرسایش و تقلیل است(شارع پور، 101:1380 و تاجبخش 158:1382).

در پی این مباحث، تحقیقات تجربی نیز تا حددی میزان نازل سرمایه اجتماعی در ایران را نشان می دهد. این تحقیقات به تأسی از موارد مشابه خارجی صورت گرفته و هر یک به میزان و در سطحی به رابطه سرمایه اجتماعی و مسائل اجتماعی دیگر می پردازند. به عنوان نمونه تحقیقاتی صورت گرفته است که رابطه سرمایه اجتماعی را با رفاه بهزیستی، توسعه و رشد اقتصادی سنجیده است و در نهایت از ارتباط معنادار بین این دو خبر داده اند(بعنوان مثال نگاه کنید به غفاری، 1383 و 1385).

میرطاهر موسوی و همکاران(1386) میزان سرمایه اجتماعی را در استان های مختلف کشور و رتبه های آن ها را در یک تحقیق پیمایشی تعیین کرده اند. صرف نظر از قضاوت در باره اعتبار شاخص ها، اگر این رتبه ها را بر اساس درجه توسعه یافتگی استان های مختلف مورد مطالعات قرار دهیم، نتایج قابل توجهی بدست می آید. طبق مطالعات صورت گرفته استان های کشور از لحاظ شاخص های توسعه به پنج دسته به شرح زیر تقسیم می شوند(موسایی و دیگران، 1387).

دسته اول، استان های کاملاً توسعه یافته شامل: تهران، خراسان، اصفهان، کرمان، فارس و یزد

دسته دوم، استان های توسعه یافته شامل: قم، مرکزی و آذربایجان شرقی

دسته سوم، استان های در حال توسعه شامل: هرمزگان، چهارمحال و بختیاری، قزوین، مازندران، گیلان، گلستان، آذربایجان غربی، همدان، خوزستان و سمنان

دسته چهارم، استان های توسعه نیافته شامل: اردبیل، لرستان، کردستان، بوشهر و سیستان وبلوچستان.

دسته پنجم، استان های کاملاً توسعه نیافته شامل: کهکیلویه و بویر احمد و ایلام.

سرمایه اجتماعی دارای بالاترین رتبه بوده در حالی که دسته اول دارای کمترین میزان سرمایه اجتماعی است. دو دسته دیگر نیز در رتبه وسط قرار دارند. به زبان ساده تر با ادغام گروه چهارم و پنجم رابطه معکوسی بین درجه توسعه یافتگی و سرمایه اجتماعی وجود دارد و این مطلب به این دلیل است برنامه های توسعه در ایران به احتمال قوی در پنجاه سال اخیر سرمایه های اجتماعی گذشته را دچار فرسایش کرده، بدون این که بتواند سرمایه اجتماعی از نوع جدید را جایگزین آن سازد.

به هر حال به نظر می رسد بررسی های تجربی در ایران همچون تحقیقات سایر کشورها نشان داده است که نوع برون گروهی سرمایه اجتماعی یا همان سرمایه اجتماعی متصل کننده، عامل مثبت است و نوع درون گروهی سرمایه اجتماعی یا همان سرمایه اجتماعی پیوند دهنده تا حد زیادی به صورت منفی و بازدارنده عمل می کند. اما با تکیه بر نظریه همیاری نباید فراموش کرد که آنچه در این میان اهمیت دارد، ذکر این نکته است که درباره ایران نیز نمی توان مستقل از سایر کشورها، نظریه پردازی کرد. به بیان دیگر، اگر به بررسی رابطه سرمایه اجتماعی با توسعه و رشد اقتصادی می پردازیم، نباید فراموش کنیم که این رابطه، بیش از هر چیز در زمینه اجتماعی و تاریخی یک جامعه معنا می یابد و هرگز رابطه ای علی و ضروری نبوده و نیست و از آن مهمتر اینکه، به هر حال سرمایه اجتماعی وجوه، ابعاد و شاخص های گوناگونی دارد که دفاع از رابطه بین تمامی آنها با توسعه اقتصادی چندان بدیهی به نظر نمی رسد. پس باید دید و سنجید که بین کدام یک از ابعاد، وجوه و شاخص های سرمایه اجتماعی با مفهوم مورد نظر رابطه وجود دارد. اکنون با مباحثی که مطرح شد، می دانیم که سرمایه اجتماعی در یک زمان و مکان خاص به گونه ای عمل می کند که الزاماً در زمان و یا مکان دیگر نمی توان پیش بینی کرد که همان گونه عمل نماید.

ضمن اینکه الزاماً و همواره تأثیر سرمایه اجتماعی، مثلاً بر رفاه اجتماعی و توسعه و رشد اقتصادی مثبت نیست. پس درباره پژوهش های جاری در باب سرمایه اجتماعی باید کارهای نظری و تجربی تازه ای انجام پذیرد تا فرضیات موجود، اثبات یا رد شود. ضمن اینکه، برای هر کار تجربی ای که صورت می گیرد، نیاز مبرم به یک بانک اطلاعاتی قوی و مستند است، امری که متأسفانه در ایران هرگز مورد توجه نهادهای مسئول قرار نگرفته و عزمی هم برای ایجاد چنین بانکی وجود ندارد.

5-1 بیان مسئله

در سال های اخیر سرمایه اجتماعی به عنوان یک مفهوم بسیار مرسوم و مورد بحث وجدل به صورت شعار روز سیاستمداران ونخبگان دانشگاهی درآمده است. سرمایه اجتماعی مفهومی چند بعدی در علوم اجتماعی و تاثیر گذار بر بسیاری از حوزه های جامعه است ودر ادبیات مرتبط با توسعه نیز جایگاهی ویژه یافته است ،به گونه ای که برخی آن را حلقه ی مفقوده ی توسعه میدانند.

توجه جدی به مفهوم سرمایه اجتماعی به دهه1960 میلادی وجنبش های اجتماعی مانند  فمنیسم و برابری خواهی سیاهان باز میگردد.(توکوپل،1347 و دورکیم،1381)

سرمایه دارایی است که می توان از آن برای دستیابی به منابع مطلوب استفاده کرد و همچنین آن را سرمایه گذاری کرد تا خود را افزایش دهد. پیربوردیو جامعه شناس مارکسیستی در جستجوی منابع طبقه مسلط برای باز تولید فرادستی خود چهار نوع سرمایه را نام برده است:

1-سرمایه مادی 2- سرمایه فرهنگی 3- سرمایه اجتماعی 4- سرمایه نمادی یاانسانی(بوردیو و واکوانت،1992: 119)

سرمایه اجتماعی مجموعه هنجارهای موجود در سیستم های اجتماعی است که موجب ارتقای سطح همکاری اعضای آن جامعه گردیده و موجب پایین آمدن سطح هزینه های تبادلات و ارتباطات می گردد، یعنی سرمایه اجتماعی به عنوان توانایی افراد برای کار با یکدیگر در جهت اهداف عمومی در گروه ها و سازمان ها تعریف میشود.(فوکویاما، 1999)

از نظر پاتنام منظور از سرمایه اجتماعی وجوه گوناگون سازمان های اجتماعی نظیر اعتماد، هنجارها وشبکه هاست که می توانند با ایجاد و تسهیل امکانات هماهنگ، کاریی جامعه را بهتر کنند (ازکیا و غفاری،1383 :278)سرمایه اجتماعی را می توان حاصل پدیده های ذیل در یک سیستم اجتماعی دانست:اعتماد متقابل،تعامل اجتماعی متقابل، گروه های اجتماعی، مشارکت اجتماعی، هویت اجتماعی و گروهی، احساس وجود تصویری مشترک از آینده، کار گروهی و انسجام اجتماعی.(فلورا، 1999: 240)

در میان انواع سرمایه ها، سرمایه اجتماعی ویژگیهای خاصی دارد:

اولا تنها سرمایه ای است که رابطه ای است و در ضمن رابطه اجتماعی بوجود می آید،

 دوم آنکه مانند برخی دیگر از انواع سرمایه به طور کامل انتفال پذیر نیست،

ویژگی مهمتر آنکه سرمایه اجتماعی فرد رابطه روشنی با جایگاه او در شبکه اجتماعی جامعه دارد. حال همین جایگاه فرد است که میزان بهره او از کیفیتهای زندگی را مشخص می سازد.

سرمایه اجتماعی هر جامعه ناشی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی موجود است. در واقع سرمایه اجتماعی یکی از شاخص های مهم وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه است.

 سرمایه اجتماعی شامل شبکه ها وهنجارها واعتماد اجتماعی که جزء زندگی اجتماعی هستند، شهروندان ومشارکت کنندگان را قادر می سازد تا برای رسیدن به اهداف مشترک با یکدیگر  همکاری می نمایند. مشارکت بیشتر مردم در نهادهای اجتماعی وعدم وجود موانع مشارکت مدنی نقش موثری در افزایش سرمایه اجتماعی دارد و افزایش سرمایه اجتماعی نقش مهمی در مشارکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خواهد داشت.

وجود سرمایه اجتماعی کلید استقرار جامعه مدنی و حیات شهروندی و فقدان سرمایه اجتماعی مانع اساسی بر تاسیس و استقرار آن است. جوامع دارای این نوع سرمایه بستری مناسب برای شکل گیری جامعه مدنی توانمند، پاسخگو و کار آمد فراهم می سازند. اما درمقابل، تهی شدن یک جامعه از سرمایه اجتماعی به ناکار آمدی بسیاری از سیاست ها و طرح های پیشنهادی در حوزه برنامه ریزی منجر می شود.

سرمایه اجتماعی در جامعه ای تابعی از موجودی فضیلت های اخلاقی آن جامعه است و با همه سطوح کلان (دولت ها و نهادهای حکومتی) میانه(حکومت هابی محلی، سازمان ها و نهادهای مدنی ) وفرد (رفتار فردی ) ارتباط دارد . ( حاجی پور ، 1385 :57)

لیندستروم معتقد است که سرمایه اجتماعی هم در کاهش رفتارهای خطرآفرین برای تندرستی و همچنین در رویارویی با نابرابرهای اقتصادی – اجتماعی و چنین رفتارهایی سودمند است .(لیندستروم،2002))

ویلکینسون نیز دریافته است که سرمایه اجتماعی با میزان جرائم خشونت آمیز نسبت معکوس دارد، یعنی هر اندازه میزان سرمایه اجتماعی پایین تر باشد جرایم خشونت آمیز بیشتر است وبالعکس)ویلکینسون، 1998 : 102)

دیگر متغیر اصلی در این پژوهش کیفیت زندگی می باشد که به عنوان یک متغیر وابسته در نظر گرفته شده است تا به بررسی میزان تاثیر سرمایه اجتماععی بر آن بپردازیم.

برخی مولفان کیفیت زندگی را تنها احساس خوشبختی دانسته اند.

سازمان بهداشت جهانی نیز کیفیت زندگی را بهزیستی در حوزه های اجتماعی و روانی و فیزیکی میداند و آن را چنین تعریف  می کند:کیفیت زندگی ادراک فرد از موقعیت زندگی خود در چارچوب نظام های فرهنگی و ارزشی است که در آن زندگی می کند و با اهداف و معیارها و دغدغه های او رابطه دارد.

بنابر توضیحات فوق روشن است که مفهوم سرمایه اجتماعی پدیده ای است اجتماعی (social )  است که خصلت جمعی (issue) دارد و بی توجهی به آن  در دهه های گذشته در برخی کشورهای جهان دیده شده است که از جمله به فروپاشی نهاد خانواده، ناپایدار شدن روابط اجتماعی، کاهش میزان همبستگی اجتماعی، از رونق افتادن فعالیت های اقتصادی، گسترش ناهنجاری های رفتاری در میان جوانان ونوجوانان و ناامنی در موسسه های آموزشی، از میان رفتن اعتماد اجتماعی و انسجام  اجتماعی در بین افراد جامعه می توان اشاره کرد. بی توجهی به این پدیدهاستانداردها ومعیارهای جامعه را مورد تهدید قرار می دهد و جامعه را به چالش می کشد.

کیفیت زندگی نیز طبق تعریف میلبراث احساس کلی خوشبختی است که سازمان بهداشت جهانی هم آن را بهزیستی در حوزه های اجتماعی، روانی وفیزیکی و به نحوی به رفاه اجتماعی افراد جامعه مرتبط است و برای ارتقای سطح رفاه و کیفیت زندگی افراد بایستی عوامل تاثیر گذار بر آن شناسایی و تقویت شوند. پس پژوهش را با این پرسش آغاز می کنیم که آیا سرمایه اجتماعی بر کیفیت زندگی  افراد تاثیر دارد یا ندارد؟

6-1حدود مطالعاتی

در هر تحقیق حدود مطالعاتی اساساً به تعیین مرزها، کرانه ها و حدود تحقیق می پردازد تا بدین وسیله گستره و دامنه پژوهش مشخص و معین گردد. در پژوهش های علوم انسانی به صورت اعم و علوم اجتماعی به صورت اخص الزاماً تعیین محدوده های زمانی و مکانی اهمیت ویژه ای برخوردار است. محدوده مکانی این رساله در بین پرسنل بیمارستان امیرالمؤمنین(ع) شهر اراک و محدودۀ زمانی آن نیز سال 1389 می باشد. البته محدوده و قلمروی نظری این مطالعه در حوزۀ اجتماعی بوده که بنابراین حدود مطالعاتی این پژوهش پرسنل بیمارستان امیرالمؤمنین(ع) شهر اراک می باشد.

7-1 اهمیت و ضرورت تحقیق

مفهوم سرمایه اجتماعی یک مفهوم فرارشته ای است که اخیرا مورد توجه بسیاری از شاخه های علوم انسانی قرارگرفته است. این مفهوم درواقع پل ارتباطی مهمی بین اقتصاد، جامعه شناسی و علوم سیاسی خواهد بود تا با نگرشی جدیدتر به بررسی ارزشهای اجتماعی، مخصوصا ارزش ارتباطات مردمی برای دستیابی به اهداف مشترک کلان بپردازد(فیلد،2003، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385)

مفهوم سرمایه اجتماعی بر روابط میان انسانها تمرکز دارد. روابطی که در تمام لحظات زندگی روزمره و در طول عمر انسانها جریان داشته و رفتارو نگرش آنها را تحت تاثیر قرار میدهد(رنانی،1381 :35) به طور کلی می توان مفهوم اصلی سرمایه اجتماعی را در سه جمله بیان کرد: ارتباطات مهم هستند، با ایجاد ارتباط با یکدیگر مردم دست به کارهایی میزنند که به تنهایی یا قادر به انجام آن نیستندیا برای انجام آن مشکلات فراوانی خواهند داشت(حسینی،1384 : 62 ) .وجود سرمایه اجتماعی شرط لازم ونه کافی برای نتیجه بخشی سرمایه ها وسیاست های اجتماعی واقتصادی است. بررسی دقیق تر سرمایه اجتماعی، ما را به این مطلب می رساند که بدون وجود این سرمایه، هیچ اجتماعی به هیچ سرمایه ای نمی رسد.

امروزه، سرمایه اجتماعی نقشی بسیار مهمتر از سرمایه فیزیکی و انسانی را در جوامع ایفا می کند و شبکه های روابط انجام بخش میان انسان ها و سازمان هاست. در غیاب سرمایه اجتماعی سایر سرمایه ها اثربخشی خود را از دست می دهند و بدون سرمایه اجتماعی، پیمودن راه های توسعه و تکامل فرهنگی و اقتصادی ناهموار و دشوار می شود.

از جمله اثرات بی توجهی به مفهوم سرمایه اجتماعی که در دهه های گذشته به وضوع در  برخی کشورهای جهان دیده شده است عبارتند از: فروپاشی نهاد خانواده و ناپایدارشدن روابط اجتماعی کاهش میزان همبستگی اجتماعی، از رونق افتادن فعالیت های اقتصادی، گسترش ناهنجاریهای رفتاری در میان جوانان و نوجوانان و ناامنی در مؤسسه های آموزشی، از میان رفتن اعتماد اجتماعی و انسجام اجتماعی در بین افراد جامعه که بی توجهی به این موضوع باعث ایجاد اختلال و بی نظمی عمومی در جامعه خواهد شد. و در نتیجه باعث کاهش سطح کیفیت زندگی افراد و اقشار جامعه خواهد شد، بنابراین برای بالا بردن سطح کیفیت زندگی و رفاه اجتماعی افراد جامعه توجه جدی به این موضوع امری لازم و اجتناب ناپذیر است و توجه بیشتر مسئولان و مقامات و دست اندرکاران این امر را می طلبد.

8-1 تعریف مفاهیم و اصطلاحات کلیدی

اساساًدر هر پژوهش علمی مفاهیم و اصطلاحات کلیدی و همچنین متغیرهای اصلی الزاماً تعریف مفهومی و عملیاتی می شوند. مفاهیم کلیدی در این پژوهش با توجه به موضوع و فرضیه های تحقیق عبارتند از سرمایه و انواع آن شامل سرمایه اجتماعی، سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی، سرمایه انسانی و کیفیت زندگی و متغیرهایی که برای تعریف این مفهوم استفاده شده است. شامل:

سرمایه[8]:از نظر«بوردیو» سرمایه هر گونه خاستگاه و سرچشمه، در عرصه ی اجتماعی است که در توانایی فرد برای بهره مندی از منابع خاصی که در این صحنه حاصل می گردد مرثر واقع می شود. سرمایه اساساً به سه صورت دیده می شود: اقتصادی(دارایی مالی و مادی)، فرهنگی(کالا، مهارت ها و عناوین نمادین کمیاب) و اجتماعی(منابعی که به صرف عضویت در گره به خود تعلق می گیرد)(استونز، 335:1385). به اعتقاد «بوردیو» سرمایه اقتصادی[9]بلاواسطه و مستقیماً به پول تبدیل می شود و به صورت حق مالکیت[10]، نهادی می گردد. سرمایه فرهنگی[11]که در شرایط خاصی قابل تبدیل به سرمایه اقتصادی است و می تواند به صورت مدارک و مدارج تحصیلی نهادی گردد. و سرمایه اجتماعی[12]که شامل تکالیف و الزامات اجتماعی یا پیوندهاست و می تواند در شرایط خاصی به سرمایه اقتصادی تبدیل شود(شارع پوروخوش فر، 1381: 137-136). به عبارت دیگر سرمایه به معنای(سرمایه اقتصادی) می تواند به عنوان مالکیت ثروت های مادی یا مالی، عنصر مهمی در تربیت اجتماعی و در روابط اجتماعی به خاطر تقابل بالقوه ی فقرا و ثروتمندان به شمار آید.

1- سرمایه اجتماعی[13]:سرمایه اجتماعی حاصل انباشت منابع بالقوه یا بالفعلی(مانند تخصص و مهارتها) است. که مربوط به مالکیت یک شبکه با دوام از روابط کم و بیش نهادینه شده در بین افرادی است که با عضویت در یک گروه ایجاد می شود. سرمایه اجتماعی در روابط میان افراد تجسم می یابد و موقعی سرمایه اجتماعی بوجود می آید که روابط میان افراد به شیوه ای دگرگون شود که کنش را تسهیل کند.

سرمایه اجتماعی بخشی از ساختار اجتماعی[14]است که به کنش گر اجازه می دهد تا با استفاده از آن به منابع خود دست یابد. این بعد از ساختار اجتماعی شامل تکالیف و انتظارات، مجاری اطلاع رسانی، هنجارها و ضمانت اجرایی[15]است که انواع خاصی از رفتار را تشویق کرده یا منع می شوند.(کلمن: 1377، 476)«فوکویاما» سرمایه اجتماعی را مجموعه ای از هنجارهای موجود در سیستم های اجتماعی می داند که موجب ارتقای سطح همکاری اعضای آن جامع گردیده و موجب پایین آمدن هزینه های تبادلات و ارتباطات می گردد. فوکایاما سرمایه اجتماعی را به عنوان یک پدیده جامعه شناختی مورد توجه قرار می دهد. به نظر او سرمایه اجتماعی با شعاع اعتماد ارتباط تنگاتنگی دارد. هر چه قدر شعاع اعتماد در یک گروه اجتماعی گسترده تر باشد، سرمایه اجتماعی نیز زیاد خواهد بود. و به تبعیت از آن میزان همکاری و اعتماد متقابل اعضای گروه نیز افزایش خواهد یافت. فوکویاما منابع ایجاد کننده سرمایه اجتماعی را این گونه مطرح می نماید:

1-هنجارهایی که به لحاظ نهادی ساخته شده اند و منتج از نهادهای رسمی مانند دولت و نظام های قانونی هستند.

2- هنجارهایی که خودجوش هستند و برخاسته از کنش های متقابل اعضای یک جامعه هستند.

3- ساخت مندیهای برون زاد که برخاسته از اجتماعی غیر از اجتماع مبدأ خودشان هستند و می توانند از ایدئولوژی،فرهنگ و تجربه تاریخی مشترک نشأت بگیرند.

4- هنجارهایی که از طبیعت ریشه گرفته اند مثل خانواده، نژاد و قومیت(فوکویاما، 107:1379)

از نظر«بوردیو»، سرمایه اجتماعی حاصل جمع منابع بالقوه و بالفعلی است که نتیجه مالکیت شبکه با دوامی از روابط نهادی شده بین افراد، و به عبارت ساده تر، عضویت در یک گروه است. البته سرمایه اجتماعی مستلزم شرایطی به مراتب بیش از وجود صرف شبکه پیوندها می باشد. در واقع، پیوندهای شبکه های می بایست از نوع خاصی باشند، یعنی مثبت و مبتنی بر اعتماد. روابط نهادی شده مبتنی بر اعتماد بدون رعایت تکالیف و حقوق متقابل ممکن نیست. مفهوم شهروندی که تکالیف و حقوق است ارتباط تنگاتنگی با مفهوم سرمایه اجتماعی دارد(شارع پور و خوش فر، 136:1381).

بعد شناختی سرمایه اجتماعی

این بعد به روابط متقابل و اعتماد اشاره داشته و اعتماد نیز خود به دو نوع نهادی و اجتماعی تقسیم می شود(لاک لی، 2005، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385)

بعد ساختاری سرمایه اجتماعی

این بعد الگوی کلی روابطی را که در سازمان ها یافت می شود در نظر دارد. بدین معنا که این بعد میزان ارتباطی که افراد با یکدیگر در سازمان برقرار می کنند در بر می گیرند.

بعد ساختاری سرمایه اجتماعی شامل پیوندهای موجود در شبکه، شکل و ترکیب شبکه و تناسب سازمانی می باشند.

2- سرمایه مادی (اقتصادی): به طور سنتی، سرمایه مادی(اقتصادی)، آن چنان که امروزه متداول است، بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. اقتصاددانان اولین گروهی بودند که مفهوم سرمایه اجتماعی را در این معنا به کار بردند. آنان این مفهوم را به مثابه دارایی های مالی یا زیرساخت های مادی تعریف کردند. فرهنگ بزرگ علوم اقتصادی، سرمایه اجتماعی را کل سرمایه های موجود در یک اقتصاد می داند که نه تنها شامل ساختمان و ماشین های تولیدی می شود، بلکه تجهیزاتی نظیر بیمارستان، آموزشگاه و صنایع دفاعی را هم در بر می گیرد. این تعریف بعدها با محدودتر شدن به برخی هزینه های دولتی اصلاح گردید و جانشین سرمایه اجتماعی برای اقتصاددانان، اصطلاحات دیگری مانند:«زیرساخت اجتماعی» و «خدمات اجتماعی» می تواند باشد.

3-سرمایه انسانی: مفهوم نزدیک دیگر به سرمایه اجتماعی، سرمایه انسانی است این مفهوم به معنی سرمایه گذاری به منظور پرورش انسانی فرهیخته، سالم و مطلع است و شامل مراقبت های خانوادگی سال های پیش از آموزش پیش دبستانی، کارآمدی بعد از پایان تحصیلات مدرسه، سرمایه گذاری در آموزش رسمی دانشگاهی و سرمایه گذاری در اطلاعات بازار کار از طریق جستجوی شغل است. در واقع سرمایه انسانی را باید مهارت و توانایی(آنچه که در گروه های داوطلبانه بدان شدیداً نیازمندیم) دانست که افراد آن را کسب می کنند؛ مانند توانایی هایی در زمینه کسب میزان تحصیلات، توانایی های کلامی و ارتباطی، اعتماد به نفس، قدرت رهبری و ... و از این توانایی ها می توان به عنوان ابزاری برای رشد و توسعه سرمایه های اجتماعی استفاده کرد. می توان از جامع ای که ذخیره مطلوبی از سرمایه اجتماعی دارد این انتظار را داشت که در تولید سرمایه های انسانی و تقویت آنها نیز موفق باشد. اما در بیان تفاوت میان این دو وجه سرمایه می توان گفت: سرمایه اجتماعی متعلق به گروه ها است نه به افراد(توسلی، 1379 :13).

بسترهایی همچون خانواده، سازمان ها و گروه های مدنی که امروزه با گسترش ارتباطات سیار، بسیار اهمیت یافته اند، می تواند بستر مناسبی برای سرمایه اجتماعی باشد. به تعبیر دیگر مبنای سرمایه اجتماعی در ویژگی های جمعی و ساختاری یک جامعه نهفته است و هنجارهایی که شالوده سرمایه اجتماعی را تشکیل می دهد در صورتی معنا پیدا می کنکد که بیش از یک نفر در آن سهیم باشد(مانند گروه های داوطلبان)، اما سرمایه انسانی متعلق به افراد است(همان: 25).

4-سرمایه فرهنگی[16]: یکی دیگر از مفاهیم نزدیک به سرمایه اجتماعی، سرمایه فرهنگی است. به تعبیر پیتر بوردیو[17]وقتی از سرمایه فرهنگی سخن می گوییم مجموعه ای از دانش ها و توانایی های شناختی را مد نظر قرار می دهیم که در شکل کالاها و ابزارهای فرهنگی متجلی می شود. در این معنا که بی شباهت به مفهوم سرمایه انسانی در نزد کلمن نیست، سرمایه فرهنگی تمام آن چیزی است که امروزه ما به عنوان کالاهای فرهنگی می شناسیم. این کالاها صورتی از سرمایه فرهنگی هستند که بر روابط اجتماعی و ساخت شبکه پویا و کارآمد اجتماعی تأثیر می گذارند. صورت دیگر سرمایه فرهنگی خود را بیشتر در عادات و نگرش افراد جامعه نمایان می سازد. در این معنا سرمایه فرهنگی، تمایلات، عادات و نگرش هایی را در بر می گیرد که استعداد استفاده از شرایط و توانایی های بالقوه را به افراد می دهد تا بر وجوه شناختی و معرفتی خود بیفزایند. تمام مهارتها و آمادگی هایی را که می توان در محیط خانه و مدرسه به کودکان آموخت، نظیر احساس مفید بودن، توانایی ابزار وجود و اظهار نظر و مهارت های دیگر، از این دسته اند. به این ترتیب در می یابیم که سرمایه اجتماعی کمک می کند تا پتانسیل ها و استعدادهایی که پراکنده و بصورت فردی در اختیار افراد جامعه است(یعنی همان سرمایه انسانی و فرهنگی) به شکل جمعی برای رفع مشکلات و معضلات موجود در مناسبات بین فردی به کار گرفته شود(همان: 26).

دو تفاوت مهم سرمایه اجتماعی با دیگر سرمایه ها مانند سرمایه مادی و فیزیکی این است که این شکل از سرمایه حاصل روابط و تعاملات اجتماعی مبتنی بر اعتماد و مشارکت اعضای گروه های اجتماعی است و به شکل عینی و فیزیکی وجود ندارد و تفاوت دیگر این که از نظر کلمن سرمایه اجتماعی هر چه بیشتر مصرف شود، افزایش خواهد یافت و در صورت عدم مصرف روب به کاهش و نابودی خواهد گذارد(همان: 26).

9-1 متغیرهای اصلی سرمایه اجتماعی

اعتماد اجتماعی[18]:اعتماد، لازمه شکل گیری پیوندها و معاهدات اجتماعی است. اعتماد اجتماعی، ایجاد کننده تعاون و همیاری است و فقط در این حالت است که در عین وجود تفاوت ها قادر به حل مشکلات و انجام تعهدات اجتماعی می شود. اعتماد اجتماعی برگرفته از عدالت(برابری) بوده و امنیت اجتماعی نیز زاینده آنها می باشد. آنتونی گیدنز[19]، اعتماد و تأثیر آن بر فرآیند توسعه را زیربنا و زمینه ساز اصلی در جوامع مدرن می داند، هر جا که سطح اعتماد اجتماعی بالا باشد، مشارکت و همیاری مردم در عرصه های اجتماعی بیشتر و آسیب های اجتماعی کمتر است (اکبری، 11:1383).

زتومکا که در میان جامعه شناسان معاصر، مبحث اعتماد اجتماعی را مورد عنایت ویژه قرار داده، معتقد است که توجه به اعتماد اجتماعی ایده جدیدی نیست، بلکه یک جریان چند قرنی است. به نظر او برخورداری جامعه جدید از ویژگی های منحصر به فردی چون آینده نگری، شدت وابستگی متقابل، گستردگی و تنوع جوامع، تزاید نقش ها و تمایز اجتماعی، بسط نظام انتخاب، پیچیدگی نهادها و افزایش ابهام، ناشناختگی و تقویت گمنامی و غریبه بودن نسبت به محیط اجتماعی، باعث توجه به اعتماد اجتماعی و نقش آن در حیات اجتماعی و رشد نوعی جهت گیری فرهنگ گرایانه که در خود نوعی چرخش از مفاهیم سخت به مفاهیم نرم را دارد، شده است. چنین چرخشی زمینه توجه عمیق تر به مفاهیم اعتماد را به دنبال داشته و در طی دو دهه گذشته شاهد موج جدیدی از مباحث مربوط به اعتماد در مفاهیم علوم اجتماعی بویژه جامعه شناسی هستیم(ازکیا و غفاری، 278:1383).

بی اعتمادی، پدیده ای روان شناختی است که فرد اطمینان به خود را از دست می دهد و به ناتوانی خود اذعان دارد این روند از نقطه نظر کلان به بی اعتمادی در سطوح ملی می رسد، پدیده بی اعتمادی توان حرکت و خلاقیت را از خود می گیرد و او را به موجودی بی تحرک و خنثی تبدیل می کند. بحران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در سطح جامع و فراگیر شدن آن باعث بی اعتمادی افراد و سلب اعتماد نسبت به همدیگر و مجموعه آنها نسبت به جامعه می شود. و اتحاد و پیوستگی ملی به قیمت کسب امنیت فردی به خطر جدی می افتد. بشریت چنین وضعیت، نزول معیارهای اخلاقی فرد و نادیده گرفتن معیارهای جمعی و در نهایت تجاوز به حقوق دیگران حتی به صورت آشکار و بصورت باجگیری های مختلف است.(اکبری، 11:1383)

بطور خلاصه اعتماد اجتماعی را می توان میزان اعتماد فرد به آشنایان (اعضای خانواده، خویشاوندان، دوستان، همکاران و همسایگان) اعتماد به غریبه ها و سازمان های مختلف و نمایندگان حکومت(مدیران، سازمانها و نمایندگان مجلس) و قابلیت اعتماد را میزان ریسک پذیری و قابل اعتماد دانستن محیط زندگی از نظر فرد(عدم یا وجود دزدی یا کلاهبرداری در آن) تعریف کرد.

مشارکت اجتماعی[20]:مفهوم مشارکت، قدمتی به درازای تاریخ زندگی اجتماعی بشر دارد که در طول حیات طولانی خود روند تکامل و دگرگونی را پشت سر گذاشته و به اقتضای شرایط زمانی و مکانی خود، تعاریف مختلفی به خود دیده است. کائوئری اعتقاد دارد که مشارکت به قدمت تاریخ بشری پیشینه دارد چرا که نظر و عمل مشارکت در بطن هر جامعه و در مفاهیمی چون دلبستگی، اتحاد، همکاری، انجمن و مانند آنها نهفته است و از قدیم شالوده پیدایش اجتماعی- انسان شناختی نوع بشر تلقی شده است(اکبری، 28:1383-27).

مشارکت اجتماعی بر آن دسته از فعالیت های ارادی دلالت دارد که از طریق آنها اعضای یک جامعه در امور محله، شهر و روستا شرکت کرده و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در شکل دادن حیات اجتماعی مشارکت دارند(محسنی تبریزی، 23:1369).

مشارکت اجتماعی با مشارکت مردمی قرابت نزدیکی دارد، زیرا مشارکتی است که از متن جامعه بر می آید و عرصه های مختلف زندگی اجتماعی را در بر می گیرد. چنین مشارکتی در برنامه های عمران اجتماعی به ویژه در سطح روستاها، جایگاه ویژه ای دارد که غفلت از آن و فراهم ساختن بسترهای لازم برای بسط بهره گیری مناسب از آن، برنامه های عمران اجتماعی را در سطوح مختلف دچار مشکل و نارسایی می کند. نمود عینی مشارکت اجتماعی، وجود نهادهای مشارکتی چون انجمن ها، گروه ها، سازمان های محلی و غیردولتی است.

تعدد و گستردگی سازمان های محلی و غیردولتی در یک جامعه، شاخص و بیانگر وجود مشارکت اجتماعی در آن جامعه است، تا جایی که جامعه مدنی به واسطه بسط و گسترش مشارکت های اجتماعی و نهادهای مدنی تعریف می شود. نهادهای مدنی، تشکل هایی مردمی و غیردولتی هستند که در حد فاصل توده های مردم با دولت به وجود می آیند و بخشی ازم ردم را برای دست یابی به هدفی مشخص در یکی از حوزه های اجتماعی، سازماندهی می کنند. «دامنه فعالیت این نهادها که به منظور مشارکت سازمان یافته مردم تشکیل می گردند، بسیار گسترده است. اتحادیه های صنفی، احزاب سیاسی، بنگاه های اقتصادی خصوصی، شرکت های تعاونی.

حمایت اجتماعی  : حمایت اجتماعی میزان برخورداری از محبت و توجه و مساعدت اعضاء خانواده و دوستان و سایر افراد می باشد که فرد از آنها برخوردار است (cobs,1976:38 ).

حمایت اجتماعی می تواند حمایت عاطفی، ابزاری یا مالی ( اقتصادی) و حمایت دولتی باشد. حمایت عاطفی را می توان ایجاد نوعی رابطه صمیمی و با محبت نظیر دوست داشتن و عشق ورزیدن و احترام گذاشتن به دیگران تعریف کرد. حمایت اقتصادی یا ابزاری را می توان در انجام کارهایی چون پول یا ابزاری یا کمکی به دیگران قرض دادن مشاهده کرد. حمایت دولتی زا نیز در ارائه خدمات و تسهیلات از سوی دولت و نهادهای دولتی می توان تعریف کرد.

حمایت اجتماعی تعهدات متقابلی را به وجود می آورد و حالتی را ایجاد می کند که در آن شخص احساس دوست داشته شدن، مراقبت، عزت نفس و ارزشمند بودن داشته و اینها با نتایج سلامتی و کیفیت زندگی ارتباط مستقیم دارند.

کیفیت زندگی:[21]سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی در بهزیستی در حوزه های اجتماعی، روانی و فیزیکی می داند و آن را چنین تعریف می کند: کیفیت زندگی ادراک فرد از موقعیت زندگی خود در چارچوب نظام های فرهنگی و ارزش است که در آن زندگی می کند و با اهداف و معیارها و دغدغه های او رابطه دارد. این امر بسیار گسترده است و به شیوه ای پیچیده تحت تأثیر سلامت فیزیکی، حالت روانی و میزان استقلال و روابط او با جنبه های مهم محیط وی قرار دارد.

در پژوهش فوق برای بررسی و ارزیابی این مفهوم چند متغیر اصلی برای آن تعریف شده است تا بتوان به صورت کمی این مفهوم کیفی را اندازه گیری کنیم.

2-2 ادبیات و پیشینه تحقیق

کلیه تحقیقات و پژوهش های علمی بر پایۀ نتایج مطالعات پیشین استوار هستند، هر تحقیق باید با اتکاء به تحقیقات و تجربیات پیش از خود شکل بگیرد. در این بخش از تحقیق پژوهشگر الزاماً تحقیقات و مطالعات مرتبط با مسأله مورد مطالعه را شناسایی و بررسی نموده و در می یابد که پژوهش های پیشین تا چه اندازه در آن موضوع و حوزه وارد شده و دامنه ی آن حوزه را تا چه میزان گسترش داده اند. در واقع هدف های کلی مطالعه پژوهش های پیشین این است که محقق بینش وسیعتری از مطالعه تحقیقات گذشته ور روند فعلی پژوهش مورد نظر به دست آورد. از سوی دیگر چنانچه مسأله تحقیق مبهم و یا ضعیف بیان شده، محقق در این بخش نواقص و ابهامات آن را رفع نموده و مسأله اهمیت متغیرها و روابط بین آنها مشخص شود تا محقق آن دسته از متغیرهایی که مهم تر و تأثیرگذارتر هستند را در فرضیه سازی بکار گیرد. علاوه بر اینها مطالعه منابع گذشته می توانتد در خصوص انتخاب روش های عملیاتی و اجرایی، انواع وسایل گردآوری اطلاعات و استراتژی و شیوه های بکار برده شده توسط محقق دیگر، بینش و رویکردی وسیع تر به محقق دهد تا محقق استراتژی تحقیق را هر چه محکم تر و استوارتر انتخاب نماید. این مبحث با بیان و ارائه خلاصه ای از اهم مباحث تحقیقات پیشین همراه است و قابلیت و توان محقق را در انتخاب اطلاعات مهم و ارتباط آنها با تحقیقات قبلی را مشخص می کند و از نقاط ضعف و قوت آن تحقیقات آگاه می شود. ضمن آنکه از هر گونه تجربه و تحقیق تکراری و غیر لازم نیز جلوگیری نموده و پژوهش های نو و بدیع را رهنمون می شود: (جوانمرد، 63:1384-62) بنابراین، این قسمت از فصل دوم طبق آنچه در ذیل آورده می شود، به دو بخش مروری بر تحقیقات داخلی و خارجی تقسیم گردیده است.

1-2-2 مروری بر تحقیقات داخلی

در پیرامون دو مقوله اصلی مورد بررسی در این تحقیق«سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی» تحقیقات مفصلی صورت پذیرفته است که هر یک را در ارتباط با عوامل مؤثر بر آن ها یا اثراتشان بر مقوله های اجتماعی دیگر مورد نقد و ارزیابی قرار داده اند. اما آنچه که برای این پژوهش حایز اهمیت بوده است، تحقیقاتی است که ارتباط فی ما بین خود این دو، یعنی اثرگذاری و یا اثرپذیری متقابل سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی یا مفاهیم کاملاً نزدیک به آنها را مورد توجه قرار داده باشند نمونه ای از چنین تحقیقاتی را به مختصر در ذیل آورده ایم.

زاهدی و دیگران (1382) درتحقیقی  تحت عنوان فقر و سرمایه اجتماعی بر روی خانواده های تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) شهرستان قزوین به انجام رساندند. و در فصل نامه علمی و پژوهشی رفاه اجتماعی، سال هفتم، شماره 28 به چاپ رسید یافته های این پژوهش نشان دهندۀ تفاوت معنی دار در میانگین سرمایۀ اجتماعی و مؤلفه های آن در بین خانوارهای فقیر و مرفه مورد بررسی است. همچنین نتایج کار بیانگر همبستگی منفی قوی فقر با سرمایۀ اجتماعی است به عبارت دیگر میزان سرمایۀ اجتماعی افراد و گروه ها تحت تأثیر شرایط ناشی از فقر و محرومیت قرار دارد.

شادی طلب و حجتی کرمانی(1384) در تحقیقی دیگر تحت عنوان فقر و سرمایه اجتماعی در جامعۀ روستایی بر روی مراکز دهستان های شهرستان ورامین، با تلفیقی از روش کیفی (مصاحبه عمیق و بحث گروهی) و روش کمی(پیمایش) رابطه معکوس میان فقر و مؤلفه های سه گانۀ سرمایۀ اجتماعی(اعتماد، انسجام و مشارکت) تأیید شده است ضمن آنکه دو شاخص عدم مشارکت در تصمیم سازی و نیز خشونت و نزاع متداول در جامعه مورد بررسی در زمینه بروز و گسترش فقر نقش پررنگی داشته است.

ماجدی و لهسایی زاده(1385) در پژوهشی دیگر تحت عنوان بررسی رابطۀ بین متغیرهای زمینه ای سرمایۀ اجتماعی و رضایت از کیفیت زندگی در بین روستاهای استان فارس که در فصل نامه روستا و توسعه، سال 9، شماره 4، زمستان 1385 به چاپ رسید با استفاده از روش تحقیق پیمایش سطح بالای سرمایۀ اجتماعی به سطح بالای رضایت از کیفیت زندگی می انجامد. بر این اساس مشخص شد که سرمایۀ اجتماعی در مقایسه با متغیرهای زمینه ای مانند سن، شغل و ... پیش بینی کننده ای بهتر برای رضایت از کیفیت زندگی به شمار می آید. از میان شاخص های سرمایۀ اجتماعی، اعتماد بالاترین تأثیرگذاری را در این زمینه داشته است.

غفای و اونق(1385)درتحقیقی دیگر تحت عنوان سرمایۀ اجتماعی و کیفیت زندگی در شهر گنبد کاووس که در مجلۀ مطالعات اجتماعی ایران بهار 1385، شماره 1 به چاپ رسید با استفاده از روش پیمایش نشان داد که رابطه بین دو سازه سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی در سطح اطمینان 99% رابطه ای معنادار است. علاوه بر این سرمایۀ اجتماعی بر مبنای چهار سنجۀ امنیت محلی، بده بستان، تصور نسبت به محله و عضویت انجمنی 36% تغییرات کیفیت زندگی را تبیین نموده است. همچنین در مقیاس محله های مورد بررسی، یافته های تحقیق نشان از تفاوت در سرمایه اجتماعی و به تبع آن تفاوت در کیفیت زندگی را دارند.( غفای و اونق،1385)

2-2-2 مروری بر تحقیقات خارجی

علاوه بر تحقیقات انجام گرفته در داخل کشور مطالعات و تحقیقات متفاوت و بسیاری در خارج از کشور در زمینه سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی صورت گرفته که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم.

ماریا فرانکو در پایان نامه کارشناسی ارشد خود از دانشگاه ادیس کاول (Edith Cowan university) در تحلیلی پیرامون ارتباط بین سرمایه اجتماعی و تندرستی (well- being) در چهار ناحیه باسک، آندلس، گالیبیا، و والنسای اسپانیا در نیمه دهه 1990 با استفاده از روش پیمایش و تحلیل ثانوی نشان داد که بر اساس تحلیل خصیصه های اجتماعی همچون ارتباطات میان مردم، مراودات بین شهروندان و نهادهای عمومی و اعتماد اجتماعی که می توان آنها را در ذیل مقوله احساس تعلق و به هم پیوستگی شهری گرد هم آورد می توان اطلاعات مفید و ارزشمندی را درباره احساس خوشبختی و تندرستی به دست آورد.

بر این اساس مفهوم سرمایه اجتماعی برای تشریح روندی که ویژگی های فوق الذکر با مقوله تندرستی و کیفیت زندگی مرتبط می شوند مفید به فایده خواهد بود. روش اصلی این تحقیق پیمایش و تحلیل ثانوی می باشد.

جان بلک و یوشیتسوگاهایاشی از دانشگاه ناگویا ژاپن در تحقیقی تحت عنوان کنش های متقابل فضایی و اجتماعی، کیفیت زندگی، سرمایه اجتماعی و شبکه های اجتماعی در مناطق متعددی از کشور ژاپن با استفاده از روش تحقیق شبیه سازی و مدل سازی بر داده های کمی به یافته های زیر دست یافتند. در این مقاله نویسندگان دست آوردهای نظری و ما حصل تلاش های تجربی خود را در قالب یک مدل سازی مدون ارائه نمودند.

هدف این مدل سازی رسیدن به الگویی مناسب جهت ارزیابی صحیح جنبه های درون زای فرآیند شهری شدن با تأکید بر نقش سرمایه اجتماعی بعنوان پشتوانه کنش های متقابل و شبکه های اجتماعی بعنوان بستر به روز و ظهور سرمایه های اجتماعی بوده است. در مورد ارتباط بین سرمایه اجتماعی با کیفیت زندگی تأکید نویسندگان بیشتر بر جنبه های غیر مادی کیفیت زندگی بوده است. بر اساس بخشی از نتایج ارائه شده در این مقاله توجه به جایگاه مهم سالمندان( در جامعۀ ژاپن) به عنوان مرکز ثقل شبکه های اجتماعی و دارندگان سطح بالای سرمایۀ اجتماعی در تعیین و ارزیابی صحیح سطح کیفیت زندگی مورد تأکید قرار گرفته است.

در تحقیقی دیگر فیلیکس پکوینا پژوهشی تحت عنوان سرمایۀ اجتماعی، رضایت مندی و کیفیت زندگی در محل کار در کشور اسپانیا با استفاده از روش تحلیل ثانوی به انجام رساند که تحلیلی تجربی پیرامون ارتباط بین سرمایه اجتماعی و رضایت مندی و کیفیت زندگی در محل کار است به نتایجی چون، معنادار بودن مدل به کار رفته در این زمینه و در نتیجه تأیید فرضیات مورد آزمون دست یافت. بر این اساس سطوح بالاتر سرمایۀ اجتماعی متضمن سطوح بالاتری از رضایت مندی و کیفیت زندگی در محل کار است. همچنین سرمایه اجتماعی شاخص مناسب تری برای پیش بینی کیفیت زندگی در محل کار و رضایت شغلی در مقایسه با شاخص هایی همچون مشخصات کارگران، ویژگی های شرکت یا سازمان و یا خصوصیات محیط کار است.

تری ال، بسر، نیکولاس ریکر و کری اگنچ از دانشگاه ایالتی آیوا تحقیقی تحت عنوان تأثیر شوک های اقتصادی بر کیفیت زندگی و سرمایه اجتماعی در شهرهای کوچک ایالات آیوا آمریکا با استفاده از روش پیمایش مبتنی بر مصاحبه های تلفنی و تحلیل ثانوی داده های گردآوری شده در طول زمان از جامعه مورد بررسی به انجام رساندند.

از جمله یافته های این تحقیق این بود که شوک های اقتصادی، حوادث ناگهانی هستند که تأثیر قابل توجهی را بر اقتصاد محلی می گذارند. تحقیقات موجود در زمینه جوامع بحران زده، عموماً نتایج برآمده از شوک ها در جامعه را وابسته به نوع شوک می دانند. بر اساس نتایج این تحقیق مشخص شد که این شوک ها لزوماً با کاهش در کیفیت زندگی یا سرمایه اجتماعی همراه نیستند. در عین این که انواع مشخصی از شوک ها افزایش در مقوله های مورد نظر را نیز به دنبال دارند. همچنین یافته های تحقیق حاضر نشان می دهد که دوام و شدت شوک ها و اثرات انباشتی و زنجیره وارد حاصل از شوک های متعدد وابسته به سطح سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی در جامعه مورد نظر است.

نیلسون و همکاران هم در تحقیقی به بررسی ارتباط بین سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی سالمندان در روستاهای بنگلادش پرداخته اند. هدف اصلی این محققان تشخیص عوامل تعیین کنندۀ تأثیرگذار بر کیفیت زندگی بود، و تحقیق در مورد همبستگی بین کیفیت زندگی و سطح فردی و جمعی سرمایه اجتماعی در میان سالماندان در روستاهای بنگلادش صورت می گرفت. آنها برای جمع آوری اطلاعات یک نمونه 1135 نفری از روستاییان سالمند با سن بالای 60 سال را انتخاب کردند و با استفاده از پرسشنامه، به مصاحبه با آنها پرداختند. متغیرهای مستقل این تحقیق را سن، جنس، تحصیلات، پایگاه اقتصادی افراد سالمند، و سرمایه اجتماعی در سطح روستا و فرد تشکیل می دادند، و متغیر وابسته نیز کیفیت زندگی بود که با نظر خود سالمندان مشخص می شد( نیلسون، 2006، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385)

با استفاده از رگرسیون لجستیک، محققان به شناسایی عوامل تعیین کننده در کیفیت زندگی پرداختند، نتایج نشان داد که سن بالا، پایگاه اقتصادی ضعیف خانواده، و میزان پایین سرمایه اجتماعی در سطح فرد و روستا عوامل تعیین کننده در کیفیت زندگی افراد محسوب می شدند.

هیلی در رسالۀ دکترای خود به بررسی ارتباط بین توانایی های انسان، که آن را در قالب سرمایه اجتماعی و انسانی دیده است، و بهزیستی ذهنی افراد در ایرلند می پردازد. ماهیت بهزیستی انسان و عاملیت مواردی است که این تحقیق به دنبال بررسی آن است. تحلیل نتایج نشان می دهد که منابع و توانایی ها(سرمایه اجتماعی و انسانی) با بهزیستی ذهنی افراد، که بر اساس نیازها و اهداف فرد تعریف می شود، ارتباطی تنگاتنگ دارد(هیلی،2005، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385)

پانتام در تحقیق خود بین شاخص سرمایه اجتماعی و شاخص رفاه کودکان در ایالت متحده ارتباطی قوی و مثبت پیدا می کند. شاخص رفاه کودکان مواردی چون مرگ و میر نوزادان، نرخ نوجوانان بزهکار، نرخ فقر، ترک تحصیل، بیکاری جوانان، و جنایت را شامل می شود(پاتنام،2000، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385). در یک تحقیق، رُز به بررسی رابطه بین سرمایه اجتماعی و سلامت در روسیه پرداخت. این محقق بدین نتیجه دست یافت که شاخص های گوناگون سرمایه اجتماعی عوامل تعیین کننده ای مهم برای سلامت جسمانی و احساسی ارزیابی شونده از نظر خود شخص به شمار می روند. 18 شاخص سرمایه اجتماعی به کار گرفته شده در تحقیق 16 درصد تغییر در سلامت جسمانی و احساسی را توضیح می دهد. بعد از بازبینی متغیرهایی مانند سن، جنس، آموزش و درآمد خانوار، بار دیگر مشخص شد که سرمایه اجتماعی تأثیری مهم بر سلامت جسمانی و احساسی دارد. (رز،2000، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385)

وان ها و همکاران در تحقیقی به بررسی تأثیر سرمایه اجتماعی بر رفاه خانواده ها در یک روستای ویتنام پرداخته اند. موضوعات اصلی مورد بررسی عبارت بود از اینکه سهم سرمایه اجتماعی در دستاوردهای اقتصادی بالاتر از گونه های دیگر سرمایه است یا نه؛ نقش سرمایه اجتماعی در میان خانوارهای مختلف متفاوت است یا نه؛ و همچنین، ابعاد مختلف سرمایه اجتماعی به طور مساوی بر درآمد خانوار تأثیر می گذارد یا نه. آنها با یک مدل اقتصادسنجی به بررسی این موضوعات پرداختند و سرمایه اجتماعی را به مثابه یک عامل تولیدی، مانند عوامل مرسوم دیگری چون عوامل مادی، نیروی انسانی، و سرمایه انسانی، در نظر گرفتند. در این تحقیق، درآمد خانوار و هزینه متغیرهای وابسته به حساب می آمد. نتایج تحقیق نشان داد که سرمایه اجتماعی تأثیری قوی و مثبت بر درامد خانوار دارد اما بر خلاف مطالعات دیگر، تعداد عضویت در انجمن ها بر درآمد خانوارها اثری نداشته است. (ون ها،2004، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385)

یاجون لی و همکاران به بررسی ابعاد تأثیر سرمایه اجتماعی و اعتماد اجتماعی بر کیفیت زندگی در انگلستان می پردازند. محققان با استفاده از پیمایش خانوار در انگلستان، نخست ابعاد سازنده سرمایه اجتماعی را شناسایی می کنند، و سپس به بررسی تأثیر آن بر درک مردم از اعتماد و کیفیت زندگی می پردازند. آنها در تحلیل خود از نتایج تحقیق چنین عنوان می کنند که مجراهای غیر رسمی سرمایه اجتماعی نقش مهم تری در تأثیرگذاری بر درک مردم از اعتماد و کیفیت زندگی دارند. (یاجون لی،2005، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385)

در تحقیقی فیلکس ریکونا به بررسی تأثیر سرمایه اجتماعی بر رضایت از کیفیت زندگی در محیط کار در اسپانیا می پردازد. او برای سرمایه اجتماعی پنج بعد در نظر می گیرد: اعتماد، روابط اجتماعی، تعهد، ارتباطات، و نفوذ این محقق با استفاده از داده های پیمایش کیفیت زندگی موضوع را بررسی و نتیجه گیری می کند که رابطه معناداری میان متغیرهای اصلی سرمایه اجتماعی و سطح رضایت از کیفیت زندگی وجود دارد. (ریکونا،2003، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385)

3-2 مبانی نظری تحقیق

در این مرحله از تحقیق، محقق به تهیه و تدوین یک طرح نظری متناسب با مسئله طرح شده در ایده آغازین و بیان مسئله می پردازد و درصدد است با نگرش و چشم اندازی برای مسأله و موضوع تحقیق تنظیم نماید. بنابراین به جمع آوری دیدگاهها و نظریه های موجود و مرتبط با موضوع تحقیق روی آورده تا از میان آنها مناسب ترین نظریه ها را بعنوان چهارچوب نظری گزینش و به ساخت الگو و مدل نظری پرداخته تا بدین وسیله به بیان نمودارهای چارچوب نظری مبادرت ورزد(جوانمرد، 63:1384)

بنابراین در این بخش از تحقیق ابتدا توضیحاتی در مورد سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی آورده می شود سپس نظریه های مرتبط با موضوع، گزینش و ارائه می گردد.

کیفیت زندگی

برای کیفیت زندگی چهار حوزه پژوهشی و کاربردی معرفی شده است که عبارتند از: پژوهش در شاخص های اجتماعی، مطالعات مربوط به خوشبتخی، مطالعات سالمندی، روان شناسی بهزیستی و پژوهش های کیفیت زندگی مربوط به سلامت. جامعه شناسان معمولاً در دو بخش اول موفق بوده اند. گرچه مفهوم کیفیت زندگی کاربردهای فراوانی دارد، اما ارایه تعریفی روشن و جامع برای آن دشوار است چون در زمینه های گوناگون و با کاربردهای متفاوتی به کار گرفته شده است. خود مردم معمولاً تصویر روشنی از کیفیت زندگی خود در ذهن دارند. آن ها معمولاً می دانند که اگر چه شرایطی رخ دهد در زندگی احساس خوشبختی خواهند داشت. به عنوان مثال درآمد بیشتر، داشتن خانه(یا خانه بزرگتر)، اتومبیل خوب، تعطیلات فراوان و غیره. همچنین مردم معمولاً به صراحت می گویند که اگر چه شرایط رخ دهد، همگان احساس خوشبختی (کیفیت زندگی جمعی) خواهند کرد. به عنوان مثال وجود محله یا شهری ارام و زیبا، نبود ترافیک، نبود بیکاری و فقر، وجود امکانات درمانی برای همه و غیره.

در واقع در هنگام تعریف کیفیت زندگی، از آنجایی که قرار است وضعیت مطلوب تصویر شود تا موقعیت کنونی با آن مقایسه شود، مسأله تا حدی فلسفی می شود. هنوز فلاسفه توافقی درباره شهر آرمانی، جایی که همگان در آن خوشبخت هستند، ندارند. چنین بحثی اساساً ریشه های ایدئولوژیک و دینی دارند چرا که قرار است خوب و بد را تعیین کند. استانداردهای حیات غربی در جامعه ما پذیرفته شده نیست و برعکس. نکته دیگر ان که هنوز فلاسفه توافقی درباره افضل بودن برابری یا عدالت ندارند. آیا دولت باید از ناتوانان حمایت کند؟ کدام جامعه بهتر است؟ جامعه ای که در آن افراد آزادند تا کام خود را برآند، یا جامعه ای که دولت در آن اعمال قدرت می کند و از حقوق همگانی حفاظت می کند؟ آیا شرایط برای همگان باید برابر باشد، آیا تمام انواع نابرابری مذموم است؟ به هر حال تعاریفی که هم اکنون ارایه می شود بازتاب کیفیات و کمیات مطلوب جامعه انسانی است که البته می تواند در طول تغییر کند.

ویژگی مفهوم کیفیت زندگی آن است که می تواند شامل تمام کیفیات(مفاهیم) جامعه شناختی شود. یعنی گستره بزرگی از مفاهیم جامعه شناختی می توانند در چتر کیفیت زندگی قرار بگیرند. اما وجه مهم این مفهوم آن است که معمولاً برای بررسی عملکرد و نتایج سیاست ها و برنامه ها مورد استفاده قرار می گیرد. به همین خاطر معمولاً در هر زمینه بنابر انتظارات سیاستگذاران و مجریان برنامه های اجتماعی تعریف می شود. برخی مؤلفان کیفیت زندگی را تنها احساس کلی خوشبختی دانسته اند. سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را بهزیستی در حوزه های اجتماعی، روانی و فیزیکی می داند و آن را چنین تعریف می کند:«کیفیت زندگی ادراک فرد از موقعیت زندگی خود در چارچوب نظام های فرهنگی و ارزشی است که در آن زندگی می کند و با اهداف، معیارها و دغدغه های او رابطه دارد. این امر بسیار گسترده است و به شیوه ای پیچیده تحت تأثیر سلامت فیزیکی، حالت روانی، و میزان استقلال و روابط و با جنبه های مهم محیط وی قرار دارد.

گسترده ترین و رایج ترین تمایز در بررسی کیفیت زندگی، تمایز میان کیفیت زندگی ذهنی و عینی است. علاوه بر این می توان میان کیفیت زندگی و نیز کیفیت زندگی جمعی نیز تمایز قائل شد. به عنوان مثال شاخص های کیفیت زندگی عینی جمعی می توانند شامل درآمد سرانه، میانگین مصرف کالری، درصد باسوادان، نرخ جرایم، امید به زندگی و مجموعه از دیگر شاخص ها باشد.

جدول 1-2دسته بندی انواع کیفیت زندگی بر حسب ذهنی- عینی و فردی- جمعی

کیفیت زندگی

عینی

ذهنی

فردی

درآمد، بیمه، تحصیلات و ...

احساس خوشبختی، رضایت از زندگی و ...

جمعی

متوسط درآمد، نسبت برخورداران از بیمه، متوسط نرخ باسوادی و ...

متوسط میزان احساس خوشبختی، متوسط میزان رضایت از زندگی

 

در یک تقسیم بندی دیگر، می توان خوشه های کیفیت های زندگی را بر اساس دو ویژگی از هم متمایز کرد.اولین تمایز میان فرصت های زندگی و نتایج زندگی است. این تمایز در علوم سلامت رایج است. در این علوم هرگز شرایط لازم برای سلامت مانند تغذیه مناسب و مراقبت مناسب با خود سلامت مخلوط نمی شوند. دوم تمایز میان کیفیات درونی و بیرونی است. اولی در محیط است و دومی در خود فرد. این تمایز هم در علوم سلامت رایج است. از ترکیب این دو تمایز جدول شماره 2 به وجود می آید.

جدول شماره 2-2 دسته بندی انوع کیفیات زندگی بر کیفیات درونی- بیرونی و فرصت- نتایج زندگی

 

کیفیات بیرونی

کیفیات درونی

فرصت های زندگی

قابل زندگی بودن محیط

توانایی زندگی فرد

نتایج زندگی

منفعت زندگی

لذت زندگی

 

ردیف مربوط به فرصت های زندگی، تقریباً با کیفیت زندگی عینی معادل است چرا که به صورت بیرونی قابل مشاهده و سنجش است. نتایج زندگی، مربوط به چیزی است که فرد از بیرون دریافت می کند. به عبارت دیگر نتیجه ای است که شرایط بیرونی بر زندگی فرد می گذارد.

در تحقیقات اخیر، کیفیت زندگی ذهنی اهمیت بیشتری یافته است و بر آن بیشتر از کیفیت زندگی عینی تأکید می شود. برخی تعریف بهزیستی ذهنی[22]به عنوان شاخص کیفیت زندگی را بسیار دموکراتیک دانسته اند.چون به جای این که متخصصان بگویند مردم چه موقع احساس خوشبختی می کنند، خود مردم درباره آن اظهار نظر می کنند. آن ها معتقدند به سادگی می توان از افراد پرسید تا چه حد احساس خوشبختی می کنند[23].(کانمان، 1999 :37).

تأثیر بهزیستی ذهنی بر سلامت فیزیکی تأیید شده است. متأهل ها به خصوص کسانی که ازدواج مجدد نداشته اند، و زنان بیشتر از مردان احساس خوشبختی ذهنی داشته اند. تحصیل کردگان و کسانی که وضع مالی بهتری داشته اند، احساس خوشبختی بیشتری نسبت به دیگران داشته اند.میزان احساس خوشبختی در درون کشورها معمولاً در طول زمان چندان تغییر نمی کند مگر در موارد خاصی که دچار تغییرات زیاد می شود.[24]تأثیر پول بر احساس خوشبختی بستگی به وضعیت فرد دارد. در هنگام نداری به طور حتم وجود پول مساوی احساس خوشبختی است. رابطه اندکی میان درآمد و احساس خوشبختی در میان کشورها به دست آمده است. در داده های پیمایشی جهانی ارزش ها[25]این همبستگی برابر 13/0 بوده است که کمترین آن در فنلاند و برابر 02/0 و بیشترین آن در آفریقای جنوبی و برابر 38/0 بوده است. در واقع احساس خوشبختی برای سنجش کیفیت زندگی کافی نیست. در اینجا مسأله همان مسأله «فقیر خوشبخت» است.در جدول زیر تقاطع وضعیت عینی و وضعیت ذهنی فرد در چهار حالت نشان داده شده است.

جدول شماره 3- 2رابطه میان شرایط عینی زندگی و بهزیستی ذهنی

شرایط عینی زندگی

بهزیستی ذهنی

خوب

بد

خوب

بهزیستی ثروتمند خوشبخت

ناهماهنگی ثروتمند ناخوشبخت

بد

تطبیق فقیر خوشبخت

محرومیت فقیر ناخوشبخت

    

(نقل از2006:31  Philips)

شاخص های زیادی برای سنجش کیفیت زندگی در حوزه های مختلف ارایه شده اند. از جمله در حوزه سلامت، پرسش نامه پیمایش سلامت 36-SF و برنامه مصاحبه ای کیفیت زندگی برای مقایسه میان کیفیت زندگی در میان کشورهای مختلف هم معمولاً از شاخص توسعه انسانی[26]استفاده می شود.

بسیاری مؤلفان احساس خوشبختی و رضایت از زندگی را یکسان می دانند، اما برخی دیگر این دو را از متمایز می شمارند. به عنوان مثال جورج، خوشبختی را ارزیابی عاطفی کیفیت زندگی می داند و معتقد است رضایت از زندگی ارزیابی وضعیت کلی زندگی است و از مقایسه میان خواسته های فرد با دستاوردهای واقعی اش حاصل می شود[27]. (جورج، 351:1981). تمایز میان کیفیت زندگی عینی و ذهنی را می تون تمایز میان رفتار و ادراک و تمایز میان کمیت و کیفیت هم دانست.

سرمایه اجتماعی

توجه جدی به مفهوم سرمایه اجتماعی به دهه 1960 میلادی و جنبش های اجتماعی مانند فمینیسم و برابری خواهی سیاهان باز می گردد. اگر چه از قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم رابطه اجتماعی و ویژگی های آن یکی از موضوعات مرکزی جامعه شناسی بوده است(توکویل، 1347 و دورکیم، 1381)، اما توجه به رابطه اجتماعی به عنوان مسأله ای برای سیاست گذاران اجتماعی و برنامه ریزان بسیار جدیتر است[28](فیلد،2003، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385). این اهمیت یافتن روابط اجتماعی وجه دیگری نیز داشته است که رابطه آن با اقتصاد است. از دهه 1960 میلادی و هم زمان با آثار برخی اقتصاددانان مانند تئودور شولتز و بکر، مفاهیمی مانند سرمایه انسانی عرضه شدند که به اهمیت منابع غیرمالی در اقتصاد پرداخته بودند.

بعد از این دوران تقریباً می توان سه جریان فکری عمده در حوزه سرمایه اجتماعی یافت که هر کدام محصولات فکری عمده ای را عرضه کرده اند. پیربوردیو، به عنوان یک جامعه شناس انتقادی که زمینه های مارکسیستی روشنی در افکارش وجود داشت، در جستجوی منابع طبقه مسلط برای بازتولید فرادستی خود، چهار نوع سرمایه را نام برد: سرمایه مادی، سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادی. تمام این اشکال سرمایه در خدمت صاحبان ان ها هستند تا نابرابری را تجدید کنند. تعریف بوردیو از سرمایه اجتماعی، مشتمل است بر«مجموعه منابع واقعی یا مجازی که از طریق داشتن شبکه های پایا و کم و بیش نهادینه شده روابط دو طرفه آشنایی و شناخت، برای یک فرد یا گروه انباشته می شود». جیمز کلمن، جامعه شناس آمریکایی، تقریباً هم زمان با بوردیو اما از زمینه ای متفاوت وارد حوزه سرمایه اجتماعی شد. گر چه کلمن هم مانند بوردیو علایق فراوانی در حوزه آموزش و پرورش داشت، اما دیدگاه محافظه کارانه او موجبشد که از جنبه ای کاملاً متفاوت به سرمایه اجتماعی بنگرد. کلمن سرمایه اجتماعی را چنین تعریف می کند:« مجموعه منابعی که در ماهیت روابط خانوادگی و در سازمان اجتماعی اجتماع وجود دارند و برای رشد شناختی و اجتماعی کودک و جوان مفید هستند. این منابع برای افراد مختلف متفاوت هستند و می توانند مزیت مهمی برای کودکان و نوجوانان در توسعه سرمایه انسانی آن ها باشند[29].(کلمن، 302:1377). در دیدگاه کلمن جایی برای بازتولید نابرابری نیست. او سرمایه اجتماعی را دارایی می داند که می تواند به همه افراد جامعه کمک کند. در این زمینه او اهمیت زیادی برای نهادهای کهن جامعه مانند خانواده و کلیسا قایل است و معتقد است این دو نهاد می توانند به خوبی تأمین کننده سرمایه اجتماعی برای نسل جدید باشند.رابرت پاتنام، عالم علوم سیاسی آمریکایی، در اواخر دهه 1990 با رویکردی متفاوت وارد حوزه سرمایه اجتماعی شد و البته رونقی صدچندان به آن بخشید. در واقع پاتنام کار خود را با مسأله ای شروع کرد که آن را خطر افول حیات مدنی در ایالات متحده می نامید. او معتقد بود که آن ویژگی های مثبتی که توکویل در قرن نوزدهم برای جامعه آمریکا نام برده است رو به زوال هستند. ویژگی هایی مثل مشارکت جدی مردم در حیات مدنی و وجود پیوندهای اجتماعی فراتر از روابط دوستی و خویشاوندی. پانتام برای فرمول بندی این مسأله از مفهوم سرمایه اجتماعی استفاده کرد. او درباره سرمایه اجتماعی می گوید:« این مفهوم به ارتباطات بین افراد، شبکه های اجتماعی و هنجارهای متقابل و قابل اعتماد بودن که از آن ها ناشی می شود، اشاره دارد[30].»(فیلد،2003، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385). او در اثر مهم خود سرمایه اجتماعی را در جامعه آمریکا بررسی کرد که واحدهای تحلل او 50 ایالت بودند. دیدگاه پاتنام کلان است و کاملاً کاربردی با مفهوم سرمایه اجتماعی روبرو شده است.

در سال های اخیر، سرمایه اجتماعی مورد اقبال سازمان های تأثیرگذار بین المللی، مانند بانک جهانی و سازمان همکاری های اقتصادی و توسعه هم قرار گرفته است. این سازمان ها هم هر کدام به ارایه تعریفی از سرمایه اجتماعی پرداخته اند. گرچه به راحتی می توان حوزه مفهومی سرمایه اجتماعی را مشخص کرد، اما در هنگام ارایه تعریفی دقیق از آن باز هم اختلافات بروز می کنند. به آسانی می توان گفت سرمایه اجتماعی ناظر بر اهمیت روابط اجتماعی است[31](فیلد،2003، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385).  بنابراین، تعریف سرمایه اجتماعی در سطح فردی عبارت است از کمیت و کیفیت روابط اجتماعی فرد در جامعه. کمیت روابط اجتماعی مربوط به تعدد آن هاست و کیفیت روابط اجتماعی مربوط به اهمیت و عمق آن هاست. به عبارت دیگر از آنجایی که قرار است روابط اجتماعی به فرد کمک کنند تا به منابع کمیاب جامعه دست یابد، بنابراین هر ویژگی رابطه ای که بتواند چنین کارکردی داشته باشد، جزیی از سرمایه اجتماعی است. اگر از سطح فردی فراتر رویم، آن گاه می توان این ویژگی های رابطه ای را هنجارها، ارزش ها و به طور کلی ویژگی های فرهنگی- ساختاری جامعه بنامیم.

4-2 تأثیر سرمایه اجتماعی بر کیفیت زندگی

امروزه تقریباً همگان هدف نهایی انواع توسعه را افزایش کیفیت زندگی می دانند، به عنوان مثال کافی است نگاهی به شاخص های توسعه اجتماعی از نگاه بانک جهانی بیاندازیم. بانک جهانی توسعه اجتماعی را در ابعاد زیر می بیند: ریشه کنی فقر، اشتغال، انسجام اجتماعی، برابری جنسیتی و دسترسی به آموزش و پرورش و بهداشت[32](وُرد بانک، 2004،به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385). تمام این شاخص ها می توانند شاخص کیفیت زندگی هم باشند. همان طور که گفته شد اساساً برخی مؤلفان، شاخص توسعه انسانی را همان شاخص کیفیت زندگی می دانند. بنابراین مفاهیم توسعه و کیفیت زندگی بسیار به هم نزدیک هستند.[33]

حال باید دید چگونه مردم می توانند به[شاخص های] کیفیت زندگی دست یابند. اگر بگوییم دست رسی به کیفیت زندگی هزینه و لوازمی دارد، آن گاه استفاده از مفهوم سازی بوردیو بسیار مفید خواهد بود. هزینه ها و لوازم را می توان در سرمایه خلاصه کرد. سرمایه، دارایی است که می توان از آن برای دست یابی به منابع مطلوب استفاده کرد و همچنین آن را سرمایه گذاری کرد تا خود را افزایش دهد.

سرمایه های یک فرد در جامعه را می توان، با الهام از دیدگاه بوردیو به چهار نوع تقسیم کرد. اول سرمایه مادی، که عبارت است از دارایی های ارزش مند مادی فرد، مثل پول و یا دیگر اموال. دوم، سرمایه فرهنگی که عبارت است از آن ارزش ها و هنجارها و توانایی های اجتماعی که فرد درونیکرده و می توانند به او در دست یابی به منابع کمیاب کمک کنند. سوم، سرمایه اجتماعی، که روابط اجتماعی مفید برای دسترسی به منابع کمیاب هستند، چهارم سرمایه انسانی است که عبارت است از مهارت ها و دانشی که فرد اندوخته است. هر کدام از انواع این سرمایه ها می توانند برای دست یابی به دیگر انواع آن هم یاریگر باشند. هر کدام از شاخص های گوناگون کیفیت زندگی فردی را می توان با برخی از انواع این سرمایه ها تهیه کرد.

در میان انواع سرمایه، سرمایه اجتماعی ویژگی های خاصی دارد. اول آنکه تنها سرمایه ای است که رابطه ای است و در ضمن رابطه اجتماعی به وجو می آید. دوم آنکه مانند برخی دیگر از انواع سرمایه به طور کامل قابل انتقال نیست. ویژگی مهم تر انکه سرمایه اجتماعی فرد، رابطه روشنی با جایگاه او در شبکه های اجتماعی جامعه دارد. به عبارت دیگر، سرمایه اجتماعی فرد در واقع ارزش جایگاه او در شبکه های اجتماعی گوناگون است. حال همین جایگاه فرد در شبکه های گوناگون اجتماعی است که میزان بهره از کیفیت های مطلوب زندگی را مشخص می سازد. بنابراین می توان گفت که مفهوم سرمایه اجتماعی و مفهوم کیفیت زندگی همبستگی فراوانی دارند. از آنجایی که سرمایه اجتماعی بخشی از توانایی فرد برای بهره مندی از شاخص های کیفیت زندگی را فراهم می کند، پس فرضیه اصلی ما آن است که سرمایه اجتماعی بر کیفیت زندگی مؤثر است.

5-2نظریه پردازان سرمایه اجتماعی:

از جمله اندیشمندانی که بطور سیستماتیک برای اولین بار نظریه سرمایه اجتماعی را مطرح کردند، می توان به بوردیو، کلمن، پاتنام، فوکویاما، دوتوکیل، افه وفوش و . . . . اشاره کرد. که در اینجا به هم آنها اشاره می شود.

- پپربوردیو

از میان نظریه پردازان معاصر، پپربوردیو اولین تحلیل سیستماتیک از سرمایه اجتماعی را انجام داده است، اما چون فرانسوی زبان بوده و در حوزه زبان انگلیسی خیلی به آثار او توجه نمی شد، این نکته از قلم افتاده است او در فرضیه سرمایه فرهنگی که در سال 1973 تنظیم گردید، بر تأثیر خاستگاه اجتماعی خانواده ها بر عملکرد تحصیلی تأکید داشت که این خاستگاه یک منبع فرهنگی، به بچه ها در ورود به مدارس است (degraap&kraaykama.2000; 93). خدمت اصلی تفکر بوردیو در توسعه مجموعه ای از استعاره های قوی برای تشریح موشکافانه رابطه قدرت و سلطه در کار، در اجتماع و بطور کلی قشربندی فرهنگ می باشد. وی برجسته ترین چیزی که از اقتصاد سیاسی بیرون می کشد همان چیزی است که او سرمایه فرهنگی می نامد. به نظر وی، سرمایه فرهنگی در درون یک فضای اجتماعی بوجود می آید و در قیاس با سرمایه اقتصادی، نظریات و قوانین و تحلیل مباحث مربوط به سرمایه داری رواج یافت (روح الامینی،1374: 116). بوردیو همچنین به اشکال دیگری از سرمایه می پردازد، او از سرمایه سیاسی یاد می کند و این سرمایه را یک عامل تفاوت گذار در کشورهایی می داند که عامل فرهنگی مبنای تمایز قرار می گیرد. توزیع نامساوی این سرمایه سرمنشأ تفاوت بویژه رد حوزه مصرف و الگو های زندگی است. این سرمایه برای صاحبانش نوعی بهره مندی خصوصی از امکانات و ثروت های عمومی را فراهم می کند. به عبارتی امکانات و درآمدهای عمومی ارثی می شود. به نظر بوردیو زمانی که بوردیو زمانی که یک نخبه سوسیال دموکرات در طول چند نسل قدرت سیاسی را در اختیار دارد، سرمایه اجتماعی از نوع سیاسی از خلال سندیکاها و احزاب و از طریق روابط فامیلی به میراث برده می شود و به تشکیل نوعی سلسله سیاسی می انجامد. هنگامی که روشهای انباشت مالی به صورت کامل مورد کنترل و ممانعت قرار گیرد، سرمایه سیاسی مبنای تفاوت گذاری می شود. اعضای طبقه سیاسی از مبارزه خود در جهت اصل سلطه که حوزه قدرت میدان آن است به جز صاحبان سرمایه علمی- دانشگاهی رقیب دیگری ندارند. به نظر بوردیو مفهوم فضا، متضمن فهم دنیای اجتماعی در قالب روابط است. بوردیو فضای روابط را واقعی ترین واقعیت و اصل اساسی رفتارهای فردی و اجتماعی می داند (بوردیو ، 1380: 72). همچنین بوردیو گردآوری سرمایه اقتصادی را متکی به ایجاد یک نظام مالیاتی واحد، مقتضی گردآوری سرمایه اطلاعاتی است که سرمایه فرهنگی یکی از ابعاد آن است و این یگانه سازی بازار فرهنگ را با خود دارد (همان؛150). او دولت را عالیترین جایگاه برای جمع آوری و اعمال قدرت نمادین می داند. فرآیند گردآوری سرمایه قضایی شکل عینی شده و کدگذاری شده سرمایه نمادین، منطق ویژه خود را که چیزی از جنس منطق گردآوری سرمایه نظامی یا سرمایه مالی نیست، دنبال می کند (همان؛155). او بر رابطه دیالکتیکی بین ساختارهای عینی و پدیده های ذهنی تأکید می کند.

از یک سوی، ساختارهای عینی قرار می گیرند که مبنای صورتهای ذهنی را تشکیل می دهند و الزامهای ساختاری که بر کنشهای متقابل وارد می شوند تعیین می کنند؛ اما از سوی دیگر، اگر کسی خواسته باشد تلاشهای روزانه فردی و جمعی را که در جهت تغییر و یا حفظ این ساختارها عمل می کنند بررسی کند، باید این صورتهای ذهنی را در نظر بگیرد (ریترز،1374:716 به نقل از بوردیو،1989:15). ریترز اصلی ترین مفاهیم بوردیو را ساختمان ذهنی، زمینه و رابطه دیالکتیکی بین آنها می داند.

  1. ساختمان ذهنی

ساختمان ذهنی به ساختارهای ذهنی یا شناختی اطلاق می شود که انسانها از طریق آنها با جهان برخورد می کنند. انسانها مجهز به یک رشته طرحهای ملکه ذهن شده اند که با آنها جهان اجتماعی شان را ادراک، فهم، ارزیابی و ارزش گذاری می کنند. از طریق همین طرحهای ذهنی است که آدمها عملکرد شان را تولید کرده و آنها را ادراک و ارزش گذاری می کنند. ساختمان ذهنی همان ساختارهای اجتماعی تجسم یافته و ملکه ذهن شده است(ریترز،1374:721). که در نتیجه اشغال بلند مدت یک جایگاه در داخل جهان اجتماعی شکل می گیرد. به همین سبب ساختمان ذهنی بر وفق ماهیت جایگاه در جهان اجتماعی تغییر می پذیرد و برای همین است که افراد گوناگون ساختمان ذهنی و واحدی در جامعه ندارند... . ساختمان ذهنی که هر فرد معینی از خود نشان می دهد، طی یک تاریخ فردی بدست میآید و کارکرد مقطع خاصی در تاریخ اجتماعی زمینه آن است. ساختمان ذهنی که فرآورده تاریخ است، هم ماندگار و هم انتقال پذیر می باشد، هم جهان اجتماعی را تولید می کند و هم خودش تولید شده جهان اجتماعی است (ریترز،1374:722-721).

  1. زمینه

زمینه؛ شبکه ای از روابط است که میان جایگاه های عینی درون زمینه وجود دارد. ای روابط جدا از آگاهی و اراده فردی وجود دارند، بنابراین کنش های متقابل و یا پیوندهای بین الاذهانی نیستند. اشغال کنندگان جایگاه های این شبکه، هم می توانند عوامل انسانی باشند و هم نهادهای اجتماعی. بوردیو اصولاً زمینه را بعنوان پهنه نبرد در نظر می گیرد. زمینه نوعی بازار رقابت است که در آن انواع سرمایه ها به کار می رود و مایه گذاشته می شود. به هر حال زمینه قدرت (سیاست) از همه مهمتر است؛ سلسله مراتب روابط قدرت زمینه سیاسی، ساختار همه زمینه های دیگر را تعیین می کند(ریترز،1374:724-723).

هر چند هم ساختمان ذهنی و هم زمینه برای بوردیو قابل اهمیت اند اما از نظر او رابطه دیالکتیک میان این دو است که از بیشترین اهمیت برخوردا است و این دو متقابلاً همدیگر را می سازند.

از میان نظریه پردازان معاصر، پیربوردیو اولین تحلیل سیستماتیک از سرمایه اجتماعی را انجام داده است، اما چون فرانسوی زبان بوده و در حوزه زبان انگلیسی خیلی به آثار او توجه نمی شد، این نکته از قلم افتاده است.

((آنهیر)) اعتقاد دارد برداشتی که بوردیو از طبقه دارد فراتر از مفهوم طبقه نزد مارکس است، بوردیو برخلاف مارکس که طبقه را نظامی از حقوق مادی می داند. برداشت پیچیده ای مطرح می کند، که انواع سرمایه را در بر می گیرد که عبارتند از:

الف- سرمایه فرهنگی

ب- سرمایه اقتصادی

ج- سرمایه اجتماعی

شکل اقتصادی سرمایه بلافاصله قابل تبدیل شدن به پول است مانند دارایی های منقول و ثابت یک سازمان. سرمایه فرهنگی، نوع دیگر سرمایه است که در یک سازمان وجود دارد مانند تحصیلات عالیه اعضای سازمان که این سرمایه در برخی موارد و تحت شرایطی قابل تبدیل شدن به سرمایه اقتصادی است و سرانجام شکل دیگر سرمایه، سرمایه اجتماعی است که به ارتباطات و مشارکت اعضای یک سازمان توجه دارد و می تواند بعنوان ابزاری برای رسیدن به سرمایه های اقتصادی باشد. ((از نظر بوردیو سرمایه اجتماعی عبارت است از: انباشت منابع بالفعل یا بالقوه که تصاحب یک شبکه با دوام روابط پشتیبانی سرمایه جمعی برخورد می کند و آن را مستحق اعتبار می سازد.)) (استونز،1379: 328). به عبارت دیگر مجموع منابع واقعی و بالقوه ای که در ارتباط با اعضای گروه می باشد و برای اعضای گروه یک سرمایه تصاحب شده جمعی ایجاد می کند.

به عقیده بوردیو؛ سرمایه اجتماعی در ممالک سرمایه داری بعنوان ابزاری برای تثبیت و تقویت جایگاه اقتصادی افرا به شمار می رود در این ممالک سرمایه اقتصادی پایه است، و سرمایه اجتماعی و فرهنگی ابزاری برای تحقق آن محسوب می شوند. می توان نتیجه گرفت که دیدگاه بوردیو در زمینه سرمایه اجتماعی یک دیدگاه ابزاری صرف است. بعبارتی دیگر اگر سرمایه اجتماعی نتواند موجب رشد سرمایه اقتصادی شود، کاربردی نخواهد داشت(الوانی،1378:5)

- جیمز کلمن:

جیمز کلمن به مانند پیربوردیو مفهوم سرمایه اجتماعی را از اقتصاد به جامعه شناسی آورد، رویکرد او بر اساس تئوری انتخاب عقلانی و توسعه یافته از کار پیشین او در نظریه((مبادله اجتماعی)) است. برای او سرمایه ی اجتماعی نشان دهنده ی آنست که چگونه ساختار اجتماعی یک گروه می تواند بعنوان منبعی برای آن گروه عمل نماید، او معتقد است که سرمایه ی اجتماعی با کارکردش تعریف می شود و به سرمایه اجتماعی به مشابه شیئی واحد نمی نگرد، بلکه آن را انواع چیزهای گوناگونی می داند که به زعم او دو ویژگی مشترک دارند:

الف) همه آنها شامل جنبه ای از یک ساخت اجتماعی هستند.

ب) دوم آنکه سرمایه اجتماعی تنش های بین افرادی را که در درون ساختار هستند تسهیل می کند. برای کلمن مفهوم سرمایه اجتماعی نشان دهنده آن است که چگونه ساختار اجتماعی یک گروه می تواند به عنوان منبعی برای اعضای آن گروه عمل نماید(کلمن،1377:302) او سرمایه اجتماعی را نیز مانند شکلهای دیگر سرمایه مولد دانسته و سازمان اجتماعی را پدید آورنده و عامل ایجاد کننده سرمایه اجتماعی تلقی می کند او برای سرمایه اجتماعی اهمیت شایانی قائل است، به طوری که می گوید، از طریق منابع سرمایه اجتماعی هزینه های دستیابی به اهداف خاصی تقلیل می یابد و دستیابی به هدفها امکان پذیر می گردد که در صورت عدم وجود آن هرگز امکان پذیر نبود یا صرفاً با هزینه های بسیار بالا ممکن می گردید(کلمن،1377:492). و نسبت به دیگر نظریه پردازان نظریه عمومی تری از سرمایه اجتماعی را مطرح می کند به طوری که در آن علاوه بر همکاری های افقی بین افراد همکاریهای عمودی را هم در بر می گیرد(شریفیان ثانی،1380:11).

از دیدگاه کلمن سرمایه اجتماعی نشان دهنده آن است که چگونه ساختار اجتماعی یک گروه می تواند به عنوان منبعی برای افراد آن گروه عمل نماید. کلمن وجود سرمایه اجتماعی را در اعتماد، اصلاع رسانی . ضمانت اجرایی کارآمد، روابط اقتدار و میزان تکالیف در گروه می داند(شارع پور،1380:103). کلمن به صورت مشخص سرمایه ها را به سه دسته سرمایه انسانی، سرمایه فیزیکی، سرمایه اجتماعی تقسیم می کند. سرمایه انسانی افراد را در داشتن مهارتها و توانائیها می داند که افراد را قادر می سازد تا به شیوه های جدیدی رفتار کنند. سرمایه فیزیکی با ایجاد تغییرات در موارد برای شکل دادن به ابزارهایی که تولید را تسهیل می کنند بوجود می آید و سرمایه اجتماعی هنگامی بوجود می آید که روابط میان افراد به شیوه ای دگرگون می شود که کنش را تسهیل می نماید(کلمن،1377:474-467).

به این ترتیب او سرمایه اجتماعی را نه در خود افراد بلکه در روابط میان افراد می داند. او در ادامه قضاوت های بین اشکال مختلف سرمایه می افزاید، سرمایه فیزیکی قابل مشاهده ملموس و عینی است. سرمایه انسانی کمتر ملموس است چرا که در مهارتها و توانایی های فرد متبلور است اما سرمایه اجتماعی حتی از آن هم کمتر محسوس و ملموس است زیرا در روابط بین افراد تجسم می یابد. سرمایه فیزیکی و اثنای فعالیت تولید را تسهیل می کنند و سرمایه اجتماعی نیز مانند آنها عمل می کند. مثلاً گروهی که در اعضایش اعتماد در سطح بالایی وجود دارد و به یکدیگر اعتماد خوبی دارند، خواهد توانست کارهایی بسیار بیشتر از گروهی که فاقد آن اعتماد است انجام دهد.

کلمن مفهوم سرمایه اجتماعی را به عنوان پل بین اقتصاد و جامعه شناسی به کار می گیرد. گریلی[34]معتقد است کلمن با استفاده از تئوری های جامعه پذیری و انتخاب عقلانی قصد دارد که کنش عقلانی اقتصادی را برای تحلیل درست نظام های اجتماعی وارد کند. بدون آنکه فقط به نظام های اقتصادی یا سازمانهای اجتماعی وارد شود، بنابراین مفهوم سرمایه اجتماعی را به کار می برد. با توجه به جنبه تئوریکی کلمن و کار تجربی او، گریلی مدل کلمن را دقیق، استادانه و سودمند می داند و می گوید: از سرمایه اجتماعی تعاریف مختلفی ارائه شده، اما بسیاری از آنها به مظاهر و بازتابهای سرمایه اجتماعی بر می گردد تا به خود آن(Greely, 1997,587) .

کلمن اشکال عمده سرمایه اجتماعی را تعهدات و انتظارات، ظرفیت بالقوه اطلاعات، هنجارها و ضمانت های اجرایی مؤثر، روابط اقتدار، سازمان اجتماعی انطباق پذیر و سازمان تعهدی می داند.

  1. تعهدات و انتظارات: کلمن بحث تعهدات و انتظارات را با یک مثال روشن می سازد که برای درک بهتر آن اینجا از اسامی افراد استفاده می کنیم: مثلاً اگرA کاری برایB انجام دهد با اعتماد به اینکهB در آینده آنرا جبران می کند، این امر انتظاری را درA و تعهدی را از جانبB برای حفظ اعتماد ایجاد می کند که خود این تعهد به مانند یک برگ اعتباری است که در دستA است و باید با عملکردی از طرفB بازخرید شود. داشتن تعداد زیادی از این برگه های اعتباری برایA به منزله ی داشتن یک سرمایه مالی مستقیم است کهA هر وقت بخواهد بتواند. بصورت مستقیم از آن استفاده کند. مگر، اینکه اعتماد کردن غیر عاقلانه باشد و برگه ها نماینگر وامهایی اعتباری باشند که باز پرداخت نخواهند شد.

کلمن وجود دو عامل را برای این شکل از سرمایه اجتماعی(تعهدات و انتظارات) ضروری می داند: اول میزان درخور اعتماد بودن محیط اجتماعی یعنی تعهدات آنها باز پرداخت شد و دوم میزان واقعی تعهداتی که بر عهده گرفته شده است، ساختارهای اجتماعی از این هردو بعد متفاوت است و کنشگران درون ساختار اجتماعی معینی در بعد دوم با هم فرق می کنند، کلمندر این زمینه می افزاید هر چقدر میزان تعهدات(برگ های اعتباری) پرداخت نشده در یک ساختار اجتماعی خاصی بیشتر باشد می توان گفت سرمایه اجتماعی بیشتری وجود دارد و او مثالی در این زمینه مطرح می کند و آن این است که مثلاً در یک اجتماع کشاورزی که در افراد وسایل کشاورزی را به همدیگر امانت می دهند. یک شکلی از سرمایه اجتماعی حاصل می شود که از طریق آن هر فرد می تواند با سرمایه مالی و اقتصادی کمتری کار خود را به انجام برساند صرف وجود این تعهدات خود باعث تسهیل و ارتقای سطح سرمایه های اقتصادی آنها می تواند باشد. کلمن اضافه می کند که چنین ساختار اجتماعی ای همانند یک اجتماع صنعتی می توانند قلمداد شود که در آن سفته و برات (یعنی قرض) بین آنها دست به دست می شود و مانند پول از آنها استفاده می شود، و بطور مؤثر سرمایه مالی لازم برای انجام سطح معینی از فعالیت تولیدی را کاهش می دهد. البته کلمن خاصر نشان می سازد که کنشگران منفرد بسته به قدرت یا ثروت آنها از میزان برگ های اعتباری متفاوتی برخوردار خواهند بود. مثلاً رئیس خانواده طبیعتاً از برگه های اعتباری بیشتری برخوردار خواهد بود تا در محیط های سنتی روستایی که بسیار قشربندی شده اند. خانواده های ثروتمند برگه های اعتباری بیشتری جمع آوری کرده و در هر زمان می توانند روی آن حساب کنند. وجود یک چنین اعتباراتی می تواند آنها را در مقابل ضمانتهای اجرائی مصون می سازد و به این صورت کسی از برگه های اعتباری بیشتری در اختیار دارد خود به خود قدرت بالقوه بیشتری و ثروت بیشتری هم می تواند داشته باشد. کلمن رفتار کنشگران فردی را عقلانی فرض می کند و با توجه به این مسأله این سوال را هم مطرح می کند، اگر کنشگران عقلانی عمل کنند. آیا چه چیزی در تعهدات اجتماعی وجود دارد که فردی عقلانی را به ایجاد و حفظ اینگونه تعهدات از جانب دیگران نسبت به خودش علاقمند می کند؟ او در پاسخ به این سوال می گوید: هنگامی که من خدمتی را برای شما انجام می دهم معمولاً زمانی است که شما نیاز دارید و هزینه زیادی برای من ندارد اگر من عقلانی باشم و صرفاً علاقمند به منافع شخصی درک می کنم که اهمیت این خدمت برای شما آنقدر زیاد است که حاضر خواهید بود و در زمانی که من. نیازمندم با خدمتی آنر جبران کنید، که بیش از آنچه این خدمت برای من تمام شده است به سود من خواهد بود. البته کلمن اینجا صرفاً خدمات را در نظر دارد نه پول را، چرا که یک پول تقریباً همان منفعت را برای شخصی در طول زمان دارد، لذا به نظر او این مبادله متقابلاً سودمند است بنابراین بوجود آوردن تعهدات با انجام کمک و ارائه خدمات خود نوعی سیاست بیمه تلقی می گردد که در آن فرد خدمتی را که به آسانی از عهده آن بر می آید را انجام می دهد و زمانی که آنرا لازم دارد و دریافت می کند. در واقع پاداشهای اضافی به صورت پولی از آن پرداخت و منفعت به صورت پول ارزشمند دریافت می شود و در این روند انتظار می رود سود قطعی به آسانی بدست آید.

  1. ظرفیت بالقوه اصلاعات: شکل دیگر سرمایه اجتماعی از دیدگاه کلمن اطلاعات است که در کنش بین کنشگران منفرد امری ضروری و اساسی است و جزء ذاتی و جدایی ناپذیر روابط اجتماعی و تسهیل کننده کنش کنشگران است اما بدست آوردن اطلاعات پرهزینه است. کمترین چیزی که برای کسب اطلاعات لازم داریم، توجه است که همیشه اندک است. یکی از وسایلی که از طریق آن می توان به اطلاعات دست یافت، استفاده از روابط اجتماعی است که برای مقاصد دیگر حفظ می شود. مثلاً فردی که عمیقاً به رویدادهای جاری علاقه مند نیست، اما صرفاً می خواهد از تحولات مهم بی خبر نباشد، می تواند با صرفه جویی وقت خود این اطلاعات را از دوستی که عمیقا توجه دارد، کسب نماید(کلمن،1377:474). بنابراین روابط اجتماعی باعث فراهم ساختن اطلاعاتی می شود که کنش را تسهیل می کند.
  2. هنجارها و ضمانتهای اجرایی مؤثر: به جز موارد فوق انواع هنجارها نیز می تواند در ایجاد سرمایه اجتماعی مؤثر افتد و از طریق آن فرد منافع شخصی خود را رها کرده و به سود جمع عمل کند و فعالیت آنها متوجه منافع عمومی می گردد. هنجاری از این گونه، حمایت اجتماعی، پایگاه احترام و پاداشهای دیگر تقویت می شود، سرمایه اجتماعی است که ملتهای جدی را می سازد... و بطور کلی افراد را وادار می کند که فعالیت آنها متوجه منافع عمومی گردد... . پشتوانه این هنجارها یک سری ضمانتهای اجرایی درونی یا بیرونی است، صرفنظر از اینکه کدام یک از موارد باشد در حل مشکل منفعت عمومی که جمعیت های بهم پیوسته وجود دارد مهم است. اما از نظر کلمن هنجارها مانند شکل های دیگری سرمایه اجتماعی در عین حال که کنشهای معینی را تسهیل می کنند، می توانند برای کنشهای دیگر محدودیت ایجاد می کنند. مثلاً هنگامی که هنجارهای دستوری به کنشهای معینی پاداش می دهند و ورزش و کار بدنی را برای جوانان مفید می داند، از طرف دیگر انرژی را از فعالیت های دیگر دور می کند. بنابراین هنجارهای مؤثر در یک حوزه می تواند نوآوری در آن حوزه را کاهش دهد. می تواند نه تنها کنشهای انحرافی را که به دیگران آسیب می رساند بلکه همچنین کنشهای انحرافی را می تواند به سود همه باشد محدود کند(کلمن،1377:476-475).
  3. روابط اقتدار: اگر چندین کنشگر به کنشگر واحدی مقداری از حقوق کنترل کنشهای معینی را واگذار کنند در این صورت کنشگری که این حقوق را دریافت داشته از مجموع این دریافتها دارای مقدار زیادی از سرمایه اجتماعی خواهد شد که می تواند، بر فعالیتهای معینی متمرکز کند و همین امر باعث می شود که قدرت زیادی بدست آورد و این مسأله افراد را در شرایط معینی وادار می کند، که اقتدار را به رهبری فرهمند واگذار کنند(کلمن،1377:476).

کلمن سرمایه اجتماعی را از کالاهای خصوصی متمایز می داند به این دلیل که کالاهای خصوصی قابلیت تقسیم و انتقال دارند. در حالیکه سرمایه اجتماعی انتقال ناپذیر است و به آسانی مبادله نمی شود و دارایی شخصی هیچ یک از افرادی که از آن سود می برند نیست. سرمایه فیزیکی و انسانی معمولا کالاهای خصوصی هستند، حقوق مالکیت به شخصی که در سرمایه فیزیکی سرمایه گذاری کند، امکان می دهد تا منافعی که این سرمایه تولید می کند را تصاحب کند. در مورد سرمایه انسانی نیز فردی که وقت و منابع خود را سرمایه گذاری می کند منافعی را که افراد پیش بینی می کنند از آموزش دیافت نماید، بدست آورد. این منافع می تواند شغلی با دستمزد بیشتر باشد، کار رضایت بخش یا با پایگاه اجتماعی بالاتر، در بیشتر شکل هایش اینگونه نیست. انواع ساختارها اجتماعی که هنجارهای اجتماعی و ضمانت های اجرائی ... تحمیل آنها را امکان پذیر می سازد در درجه اول به افرادی که تلاش های آنها برای بوجود آوردن هنجارها و ضمانت های اجرایی لازم است، سود نمی رسانند. بلکه به همه افرادی که جز آن ساختار معین هستند، سود می رساند. کلمن عواملی را در ایجاد حفظ و نابودی سرمایه اجتماعی مؤثر می داند که اینجا به تعدادی از فاکتورها اشاراتی می شود:

الف- ثبات: ثبات یکی از عوامل ثبات ساختار اجتماعی است. بالاخص ساختارهایی که مبتنی بر مشاغل نیستند. در هم گسیختگی سازمان اجتماعی یا روابط اجتماعی می تواند برای سرمایه اجتماعی بسیار ویرانگر باشد. اختراع اجتماعی سازمانهایی که به جای افراد شاغل عناصر ساختار را تشکیل می دهند، شکلی از سرمایه اجتماعی را فراهم کرده است که می تواند ثبات، به جای بی ثباتی افراد حفظ کند. در مواردی که افراد صرفاً اشغال کنندگان مشاغل هستند، تنها عملکرد شاغلان نه خود ساختار، با تحرک افراد دچار اختلال می شود. اما برای هر شکل دیگری از سرمایه اجتماعی وابسته به آن خواهد بود(کلمن،1377:490-489).

ب- ایدئولوژی: ایدئولوژی بنا به اینکه محتوای آن چگونه باشد، می تواند با تحمیل این خواست به فرد که به سود چیزی یا کسی غیر خودش عمل کند، سرمایه اجتماعی بوجود می آورد. یا می تواند اثر منفی بر ایجاد سرمایه اجتماعی داشته باشد. بعضی از ایدئولوژی ها ماهیتی خود بسنده در خود دارند، مانند ایدئولوژی اپیکور در یونان باستان یا یک ایدئولوژی که بر رابطه جداگانه و مستقل هر فرد با خداوند تأکید می کند، که عمدتاً اساس آیین پروتستان را تشکیل می دهد، می تواند از ایجاد سرمایه اجتماعی جلوگیری کند. به طور کلی اعتقاداتی که حاوی دگر خواهی یا عمل به سود جمع باشد، ایجاد و حفظ سرمایه اجتماعی و خودخواهی، فردگرایی و انزوا طلبی در نابودی سرمایه اجتماعی مؤثرند.

پ- رفاه و فراوانی: از نظر کلمن این عامل می تواند مانع شکل گیری سرمایه اجتماعی یا باعث نابودی آن گردد. رفاه و فراوانی وابستگی افراد را به هم کاهش می دهد و به تبع آن سرمایه اجتماعی را تقلیل می دهد.

ت- کمک:درخواست کمک افراد از یکدیگر مقدار سرمایه اجتماعی را کاهش می دهد.

ث- منابع رسمی حمایت: انواع گوناگون کمکهای دولتی به مردم یکی از عواملی است که وابستگی میان افراد را به یکدیگر کاهش می دهد و در نتیجه باعث کاهش سرمایه اجتماعی بین آنها می گردد.

اینها مجموعه عواملی هستند که می توانند در ایجاد و یا نابودی سرمایه اجتماعی تأثیر گذار باشند. کلمن اعتقاد دارد که سرمایه اجتماعی مانند سرمایه فیزیکی و انسانی اگر تجدید نشود و در گذر زمان از بین می رود. روابط اجتماعی اگر حفظ نگردد بتدریج نابود می شود، انتظارات و تعهدات با گذشت زمان ضعیف و ناپدید می شود. بنابراین از نظر این نظریه پرداز شکلهای مختلف سرمایه اجتماعی نیاز به مراقبت دارند و ارتباط ارگانیک میان افرادی که آنرا شکل داده اند، لازمه حفظ و جلوگیری از نابودی آن است.

 

- رابرت پاتنام

پاتنام با بررسی نواحی جنوب ایتالیا و طرح سؤالاتی پیرامون شرایط ضروری برای شکل گیری جامعه مدنی جایگاه تازه ای به تئوری سرمایه اجتماعی داد و موقعیت این تئوری را در ادبیات اجتماعی به نحو محسوسی ارتقاء بخشید. ریشه های کار او در افکار((دوتوکویل)) و تئوری کلاسیک دموکراسی که ((روسو)) و ((استوارت میل)) از آن دفاع کرده بودند، می یابیم، به نظر پاتنام سرمایه اجتماعی از شبکه های اجتماعی و هنجارهای متقابل و اعتماد و حاصل از آنها تشکیل شده است. او اعتقاد دارد که سرمایه اجتماعی مخصوصاً بر حسب فعالیت تعاونی رسمی و عادات همکاری اجتماعی، اعتماد را تشکیل می دهد که این نیز به نوبه خود منجر به میزان بالاتری از مشارکت سیاسی می شود. پاتنام این مفهوم را در فهم و تقویت بنیانگذاری نهادی دموکراتیک در سطوح منطقه ای و ملی به کار می برد، استفاده او ازمفهوم سرمایه اجتماعی از جیمز کلمن تأثیر پذیرفته و علی رغم اینکه زمینه های مورد علاقه او و کلمن متفاوت است، آنها در این نظریه مشترکند که سرمایه اجتماعی یک کالای عمومی است، یک منبع در اجتماع که اغلب در اجتماع کمتر بها داده می شود، معمولاً کمتر موجود است.

تعریف پاتنام از سرمایه اجتماعی شباهت بسیاری به تعریف جیمز کلمن دارد، از نظر او سرمایه اجتماعی به آن دسته از عناصر و ویژگی های سازمان اجتماعی مربوط می گردد که هماهنگی و همکاری متقابل را برای افراد یک جامعه خاصی تسهیل می کند که این ویژگی ها شامل موارد ذیل هستند:

شبکه های اجتماعی: وجود شبکه های اجتماعی در هر جامعه ای باعث تسهیل روابط و ارتقاء همکاری در یک جامعه خاص می شود هر چه شبکه های اجتماعی بین افراد متراکم تر باشد احتمال بیشتری وجود دارد که شهروندان بتوانند در جهت منافع همکاری کنند(پاتنام،2000، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385)

مشارکت مدنی هزینه های بالقوه عهد شکنی را در هر جامعه ای افزایش می دهد. فرصت طلبی منافعی را که فرد انتظار دارد از دیگر معاملات همزمانش و معاملات آینده نصیبش شود به خطر می اندازد. شبکه های مشارکت مدنی در زبان تئوری بازیها، پیوند درونی بازیها را افزایش می دهد. او وجود این شبکه ها را در تقویت هنجارهای معامله متقابل ضروری می داند، که در این صورت افراد آماده هستند تا هنجارهای قوی رفتار قابل قبول را توسعه دهند و انتظار مقابلشان را در بسیاری از ارتباطات تقویت کننده همکاری با یکدیگر منعکس کنند. این هنجارها یک شبکه ارتباطی که به کسب حسن شهرت در وفای به عهد و پذیرش هنجارهای رفتار جامعه محلی متکی است، تقویت می گرداند. شبکه های مشارکت مدنی ارتباطات را تسهیل می کند و جریان اطلاعات را در مورد قابل اعتماد بودن افراد بهبود می بخشد. شبکه های شمارکت مدنی اجازه می دهند که شهرتها به دیگران انتقال یافته و پالایش شوند. ارتباطات بیشتر(مستقیم و غیرمستقیم) باعث اعتماد متقابل بیشتر بین آنها می شود و روند همکاری آنها را تسهیل می کند(همان؛300). شبکه های اجتماعی دو نوع افقی و عمودی دارند در شبکه های افقی شهروندانی عضویت دارند که از قدرت و وضعیت برابری برخوردارند هستند در شبکه های عمودی شهروندان نا برابر بوسیله ی روابط نا برابر مبتنی بر سلسله مراتب و وابستگی به هم پیوند دارند، کنش های افقی قوی در شبکه های مشارکت مدنی، مانند انجمن های همسایگی کانونهای سرودخوانی، تعاونی ها، باشگاههای ورزشی و احزاب توده ای روی می دهد.

شبکه های مورد نظر پاتنام شبکه های افقی است، زیرا در شبکه های عمودی جریان اطلاعات غیر موثق تر از جریان های افقی اطلاعات است و بخشی از علت آن است که اطلاعات قابل اتکا درست مانع بهره کشی و استعمار محسوب می شود و مجازاتهای که از هنجارهای معامله متقابل در مقابل تهدید فرصت طلبی حمایت می کند در شبکه های عمودی کمتر برابر مقامات عالی وضع می شود و اگر هم وضع شود کمتر اجرا می گردد. پاتنام شبکه های مشارکت مدنی را یکی از اشکلات ضروری سرمایه اجتماعی می داند.

اعتماد اجتماعی:

اعتماد تقویت همکاری و همکاری تقویت اعتماد را بدنبال دارد و هر دو از هم تأثیر می پذیرند هر چه سطح اعتماد در جامعه ای بالاتر باشد احتمال همکاری بیشتر خواهد بود. پاتنام اعتماد را ناشی از دو منبع هنجارهای معامله ای متقابل و شبکه های مشارکت مدنی می داند. به نظر پاتنام هنجارهای معامله متقابل شبکه های مشارکت مدنی و همکاری موفقیت آمیز متقابل همدیگر را تقویت می کنند. وجود نهادهای همکاری جویانه کارآمد مستلزم مهارتها و اعتماد بین اشخاص است. اما آن مهارتها و این اعتماد نیز به نوبه خود بوسیله همکاری سازمان یافته تلقین و تقویت می شود. هنجارها و شبکه های مشارکت مدنی به رفاه اقتصادی کمک می نماید و به نوبه خود نیز توسط این رفاع تقویت می شود.(پاتنام،2000، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385).

اعتقاد پاتنام بر این است، که منابع سرمایه اجتماعی از جمله اعتماد، هنجارهای معامله متقابل و شبکه های مشارکت مدنی از نوع افقی دارای ارتباطات درونی، خود تقویت کننده و خود افزاینده هستند. ویژگی باز تولید سرمایه اجتماعی به رغم پاتنام باعث تعامل اجتماعی همراه با سطح بالایی از همکاری، اعتماد به معامله متقابل، مشارکت مدنی و رفاه جمعی می شود. این ویژگی معرف جامعه مدنی و فقدان آنها مشخصه جوامع غیر مدنی هستند که در این صورت نیز خصلتی خود تقویت کننده و خود افزاینده دارد و باعث عهد شکنی، بی اعتمادی، فریب و حیله، بهره کشی، انزوا و بی نظمی و رکورد در یک دور تسلسل وار می شود و مجموعه اینها رسیدن به اهداف را برای نهادهای دموکراتیک دشوار می سازد.

- فرانسیس فوکویاما

فوکویاما، از متفکرین هم عصر ما در کتاب معروف پایان نظم می گوید: اصطلاح سرمایه اجتماعی نخستین بار در اثر کلاسیک جین جاکوب(مرگ و زندگی در شهرهای بزرگ آمریکا 1961) بکار رفته است که در آن توضیح داده بود که شبکه های اجتماعی فشرده در محدوده های قدیمی و مختلط شهری صورتی از سرمایه اجتماعی را تشکیل می دهند(فوکویاما،1379: 10). فوکویاما بر وجود هنجارها و ارزش های غیر رسمی در یک گروه اعتقاد دارد و سرمایه اجتماعی را اینگونه تعریف می کند: ((سرمایه اجتماعی مجموعه معینی از هنجارها یا ارزش های غیر رسمی است که اعضای گروهی که همکاری و تعامل میانشان مجاز است، در آن سهیم هستند.)) (فوکویاما،3791: 11). به نظر او هنجارهای تشکیل دهنده، سرمایه اجتماعی می توانند از هنجار روابط دو دوست گرفته تا آموزه های پیچیده ای را در برگیرند. این همکاریها باید در روابط بالفعل آدمیان بطور عینی مصداق یابند (تاجبخش:1384: 169).

آنها باید در رابطه انسانی واقعی جا افتاده باشند؛ هنجارها متقابل به هنگام سر و کار داشتن با تمام مردم به طور بالقوه وجود دارد، اما تنها به هنگام برخورد با دوستان بالفعل می شود. با این تعریف، اعتماد، شبکه ها، جامعه مدنی و موارد دیگری که با سرمایه اجتماعی همراهند تماماً آثار و نتایج سرمایه اجتماعی هستند، نه اجزای تشکیل دهنده آن. هر مجموعه ای از هنجارهای جا افتاده، سرمایه اجتماعی را تشکیل نمی دهند، آنها باید به همکاری در گروهها منجر شوند و بنابراین با ارزش های معنوی سنتی چون صداقت، پایبندی به تعهدات عملکرد قابلیت اطمینان در انجام وظایف (وظیفه شناسی)، رابطه متقابل و نظیر آن مرتبط هستند. هنجارهایی که تولید سرمایه اجتماعی می کنند، تقسیم پذیرند، یعنی می توانند تنها میان گروه معدودی از مردم از همان اجتماعی مشترک باشند و نه میان دیگران. در حالیکه سرمایه اجتماعی در همه جوامع وجود دارد اما نمی تواند به طرق مختلف توزیع گردد.

سرمایه اجتماعی متعلق به گروههاست نه به افراد. فوکویاما در خصوص اینکه چرا برخی کشورها موفقیت اقتصادی بیشتری نسبت به دیگر کشورها دارند، ادعا می کند در این کشورها سطوح بالای سرمایه اجتماعی و شاخص های آن مانند صداقت و اعتقاد افراد را به انجام کارهای گروهی و دسته جمعی و نیازمند وجود تعهد اجتماعی و همچنین نوآوری در کارها، وادار می کند، که این امر زمینه را برای رشد و ترقی هر چه بیشتر فراهم می کند. او متعقد است در جامعه ژاپن سطح بالای سرمایه اجتماعی سبب گسترش و توسعه این کشور گردیده است. در حالی که در کشور چین پیوندهای موجود مانع شکل گیری سرمایه اجتماعی شده و فرصت های نوآوری را محدود ساخته است. فوکویاما بر این عقیده است که جوامع جدید به جای آنکه در صدد باشند که اخلاق اعضایشان را بهبود بخشند در جستجوی تأسیس نهادهایی چون حکومت متکی بر قانون اساسی و مبادله مبتنی بر بازار هستند تا رفتارهای اعضا خود را نظام مند کنند. او معتقد است جامعه مدرن بدون پشتوانه فرهنگ، مذهب و سنت تاریخی از پایه فرو خواهد ریخت. او در خصوص موفقیت جوامع مدرن معتقد است تنها به این علت توفیق یافته اند که قادر به زنده نگه داشتن سرمایه اجتماعی انباشته شده قرون متمادی شده بودند. یعنی قید و بندهای اجتماعی که در گذشته توسط مذهب و دیگر نهادهای فرهنگی هنجار آفرین استوار شده بود، تنها به مدد نوعی عادت انعکاسی در عصر مذهبی دنیا گرایانه بعدی جان سالم به در برده بود. اما این جوامع در نهایت قادر به تولید سرمایه اجتماعی جدید نشده اند.

((فوکویاما)) یافتن عدد مشخص و قابل قبولی برای بیان مقدار سرمایه اجتماعی مشکل می داند. به نظر او شاید اطلاعاتی در خصوص گروهها و زیر مجموعه ها وجود داشته باشد، اما اتفاق نظر مشخصی در خصوص تفاوت های این اطلاعات در دسترس نیست. او برای اندازه گیری سرمایه اجتماعی از روش(همان:43). لذا باید دنبال اصلاح روابط خانواده و ارزش های حاکم بر خانواده بود تا از این فرو پاشی بزرگ جلوگیری نمود.

راه دیگری که ((فوکویاما)) پیشنهاد می کند این است که تشکیل گروه های موفق در نبود سرمایه اجتماعی با استفاده از مکانیسم های مشارکتی رسمی مانند قراردادها، نظام سلسله مراتب، اساس نامه ها، نظام نامه ها و مانند آن کاملاً امکان پذیر است. اما در هنجارهای غیر رسمی به طرز فوق العاده ای هزینه بده بستان هایی را که مستلزم این نوع مکانیسم هاست، کاهش یافته و تحت شرایط معینی می تواند به میزان بالاتری سازگاریهای گروهی را تسهیل نماید. جامعه مدنی که در سال های اخیر به طور قابل توجهی کانون توجه نظریه پردازی های مردم سالاری بوده است در مقیاس وسیعی محصول((سرمایه اجتماعی)) است هر چند که از جهات معین و مهمی با آن کاملاً همخوانی نداشته باشد(همان:13).

در ارتباط با سرمایه اجتماعی فوکویاما اعتقاد دارد که باید دو نکته را روشن کرد:

1)      سرمایه اجتماعی به این دلیل زیر مجموعه سرمایه انسان نیست، چرا که این سرمایه متعلق به گروههاست و نه به افراد، هنجارهایی که شالوده سرمایه اجتماعی را تشکیل می دهند در صورتی معنی دارد که بیش از یک فرد در آن سهیم باشد.

2)      سرمایه اجتماعی با توجه به علم سیاست و علم اقتصاد و لزوماً چیز خوبی نیست. در این علوم همکاری و همیاری برای تمام فعالیت های اجتماعی خواه خوب یا بد، ضروری است.

((فوکویاما)) چند روش عمده را در نظر می گیرد که از طریق آنها هنجارهای تعاونی می توانند شکل بگیرند:

1)      ساختمندی نهادی: منظور از ساختمندی نهادی این است که هنجارها در نتیجه کنش قصدمند مؤثر بر اجتماع به طور کلی، فی المثل از طریق نهادی مانند دولت ساخته شده باشد، و به دو صورت ساختمندی نهادی عقلانی و ساختمندی نهادی غیرعقلانی می باشد.

2)      ساختمندی خودجوش: این نوع ساختمندی شکل دیگری از ساختمندی اجتماعی است اما هنجارهای ساخته شده و به صورت خود جوش به جای آنکه از قانون و دیگر نهادهای رسمی سربر کشند، از کنش های متقابل اعضای یک اجتماع بوجود می آیند و ناشی از انتخاب تعمدی نیستند. ساختمندی خودجوش یکی از جالبترین حوزه های تحقق درباره ی هنجار سازی را تشکیل می دهد به طبقات فرعی عقلانی و غیر عقلانی تقسیم می شود.

3)      ساختمندی برونزاد: منظور از ساختمندی برونزاد این است که هنجارها از جایی غیر از همان اجتماعی که در آن بکار رفته است، سرچشمه می گیرند و نه به غیر از طریق کنش متقابل آن اجتماع با محیط خارجی آن. این ایدئولوژی و فرهنگ تجربه تاریخی مشترک از جمله عواملند. هنجارهایی که از حیث طبیعت ریشه می گیرند: با وجود تغییراتی که در ساختار خانواده ایجاد شده است، خویشاوندی بعنوان قویترین شکل ارتباط اجتماعی در جوامع معاصر باقی مانده و خواهد ماند. از جمله این عوامل خویشاوند گرایی، نژاد و قومیت می باشند(فوکویاما،1379:105-97).

- دوتوکویل

مدلی که "توکویل" درباره سرمایه اجتماعی ارائه می کند از این جهت جالب است که وی نشان می دهد، چگونه سازمانهای داوطبانه می توانند به ایجاد سرمایه اجتماعی و تقویت همکاری کمک کنند. از نظر وی ارزش یک سازمان در این است که به افراد اطمینان می بخشد مه بر اساس یک اصول مستمر فعالیت چند جانبه و تعامل داشته باشند که در واقع سازمان یک بازی تکراری را ایجاد می کند که برای توسعه همکاری لازم به نظر می رسد.

همان گونه که بسیاری از سازمانهای موجود از اعضای خود می خواهند که اهداف بلند مدت سازمان را به منافع زودگذر و فوری خویش ترجیح دهند و این یک قاعده بازی در همکاری است که از منافع خود بخاطر منافع گروه چشم پوشی نمود. زیرا فرد اینگونه متقاعد می شود که منافع او در میان جمع پایدارتر و مفیدتر خواهد بود. آنگونه که "توکویل" مکانیسم غلبه بر ((ادراک صحیح از منافع خود)) را در جامعه امریکایی مطرح می کند و منظور او در واقع تبیین روشی است که مردم با رضایت کامل سهمی از زمان و دارایی شان را برای آسایش ملی بطور فداکارانه و داوطلبانه مورد استفاده می دهند.

از نظر توکویل یکی دیگر از فواید سازمانها این است که با استفاده از مکانیسمهای رسمی و غیر رسمی، مثل تهدید به اخراج و محرومیت از کار و با ایجاد ممنوعیت، عدم همکاری و عدم اطمینان را در بین اعضاء خنثی نماید. هدف توکویل ملاحظه برخی مدلهای جایگزین برای ایجاد سرمایه اجتماعی، همچون نظریه انتخاب عقلانی و نظریه اقدام جمعی می باشد. وی بر متغیرهای روانی تأکید دارد و معتقد است که اگر چه به روشی سرمایه اجتماعی را ایجاد نمی کنند، اما می توانند بر آنها تأثیر بگذارند، لذا به تعریف یک مدل چند گزینه ای می پردازد. شاخصهای مورد نظر((توکویل)) شامل عضویت در سازمانهای داوطلبانه با اقتباس از نظریه ((پاتنام))، رابطه بین رضایت از زندگی و اعتماد به دیگران، با اقتباس از دیدگاه ((اینگلهارت)) و سنجش میزان شاد بودن، اعتماد فردی و حس وطن پرستی و نوعدوستی مرکز ثقل و توجه ((توکویل)) می باشد.

((توکویل)) نتیجه می گیرد که سرمایه اجتماعی دارای سه ویژگی عمده است و از منابع زیر تولید می شود:

الف: سرمایه اجتماعی بوسیله ویژگیهای فردی و شخصیتی افراد که از طریق جامعه پذیری در خانواده شکل می گیرد بوجود می آید؛ اگر چه ممکن است از طریق تعامل در سازمانهای داوطلبانه تأثیر گذارتر باشند.

ب: سرمایه اجتماعی بوسیله باورها و ارزشهای اخلاقی افراد که اکتسابی است تولید می شود و بر سطح فعالیتهای داوطلبانه افراد تأثیر می گذارد.

ج: سرمایه اجتماعی بوسیله تصورات جمعی بین اعضاء تولید می شود.

از نظر توکویل برای تولید سطوح مختلف سرمایه اجتماعی مکانیسمهایی لازم است که سازمان یافته باشند. مثلاً اگر سازمانهای داوطلبانه رونق پیدا کنند میتوانند اعتماد بین افراد را افزایش داده و منجر به افزایش سرمایه اجتماعی گردد.

- افه و فوش

((افه و فوش)) در مقاله خود سرمایه اجتماعی را بعنوان یک منبع با مالکیت جمعی متعلق به محله، جوامع، مناطق و بخش ها معرفی نموده اند و آن را متغیر، کوچک و بزرگ و یا کم و زیاد می دانند. آنان سرمایه اجتماعی را با سه عنصر اصلی و شاخص معرفی می کنند. در قالب گرایش ها به آگاهی و توجیه، در بعد تمایلات رفتاری به اعتماد و در بعد الگوهای ساختاری به انجمن پذیری اشاره می کنند (افه و فوش،2002:243-189). آگاهی و توجه، شامل مجموعه افکار و عقاید و حساسیت نسبت به زندگی اجتماعی و سیاسی و توجه به هر چیزی که در سریعترین معنا مربوط به "امور عمومی" می باشد. تمرکز بر رفاه مادی، رفتار اخلاقی، کمال شخصی، کیفیات زیبایی شناسانه و سایر ویژگی های شرایط زندگی که به یک جامعه سیاسی تعلق دارند و مسائل مربوط به زندگی شهروندی موضوع آگاهی و توجه را شامل می گردد. در این شکل آگاهی دارایی فردی بوده و ضرورتی در بروز و ظهور در شکل یک فعالیت مدنی و انجمنی ندارد. آگاهی و توجه پیش شرط شناختی ضروری و شکل فعال تر مسئولیت مدنی است (افه و فوش،2002:191-190).

اعتماد، در دو گونه قوی و ضعیف مطرح می باشد. اعتماد ضعیف شامل نبود ترس و شک نسبت به رفتار احتمالی دیگران می شود. بی اعتمادی نسبت به دسته و یا گروهی و نفرت عمومیت یافته نیز در مسیر اعتماد ضعیف قرار می گیرد. اما اگر شخصی منتظر برخوردهای خصمانه، نیرنگ، فریب، عدم همکاری و رفتار نادرست از سوی دیگران باشد دیگر شخص از اعتماد ضعیف هم برخوردار نیست (همان:191).

در مقابل اعتماد قوی زمانی وجود دارد که شخص نه تنها نسبت به مردم خوش بین است و آنان را دارای طینت خوب و خیرخواه بداند، بلکه شرکت در یک فعالیت را در اکثر اوقات بدون توجه به هزینه فرصت از دست رفته و احساس ضرر و زیان، یک حرکت خردمندانه بداند و انتظار کمک متقابل و رسیدن به منافع ناشی از تعاون با دیگران را داشته باشد(همان:191).

انجمن پذیری، دلالت بر مشارکت فعال شخصی در شبکه های غیر رسمی و یا انجمن های رسمی مانند:

باشگاههای ورزشی، شبکه های محیط زیستی، انجمن های مذهبی، سازمان های غیر انتفاعی و یا جنبش های اجتماعی می گردد. آنها معتقدند که انجمن های مختلف به لحاظ نوع تأثیرگذاری بر سرمایه اجتماعی متفاوت می باشند، به گونه ای که در گونه شناسی از انواع انجمن ها وی به چگونگی نوع و تأثیر انواع خاصی از انجمن ها بر سرمایه اجتماعی اشاره دارد، به زعم ایشان اشکال انجمن به سه گروه نخستین، دومین و سومین تقسیم می شود که نوع دوم مورد نظر آنها می باشد. انجمن های اولیه، شامل انجمن های با ریشه خانوادگی، خویشاوندی، قومی و دینی می باشد. که عضویت در آنها غیر داوطلبانه بوده و به صورت اولیه و براساس ویژگی های خونی، نسبت های اجدادی و خانوادگی می باشد.

انجمن های سومی، شامل بنگاه ها، مؤسسات غیر انتفاعی و احزاب سیاسی می گردد. اینگونه انجمن ها برعکس انجمن های اولیه هستند و اهداف آنها ثایت و عضویت در آنها متغیر می باشد. شهروندی با منطق اینگونه الگوهای انجمنی بیگانه است، زیرا عضویت مشروط به تناسب توانایی با تمایل و مشارکت در دست آوردی است که انجمن بر پایه آن شکل گرفته.

انجمن های دومین یا مدنی، اهداف و مقاصد این انجمن ها نه مانند انجمن های نخستین پخش شده و غیر مشخص است و نه مانند انجمن های سومی خاص است. اعضاء در این انجمن ها به دنبال کسب سود همانند شرکتها و بنگاه های اقتصادی و یا کسب موقعیت رسمی مانند احزاب سیاسی نیستند. به جای تعیین اهداف از طریق کنش راهبردی انجمن های مدنی صرفاً یک قلمرو دارند، مانند: ورزش، موسیقی، انسان دوستی، آموزش، تحرک سیاسی و . . . اعضای این انجمن ها انتظار علایق مشترک پایدار داشته و در مقاصد کوتاه مدت یا برهه های زمانی کوتاه مدت همکاری ندارند. افه و فوش انجمن های مدنی را براساس ملاک هایی بر پنج نوع طبقه بندی کرده اند:

1)      قلمرو های ذاتی فعالیت، مانند: قلمروهای مذهبی، خیریه ای، هنری.

2)      درجه رسمی نقش عضویت، مانند کلانها، شبکه ها، و جنبش ها.

3)      انجمن های درون نگر و برون نگر، که در انجمن های درون نگر تولید کالای عمومی منحصراً برای اعضا است و در انجمن ها برون نگز تولید برای عامه مردم است.

1)      انجمن های عام گرا و غیر عام گرا، انجمن های عام گرا هر کس را می پذیرد و غیر عام گرا مشروط به پذیرش انتسابی(سن،جنس،و...) و اکتسابی(شغل، تحصیلات،و...) می باشد.

2)      انجمن ها سیاسی و غیر سیاسی، انجمن های سیاسی نخبگان و غیر نخبگان را تحریک به تأثیر گذاری بر روی سیستم قانون گذاری و اجرایی می نماید. در حالی که انجمن های غیر سیاسی چنین خواسته ای ندارند(همان:199-197).

نظریه پیوند هیرشی:

درمیان صاحب نظران تبیینهای اجتماعی از یک سو می توان از تراویس((هیرشی)) نام برد که در دو تحقیق خود نوعی الگوی کنترل اجتماعی را ارائه داده است. الگویی که گاه با نام نظریه پیوند از آن یاد می شود و پیدایش کج روی و ناهنجاری را معلول ضعف همبستگی در گروهها و نهادهای اجتماعی و تضعیف اعتقادات و باورهای موجود در جامعه می شمرد. در این الگو، هیرشی از یک خود را از این تحلیل((دورکیم)) متأثر می بیند که مدعی است((کجروی یا خودکشی ناشی از ضعف یا گسستگی تعلیق فرد به جامعه است اما از سوی دیگر، بر خلاف دورکیم و هم فکران او، انسان را به خودی خود، متکی و پای بند به اصول اخلاق و مانند آن نمی داند. پس فرض را بر قطعی بودن تحقق کجروی در جامعه می گذارد. و به ریشه یابی وقوع همنوایی در جامعه بپردازد. نتیجه ای که هیرشی از تحلیل خویش می گیرد آن است که جامعه یا گروهی که در میان اعضای آن وابستگی های متقابل و قوی وجود داشته باشد، بیش از جامعه یا گروهی قادر به اعمال کنترل بر اعضای خود خواهد بود که اعضای آن بستگی محکمی با هم نوشته باشند. برای مثال او بر آن است که:

هر چه همبستگی میان جوانان، والدین و بزرگسالان و همسالان بیشتر باشد، جوانان بیشتر علاقه مند و درگیر مدرسه و دیگر فعالیتهای مقبول اجتماعی می شوند، و هر چه بیشتر اعتقادات و جهان بینی مرسوم و مطلوب محیط اجتماعی را قبول کنند و به آن معتقد باشند کمتر ممکن است کجرو و نا به هنجار و به طبع آن کاهش سطح کیفیت زندگی منجر شود.

او در این خصوص چهار عنصر زیر را به عنوان عناصر پیوند دهنده افراد به یکدیگر و جامعه و به تعبیر دیگر، چهار متغیر کنترل کننده رفتار، معرفی می کند:

 1. دلبستگی: این عنصر بیان گر میزان وابستگی فرد به اشخاص دیگر در خانواده محیط و نهادهای اجتماعی است به نظر "هیرشی" کسانی که به دیگران علاقه و توجه دارند، رفاه و احساست آنها را در نظر می گیرند و با احساس مسئولیت نسبت به این افراد و حفظ ارتباط با آنان عمل می کنند.

بر همین اساس یادآور می شود که افراد فاقد این دلبستگی نگران آن نخواهند بود که روابط اجتماعی آنان به خطر افتد بنابراین بیشتر احتمال دارد که به ناهنجاری و کجروی روی آورند

2.تعهد: تعهد بیان گر میزان پذیرش هدفهای مرسوم جامعه و احساس دینی است که فرد نسبت به جامعه در خود اساس می کند. به تعبیر دیگر ((هیرشی)) بر آن است که هر قدر فرد در محیط هایی مانند محیط مدرسه، اشتغال، خانه و مانند آن، نیاز بیشتری به سرمایه گذاری در خصوص کنشهای موافق یا جامعه احساس کند، دلیل بیشتری خواهد داشت که برای حفاظت از دستاوردهای خود، با دیگران همانطور بماند، و در مقابل کسانی که نیاز کمتری به این سرمایه گذاری احساس می کنند، خطر و ضرر کمتری را در ارتکاب جرم و ناهنجاری احساس می کنند و حتی ممکن است در پی بدست آوردن فرصتی برای سود بردن از آن برانید.

  1. این عنصر بیان گر میزان درگیری و مشارکت در نقش ها و فعالیت های اجتماعی است به نظر هیرشی کسانی که گرفتار کار، زندگی خانوادگی، سرگرمی، و غیره هستند معمولاً فرصت کمتری برای رفتارهای نابه هنجار و کجروی اجتماعی را دارند در عین حال به نظر او همین مشارکت فرد فرد را در معرض انواعی از اهرم های کنترل اجتماعی قرار می دهد که افراد مرتبط با او بر او اعمال می کنند. به همین نحو آشکار است که کسانی که در فعالیت های مرسوم و متعارف جامعه مشارکت ندارند، فرصت و آزادی عمل بیشتری برای دستیازیدن به رفتارهای کجرو از را دارند.
  2. باور: عنصر باور بیان گر میزان اعتقاد فرد به اعتبار قواعد اخلاقی و اجتماعی، باور او نسبت به ارزشها و هنجارهای اخلاقی جامعه و وفاداری وی به آنهاست به نظر هیرشی اگر فردی جداً این باور را داشته باشد که درگیر شدن در گونه هایی خاص از رفتارها کار درستی نیست مشارکت از آن رفتارها برای او دور از تصور خواهد بود در مقابل کسانی که اعتقاد و وفاداری ضعیفی نسبت به هنجارهای اخلاقی دارند، ممکن است تمایل بیشتری به نادیده گرفتن آنها داشته باشند و بیشتر به کجروی مبادرت ورزند هیرشی به بررسی احتمال رفتارهای نا به هنجار و کجرو اند در میان قشر جوان پرداخته، و با تکیه بر الگوی یاد شده، نخست متذکر می شوند که جوانان در سطح متعددی با جامعه پیوند می خورند، و به ارزشها و هنجارهای آن ملتزم می مانند سپس یه این نکته توجه می دهد که هر یک از این افراد بر حسب ابعاد زیر با یکدیگر تفاوتهایی آشکار می یابند :
  1. در میزان تأثیر پذیری از آرا و انتظارات دیگران
  2. 2.      در پاداشی که به ازای رفتار متعارف خویش دریافت می کنند، و براین اساس
  3. 3.       در میزان صحه کذاشتند بر هنجارهای حاکم جامعه و متعهد ماندن به آنها

بدین وسیله هم زمینه را برای بیان کارآمدی متغیرهای مورد نظر خویش در خصوص انواعی از رفتارهای نابهنجار و کجرواند تصور می کند و هم به تأثیر انواعی از متغیرهای روانی و اجتماعی در جهت تضعیف وابستگی فرد به جامعه می پردازد.

نظریه نان لین

لین با طرح نظریه منابع اجتماعی (1982) مطرح نمود که دستیابی به منابع اجتماعی و استفاده از انها می تواند به موقعیت های اجتماعی- اقتصادی بهتر منجر شود لذا او در سالهای اخیر مفهوم سرمایه اجتماعی را به عنوان منابع نهفته در ساختار اجتماعی مطرح کرد که با کنش های هدفمند قابل دسترسی می باشد از نظر لین منابع ارزشمند در اکثر جوامع ثروت، قدرت و پایگاه اجتماعی می باشد و لذا سرمایه های اجتماعی افراد را بر حسب میزان یا تنوع ویژگی های دیگرانی که فرد با آنها پیوندهای مستقیم و غیر مستقیم دارد قابل سنجش می داند(توسل؛1384: 10) از نظر لین دو عنصر مفهومی و مهم سرمایه اجتماعی ((منابع نهفته)) و ((موقعیت های شبکه ای)) می باشد. و نتایج سرمایه گذاری های افراد در روابط و شبکه های اجتماعی در ارتباط با دو نوع کنش ابزاری و کنش اظهاری طبقه بندی می شود که برای کنش ابزاری سه نوع بازدهی اقتصادی(ثروت) سیاسی(قدرت) و اجتماعی(شهرت) و در کنش اظهاری سرمایه اجتماعی ابزاری برای تحکیم منابع و دفاع در برابر از دست دادن احتمالی منابع و به سه نوع بازدهی سلامت جسمانی، سلامت روانی و رضایت از زندگی اشاره می کند.

6-2چارچوب نظری:

در دهه ی 1970 تا 1980 بوردیو مفهوم سرمایه اجتماعی را توسعه داد، اما این کار او نسبت به قسمت های دیگر نظریه اجتماعی اش توجه کمتری را جلب کرد. (فیلد،2003، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385).یکی از سنگ بناهای نظری جامعه شناسی بوردیو در نظر گرفتن جامعه به مصاحبه تکثری از حوزه های اجتماعی است شکلهای سرمایه(اقتصادی،فرهنگی و اجتماعی) عوامل اساسی اند که تعریف کننده موقعیت ها و امکانات کنش گران گوناگون در هر حوزه ای به شمار می روند(siisaman,2000). از نظر او سرمایه در سه شکل بنیادی امکان بروز می یابد به شکل سرمایه اقتصادی که قابلیت تبدیل شدن به پول را دارد و ممکن است در شکل حقوق مالکیت نهادینه شود؛ به شکل سرمایه فرهنگی که در شرایط معین قابلیت تبدیل شدن به سرمایه اقتصادی را دارد و ممکن است به شکل کیفیتهای آموزشی نهادینه شود و به شکل سرمایه اجتماعی که از الزامات اجتماعی(ارتباطات) ساخته شده است و در شرایط معین، قابلیت تبدیل شدن به سرمایه اقتصادی را دارد و ممکن است به صورت عنوان اشرافی یا اصالت خانوادگی نهادینه شود(وال ای، 1998،به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385). از نظر بوردیو سرمایه اجتماعی دو مؤلفه دارد: اول منبعی است که ارتباط با آن از طریق عضویت در گروه و شبکه های اجتماعی امکان پذیر می شود و دوم، حجم سرمایه اجتماعی ای که به تملک یک کارگزار وابسته می باشد.

بوردیو اعتقاد دارد که کیفیت زندگی به وسیله کلیت ارتباطات بین کنش گران حاصل می شود، نه آنکه فی نفسه یک کیفیت معمول گروه باشد. عضویت در گروه ها و درگیر بودن در شبکه های اجتماعی، که در گروه ها حاصل می شود، و روابط اجتماعی حاصل از عضو بودن می تواند در تلاش برای بهبود موقعیت اجتماعی کنش گران در حوزه های گوناگون و متفاوت به کار برده شود. انجمن های داوطلبانه، اتحادیه های تجاری، احزاب سیاسی، و انجمن های سری، همگی نمونه هایی جدید از تجسم سرمایه اجتماعی به شمار می روند. از نظر بوردیو، وجود تفاوت ها در کنترل سرمایه اجتماعی توضیح دهنده ی این موضوع است که میزان همانند سرمایه اقتصادی و فرهنگی، از سویی، منافع متفاوتی را برای افراد فراهم می آورد و، از دیگر سو، در قدرت نفوذ کنش گران مختلف تفاوت هایی ایجاد می کند. عضویت در گروه ها باعث ایجاد سرمایه اجتماعی می شود که دارای اثرات تکثری بر شکل های دیگر سرمایه خواهد بود(همان).

جیمز کلمن، جامعه شناس آمریکایی، بوده است که تأثیری قابل ملاحظه در مطالعات آموزش و پرورش دارد. کلمن، در یک سلسله تحقیقات در مورد موفقیت های آموزشی در محل های زندگی اقلیت ها یا محرومان آمریکا، نشان داد که سرمایه اجتماعی می تواند منافع واقعی برای فقرا و اجتماعات حاشیه ای فراهم آورد.(فیلد، 2003،به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385). وال معتقد است که کلمن نیز مانند بوردیو مفهوم سرمایه اجتماعی را از اقتصاد به جامعه شناسی آورده است (وال ای، 1998،به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385).

کلمن بر این اعتقاد است که این سرمایه اجتماعی با کارکرد آن تعریف می شود، سرمایه اجتماعی چیزی واحد نیست بلکه انواع چیزهایی گوناگون است که دو ویژگی مشترک دارند؛ همه ی آنها جنبه ای از یک ساخت اجتماعی را شامل می شوند؛ و کنش های معین کلمن معتقد است که سازمان اجتماعی سرمایه اجتماعی را پدید می آورد، و دستیابی به اهدافی را که در نبود آن، دست نیافتنی یا با هزینه زیادتری دست یافتنی بود، تسهیل می کند. کلمن می گوید: سرمایه اجتماعی هنگامی به وجود می آید که روابط میان افراد به شیوه ای دگرگون شود که کنش را تسهیل می کند. او سخن خود را این گونه ادامه می دهد که سرمایه مادی کاملاً ملموس است، و به صورت مادی و قابل مشاهده تجسم یافته است. سرمایه انسانی چندان ملموس نیست، و در مهارت ها و دانشی که فردی کسب کرده است، تجسم می یابد. سرمایه اجتماعی حتی کمتر از این محسوس است، زیرا در روابط میان افراد تجسم می یابد. سرمایه مادی و سرمایه انسانی فعالیت تولیدی را تسهیل می کنند، و سرمایه اجتماعی نیز همانند آنها عمل می کند، مثلاً، گروهی که اعضای آن قابلیت اعتماد نشان می دهند و اعتماد آنها به یکدیگر زیاد است، خواهند توانست کارهایی بسیار بیشتر از گروهی انجام دهند که فاقد آن قابلیت اعتماد است (همان).

سومین نویسنده مطرح در مباحثات اخیر در مورد سرمایه اجتماعی پاتنام است. بلاندن معتقد است که در هر شاخه علمی، می توان دو گرایش را تشخیص داد: عقل گرایانه و تجربه گرایانه. اگر کلمن را بنیانگذار شاخه عقل گرایانه سرمایه اجتماعی بدانیم، پاتنام را می توانیم پیشرو شاخه ی تجربی آن بدانیم.(یلاندن،2003، به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385). پاتنام بیشتر بدین موضوع علاقه مند بود که چگونه سرمایه اجتماعی در سطوح منطقه ای عمل می کند تا ایجاد نهادهای دمکراتیک و توسعه اقتصادی را موجب شود.

وال بر این باور است که دیدگاه پاتنام در مورد سرمایه اجتماعی از توکویل در کتاب دموکراسی در آمریکا تأثیر پذیرفته است. (وال ای، 1998،به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385).  تغییر منطقه تمرکز از سطح فردی به سطح منطقه ای کار پاتنام را به طور تجربی از کار بوردیو و کلمن مجزا می کند، اما تعریف او از سرمایه اجتماعی به طور بنیانی به تعریف آن دو شبیه است. کار صورت گرفته عبارت است از کاربرد مفهوم در یک مقیاس اجتماعی وسیع تر. آن جنبه هایی از سرمایه اجتماعی که از نظر پاتنام، تفاوت در سطوح ملی و منطقه ای در دستاوردهای سیاسی و اقتصادی را موجب می شود، هنجارهای کنش متقابل عامی است که محرک اعتماد اجتماعی است . (وینتر، 2000 ،به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385).  این همان اعتمادی است که اعضای جامعه به دست می آورند و کنش های نوع دوستانه آنها را در جهت مشارکت در رفاه دیگران سوق می دهد، و پاداش آن را هم در جایی یا نقطه ای دیگر می گیرند. شبکه های مشارکت مدنی(انجمن های همسایگی، معاشرت های جمعی، تعاونی ها، باشگاه های ورزشی، احزاب توده ای و غیره) عناصر اساسی سرمایه اجتماعی به شمار می روند که باعث تقویت ارتباطات متقابل و اعتماد اجتماعی و به تبع آن بهبود سطح کیفیت زندگی خواهد شد.

متفکران متعددی بعد از اوج گرفتن بحث های سرمایه اجتماعی بدان پرداخته اند که از این میان، می توان به افرادی مانند فوکویوما با تأکید او بر اعتماد، رونالد بارت با تأکید او بر شبکه ها، نان لین، جاناتان ترتر، برایان ترنر، ولکاک و . . . . . اشاره کرد. اما تعدادی از محققان به بررسی تأثیر سرمایه اجتماعی در نقاط روستایی پرداخته و در این راستا، چارچوب های نظری و شاخص هایی برای اندازه گیری آن را به وجود آورده اند که از این میان، می توان افرادی مانند آنیرود کریشنا، نورمن آپهوف، و گروثارت را یادآور شد که تحقیقاتی را در زمینه های مختلف مرتبط با محیط های روستایی انجام دادند. برای تعیین کردن چارچوب نظری ابتدا بر دیدگاه های آپهوف مروری را انجام می دهیم و سپس مدل تحلیلی را طرح خواهیم کرد.

آپهوف که در سه دهه ی گذشته، مشغول بحث های توسعه، توسعه روستایی و نقش نهادهای اجتماعی، مشارکت وسرمایه اجتماعی بوده است، در تلاشی که جنبه های نظری آن کاملاً آشکار است، سرمایه اجتماعی را مورد تحلیل قرار داده است که در ادامه، به بررسی آن می پردازیم. آپهوف برای مفهومی کردن و ساختن یک چارچوب مفهومی از سرمایه اجتماعی این طور عنوان می کند که برای فهم بهتر سرمایه اجتماعی باید آن را به دو طبقه مرتبط به هم از پدیده ها تقسیم کنیم: ساختاری، و شناختی. این تقسیم بندی برای فهم سرمایه اجتماعی به همان اندازه اهمیت دارد که منابع تجدید شونده و غیر تجدید شونده برای سرمایه طبیعی دارای اهمیت است . (آپهوف، 2000،به نقل از مسعود ماجدی و عبدالعلی لهسایی زاده، 1385).  آپهوف سرمایه اجتماعی را در شکل ساختاری آن با شکل های گوناگون سازمان اجتماعی پیوند می زند. عناصر سازمان اجتماعی در طبقه بندی ساختاری کنش دو طرفه سودمند را به وسیله ی کاهش هزینه ها، ایجاد الگوهای کنش متقابلی که نتایج پر حاصل را به واسطه ی همکاری به وجود می آورد، تسهیل می کند. ایده های ناشی از طبقه بندی شناختی زمینه را برای مردم جهت کنش دو طرفه سودمند فراهم می آورد، که بخشی از دلایل آن عبارت است از آنکه وقتی آنها به گونه ای گسترده در یک موضوع سهیم باشند، خیلی بهتر و با خواست خود همکاری می کنند. هنجارها، ارزش ها، نگرش ها، و باورهای سازنده ی سرمایه اجتماعی شناختی رفتار مبتنی بر همکاری و تعاون را منطقی و قابل احترام می کنند. آپهوف از این نکته صحبت می کند که هر چند، به طور انتزاعی میتوانیم سرمایه اجتماعی ساختاری را بدون سرمایه اجتماعی شناختی متصور شویم و بر عکس، ولی در عمل در نظر گرفتن این دو بدون هم نامحتمل و مشکل است. (همان).

نکته ی دیگری که آپهوف در این مورد مطرح می کند، بیرونی و قابل مشاهده بودن سرمایه اجتماعی ساختاری و دورنی و غیرقابل مشاهده بودن سرمایه ی اجتماعی شناختی است. اما او بر این نکته تأکید می گذارد که این هر دو قلمرو در عمل باهم متصل می باشند؛ او اینگونه مطرح می کند که در نظریات علوم اجتماعی این دو از طریق پدیده ی رفتاری ذهنی ای مانند انتظارات باهم دیگر پیوند دارند. سازمانهای رسمی یا غیررسمی با نقش ها، قواعد، رسوم، و رویه ها، موازی با شبکه های رسمی یا غیررسمی کنش های متقابل، به همراه هنجارها، ارزش ها، نگرش ها و باورهایی که یک جمعیت در آن سهیم هستند می تواند به اثرات حاصله نیرو و توان بدهد.

آپهوف این نوع مفهومی کردن سرمایه اجتماعی را با ایده های کلمن و پانتام سرمایه اجتماعی هماهنگ می داند. او بیان می کند که هم کلمن و هم پانتام در تعریف و تحلیل خود از سرمایه اجتماعی بر عناصر ساختاری و شناختی آن تأکید داشته اند؛ اما او معتقد است که آنا سرمایه اجتماعی را بیشتر به صورت توصیفی به کار گرفته اند تا تحلیلی؛ و به نظر او، نگاه این چنینی یعنی به وسیله سازماندهی عوامل سازنده یرمایه اجتماعی به دو طبقه بندی اصلی – که می تواند آن را دقیق تر و برای مطالعه آماده کند -  مناسب تر است و چنین تدوینی از مفهوم سرمایه اجتماعی به گونه ای است که برای پیشرفت کارهای نظری و اندازه گیری و ارزیابی مناسب تر خواهد بود(همان)

آپهوف می گوید این دو طبقه بندی از سرمایه اجتماعی در سطح بالایی به هم وابسته اند، به گونه ای که هرکدام از شکل ها(ساختاری یا شناختی) به یکدیگر کمک می کنند؛ هر دو از طریق تجارب شرطی می شوند و فرهنگ و روحیه یا طرز فکر یک دوره و دیگر عوامل تأثرگذار آنها را تقویت می کنند. هر دو شکل ساختاری و شناختی سرمایه اجتماعی در تحلیل آخر پدیده های فکری به شمار می روند(همان)

جدول شماره 4-2: شاخص های مورد استفاده برای اندازه گیری سرمایه اجتماعی

ردیف

نظریه پردازان

تعریف

حوزه

نام نظریه

متغیرهای اصلی

1

بوردیو (1985)

منابعی که در دسترسی به خدمات گروه را آسان می کند

جامعه شناسی

سرمایه اجتماعی

مشارکت اجتماعی

2

کلمن (1988)

جنبه هایی از ساختار اجتماعی که کنش گران برای رسیدن به منافع شان از انها به عنوان منبع استفاده می کنند

جامعه شناسی

مبادله اجتماعی- انتخاب عقلانی

اعتماد- حمایت اجتماعی

3

پوتنام (2003)

اعتماد، هنجارها و شبکه هایی که همکاری برای منافع متقابل را تسهیل می کند

جامعه شناسی

سرمایه اجتماعی

آگاهی مشارکت اجتماعی- نهادهای مدنی

4

فوکویاما (2000)

اشتراک اعضای گروه در مجموعه ای از هنجارها یا ارزش های غیر رسمی ای که تعاون میان شان مجاز است

جامعه شناسی

سرمایه اجتماعی

مشارکت اجتماعی- اعتماد اجتماعی ( هنجارها و ارزش های غیر رسمی)

5

آپهوف(2000)

سرمایه اجتماعی را در شکل ساختاری آن با شکل های گوناگون سازمان اجتماعی پیوند می زند

جامعه شناسی

مشارکت و سرمایه اجتماعی

سرمایه اجتماعی ( ساختاری و شناختی)

7-2 فرضیات تحقیق

فرضیات این پژوهش در سه سطح کلان،میانی وخرد قابل تفکیک میباشد.

الف)فرضیه کلان

1- به نظر میرسد بین سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

ب)فرضیات میانی

1-1به نظر میرسد بین اعتماد اجتماعی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

2-1به نظر میرسد بین مشارکت اجتماعی وکیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

3-1به نظر میرسد بین حمایت اجتماعی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

فرضیات خرد

1-1-1به نظر می رسد بین اعتماد بین فردی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

2-1-1به نظر می رسد بین اعتماد تعمیم یافته و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

3-1-1به نظر می رسد بین اعتماد به نهادها وکیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

1-2-1به نظر می رسد بین مشارکت رسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

2-2-1به نظر می رسد بین مشارکت غیر رسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

3-2-1به نظر می رسد بین مشارکت مدنی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

1-3-1به نظر می رسد بین حمایت عاطفی وکیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

2-3-1به نظر می رسد بین حمایت اقتصادی وکیفیت زندگی رابطه وجود  دارد.

3-3-1به نظر می رسد بین حمایت دولتی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

 

 

8-2 تعاریف عملیاتی متغیرها

اعتماد اجتماعی : اعتماد اجتماعی  خود در سه دسته قابل تقسیم می باشد:

1-اعتماد غیر رسمی: پاسخگو تا چه حدی به این افراد اعتماد دارد: اعضای خانواده، اقوام و خویشاوندان، دوستان و آشنایان، همسایگان، همکاران و همکلاسی ها

2- اعتماد رسمی: پاسخگو تا چه حدی فکر می کند که این نهادها و سازمان ها منافع جامعه را تأمین می کنند: آموزش و پرورش، نیروی انتظامی، شهرداری و...

3- اعتماد تعمیم یافته: پاسخگو تا چه حدی به غریبه ها و سایر افرادی که با آن ها سابقه آشنایی ندارد، اعتماد می کند.

4- قابلیت اعتماد: پیدا شدن کیف پر از پول و رسیدن به دست صاحب آن در صورت گم شدن در محل

5- احساس امنیت:احساس امنیت جهت قدم زدن در کوچه خیابانهای محله طی شب و روز

ظرفیت پذیرش تفاوتها شامل لذت بردن فرد از زندگی با مردمی که فرهنگ و آداب و رسوم متفاوتی با وی دارند.

حمایت اجتماعی

1-حمایت عاطفی: کمک به یکی از دوستان، همسایه ها یا افراد فامیل طی یک سال گذشته در ارتباط با موارد زیر:

- کمک به آن ها برای انجام برخی کارهایشان

- گوش دادن به درد دل  و مشکلات آنها

2- حمایت اقتصادی: شامل قرض دادن چیزی یا یکی از وسایل منزل به آنان یا پول قرض دادن به آنان

مشارکت اجتماعی: مشارکت در دو سطح افقی و عمودی قابل ارزیابی می باشد مشارکت افقی شامل:

1-مشارکت در سطح محله مانند شرکت در فعالیت های زیر طی سه ماه گذشته – شرکت در مراسم ختم همسایگان و هم محله ایها – شرکت در مراسم جشن و شادی هم محله ایها

2- مشارکت در امور مذهبی شامل شرکت در دسته های عزاداری و مراسم مذهبی، شرکت در نماز جمعه

3- مشارکت سازمان دهی شده شرکت در گردهمایی، جشنواره و جلسات، شرکت در جلسات اولیا و مربیان

4- مشارکت در تفریح دسته جمعی رفتن به پارک، کوه یا باغ برای تفریح با دیگران، مهمانیهای فامیلی هفتگی یا ماهانه مشارکت عمومی نیز شامل مشارکت مدنی می باشد که خود به انواع

1- سنتهای مدنی: عضویت و مشارکت مستمر فرد در انجمنهای خیر، قرض الحسنه فامیلی و هیأت مذهبی

2- عضویت در گروه های فرهنگی: گروه های هنری، بسیج، کانون فرهنگی

6- الگوهای جدید مشارکت: سازمان های غیردولتی، تشکل های سیاسی، تیم ورزشی، اتحادیه کارگری و انجمن اولیاء و مربیان

 

 

 

 

1-3 مقدمه :

در فصل سوم به روش شناسی تحقیق می پردازیم. محقق با استفاده از روش شناسی تلاش می کند تا مسیر تحقیق را مشخص و آن را راهنمایی نماید و همچنین میزان اعتبار و پایایی تحقیق، بررسی می شود. در این فصل طرح تحقیق که از نوع ساده و غیراعتباری است و سطح طرح تحقیق که شامل دو سطح بیرونی و درونی است توضیح داده می شود. حجم طرح تحقیق به دلیلی ماهیت موضوع تحقیق به صورت مطالعه موردی است و جامعه آماری و نمونه تحقیق نیز بررسی می شود.

2-3 رهیافت تحقیق[35]

رهیافت، رسش و یا رویکرد تحقیق بر زمان فعل موضوع تحقیق دلالت دارد، که مناسب ترین راه را جهت رسیدن به اطلاعات و داده های متقن و معتبر مشخص می کند(جوانمرد،1387 :197)

از سوی دیگر رسش اسم مصدر رسیدن است که ناظر بر زمان حال[36]در این رساله می باشد. پس رویکرد(رسش) اصلی این تحقیق حال یا کنونی است این رویکرد زمانی به کار می آید که موضوع تحقیق در زمان حال شروع و در زمان حال نیز به پایان رسد. این رویکرد به چند دلیل یکی از متداول ترین رسش های تحقیق می باشد. نخست آنکه موضوع مورد مطالعه در هر علمی و در هر قالبی در ارتباط مستقیم و یا غیر مستقیم با نیاز های جامعه انسانی است از آن جهت که هر فرآیندی در جامعه به نوعی بعضی از سطوح گوناگون اجتماع را تحت تأثیر قرار می هد ناگزیر لازم است این رخدادها و پدیده های مختلف در زمان حال مورد بررسی  قرار بگیرد و دلیل دوم به فن تحقیق بر می گردد. بدین صورت که در رسش کنونی و روش پیمایش از انواع تکنیک های تجربی- آزمایشگاهی می توان بهره گرفت. و در ادامه ضرورتاً جهت تکمیل پژوهش به مرور متون مطالعاتی در گذشته و بررسی پیشینه و ادبیات تحقیق نیز نیاز است و لزوماً به زمان گذشته نقبی زده خواهد شد لذا از رسش تاریخی[37]نیز جهت تکمیل پژوهش بهره گرفته شده است.

3-3 روش تحقیق[38]

با توجه به ماهیت موضوع تحقیق و با عنایت به موارد فوق الذکر به ویژه حجم وسطح تحقیق، سوگیری تحقیق و رهیافت آن مناسب ترین روش و روش اصلی تحقیق همانا روش پیمایش[39]می باشد. روش تحقیق پیمایشی که به آن زمینه یابی نیز اطلاق می گردد، یکی از متداول ترین روش های تحقیق در علوم اجتماعی که برای بررسی توزیع و ویژگی های یک جامعه آماری بکار برده می شود. در این روش که معمولاً بر روی جمعیت های بزرگ و با کمک پرسشنامه صورت می گیرد. محقق معمولاًبه تحدید جامعه مورد مطالعه از طریق نمونه گیری می پردازد و  سپس نتایج حاصله را از جامعه نمونه به کل جامعه آماری تعمیم می دهد(ونچمیاس،1381 :249)

از سوی دیگر روش های پیمایشی در بستر طبیعی صورت می گیرد و محور تحفقیق نیز عمدتاً زندگی واقعی و روزمره  انسان هاست. بیکر در مورد این روش می افزاید، در پیمایش همواره لازم نیست تعدادی از جامعه آماری به عنوان نمونه بررسی شود، بلکه می توان کل جامعه آماری را نیز محور مطالعه قرار داد(بیکر،1377: 7) دواس[40]پیمایش را روشی در تحقیق اجتماعی می داند که از حد تکنیک گردآوری اطلاعات فراتر رفته ، او از ویژگی های بارز پیمایش شیوه گردآوری اطلاعات و روش تحلیل آنها یاد می کند.

وی پیمایش را یکی از روش های گردآوری، تنظیم وتحلیل داده ها می داند(دوا،1386 :16)  پس تحقیق پیمایش، روش جمع آوری اطلاعات از طریق پرسیدن پرسش های پیمایشی بر پایه نمونه گیری از جامعه مورد مطالعه استوار بوده و محقق غالباً می خواهد نتایج به دست آمده از نمونه ها را به کل جامعه ای که این نمونه ها از آن انتخاب شده اند تعمیم دهد (بلکستر ودیگران، 1383 :103)

در هر حال در این رساله جهت تکمیل پژوهش، از روش تاریخی به عنوان روش تکمیلی استفاده شده است، زیرا روش های تاریخی[41]به عنوان یکی از شیوه های تحقیق می کشد تا بر اساس واقعیت ها واطلاعات و شواهد در باب پدیده ها و وقایع گذشته به استنتاجاتی پیرامون این وقایع  دست یابد. این نوع از روش های تحقیق بر موضوعی معین که در گذشته و در یک مقطع زمانی مشخص اتفاق افتاده دلالت می کند. روش های تحقیق تاریخی در واقع جستجوی منظم اسناد و مدارک ومنابع تاریخی است که در زمینه مرتبط سوال تحقیق درباره وقایع گذشته اعمال می شود(ساروخانی،1388: 257)بنابراین تحقیقات تاریخی ضرورتا با وقایعی سرو کار دارند که قبلا در زمان گذشته به وقوع پیوسته اند.در این روش محقق تلاش می کند تا حقایق گذشته را از طریق جمع آوری اطلاعات ،ارزشیابی نموده و به بررسی و سقم این اطلاعات مبادرت نموده و با ترکیب دلایل مستدل و تجزیه و تحلیل آن ها را به دست آورند(نادری و سیف نراقی،1376: 225)بنابراین روش تحقیق تاریخی عبارتست از کاربرد روش علمی پژوهش در مسائل تاریخی به بیانی دیگر این نوع روش تحقیق شامل مطالعه،درک و شرح رویدادهای گذشته با هدف رسیدن به نتایج مربوط به علل، تاثیرات یا روند رویدادهای گذشته است که ممکن است به روشن کردن رویدادهای کنونی و پیش بینی وقایع آینده کمک کند(خاکی،1382 :209)

4-3  تکنیک تحقیق

فن یا تکنیک تحقیق[42]عبارت است از مجموعه قواعد دقیق و شیوه های علمی که برای جمع آوری اطلاعات به کار می روند. فن تحقیق به کلیه ابزار و وسایلی گفته می شود که به واسطه ی آن بتوان اطلاعات مورد نیاز تحقیق را گردآوری نمود (تنهایی و نکهت، 1378 : 108). درواقع از طریق فن تحقیق به گردآوری داده ها پرداخته می شود. البته فنون و تکنیک های تحقیق به این شرط در گردآوری اطلاعات و داده ها مفید خواهند بود که متناسب با ماهیت و ویژگی های مسأله تحقیق گزینش شوند (میلر، 1384 : 2-151 ). بنابراین، بر اساس ماهیت موضوع و روش تحقیق پیمایشی می توان از تکنیک پرسشنامه به عنوان فن اصلی گردآوری داده ها سود جست، هر چند به جهت حجم طرح تحقیق از تکنیک مصاحبه استفاده می شود. « فن پرسشنامه»[43]تکنیک بسیار ساخت مندی برای گردآوری داده ها است که در آن از همه ی پاسخگویان مجموعه یکسانی از پرسش ها پرسیده می شود، پس به این دلیل پرسشنامه شیوه بس کارآمدی برای تشکیل ماتریس متغیر بر حسب مورد، برای نمونه های بزرگ فراهم می آورد ( دواس، 1386 : 87) . در هر حال، پرسشنامه حاضر بر اساس نوع سوالات، پرسشنامه ای بسته می باشد، در این پرسشنامه عمدتا سوالات کاملا مشخص و از پیش تعیین شده می باشند، و به تبع آن پاسخ ها نیز مشخص و محدود می باشند. به همین جهت نسبت به سؤالات و پاسخ های پرسشنامه باز از اعتبار و روایی کافی برخوردارند. از سوی دیگر، در مرحله ی مطالعاتی مقدماتی از تکنیک مصاحبه استفاده شده تا ضمن اکتشاف پدیده ها، متغیرهای اصلی نیز بهتر شناخته شوند. پس مصاحبه تکنیک دیگری است که مورد استفاده قرار می گیرد. به زعم روش شناسان « فن مصاحبه»[44]یکی از بنیادی ترین تکنیک های گردآوری اطلاعات در زمان حال به ویژه در روش های توصیفی است. در این فن ارتباط و تماس چهره به چهره و مستقیم مصاحبه گر و مصاحبه شونده، فضایی مناسب و مالامال از همکاری ایجاد می کند، و این موجب می شود تا مصاحبه گر اطلاعات واقعی و مستند مورد نظر را جمع آوری کند. از این رو در تعریف مصاحبه می توان گفت، جریان مبادله ی واقعی است که طی آن مخاطب محقق، دریافت ها و برداشت هایش را از یک رویداد یا از یک وضعیت بیان می کند، و تجربیاتش را در میان می گذارد و تفسیرهایش را از مسأله  بیان می کند ( کیوی و کامپینهود، 1385 : 4-203) . به زعم عده ای، مصاحبه پرسشنامه ای شفاهی است که در آن آزمودنی ها به جای نوشتن، پاسخ سوالات را به صورت شفاهی و در رابطه ای رودررو به مصاحبه گر می دهند. به اعتقاد آنها، مصاحبه فنی است که در آن پژوهشگر با آزمودنی ها تماس مستقیم برقرار می کند و از طریق آن به ارزیابی عمیق ادراکات، نگرش ها و علایق و طرز تلقی های او می پردازد ( خاکی، 1382 : 241) مصاحبه به عنوان ابزار تحقیق باید به تعامل بین طرفین مصاحبه بیانجامد. مصاحبه مستلزم هدفی است که باید از پیش تعیین شده باشد ( ساروخانی، 1388 : 211) . از آنجاکه در این رساله از روش تحقیق تاریخی به عنوان روش تکمیلی استفاده شده، بنابراین از « تکنیک کتابخانه»[45]که مهم ترین ابزار جمع آوری اطلاعات در زمان گذشته است نیز به عنوان تکنیک تکمیلی بهره کافی برده است. محور اصلی این تکنیک همانا منابع است و محققان نیز منتابع را به دو دسته منابع اولیه یا دسته اول[46]و منابع ثانویه یا دسته دوم[47]تقسیم می کنند. منابع اولیه به منابعی گفته می شود که توسط افرادی که ارتباط مستقیم با موضوع داشته اند ثبت و ضبط شده اند. این گونه منابع نزدیکترین منبع به پدیده مورد تحقیق است. به بیانی دیگر منابع دسته اول به منابعی اطلاق می شود که در انها چگونگی وقوع پدیده به وسیله ی کسی گزارش می شود که در آن مشارکت داشته و یا شاهد ان بوده است .منابع ثانویه یا دسته دوم منابعی است که در دوره های زمانی پس از زمان رخداد مورد مطالعه نوشته و جمع آوری گردیده است ( همان منبع). این منابع کتاب هایی هستند که مولفین برای نوشتن آنها از منابع اولیه دیگر استفاده نموده و از آنجا که نسبت به موضوع تحقیق، دارای فاصله زمانی می باشند، از ارزش و اهمیت کمتری نسبت به منابع اولیه برخوردار هستند، زیرا احتمال تحریف و تفسیر به رأی محقق یا مولف در آن بیشتر است. بنابراین توصیه می شود چنانچه منابع دسته اول در دسترس محقق نبود، به اینگونه منابع با احتیاط نزدیک شود و از آنها استفاده نماید (جوانمرد، 1384 : 41).

5-3 طرح تحلیلی

محقق برای دستیابی به اهداف مطالعاتی که همانا نظریه سازی و کشف روابط علی بین پدیده ها می باشد ، نیازمند بهره گیری از روش شناسی است . روش شناسی مجموعه دانشی است که روش ها را توصیف و تحلیل می کند و محدودیت ها و امکانات آنها را نشان می دهد .(میلر ،‌1384: 151) . روش شناسی با توجه به مجموعه ای از قواعد ، اصول و شیوه های معمول در یک رشته از دانش می تواند پژوهش علمی را راهبری کند. بنابراین محقق در این بخش با استفاده از روش شناسی تلاش می کند ، تا مسیر تحقیق را مشخص و آن را راهنمایی نماید . ‍(پارسونز)روش شناسی را علم شناخت و به کارگیری روش های تحقیق ، تکنیک ها و چگونگی کاربرد آنها را در علوم می داند (جوانمرد ،‌1384 : 78) در گام های بعدی این بخش از مرحله سوم به تدوین و ساخت ابزار و تکنیک جمع  آوری اطلاعات بر اساس مفاهیم ، شاخص ها و اقلام آماری پرداخته و برای اطمینان از اعتبار و صحت سوالات این تکنیک به آزمایش مقدماتی و رفع نواقص احتمالی و کمبودها پرداخته تا فرآیند مطالعه را با دقت و ظرافت بیشتری به سوی اهداف عینی نزدیک سازد. پس در این بخش از تحقیق با استفاده از روش شناسی در پی تعیین و تشخیص مسیر و استراتژی تحقیق جهت علمیاتی کردن آن هستیم .

با توجه به این که انتخاب روش و تکنیک تحقیق رابطه تنگاتنگ و نزدیکی با اهداف و ماهیت موضوع تحقیق و امکانات اجرایی دارد ، لذا پس ازتعیین موضوع ، اهداف ، زمان تحقیق و فرضیه های پژوهش اصولا روش و ابزار جمع آوری اطلاعات برگزیده می شود . (وبر)[48]و (هوسرل)[49]در این زمینه معتقدند که روشها و شیوه های تحقیق و گرد آوری اطلاعات باید به تناسب نوع و ماهیت مسأله مورد مطالعه برگزیده و احتمالاً ساخته و تنظیم شود . و هیچگونه نسخه از پیش آماده شده با بنیاد پژوهش های علمی سازگاری نخواهد داشت.

پس میزان اعتبار[50]و پایایی تحقیق[51]در این بخش تعیین می شود . بدین معنا چنانچه محقق مناسب ترین و بهترین انتخاب را انجام دهد در ارتقاع در اعتبار و روایی پژوهش خود کوشیده است و در غیر این صورت مسیر تحقیق منحرف گردیده و به اهداف غایی نخواهد رسید (جوانمرد ، 1384 : 79) در این پژوهش ازطرح مطالعه علی پس رویدادی[52]استفاده شده است .

در این نوع  مطالعه امکان دستکاری متغییر ها برای پژوهشگر وجود ندارد بلکه این متغییرها و این رویدادها خارج از کنترل پژوهشگر و تحت تأثیر عوامل دیگری اتفاق افتاده اند و محقق پس از وقوع آنها یا از پس این رویدادها به بررسی آنها می پردازد . این تحقیق در نظر دارد تا از دیدگاه افراد جامعه آماری به مساله نگاه نماید و اطلاعات را در سطح گسترده ی حجم نمونه جمع آوری و پس از تجزیه و تحلیل به جامعه آماری تعمیم دهد لذا تحقیق حاضر یک تحقیق پهنانگر و اطلاعات جمع آوری شده درسطح کمی است .

 

 

6-3  پردازش اطلاعات

پس از اتمام جمع آوری داده های مورد نظر و بازبینی پرسشنامه های تکمیل شده به کد گذاری متغیرها بر اساس سطوح اندازه گیری متغیرها و شاخص ها پرداخته و داده ها را جهت تجزیه و تحلیل آماری وارد رایانه می شوند. پردازش داده های آماری فوق و تبدیل آنها به اطلاعات از طریق بسته نرم افزاری spss صورت می گیرد. سپس به تجزیه و تحلیل داده ها و آزمون فرضیات از طریق شاخص های آماری توصیفی و استنباطی به صورت زیر اقدام می گردد :

1-6-3 آمار توصیفی

در این مرحله پژوهشگر داده های جمع آوری شده را با استفاده از شاخص های آمار توصیفی خلاصه و طبقه بندی می کند و سپس با استفاده از شاخص های سنجش رابطه بین متغیرها به محاسبه و تعیین ضریب همبستگی بین متغیرها می پردازد. محقق در این راستا، نخست داده های جمع آوری شده را با تهیه و تنظیم جداول توزیع فراوانی خلاصه و سپس به کمک نمودارها آنها را نمایش می دهد و آنگاه به تعیین ضرایب همبستگی بین متغیرها بر اساس سطوح اندازه گیری آنها می پردازد (جوانمرد، 1384 : 96). به عبارتی دیگر توصیف داده های جامعه ی مورد مطالعه با توجه به متغیرهای مورد نظر توصیف شده و تصویری از وضعیت موجود از طریق جداول توزیع فراوانی[53]و نمودارها ارائه گردیده است . سپس با استفاده از شاخص های ضرایب همبستگی[54]و به تناسب ماهیت و سطوح اندازه گیری متغیرها به ویژه در سطح فاصله ای[55]  و ترتیبی[56]از ضرایب همبستگی پیرسن [57]و اسپیرمن[58]جهت تکمیل روابط بین متغیرها استفاده شده است .از این رو برای تحلیل روابط بین متغیرها از ضرایب همبستگی پیرسن استفاده نموده ایم. لازم به ذکر است که ضریب همبستگی پیرسن برای آزمون روابط متغیرها در سطح سنجش فاصله ای استفاده شده است.

2-6-3  آمار استنباطی

پس از استفاده از شاخص های آمار توصیفی و آزمون های آماری و ضرایب همبستگی پیرسن ، تحلیل و تبیین روابط علت و معلولی بین متغیرهای مستقل و وابسته مورد توجه و ارزیابی قرار می گیرد و محقق با رد یا تأیید فرضیه ها به تأیید یا مردود شدن روابط علی بین پدیده ها حکم می دهد ( جوانمرد، 1384 : 93). در این بخش جهت تجزیه و تحلیل داده ها و تبیین آنها از رگرسیون چند متغیره استفاده شده است.

7-3 طرح سؤالات پژوهش

در این پژوهش طرح و تنظیم سؤالات اولیه ی تکنیک تحقیق ( پرسشنامه) جهت جمع آوری اطلاعات و داده های آماری لازم به منظور بررسی میزان ارتباط سرمایه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تخریب اموال عمومی توسط دانش آموزان بر پایه های نظری و پیشینه ی تحقیق، تعریف متغیرها، مفاهیم، سطوح اندازه گیری، و سنجش متغیرها و ... بوده است. و پرسشنامه ای کتبی مشتمل بر تعداد 45 سؤالات جزئی و خاص بوده، به طوری که ابتدا سؤالات شناسایی و سپس سؤالات خاص طرح شده است. عمده سؤالات این پرسشنامه شامل سؤالات بسته ی دو یا چند کزینه ای در سطح اندازه گیری اسمی و ترتیبی است که عمدتا به شیوه ی لیکرت تهیه شده اند و در پایان سؤال نظرسنجی از پاسخگویان در مورد موضوع تحقیق به صورت باز ارائه گردیده است. مهم ترین و شاخص ترین محورهای پرسشنامه به قرار ذیل است:

 

  • اعتماد اجتماعی
  • مشارکت اجتماعی
  • حمایت اجتماعی

که با توجه به محورهای ذکر شده به طرح تعداد سؤال پرداخته شد.

1-7-3 اعتبار درونی پرسشنامه

مورد دیگری که در یک کار پژوهشی باید به آن توجه شود، پایایی یا قابلیت اعتماد ابزار اندازه گیری می باشد مقصود از پایایی یک وسیله سنجشی، آن است که اگر خصیصه مورد نظر دوباره به همان وسیله ( یا پایائی پرسش نامه استفاده از آماره آلفای کرونباخ است. هر قدر شاخص آلفای کرونباخ به 1 نزدیکتر باشد، همبستگی درونی بین سؤالات بیشتر و درنتیجه پرسشها همگن تر خواهند بود. کرونباخ ضریب پایایی 45% را کم، 75% را متوسط و قابل قبول، و ضریب 95% را زیاد پیشنهاد کرده ( کرونباخ، 1951) و هر چه مقدار به دست آمده به عدد مثبت یک نزدیکتر باشد پایایی ابزار تحقیق بیشتر می شود. برای سنجش پایایی، پرسشنامه پژوهش، با استفاده از نرم افزار spss آلفای کرونباخ آن محاسبه گردید بدیهی است در صورت پایین بودن مقدار آلفا، بایستی بررسی شود که با حذف کدام پرسش ها مقدار آن را می توان افزایش داد.

2-7-3  بررسی اعتبار بیرونی ابزار سنجش

پس از حصول اطمینان از روایی آزمون جهت تعیین میزان قابلیت اعتماد و یا پایایی آن تعداد پرسشنامه، بالغ بر  519   نفر از پاسخگویان اخذ گردید و سپس با استفاده از نرم افزار spss به محاسبه آلفای کرونباخ، اقدام گردید آلفای کرونباخ بر اساس سنجش سازگاری درونی پرسشنامه شکل گرقته است. اگر ضریب پایایی درونی آزمون کم باشد بدان معناست که سؤالهای مختلف آزمون، متغیر واحدی را اندازه گیری نمی کنند. از نقطه نظر تخصصی، آزمون دارای پایایی است اگر عاری از خطای اندازه گیری غیر نظام دار باشد. خطاهای اندازه گیری غیر نظامدار که بر نمره های آزمون تاثیر می گذارند، غیر قابل پیش بینی بوده و پایایی تست را کاهش می دهند. این خطاها عمدتا ناشی از نمونه خاص سؤالهای آزمون، شرایط اجرا و انگیزه افراد در پاسخ دادن به سؤالهای آزمون می باشد.

جدول زیر خروجی تحلیل پایایی پرسشنامه تحقیق با استفاده از نرم افزار spss می باشد.

جدول 1-3 تحلیل پایایی پرسشنامه تحقیق

مقیاس ها

سؤالات

آلفای کرونباخ

N

اعتماد بین فردی

6 تا 11

0.883

6

اعتماد تعمیم یافته

12 تا 15

0.863

4

اعتماد به نهادها

16 تا 19

0.925

4

مشارکت رسمی

20 تا 24

0.914

5

مشارکت غیر رسمی

25 تا 29

0.885

5

مشارکت مدنی

30 تا 33

0.940

4

حمایت عاطفی

34 تا 37

0.806

4

حمایت اقتصادی

38 و 39

0.772

2

حمایت دولتی

40 و 41

0.745

2

کیفیت زندگی

42 تا 48

0.931

7

 

در جدول realibility statistics میزان آلفای کرونباخ برای هر یک از مقیاس ها بالای 0.70 می باشد و این نشان دهنده یک پایایی متوسط به بالا است.میزان آلفای کرونباخ ارائه شده نشان می دهد که پرسشها دارای همبستگی متقابل نسبتاً مناسبی می باشند و می توان اظهار داشت که پرسشهای مورد نظر همگی یک متغیر (یک صفت) را اندازه گیری می کنند. مفهوم دیگر آلفای کرونباخ به این نکته اشاره دارد که در صورتی که بار دیگر با استفاده از این پرسشنامه و با استفاده از همان پاسخگویان (به طور کلی تحت شرایط مشابه ) به اندازه گیری صفت مورد نظر تحقیق بپردازیم تفاوت قابل ملاحظه ای در پاسخهای ارائه شده مشاهده نخواهیم کرد. مقدار آلفای گزارش شده نیز وجود این حالت را برای پرسشنامه تحت بررسی تصدیق می کند.

8-3  جامعه آماری و نمونه

جامعه عبارت است از همه اعضای واقعی یا فرضی که علاقه مند هستیم یافته های پژوهش را به آنها تعمیم دهیم ( دلاور، 1374 : 112) . یا به عبارت دیگر جامعه عبارت است از گروهی از افراد، اشیاء یا حوادث که حداقل دارای یک صفت یا ویژگی مشترک هستند. جامعه آماری همان جامعه اصلی که از آن نمونه یا نما یا معرف بدست می آید مجموعه افراد یا چیزهائی را که می خواهیم یک یا چند ویژگی درباره آنها را مطالعه کنم یک جامعه آماری می نامیم. جامعه آماری ممکن است متناهی یا نامتناهی باشد. یا به عبارت دیگر جامعه ( آماری)، عبارت است از مجموعه کامل اندازه های ممکن،  اطلاعات ثبت شده از یک صفت کیفی، در مورد گردآورده کامل واحدها، که می خواهیم استنباط هایی راجع به آن انجام دهیم. جامعه آماج تحقیق است، و منظور از عمل گردآوردن داده ها، استخراج نتایج درباره جامعه می باشد. یا به بیان ساده تر، در هر بررسی آماری، مجموعه عناصر مورد نظر را جامعه می نامند. یعنی جامعه، مجموعه تمام مشاهدات ممکن است که می توانند با تکرار یک آزمایش حاصل شوند جامعه آماری تحقیق کلیه پرسنل رسمی، پیمانی، قراردادی، طرحی، شرکتی، تبصره ای شاغل در بیمارستان امیرالمؤمنین(ع) شهر اراک به تعداد  519 نفر[59]می باشند. با توجه به اینکه تعداد افراد جامعه آماری این پژوهش کمتر از 1000 نفر می باشد از روش کل شماری بهره گرفته شده است.

جامعه آماری در این تحقیق کلیه پرسنل بیمارستان امیرالمرمنین (ع) اراک در سال 1389  اعم از نیروهای رسمی،پیمانی قراردادی، قرارداد کار معین ، طرحی ، ضریب k ، ماده 88، فاکتوری و شرکتی می باشد[60].

جدول 2-3 تعداد پرسنل شاغل در بیمارستان امیرالمومنین (ع)

ردیف

نوع استخدام

تعداد

1

رسمی

25

2

پیمانی

125

3

قراردادی

94

4

قراردادکار معین

3

5

طرحی

36

6

ضریب k

20

7

ماده 88

4

8

فاکتوری

2

9

شرکتی

210

 

 

 

 

 

 

1-4مقدمه

در این فصل ارائه و تجزیه و تحلیل داده ها به صورت زیر انجام می شود:

الف- آمار توصیفی:آمار توصیفی به منظور سازماندهی کردن داده ها، خلاصه کردن ، تهیه جدول های فراوانی ، رسم نمودارها و توصیف داده های جمع آوری شده می پردازد.

بهتر است آمار توصیفی را برای متغیرهایی بدست آوریم که بیشترین اطلاعات را در مورد موضوع تحقیق و فرضیه های تحقیق به ما بدهد. اگر چه جدول های توزیع فراوانی تنها به منظور توصیف به کار می روند ولی آمار توصیفی می تواند فرضیه هایی را در ذهن محقق ایجاد کند که با استفاده از آمار استنباطی می توان آن را رد یا قبول کرد.

در این قسمت، جداول فراوانی و درصد فراوانی هر یک از سؤالات پرسشنامه به همراه نمودار درصد فراوانی بدست می آید با استفاده از این جداول می توان یک سری اطلاعات کلی را درباره سؤالات پرسشنامه برداشت کرد ولی تا زمانی که با استفاده از آزمون فرض ها اثبات نشود نمی توان آنها را تأیید کرد.

ب- آمار استنباطی:آمار استنباطی به بررسی و آزمون هر یک از فرضیه های موجود می پردازد. از آنجا که در این تحقیق هر یک از خرده مقیاس های اعتماد بین فردی، اعتماد تعمیم یافته ، اعتماد به نهادها، مشارکت غیررسمی، مشارکت رسمی، مشارکت مدنی، حمایت عاطفی، حمایت اقتصادی، حمایت دولتی و کیفیت زندگی در سطح فاصله ای متغیرهایی کمی هستند از آزمون ضریب همبستگی پیرسن استفاده می شود و در انتها با توجه به اینکه متغیر کیفیت زندگی متغیری وابسته و سایر خرده مقیاسها متغیرهای مستقل می باشند یک  آزمون رگرسیون چند متغیره برای رابطه بین متغیرها انجام می دهیم.

 

 

 

2-4آمار توصیفی:

سؤال1. سن

 

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 46.6% از پاسخ دهندگان دارای سن 26 تا 30 سال، 18.9% 20 تا 25 سال، 18.9% 31 تا 35 سال، 9.8% 36 تا تا 40 سال و 5.8% بالای 40 سال می باشند.

 

سؤال2.جنسیت

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 55.1% از پاسخ دهندگان زن و 44.9% مرد می باشد.

 

 

 

 

 

 سؤال3 .وضعیت تأهل

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 66.7% از پاسخ دهندگان متأهل و 33.3% مجرد می باشند.

 

 

 

 

 

سؤال4. درآمد ماهاینه

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 56.6% از پاسخ دهندگان دارای میزان درآمد 450 تا 600 هزار تومان، 31.4% 300 تا 450 هزار تومان، 8.7% 600 تا 750 هزار تومان و 3.3% بالای 750 هزار تومان می باشد.

 

 

سؤال5. تحصیلات

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 65.1% از پاسخ دهندگان دارای تحصیلات فوق دیپلم و لیسانس، 30.6% دیپلم و زیر دیپلم، 2.3% از فوق لیسانس و 1.9% دکترا و بالاتر می باشد.

 

 

 

سؤال6. من به دوستان و همکاران خود پول قرض می دهم

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.5% از پاسخ دهندگان موافقند که به دوستان و همکاران خود پول قرض می دهند، 23.1% کاملا موافقند، 19.3% مخالف، 11.6% کاملا مخالف و 7.5% در مورد این سؤال نظری نداشتند.

 

 

سؤال7. من حاضرم اتومبیل خود را زمانی که دوستانم به آن نیازمندند به آنها قرض بدهم

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 28.9% از پاسخ دهندگان موافقند که اتومبیل خود را زمانی که دوستانشان به آن نیازمندند به آنها قرض دهند، 28.9% مخالف، 19.3% کاملا موافق، 19.3% بی نظرو 3.7% کاملا مخالف هستند.

 

 

 

سؤال8. دوستان من حاضرند در صورت عدم مشکل اتومبیل شان را به من امانت دهند

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.5% از پاسخ دهندگان در مورد این سؤال که دوستان من حاضرند اتومبیل خود را به من امانت دهند نظری ندادند، 23.1% موافق، 19.3% کاملا موافق، 15.4% مخالف و 3.7% کاملا مخالف هستند.

 

سؤال9. دوستانم حاضرند از نظر مالی من را حمایت کنند.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.3% مخالفند که دوستانشان حاضرند از نظر ملی حمایتشان کنند، 29.9% موافق، 15.6% کاملا مخالف، 9.6% بی نظر و 7.5% کاملا موافق هستند.

 

 

 

سؤال 10. دوستانم روی قول و قرارشان هستند

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 34.7% از پاسخ دهندگان موافقند که دوستانشان روی قول و قرارشان هستند، 28.9% مخالف، 19.3% کاملاً مخالف، 16.2% کاملا موافق و 1 درصد در مورد این سؤال نظری ندادند.

 

 

سؤال 11. دوستانم افرادی صادق و درستکار هستند.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.5% از پاسخ دهندگان موافقند که دوستانشان افراد صادق و درستکار هستند، 28.9% کاملا موافق، 19.3% مخالف، 9.6% کاملا مخالف و 3.7% نظری در مورد این سؤال نداشتند.

 

سؤال 12. من احتمال می دهم در مکانهای عمومی مثل سینما و پیاده روی و ... کیف پول مرا را بدزدند.

 

 

 

نتیجه:  با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 34.9% از پاسخ دهندگان موافقند که احتمال می دهند در مکانهای عمومی مثل سینما و پیاده روی کیف پولشان را بدزدند، 22.9% کاملا موافق، 21.2% کاملا مخالف، 11.4% مخالف و 9.6% نظری در مورد این سؤال ندادند.

 

سؤال13. به نظر من همه مردم افرادی قابل اعتماد هستند.

 

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.5% از پاسخ دهندگان با این سؤال که همه مردم افرادی قابل اعتماد هستند مخالف، 26.8% موافق، 19.3% کاملا موافق،  9.6% کاملا مخالف و 5.8% بی نظر می باشند.

 

سؤال 14. اگر در مغازه ای کیفم را فراموش کنم احتمال می دهم زمانی که به مغازه برگردم آن را به من برگردانند.

 

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 52.4% از پاسخ دهندگان در مورد این سؤال که اگر در مغازه ای کیف خود را فراموش کنند احتمال می دهند که وقتی به مغازه بر می گردند کیف را به آنها برگردانند مخالف، 19.3% موافق، 13.1% کاملا مخالف، 13.5% بی نظر و  1.7% کاملا موافق هستند.

سؤال 15. اگر نیمه شب در خیابان بیمارستان امیرالمؤمنین تنها باشم احساس امنیت می کنم.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 47.8% از پاسخ دهندگان مخالفند که اگر نیمه شب در خیابان بیمارستان تنها باشند احساس امنیت می کنند، 29.1% کاملا مخالف، 10% موافق، 9.2% کاملا موافق و 3.9% بی نظر می باشند.

 

سؤال 16. به نظر من اخبار شبکه های رادیویی و تلویزیونی کشورها به میزان زیادی بی طرفانه است.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.3% از پاسخ دهندگان موافقند که شبکه های رادیویی و تلویزیونی کشورها به میزان زیادی بی طرفانه است، 28.9% کاملا مخالف، 19.3% مخالف، 11.8% کاملا موافق و 1.7% بی نظر می باشند.

 

سؤال17. زمانی که برای انجام کاری به دادگاه مراجعه می کنم فکر می کنم با من عادلانه و بدون تبعیض رفتار می شود.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 48.2% از پاسخ دهندگان مخالفند که زمانی که برای انجام کاری به دادگاه مراجعه می کنند فکر می کنند باآنها عادلانه و بدون تبعیض رفتار می شود.26.8% کاملا مخالف، 9.6% کاملا موافق، 9.6% موافق و 5.8% نظری در رابطه با این سؤال ندارند.

سؤال 18. زمانی که برای انجام کاری به اداره ای مراجعه می کنم کارم را به موقع انجام می دهند.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 32.8% از پاسخ دهندگان مخالفند که زمانی که برای انجام کاری  به اداره مراجعه می کنند کارشان را به موقع انجام می دهند، 22.9% کاملا موافق، 19.3% کاملا مخالف و 19.3% موافق و 5.8% بی نظر می باشند.

 

سؤال19. زمانی که کارم به پلیس بیفتد فکر می کنم تا حد زیادی طبق قانون و عادلانه با من رفتار می کنند.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.3% از پاسخ دهندگان موافقند که زمانی که کارشان به پلیس بیفتد فکر می کنند تا حد زیادی طبق قانون و عادلانه با آنها رفتار می شود، 28.9% مخالف، 17.5% کاملا مخالف 9.4% بی نظر، 5.8% کاملا موافق هستند.

 

سؤال20. در آخرین انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده ام

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 28.9% از پاسخ دهندگان موافقند که در آخرین انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده اند، 28.9% کاملا موافق، 19.3% مخالف، 15.4% کاملا مخالف، 7.5% نظری نداده اند.

 

 

سؤال 21. در آخرین انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرده ام

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 32.8% از پاسخ دهندگان موافقند که در آخرین انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرده اند، 25% کاملا موافق، 20.4% مخالف،10.2% کاملا مخالف می باشند.

 

 

سؤال 22. در آخرین انتخابات شورای شهر شرکت کرده ام.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.7% مخالفندکه در  آخرین انتخابات شورای شهر شرکت کرده اند، 28.9% موافق، 15.4% کاملا مخالف ، 9.4% بی نظر و  7.5% کاملا موافق هستند.

 

 

 

سؤال 23. در آخرین انتخابات مجلس خبرگان شرکت کرده ام.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 33.1% از پاسخ دهندگان کاملا مخالفند که درآخرین انتخابات مجلس خبرگان شرکت می کنند، 19.3% مخالف، 19.3% موافق، 19.3% بی نظر و 9.1% کاملا موافق هستند.

 

 

سؤال 24. در راهپیمایی های روز قدس و 22 بهمن و ... شرکت کرده ام.

 

 

 

نتیجه : با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.5% از پاسخ دهندگان در مورد این سؤال که در راهپیمایی های روز قدس و 22 بهمن شرکت کرده اند، 22.9% موافقند، 19.3% مخالف، 9.6% کاملا مخالف، 9.6% کاملا موافق می باشند.

 

 

 

سؤال 25. در ایجاد یا اداره کارهای یک هیأت عزارداری شرکت می کنم.

 

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 48.2% موافقند که در ایجاد یا اداره کارهای یک هیأت عزاداری شرکت می کنند، 22.9% مخالف، 19.3% کاملا موافق، 9.6% بی نظر هستند.

 

 

 

سؤال 26. در جلسات جشن مولودی شرکت می کنم.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 28.9% از پاسخ دهندگان کاملا موافقند که در جلسات جشن و مولودی شرکت می کنند، 19.3% موافق، 19.3% بی نظر، 19.3% مخالف و 13.3% کاملا مخالف می باشند.

 

 

سؤال 27. در مراسم و ازدواج و ترحیم حضور پیدا می کنم.

 

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 52.4% از پاسخ دهندگان موافقند که در مراسم ازدواج و ترحیم حضور پیدا می کنند، 18.1% کاملا موافق، 11.8% مخالف، 10% کاملا مخالف و 7.7% بی نظر می باشند.

 

 

سؤال 28. در صندوق های قرض الحسنه محلی و دوستانه و فامیلی شرکت می کنم.

 

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 38.5% از پاسخ دهندگان موافقند که در صندوق های قرض الحسنه محلی و دوستانه و فامیلی شرکت کنند،  28.9% کاملا موافق، 19.3% مخالف، 13.3% کاملا مخالف می باشند.

سؤال 29. با دوستان و آشنایان و اقوام به پارک و گردش می روم.

 

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  38.5 از پاسخ دهندگان کاملا مخالفند که  با دوستان و اشنایان و اقوام به پارک و گردش می روند،  28.7% موافق، 19.3% مخالف، 13.5% کاملا موافق هستند.

 

 

سؤال 30. در گروه های مذهبی ( هیأت ها، جلسات قرآن، انجمن های اسلامی و ... ) عضو هستم.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  28.9% از پاسخ دهندگان کاملا مخالفند که در گروه های مذهبی عضو هستند، 28.9% بی نظر، 19.3% موافق، 19.3% کاملا موافق و 3.7% مخالف هستند.

 

 

 

سؤال 31. در سازمان ها و مؤسسات خیریه عضو هستم.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 32.8% در مورد این سؤال که در سازمان و موسسات خیریه عضو هستند نظری ندادند، 28.9% موافق، 18.9% کاملا مخالف، 9.8% مخالف، 9.6% کاملا موافق هستند.

 

 

سؤال 32. در بسیج ( بسیج محله ، بسیج محل کار و ... ) عضویت دارم.

 

 

 

نتیجه:  با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  38.5% از پاسخ دهندگان موافقند که در بسیج عضویت دارند، 19.5% مخالف، 19.3% کاملا مخالف، 19.3% کاملا موافق و 3.5% در رابطه با این سؤال نظری ندارند.

 

 

سؤال 33. در انجمن های اولیاء و مربیان عضویت دارم

 

 

 

نتیجه: :  با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  38.3% مخالفند که در انجمن اولیاء و مربیان عضویت دارند، 29.1% موافق، 17.3% کاملا مخالف، 9.6% نظری ندارند، 5.6% کاملا موافق هستند.

 

 

 

سؤال 34.  به دیگران در انجام برخی کارهایشان کمک می کنم.

 

 

 

نتیجه:  با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که 52% از پاسخ دهندگان موافق هستند که به دیگران در انجام برخی کارهایشان کمک می کنند، 28.9% کاملا موافق، 9.6% مخالف، 5.65 بی نظر و 3.9% کاملا مخالف هستند.

 

 

سؤال 35. دیگران در انجام برخی کارها به من کمک می کنند.

 

 

 

نتیجه:با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  38.5% از پاسخ دهندگان موافقند که دیگران در انجام برخی کارها به آنها کمک می کنند، 29.9% کاملا موافق، 19.3% مخالف و 13.3% کاملا مخالف هستند.

 

 

سؤال 36. دیگران به درد دل ها و مشکلاتم گوش می دهند.

 

 

 

نتیجه:با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  44.1% از پاسخ دهندگان مخالفند که دیگران به درد و دل ها و مشکلاتشان گوش می دهند، 19.5% موافق، 19.1% کاملا موافق و 17.3% کاملا مخالف می باشند.

 

 

 

سؤال 37. به درد دل ها و مشکلات دیگران گوش می دهم.

 

 

 

نتیجه:با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  44.1% از پاسخ دهندگان موافق هستند که به درد و دل ها و مشکلات دیگران گوش می دهند، 24.3% مخالف، 13.7% کاملا موافق، 10.8% بی نظر، 7.1% کاملا مخالف می باشند.

 

 

سؤال 38. من حاضرم در صورت بروز مشکلات اقتصادی از دیگران حمایت کنم.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  34.7% از پاسخ دهندگان موافق هستند که در صورت بروز مشکلات اقتصادی از دیگران حمایت می کنند، 27% بی نظر، 21.4% مخالف و 17% کاملا موافق هستند.

 

 

 

سؤال 39. دیگران حاضرند در صورت بروز مشکلات اقتصادی مرا حمایت کنند.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  53.9% از پاسخ دهندگان مخالف هستند که در صورت بروز مشکلات اقتصادی دیگران از آنها حمایت می کنند،23.1% موافق، 16.5% کاملا مخالف و 7.3% در رابطه با این سؤال نظری ندادند.

 

 

 

سؤال40. دولت به اندازه کافی خدمات رفاهی و مالی و طرح های اقتصادی شما را حمایت می کند.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که   53.6% مخالف هستند که دولت به اندازه کافی خدمات رفاهی و مالی و طرح های اقتصادیشان را حمایت می کند، 23.5% کاملا مخالف، 9.6% موافق، 9.4% بی نظر و 3.9% کاملا موافق هستند.

 

سؤال 41. پرداخت یارانه ها یک تصمیم معقول و عادلانه برای حمایت دولت از مردم بوده است.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  26.4% از پاسخ دهندگان کاملا موافق هستند که پرداخت یارانه ها یک تصمیم معقول و عادلانه برای حمایت دولت از مردم بوده است، 25% نظری ندادند، 24.1% مخالف، 13.9% کاملا مخالف و 13.3% موافق هستند.

 

سؤال 42. به میزان لازم پول برای مواقع ضروری پس انداز دارم.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که   39.5% از پاسخ دهندگان مخالفند که به میزان لازم پول برای مواقع ضروری پس انداز دارند،27.9% موافق، 26.6% کاملا مخالف و 6% کاملا موافق هستند.

 

 

 

سؤال 43. وضعیت اقتصادی و مالی ام بر روی روند تحصیلی ام تأثیر گذار بوده است.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  39.7% از پاسخ دهندگان موافقند که وضعیت اقتصادی و مالی بر روی روند تحصیلی شان تاثیر گذار بوده است، 22.4% مخالف، 19.7% کاملا موافق، 10.6% بی نظر و 7.7% کاملا مخالف هستند.

 

سؤال 44.با توجه به وضعیت کاری ام فرصت گردش با خانواده و پارک رفتن و ... را دارم.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  43% از پاسخ دهندگان کاملا مخالف هستند که با توجه به وضعیت کاری خود فرصت گردش را با خانواده و پارک رفتن دارند، 33.7% مخالف، 16.8% موافق، 6.6% کاملا موافق هستند.

 

 

سؤال 45. من خود را یک فرد شاد و موفق می دانم.

 

 

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  43.9% از پاسخ دهندگان مخالف هستند که خود را یک فرد شاد و موفق می دانند، 25.6% کاملا موافق، 25.4% موافق و 5% نظری در رابطه با این سؤال ندارند.

 

 

سؤال 46. احساس می کنم جامعه برای من ارزش قائل است و من جزئی از جامعه هستم.

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که   38.3% از پاسخ دهندگان موافق هستند که احساس می کنند جامعه برای آنها ارزش قائل است، 22.2% کاملا موافق، 17.9% کاملا مخالف، 11.8% بی نظر و 9.8% مخالف هستند.

 

 

سؤال 47. احساس تندرستی و سلامتی می کنم.

 

 

 

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که  34.5% موافق هستند که احساس تندرستی و سلامتی می کنند، 32.9% کاملا موافق، 22.9% مخالف، 9.6% کاملا مخالف می باشند.

 

 

 

سؤال 48. نسبت به زندگی ام احساس رضایت می کنم.

 

 

نتیجه: با توجه به جدول و نمودار درصد فراوانی می توان ملاحظه کرد که   38.3% از پاسخ دهندگان موافقند که نسبت به زندگی احساس رضایت دارند، 23.1% کاملا موافق، 18.5% کاملا مخالف، 16.2% مخالف و 3.9% نظری در رابطه با این سؤال ندارند.

 

 

 

3-4آمار استنباطی:

فرضیه اول : به نظر می رسد بین اعتماد بین فردی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

از آنجا که در این گونه فرضیات ، هدف، تعیین معناداری میزان هماهنگی تغییرات دو متغیر است. نیز از آنجا که در اکثر تحقیقات همبستگی دو متغیری از مقیاس فاصله ای با پیش فرض توزیع نرمال دو متغیری برای اندازه گیری متغیرها استفاده می شود لذا از آزمون همبستگی پیرسون استفاده به عمل آمده است.

نتایج در جدول زیر ارائه گردیده است:

جدول 4-1 آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین اعتماد بین فردی و کیفیت زندگی

رابطه

تعداد

میزان همبستگی

سطح معناداری

رابطه بین اعتماد بین فردی و کیفیت زندگی

519

0.953

0.00

 

همانطور که از جدول استنباط می شود«p<0.05 ،n=519 ،r=0.953 » رابطه بین اعتماد بین فردی و کیفیت زندگی با میزان همبستگی «0.953 و تعداد 519، در سطح «0.05» معنادار است. به عبارتی بین اعتماد بین فردی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

 

 

 

 

فرضیه دوم : به نظر می رسد بین اعتماد تعمیم یافته و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

 در این فرضیه بنابر دلایل ذکر شده در قبل، آزمون همبستگی پیرسون مورد استفاده قرار گرفت. نتایج در جدول زیر آمده است:

نتایج در جدول زیر ارائه گردیده است:

جدول 4-2 آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین اعتماد تعمیم یافته و کیفیت زندگی

رابطه

تعداد

میزان همبستگی

سطح معناداری

رابطه بین اعتماد تعمیم یافته و کیفیت زندگی

519

0.518

0.090

 

همانطور که از جدول استنباط می شود«p>0.05 ،n=519 ،r=0.518 » رابطه بین اعتماد تعمیم یافته و کیفیت زندگی با میزان همبستگی «0.518 و تعداد 519، در سطح «0.05» معنادار نمی باشد. به عبارتی بین اعتماد تعمیم یافته و کیفیت زندگی رابطه وجود ندارد.

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه سوم: به نظر می رسد بین اعتماد به نهادها وکیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

در این فرضیه بنابر دلایل ذکر شده در قبل، آزمون همبستگی پیرسون مورد استفاده قرار گرفت. نتایج در جدول زیر آمده است:

نتایج در جدول زیر ارائه گردیده است:

جدول 4-3 آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین اعتماد به نهادها و کیفیت زندگی

رابطه

تعداد

میزان همبستگی

سطح معناداری

رابطه بین اعتماد به نهادها و کیفیت زندگی

519

0.909

0.00

 

همانطور که از جدول استنباط می شود«p<0.05 ،n=519 ،r=0.909 » رابطه بین اعتماد به نهادها و کیفیت زندگی با میزان همبستگی «0.909» و تعداد 519، در سطح «0.05» معنادار است. به عبارتی بین اعتماد به نهادها و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه چهارم: به نظر می رسد بین مشارکت رسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

در این فرضیه بنابر دلایل ذکر شده در قبل، آزمون همبستگی پیرسون مورد استفاده قرار گرفت. نتایج در جدول زیر آمده است:

نتایج در جدول زیر ارائه گردیده است:

جدول 4-4 آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین مشارکت رسمی و کیفیت زندگی

رابطه

تعداد

میزان همبستگی

سطح معناداری

رابطه بین مشارکت رسمی و کیفیت زندگی

519

0.953

0.00

 

همانطور که از جدول استنباط می شود«p<0.05 ،n=519 ،r=0.953 » رابطه بین مشارکت رسمی و کیفیت زندگی با میزان همبستگی «0.953 و تعداد 519، در سطح «0.05» معنادار است. به عبارتی بین مشارکت رسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه پنجم: به نظر می رسد بین مشارکت غیررسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

در این فرضیه بنابر دلایل ذکر شده در قبل، آزمون همبستگی پیرسون مورد استفاده قرار گرفت. نتایج در جدول زیر آمده است:

نتایج در جدول زیر ارائه گردیده است:

جدول 4-5 آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین مشارکت غیر رسمی و کیفیت زندگی

رابطه

تعداد

میزان همبستگی

سطح معناداری

رابطه بین مشارکت غیر رسمی و کیفیت زندگی

519

0.944

0.00

 

همانطور که از جدول استنباط می شود«p<0.05 ،n=519 ،r=0.953 » رابطه بین مشارکت غیر رسمی و کیفیت زندگی با میزان همبستگی «0.944» و تعداد 519، در سطح «0.05» معنادار است. به عبارتی بین مشارکت غیر رسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه ششم : به نظر می رسد بین مشارکت مدنی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

در این فرضیه بنابر دلایل ذکر شده در قبل، آزمون همبستگی پیرسون مورد استفاده قرار گرفت. نتایج در جدول زیر آمده است:

نتایج در جدول زیر ارائه گردیده است:

جدول 4-6 آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین مشارکت مدنی و کیفیت زندگی

رابطه

تعداد

میزان همبستگی

سطح معناداری

رابطه بین مشارکت مدنی کیفیت زندگی

519

0.941

0.00

 

همانطور که از جدول استنباط می شود«p<0.05 ،n=519 ،r=0.941 » رابطه بین مشارکت مدنی و کیفیت زندگی با میزان همبستگی «0.941» و تعداد 519، در سطح «0.05» معنادار است. به عبارتی بین مشارکت مدنی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه هفتم: به نظر می رسد بین حمایت عاطفی وکیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

در این فرضیه بنابر دلایل ذکر شده در قبل، آزمون همبستگی پیرسون مورد استفاده قرار گرفت. نتایج در جدول زیر آمده است:

نتایج در جدول زیر ارائه گردیده است:

جدول 4-7 آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین حمایت عاطفی و کیفیت زندگی

رابطه

تعداد

میزان همبستگی

سطح معناداری

رابطه بین حمایت عاطفی و کیفیت زندگی

519

0.928

0.00

 

همانطور که از جدول استنباط می شود«p<0.05 ،n=519 ،r=0.928 » رابطه بین حمایت عاطفی و کیفیت زندگی با میزان همبستگی «0.928» و تعداد 519، در سطح «0.05» معنادار است. به عبارتی بین حمایت عاطفی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه هشتم: به نظر می رسد بین حمایت اقتصادی وکیفیت زندگی رابطه وجود  دارد.

در این فرضیه بنابر دلایل ذکر شده در قبل، آزمون همبستگی پیرسون مورد استفاده قرار گرفت. نتایج در جدول زیر آمده است:

نتایج در جدول زیر ارائه گردیده است:

جدول 4-8 آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین حمایت اقتصادی و کیفیت زندگی

رابطه

تعداد

میزان همبستگی

سطح معناداری

رابطه بین حمایت اقتصادی و کیفیت زندگی

519

0.898

0.00

 

همانطور که از جدول استنباط می شود«p<0.05 ،n=519 ،r=0.898 » رابطه بین حمایت اقتصادی و کیفیت زندگی با میزان همبستگی «0.898» و تعداد 519، در سطح «0.05» معنادار است. به عبارتی بین حمایت اقتصادی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه نهم : به نظر می رسد بین حمایت دولتی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد.

در این فرضیه بنابر دلایل ذکر شده در قبل، آزمون همبستگی پیرسون مورد استفاده قرار گرفت. نتایج در جدول زیر آمده است:

نتایج در جدول زیر ارائه گردیده است:

جدول 4-9 آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین حمایت دولتی و کیفیت زندگی

رابطه

تعداد

میزان همبستگی

سطح معناداری

رابطه بین حمایت دولتی و کیفیت زندگی

519

0.410

0.720

 

همانطور که از جدول استنباط می شود«p>0.05 ،n=519 ،r=0.410 » رابطه بین حمایت دولتی و کیفیت زندگی با میزان همبستگی «0.410» و تعداد 519، در سطح «0.05» معنادارنمی باشد. به عبارتی بین حمایت دولتی و کیفیت زندگی رابطه وجود ندارد.

در انتها یک آازمون رگرسیون چند متغیره برای ارتباط بین متغیرهای مستقل اعتماد بین فردی، اعتماد تعمیم یافته ، اعتماد به نهادها، مشارکت غیررسمی، مشارکت رسمی، مشارکت مدنی، حمایت عاطفی، حمایت اقتصادی، حمایت دولتی و متغیر وابسته کیفیت زندگی انجام می دهیم.

با استفاده از جدول coefficient می توان مدل زیر را بنویسیم

اعتماد به نهادها0.607 + اعتماد تعمیم یافته 0.702 + اعتماد بین فردی 0.734 + 3.017-  = کیفیت زندگی

مشارکت مدنی 0.397 + مشارکت غیررسمی 0.209 + مشارکت رسمی0.496+

حمایت دولتی 0.237+ حمایت اقتصادی0.209+ حمایت عاطفی 0.149 +

جدول model summary با مقدار R=0.983 نشان دهنده یک رابطه قوی بین متغیر مستقل و وابسته است.

جدول ANOVA مدل رگرسیون را نشان می دهد که مقدار F(9,517)1610.887 , Sig=0<0.05 است. بنابراین فرض عدم رابطه بین متغیرهای مستقل و وابسته رد می شود .

در جدول coefficient رابطه هر یک از متغیرهای مستقل و وابسته را نشان می دهد که همان طور که قبلا ذکر شد می توان ملاحظه کرد تنها رابطه متغیرهای مستقل اعتماد تعمیم یافته و حمایت دولتی با کیفیت زندگی رد می شود و رابطه سایر متغیر ها تأیید می شود.

 

 

 

 

 

 

تحلیل فرضیات با استفاده از چارچوب نظری:

پاتنام بدین موضوع علاقه مند بود که چگونه سرمایه اجتماعی در سطوح منطقه ای عمل می کند تا ایجاد نهادهای دموکراتیک و توسعه اقتصادی را موجب شود و وینتر نیز معتقد است که اعتماد یک سرمایه اجتماعی است و کنش های نوع دوستانه، آنها را در جهت مشارکت در رفاه دیگر سوق می دهد و شبکه های مشارکت مدنی که از عناصر اساسی سرمایه اجتماعی به شمار می روند باعث تقویت ارتباطات متقابل و اعتماد اجتماعی و به تبع آن بهبود سطح کیفیت زندگی خواهد شد.

فرضیات پژوهش نیز این نظریه را تأیید می کند که اعتماد اجتماعی و مشارکت اجتماعی که از عناصر سرمایه اجتماعی هستند و هر یک بر دیگری تأثیر می گذارد.  و به تبع  آن باعث تأثیر بر بهبود سطح کیفیت زندگی می شود.

بوردیو اعتقاد دارد که کلیت زندگی به وسیله کلیه ارتباطات بین کنش گران حاصل می شود. عضویت در گروه ها، درگیر بودن در شبکه های اجتماعی ( مشارکت) که در گروه ها حاصل می شود می تواند باعث بهبود موقعیت اجتماعی کنش گران ( کیفیت زندگی ) شود.

فرضیات پژوهش این نظریه را تأیید می کند که مشارکت می تواند بر کیفیت زندگی تأثیر بگذارد که کنش را تسهیل کند. مثلاً گروهی که اعضای آن قابلیت اعتمادشان به یکدیگر بیشتر است خواهند توانست کارهای بیشتری انجام دهند. ( مشارکت)

فرضیات پژوهش نیز این نظریه را تایید می کند که اعتماد و مشارکت می توانند بر یکدیگر تاثیر بگذارند و به تبع آن بر کیفیت زندگی اثر بگذارند.

آپهوف سرمایه اجتماعی را در شکل ساختاری آن با شکل های گوناگون سازمان اجتماعی پیوند می زند که عناصر سازمان اجتماعی در طبقه بندی ساختاری، کنش دو طرفه سودمند را به وسیله کاهش هزینه ها، ایجاد الگوهای کنش متقابل که نتایج پرحاصل را به واسطه ی همکاری به وجود می آورد، تسهیل می کند. در واقع آپهوف تاثیر عناصر سرمایه اجتماعی را بر یکدیگر و تاثیر آن را بر کیفیت زندگی  مطرح می کنند که فرضیات پژوهش این مهم را تایید می کنند.

 

 

 

 

1-5 مقدمه :

در این فصل یک جمع بندی و نتیجه گیری از کل تحقیق به عمل آمده است و همچنین خلاصه ای ازتحقیق و نتایج تحقیق مطرح شده است، نتایج تحقیق شامل دو بخش نتایج توصیفی و نتایج استنباطی است که به توضیح مختصری در موردی نتایجی که در فصل چهارم بدست آمده است پرداخته ایم و در انتها  پیشنهادات و راهکارهایی در رابطه با موضوع تحقیق مطرح شده است.

2-5 خلاصه تحقیق

این مجموعه پژوهشی علمی به منظور بررسی میزان و چگونگی رابطه ی سرمایه اجتماعی و سطح کیفیت زندگی افراد در بین پرسنل بیمارستان امیرالمؤمنین ( ع) شهر اراک در سال 1389 می باشد. این رساله در جارچوب فرایند تحقیقاتی به بررسی موضوع تحقیق پرداخته تا بدین وسیله به اهداف پژوهش جامعه عمل بپوشاند. در این رهگذر این رساله با توجه به مؤلفه های روش شناسی در پنج فصل تهیه و تنظیم گردیده است.

فصل اول تحقیق شامل « کلیات و مقدمات» می باشد، با پرسش آغازین ( آیا سرمایه اجتماعی افراد با کیفیت زندگی آنها رابطه دارد) آغاز می گردد. سپس زمینه تحقیق با رویکردی پویا نگرانه مروری گذرا بر سیر تحول پدیده ی سرمایه اجتماعی و زمینه های شکل گیری آن در طول تاریخ ایران و جهان ذکر گردید.

تا مقدمه ای مناسب جهت طرح و بیان مسأله تحقیق فراهم آید. پس از زمینه ی تحقیق به بیان مسأله پرداخته شده که به توضیح و بسط موضوع و رفع ابهام در باب آن پرداخته شده است. اشاره به اهداف، ضرورت و اهمیت تحقیق نیز سندیت مسأله بودن موضوع تحقیق را مهر تائید زده، تا آنکه زمینه عملیاتی شدن این تحقیق با تعیین حدود مطالعاتی و تحدید این گستره که بیمارستان امیرالمؤمنین شهر اراک می باشد فراهم گردد. و در آخر این فصل به تعریف مفاهیم و واژگان کلیدی این پژوهش پرداخته شده است.

فصل دوم پژوهش که ناظر بر « طرح نظری مسأله تحقیق» است. مشتمل بر دو بخش « پیشینه و ادبیات تحقیق» و « مبنای نظری تحقیق» سازمان یافته است. در بخش نخست، به مرور متون تحقیقات داخلی و خارجی مرتبط با موضوع پرداخته شده است و در قسمت دوم طرح نظری مسأله پژوهش جهت تدوین چارچوب نظری مورد توجه بوده است. به نحوی که مقدمتاً به تدوین مبانی نظری مطالعه که به نظریات جامعه شناسی مرتبط با موضوع تحقیق پرداخته تا ضمن بررسی این نظریه ها مناسب ترین آنها به منظور تدوین چارچوب نظری تحقیق گزینش شوند. که در این پژوهش چارچوب نظری با الهام گرفتن از اندیشه های « بوردیو» که سرمایه  اجتماعی را ماحصل داشتن شبکه های پایا و کم و بیش نهادینه شده می داند.

کلمن که معتقد است سرمایه اجتماعی با کارکرد آن تعریف می شود و سازمان های اجتماعی سرمایه اجتماعی را بوجود می آورند و سرمایه اجتماعی زمانی بوجود می آید که روابط میان افراد شیوه ای دگرگون شود که کنش را تسهیل می کند. همچنین از نظریه مشارکت اجتماعی فوکویاما و پاتنام و نظریه منابع اجتماعی نان لین که با تکیه بر منابع نهفته و موقعیت های شبکه ای تأثیر آن را به کیفیت زندگی مورد ارزیابی قرار می دهد استفاده شده است.

سپس با توجه به چارچوب نظری، جدول ماتریس نظریه ها جهت ترسیم الگوی نظری تحقیق تدوین گردیده و آنگاه با محوریت این مدل به فرموله الگوی نظری تحقیق تدوین گردیده و آنگاه با محوریت این مدل به فرموله الگوی نظری تحقیق تدوین گردیده و آنگاه با محوریت این مدل به فرموله کردن فرضیه های تحقیق اقدام گردیده است. در قسمت پایانی این فصل به تعریف مفاهیم اصلی پژوهش که عبارتند از : سرمایه اجتماعی، کیفیت زندگی، اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی و حمایت اجتماعی است پرداخته شده است.

فصل سوم رساله بر « روش شناختی تحقیق» دلالت دارد. در این فصل استراتژی و فرایند سیستمایتک پژوهش جهت اجرا و عملیاتی کردن پروژه در سه قسمت « تبیین و تحلیل مبانی روش شناختی تحقیق»، «روش های تجزیه و تحلیل آماری» و تعیین « جامعه آماری» تعیین گردیده است. روش شناسی این پژوهش با ارائه مناسب ترین فنون و شیوه ها جهت حصول به اهداف تحقیق که همان آزمون فرضیات است، می پردازد. لذا مناسب ترین روش تحقیق همان روش پیمایشی بوده که روش اصلی پژوهش، و روش تاریخی نیز به عنوان روش تکمیلی انتخاب شد. ضمنا متناسب با روش های مورد نظر، به گزینش تکنیک جمع آوری اطلاعات، یعنی پرسشنامه به عنوان فن اصلی روی آورده هر چند که از فن کتابخانه به عنوان تکنیک تکمیلی برای گردآوری اطلاعات تاریخی استفاده ی مطلوبی شد. بنابراین، تکنیک اصلی این پیمایش « پرسشنامه» است که جهت طراحی آن مراحل زیر طی گردید. ابتدا به طرح 48 سؤال که برگرفته از چارچوب ظنری و با استناد به تعریف عملیاتی متغیرها و ارزیابی مفاهیم، سازه ها و ابعاد این متغیرها بود پرداخته شد. البته بر اساس سطوح اندازه گیری و طیف های مناسب، پرسشنامه طراحی و تنظیم متغیرها بود پرداخته شد. البته بر اساس سطوح اندازه گیری و طیف های مناسب، پرسشنامه طراحی و تنظیم گردید و به منظور تعیین میزان اعتبار گزاره ها و ابزار سنجش و تشخیص همبستگی درونی ابزار سنجش از « آلفای کرونباخ» که مبتنی بر ماتریس همبستگی درونی گویه ای است بهره گرفته شده است.

فصل چهارم این رساله « تجزیه و تحلیل اطلاعات» را دربرمی گیرد. به توصیه ی فصل سوم، این فصل از دو بخش « توصیف» و « تجزیه و تحلیل و تبیین اطلاعات» استوار گردید. در قسمت اول داده ها بر اساس درصد های خالص، ناخالص و درصد تجمعی در جداول توزیع فراوان و نمودارهای ستونی خلاصه و طبقه بندی شدند و در بخش دوم که در چارچوب آمار استنباطی بوده، به تجزیه و تحلیل داده ها و تبیین آنها با استفاده از « آزمون های آماری » و « تحلیل رگرسیون» پرداخته شد. به گونه ای که جهت تحلیلی روابط بین متغیرها و بررسی همبستگی بین آنها بر اساس سطوح اندازه گیری متغیرها از ضریب همبستگی «پیرسن» استفاده شد.

فصل پنجم که پایان بخش این رساله می باشد؛ ناظر بر « استنتاج» است. در این فصل، خلاصه ای از فرایند تحقیق و نتایج حاصله از داده های توصیفی و استنباطی آورده شده است، و سپس به محدودیتها و تنگناهای تحقیق اشاره شد و در پایان نیز پیشنهادها و راهکارهای مناسب که برآیند یافته ها و دستاوردهای تحقیق هستند منعکس گردید است.

3-5 نتایج تحقیق

از مهم ترین بخش های فصل پنجم، نتایج و یافته های  تحقیق می باشد. یافته هایی که دستاورد و برآیند فصل چهارم بوده و ماحصل تجزیه و تحلیل اطلاعات و داده های تحقیق می باشد. البته یادآور می شود که یافته ها و داده های تحقیق مقوله های متمایز از یکدیگرند، به گونه ای که داده های تحقیق اصولاً اطلاعات خام و غیر تجربی است، که تنها آماره های کمی بوده و بایستی با عنایت به اهداف و فرضیه های پژوهش تفسیر شوند، تا به یافته تبدیل گردند. بنابراین، یافته ها و دستاوردهای تحقیق عبارتند از نتایج تجزیه و تحلیل اطلاعات واقعی گردآوری شده، که تعبیر و تفسیر گردیه و به چگونگی رابطه بین متغیرها دلالت می کنند. لذا، نتایج تحقیق تابعی از فصل چهارم است و از الگوی آماری آن فصل تبعیت می کند. از آن جا که در فصل چهارم آمار توصیفی و استنباطی به خلاصه و طبقه بندی اطلاعات پرداخته ، در این بخش نیز جهت انعکاس نتایج در دو قسمت متمایز به نتایج توصیفی و استنباطی می پردازیم:

 

 

1-3-5 نتایج توصیفی

در فصل چهارم داده های گردآوری شده به وسیله پرسشنامه با استفاده از شاخص های آمار توصیفی در جداول توزیع فراوانی و نمودارهای ستونی خلاصه و طبقه بندی شدند. یافته هایی که توسط 519 پرسشنامه جمع آوری شده بود. نتایج حاصله از این مطالعه در خصوص مشخصات جمعت نمونه نشانگر آن است که:

در بخش آمار توصیفی جدول فراوانی که شامل فراوانی، درصد، درصد فراوانی و درصد فراوانی تجمعی است و نمودار درصد فراوانی بدست آمده است. که در زیر به توضیح آمار توصیفی برخی از متغیرها می پردازیم.

- از 519 نفر پاسخ دهنده، 98 نفر در رده سنی 20 تا 25 سال قرار گرفته اند یعنی حدود 18.9% از کل داده ها راشامل می شود، 242 نفر در رده سنی 26 تا 30 سال قرار دارد یعنی حدود 9.8% از کل داده ها را شامل می شود. 51 نفر در رده سنی 31 تا 35 سال بوده اند که حدود 9.8% از کل داده ها را شامل می شود، 30 نفر بالای 40 سال می باشند یعنی حدود 5.8% از کل داده ها را شامل می شود.

- 233 نفر از پاسخ دهندگان را مرد تشکیل داده است یعنی حدود 44.9% از کل داده ها را شامل می شود و 286 نفر مابقی از 519 نفر پاسخ دهنده را زن تشکیل داده است  که حدود 55.1% از کل داده ها را شامل می شود.

- از 519 نفر پاسخ دهنده، 173 نفر آنها مجرد می باشند یعنی حدود 33.3% از کل داده ها را افراد مجرد تشکیل داده است و 346 نفر مابقی متأهل می باشند یعنی حدود 66.7% از کل داده ها را افراد متأهل تشکیل داده اند.

- از نظر درآمد ماهیانه ، فراوانی افرادی که دارای حقوق 300 تا 400 هزار تومان می باشند 163 نفر یعنی 31.4% از کل داده ها را شامل می شود، فراوانی درآمد 450 تا 600 هزار تومان 294 نفر یعنی 56.6% از کل داده ها را شامل می شود، 45 نفر دارای درآمد 600 تا 750 هزار تومان می باشند که حدود 8.7% از کل داده ها را شامل می شود. و در انتها فراوانی درآمد بالای 750 هزار تومان 17 نفر می باشد که حدود 3.3% از کل داده ها را شامل می شود.

- از 519 نفر نمونه، 159 نفر از آنها دارای تحصیلات دیپلم و زیر دیپلم می باشند که حدود 30.6% از کل داده ها را شامل می شود، 338 نفر دارای تحصیلات فوق دیپلم و لیسانس که حدود 65.1% از کل داده ها را شامل می شود، 12 نفر فوق لیسانس که 2.3% از کل داده ها را شامل می شود و 10 نفر دکترا و بالاتر می باشند که حدود 1.9% از کل داده ها را شامل می شود.

2-3-5 نتایج استنباطی

اطلاعات پس از استخراج و استنتاج به مرحله ی استنباط می رسند. در این مرحله اطلاعات از داده ها به یافته ها و دستاوردهای تحقیق تبدیل می شوند. یافته ای که برایند تجزیه و تحلیل داده ها با کمک رایانه می باشند. و با توجه به رویکرد و دیدگاه های نظری مرتبط تقسیر و تعبیر یافته ها پرداخته تا نتایج مطالعات بر مبنای چارچوب نظری تبیین و استنباط شده و بدین وسیله ضمن رد یا تأیید فرضیه ها به کشف روابط علی ضریب همبستگی پیرسن  و رگرسیون چند گانه می باشد به قرار زیر است.

- بین اعتماد بین فردی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد. مقدار آماره R بیان کننده شدت رابطه بین اعتماد بین فردی با کیفیت زندگی است که این مقدار عددی است برابر با 0.953 که نشان می دهد رابطه بین این دو متغیر رابطه ای مستقیم و نسبتاً قوی است . این بدین معناست که هر چه اعتماد بین فردی بیشتر باشد کیفیت زندگی بالاتر خواهد بود.

- بین اعتماد تعمیم یافته و کیفیت زندگی رابطه وجود ندارد. میزان همبستگی بین این دو متغیر 0.518 اعلام شده است. مقدار p.value=0.090 می باشدکه این مقدار از 0.05 جدول بزرگتر است و نشان دهنده رد فرضیه تحقیق است یعنی عدم وجود رابطه بین اعتماد تعمیم یافته و کیفیت زندگی تأیید می شود

 - بین اعتماد به نهادها و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد. میزان همبستگی بین این دو متغیر برابر 0.909 است که بیان می کند رابطه بین این دو متغیر مستقیم است. مقدار آماره R بیان کننده شدت رابطه بین اعتماد به نهادها و کیفیت زندگی است و این بدین معناست که هر چه اعتماد به نهادها بیشتر باشد کیفیت زندگی بالاتر خواهد رفت.

- بین مشارکت رسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد. میزان همبستگی بین دو متغیر برابر با مقدار  0.953 است که نشان می دهد رابطه بین این دو متغیر رابطه ای مستقیم و قوی با شدت 0.953 می باشد. به عبارتی هر چه مشارکت رسمی بیشتر باشد کیفیت زندگی بالاتر خواهد رفت.

- بین مشارکت غیر رسمی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد. میزان همبستگی بین دو متغیر مشارکت غیر رسمی و کیفیت زندگی 0.944  می باشد که بیان می کند رابطه بین این دو متغیر رابطه ای مستقیم است. پس می توان گفت : شدت رابطه بین متغیر مشارکت غیر رسمی و کیفیت زندگی برابر 0.944 است و رابطه مستقیم نشان می دهد که هر چه مشارکت غیر رسمی بیشتر باشد کیفیت زندگی بالاتر خواهد رفت.

- بین مشارکت مدنی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد. میزان همبستگی بین دو متغیر برابر است با 0.941. که بیان می کند رابطه بین این دو متغیر مستقیم است. پس می توان گفت شدت رابطه بین متغیر مشارکت مدنی و کیفیت زندگی 0.941 است و رابطه مستقیم آن بیان می کند هر چه مشارکت مدنی بیشتر باشد کیفیت زندگی بالاتر خواهد رفت.

- بین حمایت عاطفی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد. میزان همبستگی بین این دو متغیر 0.929 گزارش شده است که علامت مثبت R نشان دهنده یک رابطه مستقیم بین دو متغیر است. از آنجا که R شدت رابطه بین دو متغیر را بیان می کند بنابراین شدت رابطه بین دو متغیر کیفیت زندگی و حمایت عاطفی برابر است با 0.929. رابطه مستقیم نشان می دهد که هر چه حمایت عاطفی بیشتر باشد کیفیت زندگی بالاتر خواهد رفت.

- بین حمایت اقتصادی و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد. میزان همبستگی بین این دو متغیر 0.998گزارش شده است که علامت مثبت R نشان دهنده یک رابطه مستقیم بین دو متغیر است. از آنجا که R شدت رابطه بین دو متغیر را بیان می کند بنابراین شدت رابطه بین دو متغیر کیفیت زندگی و حمایت اقتصادی برابر است با 0.998. رابطه مستقیم نشان می دهد که هر چه حمایت اقتصادی بیشتر باشد کیفیت زندگی بالاتر خواهد رفت.

- بین حمایت دولتی و کیفیت زندگی رابطه وجود ندارد. میزان همبستگی بین این دو متغیر 0.410 اعلام شده است. مقدار p.value=0.720 است که این مقدار از 0.05 جدول بزرگتر  است و نشان دهنده رد فرضیه تحقیق است یعنی عدم وجود رابطه بین حمایت دولتی و کیفیت زندگی تأیید می شود.

- برای پیدا کردن رابطه بین متغیرهای مستقل اعتماد اجتماعی، حمایت اجتماعی ، مشارکت اجتماعی و سرمایه اجتماعی  با متغیر وابسته کیفیت زندگی یک تحلیلی رگرسیون چند متغیره انجام گرفت که مقدار Rآن برابر 0.893 شد که نشان دهنده یک رابطه قوی بین متغیرهای مستقل و متغیر وابسته کیفیت زندگی است. مقدار Fجدول برابر F(9,517)=1610.887 , p.value=0 شد که عدم رابطه بین متغیرهای وابسته و مستقل را رد می کند و در انتها در جدول coefficient میزان همبستگی هر یک از متغیرهای مستقل با متغیر وابسته کیفیت زندگی را نشان میدهد.

 4-5 محدودیت ها و تنگناهای تحقیق

اساساً پژوهش در مسیر خود، محدودیت ها و تنگناهایی را دارد که ممکن است باعث لغزش در اعتبار و پایایی تحقیق شوند. این محدودیت ها به ویژه در تحقیقات پیمایشی که عمدتاً از ابزار پرسشنامه جهت جمع آوری داده ها استفاده می شود دو چندان می گردد. به ویژه آن که تحقیق پیمایشی بدلیل آن که نشأت گرفته از پارادیم اثبات گرایی است، و انجام تحقیقات در چنین انگاره هایی مستلزم وجود قانونمندی و عقلانیت در بستر واقعیت اجتماعی می باشد، در عین حال ترس و عدم اعتماد به چنینی تحقیقاتی از سوی پاسخگویان و سرخوردگی و اجتناب از بیان نظرات واقعی به دلایل خاص اجتماعی و فرهنگی؛ و همچنین با توجه به محافظه کاری در ارائه ی پاسخ صادقانه ، عملاً دستیابی به اطلاعات واقعی و دقیق را دشوار کرده و می تواند نتایج هر تحقیقی را با مشکل مواجه کند. بنابراین شناسایی محدودیت ها و تنگناها از مؤلفه ها و پیش شرط های هر پژوهش علمی به شمار می آید که بر این اساس به پاره ای از آنها اشاره می شود.

* عدم همکاری برخی افراد به دلیل ترس و محافظه کاری، و به طور کلی عدم اعتماد به اینگونه تحقیقات.

* عدم همکاری مراکز آموزشی بیمارستان به علت ضوابط، و پدیده های کاغذ بازی و نامه نگاری اداری.

* عدم ارائه ی اطلاعات از سوی سازمان هایی که به نوعی دارای این گونه اطلاعات هستند بخاطر ملاحظات اجتماعی و مقررات خاص خود که معمولا مانع انجام و یا پیشرفت به موقع پژوهش می شود.

* عدم مطالعه ی متمرکز و برنامه ریزی شده در خصوص سرمایه اجتماعی و مخصوصاً کیفیت زندگی در سطح جامعه و دانشگاه ها

5-5 پیشنهادات و راهکارها

1.مسئولان باید انجام کارهای عام المنفع و رعایت ضابطه، اعتماد مردم را به خود و نهادهای دولتی جلب کنند.

2. ارائه اخبار و گزارش توسط رسانه ها، به این ترتیب که رسانه ها باید اقدامات انجام گرفته از طرف مسئولان را به گوش مردم برسانند تا مردم در جریان اقدامات و فعالیت ها قرار گیرند.

3. توجه شایسته به سیاست های عدالت اجتماعی به منظور ایجاد توازن معقول بین اقشار مختلف مردم و تحقق عدالت اجتماعی و پیشگیری از تعمیق اختلاف طبقاتی.

4. اهمیت دادن به نظر و خواسته های مردم و بهره گیری از پیشنهادهای مردم به شکل های مختلف.

5. نظارت دقیق و مستمر از طرف سازمان بازرسی کل کشور و نهادهای ذی ربط بر فعالیت دستگاه ها و نهادها.

6. آگاه از میزان موجودی و دارائی سالانه مسئولان و صاحب منصبان دستگاه های دولتی و خانواده آنها می تواند در بالا بردن میزان اعتماد به مسئولان و در نهایت میزان اعتماد در جامعه مرثر باشد.

7. تلاش مسئولان برای نزدیک شدن به مردم، زیرا خطرناکترین مرحله موقعی است که شما، بین مردم و مسئولان ایجاد شود. مسئولان می توانند با انجام طرح های نظرسنجی افکار عمومی از خواسته ها و نظرات و انتظارات مردم آگاه شوند.

8. تقویت امنیت اجتماعی در سطح جامعه از جمله متغیرهای می باشد که میزان اعتماد را تحت تأثیر قرار می دهد.از این رو فعالیت نیروهای امنیتی در این راستا بسیار موثر است. ایجاد احساس امنیت در بین مردم می تواند در بالا بردن اعتماد اجتماعی مؤثر باشد.

9. تقویت و گسترش پایبندی به ارزش های دینی و مذهبی در سطح جامعه و علی الخصوص  در بین جوانان به صورت یک مؤلفه بنیادین می تواند در ایجاد اعتماد اجتماعی و میزان آن تاثیر مثبت داشته باشد. زیرا پایبندی  به امور مذهبی باعث تعهد درونی در بین افراد می شود و وجود آن افراد مثل قاضی عمل می کند و افراد اگر عملی را مرتکب شوند که مطابق ارزش های دینی نباشد:

احساس گناه و پشیمانی می کنند و همین امر می تواند مانع تکرار آن عمل شود. پس از آنجایی که مبنای قانون اساسی جامعه ما بر اساس ارزش های دینی می باشد: پس تقویت این ارزش ها می تواند در ایجاد نظم اجتماعی و همچنین حفظ توجه به منافع و حقوق دیگران تاثیر مثبت داشته باشد. اگر افراد با همدیگر روراست باشند و همچنینی خود را ملزم کنند که در کارهای خود انصاف داشته و به حق و  حقوق دیگران تجاوز نکنند، در نتیجه یک نوع اعتماد اجتماعی بنیادین ( خصوصاً به لحاظ ذهنی و روانی ) در بین مردم  به وجود می آید. از این رو پیشنهاد می شود که مسئولان مربوطه در خصوص گسترش ارزش های دینی و مذهبی نهایت تلاش خود را به کار گیرند.

10. توجه به مناسک و مراسم های بومی و مذهبی.

 

 

 

 

کتابنامه

1. اجتهادی، مصطفی،( 1383) ،دامنۀ کنش متقابل اجتماعی، پژوهشنامۀ علوم انسانی،  شماره 42

3.ازکیا، مصطفی و غفاری، غلامرضا، (1383) ، توسعه روستایی با تاکید بر جامعه روستایی ایران، تهران، نشر نی.

2 .اعزازی، شهلا،(1376) ،جامعه شناسی خانواده، روشنگران و مطالعات زنان، تهران.

3.اکبری، امین، (1383)، نقش سرمایه اجتماعی در مشارکت؛ بررسی تأثیر سرمایه اجتماعی بر مشارکت سیاسی اجتماعی.

4.اکبری، نعمت الله، (1378)، مباحثی از توسعه اقصادی در ایران، مقاله نگرش متدولوژیک بر تفاوت و تعدد در مفاهیم توسعه، نشر هشت بهشت: اصفهان.

5.اکبری، نعمت الله؛ (1380)، تقاضای آموزش عالی در ایران، پایان نامه دکترا، دانشگاه تربیت مدرس.

6.اوفه، کلاوس،(1384)، چگونه می توان به شهروندان اعتماد داشت، سرمایه اجتماعی، اعتماد دموکراسی، ترجمه کیان تاجبخش، تهران، نشر شیرازه، صفحات 274-201 .

7. بیکر، واین (1382)، مدیریت و سرمایه اجتماعی، ترجمه الوانی ، مهدی و ربیعی ، محمد رضا ،تهران: انتشارات سازمان مدیریت صنعتی.

8.پاتنام، رابرت، (1379)، دموکراسی و سنتهای مدنی، ترجمۀ دلفروز، محمدتقی، انتشارات وزارت کشور.

9. پاتنام، رابرت ،جامعه برخوردار، سرمایه اجتماعی و زندگی عمومی در سرمایه اجتماعی، به کوشش تاجبخش، کیان ص 95 .

10.پاتنام، رابرت، (1380)، دموکراسی و سنت های مدنی، ترجمه محمدتقی دلفروز، نشر روزنامه سلام.

11. پورتس، آلهاندرو، « سرمایه اجتماعی، خاستگاه و کاربردهایش در جامعه شناسی مدرن»، در سرمایه اجتماعی، به کوشش تاجبخش، کیان ،ص 318.

12. پیری، جهانگیر،( 1383)، نقش سرمایه اجتماعی در روند توسعه، هفته نامه منشور، شماره 17.

13. تاجبخش، کیان، (1384)، « پیش گفتار»، در سرمایه اجتماعی، ص 8 و 10 .

14.تاجبخش ،کیان، (1384)، سرمایه اجتماعی، اعتماد، دموکراسی و توسعه، ترجمه افشین خاکباز و حسن پویانی، تهران : شیرازه.

15.تاجبخش، کیان؛ ثقفی، مراد و کوهستانی نژاد، مسعود، (1382)، سرمایه اجتماعی و سیاست های اجتماعی(بررسی وضعیت سرمایه اجتماعی در ایران امروز)، فصلنامه رفاه اجتماعی، ویژه نامه سیاست اجتماعی، سال سوم، شماره 10، ص 155-200 .

16. تاجبخش و اسدی کیا (1382)، تئوری سرمایه اجتماعی: پیامدهای آن برای توسعه اقتصادی و اجتماعی، تهران: نشریه گفتمان. شماره 2.

17.تاجبخش، کیان، (1384)، سرمایه اجتماعی، اعتماد، دموکراسی و توسعه، ترجمه افشین خاکباز و حسن پویان، تهران : شیرازه.

18. تنهایی، حسین ابوالحسن (1378) ، نظریه های جامعه شناسی ، انتشارات مرندیز، مشهد.

19. توسلی، غلامعباس (1383)، » نظریه های جامعه شناسی»، انتشارات سمت، تهران.

20. توسلی، غلامعباس (1384)، « سرمایه ی اجتماعی، ثروت نامرئی»، نشریه حیات نو اقتصادی، تهران.

21. توسلی، غلامعباس، (1371) طرح آسیب ها و انحرافات و رابطه آن با مشارکت اجتماعی، تهران مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران.

22.توسلی، غلامعباس و موسوی، مرضیه، (1384)، مفهوم سرمایه در نظریات کلاسیک و جدید با تأکید بر نظریه های سرمایه اجتماعی، نامه علوم اجتماعی، شماره 26، زمستان.

23.توکویل،الکسی دو، (1347)، تحلیل دموکراسی در آمریکا ، ترجمه رحمت اله مقدم مراغه ای، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

24.جوانمرد، کمال (1384)، « اصول و مبانی تحقیقات اجتماعی»، جزوه درسی و روش تحقیق علمی، دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز، دانشکده علوم اجتماعی.

25.چلبی، مسعود، (1375)، جامعه شناسی نظم: تشریح و تحلیل نظری اجتماعی، تهران، نشر نی.

26. خاکباز، افشین؛ پویان، حسن(مترجم) 1384، سرمایۀ اجتماعی  اعتماد، دموکراسی و توسعه. انتشارات شیرازه.

27.دورکیم، امیل، (1381)، درباره تقسیم کار اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر مرکز.

28.رنانی، محسن، (1381)، سقوط سرمایه اجتماعی، مجله آفتاب، شماره 16 .

29.روح الامینی، محمود، (1374)، زمینه فرهنگ شناسی، انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ جهارم.

30.زمانی، محسن، (1381) سقوط سرمایه اجتماعی، مجله آفتاب، شماره 16.

31.زمانی، محسن، (1381)، چهار نسل اقتصاددانان  نقش آنان در تحولات اقتصاد معاصر ایران، مجموعه مقالات اولین همایش دستاوردهای آموزشی و پژوهش علم اقتصاد در ایران، مرکز تحقیقات اقتصاد ایران.

32.ساروخانی، باقر(1388)، دائره المعارف علوم اجتماعی، تهران: کیان.

33.ساروخانی، باقر، (1373)، روش های تحقیق در علوم اجتماعی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ج اول.

34.ساروخانی باقر، (1388)، روش های تحقیق در علوم اجتماعی، جلد سوم، نشر دیدار، تهران.

35.شادی طلب، ژاله و حجتی کرمانی، فرشته، (1387)، فقر و سرمایه اجتماعی در جامعه روستاییف تهران، فصل نامه علمی و پژوهشی رفاه اجتماعی، سال هفتم، شماره 28، صص 35-56 .

36. شارع پور، محمود، (1380) ، ابعاد و کارکردهای سرمایه اجتماعی و پیامدهای حاصل از فرسایش آن، بررسی مسائل اجتماعی ایران؛ گروه مؤلفان، تهران انتشارات پیام نور، صفحات 88-63 .

37.شارع پور، محمود، (1383)، سرمایه اجتماعی : تعاریف، ابعاد و پیامدها، تهران.

38.شریفیان ثانی، مریم، (1380)، سرمایه اجتماعی، مفاهیم اصلی و چارچوب نظری، فصلنامه رفاه اجتماعی، سال 1 شماره 2، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، زمستان.

39. علاقه مند، مهدی، « درآمدی در سرمایه اجتماعی»، علوم اجتماعی.

40.غفاری، غلامرضا و نازمحمدی، اونق ،( 1380 )، « سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی، مطالعه موردی شهر گنبد کاووس» . مطالعات اجتماعی ایران ، شماره 1، شیراز.

41. غفاری، غلامرضا،( 1379)، تبیین عوامل اجتماعی و فرهنگی مؤثر بر مشارکت اجتماعی اقتصادی سازمان یافته روستاییان به عنوان مکانیزمی برای توسعه روستایی در ایران: مطالعه موردی روستاهای شهر کاشان. رساله دکتری، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.

42.غفاری، غلامرضا و نازمحمدی، اونق، (1385)؛ سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی، تهران، مجله مطالعات اجتماعی ایران شماره1، صص 159-199 .

43.غفاری، غلامرضا، (1383)، اعتماد اجتماعی در ایران، نشر طرح های ملی.

44.فوکویاما، فرانسیس،(  1379 ).پایان نظم(سرمایۀ اجتماعی و حفظ آن) ، ترجمۀ توسلی، غلامعباس، تهران: انتشارات جامعۀ ایرانیان.

45. فوکویاما، فرانسیس،(1384) « سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی»، در : سرمایه اجتماعی، به کوشش تاجبخش، کیان ،ترجمه خاکباز، افشین و پویان ، حسن ، ( تهران، شیرازه)، 167 / ریچارد رز، « کارها در جامعه ضد مدرن چگونه پیش می رود؟» در : سرمایه اجتماعی، به کوشش تاجبخش، کیان ، ص 571 .

46.فیلد، جان،( 1386 )، سرمایۀ اجتماعی، ترجمۀ دکتر متقی، جلال، تهران مؤسسه عالی پژوهش تأمین اجتماعی.

47. کرلینجر، فرد، (1377)، « رگرسیون چند متغیری در پژوهش رفتاری» ، ترجمه حسن سرایی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران.

48. کلمن، جیمز (1377)، « بنیادهای نظریه های اجتماعی»، ترجمه منوچهر صبوری، نشرنی، تهران، چاپ اول.

49.گیدنز ،آنتونی،(1376)،جامعه شناسی، ترجمه صبوری،منوچهر، نشرنی، تهران.

50. ماجدی، سید مسعود و لهسایی زاده، عبدالعلی ، (1385)، بررسی رابطه بین متغیرهای زمینه ای، سرمایه اجتماعی و رضایت از کیفیت زندگی، تهران، فصل نامه روستا و توسعه، سال 9، شماره 4، صص 91-135 .

51. محسنی تبریزی، علیرضا، (1369)، وندالیسم مبانی روان شناسی اجتماعی، جامعه شناسی و روان شناسی رفتار وندالیستی در مباحث آسیب شناسی و کژ رفتاری اجتماعی»، نشر آن، تهران.

52.محسنی تبریزی، علیرضا، (1375)، بیگانگی مانعی برای مشارکت و توسعه ملی، بررسی رابطه میان بیگانگی و مشارکت اجتماعی سیاسی، نامه پژوهش فصلنامه تحقیقات فرهنگی، شماره 1، مرکز پژوهش های بنیادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی .

53. ناطق پورمحمد، جواد و سید فیروزآبادی، احمد، (1384)، « سرمایه اجتماعی و عوامل مؤثر بر شکل گیری آن در شهر تهران«، مجله جامعه شناسی ایران، شماره 4، زمستان 1384.

54. ولکاک، مایکل و ناراین، دیبا، (1385). سرمایه اجتماعی و تبعات آن برای توسعه، پژوهش و سیاست، ترجمه خاکباز، افشین و پویان، حسن، نشر شیرازه، چاپ دوم.

55.یزدان پناه، لیلا، (1382)، بررسی عوامل مرثر بر میزان مشارکت اجتماعی شهروندان 18 سال به بالای مناطق 22 گانه شهر تهران، پایان نامه دکتری، دانشگاه علامه طباطبائی دانشکده علوم اجتماعی.

 

 

پایان نامه ها

زاهدی و دیگران، بی جا، (1382).

شادی طلب و حجتی کرمانی، بی جا، (1384).

ماجدی و لهسایی زاده، بی جا، (1385).

غفاری و اونق، بی جا، (1385).

فرانکو، ماریا، بی جا، بی تا.

نیلسون و همکاران، بی جا، بی تا.

پکونیا، فیلیکس، بی جا، بی تا.

تری ال بسر نیکولاس ریکر و کری ، گنج، بی جا، بی تا.

جوانمرد، (1384).

 

 

-Blunden,a,(2003),"on social capital" . http://home.mira.net/andy/works/social-capital.html.[6 dec 2003].

-Bourdieu,pierre,(1983),the forms of capital , in : john G. Richardson (ed).handbook of theory and research for the sociology of educatin. New York: Greenwood press. P.241-258.

- CONSCISE Projects , (2000-2003), the contribution of social capital in the social economy to local economic development in western Europe , www.conscise. Mdx.ac.uk.

- Coleman , james.(1988), social capital in the creation of human capital , American journal of sociology 94(supplement): p.95-120.

-Collier,p,(1998),social capital and poverty, social capital initiative working paper. No,4. Washington DC: the world bank.

-De filippis,james,(2001),the myth of social capital in community development,housing policy debate,12(4),p.781-806.

-Field, J. (2003), Social capital. London: Routledge.

-Healy, t.(2005), in each other,s shadow: what has been the impact of human and social on life satisfaction on Ireland. PhD thesis, Department of sociology,faculty of Human science, University of Dublin.

-Li.Yaojun et al.(2005),”social capital and social trust in Britain”. European sociological Review. Vol.21.no.2,pp109-123.

- Nillson,J,et al. (2006), “ social capital and quality of life in the old age”. Journal of Aging and Health. Vol.18,no.3,pp419-434.

-Putnam,R.D.(2000),Bowling alone: the collapse and revival of American community . New York: Touchstone books.

- Requena,F.(2003),” social capital,satisfaction and quality of life in the workplace”. Social indicators Research. 61,pp331-360.

- Rose,R.(2000),How much does social capital add to individual health? A survey study of Russians”. Social science and medicine, 51,pp1421-1435.

- Schuessler,karl F and G.A.Fisher.(1985):Quality of life research in sociology.

-uphoff,N.(2000),” understanding social capital: learning from the analysis and experience of participation : in: dasgupta,p.and serageldin,i. (eds), social capital: A Multifaceted perspective.washington , DC: The WORLD Bank.

-Van ha,N.et al.(2004),"the contribution of social capital to household welfare in paper- recycling craft village in vietnam" Jornal of environmental and development. vol.13,no.4,pp 371-339.

-Wall,a,ferrazzi,g.and schyer.f.(1998),"getting the goods on social capital" resul sociology. 63,2: pp 300-322.

-Winter,i,(2000),"towards a theorised understanding of family and social capital".working paper no.21,austalian institue of family studies.

-Worldbank (2002),empowerment and proverty reduction-a sourcebook. Washington D.C

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] Jane Jacobs

[2] The death and life of Great Amirican

[3] Glenn Loury

[4] Lvan Light

[5] Piere bourdieu

[6] Coleman

[7] Putnam

[8] -Capital

[9] -Economic capital

[10] -Property right

[11] -Cultural capital

[12] -Social Capital

[13] -Social Capital

[14] -Social Structure

[15] -Confident

[16] -Culture Capital

[17] -Peter Bourdieu

[18] -Social Trust

[19] -Anthony Giddens

[20] -Social Participation

[21] -international society for quality of life studies

[22] -Subjective well-being

[23] -Kahneman

[24] -به عنوان مثال این تغییرات فاحش در احساس خوشبختی در سال اهای اخیر در روسیه، مجارستان و بلژیک رخ داده است و احساس خوشبختی در آن ها به طور فاحشی کاهش یافته است.(2006، Philips)

[25] -World values survey

[26] -Human development Index

[27] -George

[28] -Field

[29] -Coleman

[30] -Putnam

[31] Field

[32] -World Bank

[33] -حداقل در معنای رایج آن ها چنین است، چرا که می توان توسعه به عنوان فرایند تغییر خاصی در ساختار تعریف کرد که آن گاه دیگر لزوماً به کیفیت زندگی نزدیک نخواهد بود.

[34] Greely

[35] Research Approach

[36] Now

[37] Historical Approach

[38] Research Method

[39] Survey

[40] Dovus

[41] Histoical

[42] Research technique

[43] Questionner

[44] Interview technique

[45] Librarical Technique

[46] Primary sources

[47] Scondory sources

[48] M.Weber

[49] E.Hosrel

[50] Validity

[51] Reliability

[52] Expast facto

[53] Frequency distribution tables

[54] Correlation cofficient

[55] interval

[56] pearson

[57] pearson

[58] Spearman

[59]این آمار برگرفته از بخش کارگزینی بیمارستان امیرالمؤمنین (ع) می باشد که در سال 89 به ثبت رسیده است

[60]این تقسیم بندی و تفکیک نیروها بر حسب نوع استخدام پرسنل و أخذ شده از بخش کارگزینی بیمارستان امیرالمومنین در سال 89 می باشد.

Viewing all 131 articles
Browse latest View live




Latest Images